پرسش :
شیعیان خودشان با دعوت و پیمان شکنی موجب قتل حسین بن علی شدند و قتل او ارتباطی به دیگران ندارد.
پاسخ :
با مراجعه به تاریخ تشیع روشن میگردد که تشیع در چهرههای مختلف و ابعاد گوناگون به ظهور رسیده که همه آنها مورد تأیید نمیباشند و آنها عبارتند از: 1) تشیع سیاسی، 2) تشیع اعتقادی، 3) تشیع ولائی و دوستی.
1. منظور از تشیع سیاسی این است که در تاریخ گروهی بودهاند که به مبانی فکری شیعه اعقتادی نداشته اما در جهتگیری سیاسی از رهبری اهل بیت ـ علیه السّلام ـ حمایت میکردند و همراه با آنها علیه ظلم و بیداد خلفاء قیام کردهاند و یا اینکه حداقل با آنها در این جهت هم فکر بودهاند. یکی از این افراد. ابو حنیفه که خود رئیس مذهب یکی از فرقههای اهل سنت است، میباشد. وی در موضع گیری سیاسی طرفدار علویانی بود که دست به قیام علیه بنی امیه میزدند از جمله قیام زید مورد حمایت ابو حنیفه بود. عدّهای دیگر از بزرگان اهل سنت به این خاطر متهم به تشیع شدند. مثلاً «ابوبکر ـ بیهقی» از جمله از کسانی بود که متهم به تشیع شده است و یا طبری نویسنده و موّرخ معروف نیز متهم به تشیع شده است.
2. عدّهای نیز در تاریخ به تشیع ولائی و دوستی مشخص میگردند. بسیاری از بزرگان جهان اسلام مطابق روایاتی که از نبی اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ در فضایل اهل بیت ـ علیه السّلام ـ رسیده است به آنها علاقه داشتند. از میان اهل سنت کسانی که بر این فضائل تکیه کردهاند متهم به شیعیگری شدهاند حتی امام شافعی نیز به این خاطر متهم به تشیع شده است.
3. تشیع اعتقادی: در توضیح این قسمت باید بیان شود که: در قرن اول تمایز تشیع از دیگران جنبه سیاسی داشت. ولی شیعه اعتقادی که همان شیعه حقیقی است در اصول و سیاست و زعامت و در تمام زمینهها جزء از ائمه اهل بیت ـ علیه السّلام ـ عمل نمیکنند و علی ـ علیه السّلام ـ را خلیفه بلافصل پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ دانسته و پس از او به ائمه معصومین عقیده دارند.
در قیام امام حسین ـ علیه السّلام ـ ما بیشتر با شیعیان سیاسی روبرو میباشیم. که اعتقادی به امامت و زعامت ائمه اطهار ـ علیه السّلام ـ نداشتند و عدّهای نیز به ظاهر خود را شیعه معرفی میکردند ولی با بررسی زندگانی آنها خصوصاً سران این گروه به این واقعیت میرسیم که آنها از منافقین مشهوری بودند که برای چنین روزی از طرف معاویه بین شیعیان زندگی میکردند. و حتی همین گروه در جنگ صفین باعث تحمیل صلح بر امام علی ـ علیه السّلام ـ شدند.
اما این مطلب که علت اصلی قیام امام حسین ـ علیه السّلام ـ را دعوت مردم کوفه بدانیم، نیز صحیح نمیباشد زیرا امام حسین ـ علیه السّلام ـ قبل از دعوت مردم کوفه در اولین برخورد با والی مدینه جهت آیندة خود را مشخص کرد و با بیان این جمله که «... باید فاتحه اسلام را خواند که مسلمانان به فرمانروایی مانند یزید گرفتار شدهاند و...»[1] از مدینه حرکت کرد و در مکه نیز بارها بر این مطلب که یزید لیاقت حکومت بر مسلمانان را ندارد تأکید کرد و بعد از این موضوع یعنی عدم بیعت امام ـ علیه السّلام ـ با یزید بن معاویه است که مردم کوفه بوسیلة نامههای خود از امام ـ علیه السّلام ـ دعوت میکنند که به کوفه رفته و رهبری آنها را به عهده گیرد.
اما این مطلب که این قتل ربطی به دیگران ندارد و فقط مردم کوفه در آن دخالت داشتهاند، مطلبی است که طرفداران حکومت بنی امیه طی سالیانی که حکومت میکردند توسط بعضی از علمای درباری خود بین مسلمانان تبلیغ میکردند ولی بسیاری از موّرخان و محدّثان تشیع و تسنن بر این نکته تأکید کردهاند که شخص یزید دستور قتل امام ـ علیه السّلام ـ و اسارات اهل بیت ـ علیه السّلام ـرا صادر کرده و در نتیجه عامل اصلی در قتل فرزند پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ یزید بن معاویه میباشد. در اینجا به بعضی از اقوال علمای اهل سنت بطور خلاصه اشاره میشود.
تفتازانی میگوید: «... حق این است که رضایت یزید بن معاویه به قتل حسین بن علی و اشاره او به این قتل و اهانت یزید به اهل بیت نبی اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ از چیزهای است که بر آن تواتر میباشد. پس ما برای یزید و ایمان وی ارزشی قائل نمیباشیم. و سپس میگوید: «لعنت خدا بر یزید و انصار و اعوان او باد»[2]
ابن خلدون نیز قتل امام حسین ـ علیه السّلام ـ را جزء اعمال زشت یزید بن معاویه میشمارد[3]
و ابن مفلح حنبلی که یکی از بزرگان اهل تسنن است نیز یزید بن معاویه را عامل اصلی قتل امام حسین ـ علیه السّلام ـ و سنگباران کعبه و قتل عام مردم مدینه میداند و...»[4]
ابن حزم نیز بر قتل امام حسین ـ علیه السّلام ـ بدست یزید بن معاویه تأکید میکند و چنین میگوید: «...قیام یزید بن معاویه لغرض دنیا فقط فلا تأویل له و هو بغی مجرد»[5].
یکی دیگر از علمای اهل سنت که قتل امام حسین ـ علیه السّلام ـ را به دستور یزید بن معاویه میشمارد و بر کافر بودن یزید بن معاویه و جواز لعن بر او فتوی میدهد جاحظ میباشد. وی در این باره چنین میگوید: «...از منکراتی که یزید انجام داد قتل حسین بن علی و اسارات دختران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و اهانت به سر امام حسین ـ علیه السّلام ـ بود و بعد از آن سنگ باران خانة خدا در مکه و اهانت به اهل مدینه و...»
و سپس میگوید: «...یزید بن معاویه از اهل اسلام خارج است» و تاکیدمی کند که « اوفاسق و ملعون است و هر که از شتم او نهی کند او نیز ملعون است »[6]
شیخ محمد عبده قیام امام حسین ـ علیه السّلام ـ را بر علیه یزید بن معاویه، نمونه قیام عدل بر ظلم میداند و یزید بن معاویه را مردی میشمارد که با مکر و نیرنگ بر مسلمانان حکومت میکرد و چندین مرتبه او را لعن میکند[7].
یزید بن معاویه بعد از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ نیز بارها خوشحالی خود را از قتل امام ـ علیه السّلام ـ اظهار میکرد. سیوطی موّرخ و مفسر جهان اسلام در کتاب خویش چنین بیان میکند:
«..وقتی حسین بن علی کشته شد یزید خوشحال شد و حال ابن زیاد پیش او خوب شد ولی بعداً پشیمان شد...»[8].
خوارزمی نیز نقل میکند که بعد از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ یزید بن معاویه نسبت به این عمل خوشحال بود و به نعمان بن بشیر گفت: «الحمدالله الذی قتل الحسین»[9].
حال به فرض اینکه قبول کنیم یزید بن معاویه از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ آگاه نبوده است. حوادث بعد از شهادت را چگونه توجیه میکنیم؟ حوادثی که با خاندان عصمت و طهارت انجام دادند که هر انسان آزادهای را تحت تأثیر قرار میدهد.
در این باره ابن مفلح الحنبلی چنین بیان میکند:
«...جایز دانستهاند ابن عقیل و ابنجوزی خروج بر امام غیر عادل را بخاطر خروج حسین بن علی بر یزید بن معاویه برای اقامه حق... اگر ما قبول کنیم اصل خلافت یزید را ولی از او اموری ظاهر شد که موجب فسخ این بیعت میشود از اهانت به مردم مدینه و سنگ باران مکه و کشتن حسین بن علی و اهل بیت آن حضرت و اسارت اهل بیت و زدن چوب به دندانهای آن حضرت وحمل کردن سر آن حضرت بر نیزه...»[10]
پاورقی ها:
[1] . مقتل خوارزمی، جلد1، ص188 و مقتل عوالم. ص54.
[2] . شرح العقائد النسفیه، ص181، طبع الاسنامة، سال 1313.
[3] . المقدمة. ابن خلدون، ص 254 و 255، عند ذکر ولایة العهد.
[4] . الفروع، ج3، ص548 باب قتال اهل البغی، انتشارات المنار، سال 1345 ه.
[5] . المحلی، ج11، ص98.
[6] . رسائل الجاحظ، ص298، رساله 11، در تاریخ بنی امیه.
[7] . تفسیر المنار، ج1، ص367 در تفسیر سوره مبارکه مائده، آیه 37، و جلد 12، ص183 و 185.
[8] . تاریخ الخلفاء، سیوطی، ج1، ص139 (احوال یزید بن معاویه).
[9] . مقتل خوارزمی، خوارزمی، ج2، ص59.
[10] . الفروع، ج3، ص548.
منبع: اندیشه قم
با مراجعه به تاریخ تشیع روشن میگردد که تشیع در چهرههای مختلف و ابعاد گوناگون به ظهور رسیده که همه آنها مورد تأیید نمیباشند و آنها عبارتند از: 1) تشیع سیاسی، 2) تشیع اعتقادی، 3) تشیع ولائی و دوستی.
1. منظور از تشیع سیاسی این است که در تاریخ گروهی بودهاند که به مبانی فکری شیعه اعقتادی نداشته اما در جهتگیری سیاسی از رهبری اهل بیت ـ علیه السّلام ـ حمایت میکردند و همراه با آنها علیه ظلم و بیداد خلفاء قیام کردهاند و یا اینکه حداقل با آنها در این جهت هم فکر بودهاند. یکی از این افراد. ابو حنیفه که خود رئیس مذهب یکی از فرقههای اهل سنت است، میباشد. وی در موضع گیری سیاسی طرفدار علویانی بود که دست به قیام علیه بنی امیه میزدند از جمله قیام زید مورد حمایت ابو حنیفه بود. عدّهای دیگر از بزرگان اهل سنت به این خاطر متهم به تشیع شدند. مثلاً «ابوبکر ـ بیهقی» از جمله از کسانی بود که متهم به تشیع شده است و یا طبری نویسنده و موّرخ معروف نیز متهم به تشیع شده است.
2. عدّهای نیز در تاریخ به تشیع ولائی و دوستی مشخص میگردند. بسیاری از بزرگان جهان اسلام مطابق روایاتی که از نبی اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ در فضایل اهل بیت ـ علیه السّلام ـ رسیده است به آنها علاقه داشتند. از میان اهل سنت کسانی که بر این فضائل تکیه کردهاند متهم به شیعیگری شدهاند حتی امام شافعی نیز به این خاطر متهم به تشیع شده است.
3. تشیع اعتقادی: در توضیح این قسمت باید بیان شود که: در قرن اول تمایز تشیع از دیگران جنبه سیاسی داشت. ولی شیعه اعتقادی که همان شیعه حقیقی است در اصول و سیاست و زعامت و در تمام زمینهها جزء از ائمه اهل بیت ـ علیه السّلام ـ عمل نمیکنند و علی ـ علیه السّلام ـ را خلیفه بلافصل پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ دانسته و پس از او به ائمه معصومین عقیده دارند.
در قیام امام حسین ـ علیه السّلام ـ ما بیشتر با شیعیان سیاسی روبرو میباشیم. که اعتقادی به امامت و زعامت ائمه اطهار ـ علیه السّلام ـ نداشتند و عدّهای نیز به ظاهر خود را شیعه معرفی میکردند ولی با بررسی زندگانی آنها خصوصاً سران این گروه به این واقعیت میرسیم که آنها از منافقین مشهوری بودند که برای چنین روزی از طرف معاویه بین شیعیان زندگی میکردند. و حتی همین گروه در جنگ صفین باعث تحمیل صلح بر امام علی ـ علیه السّلام ـ شدند.
اما این مطلب که علت اصلی قیام امام حسین ـ علیه السّلام ـ را دعوت مردم کوفه بدانیم، نیز صحیح نمیباشد زیرا امام حسین ـ علیه السّلام ـ قبل از دعوت مردم کوفه در اولین برخورد با والی مدینه جهت آیندة خود را مشخص کرد و با بیان این جمله که «... باید فاتحه اسلام را خواند که مسلمانان به فرمانروایی مانند یزید گرفتار شدهاند و...»[1] از مدینه حرکت کرد و در مکه نیز بارها بر این مطلب که یزید لیاقت حکومت بر مسلمانان را ندارد تأکید کرد و بعد از این موضوع یعنی عدم بیعت امام ـ علیه السّلام ـ با یزید بن معاویه است که مردم کوفه بوسیلة نامههای خود از امام ـ علیه السّلام ـ دعوت میکنند که به کوفه رفته و رهبری آنها را به عهده گیرد.
اما این مطلب که این قتل ربطی به دیگران ندارد و فقط مردم کوفه در آن دخالت داشتهاند، مطلبی است که طرفداران حکومت بنی امیه طی سالیانی که حکومت میکردند توسط بعضی از علمای درباری خود بین مسلمانان تبلیغ میکردند ولی بسیاری از موّرخان و محدّثان تشیع و تسنن بر این نکته تأکید کردهاند که شخص یزید دستور قتل امام ـ علیه السّلام ـ و اسارات اهل بیت ـ علیه السّلام ـرا صادر کرده و در نتیجه عامل اصلی در قتل فرزند پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ یزید بن معاویه میباشد. در اینجا به بعضی از اقوال علمای اهل سنت بطور خلاصه اشاره میشود.
تفتازانی میگوید: «... حق این است که رضایت یزید بن معاویه به قتل حسین بن علی و اشاره او به این قتل و اهانت یزید به اهل بیت نبی اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ از چیزهای است که بر آن تواتر میباشد. پس ما برای یزید و ایمان وی ارزشی قائل نمیباشیم. و سپس میگوید: «لعنت خدا بر یزید و انصار و اعوان او باد»[2]
ابن خلدون نیز قتل امام حسین ـ علیه السّلام ـ را جزء اعمال زشت یزید بن معاویه میشمارد[3]
و ابن مفلح حنبلی که یکی از بزرگان اهل تسنن است نیز یزید بن معاویه را عامل اصلی قتل امام حسین ـ علیه السّلام ـ و سنگباران کعبه و قتل عام مردم مدینه میداند و...»[4]
ابن حزم نیز بر قتل امام حسین ـ علیه السّلام ـ بدست یزید بن معاویه تأکید میکند و چنین میگوید: «...قیام یزید بن معاویه لغرض دنیا فقط فلا تأویل له و هو بغی مجرد»[5].
یکی دیگر از علمای اهل سنت که قتل امام حسین ـ علیه السّلام ـ را به دستور یزید بن معاویه میشمارد و بر کافر بودن یزید بن معاویه و جواز لعن بر او فتوی میدهد جاحظ میباشد. وی در این باره چنین میگوید: «...از منکراتی که یزید انجام داد قتل حسین بن علی و اسارات دختران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و اهانت به سر امام حسین ـ علیه السّلام ـ بود و بعد از آن سنگ باران خانة خدا در مکه و اهانت به اهل مدینه و...»
و سپس میگوید: «...یزید بن معاویه از اهل اسلام خارج است» و تاکیدمی کند که « اوفاسق و ملعون است و هر که از شتم او نهی کند او نیز ملعون است »[6]
شیخ محمد عبده قیام امام حسین ـ علیه السّلام ـ را بر علیه یزید بن معاویه، نمونه قیام عدل بر ظلم میداند و یزید بن معاویه را مردی میشمارد که با مکر و نیرنگ بر مسلمانان حکومت میکرد و چندین مرتبه او را لعن میکند[7].
یزید بن معاویه بعد از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ نیز بارها خوشحالی خود را از قتل امام ـ علیه السّلام ـ اظهار میکرد. سیوطی موّرخ و مفسر جهان اسلام در کتاب خویش چنین بیان میکند:
«..وقتی حسین بن علی کشته شد یزید خوشحال شد و حال ابن زیاد پیش او خوب شد ولی بعداً پشیمان شد...»[8].
خوارزمی نیز نقل میکند که بعد از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ یزید بن معاویه نسبت به این عمل خوشحال بود و به نعمان بن بشیر گفت: «الحمدالله الذی قتل الحسین»[9].
حال به فرض اینکه قبول کنیم یزید بن معاویه از شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ آگاه نبوده است. حوادث بعد از شهادت را چگونه توجیه میکنیم؟ حوادثی که با خاندان عصمت و طهارت انجام دادند که هر انسان آزادهای را تحت تأثیر قرار میدهد.
در این باره ابن مفلح الحنبلی چنین بیان میکند:
«...جایز دانستهاند ابن عقیل و ابنجوزی خروج بر امام غیر عادل را بخاطر خروج حسین بن علی بر یزید بن معاویه برای اقامه حق... اگر ما قبول کنیم اصل خلافت یزید را ولی از او اموری ظاهر شد که موجب فسخ این بیعت میشود از اهانت به مردم مدینه و سنگ باران مکه و کشتن حسین بن علی و اهل بیت آن حضرت و اسارت اهل بیت و زدن چوب به دندانهای آن حضرت وحمل کردن سر آن حضرت بر نیزه...»[10]
پاورقی ها:
[1] . مقتل خوارزمی، جلد1، ص188 و مقتل عوالم. ص54.
[2] . شرح العقائد النسفیه، ص181، طبع الاسنامة، سال 1313.
[3] . المقدمة. ابن خلدون، ص 254 و 255، عند ذکر ولایة العهد.
[4] . الفروع، ج3، ص548 باب قتال اهل البغی، انتشارات المنار، سال 1345 ه.
[5] . المحلی، ج11، ص98.
[6] . رسائل الجاحظ، ص298، رساله 11، در تاریخ بنی امیه.
[7] . تفسیر المنار، ج1، ص367 در تفسیر سوره مبارکه مائده، آیه 37، و جلد 12، ص183 و 185.
[8] . تاریخ الخلفاء، سیوطی، ج1، ص139 (احوال یزید بن معاویه).
[9] . مقتل خوارزمی، خوارزمی، ج2، ص59.
[10] . الفروع، ج3، ص548.
منبع: اندیشه قم