پرسش :
رابطة حضرت فاطمه (س) با پیامبر اکرم (ص) و تأثیر آن بعد از رحلت آن بزرگوار در زندگی زهرا به چه شکلی بوده است؟
پاسخ :
فاطمه ـ سلام الله علیها ـ یکی از اصحاب کساء و مباهله و کسی بود که در سختترین زمان، در راه خدا هجرت نمود، و از کسانی بود که در شأن آن ها، آیة تطهیر نازل شد. او مادر ائمه و یادگار رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ است که نسل پیامبر تا روز قیامت از او باقی میماند. او سرور زنان دو جهان، از آغاز و انجام است. او در گفتار و سخن شبیهترین انسانها به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بوده، شیوة زندگی او، از شیوة زندگی رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ حکایت میکرد. هرگاه پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ بر فاطمه وارد میشد، فاطمه برمیخاست و از پیامبر استقبال گرم میکرد و دستش را میبوسید.[1]
رابطة حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ با پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و دوستی بین ایشان، از نوع دوستیهای معمولی و رابطة پدری و فرزندی تنها نبود، بلکه محور این دوستی و محبّت کاملا الهی و آسمانی بود.
پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در شأن دختر گرامی خود میفرماید: فاطمه پارة تن من است ، کسی که او را شاد کند مرا شاد نموده و کسی که به او بدی کند، به من بدی کرده است. این بدان خاطر است که ملاک حبّ و بغض، خداوند رضا و عدم رضای اوست نه هوی و هوس. حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ برای خدا شادمان میشود و برای خدا خشمگین.[2]
رابطة حضرت فاطمة زهرا ـ سلام الله علیها ـ با پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ رابطة مرید و مراد بود. پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ برای جهیزیة زهرا ـ سلام الله علیها ـ، پیراهنی تهیه فرموده بود که شب ازدواج آن را در بر داشت. در بین راه (و به روایت ابن جوزی، در خانة علی ـ علیه السّلام ـ سائلی برهنه از زهرا (سلام الله علیها) لباسی خواست) زهرا پیراهن نو خود را درآورده و به او داد، و خود پیراهن کهنه را پوشید. فردا که پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بر او وارد شد، آن پیراهن را در بر زهرا ندید، فرمود: پیراهنت را چه کردی؟ عرض کرد: سائلی آمد، آن را به او دادم، فرمود: چرا پیراهن کهنه را ندادی؟ عرض کرد: پدر جان! وقتی که سائل آمد، شما لباس مخصوص تان (همان لباسی که پیامبر آن را میپوشید) را به او دادید، و خود را با حصیر پوشاندید. خواستم به شما تشابهی پیدا کنم. قرآن کریم میفرماید: لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة؛[3] برای شما در پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ اسوهای نیکو است.[4]
حضرت زهرا س شبیهترین افراد به پیامبر در نشستن و برخاستن:
عائشه میگوید: ما رأیت احداً أشبه سمتاً و دلاً و هدیاً قیامها و قعودها من فاطمة بنت رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ ؛[5] کسی را شبیهتر از فاطمه ـ سلام الله علیها ـ به رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ از نظر رفتار و روش فردی نشست و برخاست ندیدم.
ایثار نسبت به پدر:
حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ روزی از پدر بزرگوارش در منزل خود، پذیرایی نمود، و با قطعه نانی آن حضرت را سیر کرد، در حالی که پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ سه روز بود که طعامی میل نکرده بود و فاطمه ـ سلام الله علیها ـ دلش به حال پدر میسوخت و از شدّت عاطفه گریه میکرد.[6]
از حضرت علی ـ علیه السّلام ـ نقل شده است که : ما مشغول کندن خندق بودیم، ـ تا بدین وسیله از تهاجم دشمن جلوگیری نماییم ـ در همان حال فاطمه ـ سلام الله علیها ـ به حضور پدر رسید و پس از عرض ادب، پاره نانی را به آن حضرت تقدیم داشته و گفت: پدر! این نانها را برای حسنین پخته بودم، اینک این ها را برای تو آوردم، پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ آنان را گرفت و گفت: فاطمه جان! این نخستین نانی است که در طول سه روز، پدرت میل میکند.[7]
همدردی با پدر در دوران سخت آغاز بعثت:
در مکه گاه دشمنان سنگدل ، خاک یا خاکستر بر سر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ میپاشیدند، هنگامی که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به خانه میآمد، فاطمه ـ سلام الله علیها ـ خاک و خاکستر را از سر و صورت پدر پاک میکرد در حالی که اشک در چشمان مبارکش حلقه می زد . پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ میفرمود: دخترم غمگین مباش و اشک مریز که خداوند حافظ و نگهبان پدر توست.[8]
حضورحضرت فاطمه س در جنگ احد:
به حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ خبر رسید که پدر بزرگوارش در جنگ آسیب دیده است. سنگی به چهرة مبارک او اصابت کرده و چهرهاش را خونین ساخته است. با دستهای از زنان برمیخیزد، آب و خوردنی بر دوش خود برمیدارند و به رزمگاه میروند. زنان، مجروحان را آب میدهند و زخمهای آنان را میبندند، و فاطمه ـ سلام الله علیها ـ جراحت پدر را شست و شو میدهد، خون بند نمیآید پاره بوریایی را میسوزاند و خاکستر آن را بر زخم مینهد تا جریان خون قطع شود.[9]
دلسوزی برای پدر به هنگام وصیت با مردم :
در روزهای واپسین زندگانی ، حضرت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به منبر رفت و فرمود: هر کس از من طلبی دارد، درخواست نماید. بلال در کوچههای مدینه فریاد زد که: «مردم! اینک این محمّد بن عبدالله است که میخواهد قبل از روز قیامت قصاص شود، هر کس حقی از او طلب دارد بخواهد» مردی بلند شد و گفت: ای رسول خدا! شما در جنگ بدر که صف سربازان را تنظیم میکردید با شلاّق خودتان بر شکم لخت من زدید، فرمود: بیا ، قصاص کن. مرد گفت: همان شلاّق را بیاورید. پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به بلال اشاره فرمود: از خانة فاطمه ـ سلام الله علیها ـ همان شلاق روزهای جنگ را بیاورید. وقتی بلال درب منزل فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را کوبید، حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ فرمود: ای بلال! پدرم با شلاق روزهای جنگ چه میخواهد بکند؟ الان که روز جنگ نیست؟ بلال آنچه را که در مسجد گذشته بود، خبر داد، فاطمه ـ سلام الله علیها ـ نالهای زد و فرمود: وای از این غم، برای غم و اندوه تو ای پدر بزرگوارم، غیر از تو چه کسی سرپرست فقرا و تهی دستان و در راهماندگان است؟ ای دوست خدا و ای دوست همة دلها، ای بلال! به فرزندانم حسن و حسین ـ علیهما السّلام ـ بگو نزد آن مرد بروند، تا آن مرد از آنان قصاص کند و نگذارند پیامبر را قصاص کند.[10]
به یاد پدر بعد از رحلت رسول اکرم ص :
وقتی رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ از دنیا رفت، بلال مؤذن، دیگر اذان نمیگفت. روزی فاطمه ـ سلام الله علیها ـ پیغام فرستاد: آرزو دارم یک مرتبة دیگر بانگ مؤذن پدرم را بشنوم، بلال بر طبق دستور فاطمه ـ سلام الله علیها ـ شروع به اذان گفتن کرد . هنگامی که صدای بلال به تکبیر( الله اکبر، الله اکبر) بلند شد فاطمه ـ سلام الله علیها ـ به یاد روزگار نورانی زندگی پدر افتاد. نتوانست از گریه خودداری کند، هنگامی که بلال گفت: اشهد انّ محمّداً رسول الله، فاطمه ـ سلام الله علیها ـ از شنیدن نام پدر صیحه زد و بیهوش شد. به بلال خبر دادند دیگر اذان نگو، که فاطمه ـ سلام الله علیها ـ بیهوش شده است. بلال اذانش را قطع کرد. وقتی فاطمه ـ سلام الله علیها ـ به هوش آمد به بلال فرمود: اذان را تمام کن، عرض کرد: اجازه بده بقیه را نگویم، زیرا برای شما میترسم.[11]
حضرت زهرا از غربت خود در فراق پدر می گوید:
یا رسول الله! پدر جان دریغ و آه از فراق تو، چه بسیار بزرگ است تاریکی و ظلمتی که در مجالس، پس از تو مشاهده میگردد، و من دورمانده از جناب تو، دریغ و افسوس میخورم که هر چه زودتر نزد تو آیم. پس از آن سخنان دردآلود و غمبار صیحهای زد و بیهوش بر زمین افتاد.[12]
حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ پس از دفن پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بیتابانه از منزل بیرون آمد، و در حالی که بر اثر گریه و درد، حال رفتن را نداشت، خود را به قبر پیامبر رساند و آن گاه که جایگاه اذان و محراب را مشاهده فرمود، فریادی برآورد و بیهوش نقش زمین شد. زنان مدینه که وضع را چنین دیدند، به سوی او دویدند و آب بر سر و صورت آن حضرت پاشیدند تا به هوش آمد. سپس در حالی که به قبر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ خیره شده بود فرمود: پدر جان! قوتم رفته و خویشتنداریم را از دست دادهام و دشمنم سرزنش کنندهام شده و حزن و اندوه درونی، مرا میکشد. پدر جان! یکّه و تنها باقی مانده و در کار خویش، حیران و سرگردانم، صدایم خفته و پشتم شکسته و زندگیام در هم ریخته و روزگارم تیره شده است. پدر جان! پس از تو برای وحشتم انیسی نمییابم و مانعی برای گریهام و یاوری برای ضعفم پیدا نمیکنم. پدر جان! پس از تو روابط انسانی دگرگون شده و درها به روی من بسته گردید. پدر عزیزم! من بعد از تو از دنیا نفرت دارم و تا زمانی که نفسم برآید، برای تو گریه خواهم نمود. پدر جان! شوق من نسبت به تو پایانی ندارد و حزن من بعد از تو انجامی (ندارد). فریاد ای پدر، فریاد ای پروردگار جهانیان![13]
حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ با یاد روزگاران شیرین محبّتهای رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، خطاب به کودکان خود میفرمود: کجاست پدر مهربان شما دو فرزندم که شما را عزیز و گرامی میداشت؟ و همواره شما را بر روی دوش خود میگرفت؟ و نمیگذاشت بر روی زمین راه روید؟ دیگر هرگز او را نمیبینیم که این درب منزل را باز کند و شما را بر دوش خود گیرد، همان رفتاری که همواره انجام میداد.[14]
سلام خدا و بندگان برگزیده اش برتو و بر مظلومیت و تنهایی و غربت تو ای بانوی بانوان عالم .
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. حضرت زهرا بانوی بانوان، ابوالفضل موسوی گرمارودی.
2. پارة تن پیامبر، عبدالکریم بیآزار شیرازی.
3. تحلیل سیرة فاطمة الزهرا، علی اکبر بابازاده.
پاورقی ها:
[1] . ، شیخ عباس قمی ، ترجمة بیت الاحزان ،، ص 31 ، مترجم محمّدی اشتهاردی ، انتشارات ناصر قم ، چ 8 ، 1374.
[2] . همان، ص 31 . 32 ، با تصرف ، و شهید دستغیب ، زندگانی فاطمة زهرا ،ص 58 ، (قریب به این مضمون).
[3] . احزاب، 122.
[4] . شهید دستغیب ، زندگانی فاطمة زهرا، چاپ خورشید، 1374.
[5] . علامه مجلسی ، بحارالانوار، ج ، 37 ، 71 ، ص، الوفاء ، بیروت، چ2 ، 1403.
[6] . همان ، 43 ، ج ، ص 40، و عوالم، 11، 131.
[7] . عوالم، 11، 135.
[8] . تاریخ طبری ، ج 2 ، ص 344، سیرة ابن هشام ، ج 1 ، ص 416.
[9] . سید جعفر شهیدی، زندگانی فاطمة زهرا،ص 79، نشرفرهنگ اسلامی، 1379.
[10] . علامه مجلسی ، بحارالانوار، ج 22 ، ص 508، و نهج الحیاة، محمّد دشتی، ص 60 ـ 61. نشر مشرقین، چ1، 1376.
[11] . همان ، ج 43 ، ص157.
[12] . نهج الحیاة ، همان ، ص 68.
[13] . همان، ص 72.
[14] . همان، ص 72.
فاطمه ـ سلام الله علیها ـ یکی از اصحاب کساء و مباهله و کسی بود که در سختترین زمان، در راه خدا هجرت نمود، و از کسانی بود که در شأن آن ها، آیة تطهیر نازل شد. او مادر ائمه و یادگار رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ است که نسل پیامبر تا روز قیامت از او باقی میماند. او سرور زنان دو جهان، از آغاز و انجام است. او در گفتار و سخن شبیهترین انسانها به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بوده، شیوة زندگی او، از شیوة زندگی رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ حکایت میکرد. هرگاه پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ بر فاطمه وارد میشد، فاطمه برمیخاست و از پیامبر استقبال گرم میکرد و دستش را میبوسید.[1]
رابطة حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ با پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و دوستی بین ایشان، از نوع دوستیهای معمولی و رابطة پدری و فرزندی تنها نبود، بلکه محور این دوستی و محبّت کاملا الهی و آسمانی بود.
پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در شأن دختر گرامی خود میفرماید: فاطمه پارة تن من است ، کسی که او را شاد کند مرا شاد نموده و کسی که به او بدی کند، به من بدی کرده است. این بدان خاطر است که ملاک حبّ و بغض، خداوند رضا و عدم رضای اوست نه هوی و هوس. حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ برای خدا شادمان میشود و برای خدا خشمگین.[2]
رابطة حضرت فاطمة زهرا ـ سلام الله علیها ـ با پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ رابطة مرید و مراد بود. پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ برای جهیزیة زهرا ـ سلام الله علیها ـ، پیراهنی تهیه فرموده بود که شب ازدواج آن را در بر داشت. در بین راه (و به روایت ابن جوزی، در خانة علی ـ علیه السّلام ـ سائلی برهنه از زهرا (سلام الله علیها) لباسی خواست) زهرا پیراهن نو خود را درآورده و به او داد، و خود پیراهن کهنه را پوشید. فردا که پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بر او وارد شد، آن پیراهن را در بر زهرا ندید، فرمود: پیراهنت را چه کردی؟ عرض کرد: سائلی آمد، آن را به او دادم، فرمود: چرا پیراهن کهنه را ندادی؟ عرض کرد: پدر جان! وقتی که سائل آمد، شما لباس مخصوص تان (همان لباسی که پیامبر آن را میپوشید) را به او دادید، و خود را با حصیر پوشاندید. خواستم به شما تشابهی پیدا کنم. قرآن کریم میفرماید: لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة؛[3] برای شما در پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ اسوهای نیکو است.[4]
حضرت زهرا س شبیهترین افراد به پیامبر در نشستن و برخاستن:
عائشه میگوید: ما رأیت احداً أشبه سمتاً و دلاً و هدیاً قیامها و قعودها من فاطمة بنت رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ ؛[5] کسی را شبیهتر از فاطمه ـ سلام الله علیها ـ به رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ از نظر رفتار و روش فردی نشست و برخاست ندیدم.
ایثار نسبت به پدر:
حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ روزی از پدر بزرگوارش در منزل خود، پذیرایی نمود، و با قطعه نانی آن حضرت را سیر کرد، در حالی که پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ سه روز بود که طعامی میل نکرده بود و فاطمه ـ سلام الله علیها ـ دلش به حال پدر میسوخت و از شدّت عاطفه گریه میکرد.[6]
از حضرت علی ـ علیه السّلام ـ نقل شده است که : ما مشغول کندن خندق بودیم، ـ تا بدین وسیله از تهاجم دشمن جلوگیری نماییم ـ در همان حال فاطمه ـ سلام الله علیها ـ به حضور پدر رسید و پس از عرض ادب، پاره نانی را به آن حضرت تقدیم داشته و گفت: پدر! این نانها را برای حسنین پخته بودم، اینک این ها را برای تو آوردم، پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ آنان را گرفت و گفت: فاطمه جان! این نخستین نانی است که در طول سه روز، پدرت میل میکند.[7]
همدردی با پدر در دوران سخت آغاز بعثت:
در مکه گاه دشمنان سنگدل ، خاک یا خاکستر بر سر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ میپاشیدند، هنگامی که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به خانه میآمد، فاطمه ـ سلام الله علیها ـ خاک و خاکستر را از سر و صورت پدر پاک میکرد در حالی که اشک در چشمان مبارکش حلقه می زد . پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ میفرمود: دخترم غمگین مباش و اشک مریز که خداوند حافظ و نگهبان پدر توست.[8]
حضورحضرت فاطمه س در جنگ احد:
به حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ خبر رسید که پدر بزرگوارش در جنگ آسیب دیده است. سنگی به چهرة مبارک او اصابت کرده و چهرهاش را خونین ساخته است. با دستهای از زنان برمیخیزد، آب و خوردنی بر دوش خود برمیدارند و به رزمگاه میروند. زنان، مجروحان را آب میدهند و زخمهای آنان را میبندند، و فاطمه ـ سلام الله علیها ـ جراحت پدر را شست و شو میدهد، خون بند نمیآید پاره بوریایی را میسوزاند و خاکستر آن را بر زخم مینهد تا جریان خون قطع شود.[9]
دلسوزی برای پدر به هنگام وصیت با مردم :
در روزهای واپسین زندگانی ، حضرت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به منبر رفت و فرمود: هر کس از من طلبی دارد، درخواست نماید. بلال در کوچههای مدینه فریاد زد که: «مردم! اینک این محمّد بن عبدالله است که میخواهد قبل از روز قیامت قصاص شود، هر کس حقی از او طلب دارد بخواهد» مردی بلند شد و گفت: ای رسول خدا! شما در جنگ بدر که صف سربازان را تنظیم میکردید با شلاّق خودتان بر شکم لخت من زدید، فرمود: بیا ، قصاص کن. مرد گفت: همان شلاّق را بیاورید. پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به بلال اشاره فرمود: از خانة فاطمه ـ سلام الله علیها ـ همان شلاق روزهای جنگ را بیاورید. وقتی بلال درب منزل فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را کوبید، حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ فرمود: ای بلال! پدرم با شلاق روزهای جنگ چه میخواهد بکند؟ الان که روز جنگ نیست؟ بلال آنچه را که در مسجد گذشته بود، خبر داد، فاطمه ـ سلام الله علیها ـ نالهای زد و فرمود: وای از این غم، برای غم و اندوه تو ای پدر بزرگوارم، غیر از تو چه کسی سرپرست فقرا و تهی دستان و در راهماندگان است؟ ای دوست خدا و ای دوست همة دلها، ای بلال! به فرزندانم حسن و حسین ـ علیهما السّلام ـ بگو نزد آن مرد بروند، تا آن مرد از آنان قصاص کند و نگذارند پیامبر را قصاص کند.[10]
به یاد پدر بعد از رحلت رسول اکرم ص :
وقتی رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ از دنیا رفت، بلال مؤذن، دیگر اذان نمیگفت. روزی فاطمه ـ سلام الله علیها ـ پیغام فرستاد: آرزو دارم یک مرتبة دیگر بانگ مؤذن پدرم را بشنوم، بلال بر طبق دستور فاطمه ـ سلام الله علیها ـ شروع به اذان گفتن کرد . هنگامی که صدای بلال به تکبیر( الله اکبر، الله اکبر) بلند شد فاطمه ـ سلام الله علیها ـ به یاد روزگار نورانی زندگی پدر افتاد. نتوانست از گریه خودداری کند، هنگامی که بلال گفت: اشهد انّ محمّداً رسول الله، فاطمه ـ سلام الله علیها ـ از شنیدن نام پدر صیحه زد و بیهوش شد. به بلال خبر دادند دیگر اذان نگو، که فاطمه ـ سلام الله علیها ـ بیهوش شده است. بلال اذانش را قطع کرد. وقتی فاطمه ـ سلام الله علیها ـ به هوش آمد به بلال فرمود: اذان را تمام کن، عرض کرد: اجازه بده بقیه را نگویم، زیرا برای شما میترسم.[11]
حضرت زهرا از غربت خود در فراق پدر می گوید:
یا رسول الله! پدر جان دریغ و آه از فراق تو، چه بسیار بزرگ است تاریکی و ظلمتی که در مجالس، پس از تو مشاهده میگردد، و من دورمانده از جناب تو، دریغ و افسوس میخورم که هر چه زودتر نزد تو آیم. پس از آن سخنان دردآلود و غمبار صیحهای زد و بیهوش بر زمین افتاد.[12]
حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ پس از دفن پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بیتابانه از منزل بیرون آمد، و در حالی که بر اثر گریه و درد، حال رفتن را نداشت، خود را به قبر پیامبر رساند و آن گاه که جایگاه اذان و محراب را مشاهده فرمود، فریادی برآورد و بیهوش نقش زمین شد. زنان مدینه که وضع را چنین دیدند، به سوی او دویدند و آب بر سر و صورت آن حضرت پاشیدند تا به هوش آمد. سپس در حالی که به قبر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ خیره شده بود فرمود: پدر جان! قوتم رفته و خویشتنداریم را از دست دادهام و دشمنم سرزنش کنندهام شده و حزن و اندوه درونی، مرا میکشد. پدر جان! یکّه و تنها باقی مانده و در کار خویش، حیران و سرگردانم، صدایم خفته و پشتم شکسته و زندگیام در هم ریخته و روزگارم تیره شده است. پدر جان! پس از تو برای وحشتم انیسی نمییابم و مانعی برای گریهام و یاوری برای ضعفم پیدا نمیکنم. پدر جان! پس از تو روابط انسانی دگرگون شده و درها به روی من بسته گردید. پدر عزیزم! من بعد از تو از دنیا نفرت دارم و تا زمانی که نفسم برآید، برای تو گریه خواهم نمود. پدر جان! شوق من نسبت به تو پایانی ندارد و حزن من بعد از تو انجامی (ندارد). فریاد ای پدر، فریاد ای پروردگار جهانیان![13]
حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ با یاد روزگاران شیرین محبّتهای رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، خطاب به کودکان خود میفرمود: کجاست پدر مهربان شما دو فرزندم که شما را عزیز و گرامی میداشت؟ و همواره شما را بر روی دوش خود میگرفت؟ و نمیگذاشت بر روی زمین راه روید؟ دیگر هرگز او را نمیبینیم که این درب منزل را باز کند و شما را بر دوش خود گیرد، همان رفتاری که همواره انجام میداد.[14]
سلام خدا و بندگان برگزیده اش برتو و بر مظلومیت و تنهایی و غربت تو ای بانوی بانوان عالم .
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. حضرت زهرا بانوی بانوان، ابوالفضل موسوی گرمارودی.
2. پارة تن پیامبر، عبدالکریم بیآزار شیرازی.
3. تحلیل سیرة فاطمة الزهرا، علی اکبر بابازاده.
پاورقی ها:
[1] . ، شیخ عباس قمی ، ترجمة بیت الاحزان ،، ص 31 ، مترجم محمّدی اشتهاردی ، انتشارات ناصر قم ، چ 8 ، 1374.
[2] . همان، ص 31 . 32 ، با تصرف ، و شهید دستغیب ، زندگانی فاطمة زهرا ،ص 58 ، (قریب به این مضمون).
[3] . احزاب، 122.
[4] . شهید دستغیب ، زندگانی فاطمة زهرا، چاپ خورشید، 1374.
[5] . علامه مجلسی ، بحارالانوار، ج ، 37 ، 71 ، ص، الوفاء ، بیروت، چ2 ، 1403.
[6] . همان ، 43 ، ج ، ص 40، و عوالم، 11، 131.
[7] . عوالم، 11، 135.
[8] . تاریخ طبری ، ج 2 ، ص 344، سیرة ابن هشام ، ج 1 ، ص 416.
[9] . سید جعفر شهیدی، زندگانی فاطمة زهرا،ص 79، نشرفرهنگ اسلامی، 1379.
[10] . علامه مجلسی ، بحارالانوار، ج 22 ، ص 508، و نهج الحیاة، محمّد دشتی، ص 60 ـ 61. نشر مشرقین، چ1، 1376.
[11] . همان ، ج 43 ، ص157.
[12] . نهج الحیاة ، همان ، ص 68.
[13] . همان، ص 72.
[14] . همان، ص 72.