پرسش :
متن حدیث غدیر را آنگونه که شیعیان نقل میکنند، چگونه میتوان از نظر علم درایه و رجال اثبات نمود؟
پاسخ :
برای روشن شدن جواب به نکاتی چند اشاره میشود.
1ـ معنای غدیر: در لغت عبارت است از محّلی که آب باران در آن جمع میشود،[1] و در اصطلاح اسم محّلی است در جحفه که واقع در چهار راهی است که مردم سرزمین حجاز را از هم جدا میکند، و مراد از یومالغدیر، روز هیجدهم ذیحجّه است که، روز پنجشنبه سال دهم هجرت پیامبر اکرم در غدیر خم، در حضور 90 تا 120 هزار نفر، خطبة غدیر، و حدیث معروف غدیر را ایراد فرمود[2].
2ـ تواتر حدیث غدیر و عدم نیاز به بررسی سند: حدیث غدیر مورد توجّه خاصّه و عامّه قرار گرفته است. علّامه امینی (تا زمان خودش) نام 26 نفر را ذکر میکند که در این مورد کتاب و یا رساله مستقلّی، را تألیف نمودهاند[3] و این تعداد را محقق محترم سیّد عبدالعزیز طباطبائی به 125 کتاب میرساند؛ و این نکته هم اضافه شود که علم رجال که برای بررسی وثاقت راویها است (علم روششناسی) و درایه که علم حدیثشناسی است در حدیثی لازم است مراعات شوند که جزء خبر های واحد باشد، و امّا در حدیث شریف غدیر لازم نیست. برای اینکه هم تواتر لفظی دارد ( روایتی که با چنین سلسله سند متفاوت ولی با الفاظ مشترک از معصوم نقل شده باشد تا آنجا که احتمال ساختگی بودن نداشته و برای شنونده یقین آور باشد ) و هم تواتر اجمالی (یعنی بعضی از اخباری که به عنوان حدیث غدیر رسیده یقیناً از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ صادر شده است) و هم تواتر معنوی دارد (یعنی مضامین آن مشترک ولی با عبارات گوناگون در روایات دیگر و موارد متعدّدی نقل شده است).
3ـ وجود عوامل وثاقت در حدیث غدیر: حدیث غدیر، علاوه بر تواتر همه جانبه، از علائم وثاقت نیز برخوردار است. زیرا:
اوّلاً : مخالفت با قرآن ندارد بلکه صدها آیه هم چون آیهی اکمال، تبلیغ، ولایت، اولیالامر، آنرا تأیید میکند؛
ثانیاً: نه تنها مخالف سنت قطعی نیست بلکه صدها حدیث در تأیید آن وجود دارد، هم چون حدیث، ثقلین، منزلت، سفینة و ... ؛
ثالثاً :با سیره پیامبر و دادههای عقل هماهنگی دارد؛ زیرا پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در سفرهای کوتاه جانشین تعیین میکرد، آیا امکان دارد که مردم را بدون جانشین رها کند؛
رابعاً: با ضروت دین مخالفتی ندارد؛
خامساً: از نظر سندی صحیح و متواتر است و... پس همه عوامل وثاقت در حدیث غدیر جمع میباشد .
با در نظر داشتن این مقدّمه می گوییم :
اوّلاً : حدیث غدیر - که متن آن را خواهیم آورد - از احادیث متواتر و قطعی و مسلّم است. تواتری که نه فقط درصدر اسلام و اعصار نزدیک به زمان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بوده بلکه در همة قرن ها و دوره ها ، وجود داشته است. از برخی شافعیان ، نقل شده است که حدیث غدیر فوق حدّ تواتر است.[4]
و امّا متن مورد اتفاق فریقین (شیعه و سنی) چنین است :
«معاشر المسلمین الست اولی بکم من انفسکم؟ قالوا اللهم بلی قال: من کنتُ مولاه فعلیّ مولاه اللهم وال مَن والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل مَنْ خذله»[5] ؛ «ای مردم آیا (ولایت ) من بر شما از خود شما اولا (و سزاوارتر) نیستم؟ گفتند خدایا چرا، حضرت فرمود: هرکس من مولای او هستم، علی ـ علیه السّلام ـ مولای او خواهد بود، (این جمله را بنابر قول احمد بن جنبل چهار بار تکرار نمود) بار خدایا دوست بدار، آنکه او را دوست دارد، و دشمن بدار، آنکسی که او را دشمن بدارد، و یاری فرما یاران او را، و خوار گردان خوارکنندگان او را».
ثانیاً : اسناد متعدد برای آن نقل شده است که مرحوم علّامه عبدالحسین امینی ـ قدّس سرّه الشّریف ـ تمام اسناد آن را از طریق اهل سنّت و شیعة در کتاب گرانسنگ خود «الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب» جمعآوری نموده است،و 110 نفر از صحابه را مانند ابوهریرة، ابولیلی انصاری، براءبن عازب و... را نام میبرد که حدیث غدیر را نقل نمودهاند.[6]
و 84 نفر از تابعین را مانند ابوراشد البحرانی، ابوسلیمان المؤذن، اصبغبن نباته و... را اسم میبرد که ناقلان حدیث غدیر بودهاند[7]
و همچنین در قرن دوّم، 56 نفر[8] و در قرن سوّم 92 نفر[9] و در قرن چهارم حدود 80 نفر[10] و در قرن پنجم حدود 30 نفر، و در قرن ششم حدود 20 نفر، و در قرن هفتم حدود 23 نفر و همینطور تا قرن چهاردهم، مجموعاً 360 نفر از علما و محدّثین، حدیث غدیر را نقل نمودهاند،[11]
و در کتابهای موجود حدود 21 نفر از مورّخین اهل سنّت هم چون بلاذری، ابن قتیبة، طبری و... 25 نفر از علمای حدیث اهل سنّت، مانند: ابن ادریس شافعی، احمد حنبل، ترمذی، نسائی، طحاوی و... و حدود 10 نفر از مفسرین آنها هم چون تفسیر طبری، ثعلبی، قرطبی و... و حدود 7 نفر از متکلّمین آنها هم چون، قاضی ابیبکر باقلانی، ایجی شافعی، شریف جرجانی و... و حدود پنج نفر از لغویین هم چون معجمالبلدان حموی، تاج العروس زبیدی و... حدیث شریف غدیر را در کتابهای خود نقل نمودهاند[12] که مجموع همهی آنها به 500 نفر میرسد.[13]
برای نمونه، چند مورد از اسناد تفصیلی اهل سنّت بیان می شود:
1ـ خوارزمی گوید: «واخبرنی سیدالحفّاظ ابومنصور شهردار بن شیرویة بن شهردار الدیلمی فیما کتب الّی من همدان ـ اخبرنا ابوالفتح عبدوس بن عبدالله الهمدانی ـ کتابة (اخبرناالشریف ابوطالب المفصّل بن الجعفری باصبهان اخبرنی الحافظ ابوبکر ابن مردویه اجازة، حدثنی جدّی) حدثنی عبدالله بن اسحاق النبوی، حدثنی الحسن بن علیلی العنزی، حدثنا محمدبن عبدالرحمان الذارع حدثنا قیسبن حفص، حدثنی علیبن الحسن، ابوالحسن العبدی، عن ابی هارون العبدی عن ابی سعید الخدری، انّ النبی ـ صلّی الله علیه و آله ـ یوم دعاالناس الی غدیر، امر بماکان تحت الشجرة من الشوک فقمّ و ذلک یوم الخمیس ثم دعا الناس الی علّیٍ فاخذ بضبعه(بازو) فرفعها حتّی نظر الناس الی بیاض ابطه (سفیدی زیر بغل) ثم لم یتفرقا حتی نزلت «الیوم اکملت لکم دینکم تا آخر[14]» فقال رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمة و رضی الرّب برسالاتی، و الولایة لعلی، ثم قال اللهم وال من و الاه، و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله فقال حسانبن ثابت إءذن لی یا رسول الله ان اقول ابیاتاً قال: قل ببرکة الله تعالی فقال حسان بن ثابت یا معشر مشیخة قریش اسمعوا شهادة رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ ثمّ قال ینادیهم یوم االغدیر نبیّهم نجم و اسمع بالرسول منادیاً بانّی مولاکم نعم و نبیّکم فقالوا و لم یبدو هناک التعامیا .. فقال له قم یا علی فایتنی رضیتک من بعدی اماماً و هادیاً[15]
همچنین ابن اثیر با اسناد خود حدیث غدیر را نقل نموده است[16] و قرطبی این حدیث را با اسناد خود نقل نموده است،[17] و ابن کثیر دمشقی،[18] ابنماجه قزوینی[19] و متّقی هندی در کنزل العمّال[20] به طرق مختلفی حدیث غدیر را نقل نموده است و... همینطور محدّثین ، جریان استدلال علی ـ علیه السّلام ـ به حدیث غدیر را در مناسبتهای مختلف، نقل نمودهاند، مانند ابی الطفیل[21] زیدبن ارقم[22] عامربن واثله،[23] انس بن مالک،[24] عبدالرحمن بن ابی لیلی[25] اصبغ بن نباته[26] و عمیرة بن سعد،[27] زیدبن شبع، زاذان بن عمر[28] و ابنولید و ... .
اگر کسی اهل انصاف و دارای مطالعه در تاریخ باشد، اعتراف میکند که حدیث شریف غدیر، از نظر سندی اصلاً قابل خدشه نیست. تنها اشکالی که مطرح شده است این است که این حدیث در صحیح بخاری و مسلم نقل نشده است. جواب آن این است که:
اوّلاً این دلیل بیخبری و یا تعصب آنها است که حدیث را نقل نکردهاند، نه نقص حدیث.
ثانیاً خود اهل سنّت قاعدهای دارند به نام تقدیم مثبت برنافی، چنانکه حلبی تصریح نموده است مثبت (و نقل کنندة حدیث) بر نافی (وکسی که حدیث را نقل نکرده) مقدّم است.
ثالثاً، بخاری و مسلم بنای جمعآوری همة احادیث صحیحه را نداشتهاند، چنانکه ابن حجر تصریح میکند که خود بخاری تصریح نموده، که آنچه از روایات صحیحه نقل نکردهام، بیش از آن است که جمعآوری نمودهام.[29]
پاورقی ها:
[1] . ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اوّل، 1414ق، ص598.
[2] . امینی، عبدالحسین، الغدیر، تهران، دارالکتاب الاسلامیة، چاپ دوّم، 1366، ج1، ص9؛ و ر.ک: شافعی، عبدالله، المناقب، ص108.
[3] . الغدیر، همان، ج1، ص157ـ152.
[4] . المناقب، همان، ص108.
[5] . الغدیر، همان، ج1، ص8؛ و ر.ک: موّفق بن احمد خوارزمی، المناقب، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ سوّم، 1417، ص135، روایت 152؛ و ر.ک: متّقی هندی، علی، کنزالعّمال، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ پنجم، 1405ق ـ 1985م، ج11، ص609، روایت 33950.
[6] . الغدیر، همان، ج1، ص62ـ14.
[7] . همان، ص72ـ62.
[8] . همان، ص82ـ73.
[9] . همان، ص99ـ82.
[10] . همان، ص107ـ99.
[11] . همان، ج1، ص152ـ123.
[12] . همان، ج1، ص8ـ5.
[13] . سبحانی، جعفر، منشور عقاید امامیه، ص160.
[14] . مائده/3.
[15] . مناقب خوارزمی، همان، ص135، روایت 152 و ص134، روایت 150.
[16] . ر.ک: محمد بن محمّد شیبانی، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، داراحیاء تراث العربی، ج4، ص28.
[17] . محمّد بن احمد انصاری قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، داراحیاء اتراث العربی، 1405ق، ج18، ص278.
[18] . ابوالفداء الحافظ بن کثیر دمشقی، البدایة و النهایهة، بیروت، مکتب المعارف، ج7، ص350.
[19] . قزوینی، محمد، سنن، تحقیق محمّد فؤاد عبدالباقی.
[20] . متّقی هندی، علی، کنز العمّال فی سنن الاحوال، بیروت، مؤسسة الرسالة ، 1405ق، چاپ پنجم، ج11، ص609، روایت 33950، ص602، روایت 5 ـ 32904 و روایت 32916 و ص609، روایت 32949 و 32950 و ص610، 32951.
[21] . مسند ابن حبنل، ج7، ص82، ح19321.
[22] . نسائی، خصائص امیرالمؤمنین، ص173، روایت93؛ البدایة والنهایة، همان، ج5، ص211 و ج7، ص347.
[23] . ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، بیروت، دارالحیاء الکتب، چاپ اوّل، 1379، ج6، ص168ـ167.
[24] . همان، ج19، ص217.
[25] . اسدالغابه، همان، ج4، ص28، باب العین.
[26] . همان، ص126، ج6.
[27] . البدایة و النهایه، همان، ج7، ص348.
[28] . سبط ابنجوزی، تذکرة الخواص، بیروت، مؤسسة اهل البیت، 1401ق، ص35.
[29] ـ ابن حجر عسقلانی، مقدّمه فتح الباری، (در یک جلد)، مصر، مطبعة السلفیه، منابع شیعه؛ 1ـ الغدیر، ج 1و 2، (پیشین)؛ 2ـ مکارم شیرازی، ناصر و جمعی از دانشمندان، پیام قرآن، قم، نسل جوان، چاپ دوّم، 1374، ج9، ص200ـ183؛ 3ـ مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیّه، ج5، ص23ـ2؛ و...
برای روشن شدن جواب به نکاتی چند اشاره میشود.
1ـ معنای غدیر: در لغت عبارت است از محّلی که آب باران در آن جمع میشود،[1] و در اصطلاح اسم محّلی است در جحفه که واقع در چهار راهی است که مردم سرزمین حجاز را از هم جدا میکند، و مراد از یومالغدیر، روز هیجدهم ذیحجّه است که، روز پنجشنبه سال دهم هجرت پیامبر اکرم در غدیر خم، در حضور 90 تا 120 هزار نفر، خطبة غدیر، و حدیث معروف غدیر را ایراد فرمود[2].
2ـ تواتر حدیث غدیر و عدم نیاز به بررسی سند: حدیث غدیر مورد توجّه خاصّه و عامّه قرار گرفته است. علّامه امینی (تا زمان خودش) نام 26 نفر را ذکر میکند که در این مورد کتاب و یا رساله مستقلّی، را تألیف نمودهاند[3] و این تعداد را محقق محترم سیّد عبدالعزیز طباطبائی به 125 کتاب میرساند؛ و این نکته هم اضافه شود که علم رجال که برای بررسی وثاقت راویها است (علم روششناسی) و درایه که علم حدیثشناسی است در حدیثی لازم است مراعات شوند که جزء خبر های واحد باشد، و امّا در حدیث شریف غدیر لازم نیست. برای اینکه هم تواتر لفظی دارد ( روایتی که با چنین سلسله سند متفاوت ولی با الفاظ مشترک از معصوم نقل شده باشد تا آنجا که احتمال ساختگی بودن نداشته و برای شنونده یقین آور باشد ) و هم تواتر اجمالی (یعنی بعضی از اخباری که به عنوان حدیث غدیر رسیده یقیناً از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ صادر شده است) و هم تواتر معنوی دارد (یعنی مضامین آن مشترک ولی با عبارات گوناگون در روایات دیگر و موارد متعدّدی نقل شده است).
3ـ وجود عوامل وثاقت در حدیث غدیر: حدیث غدیر، علاوه بر تواتر همه جانبه، از علائم وثاقت نیز برخوردار است. زیرا:
اوّلاً : مخالفت با قرآن ندارد بلکه صدها آیه هم چون آیهی اکمال، تبلیغ، ولایت، اولیالامر، آنرا تأیید میکند؛
ثانیاً: نه تنها مخالف سنت قطعی نیست بلکه صدها حدیث در تأیید آن وجود دارد، هم چون حدیث، ثقلین، منزلت، سفینة و ... ؛
ثالثاً :با سیره پیامبر و دادههای عقل هماهنگی دارد؛ زیرا پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در سفرهای کوتاه جانشین تعیین میکرد، آیا امکان دارد که مردم را بدون جانشین رها کند؛
رابعاً: با ضروت دین مخالفتی ندارد؛
خامساً: از نظر سندی صحیح و متواتر است و... پس همه عوامل وثاقت در حدیث غدیر جمع میباشد .
با در نظر داشتن این مقدّمه می گوییم :
اوّلاً : حدیث غدیر - که متن آن را خواهیم آورد - از احادیث متواتر و قطعی و مسلّم است. تواتری که نه فقط درصدر اسلام و اعصار نزدیک به زمان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بوده بلکه در همة قرن ها و دوره ها ، وجود داشته است. از برخی شافعیان ، نقل شده است که حدیث غدیر فوق حدّ تواتر است.[4]
و امّا متن مورد اتفاق فریقین (شیعه و سنی) چنین است :
«معاشر المسلمین الست اولی بکم من انفسکم؟ قالوا اللهم بلی قال: من کنتُ مولاه فعلیّ مولاه اللهم وال مَن والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل مَنْ خذله»[5] ؛ «ای مردم آیا (ولایت ) من بر شما از خود شما اولا (و سزاوارتر) نیستم؟ گفتند خدایا چرا، حضرت فرمود: هرکس من مولای او هستم، علی ـ علیه السّلام ـ مولای او خواهد بود، (این جمله را بنابر قول احمد بن جنبل چهار بار تکرار نمود) بار خدایا دوست بدار، آنکه او را دوست دارد، و دشمن بدار، آنکسی که او را دشمن بدارد، و یاری فرما یاران او را، و خوار گردان خوارکنندگان او را».
ثانیاً : اسناد متعدد برای آن نقل شده است که مرحوم علّامه عبدالحسین امینی ـ قدّس سرّه الشّریف ـ تمام اسناد آن را از طریق اهل سنّت و شیعة در کتاب گرانسنگ خود «الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب» جمعآوری نموده است،و 110 نفر از صحابه را مانند ابوهریرة، ابولیلی انصاری، براءبن عازب و... را نام میبرد که حدیث غدیر را نقل نمودهاند.[6]
و 84 نفر از تابعین را مانند ابوراشد البحرانی، ابوسلیمان المؤذن، اصبغبن نباته و... را اسم میبرد که ناقلان حدیث غدیر بودهاند[7]
و همچنین در قرن دوّم، 56 نفر[8] و در قرن سوّم 92 نفر[9] و در قرن چهارم حدود 80 نفر[10] و در قرن پنجم حدود 30 نفر، و در قرن ششم حدود 20 نفر، و در قرن هفتم حدود 23 نفر و همینطور تا قرن چهاردهم، مجموعاً 360 نفر از علما و محدّثین، حدیث غدیر را نقل نمودهاند،[11]
و در کتابهای موجود حدود 21 نفر از مورّخین اهل سنّت هم چون بلاذری، ابن قتیبة، طبری و... 25 نفر از علمای حدیث اهل سنّت، مانند: ابن ادریس شافعی، احمد حنبل، ترمذی، نسائی، طحاوی و... و حدود 10 نفر از مفسرین آنها هم چون تفسیر طبری، ثعلبی، قرطبی و... و حدود 7 نفر از متکلّمین آنها هم چون، قاضی ابیبکر باقلانی، ایجی شافعی، شریف جرجانی و... و حدود پنج نفر از لغویین هم چون معجمالبلدان حموی، تاج العروس زبیدی و... حدیث شریف غدیر را در کتابهای خود نقل نمودهاند[12] که مجموع همهی آنها به 500 نفر میرسد.[13]
برای نمونه، چند مورد از اسناد تفصیلی اهل سنّت بیان می شود:
1ـ خوارزمی گوید: «واخبرنی سیدالحفّاظ ابومنصور شهردار بن شیرویة بن شهردار الدیلمی فیما کتب الّی من همدان ـ اخبرنا ابوالفتح عبدوس بن عبدالله الهمدانی ـ کتابة (اخبرناالشریف ابوطالب المفصّل بن الجعفری باصبهان اخبرنی الحافظ ابوبکر ابن مردویه اجازة، حدثنی جدّی) حدثنی عبدالله بن اسحاق النبوی، حدثنی الحسن بن علیلی العنزی، حدثنا محمدبن عبدالرحمان الذارع حدثنا قیسبن حفص، حدثنی علیبن الحسن، ابوالحسن العبدی، عن ابی هارون العبدی عن ابی سعید الخدری، انّ النبی ـ صلّی الله علیه و آله ـ یوم دعاالناس الی غدیر، امر بماکان تحت الشجرة من الشوک فقمّ و ذلک یوم الخمیس ثم دعا الناس الی علّیٍ فاخذ بضبعه(بازو) فرفعها حتّی نظر الناس الی بیاض ابطه (سفیدی زیر بغل) ثم لم یتفرقا حتی نزلت «الیوم اکملت لکم دینکم تا آخر[14]» فقال رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمة و رضی الرّب برسالاتی، و الولایة لعلی، ثم قال اللهم وال من و الاه، و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله فقال حسانبن ثابت إءذن لی یا رسول الله ان اقول ابیاتاً قال: قل ببرکة الله تعالی فقال حسان بن ثابت یا معشر مشیخة قریش اسمعوا شهادة رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ ثمّ قال ینادیهم یوم االغدیر نبیّهم نجم و اسمع بالرسول منادیاً بانّی مولاکم نعم و نبیّکم فقالوا و لم یبدو هناک التعامیا .. فقال له قم یا علی فایتنی رضیتک من بعدی اماماً و هادیاً[15]
همچنین ابن اثیر با اسناد خود حدیث غدیر را نقل نموده است[16] و قرطبی این حدیث را با اسناد خود نقل نموده است،[17] و ابن کثیر دمشقی،[18] ابنماجه قزوینی[19] و متّقی هندی در کنزل العمّال[20] به طرق مختلفی حدیث غدیر را نقل نموده است و... همینطور محدّثین ، جریان استدلال علی ـ علیه السّلام ـ به حدیث غدیر را در مناسبتهای مختلف، نقل نمودهاند، مانند ابی الطفیل[21] زیدبن ارقم[22] عامربن واثله،[23] انس بن مالک،[24] عبدالرحمن بن ابی لیلی[25] اصبغ بن نباته[26] و عمیرة بن سعد،[27] زیدبن شبع، زاذان بن عمر[28] و ابنولید و ... .
اگر کسی اهل انصاف و دارای مطالعه در تاریخ باشد، اعتراف میکند که حدیث شریف غدیر، از نظر سندی اصلاً قابل خدشه نیست. تنها اشکالی که مطرح شده است این است که این حدیث در صحیح بخاری و مسلم نقل نشده است. جواب آن این است که:
اوّلاً این دلیل بیخبری و یا تعصب آنها است که حدیث را نقل نکردهاند، نه نقص حدیث.
ثانیاً خود اهل سنّت قاعدهای دارند به نام تقدیم مثبت برنافی، چنانکه حلبی تصریح نموده است مثبت (و نقل کنندة حدیث) بر نافی (وکسی که حدیث را نقل نکرده) مقدّم است.
ثالثاً، بخاری و مسلم بنای جمعآوری همة احادیث صحیحه را نداشتهاند، چنانکه ابن حجر تصریح میکند که خود بخاری تصریح نموده، که آنچه از روایات صحیحه نقل نکردهام، بیش از آن است که جمعآوری نمودهام.[29]
پاورقی ها:
[1] . ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اوّل، 1414ق، ص598.
[2] . امینی، عبدالحسین، الغدیر، تهران، دارالکتاب الاسلامیة، چاپ دوّم، 1366، ج1، ص9؛ و ر.ک: شافعی، عبدالله، المناقب، ص108.
[3] . الغدیر، همان، ج1، ص157ـ152.
[4] . المناقب، همان، ص108.
[5] . الغدیر، همان، ج1، ص8؛ و ر.ک: موّفق بن احمد خوارزمی، المناقب، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ سوّم، 1417، ص135، روایت 152؛ و ر.ک: متّقی هندی، علی، کنزالعّمال، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ پنجم، 1405ق ـ 1985م، ج11، ص609، روایت 33950.
[6] . الغدیر، همان، ج1، ص62ـ14.
[7] . همان، ص72ـ62.
[8] . همان، ص82ـ73.
[9] . همان، ص99ـ82.
[10] . همان، ص107ـ99.
[11] . همان، ج1، ص152ـ123.
[12] . همان، ج1، ص8ـ5.
[13] . سبحانی، جعفر، منشور عقاید امامیه، ص160.
[14] . مائده/3.
[15] . مناقب خوارزمی، همان، ص135، روایت 152 و ص134، روایت 150.
[16] . ر.ک: محمد بن محمّد شیبانی، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، داراحیاء تراث العربی، ج4، ص28.
[17] . محمّد بن احمد انصاری قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، داراحیاء اتراث العربی، 1405ق، ج18، ص278.
[18] . ابوالفداء الحافظ بن کثیر دمشقی، البدایة و النهایهة، بیروت، مکتب المعارف، ج7، ص350.
[19] . قزوینی، محمد، سنن، تحقیق محمّد فؤاد عبدالباقی.
[20] . متّقی هندی، علی، کنز العمّال فی سنن الاحوال، بیروت، مؤسسة الرسالة ، 1405ق، چاپ پنجم، ج11، ص609، روایت 33950، ص602، روایت 5 ـ 32904 و روایت 32916 و ص609، روایت 32949 و 32950 و ص610، 32951.
[21] . مسند ابن حبنل، ج7، ص82، ح19321.
[22] . نسائی، خصائص امیرالمؤمنین، ص173، روایت93؛ البدایة والنهایة، همان، ج5، ص211 و ج7، ص347.
[23] . ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، بیروت، دارالحیاء الکتب، چاپ اوّل، 1379، ج6، ص168ـ167.
[24] . همان، ج19، ص217.
[25] . اسدالغابه، همان، ج4، ص28، باب العین.
[26] . همان، ص126، ج6.
[27] . البدایة و النهایه، همان، ج7، ص348.
[28] . سبط ابنجوزی، تذکرة الخواص، بیروت، مؤسسة اهل البیت، 1401ق، ص35.
[29] ـ ابن حجر عسقلانی، مقدّمه فتح الباری، (در یک جلد)، مصر، مطبعة السلفیه، منابع شیعه؛ 1ـ الغدیر، ج 1و 2، (پیشین)؛ 2ـ مکارم شیرازی، ناصر و جمعی از دانشمندان، پیام قرآن، قم، نسل جوان، چاپ دوّم، 1374، ج9، ص200ـ183؛ 3ـ مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیّه، ج5، ص23ـ2؛ و...