پرسش :
آیا به هنگام قیامت کبرى همه ى موجودات به جز خداوند مى میرند، حتى عزرائیل هم مى میرد؟
پاسخ :
براى این که پاسخى شایسته به سؤال داده باشیم، نخست به توضیح ماهیت مرگ در آستانهى قیامت و نیز شرح گستره و دامنهى آن مىپردازیم، سپس جوابگوى این پرسش خواهیم بود که آیا کسانى هستند که این مرگ فراگیر، دامنگیر آنان نگردد یا خیر؟ و در صورت وجود چنین کسانى، نام و نشان و صفات آنها چیست؟ و مصداق یا مصادیق خارجى آنان چه کسانى هستند؟
بخش اوّل:
در بیان بخش نخست باید گفت: از نظر قرآن کریم، مرگ هر چیزى هنگامى است که "اجل" آن شىء فرا برسد، و همهى موجودات - چه انسان و چه غیر انسان داراى چنین اجلى هستند.[1] همهى موجودات در سیر و حرکت خود به نقطهاى خواهند رسید که در آن نقطه خاتمه یافته و در آن ساکن گشته و استقرار مىیابند. این نقطهى استقرار و ثبات بنابر گفتهى قرآن، نزد خداوند است. (أجل مسمى عنده)[2] و آنچه نزد خداوند است باقى مىباشد. (و ماعندالله باقٍ)[3] از این رو، وقتى موجودات به پیشگاه خداوند رسیدند و در نزد او حاضر گشتند داراى حیاتى ابدى و جاویدان مىگردند. همهى موجودات - چه انسان و چه غیر انسان - صیرورت و شدنِ آنان به سوى خداوند است و عاقبت به سوى او برگشته و در پیشگاه او حاضر و محشور مىگردند. این بازگشت همگانى به سوى خداوند همان "مرگ" است که عبارت است از: خارج شدن از زندگى و حیاتى که در آن، حرکت و کون و فساد و تغییر و زمان و ضیق و تاریکى و کثرت و پراکندگى و... وجود دارد، و ورود به زندگى و حیات عنداللّهى که در آن، حیات و بقاى محض و جاودانگى و وسعت و نور و وحدت و...، به دور از نقصهاى یاد شده، متجلى است. پس مىتوان چنین نتیجه گرفت که همهى موجودات را، از انسان گرفته تا آسمانها و زمین و هر آنچه در آنهاست، این چنین "مردنى" خواهد بود، گرچه با الفاظ مختلفى بیان شده است. مثل این که از مردن انسان، که خروج روح از بدن است، با لفظ "موت" و از مرگ غیر انسان با تعابیر دیگرى، که در ادامه این نوشتار ذکر مىشود، یاد شده است.
چنین اجل و مرگى که همهى موجودات با آن مواجه شده و تمام عالم را فرا مىگیرد، به هنگام قیامت کبرى تحقق پیدا خواهد کرد و گسترهى آن همهى پدیدهها و ما سوى الله را در برمىگیرد. و در حقیقت به هنگام قیامت، اجل همگان فرا خواهد رسید و همهى خلایق پا به قیامت، که عرصهى حضور نزد خداوند است، خواهند گذاشت.
به دیگر سخن، در آستانهى رستاخیز و قیامت کبرى هم بساط دنیا و برزخ و آسمانها و زمین برچیده مىشود و هم اهل دنیا و برزخیان و اهل آسمانها (ملایکه و...) فانى مىگردند و در پى آن، قیامت برپا گشته و همه نزد خداوند محشور مىشوند و به حیاتى ابدى و بقاى محض بار مىیابند. بیان و شناخت ویژگىها و خصوصیات چنین حالتى (زندگى در قیامت و حیات عنداللّهى)، از آن رو که قیامت عرصه و تجلى گاه آن است، با بررسى و مطالعهى احوال و اوصاف و مشخصهها و نامهایى که در قرآن و روایات براى قیامت برشمرده شده است، ممکن خواهد بود، ولى بحث و نوشتهاى مستقل از آنچه در این جا پى گرفتیم را خواهان است.
در قرآن کریم از منشأ چنین رخدادى به "نفخ صور"[4] تعبیر شده است و دمیدنى که در صور انجام مىگیرد هم منشأ میراندن و هم منشأ زندهگردانیدن و برانگیختن و حشر و برپایى قیامت است. نیز از این حادثه به "صیحه"[5]، "زجره"[6](صیحه)، "صاخه"[7] (صیحهى شدید) و "نقر فى الناقور"[8] (دمیدن در چیزى که صدا از آن خارج مىشود) تعبیر گشته است. از مجموع این الفاظ که بیانگر یک واقعیتاند، به دست مىآید که "صور" و "دو نفخهاش" حکایت همان "شیپورى" است که در لشکر، براى کارزار به کار مىبردهاند. بار اوّل در صور دمیده مىشود که ساکت شوید و براى حرکت آماده گردید و سپس براى بار دوم در آن دمیده مىشود که برخیزید و... .[9]
در شرح و توضیح این پدیدهى عظیم، آیات قرآن کریم و روایات چند دستهاند:
1. آیاتى که بیانگر آنند که با نواخته شدن شیپور مرگ و خاموشى، بساط آسمانها و زمین برچیده مىشود. مانند: "به یاد آر که در صور یک بار بدمند و زمین و کوهها را بگیرند و یک مرتبه همه را خرد و متلاشى سازند آن گاه روز موعود، آن واقعهى بزرگ (قیامت) واقع گردد."[10] و "روزى که آسمان را مانند طومار درهم پیچیم."[11] و: "(در روز قیامت) آسمانها پیچیده به دست سلطنت اویند."[12] و نیز آیات دیگر[13] که همهى آنها خبر از حوادثى مىدهند که در آستانهى برپایى قیامت، به سبب نفخ صور و مانند آن، سراسر کائنات را تحت الشعاع قرار خواهد داد.
با مطالعه و تعمق در این آیات مىتوان کیفیت و چگونگى مرگ آسمانها و زمین - که عبارت است از: پیچیده شدن بساط آنها و تبدیل و دگرگونى آنها به چیزى متناسب با عرصه ى قیامت - را دریافت.
2. دستهاى از آیات، دال بر آن است که هر کس در آسمانها و زمین هستند، با نواخته شدن شیپور مرگ، فانى مىگردند. "یوم ینفخ فى الصور ففزع من فى السموات و من فى الأرض..."[14] و "نفخ فى الصور فصعق من فى السموات و من فى الأرض..."[15]. "نزع" به معناى ترس و هول شدید است و "صعق"؛ یعنى بىهوشى و مدهوشى. در حقیقت این دو واژه، حالتِ مرگى را بیان مىکنند که شرح آن در آغاز این نوشته گذشت؛ یعنى مرگى همراه با ترس و بىهوشىاى مرگ وار، هرکس را که در آسمان وزمین به سر مىبرد، فرا مىگیرد.
از آن رو که اولاً برزخ تتمه و دنبالهى دنیا است که از آن به عالم قبر[16] و از بهشت آن به "جنة الدنیا"،[17] تعبیر شده است. و ثانیاً همهى اهل دنیا ناچار به پیمودن برزخ خواهند بود،[18] خواه طولانى و خواه کوتاه، مراد از "من فى الأرض" زمینیان مىباشند که وارد برزخ شدهاند، نه آنان که قبل از برزخ بر روى زمین به زندگى خود ادامه مىدهند. مقصود از "من فى السموات" ارواح سعدا و ملائکه[19] مىباشند. موجوداتى که از قید صورتهاى مثالى و قالبهاى برزخى رهیده و در عالمى فوق عالم برزخ (در آسمانها) به سر مىبرند.
مرگ این دو گروه (زمینیان و اهل آسمانها)، به سبب نفخ صور، به این معناست که آنان نه تنها از نشأهى دنیا و بدن خاکى رهیدهاند، بلکه صورتهاى مثالى و قالبهاى برزخى را رها کرده و از آسمانها نیز صعود نموده، به ساحت خداوندى بار یافته و در ذات احدى او فانى گشتهاند.
3. دستهى دیگر از آیات، روشنگر نفخهى حیات[20] و بقاى همهى کسانى است که در اثر نفخه ى نخست درگذشته اند. از ذکر این آیات جهت اختصار و طولانى نشدن این نوشتار، خود دارى مىکنیم.
روایات نیز بیانگر سه دسته آیات ذکر شده اند که به ذکر فشردهى مضامین برخى از آنها بسنده مىکنیم:
فرشته اى به نام "اسرافیل" به اذن خداوند در شیپور مرگ مىدمد و در پى آن، همهى کسانى که در آسمانها و زمین به سر مىبرند، حتى حاملان عرش (حضرت جبرئیل و میکائیل)، مىمیرند و خود اسرافیل بعد از آن به امر خداوند در مىگذرد[21] و همه ى اشیا باطل مىشوند[22] و بعد از فناى دنیا نه زمانى وجود دارد و نه مکانى. اجلها و زمانها معدوم گشته و سالها و لحظهها ناپدید مىگردد[23] و هیچ چیزى جز خداوند واحد قهار باقى نمىماند.
بار دیگر در شیپور نواخته شده و همهى اهل آسمانها و زمین زنده خواهند شد[24] و همهى اشیا به وجودشان باز خواهند گشت، همان طور که مدبرشان آنها را خلق کرده بود.[25]
از مجموع این آیات و روایات به دست مىآید که آسمانها و زمین و برزخ و نیز تمام کسانى که در آنها به سر مىبرند، حتى ملائکهى مقرب پروردگار از حوادث هولانگیز و ترس آور دو نفخه؛ یعنى مرگ فراگیر و حضور و حشر و برانگیخته شدن همگانى، در امان نیستند و این پدیده و حادثه دامنگیر همه ی آنها خواهد گشت.
ولى هم آیات و روایات پیشین و هم آیات و روایات دیگرى که همگى آنها عهدهدار بیان این رخداد بزرگاند، افزون بر مطالبى که تاکنون ذکر کردیم، بیانگر اوصاف و مشخصههاى عدهایى از بندگان مىباشند که از رویدادها و حوادث دو نفخهى یاد شده و هول و هراس و سختىها و رنجهاى طاقت فرساى آن استثنا شدهاند و به دور از اتفاقات فراگیر آن در امن و امان به حیات خود ادامه مىدهند.
بخش دوم:
شرح و توصیف عده اى که از آنان سخن رانده شد، در قرآن کریم و روایات این گونه است:
الف- در دو آیهى (67 سورهى زمر و 87 سورهى نمل) مربوط به"نفخهى اول" (میراندان)، بعداز بیان این که هر کس در آسمانها و زمین است، در اثر دمیده شدن در صور، دچار "فزع" و "صعق" مىشوند، با عبارت (اِلاّ من شاء الله) - مگر کسانى که خدا خواست - عدهایى را از این نفخه استثنا کرده که آیات 90 - 89 سورهى نمل آن را تفسیر نموده و مىفرمایند: آنان کسانى هستند که داراى "حسنه" مىباشند.
ب- همچنین از آیاتى که بیانگر "نفخهى حیات"اند، نظیر آیات 68 سورهى زمر و 53 سورهى یس، فهمیده مىشود همان کسانى که در نفخهى اماته درگذشتند، هم آنان در نفخهى دوم زنده و نزد خدا حاضر خواهند گشت، ولى با این وجود، خداوند در آیهى 127 و 128 سورهى صافات "بندگان مخلَص" خویش را از این احضار شوندگان استثنا مىنماید.
از این روى کسانى که داراى "حسنه" و جزو "بندگان مخلَص" خداوند مىباشند، از حوادث دو نفخه در امان اند. با روشن شدن معناى این دو واژه (حسنه و مخلَصین) به وضوح مىتوانیم چنین افرادى رابشناسیم. از این رو آیات و روایات را مورد بررسى قرار مىدهیم تا معناى این دو واژه تفسیر گردد:
1. مراد از "حسنه"، "حسنهى مطلق" است؛ یعنى حسنهاى که با هیچ گونه سیئهاى مشوب و آمیخته نگردد. و کسانى که داراى حسنهى مطلقاند، افراد خاصى از اهل ایمان هستند و ذات آنان از هر پلیدى پاک و پاکیزه و از هر نوع "نفاق" و "کفر" و "شرک" پیراسته است. هیچ گاه دل به غیر خدا نداده و همهى امور خویش را به او سپرده و به مقام تسلیم محض و توکل رسیده، از آنها نیز عبور کرده، بدون هیچ شائبهى استکبار و اظهار هستى و فرعونیت، فانى در ذات حق هستند. این ویژگىها بیانگر مقام "ولایت" است. از این رو در روایات از "حسنه" در این آیه به ولایت امیرمؤمنان (ع)[26] و معرفت ولایت و حب اهل بیت (ع) و از "سیئه" به انکار ولایت و بغض نسبت به اهل بیت (ع) تعبیر شده است.[27]
2. مراد از "مخلَصین" نیز کسانىاند که بنابر آیهى "فبعزّتک لأغوینّهم أجمعین إلاّ عبادک منهم المخلصین"[28]، ممتاز از همه ی انسانها، از اغواى شیطان رهیدهاند و چون اغواى شیطان - بنابر مضمون آیهى 22 سورهى ابراهیم - با وعدههاى دروغ و پذیرش آن کارگر مىافتد و از طرفى پذیرش آن ناشى از "شرک" گمراهان است، مخلَصین بندگانىاند که از هر گونه شرکى پاک و پیراسته و فقط براى خداوند خالص گشته اند.
با توجه و دقت در مفهوم این دو واژه، مىتوان گفت هر دو، بیانگر یک حقیقت و داراى معناى واحدند. از این رو، مىتوان افرادى را که از حوادث دو نفخهى اماته و احیا استثنا شدهاند، این گونه وصف کرد: آنان انسانهایى هستند که به گونهاى که براى غیر خدا، وجودى نمىبینند و نام و نشانى جز او نمىیابند و اختیارى براى نفع و ضرر و مرگ و حیات خویش قایل نبوده و حقیقت و سرّشان غرق و مستهلک و فانى و ذوب در خداوند گشته و همهى امور خود را به خدا سپرده و از آنها چیزى صادر نمىشود، جز آنچه رضاى خدا در آن است (نوافل) و تنها رضاى خدا را مىجویند. از این رو خداوند چشم و گوش و دست و زبان و قلب آنان گشته[29] و به دور از هیچ غلوى، آنان آینهى تمام نماى خداوند شده و تنها رُخ او را مىنمایانند. و در حقیقت آنان همان "وجه اللَّه"اند. "وجه"؛ یعنى چهرهى باطنى و حقیقت هر چیز که "شناخت کامل" شىء فقط به واسطه ی آن ممکن است. و وجه اللَّه بودن این بندگان به معناى آن است که آنان کامل ترین آیت خداوند و آینهاى تمام نماى او مىباشند که خداوند مىفرماید: "کل شىءٍ هالک إلاّ وجه"؛ یعنى همه چیز جز وجه او فانى است.[30] از این رو در حالى که همه ی اشیا و خلایق (آسمانها و زمین و نیز زمینیان و برزخیان و اهل آسمانها؛ یعنى ملایکه و... حتى ملایکهى مقرب در اثر نفخهى نخست فانى مىگردند، آنان باقىاند و زوال و نابودى از حقیقت آنان دور است. از آن رو که هستیشان ذوب و فانى در خداوند است و وجودى براى آنان، سواى و جود خداوند و وجه او، باقى نمانده است، نه توقفى در برزخ دارند و نه در قیامت، حشرى براى حساب و کتاب و سؤال و جواب دارند؛ زیرا قبل از آن در دنیا در اثر مجاهدت و مراقبت و ریاضت در راه رضاى خداوند، هم از تعلقّات مادى و صورتهاى مثالى و قالبهاى برزخى رهیدهاند و هم به حساب و کتاب خود رسیدهاند و یکسره به بهشت ذات و لقاى پروردگار بار یافتهاند. جایگاه امنى که ره یافتگان به آن در امن و آرامش و اطمینان به سر مىبرند.[31] از این رو از گزند همهى حوادث فراگیر و عظیم نفخهى اماته و احیا نیز در امانند؛ زیرا آنچه ثمرهى این رخداد بزرگ خواهد بود، همانا "رساندن و بهرهمند کردن" همهى موجودات، به فراخور استعداد و سعهى وجودى هر یک از آنها، به "حیات عنداللّهى" است. در حالى که این بندگان به چنین حیاتى کاملتر و بالاتر از آنچه به سبب نفخ صور بهره ى دیگران خواهد گشت، در دنیا بار یافته بودند.
با دقت در آنچه گذشت فهمیده مىشود که آنان در حقیقت مصداق کامل "موتو قبل أن تموتوا" مىباشند و به واسطهى "وجود وجه اللهىیشان" حشر و حضور آنان در قیامت نیز متفاوت با دیگر موجودات است. به گونهاى که بر همهى موجودات حاضر در آن، محیط خواهند بود.
مصداق کامل و حقیقى این بندگان - با توجه به این که در روایات، "حسنه"[32]، "وجه اللَّه"،[33] و "اسماى حسنا"[34] و "آیت کبرا"[35] و نظایر اینها بر پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت او (ع) منطبق شده است - چهارده معصوم (ع) مىباشند. ولى انبیا و اولیاى الاهى و انسانهایى که عارف و دوستدار و پیراستهى از دشمنى و بغض نسبت به مقام آنانند نیز به حسب درجاتى که دارند و در حد ظرفیت وجودى و به فراخور تلاش خود در سیر به سوى ولایت آنان، در مراتب و درجات پایینتر، مصداق "این بندگان" هستند و خواهند بود.
در پایان، این نکته را یادآور مىشویم که این رُخداد گسترده، با توجه به عظمت و اهمیتش، تفصیلى افزون از این نوشته را خواهان است. از این رو پیشنهاد مىشود کتابهایى که دربارهى آن به رشتهى تحریر در آمد مورد مطالعه قرار گیرد، تا به لطف و رحمت بیکران خداوند، حقایق و اسرار بیشترى از این پدیدهى بزرگ هویدا گردد.
منابع جهت مطالعهى بیشتر:
1. طهرانى، محمد حسین، معاد، ج 4.
2. جوادى آملى، عبدالله، معاد در قرآن (تفسیر موضوعى قرآن)، ج 4، ص 297 - 281.
3. طباطبائی، سید محمد حسین، حیات پس از مرگ، ترجمه، سید مهدى نبوى و صادق لاریجانى، ص 62 - 48.
پی نوشتها:
[1] روم، 8.
[2] انعام، 2.
[3] نحل، 96.
[4] نمل، 87؛ زمر، 68؛ حاقه، 15 - 13؛ و....
[5] یس، 53.
[6] نازعات، 13 و 14.
[7] عبس، 33 و 34.
[8] مدثر، 10 -8.
[9] ر.ک: حیات پس از مرگ، ص 49 و 50.
[10] حاقه، 15 - 13.
[11] انبیاء، 104.
[12] زمر، 67.
[13] نازعات، 6 و 7؛ زمل، 14؛ حج، 1 و 2؛ تکویر، 3 و 4 و 6؛ قارعه، 5؛ قیامة، 9 - 7؛ تکویر، 1؛ انفطار،2؛ و...
[14] نمل، 87.
[15] زمر، 68.
[16] نورالثقلین، ج3، ص 254.
[17] لئالى الأخبار، ج4، ص 252.
[18] مؤمنون، 100.
[19] ر.ک: حیات پس از مرگ، ص 51.
[20] زمر، 68؛ یس، 51 و 53؛ کهف، 99؛ طه، 102؛ نبأ، 18؛ ق،20 و 42؛ و....
[21] کافى، ج3، ص 256.
[22] احتجاج، ج2، شماره 223، ص 245.
[23] نهج البلاغه، خ 186، بند 29.
[24] کافى، ج3، ص 256.
[25] احتجاج، ج2، شماره 223، ص 245.
[26] تفسیر قمى؛ بحار، ج7، ص 117 و 175؛ ج24، ص 45.
[27] حاکم حسکانى، شواهد التنزیل، ج1، ص 426؛ کافى، ج1، ص 185، ح 14.
[28] ص، 82 و 83.
[29] کافى، ج 2، ص 352، (حدیث قرب نوافل).
[30] ر.ک نمایه: فناى اشیاى روى زمین (تفسیر آیهى 26 سورهى الرحمن)، س162.
[31] فجر، 30 - 27.
[32] بحارالانوار، ج 7، ص 117 و 175و ج 24، ص 45.
[33] همان، ج 4، ص 7 - 5؛ ج 24، ص 116 - 114.
[34] همان، ج 25، ص 4، ح 7.
[35] همان، ج 23، ص 206.
islamquest.net
براى این که پاسخى شایسته به سؤال داده باشیم، نخست به توضیح ماهیت مرگ در آستانهى قیامت و نیز شرح گستره و دامنهى آن مىپردازیم، سپس جوابگوى این پرسش خواهیم بود که آیا کسانى هستند که این مرگ فراگیر، دامنگیر آنان نگردد یا خیر؟ و در صورت وجود چنین کسانى، نام و نشان و صفات آنها چیست؟ و مصداق یا مصادیق خارجى آنان چه کسانى هستند؟
بخش اوّل:
در بیان بخش نخست باید گفت: از نظر قرآن کریم، مرگ هر چیزى هنگامى است که "اجل" آن شىء فرا برسد، و همهى موجودات - چه انسان و چه غیر انسان داراى چنین اجلى هستند.[1] همهى موجودات در سیر و حرکت خود به نقطهاى خواهند رسید که در آن نقطه خاتمه یافته و در آن ساکن گشته و استقرار مىیابند. این نقطهى استقرار و ثبات بنابر گفتهى قرآن، نزد خداوند است. (أجل مسمى عنده)[2] و آنچه نزد خداوند است باقى مىباشد. (و ماعندالله باقٍ)[3] از این رو، وقتى موجودات به پیشگاه خداوند رسیدند و در نزد او حاضر گشتند داراى حیاتى ابدى و جاویدان مىگردند. همهى موجودات - چه انسان و چه غیر انسان - صیرورت و شدنِ آنان به سوى خداوند است و عاقبت به سوى او برگشته و در پیشگاه او حاضر و محشور مىگردند. این بازگشت همگانى به سوى خداوند همان "مرگ" است که عبارت است از: خارج شدن از زندگى و حیاتى که در آن، حرکت و کون و فساد و تغییر و زمان و ضیق و تاریکى و کثرت و پراکندگى و... وجود دارد، و ورود به زندگى و حیات عنداللّهى که در آن، حیات و بقاى محض و جاودانگى و وسعت و نور و وحدت و...، به دور از نقصهاى یاد شده، متجلى است. پس مىتوان چنین نتیجه گرفت که همهى موجودات را، از انسان گرفته تا آسمانها و زمین و هر آنچه در آنهاست، این چنین "مردنى" خواهد بود، گرچه با الفاظ مختلفى بیان شده است. مثل این که از مردن انسان، که خروج روح از بدن است، با لفظ "موت" و از مرگ غیر انسان با تعابیر دیگرى، که در ادامه این نوشتار ذکر مىشود، یاد شده است.
چنین اجل و مرگى که همهى موجودات با آن مواجه شده و تمام عالم را فرا مىگیرد، به هنگام قیامت کبرى تحقق پیدا خواهد کرد و گسترهى آن همهى پدیدهها و ما سوى الله را در برمىگیرد. و در حقیقت به هنگام قیامت، اجل همگان فرا خواهد رسید و همهى خلایق پا به قیامت، که عرصهى حضور نزد خداوند است، خواهند گذاشت.
به دیگر سخن، در آستانهى رستاخیز و قیامت کبرى هم بساط دنیا و برزخ و آسمانها و زمین برچیده مىشود و هم اهل دنیا و برزخیان و اهل آسمانها (ملایکه و...) فانى مىگردند و در پى آن، قیامت برپا گشته و همه نزد خداوند محشور مىشوند و به حیاتى ابدى و بقاى محض بار مىیابند. بیان و شناخت ویژگىها و خصوصیات چنین حالتى (زندگى در قیامت و حیات عنداللّهى)، از آن رو که قیامت عرصه و تجلى گاه آن است، با بررسى و مطالعهى احوال و اوصاف و مشخصهها و نامهایى که در قرآن و روایات براى قیامت برشمرده شده است، ممکن خواهد بود، ولى بحث و نوشتهاى مستقل از آنچه در این جا پى گرفتیم را خواهان است.
در قرآن کریم از منشأ چنین رخدادى به "نفخ صور"[4] تعبیر شده است و دمیدنى که در صور انجام مىگیرد هم منشأ میراندن و هم منشأ زندهگردانیدن و برانگیختن و حشر و برپایى قیامت است. نیز از این حادثه به "صیحه"[5]، "زجره"[6](صیحه)، "صاخه"[7] (صیحهى شدید) و "نقر فى الناقور"[8] (دمیدن در چیزى که صدا از آن خارج مىشود) تعبیر گشته است. از مجموع این الفاظ که بیانگر یک واقعیتاند، به دست مىآید که "صور" و "دو نفخهاش" حکایت همان "شیپورى" است که در لشکر، براى کارزار به کار مىبردهاند. بار اوّل در صور دمیده مىشود که ساکت شوید و براى حرکت آماده گردید و سپس براى بار دوم در آن دمیده مىشود که برخیزید و... .[9]
در شرح و توضیح این پدیدهى عظیم، آیات قرآن کریم و روایات چند دستهاند:
1. آیاتى که بیانگر آنند که با نواخته شدن شیپور مرگ و خاموشى، بساط آسمانها و زمین برچیده مىشود. مانند: "به یاد آر که در صور یک بار بدمند و زمین و کوهها را بگیرند و یک مرتبه همه را خرد و متلاشى سازند آن گاه روز موعود، آن واقعهى بزرگ (قیامت) واقع گردد."[10] و "روزى که آسمان را مانند طومار درهم پیچیم."[11] و: "(در روز قیامت) آسمانها پیچیده به دست سلطنت اویند."[12] و نیز آیات دیگر[13] که همهى آنها خبر از حوادثى مىدهند که در آستانهى برپایى قیامت، به سبب نفخ صور و مانند آن، سراسر کائنات را تحت الشعاع قرار خواهد داد.
با مطالعه و تعمق در این آیات مىتوان کیفیت و چگونگى مرگ آسمانها و زمین - که عبارت است از: پیچیده شدن بساط آنها و تبدیل و دگرگونى آنها به چیزى متناسب با عرصه ى قیامت - را دریافت.
2. دستهاى از آیات، دال بر آن است که هر کس در آسمانها و زمین هستند، با نواخته شدن شیپور مرگ، فانى مىگردند. "یوم ینفخ فى الصور ففزع من فى السموات و من فى الأرض..."[14] و "نفخ فى الصور فصعق من فى السموات و من فى الأرض..."[15]. "نزع" به معناى ترس و هول شدید است و "صعق"؛ یعنى بىهوشى و مدهوشى. در حقیقت این دو واژه، حالتِ مرگى را بیان مىکنند که شرح آن در آغاز این نوشته گذشت؛ یعنى مرگى همراه با ترس و بىهوشىاى مرگ وار، هرکس را که در آسمان وزمین به سر مىبرد، فرا مىگیرد.
از آن رو که اولاً برزخ تتمه و دنبالهى دنیا است که از آن به عالم قبر[16] و از بهشت آن به "جنة الدنیا"،[17] تعبیر شده است. و ثانیاً همهى اهل دنیا ناچار به پیمودن برزخ خواهند بود،[18] خواه طولانى و خواه کوتاه، مراد از "من فى الأرض" زمینیان مىباشند که وارد برزخ شدهاند، نه آنان که قبل از برزخ بر روى زمین به زندگى خود ادامه مىدهند. مقصود از "من فى السموات" ارواح سعدا و ملائکه[19] مىباشند. موجوداتى که از قید صورتهاى مثالى و قالبهاى برزخى رهیده و در عالمى فوق عالم برزخ (در آسمانها) به سر مىبرند.
مرگ این دو گروه (زمینیان و اهل آسمانها)، به سبب نفخ صور، به این معناست که آنان نه تنها از نشأهى دنیا و بدن خاکى رهیدهاند، بلکه صورتهاى مثالى و قالبهاى برزخى را رها کرده و از آسمانها نیز صعود نموده، به ساحت خداوندى بار یافته و در ذات احدى او فانى گشتهاند.
3. دستهى دیگر از آیات، روشنگر نفخهى حیات[20] و بقاى همهى کسانى است که در اثر نفخه ى نخست درگذشته اند. از ذکر این آیات جهت اختصار و طولانى نشدن این نوشتار، خود دارى مىکنیم.
روایات نیز بیانگر سه دسته آیات ذکر شده اند که به ذکر فشردهى مضامین برخى از آنها بسنده مىکنیم:
فرشته اى به نام "اسرافیل" به اذن خداوند در شیپور مرگ مىدمد و در پى آن، همهى کسانى که در آسمانها و زمین به سر مىبرند، حتى حاملان عرش (حضرت جبرئیل و میکائیل)، مىمیرند و خود اسرافیل بعد از آن به امر خداوند در مىگذرد[21] و همه ى اشیا باطل مىشوند[22] و بعد از فناى دنیا نه زمانى وجود دارد و نه مکانى. اجلها و زمانها معدوم گشته و سالها و لحظهها ناپدید مىگردد[23] و هیچ چیزى جز خداوند واحد قهار باقى نمىماند.
بار دیگر در شیپور نواخته شده و همهى اهل آسمانها و زمین زنده خواهند شد[24] و همهى اشیا به وجودشان باز خواهند گشت، همان طور که مدبرشان آنها را خلق کرده بود.[25]
از مجموع این آیات و روایات به دست مىآید که آسمانها و زمین و برزخ و نیز تمام کسانى که در آنها به سر مىبرند، حتى ملائکهى مقرب پروردگار از حوادث هولانگیز و ترس آور دو نفخه؛ یعنى مرگ فراگیر و حضور و حشر و برانگیخته شدن همگانى، در امان نیستند و این پدیده و حادثه دامنگیر همه ی آنها خواهد گشت.
ولى هم آیات و روایات پیشین و هم آیات و روایات دیگرى که همگى آنها عهدهدار بیان این رخداد بزرگاند، افزون بر مطالبى که تاکنون ذکر کردیم، بیانگر اوصاف و مشخصههاى عدهایى از بندگان مىباشند که از رویدادها و حوادث دو نفخهى یاد شده و هول و هراس و سختىها و رنجهاى طاقت فرساى آن استثنا شدهاند و به دور از اتفاقات فراگیر آن در امن و امان به حیات خود ادامه مىدهند.
بخش دوم:
شرح و توصیف عده اى که از آنان سخن رانده شد، در قرآن کریم و روایات این گونه است:
الف- در دو آیهى (67 سورهى زمر و 87 سورهى نمل) مربوط به"نفخهى اول" (میراندان)، بعداز بیان این که هر کس در آسمانها و زمین است، در اثر دمیده شدن در صور، دچار "فزع" و "صعق" مىشوند، با عبارت (اِلاّ من شاء الله) - مگر کسانى که خدا خواست - عدهایى را از این نفخه استثنا کرده که آیات 90 - 89 سورهى نمل آن را تفسیر نموده و مىفرمایند: آنان کسانى هستند که داراى "حسنه" مىباشند.
ب- همچنین از آیاتى که بیانگر "نفخهى حیات"اند، نظیر آیات 68 سورهى زمر و 53 سورهى یس، فهمیده مىشود همان کسانى که در نفخهى اماته درگذشتند، هم آنان در نفخهى دوم زنده و نزد خدا حاضر خواهند گشت، ولى با این وجود، خداوند در آیهى 127 و 128 سورهى صافات "بندگان مخلَص" خویش را از این احضار شوندگان استثنا مىنماید.
از این روى کسانى که داراى "حسنه" و جزو "بندگان مخلَص" خداوند مىباشند، از حوادث دو نفخه در امان اند. با روشن شدن معناى این دو واژه (حسنه و مخلَصین) به وضوح مىتوانیم چنین افرادى رابشناسیم. از این رو آیات و روایات را مورد بررسى قرار مىدهیم تا معناى این دو واژه تفسیر گردد:
1. مراد از "حسنه"، "حسنهى مطلق" است؛ یعنى حسنهاى که با هیچ گونه سیئهاى مشوب و آمیخته نگردد. و کسانى که داراى حسنهى مطلقاند، افراد خاصى از اهل ایمان هستند و ذات آنان از هر پلیدى پاک و پاکیزه و از هر نوع "نفاق" و "کفر" و "شرک" پیراسته است. هیچ گاه دل به غیر خدا نداده و همهى امور خویش را به او سپرده و به مقام تسلیم محض و توکل رسیده، از آنها نیز عبور کرده، بدون هیچ شائبهى استکبار و اظهار هستى و فرعونیت، فانى در ذات حق هستند. این ویژگىها بیانگر مقام "ولایت" است. از این رو در روایات از "حسنه" در این آیه به ولایت امیرمؤمنان (ع)[26] و معرفت ولایت و حب اهل بیت (ع) و از "سیئه" به انکار ولایت و بغض نسبت به اهل بیت (ع) تعبیر شده است.[27]
2. مراد از "مخلَصین" نیز کسانىاند که بنابر آیهى "فبعزّتک لأغوینّهم أجمعین إلاّ عبادک منهم المخلصین"[28]، ممتاز از همه ی انسانها، از اغواى شیطان رهیدهاند و چون اغواى شیطان - بنابر مضمون آیهى 22 سورهى ابراهیم - با وعدههاى دروغ و پذیرش آن کارگر مىافتد و از طرفى پذیرش آن ناشى از "شرک" گمراهان است، مخلَصین بندگانىاند که از هر گونه شرکى پاک و پیراسته و فقط براى خداوند خالص گشته اند.
با توجه و دقت در مفهوم این دو واژه، مىتوان گفت هر دو، بیانگر یک حقیقت و داراى معناى واحدند. از این رو، مىتوان افرادى را که از حوادث دو نفخهى اماته و احیا استثنا شدهاند، این گونه وصف کرد: آنان انسانهایى هستند که به گونهاى که براى غیر خدا، وجودى نمىبینند و نام و نشانى جز او نمىیابند و اختیارى براى نفع و ضرر و مرگ و حیات خویش قایل نبوده و حقیقت و سرّشان غرق و مستهلک و فانى و ذوب در خداوند گشته و همهى امور خود را به خدا سپرده و از آنها چیزى صادر نمىشود، جز آنچه رضاى خدا در آن است (نوافل) و تنها رضاى خدا را مىجویند. از این رو خداوند چشم و گوش و دست و زبان و قلب آنان گشته[29] و به دور از هیچ غلوى، آنان آینهى تمام نماى خداوند شده و تنها رُخ او را مىنمایانند. و در حقیقت آنان همان "وجه اللَّه"اند. "وجه"؛ یعنى چهرهى باطنى و حقیقت هر چیز که "شناخت کامل" شىء فقط به واسطه ی آن ممکن است. و وجه اللَّه بودن این بندگان به معناى آن است که آنان کامل ترین آیت خداوند و آینهاى تمام نماى او مىباشند که خداوند مىفرماید: "کل شىءٍ هالک إلاّ وجه"؛ یعنى همه چیز جز وجه او فانى است.[30] از این رو در حالى که همه ی اشیا و خلایق (آسمانها و زمین و نیز زمینیان و برزخیان و اهل آسمانها؛ یعنى ملایکه و... حتى ملایکهى مقرب در اثر نفخهى نخست فانى مىگردند، آنان باقىاند و زوال و نابودى از حقیقت آنان دور است. از آن رو که هستیشان ذوب و فانى در خداوند است و وجودى براى آنان، سواى و جود خداوند و وجه او، باقى نمانده است، نه توقفى در برزخ دارند و نه در قیامت، حشرى براى حساب و کتاب و سؤال و جواب دارند؛ زیرا قبل از آن در دنیا در اثر مجاهدت و مراقبت و ریاضت در راه رضاى خداوند، هم از تعلقّات مادى و صورتهاى مثالى و قالبهاى برزخى رهیدهاند و هم به حساب و کتاب خود رسیدهاند و یکسره به بهشت ذات و لقاى پروردگار بار یافتهاند. جایگاه امنى که ره یافتگان به آن در امن و آرامش و اطمینان به سر مىبرند.[31] از این رو از گزند همهى حوادث فراگیر و عظیم نفخهى اماته و احیا نیز در امانند؛ زیرا آنچه ثمرهى این رخداد بزرگ خواهد بود، همانا "رساندن و بهرهمند کردن" همهى موجودات، به فراخور استعداد و سعهى وجودى هر یک از آنها، به "حیات عنداللّهى" است. در حالى که این بندگان به چنین حیاتى کاملتر و بالاتر از آنچه به سبب نفخ صور بهره ى دیگران خواهد گشت، در دنیا بار یافته بودند.
با دقت در آنچه گذشت فهمیده مىشود که آنان در حقیقت مصداق کامل "موتو قبل أن تموتوا" مىباشند و به واسطهى "وجود وجه اللهىیشان" حشر و حضور آنان در قیامت نیز متفاوت با دیگر موجودات است. به گونهاى که بر همهى موجودات حاضر در آن، محیط خواهند بود.
مصداق کامل و حقیقى این بندگان - با توجه به این که در روایات، "حسنه"[32]، "وجه اللَّه"،[33] و "اسماى حسنا"[34] و "آیت کبرا"[35] و نظایر اینها بر پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت او (ع) منطبق شده است - چهارده معصوم (ع) مىباشند. ولى انبیا و اولیاى الاهى و انسانهایى که عارف و دوستدار و پیراستهى از دشمنى و بغض نسبت به مقام آنانند نیز به حسب درجاتى که دارند و در حد ظرفیت وجودى و به فراخور تلاش خود در سیر به سوى ولایت آنان، در مراتب و درجات پایینتر، مصداق "این بندگان" هستند و خواهند بود.
در پایان، این نکته را یادآور مىشویم که این رُخداد گسترده، با توجه به عظمت و اهمیتش، تفصیلى افزون از این نوشته را خواهان است. از این رو پیشنهاد مىشود کتابهایى که دربارهى آن به رشتهى تحریر در آمد مورد مطالعه قرار گیرد، تا به لطف و رحمت بیکران خداوند، حقایق و اسرار بیشترى از این پدیدهى بزرگ هویدا گردد.
منابع جهت مطالعهى بیشتر:
1. طهرانى، محمد حسین، معاد، ج 4.
2. جوادى آملى، عبدالله، معاد در قرآن (تفسیر موضوعى قرآن)، ج 4، ص 297 - 281.
3. طباطبائی، سید محمد حسین، حیات پس از مرگ، ترجمه، سید مهدى نبوى و صادق لاریجانى، ص 62 - 48.
پی نوشتها:
[1] روم، 8.
[2] انعام، 2.
[3] نحل، 96.
[4] نمل، 87؛ زمر، 68؛ حاقه، 15 - 13؛ و....
[5] یس، 53.
[6] نازعات، 13 و 14.
[7] عبس، 33 و 34.
[8] مدثر، 10 -8.
[9] ر.ک: حیات پس از مرگ، ص 49 و 50.
[10] حاقه، 15 - 13.
[11] انبیاء، 104.
[12] زمر، 67.
[13] نازعات، 6 و 7؛ زمل، 14؛ حج، 1 و 2؛ تکویر، 3 و 4 و 6؛ قارعه، 5؛ قیامة، 9 - 7؛ تکویر، 1؛ انفطار،2؛ و...
[14] نمل، 87.
[15] زمر، 68.
[16] نورالثقلین، ج3، ص 254.
[17] لئالى الأخبار، ج4، ص 252.
[18] مؤمنون، 100.
[19] ر.ک: حیات پس از مرگ، ص 51.
[20] زمر، 68؛ یس، 51 و 53؛ کهف، 99؛ طه، 102؛ نبأ، 18؛ ق،20 و 42؛ و....
[21] کافى، ج3، ص 256.
[22] احتجاج، ج2، شماره 223، ص 245.
[23] نهج البلاغه، خ 186، بند 29.
[24] کافى، ج3، ص 256.
[25] احتجاج، ج2، شماره 223، ص 245.
[26] تفسیر قمى؛ بحار، ج7، ص 117 و 175؛ ج24، ص 45.
[27] حاکم حسکانى، شواهد التنزیل، ج1، ص 426؛ کافى، ج1، ص 185، ح 14.
[28] ص، 82 و 83.
[29] کافى، ج 2، ص 352، (حدیث قرب نوافل).
[30] ر.ک نمایه: فناى اشیاى روى زمین (تفسیر آیهى 26 سورهى الرحمن)، س162.
[31] فجر، 30 - 27.
[32] بحارالانوار، ج 7، ص 117 و 175و ج 24، ص 45.
[33] همان، ج 4، ص 7 - 5؛ ج 24، ص 116 - 114.
[34] همان، ج 25، ص 4، ح 7.
[35] همان، ج 23، ص 206.
islamquest.net