پرسش :
اگر پیامبران معصومند چرا خدا در قرآن مى فرماید که حضرت آدم علیه السلام نافرمانى خدا کرد و از درخت ممنوعه خورد و از بهشت بیرون رانده شد؟
پاسخ :
از دیدگاه علامه طباطبایى1 هر چند ابتدا گمان مى رود که آنچه از حضرت آدم علیه السلام سرزده گناه است، امّا با تدبّر در آیات یقین پیدا مى کنیم که این نهى از نوع «نهى مولوى» نمى باشد؛ بلکه «ارشادى» است و منظور از آن، ارشاد و هدایت به مصالح و مفاسدى است که رعایت آن به نفع ایشان است؛ بدون این که مخالفت با آن عذاب و مجازات اُخروى را به دنبال و با عصمت از گناه منافات داشته باشد.
در این رابطه دلایل مختلفى وجود دارد که برخى از آنها عبارتند از:
الف. بهشتى که آدم در آن بوده، مرحله قبل از تکلیف و تشریع بوده است و لاجرم نهى در آن، جز جنبه ارشادى نمى تواند داشته باشد. آنچه در پس پرده این حکم بوده این است که آن درخت، داراى ویژگى و اثر تکوینى خاصى بوده که فعلیت بخش غرایز مادّى و حیوانى انسان بوده است. از همین رو قرآن مى فرماید چون از آن خوردند، برهنگى شان آشکار شد:
«فَأَکَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى»2؛
«پس هر دو [به سبب وسوسه شیطان ]از میوه آن [درخت ]خوردند، در نتیجه شرمگاهشان بر آنان پدیدار شد و شروع به چسباندن برگ هاى درختان بهشت بر [شرمگاه ]خود کردند. و آدم پروردگارش را نافرمانى کرد و [از رسیدن به آنچه شیطان به او القا کرده بود] ناکام ماند».
ب. یکى از راه هاى کشف مولوى یا ارشادى بودن یک حکم، علّت و نتیجه اى است که براى آن ذکر مى شود. براى مثال اگر گفته شود «این عمل را انجام نده، چون آتش دوزخ را در پى دارد» روشن مى شود که نهى از آن، نهى مولوى است و مخالفت با آن گناه مى باشد. اما اگر گفته شود «این کار را نکن، چون دچار مشکلاتى در زندگى مى شوى» معلوم مى شود که نهى از آن ارشادى است و غیر از مشکلات اشاره شده مفسده دیگرى در پى ندارد.
با نظرداشت این قاعده مى بینیم در برخى از آیات الهى خطاب به حضرت آدم و حوّا آمده است: اگر نزدیک این درخت شوید، از «ظالمان» خواهید بود.3 اما خداوند در این نهى هرگز تهدید به عذاب در جهان جاویدان نکرده، بلکه تنها به مشقّت و رنج خروج از بهشت نخستین و قرار گرفتن در زیستگاه این جهانى، یعنى گرفتارى هاى زندگى براى به دست آوردن خوراک، پوشاک، مسکن و... اشاره کرده و فرموده است:
«فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى...»4؛
«[شیطان] شما (آدم و حوّا) را از بهشت خارج نسازد که به رنج و سختى مى افتید...».
مقایسه این دو دسته آیات، نشان مى دهد که:
اولاً، نهى، ارشادى است، نه مولوى.
ثانیاً، مراد از «ظلم»، ظلم به خود و روا داشتن سختى ها بر خویش است، نه ظلم به معناى گناه و معصیت و خروج از دایره عبودیّت.
ج. بعد از آیه «وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى»5 بلافاصله قرآن مجید مى فرماید:
«ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدى»6؛
«سپس پروردگارش او را (به مقام نبوّت) برگزید و بر او ببخشود و [وى را ]هدایت کرد».
برگزیدن شخصیتى از سوى خداوند، نشانه مقام بلند او است و این که اگر خطایى از او سر زده، در حدّ گناه و از بین رفتن عصمت نبوده است. چرا که اگر نافرمانى در برابر دستور مولوى و قانونى بود، از ظلم هایى است که با مقام پیامبرى سازگار نیست؛ چنان که خداوند در داستان حضرت ابراهیم علیه السلام مى فرماید:
«لا یَنالُ عَهْدِى الظَّالِمِینَ»7؛
«پیمان من به بیدادگران نمى رسد».8
د. قرآن نزول شریعت و هدایت را - که در بردارنده احکام مولوى و تکلیفى است - متأخّر از هبوط حضرت آدم معرفى کرده است:
«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّى هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُداىَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ. وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ»9؛
«گفتیم همگى از آنجا [بر زمین] فرود آیید، پس آن گاه که هدایتى از من به سوى شما آید، کسانى که از هدایت من پیروى کنند، خوف و اندوهى بر ایشان نباشد و آنان که کفر ورزیده و آیات ما را تکذیب کردند؛ آن گروه اصحاب آتش اند و در آن جاویدان».
بنابراین زمانى که حضرت آدم علیه السلام در بهشت بود، هدایت تشریعى و دستورات واجب از ناحیه الهى صادر نشده و این گونه امور مربوط به حیات زمینى انسان است.
ه . این آیه نشان مى دهد که با خوردن شجره منهیه غرایز مادّى و شهوانى در آنها پدید آمد:
«فَأَکَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما...»10؛
«پس هر دو [به سبب وسوسه شیطان ]از میوه آن [درخت] خوردند، در نتیجه شرمگاهشان بر آنان پدیدار شد...».
این آیه در کنار آیه دیگرى که به حضرت آدم هشدار داده بود نشان مى دهد که وضعیت آن بهشت به گونه اى بوده که با شرایط وجودى آدم و حوّا پس از خوردن از آن شجره تناسبى نداشته و شرایط زیستى دیگرى، متناسب با وضعیت پدید آمده براى آنان، لازم مى باشد:
«فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى»11؛
«[شیطان] شما (آدم و حوّا) را از بهشت خارج نسازد که به رنج و سختى مى افتید».
از این رو خروج از بهشت به دلیل غضب پروردگار و کیفر عمل او نبوده است، زیرا بر اساس آیات قرآن خداوند توبه آدم را پذیرفت و او را بخشید. خروج از بهشت نتیجه طبیعى و تکوینى عمل آدم و حوّا بوده است.
علامه طباطبایى در این باره بر آن است که توبه، عبارت است از رجوع و بازگشت عبد به مولا و پشیمانى از گناهى که مرتکب شده است. اگر خداوند، توبه شخصى را بپذیرد، گویا هیچ گناهى از او سر نزده است و از این رو، با او همچون افراد مطیع و منقاد رفتار مى شود. بنابراین، اگر نهى از نزدیکى به آن درخت، مولوى بود و توبه حضرت آدم، توبه از یک گناه شرعى محسوب مى شد، مى بایست پس از پذیرش توبه او، به همان حالت اول (قبل از انجام گناه) برمى گشت و در نتیجه به همان مکان سابقش برگردانده مى شد؛ حال آنکه چنین نشد. پس نهى از آن درخت، ارشادى بوده است.
و. بهشت نخستین آدم علیه السلام، بهشتى موقت بوده و با بهشت جاوید آخرت تفاوت هاى اساسى دارد. از طرف دیگر خداوند از قبل اعلام کرده بود که انسان را براى زیست در زمین آفریده است:
«وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّى جاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّى أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»12؛
«و [یاد کن] هنگامى که پروردگارت به فرشتگان فرمود: مسلّماً من جانشینى در زمین قرار خواهم داد. گفتند: آیا کسى را در آن قرار مى دهى که فساد مى کند و خون مى ریزد؟! در حالى که ما تو را همراه با سپاس و ستایشت تسبیح مى گوییم و تقدیس مى کنیم. [پروردگار] فرمود: من [واقعیات و اسرارى از قرار گرفتن این جانشین در زمین] مى دانم که شما نمى دانید».
از این مسئله روشن مى شود که اساسا قرار گرفتن انسان در زمین امرى حتمى بوده است، اما خطاى حضرت آدم باعث شد که این مسئله زودتر و به گونه اى خاص اتفاق افتد. نیز این مسئله باعث شد که دشمنى بزرگ به انسان معرّفى شود و هشدارى جدّى و همیشگى فراروى آدمى و در معرض توجّه او قرار گیرد.
بنابراین حضرت آدم مرتکب گناه تکلیفى نشد؛ ولى در عین حال عمل او متناسب با مقام رفیع و منیع او که آموزگار ملائک بوده است نمى باشد از این جهت زودتر به مشکلات و سختى هاى دنیا گرفتار شد.13
پی نوشت:
1. المیزان، ج 1، صص 136 - 137 ؛ همچنین ر.ک: ج 14، صص 219 - 222.
2. طه 20، آیه 121.
3. بقره 2، آیه 35.
4. بنگرید: طه 20، آیات 117 ـ 119.
5. طه 20، آیه 121.
6. طه 20، آیه 122.
7. بقره 2، آیه 124.
8. براى آگاهى بیشتر ر.ک:
الف. تفسیر المیزان، سید محمدحسین طباطبایى، آیه 124 سوره بقره؛
ب. تنزیه الانبیاء، محمد هادى معرفت، قم: نبوغ، چاپ اول، 1374، صص 256 - 226.
9. بقره 2، آیات 38 و 39.
10. طه 20، آیه 121.
11. طه 20، آیه 117.
12. بقره 2، آیه 30.
13. جهت آگاهى بیشتر بنگرید: الالهیات، ج 3، ص 530 ؛ راهنماشناسى، صص 175 - 177.
منبع: www.porseman.org
از دیدگاه علامه طباطبایى1 هر چند ابتدا گمان مى رود که آنچه از حضرت آدم علیه السلام سرزده گناه است، امّا با تدبّر در آیات یقین پیدا مى کنیم که این نهى از نوع «نهى مولوى» نمى باشد؛ بلکه «ارشادى» است و منظور از آن، ارشاد و هدایت به مصالح و مفاسدى است که رعایت آن به نفع ایشان است؛ بدون این که مخالفت با آن عذاب و مجازات اُخروى را به دنبال و با عصمت از گناه منافات داشته باشد.
در این رابطه دلایل مختلفى وجود دارد که برخى از آنها عبارتند از:
الف. بهشتى که آدم در آن بوده، مرحله قبل از تکلیف و تشریع بوده است و لاجرم نهى در آن، جز جنبه ارشادى نمى تواند داشته باشد. آنچه در پس پرده این حکم بوده این است که آن درخت، داراى ویژگى و اثر تکوینى خاصى بوده که فعلیت بخش غرایز مادّى و حیوانى انسان بوده است. از همین رو قرآن مى فرماید چون از آن خوردند، برهنگى شان آشکار شد:
«فَأَکَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى»2؛
«پس هر دو [به سبب وسوسه شیطان ]از میوه آن [درخت ]خوردند، در نتیجه شرمگاهشان بر آنان پدیدار شد و شروع به چسباندن برگ هاى درختان بهشت بر [شرمگاه ]خود کردند. و آدم پروردگارش را نافرمانى کرد و [از رسیدن به آنچه شیطان به او القا کرده بود] ناکام ماند».
ب. یکى از راه هاى کشف مولوى یا ارشادى بودن یک حکم، علّت و نتیجه اى است که براى آن ذکر مى شود. براى مثال اگر گفته شود «این عمل را انجام نده، چون آتش دوزخ را در پى دارد» روشن مى شود که نهى از آن، نهى مولوى است و مخالفت با آن گناه مى باشد. اما اگر گفته شود «این کار را نکن، چون دچار مشکلاتى در زندگى مى شوى» معلوم مى شود که نهى از آن ارشادى است و غیر از مشکلات اشاره شده مفسده دیگرى در پى ندارد.
با نظرداشت این قاعده مى بینیم در برخى از آیات الهى خطاب به حضرت آدم و حوّا آمده است: اگر نزدیک این درخت شوید، از «ظالمان» خواهید بود.3 اما خداوند در این نهى هرگز تهدید به عذاب در جهان جاویدان نکرده، بلکه تنها به مشقّت و رنج خروج از بهشت نخستین و قرار گرفتن در زیستگاه این جهانى، یعنى گرفتارى هاى زندگى براى به دست آوردن خوراک، پوشاک، مسکن و... اشاره کرده و فرموده است:
«فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى...»4؛
«[شیطان] شما (آدم و حوّا) را از بهشت خارج نسازد که به رنج و سختى مى افتید...».
مقایسه این دو دسته آیات، نشان مى دهد که:
اولاً، نهى، ارشادى است، نه مولوى.
ثانیاً، مراد از «ظلم»، ظلم به خود و روا داشتن سختى ها بر خویش است، نه ظلم به معناى گناه و معصیت و خروج از دایره عبودیّت.
ج. بعد از آیه «وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى»5 بلافاصله قرآن مجید مى فرماید:
«ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدى»6؛
«سپس پروردگارش او را (به مقام نبوّت) برگزید و بر او ببخشود و [وى را ]هدایت کرد».
برگزیدن شخصیتى از سوى خداوند، نشانه مقام بلند او است و این که اگر خطایى از او سر زده، در حدّ گناه و از بین رفتن عصمت نبوده است. چرا که اگر نافرمانى در برابر دستور مولوى و قانونى بود، از ظلم هایى است که با مقام پیامبرى سازگار نیست؛ چنان که خداوند در داستان حضرت ابراهیم علیه السلام مى فرماید:
«لا یَنالُ عَهْدِى الظَّالِمِینَ»7؛
«پیمان من به بیدادگران نمى رسد».8
د. قرآن نزول شریعت و هدایت را - که در بردارنده احکام مولوى و تکلیفى است - متأخّر از هبوط حضرت آدم معرفى کرده است:
«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّى هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُداىَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ. وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ»9؛
«گفتیم همگى از آنجا [بر زمین] فرود آیید، پس آن گاه که هدایتى از من به سوى شما آید، کسانى که از هدایت من پیروى کنند، خوف و اندوهى بر ایشان نباشد و آنان که کفر ورزیده و آیات ما را تکذیب کردند؛ آن گروه اصحاب آتش اند و در آن جاویدان».
بنابراین زمانى که حضرت آدم علیه السلام در بهشت بود، هدایت تشریعى و دستورات واجب از ناحیه الهى صادر نشده و این گونه امور مربوط به حیات زمینى انسان است.
ه . این آیه نشان مى دهد که با خوردن شجره منهیه غرایز مادّى و شهوانى در آنها پدید آمد:
«فَأَکَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما...»10؛
«پس هر دو [به سبب وسوسه شیطان ]از میوه آن [درخت] خوردند، در نتیجه شرمگاهشان بر آنان پدیدار شد...».
این آیه در کنار آیه دیگرى که به حضرت آدم هشدار داده بود نشان مى دهد که وضعیت آن بهشت به گونه اى بوده که با شرایط وجودى آدم و حوّا پس از خوردن از آن شجره تناسبى نداشته و شرایط زیستى دیگرى، متناسب با وضعیت پدید آمده براى آنان، لازم مى باشد:
«فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى»11؛
«[شیطان] شما (آدم و حوّا) را از بهشت خارج نسازد که به رنج و سختى مى افتید».
از این رو خروج از بهشت به دلیل غضب پروردگار و کیفر عمل او نبوده است، زیرا بر اساس آیات قرآن خداوند توبه آدم را پذیرفت و او را بخشید. خروج از بهشت نتیجه طبیعى و تکوینى عمل آدم و حوّا بوده است.
علامه طباطبایى در این باره بر آن است که توبه، عبارت است از رجوع و بازگشت عبد به مولا و پشیمانى از گناهى که مرتکب شده است. اگر خداوند، توبه شخصى را بپذیرد، گویا هیچ گناهى از او سر نزده است و از این رو، با او همچون افراد مطیع و منقاد رفتار مى شود. بنابراین، اگر نهى از نزدیکى به آن درخت، مولوى بود و توبه حضرت آدم، توبه از یک گناه شرعى محسوب مى شد، مى بایست پس از پذیرش توبه او، به همان حالت اول (قبل از انجام گناه) برمى گشت و در نتیجه به همان مکان سابقش برگردانده مى شد؛ حال آنکه چنین نشد. پس نهى از آن درخت، ارشادى بوده است.
و. بهشت نخستین آدم علیه السلام، بهشتى موقت بوده و با بهشت جاوید آخرت تفاوت هاى اساسى دارد. از طرف دیگر خداوند از قبل اعلام کرده بود که انسان را براى زیست در زمین آفریده است:
«وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّى جاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّى أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»12؛
«و [یاد کن] هنگامى که پروردگارت به فرشتگان فرمود: مسلّماً من جانشینى در زمین قرار خواهم داد. گفتند: آیا کسى را در آن قرار مى دهى که فساد مى کند و خون مى ریزد؟! در حالى که ما تو را همراه با سپاس و ستایشت تسبیح مى گوییم و تقدیس مى کنیم. [پروردگار] فرمود: من [واقعیات و اسرارى از قرار گرفتن این جانشین در زمین] مى دانم که شما نمى دانید».
از این مسئله روشن مى شود که اساسا قرار گرفتن انسان در زمین امرى حتمى بوده است، اما خطاى حضرت آدم باعث شد که این مسئله زودتر و به گونه اى خاص اتفاق افتد. نیز این مسئله باعث شد که دشمنى بزرگ به انسان معرّفى شود و هشدارى جدّى و همیشگى فراروى آدمى و در معرض توجّه او قرار گیرد.
بنابراین حضرت آدم مرتکب گناه تکلیفى نشد؛ ولى در عین حال عمل او متناسب با مقام رفیع و منیع او که آموزگار ملائک بوده است نمى باشد از این جهت زودتر به مشکلات و سختى هاى دنیا گرفتار شد.13
پی نوشت:
1. المیزان، ج 1، صص 136 - 137 ؛ همچنین ر.ک: ج 14، صص 219 - 222.
2. طه 20، آیه 121.
3. بقره 2، آیه 35.
4. بنگرید: طه 20، آیات 117 ـ 119.
5. طه 20، آیه 121.
6. طه 20، آیه 122.
7. بقره 2، آیه 124.
8. براى آگاهى بیشتر ر.ک:
الف. تفسیر المیزان، سید محمدحسین طباطبایى، آیه 124 سوره بقره؛
ب. تنزیه الانبیاء، محمد هادى معرفت، قم: نبوغ، چاپ اول، 1374، صص 256 - 226.
9. بقره 2، آیات 38 و 39.
10. طه 20، آیه 121.
11. طه 20، آیه 117.
12. بقره 2، آیه 30.
13. جهت آگاهى بیشتر بنگرید: الالهیات، ج 3، ص 530 ؛ راهنماشناسى، صص 175 - 177.
منبع: www.porseman.org