پرسش :
آیا عصمت امامان علیهم السلام در دورى شیعیان از گناه نیز تأثیر دارد؟ آیا این درست است که امامان براى گناهان شیعه استغفار مى کردند؟
پاسخ :
در نگاه عرفانى، همه موجودات عالم، شئون وجودى انسان کامل اند. نسبت عالم خلقت به انسان کامل چونان نسبت بدن به روح است. از همین رو در ادبیات عرفانى از آن ذوات مقدّس و حقایق نورانى تعبیر به جان عالم و جان جانان مى شود.
بر این اساس، انسان کامل از خوبى دیگر انسان ها و موجودات خشنود و از بدى آنها غمگین مى شود، همان سان که روح ما از آسیبى که به عضوى از بدنمان مى رسد احساس رنج نموده و از خیرى که به عضوى مى رسد احساس لذّت و خشنودى مى کند. البتّه نسبت همه مخلوقات به انسان کامل یکسان نیست؛ یعنى برخى از موجودات، چون ملائکه و شیعیان خاصّ، همچون قواى تجرّدى انسان کاملند. این درست شبیه نسبت عقل ما به روحمان مى باشد، از همین رو در روایات اهل بیت علیهم السلام آمده است: «سلمانُ مِنّا اهل البیت».1
همچنین رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: «یَا أَبَاذَرٍّ إِنَّکَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت»2؛ «اى اباذر تو از ما اهل بیت هستى».
نیز آن حضرت فرمودند: «إِنَّ الشِّیعَةَ الْخَاصَّةَ الْخَالِصَةَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت»3؛ «همانا شیعه خاصّ و خالص از ما اهل بیت است».
برخى از دیگر موجودات چون دیگر شئون انسان کامل اند؛ مانند نسبت شهوت و غضب به ما، که صلاح ما و آن قوا در آن است که آنها را در حدّ امکان کنترل و در جهت درست رهبرى کنیم. نسبت افراد شرور به انسان کامل همین گونه است؛ لذا انسان کامل که مظهر رحمت الهى است، تا آنجا که ممکن است به نابودى آنها نمى اندیشد، بلکه مى کوشد تا آنها را به حدّ اعتدال بازگرداند و از ابتلا به عذاب الهى ایمن سازد. از این رو هنگامى که دندان مبارک نبى خدا صلى الله علیه و آله در جنگ اُحد شکست و اصحاب از حضرتش خواستند کفّار را نفرین کند، دست به سوى آسمان برداشت و عرض کرد: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِى إِنَّهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ»4؛ «خدایا قوم مرا ببخش، همانا آنها نمى دانند».
حال که آن بزرگواران براى دشمنان خود این گونه دل مى سوزانند و برایشان استغفار مى کنند، روشن است که با دوستانى که از شئون خاصّه آنهایند چگونه خواهند بود.
اکنون به چند روایت اشاره مى شود تا بدانیم رابطه اهل بیت علیهم السلام و شیعیان، در بیانات شریفشان چگونه ترسیم شده است:
1. قال النّبى صلى الله علیه و آله: «یَا عَلِیُّ أَعْمَالُ شِیعَتِکَ تُعْرَضُ عَلَیَّ فِی کُلِّ جُمُعَةٍ فَأَفْرَحُ بِصَالِحِ أَعْمَالِهِمْ وَ أَسْتَغْفِرُ لِسَیِّئَاتِهِم»5؛ «رسول خدا فرمودند: یا على، اعمال شیعیان تو در هر جمعه بر من عرضه مى شود؛ پس به خاطر اعمال صالحشان شاد مى شوم و براى اعمال بدشان استغفار مى کنم».
2. ابن ابى نجران گوید: از امام رضا علیه السلام شنیدم فرمود: «هر کس با شیعیان ما دشمنى کند با ما دشمنى کرده است، و هر کس آنها را دوست بدارد با ما دوستى کرده است، زیرا آنها از ما هستند و از زیادى طینت ما خلق شده اند».
هر کس آنها را دوست بدارد ما را دوست داشته و هر کس با آنها دشمنى کند با ما دشمنى کرده است، شیعیان ما با نور خداوند مى نگرند و در رحمت خداوند غوطه مى خورند، و از کرامت خداوند برخوردار مى باشند و از مراحم او بهره مند هستند. هر یک از شیعیان ما که بیمار گردند ما در اثر بیمارى او بیمار مى شویم، و چون اندوهگین شوند ما اندوهگین مى گردیم و اگر خوشحال شوند ما خوشحال مى شویم. شیعیان ما اگر در شرق یا غرب عالم باشند آنها را از نظر دور نمى داریم.
هرگاه یکى از شیعیان ما وام داشته باشند ما ادا مى کنیم، اگر مالى از آنها بماند به ورثه اش تعلّق دارد. شیعیان ما کسانى هستند که نماز مى گذارند و زکات مى دهند و حجّ خانه خدا را به جاى مى آورند و ماه رمضان را روزه مى دارند.
آنها اهل بیت را دوست مى دارند و از دشمنان آنها بیزارى مى جویند، این جماعت اهل تقوى و ایمان مى باشند و پرهیزگار و با ورع هستند، هر کس بر آنها ایراد بگیرد، به خداوند ایراد گرفته است هر کس آنها را رد کند خداوند را رد کرده است. آنها بندگان خداوند هستند و حقّ عبودیّت را ادا کرده اند، و آنها دوستان راستین خداوند مى باشند، به خداوند سوگند یکى از آنها روز قیامت از گروهى مانند قبیله ربیعه و مضر شفاعت مى کند و خداوند هم شفاعت آنها را قبول مى کند.»6
3. رمیله یکى از اصحاب خاص امیرالمؤمنین علیه السلام بود، از او روایت شده که گفت: در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام سخت بیمار شدم، کم کم حالم بهبودى یافت و روز جمعه اى احساس کردم کمى سبک شده ام. با خود گفتم: بهترین کار این است که امروز غسلى کنم و به مسجد بروم و پشت سر امام علیه السلام نماز بخوانم، و این کار را کردم. وقتى امام علیه السلام در مسجد جامع کوفه، بر فراز منبر نشست، همان بیمارى به من عود کرد، پس از این که امام علیه السلام از مسجد بیرون رفت، پشت سرش راه افتادم، نگاهى به من کرد، و فرمود: تو را افسرده مى بینم؟ دریافتم که بیمارى؟ و با خود گفتى: کارى بهتر از این نیست که غسلى کنى و براى نماز جمعه در مسجد حاضر شوى و با ما نماز بخوانى؟ و کمى احساس سبکى کردى؟ و وقتى که نماز خواندى و من به منبر رفتم، بیماریت عود کرد؟!
رمیله گوید: به امام علیه السلام عرض کردم، به خدا سوگند، از داستان من یک حرف کم و زیاد نکردى؟! فرمود: اى رمیله هیچ مؤمنی بیمار نمى شود، مگر این که ما هم به خاطر او بیمار مى شویم و اندوهى به او نمى رسد، جز این که ما هم اندوهگین مى شویم و هیچ دعایى نمى کند، مگر این که برایش آمین مى گوییم و هرگاه ساکت باشد، برایش دعا مى کنیم؟ رمیله گوید: عرض کردم، این مسئله نسبت به کسانى است که در این شهر با شما ساکن هستند، ولى کسانى که در اطراف و جاهاى دور، سکونت دارند، چطور؟ فرمود: اى رمیله هیچ مؤمنی در شرق و غرب عالم از نظر ما پنهان نیست، مگر این که او با ماست و ما با اوییم».7
4. ابوبصیر مى گوید: من با یکى از اصحاب وارد بر امام صادق علیه السلام شدیم، محضرش عرض کردم: اى فرزند رسول خدا فدایت شوم: گاهى مغموم و محزون مى شوم بدون این که سببى برایش سراغ داشته باشم، جهت آن چیست؟ حضرت فرمودند: حُزن و سرورى که به شما مى رسد از ناحیه ماست؛ زیرا هر وقت ما محزون یا مسرور شویم به واسطه آن شما نیز محزون و مسرور مى گردید و جهتش آن است که ما و شما از یک نور یعنى نور حقّ عزّ و جلّ مى باشیم؛ خدا طینت ما و شما را یکى قرار داده و اگر طینت شما به حال خود واگذارده مى شد به همان نحو که اخذ و برداشته شده محقّقا ما و شما یکسان مى بودیم ولى طینت شما با طینت دشمنانتان ممزوج شده و بدین ترتیب از مرحله و مرتبه تساوى با ما خارج شدید و اگر این معنا اتّفاق نمى افتاد هرگز گناهى از شما سر نمى زد.
راوى مى گوید: محضر مبارکش عرضه داشتم: فدایت شوم آیا طینت و نور ما به اصل و ابتدائش برمى گردد؟ حضرت فرمودند: آرى، به خدا سوگند. به من بگو این شعاع درخشان قرص آفتاب وقتى طلوع و ظهور پیدا مى کند آیا به قرص متّصل بوده یا از آن جدا مى باشد؟ عرض کردم: فدایت شوم، شعاع جدا از قرص مى باشد. فرمود: وقتى قرص آفتاب غروب نمود و سقوط کرد و زیر افق رفت شعاع مگر برنگشته و به آن متّصل نشده همان طورى که ابتدا و قبل از طلوع متّصل به آن بود؟ عرض کردم: آرى. فرمود: به خدا سوگند شیعیان ما همین طور بوده و از نور خدا خلق شده و به همان نور بازمى گردند به خدا سوگند روز قیامت شما به ما ملحق مى شوید و ما به طور قطع شفاعت خواهیم نمود و شفاعتمان پذیرفته مى شود. و به خدا قسم شما نیز شفاعت کرده و شفاعتتان مقبول مى گردد، و نیست احدى از شما مگر آن که از جانب چپش دوزخى و از سمت راستش بهشتى به پا مى گردد پس دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به دوزخ داخل مى کند.8
پی نوشت:
1. بحارالأنوار، ج 10 ص 121.
2. همان، ج 74، ص75.
3. الکافى، ج 8، ص333.
4. همان.
5. بحارالأنوار، ج 65، ص41.
6. بحارالأنوار، ج 65، ص 168.
7. إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 2، ص 282.
8. علل الشرایع، ج 1، ص 94.
منبع: www.porseman.org
در نگاه عرفانى، همه موجودات عالم، شئون وجودى انسان کامل اند. نسبت عالم خلقت به انسان کامل چونان نسبت بدن به روح است. از همین رو در ادبیات عرفانى از آن ذوات مقدّس و حقایق نورانى تعبیر به جان عالم و جان جانان مى شود.
بر این اساس، انسان کامل از خوبى دیگر انسان ها و موجودات خشنود و از بدى آنها غمگین مى شود، همان سان که روح ما از آسیبى که به عضوى از بدنمان مى رسد احساس رنج نموده و از خیرى که به عضوى مى رسد احساس لذّت و خشنودى مى کند. البتّه نسبت همه مخلوقات به انسان کامل یکسان نیست؛ یعنى برخى از موجودات، چون ملائکه و شیعیان خاصّ، همچون قواى تجرّدى انسان کاملند. این درست شبیه نسبت عقل ما به روحمان مى باشد، از همین رو در روایات اهل بیت علیهم السلام آمده است: «سلمانُ مِنّا اهل البیت».1
همچنین رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: «یَا أَبَاذَرٍّ إِنَّکَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت»2؛ «اى اباذر تو از ما اهل بیت هستى».
نیز آن حضرت فرمودند: «إِنَّ الشِّیعَةَ الْخَاصَّةَ الْخَالِصَةَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت»3؛ «همانا شیعه خاصّ و خالص از ما اهل بیت است».
برخى از دیگر موجودات چون دیگر شئون انسان کامل اند؛ مانند نسبت شهوت و غضب به ما، که صلاح ما و آن قوا در آن است که آنها را در حدّ امکان کنترل و در جهت درست رهبرى کنیم. نسبت افراد شرور به انسان کامل همین گونه است؛ لذا انسان کامل که مظهر رحمت الهى است، تا آنجا که ممکن است به نابودى آنها نمى اندیشد، بلکه مى کوشد تا آنها را به حدّ اعتدال بازگرداند و از ابتلا به عذاب الهى ایمن سازد. از این رو هنگامى که دندان مبارک نبى خدا صلى الله علیه و آله در جنگ اُحد شکست و اصحاب از حضرتش خواستند کفّار را نفرین کند، دست به سوى آسمان برداشت و عرض کرد: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِى إِنَّهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ»4؛ «خدایا قوم مرا ببخش، همانا آنها نمى دانند».
حال که آن بزرگواران براى دشمنان خود این گونه دل مى سوزانند و برایشان استغفار مى کنند، روشن است که با دوستانى که از شئون خاصّه آنهایند چگونه خواهند بود.
اکنون به چند روایت اشاره مى شود تا بدانیم رابطه اهل بیت علیهم السلام و شیعیان، در بیانات شریفشان چگونه ترسیم شده است:
1. قال النّبى صلى الله علیه و آله: «یَا عَلِیُّ أَعْمَالُ شِیعَتِکَ تُعْرَضُ عَلَیَّ فِی کُلِّ جُمُعَةٍ فَأَفْرَحُ بِصَالِحِ أَعْمَالِهِمْ وَ أَسْتَغْفِرُ لِسَیِّئَاتِهِم»5؛ «رسول خدا فرمودند: یا على، اعمال شیعیان تو در هر جمعه بر من عرضه مى شود؛ پس به خاطر اعمال صالحشان شاد مى شوم و براى اعمال بدشان استغفار مى کنم».
2. ابن ابى نجران گوید: از امام رضا علیه السلام شنیدم فرمود: «هر کس با شیعیان ما دشمنى کند با ما دشمنى کرده است، و هر کس آنها را دوست بدارد با ما دوستى کرده است، زیرا آنها از ما هستند و از زیادى طینت ما خلق شده اند».
هر کس آنها را دوست بدارد ما را دوست داشته و هر کس با آنها دشمنى کند با ما دشمنى کرده است، شیعیان ما با نور خداوند مى نگرند و در رحمت خداوند غوطه مى خورند، و از کرامت خداوند برخوردار مى باشند و از مراحم او بهره مند هستند. هر یک از شیعیان ما که بیمار گردند ما در اثر بیمارى او بیمار مى شویم، و چون اندوهگین شوند ما اندوهگین مى گردیم و اگر خوشحال شوند ما خوشحال مى شویم. شیعیان ما اگر در شرق یا غرب عالم باشند آنها را از نظر دور نمى داریم.
هرگاه یکى از شیعیان ما وام داشته باشند ما ادا مى کنیم، اگر مالى از آنها بماند به ورثه اش تعلّق دارد. شیعیان ما کسانى هستند که نماز مى گذارند و زکات مى دهند و حجّ خانه خدا را به جاى مى آورند و ماه رمضان را روزه مى دارند.
آنها اهل بیت را دوست مى دارند و از دشمنان آنها بیزارى مى جویند، این جماعت اهل تقوى و ایمان مى باشند و پرهیزگار و با ورع هستند، هر کس بر آنها ایراد بگیرد، به خداوند ایراد گرفته است هر کس آنها را رد کند خداوند را رد کرده است. آنها بندگان خداوند هستند و حقّ عبودیّت را ادا کرده اند، و آنها دوستان راستین خداوند مى باشند، به خداوند سوگند یکى از آنها روز قیامت از گروهى مانند قبیله ربیعه و مضر شفاعت مى کند و خداوند هم شفاعت آنها را قبول مى کند.»6
3. رمیله یکى از اصحاب خاص امیرالمؤمنین علیه السلام بود، از او روایت شده که گفت: در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام سخت بیمار شدم، کم کم حالم بهبودى یافت و روز جمعه اى احساس کردم کمى سبک شده ام. با خود گفتم: بهترین کار این است که امروز غسلى کنم و به مسجد بروم و پشت سر امام علیه السلام نماز بخوانم، و این کار را کردم. وقتى امام علیه السلام در مسجد جامع کوفه، بر فراز منبر نشست، همان بیمارى به من عود کرد، پس از این که امام علیه السلام از مسجد بیرون رفت، پشت سرش راه افتادم، نگاهى به من کرد، و فرمود: تو را افسرده مى بینم؟ دریافتم که بیمارى؟ و با خود گفتى: کارى بهتر از این نیست که غسلى کنى و براى نماز جمعه در مسجد حاضر شوى و با ما نماز بخوانى؟ و کمى احساس سبکى کردى؟ و وقتى که نماز خواندى و من به منبر رفتم، بیماریت عود کرد؟!
رمیله گوید: به امام علیه السلام عرض کردم، به خدا سوگند، از داستان من یک حرف کم و زیاد نکردى؟! فرمود: اى رمیله هیچ مؤمنی بیمار نمى شود، مگر این که ما هم به خاطر او بیمار مى شویم و اندوهى به او نمى رسد، جز این که ما هم اندوهگین مى شویم و هیچ دعایى نمى کند، مگر این که برایش آمین مى گوییم و هرگاه ساکت باشد، برایش دعا مى کنیم؟ رمیله گوید: عرض کردم، این مسئله نسبت به کسانى است که در این شهر با شما ساکن هستند، ولى کسانى که در اطراف و جاهاى دور، سکونت دارند، چطور؟ فرمود: اى رمیله هیچ مؤمنی در شرق و غرب عالم از نظر ما پنهان نیست، مگر این که او با ماست و ما با اوییم».7
4. ابوبصیر مى گوید: من با یکى از اصحاب وارد بر امام صادق علیه السلام شدیم، محضرش عرض کردم: اى فرزند رسول خدا فدایت شوم: گاهى مغموم و محزون مى شوم بدون این که سببى برایش سراغ داشته باشم، جهت آن چیست؟ حضرت فرمودند: حُزن و سرورى که به شما مى رسد از ناحیه ماست؛ زیرا هر وقت ما محزون یا مسرور شویم به واسطه آن شما نیز محزون و مسرور مى گردید و جهتش آن است که ما و شما از یک نور یعنى نور حقّ عزّ و جلّ مى باشیم؛ خدا طینت ما و شما را یکى قرار داده و اگر طینت شما به حال خود واگذارده مى شد به همان نحو که اخذ و برداشته شده محقّقا ما و شما یکسان مى بودیم ولى طینت شما با طینت دشمنانتان ممزوج شده و بدین ترتیب از مرحله و مرتبه تساوى با ما خارج شدید و اگر این معنا اتّفاق نمى افتاد هرگز گناهى از شما سر نمى زد.
راوى مى گوید: محضر مبارکش عرضه داشتم: فدایت شوم آیا طینت و نور ما به اصل و ابتدائش برمى گردد؟ حضرت فرمودند: آرى، به خدا سوگند. به من بگو این شعاع درخشان قرص آفتاب وقتى طلوع و ظهور پیدا مى کند آیا به قرص متّصل بوده یا از آن جدا مى باشد؟ عرض کردم: فدایت شوم، شعاع جدا از قرص مى باشد. فرمود: وقتى قرص آفتاب غروب نمود و سقوط کرد و زیر افق رفت شعاع مگر برنگشته و به آن متّصل نشده همان طورى که ابتدا و قبل از طلوع متّصل به آن بود؟ عرض کردم: آرى. فرمود: به خدا سوگند شیعیان ما همین طور بوده و از نور خدا خلق شده و به همان نور بازمى گردند به خدا سوگند روز قیامت شما به ما ملحق مى شوید و ما به طور قطع شفاعت خواهیم نمود و شفاعتمان پذیرفته مى شود. و به خدا قسم شما نیز شفاعت کرده و شفاعتتان مقبول مى گردد، و نیست احدى از شما مگر آن که از جانب چپش دوزخى و از سمت راستش بهشتى به پا مى گردد پس دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به دوزخ داخل مى کند.8
پی نوشت:
1. بحارالأنوار، ج 10 ص 121.
2. همان، ج 74، ص75.
3. الکافى، ج 8، ص333.
4. همان.
5. بحارالأنوار، ج 65، ص41.
6. بحارالأنوار، ج 65، ص 168.
7. إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 2، ص 282.
8. علل الشرایع، ج 1، ص 94.
منبع: www.porseman.org