پرسش :
کدامیک از کشورهاى استعمارى به صورت عمده در جریان سازى بهائیت نقش داشتند؟
پاسخ :
1. روسیه
امپراتورى روس تزارى اولین دولت استعمارى است، که سران بابیت و بهائیت با آن در پیوند بوده اند؛ علاوه بر منابع غیربهائى، در مآخذ و منابع معتبر خود بابیان و بهائیان نیز شواهد و دلایل تاریخى متعددى وجود دارد که حاکى از پیوند سران این دو فرقه - خصوصاً بهائیان و بالاخص شخص حسینعلى بها - با امپریالیسم تزارى است.
روشن ترین ردپایى که از بیگانگان در امر پیدایش بهائیت به چشم مى خورد فعالیت هاى پرنس «کینیاز دالگورکى» مأمور اطلاعاتى، سفیر و وزیرمختار دولت روسیه تزارى در ایران است؛1 پس از آن که باب خود را مهدى موعود معرفى کرد، دستگیر و در شیراز محاکمه و زندانى مى شود.
حاکم اصفهان به نام «منوچهر خان گرجى معتمدالدوله»2 در اثر گرایشات استعمارى و سفارش دالگورکى، عوامل خود در شیراز را به آزاد کردن باب از زندان و فرستادن او به اصفهان فرمان مى دهد.
دالگورکى در این زمینه مى نویسد: «همین که به من اطلاع رسید، وارد اصفهان شده، یک نامه دوستانه به معتمدالدوله حکمران اصفهان نوشتم و سفارش سید را نمودم که از دوستان من و داراى کرامت است، از او نگهدارى کنید! الحق معتمدالدوله چندى از او خوب نگاهدارى کرد، ولى از بدبختى سید، معتمدالدوله مرحوم شد. سید بیچاره را گرفتند و به تهران روانه نمودند. من هم توسط میرزا حسینعلى و میرزا یحیى و چند نفر دیگر در تهران هو و جنجال به راه انداختم که صاحب الامر را گرفته اند و لذا به دستور دولت، او را از «کناره گرد» روانه رباط کریم و از آنجا به طرف قزوین و یکسره به تبریز و از آنجا به «ماکو» بردند، ولى دوستان من تلاش کردند و جنجال به راه انداختند...»3.
همچنین زمانى که على محمد باب همراه دستیارش - زنوزى - در تبریز اعدام و جسدش در خندق افکنده شد، صبح روز بعد، کنسول روس در تبریز به کنار خندق آمد و توسط نقاش کنسولخانه، به تصویربردارى از جسد باب و یار مقتولش پرداخت.4
طبق برخى شواهد سفیر روسیه با همکارى پیروان باب قبل از تأسیس بهائیت اقداماتى بر علیه منافع ایران انجام مى داده از جمله مى توان به قتل قائم مقام اشاره کرد.5
علاوه بر على محمد باب، شواهد و مستندات تاریخى متعبر از پیوند و حمایت همه جانبه روسیه از میرزا حسینعلى نورى موسس فرقه بهائیت حکایت دارد؛ پدرش میرزا عباس نورى، دستیار شاهزاده «روس فیل» قاجار (امام وردى میرزا) بود و سه تن از منسوبین نزدیک بهاء (برادر، شوهر خواهر و خواهرزاده وى) در استخدام سفارت روسیه بودند.6
همچنین بعد از اعدام باب در جریان شورش هاى بابیان، سوء قصد نافرجام سه تن از آنان علیه ناصرالدین شاه اتفاق افتاد. حسینعلى بهاء در آن زمان نهایت کوشش را به کار برد تا مداخله خود را در این امر انکار کند، ولى پناهنده شدن او به سفارت روس و حمایت علنى سفیر روسیه تزارى از وى سبب شد شاه ایران، مهد علیا (مادر شاه) و سایر درباریان بیشتر به وى مظنون شوند و طرح توطئه سوءقصد را از جانب او بدانند.
در تاریخ «نبیل زرندى»7 چنین آمده است: «حضرت بهاءاللّه سواره به سمت اردوگاه شاه، که در نیاوران بود، حرکت کردند، در بین راه به سفارت روس، که در زرگنده نزدیک نیاوران بود، رفتند. میرزا مجید، منشى سفارت روس، از او مهمانى و پذیرایى نمود، جمعى از خادمین حاجى على خان حاجب الدوله [فرّاشباشى ناصرالدین شاه]، حضرت بهاءاللّه را شناختند و او را از توقف حضرت بهاءاللّه در منزل منشى سفارت روس آگاه ساختند... فوراً مأمورى فرستاد تا بهاءاللّه را از سفارت تحویل گرفته به نزد شاه بیاورد. سفیر روس از تسلیم بهاءاللّه به مأمور شاه امتناع ورزید و به بهاءاللّه گفت که به منزل صدراعظم بروید و کاغذى به صدراعظم نوشت که باید بهاءاللّه را از طرف من پذیرایى کنى و در حفظ این امانت بسیار کوشش نمایى، و اگر آسیبى به بهاءاللّه برسد و حادثه اى رخ دهد شخص تو مسئول سفارت روس خواهى بود»8.
سخنانى که برخى از محققین، از آن، بوى «تحت الحمایگى» بهاء توسط سفارت روس، و بهره گیرى سفیر از مقررات کاپیتولاسیون (مفاد قرارداد ترکمانچاى) براى دفاع از وى، فهمیده اند.9
خود میرزاحسینعلى نورى «بهاءاللّه » نیز وابستگى به روسیه را پنهان نمى کرد؛ او به پاس این خدمات لوح ویژه اى به زبان عربى درباره امپراتور روسیه نیکلاویج الکساندر دوم صادر مى کند که متن فارسى آن به این شرح است: «یکى از سفیران تو مرا هنگامى که در زندان تهران زیر غل و زنجیر بودم یارى و همراهى کرد و به این خاطر خداوند براى تو مقامى معین فرمود که جز خودش هیچ کس رفعت آن را نمى داند».10
در این راستا دولت روسیه تزارى اولین کشورى بود که مرزهاى خود را بر روى بهائیان گشود و اولین معبد بهائیان، یعنى نخستین «مشرق الاذکار» را در شهر عشق آباد ایجاد کرد. بر اساس مدارک جدید، همکارى بهائیان با روس بلشویک و انقلابى بعد از انقلاب کمونیستى در اکتبر 1917 میلادى نیز ادامه یافت و اسناد منتشر شده به خوبى نقش بهائیان را در شکست نهضت جنگل و میرزاکوچک خان نشان مى دهد. یکى از نویسندگان معاصر به نقل از عبدالحسین آیتى - مبلّغ پیشین بهائیان - مواردى از همکارى بهائیان ساکن عشق آباد با سازمان جاسوسى شوروى «کا.گ.ب» را ارائه و اثبات مى نماید که این فرقه به عنوان جاسوسان چندجانبه درخدمت روسیه تزارى و پس از آن «اتحاد جماهیر شوروى» بوده اند.11
2. انگلستان
سیاستمداران و دولتمردان انگلیسى همواره کینه اى آشتى ناپذیر با اسلام داشته و آن را سد راه تسلط خود بر ملل و سرزمین هاى مشرق زمین مى دانستند تا آنجا که «لرد گلادستون» نخست وزیر انگلستان در یکى از جلسات پارلمان این کشور به پشت تریبون رفت و در حالى که قرآن کریم را بر سر دست بلند کرده و خطاب به نمایندگان مى گوید: «تا این کتاب در دست مسلمین است کارى از انگلستان درباره آنان بر نمى آید و ما نمى توانیم بر آنان حکومت کنیم».12
در این راستا یکى از محورهاى عمده تلاش هاى کارگزاران شعبه ادیان وزارت مستعمرات و مستملکات دولت انگلستان، پیدا کردن و پشتیبانى از مدعیان مهدویت (به عنوان یکى از اصول اعتقادى شیعه) با هدف ایجاد اختلاف و چند دستگى در میان مسلمین مى باشد. چنان که «همفر» جاسوس انگلیسى، در ضمن معرفى برنامه هاى وزارت مستعمرات انگلیس، براى متلاشى کردن کشورهاى اسلامى و از بین بردن اتحاد اسلامى، ایجاد فرقه هاى ساختگى را مهمترین راهکار براى رسیدن به این هدف، ارزیابى مى کند.13
براساس مدارک معتبر مأموران دولت انگلستان مدت ها پیش از آن که سیدعلى محمد شیرازى (باب) ادعاى خویش رامطرح سازد او را زیر نظر داشتند و همواره گزارش فعالیت هاى وى وپیروانش را به لندن مى فرستادند. برابر سند موجود در بایگانى وزارت امورخارجه انگلیس، به تاریخ 21 ژوین 1850 که یک مأمور ناشناس انگلیسى از تهران به لندن ارسال داشته چنین آمده است: «جناب لرد پالمرستون برحسب تعلیمات جناب لرد، اینجانب افتخار دارد شرحى درباره مسلک جدید «باب» را ارسال دارم. مطالب ضمیمه را یکى از پیروان باب به من داد و من تردیدى در صحت آن ندارم... در یک جمله، این [درشمار] ساده ترین مذاهب است که اصول آن درماتریالیسم، کمونیسم ولاقیدى نسبت به خیر و شر کلیه اعمال بشر خلاصه مى شود».14
همچنین «ادوارد براون» انگلیسى که از طرف انگلستان مأمور زمینه سازى براى رشد و گسترش فرقه هاى استعمارى بابى گرى و بهائى گرى در ایران بود در کتاب خویش «یک سال در میان فارس ها» شرح مى دهد که مدت هاى طولانى در شهرهاى ایران با عبا، ردا و سجاده مسافرت مى کرده و بیشتر با مردم عوام معاشرت داشته و محور بحث او بابى گرى بوده و از این طریق مذهب بابیه! را ترویج مى کرده است.15
از سوى دیگر نیاز این کشور به جاسوسانى در خاک عثمانى که بتوانند با نقشه هاى بریتانیا در آن دیار هماهنگى داشته و به خوبى نقش خود را ایفا نمایند، سبب شد تا بابیان و بهائیت را به بازى گرفته و آنان را به خدمت سیاست دولت انگلستان درآورد.16
پس از سقوط و اضمحلال روسیه تزارى بهائیت به طور کامل در قبضه قدرت و بهره بردارى انگلیس در مى آید. با انتقال قدرت به حسینعلى بهاء و تبعید وى به عکّا در فلسطین که تحت الحمایه انگلستان بود، انگلیس حامى جدید مسلک تازه تأسیس بهائیت گردید و حسینعلى با برخوردارى از حمایت هاى این دولت توانست بابیان را از نو سازماندهى کرده آن را به شبکه جاسوسى که وظیفه اش ایجاد اختلاف در بین مسلمانان، جمع آورى اطلاعات براى کشورهاى استعمارى و تأمین منافع آنان بود، تبدیل سازد.
این پیوند در دوران ریاست عباس افندى (عبدالهاء) بر فرقه بهائى گسترش مى یابد؛ او در سال 1911.م به اروپا مسافرت کرد و به جاى روسیه با انگلستان و سپس آمریکا رابطه ویژه اى برقرار نمود. در نوامبر 1917 م، وزیر خارجه انگلیس اعلامیه خود مبنى بر تشکیل وطن ملى یهود را در فلسطین صادر و به فرمانده سپاه انگلیس در فلسطین دستور مى دهد با تمام قوا از بهاءاللّه حمایت و محافظت کند. عبدالبهاء نیز در جریان جنگ جهانى اول با در اختیار گذاشتن اطلاعات لازم از امکانات مناطق مختلف سرزمین فلسطین، خدمات زیادى براى انگلستان انجام مى دهد. تنها در یک نمونه؛ در بحبوحه جنگ جهانى اول قشون غاصب انگلیس براى درهم کوبیدن دولت مسلمان عثمانى در خاورمیانه و هرگونه مقاومت ملت ستمدیده فلسطین - که در آن زمان جزئى از امپراطورى عثمانى بود - به حیفا وارد مى شود، با کمبود آذوقه مواجه و در خطر شکست قرار مى گیرد. عبدالبهاء که این موضوع را متوجه مى شود پس از گفتگو با افسران ارشد انگلیسى آنها را از نگرانى خارج مى کند و مى گوید: «من به اندازه ارتش شما آذوقه دارم» و درب انبارهاى خویش را - که از قبل آذوقه زیادى در آن پنهان کرده بود - بر روى سپاهیان انگلیسى مى گشاید. و با انجام این قبیل خیانت ها، راه براى تحکیم تسلط ارتش انگلیس و مقدمات حمایت از تشکیل یک دولت یهود در منطقه فلسطین هموار مى گردد و در مقابل پس از پایان جنگ به پاس این خدمات طى مراسمى لقب «سِر»، 17(Sir) و نشان «نایت هود» (Knight hood)که بزرگترین نشان خدمتگزارى به انگلیس است به وى اعطا شد.18 و عبدالبهاء بى آنکه به قبح چنین «بیگانه پرستى» توجهى داشته باشد، مفتخر از سرسپردگى خود به حکام انگلیسى براى عظمت «ژرژ پنجم» پادشاه انگلستان و ادامه و تسلط بى زوال انگلیس در «ارض فلسطین» دست به دعا برداشته و ارادت و نوکرى خود را به پادشاه و دولت انگلستان طى «لوحى» که در کتاب «مکاتیب» مندرج است، چنین معروض مى دارد: «... اللهم اید الامبراطور الاعظم جورج الخامس عاهل انکلترا بتوفیقاتک الرحمانیه و ادم ظلها الظلیل على هذا الاقلیم الجلیل»19 یعنى: «خداوندا... حمد و ثنا مى کنم به تو براى وجود این سلطنت عادله و دولت قاهره که قدرت خود را براى رفاهیت و سلامتى رعایا بذل مى نماید، بارالها امپراطور اعظم جرج پنجم انگلیس را با توفیقات رحیمانه خود تأیید کن و سایه اش را بر این سرزمین (فلسطین) همیشگى و جاودانه دار...»!!!20
دولتمردان انگلیس پس از مرگ عباس افندى نیز نتوانستند احساسات خود را نسبت به خدمات و ماموریت هاى استعمارى این مهره مطیع و خاضع و گوش به فرمان پنهان دارند و به همین دلیل براى تسلى خاطر بازماندگان و تشویق و ترغیب آنان به تداوم راه او، نمایندگان این دولت از جمله «هربرت ساموئل» در تشییع جنازه او حضور یافته و مرگ او را به این طریق تسلیت گفتند: «وزیر مستعمرات حکومت اعلیحضرت پادشاه انگلستان مستر وینستون چرچیل... تقاضا نمود مراتب همدردى و تسلیت حکومت اعلیحضرت پادشاه انگلستان را به جامعه بهائى ابلاغ نماید... و ایکونت النبى نیز اعلام نمود به بازماندگان فقید سِرّ عبدالبها عباس افندى و جامعه بهائى تسلیت صمیمانه مرا ابلاغ نمایید... فرمانده کل قواى اعزامى مصر جنرال کنگرویو نیز تلگراف ذیل را مخابره نمود: متمنى است احساسات عمیقه مرا به خاندان فقید سرعباس بهائى ابلاغ نمایید».21
پس از مرگ عبدالبهاء، شوقى افندى توانست در جهت اهداف سیاسى بریتانیا به ویژه در آفریقا خدماتى انجام دهد؛ انگلستان با توجه به ارتباط ضمنى عقاید بابیه و بهائیت با اسلام، در نظر داشت در صورتى که مردم آفریقا جذب مسیحیت نشوند، به بهائیت روى آورند. و از این طریق سلطه یک مذهب استعمارى را در تحکیم اهداف نامشروع خویش گسترش بخشد. براى این منظور پس از مذاکره انگلیس با شوقى افندى و توافق در انجام این خدمت، کنفرانسى محرمانه از طرف «محفل بهائیان انگلستان» تشکیل گردید و شوقى افندى، با ارسال تلگرافى، مسئولیت هاى مورد توافق با مأمورین انگلیسى را مشخص مى کند.22
بدین گونه در عصر تسلط شدید انگلستان بر آفریقا موفقیت هایى نصیب بهائیان گردیده و آنان توانستند در کامپالا (پایتخت اوگاندا) مشرق الاذکارى برپا سازند.23 همچنین با حمایت انگلیس از «روحیه ماکسول» همسر شوقى ربانى، «میسن ریمى» از ریاست بیت العدل برکنار شدو هیئت 9نفرى با حمایت انگلیس تا 1963، اداره بهائیت را به عهده گرفت و امروزه اداره بهائیت به عهده 9 نفرى است که با حمایت هاى انگلیس هر پنج سال از بین محافل روحانى بهائیت انتخاب مى شوند.24 بدین گونه بهائى گرى به عنوان ستون پنجم و یکى از ابزار سیاست استعمارى انگلیس مبدل گردیده و به فعالیت مى پردازد.25
چنانکه فریدون آدمیت مى نویسد: «عنصر بهائى چون عنصر جهود26، به عنوان یکى از عوامل پیشرفت سیاست انگلیس در ایران درآمد».27
3. آمریکا
سومین دولت استعمارى که بهائیت در طول تاریخ، پیوندى عمیق و استوار با آن داشته و هنوز هم بیشترین پیوند را با آن دارد، ایالات متحده امریکا است. از نظر بهائیان مهد نظم ادارى امراللّه و در واقع مرکز سازماندهى تشکیلات بهائیت در امریکا قرار دارد.28 در سفرى که عبدالبهاء در اواخر عمر خود به آمریکا داشت، طى نطق هاى متعددى در میان جمعى از سوداگران آمریکایى - عمدتاً ماسونى - «نورِ انسانیت را در نهایت جلوه و ظهور در روى آنان مشاهده مى کند.»!29
و مى گوید: «قطعه امریک نزد حق میدان اشراق انوار است...»!30 سپس آشکارا چنین بانگ برمى دارد: «از براى تجارت و منفعتِ ملت آمریکا مملکتى بهتر از ایران نه، چه مملکت ایران مواد ثروتش همه در زیر خاک پنهان است، امیدوارم که ملت آمریکا سبب شوند که آن ثروت ظاهر گردد».31
طبقه حاکمه امریکا در آن برهه از تاریخ، تدریجاً آماده مى شد که از انزواى سیاسى پیشین بیرون آمده و چتر استعمار و استثمار خود را بر مشرق زمین بگستراند. پیداست که سخنان پیشواى بهائیت، که حکم «چراغ سبز» را براى غارت کشور زرخیز و سرشار از منابع نفتى ایران داشت، بر مذاق مستعمره چیان آن دیار بسیار خوش مى آمد و طبیعى بود که از گوینده این سخنان استقبال کنند.32
در همان زمان علیقلى خان نبیل الدوله، منشى عباس افندى و یکى از رؤسای بهائیت در امریکا نقشى اساسى در انتخاب و اعزام «شوستر» مستشار امریکایى «به ایران ایفا کرد و براى نخستین بار او بود که پاى کمپانى هاى نفتى امریکایى را به ایران باز کرد».33
زمانى هم که شوستر و همکاران امریکایى اش براى تصدى دوائر گمرک و مالیه ایران در مه 1911 میلادى وارد مهرآباد تهران شدند، محفل بهائیان ایران، به اشاره همین نبیل الدوله استقبال باشکوهى از شوستر به راه انداختند.34
در زمان شوقى ربانى - جانشین عبدالبهاء - پاى آمریکایى ها به عنوان استعمارگر جدید و تازه نفس بیش از پیش به عرصه حمایت از بهائیان باز شد. بهره بردارى از او با حضور روحیه ماکسول - همسر شوقى ربانى - و یک کشیش آمریکایى که ظاهراً بهائى شده بود، دستیابى به این هدف را تسهیل مى کرد. و «چارلز میسن ریمى» فرزند یکى از روحانیون کلیساى اسقفى و متولد آمریکا، از سوى شوقى ربانى به عنوان رئیس بیت العدل اعظم انتخاب مى شود. بر اساس شواهد متعدد تاریخى مى توان از آمریکا به عنوان مهم ترین عامل حفظ و گسترش بهائیت نام برد.
چنانکه در یکى از کتب بهائیان آمده است: «در آن زمان که امراللّه در خطه آمریک [آمریکا] سریعاً رو به پیشرفت بود و ید غیبى الهى بذر محبت اللّه را در قلوب صافیه مردمان آن سامان مى کشت میسز [خانم] ماکسول به دستور مبارک در سال 1916 میلادى فرمان تبلیغى را در یکى از جلسات کانونش ابلاغ نمود و در آن جلسه درباره نحوه اجراى آن شور و مشورت گردید و حاضرین در جلسه و سایر احباء قیام عاشقانه نمودند و ترک اوطان کرده به نقاط دور و نزدیک هجرت نمودند و در اثر جانفشانى هاى آن مؤمنین مخلص بود که علم [پرچم] یا بهاءاللهى در اقصى نقاط عالم و جزایر دور دست مرتفع گردید...».35
بى جهت نیست که ایالات متحده امریکا در دوران نفوذ و سیطره خویش در ایران (در نیمه دوم سلطنت محمدرضا) براى پیشبرد اهداف (سیاسى، فرهنگى، اقتصادى و...) خود، میدان را براى تکاپو و جولان بهائیان گشود و سبب شد که حدود 14 سال، از رئیس دولت (هویدا) گرفته تا جمع بسیارى از وزرا و مدیران بلند پایه کشورى و لشکرى، دولتى و دربارى، جزء افراد وابسته به این فرقه باشند.36
در یکى از اسناد انتشار یافته ساواک در 18 اردیبهشت سال 1350، چنین آمده است: «جلسه اى با شرکت 9 نفر از بهائیان ناحیه پنج شیراز در منزل آقاى فرهنگ آزادگان و زیر نظر آقاى لقمانى تشکیل گردید.... آقاى لقمانى... اضافه کرد:...، اکنون از آمریکا و لندن صریحاً دستور داریم در این مملکت مد لباس و حجابى را رونق دهیم که مسلمانان نقاب از صورت بردارند... در ایران و کشورهاى مسلمان دیگر هر چه مى توانید با پیروى از مد و تبلیغات، ملت اسلام را رنج دهید، تا آنها نگویند امام حسین علیه السلام فاتح دنیا بوده و على علیه السلام غالب دنیا. البته بهائیان هم تصدیق دارند، ولى نه براى قرن اتم، اتمى که به دست بهائیان درست مى شود. اسلحه و مهماتى به دست نوجوانان ما در اسرائیل ساخته مى شود. این مسلمانان آخر به دست بهائیان از بین مى روند و دنیاى حضرت بهاءاللّه رونق مى گیرد!».37
تعمق در اسناد تاریخى و اعترافات عناصر بهائى در دستگاه حاکمه پهلوى، به خوبى نشان مى دهد که آمریکا از دوران حکومت پهلوى دوم به همان میزان که در سیستم و تشکیلات دولت شاه رخنه کرد و مهره هاى دست آموز خود را که ثمره کودتاى 28 مرداد محسوب مى شدند به مناصب عالى رساند، عناصر بهائى را نیز براى تسلط و احاطه بیشتر بر رویدادهاى درون رژیم پهلوى به خدمت گرفت و با رابطه و تعامل متقابلى که با بهائیت ایجاد نمود، سیطره جهنمى خویش را بر سرتاسر سرزمین ایران گسترش داد.38
بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، آمریکا نه تنها صریحاً حمایتى همه جانبه از بهائیان مى کند، بلکه از طریق نفوذ بر رهبران بهائى کنونى جهان از آنان خواسته است تا رسالتى معنوى به آمریکا بدهد و سران و رهبران بهائى نیز که در طول تاریخ جیره خوار استعمار و قدرت هاى استعمارى بوده اند، به این خواسته آمریکا تن داده اند. تا آنجا که بالاترین مقام بیت العدل حیفا براى آمریکا نقش ویژه اى قائل مى شود و رسماً اعلام مى دارد که: «دست پروردگار براى ایالات متحده سرنوشتى روحانى مقرر فرموده است که بکوشد تا جهان را طرح و سامانى نو در اندازد»39 که در حقیقت تأیید همان ادعاهاى «نئومحافظه کاران» در ارتباط با نظم نوین جهانى و توجیه توسعه طلبى ها و تهاجم وحشیانه آمریکا به کشورهاى مسلمان است.
امروزه ایالات متحده آمریکا همچنان حمایت هاى آشکار و پنهانى خویش از بهائیت را گسترش مى دهد و با کشورهایى نظیر فرانسه، با صدور قطعنامه و محکومیت هاى متعدد، کشورمان را تحت فشار قرار داده و خواستار به رسمیت شناختن این فرقه به عنوان دین الهى از سوى جمهورى اسلامى ایران است.40
رسانه هاى گروهى آمریکا نیز به حمایت هاى گسترده تبلیغى براى بهائیت مى پردازند تا در کنار اقدامات دولت و مجلس نمایندگان آمریکا، زمینه ها و بسترهاى لازم را براى تحقق اهداف سلطه جویانه خود توسط بهائیان فراهم آورند.41
اخیراً جرج بوش ـ رئیس جمهور وقت آمریکا - در تأیید سیاست ها شعارهاى تبلیغاتى و فعالیت هاى بهائیان پیامى صادر و با پشتیبانى علنى از این فرقه مى گوید: «... در حینى که شما سپاس خود را نثار حیات و آثار حضرت بهاءاللّه مى نمایید، من نیز با شما در دعا همراه مى شوم باشد که ما به چشم خود بتوانیم تحقق این اصول اساسى را در هر سرزمین مشاهده نماییم. شما را با بهترین آرزوهاى خود براى برگزارى این مراسم و تجلیل پر معنا اطمینان مى دهم. جرج بوش».42
پی نوشت:
1. از پرنس دالگورکى «Prince Dalgoroki» به عنوان جاسوسى مرموز یاد مى شود که ابتدا به عنوان مترجم سفارت روسیه در سال 1834. م به ایران آمد و با تظاهر به اسلام از حسن ظن و سادگى برخى از مسلمین سوء استفاده و در میان آنان نفوذ مى کند و به شناسایى افرادِ دنیا پرست، جاه طلب شهوتران و مستعد براى اهداف مورد نظر خود مى پردازد. دالگورکى در کتاب خاطرات ایام سفارت خود در ایران، بخشى را به روابط خود با سیدعلى محمد باب اختصاص داده و درباره اهداف نحوه آشنایى، تلقین مطالب و تعالیم خود به على محمد باب و سایر همکارى هاى خویش با بهائیان مطالبى ارائه مى نماید: «من فکر کردم چگونه است که این عده قلیل شیعه... بر یک دولتى مثل عثمانى غلبه کرده اند و چگونه همین جماعت با یک عده قلیل جنگ هایى با روسیه نموده و یک لشکر انبوه را از میان برداشته اند. آن وقت دانستم که این پیروزى ها به واسطه اتحاد مذهبى و عقیده و ایمان راسخى است که به دین اسلام دارا بوده[اند]... من هم در صدد [ایجاد] دین تازه دیگرى افتادم که این دین وطن نداشته باشد. زیرا فتوحات ایران به واسطه وطن دوستى و اتحاد مذهبى بوده است... پس از آشنایى با على محمد در عتبات...با یک حال خضوع و خشوع در حضور او خود را جمع کرده گفتم: حضرت صاحب الامر! به من تفضل و ترحمى فرمایید بر من پوشیده نیست توئى، تو... من مصمم شدم یک دکان جدیدى در مقابل دکان شیخى باز کنم و اقلاً اختلاف سوم را من در مذهب شیعه ایجاد کنم. ترسید دعوى صاحب الامرى بکند، به من مى گفت که اسم من مهدى نیست، گفتم من نام تو را مهدى مى گذارم... من به شما قول مى دهم که چنان به تو کمک کنم که همه ایران به تو بگروند.» (خاطرات پرنس دالگورکى، کتابفروشى حافظ، سیدابوالقاسم مرعشى، صص 30 ج 35).
2. منوچهر خان معتمدالدوله از خانواده هاى مسیحى ساکن گرجستان بود که در جریان جنگ ایران و روس اسیر و مقطوع النسل گردید. او پس از مرگ آغامحمدخان قاجار مورد توجه فتحعلى شاه قاجار قرار گرفت و به عنوان والى ایالت اصفهان منصوب گردید. وى که کینه اى عمیق از ایران و روابطى پنهانى با روسیه داشت، مى کوشید تا از سید على محمد باب به عنوان حربه اى علیه دولت قاجار استفاده کند، بر این اساس بود که وى را مخفى کرد واسباب راحت و عیش او را فراهم ساخت.
3. همان، ص 113.
4. مطالع الانوار تلخیص تاریخ نبیل زرندى، ترجمه و تلخیص عبدالحمید اشراق خاورى، مؤسسه ملى مطبوعات امرى، 134 بدیع، صص 504 ج 503؛ قرن بدیع، شوقى افندى، ترجمه: نصراللّه مودت، مؤسسه ملى مطبوعات امرى، تهران، ج1، صص258 ج 247.
5. سید حسن کیائى، بهائى از کجا و چگونه پیدا شده، تهران: چاپ تهران، 1349، ص 175.
6. جهت آشنائى کامل ر.ک: بحثى در مناسبات حسینعلى بهاء و روسیه، رضا قریبى، ویژه نامه ایام، ش29.
7. این تاریخ از آن رو اهمیت دارد که اکثر صفحات آن، نقل قول از خاطرات عبدالبهاء مى باشد، به ویژه آنکه تمام متن تاریخ را بعد از تکمیل، خود عبدالبهاء ملاحظه و تأیید نموده است.
8. اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقى ربانى، تهران، مؤسسه تحقیقى رائین، بى تا، صص103-104، به نقل از: تاریخ نبیل زرندى؛ همچنین ر.ک: شوقى ربانى، قرن بدیع، ج 2، ص15؛ بهرام افراسیابى، تاریخ جامع بهائیت، تهران: سخن، 1374، ص 341؛ مرتضى احمدى، تاریخ و نقش سیاسى رهبران بهائى، چ سوم، 1346، ص53.
9. ر.ک: بها، و تحت الحمایگى روسیه، بهائیت آنگونه که هست، ویژه نامه ایام ش 29.
10. ر.ک: سعید زاهد زاهدانى، بهائیت در ایران، پیشین، ص 148.
11. عبداللّه شهبازى، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، شماره 27، به نقل از: عبدالحسین آیتى، کشف الحیل، جلد 3، صص 85-87.
12. به نقل از: تبار شناسى بهائیت، جاى پاى روس وانگلیس، پایگاه اینترنتى بهائیت.
13. ر.ک: خاطرات همفر جاسوس انگلیسى در ممالک اسلامى، تهران: انتشارات امیرکبیر، ص 93.
14. اسناد وزارت امورخارجه انگلیس، پرونده شماره 152-60-379، به نقل از: اسماعیل رایین، حقوق بگیران انگلیس در ایران، تهران: انتشارات جاویدان، 1362، ص 112.
15. امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار، على اکبر هاشمى رفسنجانى، تهران: انتشارات فراهانى، 1346، ص282.
16. بهرام افراسیابى، تاریخ جامع بهائیت، تهران: سخن، 1374، ص 394.
17. چنانکه در زمان ما به سلمان رشدى نویسنده کتاب «آیات شیطانى» نیز به خاطر اهانت به پیامبر بزرگوار اسلام صلى الله علیه و آله و توهین و تمسخر مسلمانان جهان، از سوى دربار انگلیس لقب سر (sir)اعطا گردید.
18. على ربانى گلپایگانى، فرق و مذاهب کلامى، قم: مرکز جهانى علوم اسلامى1377، ص 341؛ ر.ک: عبداللّه شهبازى، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، شماره 27، پاییز 1382.
19. ر.ک: مکاتیب، جلد 3 ص 347 نوشته عبدالبها؛ عباس افندى، الواح وصایا، مصر، بى تا، ج 3، ص 347؛ سید حسن کیائى، بهائى از کجا و چگونه پیدا شده، تهران: چاپخانه تهران، 1349، ص 179.
20. به نقل از: کتاب مکاتیب، جلد 3، صفحه 347.
21. شوقى افندى، قرن بدیع، ترجمه: نصراللّه مودت، تهران: مؤسسه ملى مطبوعات امرى، ج 3، ص 297، به نقل از: زاهد زاهدانى، بهائیت در ایران، پیشین، ص 226.
22. ر.ک: مجله «اخبار امرى»، ارگان محفل بهائیان، ایران، شماره 4، تهران، مرداد ماه 1329.
23. کتاب بهائیان، صص 657-655.
24. ر.ک: بهرام افراسیابى، تاریخ جامع بهائیت، تهران: مهرفام، 1382، ص 323.
25. نخستین رئیس رادیو فارسى بى بى سى یک بهائى شناخته شده و معروف بود و هم اکنون نیز بهائیان حضور و نفوذى گسترده در بخش فارس سرویس جهانى بى بى سى دارند.
26. جهود: یهودى، کلیمى، اسرائیلى، ر.ک: فرهنگ دهخدا.
27. فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، تهران: خوارزمى، 1323، صص 458-457.
28. آهنگ بدیع، سال 1339، ش 8 تا10.
29. عبدالبهاء، خطابات مبارکه، مصر، ج 1، ص 33.
30. آهنگ بدیع، سال هشتم 1332، ش 6 و 7، ص 103.
31. عبدالبهاء، خطابات مبارکه، مصر، ج 1، صص 32 -33.
32. بهائیت و امریکا، احمد رهدار، ویژه نامه ایام، شماره 29.
33. بررسى مناسبات ایران و امریکا 1851 تا 1925 میلادى، انتشارات وزارت امور خارجه، ص 155.
34. اختناق ایران، مورگان شوستر، ترجمه ابوالحسن موسوى شوشترى، تهران: انتشارات صفى علیشاه، 1362، صص 11-10.
35. فروغ ارباب، اختران تابان، مؤسسه ملى مطبوعاتى امرى، 122 بدیع، ص 309.
36. بهائیت و امریکا، احمد رهدار، ویژه نامه ایام، شماره 29.
37. دکتر جواد منصورى، قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1377، ج1، ص 322.
38. ر.ک: ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاى سیاسى، تهران: انتشارات اطلاعات، ج 1، ص 376.
39. به نقل از: سایه شوم (خاطرات یک نجات یافته از بهائیت)، مهناز رئوفى، تهران: کیهان، 1385.
40. ر.ک: بهائیت در ایران، پیشین، ص 150.
41. ارتباط و تعامل متقابل سران بهائیت با کشورهاى سلطه جو و استعمارگر، روزنامه جمهورى اسلامى، 8/11/1382.
42. ر.ک: سایت رهپویان، کانون فرهنگى رهپویان وصال شیراز.
منبع: www.porseman.org
1. روسیه
امپراتورى روس تزارى اولین دولت استعمارى است، که سران بابیت و بهائیت با آن در پیوند بوده اند؛ علاوه بر منابع غیربهائى، در مآخذ و منابع معتبر خود بابیان و بهائیان نیز شواهد و دلایل تاریخى متعددى وجود دارد که حاکى از پیوند سران این دو فرقه - خصوصاً بهائیان و بالاخص شخص حسینعلى بها - با امپریالیسم تزارى است.
روشن ترین ردپایى که از بیگانگان در امر پیدایش بهائیت به چشم مى خورد فعالیت هاى پرنس «کینیاز دالگورکى» مأمور اطلاعاتى، سفیر و وزیرمختار دولت روسیه تزارى در ایران است؛1 پس از آن که باب خود را مهدى موعود معرفى کرد، دستگیر و در شیراز محاکمه و زندانى مى شود.
حاکم اصفهان به نام «منوچهر خان گرجى معتمدالدوله»2 در اثر گرایشات استعمارى و سفارش دالگورکى، عوامل خود در شیراز را به آزاد کردن باب از زندان و فرستادن او به اصفهان فرمان مى دهد.
دالگورکى در این زمینه مى نویسد: «همین که به من اطلاع رسید، وارد اصفهان شده، یک نامه دوستانه به معتمدالدوله حکمران اصفهان نوشتم و سفارش سید را نمودم که از دوستان من و داراى کرامت است، از او نگهدارى کنید! الحق معتمدالدوله چندى از او خوب نگاهدارى کرد، ولى از بدبختى سید، معتمدالدوله مرحوم شد. سید بیچاره را گرفتند و به تهران روانه نمودند. من هم توسط میرزا حسینعلى و میرزا یحیى و چند نفر دیگر در تهران هو و جنجال به راه انداختم که صاحب الامر را گرفته اند و لذا به دستور دولت، او را از «کناره گرد» روانه رباط کریم و از آنجا به طرف قزوین و یکسره به تبریز و از آنجا به «ماکو» بردند، ولى دوستان من تلاش کردند و جنجال به راه انداختند...»3.
همچنین زمانى که على محمد باب همراه دستیارش - زنوزى - در تبریز اعدام و جسدش در خندق افکنده شد، صبح روز بعد، کنسول روس در تبریز به کنار خندق آمد و توسط نقاش کنسولخانه، به تصویربردارى از جسد باب و یار مقتولش پرداخت.4
طبق برخى شواهد سفیر روسیه با همکارى پیروان باب قبل از تأسیس بهائیت اقداماتى بر علیه منافع ایران انجام مى داده از جمله مى توان به قتل قائم مقام اشاره کرد.5
علاوه بر على محمد باب، شواهد و مستندات تاریخى متعبر از پیوند و حمایت همه جانبه روسیه از میرزا حسینعلى نورى موسس فرقه بهائیت حکایت دارد؛ پدرش میرزا عباس نورى، دستیار شاهزاده «روس فیل» قاجار (امام وردى میرزا) بود و سه تن از منسوبین نزدیک بهاء (برادر، شوهر خواهر و خواهرزاده وى) در استخدام سفارت روسیه بودند.6
همچنین بعد از اعدام باب در جریان شورش هاى بابیان، سوء قصد نافرجام سه تن از آنان علیه ناصرالدین شاه اتفاق افتاد. حسینعلى بهاء در آن زمان نهایت کوشش را به کار برد تا مداخله خود را در این امر انکار کند، ولى پناهنده شدن او به سفارت روس و حمایت علنى سفیر روسیه تزارى از وى سبب شد شاه ایران، مهد علیا (مادر شاه) و سایر درباریان بیشتر به وى مظنون شوند و طرح توطئه سوءقصد را از جانب او بدانند.
در تاریخ «نبیل زرندى»7 چنین آمده است: «حضرت بهاءاللّه سواره به سمت اردوگاه شاه، که در نیاوران بود، حرکت کردند، در بین راه به سفارت روس، که در زرگنده نزدیک نیاوران بود، رفتند. میرزا مجید، منشى سفارت روس، از او مهمانى و پذیرایى نمود، جمعى از خادمین حاجى على خان حاجب الدوله [فرّاشباشى ناصرالدین شاه]، حضرت بهاءاللّه را شناختند و او را از توقف حضرت بهاءاللّه در منزل منشى سفارت روس آگاه ساختند... فوراً مأمورى فرستاد تا بهاءاللّه را از سفارت تحویل گرفته به نزد شاه بیاورد. سفیر روس از تسلیم بهاءاللّه به مأمور شاه امتناع ورزید و به بهاءاللّه گفت که به منزل صدراعظم بروید و کاغذى به صدراعظم نوشت که باید بهاءاللّه را از طرف من پذیرایى کنى و در حفظ این امانت بسیار کوشش نمایى، و اگر آسیبى به بهاءاللّه برسد و حادثه اى رخ دهد شخص تو مسئول سفارت روس خواهى بود»8.
سخنانى که برخى از محققین، از آن، بوى «تحت الحمایگى» بهاء توسط سفارت روس، و بهره گیرى سفیر از مقررات کاپیتولاسیون (مفاد قرارداد ترکمانچاى) براى دفاع از وى، فهمیده اند.9
خود میرزاحسینعلى نورى «بهاءاللّه » نیز وابستگى به روسیه را پنهان نمى کرد؛ او به پاس این خدمات لوح ویژه اى به زبان عربى درباره امپراتور روسیه نیکلاویج الکساندر دوم صادر مى کند که متن فارسى آن به این شرح است: «یکى از سفیران تو مرا هنگامى که در زندان تهران زیر غل و زنجیر بودم یارى و همراهى کرد و به این خاطر خداوند براى تو مقامى معین فرمود که جز خودش هیچ کس رفعت آن را نمى داند».10
در این راستا دولت روسیه تزارى اولین کشورى بود که مرزهاى خود را بر روى بهائیان گشود و اولین معبد بهائیان، یعنى نخستین «مشرق الاذکار» را در شهر عشق آباد ایجاد کرد. بر اساس مدارک جدید، همکارى بهائیان با روس بلشویک و انقلابى بعد از انقلاب کمونیستى در اکتبر 1917 میلادى نیز ادامه یافت و اسناد منتشر شده به خوبى نقش بهائیان را در شکست نهضت جنگل و میرزاکوچک خان نشان مى دهد. یکى از نویسندگان معاصر به نقل از عبدالحسین آیتى - مبلّغ پیشین بهائیان - مواردى از همکارى بهائیان ساکن عشق آباد با سازمان جاسوسى شوروى «کا.گ.ب» را ارائه و اثبات مى نماید که این فرقه به عنوان جاسوسان چندجانبه درخدمت روسیه تزارى و پس از آن «اتحاد جماهیر شوروى» بوده اند.11
2. انگلستان
سیاستمداران و دولتمردان انگلیسى همواره کینه اى آشتى ناپذیر با اسلام داشته و آن را سد راه تسلط خود بر ملل و سرزمین هاى مشرق زمین مى دانستند تا آنجا که «لرد گلادستون» نخست وزیر انگلستان در یکى از جلسات پارلمان این کشور به پشت تریبون رفت و در حالى که قرآن کریم را بر سر دست بلند کرده و خطاب به نمایندگان مى گوید: «تا این کتاب در دست مسلمین است کارى از انگلستان درباره آنان بر نمى آید و ما نمى توانیم بر آنان حکومت کنیم».12
در این راستا یکى از محورهاى عمده تلاش هاى کارگزاران شعبه ادیان وزارت مستعمرات و مستملکات دولت انگلستان، پیدا کردن و پشتیبانى از مدعیان مهدویت (به عنوان یکى از اصول اعتقادى شیعه) با هدف ایجاد اختلاف و چند دستگى در میان مسلمین مى باشد. چنان که «همفر» جاسوس انگلیسى، در ضمن معرفى برنامه هاى وزارت مستعمرات انگلیس، براى متلاشى کردن کشورهاى اسلامى و از بین بردن اتحاد اسلامى، ایجاد فرقه هاى ساختگى را مهمترین راهکار براى رسیدن به این هدف، ارزیابى مى کند.13
براساس مدارک معتبر مأموران دولت انگلستان مدت ها پیش از آن که سیدعلى محمد شیرازى (باب) ادعاى خویش رامطرح سازد او را زیر نظر داشتند و همواره گزارش فعالیت هاى وى وپیروانش را به لندن مى فرستادند. برابر سند موجود در بایگانى وزارت امورخارجه انگلیس، به تاریخ 21 ژوین 1850 که یک مأمور ناشناس انگلیسى از تهران به لندن ارسال داشته چنین آمده است: «جناب لرد پالمرستون برحسب تعلیمات جناب لرد، اینجانب افتخار دارد شرحى درباره مسلک جدید «باب» را ارسال دارم. مطالب ضمیمه را یکى از پیروان باب به من داد و من تردیدى در صحت آن ندارم... در یک جمله، این [درشمار] ساده ترین مذاهب است که اصول آن درماتریالیسم، کمونیسم ولاقیدى نسبت به خیر و شر کلیه اعمال بشر خلاصه مى شود».14
همچنین «ادوارد براون» انگلیسى که از طرف انگلستان مأمور زمینه سازى براى رشد و گسترش فرقه هاى استعمارى بابى گرى و بهائى گرى در ایران بود در کتاب خویش «یک سال در میان فارس ها» شرح مى دهد که مدت هاى طولانى در شهرهاى ایران با عبا، ردا و سجاده مسافرت مى کرده و بیشتر با مردم عوام معاشرت داشته و محور بحث او بابى گرى بوده و از این طریق مذهب بابیه! را ترویج مى کرده است.15
از سوى دیگر نیاز این کشور به جاسوسانى در خاک عثمانى که بتوانند با نقشه هاى بریتانیا در آن دیار هماهنگى داشته و به خوبى نقش خود را ایفا نمایند، سبب شد تا بابیان و بهائیت را به بازى گرفته و آنان را به خدمت سیاست دولت انگلستان درآورد.16
پس از سقوط و اضمحلال روسیه تزارى بهائیت به طور کامل در قبضه قدرت و بهره بردارى انگلیس در مى آید. با انتقال قدرت به حسینعلى بهاء و تبعید وى به عکّا در فلسطین که تحت الحمایه انگلستان بود، انگلیس حامى جدید مسلک تازه تأسیس بهائیت گردید و حسینعلى با برخوردارى از حمایت هاى این دولت توانست بابیان را از نو سازماندهى کرده آن را به شبکه جاسوسى که وظیفه اش ایجاد اختلاف در بین مسلمانان، جمع آورى اطلاعات براى کشورهاى استعمارى و تأمین منافع آنان بود، تبدیل سازد.
این پیوند در دوران ریاست عباس افندى (عبدالهاء) بر فرقه بهائى گسترش مى یابد؛ او در سال 1911.م به اروپا مسافرت کرد و به جاى روسیه با انگلستان و سپس آمریکا رابطه ویژه اى برقرار نمود. در نوامبر 1917 م، وزیر خارجه انگلیس اعلامیه خود مبنى بر تشکیل وطن ملى یهود را در فلسطین صادر و به فرمانده سپاه انگلیس در فلسطین دستور مى دهد با تمام قوا از بهاءاللّه حمایت و محافظت کند. عبدالبهاء نیز در جریان جنگ جهانى اول با در اختیار گذاشتن اطلاعات لازم از امکانات مناطق مختلف سرزمین فلسطین، خدمات زیادى براى انگلستان انجام مى دهد. تنها در یک نمونه؛ در بحبوحه جنگ جهانى اول قشون غاصب انگلیس براى درهم کوبیدن دولت مسلمان عثمانى در خاورمیانه و هرگونه مقاومت ملت ستمدیده فلسطین - که در آن زمان جزئى از امپراطورى عثمانى بود - به حیفا وارد مى شود، با کمبود آذوقه مواجه و در خطر شکست قرار مى گیرد. عبدالبهاء که این موضوع را متوجه مى شود پس از گفتگو با افسران ارشد انگلیسى آنها را از نگرانى خارج مى کند و مى گوید: «من به اندازه ارتش شما آذوقه دارم» و درب انبارهاى خویش را - که از قبل آذوقه زیادى در آن پنهان کرده بود - بر روى سپاهیان انگلیسى مى گشاید. و با انجام این قبیل خیانت ها، راه براى تحکیم تسلط ارتش انگلیس و مقدمات حمایت از تشکیل یک دولت یهود در منطقه فلسطین هموار مى گردد و در مقابل پس از پایان جنگ به پاس این خدمات طى مراسمى لقب «سِر»، 17(Sir) و نشان «نایت هود» (Knight hood)که بزرگترین نشان خدمتگزارى به انگلیس است به وى اعطا شد.18 و عبدالبهاء بى آنکه به قبح چنین «بیگانه پرستى» توجهى داشته باشد، مفتخر از سرسپردگى خود به حکام انگلیسى براى عظمت «ژرژ پنجم» پادشاه انگلستان و ادامه و تسلط بى زوال انگلیس در «ارض فلسطین» دست به دعا برداشته و ارادت و نوکرى خود را به پادشاه و دولت انگلستان طى «لوحى» که در کتاب «مکاتیب» مندرج است، چنین معروض مى دارد: «... اللهم اید الامبراطور الاعظم جورج الخامس عاهل انکلترا بتوفیقاتک الرحمانیه و ادم ظلها الظلیل على هذا الاقلیم الجلیل»19 یعنى: «خداوندا... حمد و ثنا مى کنم به تو براى وجود این سلطنت عادله و دولت قاهره که قدرت خود را براى رفاهیت و سلامتى رعایا بذل مى نماید، بارالها امپراطور اعظم جرج پنجم انگلیس را با توفیقات رحیمانه خود تأیید کن و سایه اش را بر این سرزمین (فلسطین) همیشگى و جاودانه دار...»!!!20
دولتمردان انگلیس پس از مرگ عباس افندى نیز نتوانستند احساسات خود را نسبت به خدمات و ماموریت هاى استعمارى این مهره مطیع و خاضع و گوش به فرمان پنهان دارند و به همین دلیل براى تسلى خاطر بازماندگان و تشویق و ترغیب آنان به تداوم راه او، نمایندگان این دولت از جمله «هربرت ساموئل» در تشییع جنازه او حضور یافته و مرگ او را به این طریق تسلیت گفتند: «وزیر مستعمرات حکومت اعلیحضرت پادشاه انگلستان مستر وینستون چرچیل... تقاضا نمود مراتب همدردى و تسلیت حکومت اعلیحضرت پادشاه انگلستان را به جامعه بهائى ابلاغ نماید... و ایکونت النبى نیز اعلام نمود به بازماندگان فقید سِرّ عبدالبها عباس افندى و جامعه بهائى تسلیت صمیمانه مرا ابلاغ نمایید... فرمانده کل قواى اعزامى مصر جنرال کنگرویو نیز تلگراف ذیل را مخابره نمود: متمنى است احساسات عمیقه مرا به خاندان فقید سرعباس بهائى ابلاغ نمایید».21
پس از مرگ عبدالبهاء، شوقى افندى توانست در جهت اهداف سیاسى بریتانیا به ویژه در آفریقا خدماتى انجام دهد؛ انگلستان با توجه به ارتباط ضمنى عقاید بابیه و بهائیت با اسلام، در نظر داشت در صورتى که مردم آفریقا جذب مسیحیت نشوند، به بهائیت روى آورند. و از این طریق سلطه یک مذهب استعمارى را در تحکیم اهداف نامشروع خویش گسترش بخشد. براى این منظور پس از مذاکره انگلیس با شوقى افندى و توافق در انجام این خدمت، کنفرانسى محرمانه از طرف «محفل بهائیان انگلستان» تشکیل گردید و شوقى افندى، با ارسال تلگرافى، مسئولیت هاى مورد توافق با مأمورین انگلیسى را مشخص مى کند.22
بدین گونه در عصر تسلط شدید انگلستان بر آفریقا موفقیت هایى نصیب بهائیان گردیده و آنان توانستند در کامپالا (پایتخت اوگاندا) مشرق الاذکارى برپا سازند.23 همچنین با حمایت انگلیس از «روحیه ماکسول» همسر شوقى ربانى، «میسن ریمى» از ریاست بیت العدل برکنار شدو هیئت 9نفرى با حمایت انگلیس تا 1963، اداره بهائیت را به عهده گرفت و امروزه اداره بهائیت به عهده 9 نفرى است که با حمایت هاى انگلیس هر پنج سال از بین محافل روحانى بهائیت انتخاب مى شوند.24 بدین گونه بهائى گرى به عنوان ستون پنجم و یکى از ابزار سیاست استعمارى انگلیس مبدل گردیده و به فعالیت مى پردازد.25
چنانکه فریدون آدمیت مى نویسد: «عنصر بهائى چون عنصر جهود26، به عنوان یکى از عوامل پیشرفت سیاست انگلیس در ایران درآمد».27
3. آمریکا
سومین دولت استعمارى که بهائیت در طول تاریخ، پیوندى عمیق و استوار با آن داشته و هنوز هم بیشترین پیوند را با آن دارد، ایالات متحده امریکا است. از نظر بهائیان مهد نظم ادارى امراللّه و در واقع مرکز سازماندهى تشکیلات بهائیت در امریکا قرار دارد.28 در سفرى که عبدالبهاء در اواخر عمر خود به آمریکا داشت، طى نطق هاى متعددى در میان جمعى از سوداگران آمریکایى - عمدتاً ماسونى - «نورِ انسانیت را در نهایت جلوه و ظهور در روى آنان مشاهده مى کند.»!29
و مى گوید: «قطعه امریک نزد حق میدان اشراق انوار است...»!30 سپس آشکارا چنین بانگ برمى دارد: «از براى تجارت و منفعتِ ملت آمریکا مملکتى بهتر از ایران نه، چه مملکت ایران مواد ثروتش همه در زیر خاک پنهان است، امیدوارم که ملت آمریکا سبب شوند که آن ثروت ظاهر گردد».31
طبقه حاکمه امریکا در آن برهه از تاریخ، تدریجاً آماده مى شد که از انزواى سیاسى پیشین بیرون آمده و چتر استعمار و استثمار خود را بر مشرق زمین بگستراند. پیداست که سخنان پیشواى بهائیت، که حکم «چراغ سبز» را براى غارت کشور زرخیز و سرشار از منابع نفتى ایران داشت، بر مذاق مستعمره چیان آن دیار بسیار خوش مى آمد و طبیعى بود که از گوینده این سخنان استقبال کنند.32
در همان زمان علیقلى خان نبیل الدوله، منشى عباس افندى و یکى از رؤسای بهائیت در امریکا نقشى اساسى در انتخاب و اعزام «شوستر» مستشار امریکایى «به ایران ایفا کرد و براى نخستین بار او بود که پاى کمپانى هاى نفتى امریکایى را به ایران باز کرد».33
زمانى هم که شوستر و همکاران امریکایى اش براى تصدى دوائر گمرک و مالیه ایران در مه 1911 میلادى وارد مهرآباد تهران شدند، محفل بهائیان ایران، به اشاره همین نبیل الدوله استقبال باشکوهى از شوستر به راه انداختند.34
در زمان شوقى ربانى - جانشین عبدالبهاء - پاى آمریکایى ها به عنوان استعمارگر جدید و تازه نفس بیش از پیش به عرصه حمایت از بهائیان باز شد. بهره بردارى از او با حضور روحیه ماکسول - همسر شوقى ربانى - و یک کشیش آمریکایى که ظاهراً بهائى شده بود، دستیابى به این هدف را تسهیل مى کرد. و «چارلز میسن ریمى» فرزند یکى از روحانیون کلیساى اسقفى و متولد آمریکا، از سوى شوقى ربانى به عنوان رئیس بیت العدل اعظم انتخاب مى شود. بر اساس شواهد متعدد تاریخى مى توان از آمریکا به عنوان مهم ترین عامل حفظ و گسترش بهائیت نام برد.
چنانکه در یکى از کتب بهائیان آمده است: «در آن زمان که امراللّه در خطه آمریک [آمریکا] سریعاً رو به پیشرفت بود و ید غیبى الهى بذر محبت اللّه را در قلوب صافیه مردمان آن سامان مى کشت میسز [خانم] ماکسول به دستور مبارک در سال 1916 میلادى فرمان تبلیغى را در یکى از جلسات کانونش ابلاغ نمود و در آن جلسه درباره نحوه اجراى آن شور و مشورت گردید و حاضرین در جلسه و سایر احباء قیام عاشقانه نمودند و ترک اوطان کرده به نقاط دور و نزدیک هجرت نمودند و در اثر جانفشانى هاى آن مؤمنین مخلص بود که علم [پرچم] یا بهاءاللهى در اقصى نقاط عالم و جزایر دور دست مرتفع گردید...».35
بى جهت نیست که ایالات متحده امریکا در دوران نفوذ و سیطره خویش در ایران (در نیمه دوم سلطنت محمدرضا) براى پیشبرد اهداف (سیاسى، فرهنگى، اقتصادى و...) خود، میدان را براى تکاپو و جولان بهائیان گشود و سبب شد که حدود 14 سال، از رئیس دولت (هویدا) گرفته تا جمع بسیارى از وزرا و مدیران بلند پایه کشورى و لشکرى، دولتى و دربارى، جزء افراد وابسته به این فرقه باشند.36
در یکى از اسناد انتشار یافته ساواک در 18 اردیبهشت سال 1350، چنین آمده است: «جلسه اى با شرکت 9 نفر از بهائیان ناحیه پنج شیراز در منزل آقاى فرهنگ آزادگان و زیر نظر آقاى لقمانى تشکیل گردید.... آقاى لقمانى... اضافه کرد:...، اکنون از آمریکا و لندن صریحاً دستور داریم در این مملکت مد لباس و حجابى را رونق دهیم که مسلمانان نقاب از صورت بردارند... در ایران و کشورهاى مسلمان دیگر هر چه مى توانید با پیروى از مد و تبلیغات، ملت اسلام را رنج دهید، تا آنها نگویند امام حسین علیه السلام فاتح دنیا بوده و على علیه السلام غالب دنیا. البته بهائیان هم تصدیق دارند، ولى نه براى قرن اتم، اتمى که به دست بهائیان درست مى شود. اسلحه و مهماتى به دست نوجوانان ما در اسرائیل ساخته مى شود. این مسلمانان آخر به دست بهائیان از بین مى روند و دنیاى حضرت بهاءاللّه رونق مى گیرد!».37
تعمق در اسناد تاریخى و اعترافات عناصر بهائى در دستگاه حاکمه پهلوى، به خوبى نشان مى دهد که آمریکا از دوران حکومت پهلوى دوم به همان میزان که در سیستم و تشکیلات دولت شاه رخنه کرد و مهره هاى دست آموز خود را که ثمره کودتاى 28 مرداد محسوب مى شدند به مناصب عالى رساند، عناصر بهائى را نیز براى تسلط و احاطه بیشتر بر رویدادهاى درون رژیم پهلوى به خدمت گرفت و با رابطه و تعامل متقابلى که با بهائیت ایجاد نمود، سیطره جهنمى خویش را بر سرتاسر سرزمین ایران گسترش داد.38
بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، آمریکا نه تنها صریحاً حمایتى همه جانبه از بهائیان مى کند، بلکه از طریق نفوذ بر رهبران بهائى کنونى جهان از آنان خواسته است تا رسالتى معنوى به آمریکا بدهد و سران و رهبران بهائى نیز که در طول تاریخ جیره خوار استعمار و قدرت هاى استعمارى بوده اند، به این خواسته آمریکا تن داده اند. تا آنجا که بالاترین مقام بیت العدل حیفا براى آمریکا نقش ویژه اى قائل مى شود و رسماً اعلام مى دارد که: «دست پروردگار براى ایالات متحده سرنوشتى روحانى مقرر فرموده است که بکوشد تا جهان را طرح و سامانى نو در اندازد»39 که در حقیقت تأیید همان ادعاهاى «نئومحافظه کاران» در ارتباط با نظم نوین جهانى و توجیه توسعه طلبى ها و تهاجم وحشیانه آمریکا به کشورهاى مسلمان است.
امروزه ایالات متحده آمریکا همچنان حمایت هاى آشکار و پنهانى خویش از بهائیت را گسترش مى دهد و با کشورهایى نظیر فرانسه، با صدور قطعنامه و محکومیت هاى متعدد، کشورمان را تحت فشار قرار داده و خواستار به رسمیت شناختن این فرقه به عنوان دین الهى از سوى جمهورى اسلامى ایران است.40
رسانه هاى گروهى آمریکا نیز به حمایت هاى گسترده تبلیغى براى بهائیت مى پردازند تا در کنار اقدامات دولت و مجلس نمایندگان آمریکا، زمینه ها و بسترهاى لازم را براى تحقق اهداف سلطه جویانه خود توسط بهائیان فراهم آورند.41
اخیراً جرج بوش ـ رئیس جمهور وقت آمریکا - در تأیید سیاست ها شعارهاى تبلیغاتى و فعالیت هاى بهائیان پیامى صادر و با پشتیبانى علنى از این فرقه مى گوید: «... در حینى که شما سپاس خود را نثار حیات و آثار حضرت بهاءاللّه مى نمایید، من نیز با شما در دعا همراه مى شوم باشد که ما به چشم خود بتوانیم تحقق این اصول اساسى را در هر سرزمین مشاهده نماییم. شما را با بهترین آرزوهاى خود براى برگزارى این مراسم و تجلیل پر معنا اطمینان مى دهم. جرج بوش».42
پی نوشت:
1. از پرنس دالگورکى «Prince Dalgoroki» به عنوان جاسوسى مرموز یاد مى شود که ابتدا به عنوان مترجم سفارت روسیه در سال 1834. م به ایران آمد و با تظاهر به اسلام از حسن ظن و سادگى برخى از مسلمین سوء استفاده و در میان آنان نفوذ مى کند و به شناسایى افرادِ دنیا پرست، جاه طلب شهوتران و مستعد براى اهداف مورد نظر خود مى پردازد. دالگورکى در کتاب خاطرات ایام سفارت خود در ایران، بخشى را به روابط خود با سیدعلى محمد باب اختصاص داده و درباره اهداف نحوه آشنایى، تلقین مطالب و تعالیم خود به على محمد باب و سایر همکارى هاى خویش با بهائیان مطالبى ارائه مى نماید: «من فکر کردم چگونه است که این عده قلیل شیعه... بر یک دولتى مثل عثمانى غلبه کرده اند و چگونه همین جماعت با یک عده قلیل جنگ هایى با روسیه نموده و یک لشکر انبوه را از میان برداشته اند. آن وقت دانستم که این پیروزى ها به واسطه اتحاد مذهبى و عقیده و ایمان راسخى است که به دین اسلام دارا بوده[اند]... من هم در صدد [ایجاد] دین تازه دیگرى افتادم که این دین وطن نداشته باشد. زیرا فتوحات ایران به واسطه وطن دوستى و اتحاد مذهبى بوده است... پس از آشنایى با على محمد در عتبات...با یک حال خضوع و خشوع در حضور او خود را جمع کرده گفتم: حضرت صاحب الامر! به من تفضل و ترحمى فرمایید بر من پوشیده نیست توئى، تو... من مصمم شدم یک دکان جدیدى در مقابل دکان شیخى باز کنم و اقلاً اختلاف سوم را من در مذهب شیعه ایجاد کنم. ترسید دعوى صاحب الامرى بکند، به من مى گفت که اسم من مهدى نیست، گفتم من نام تو را مهدى مى گذارم... من به شما قول مى دهم که چنان به تو کمک کنم که همه ایران به تو بگروند.» (خاطرات پرنس دالگورکى، کتابفروشى حافظ، سیدابوالقاسم مرعشى، صص 30 ج 35).
2. منوچهر خان معتمدالدوله از خانواده هاى مسیحى ساکن گرجستان بود که در جریان جنگ ایران و روس اسیر و مقطوع النسل گردید. او پس از مرگ آغامحمدخان قاجار مورد توجه فتحعلى شاه قاجار قرار گرفت و به عنوان والى ایالت اصفهان منصوب گردید. وى که کینه اى عمیق از ایران و روابطى پنهانى با روسیه داشت، مى کوشید تا از سید على محمد باب به عنوان حربه اى علیه دولت قاجار استفاده کند، بر این اساس بود که وى را مخفى کرد واسباب راحت و عیش او را فراهم ساخت.
3. همان، ص 113.
4. مطالع الانوار تلخیص تاریخ نبیل زرندى، ترجمه و تلخیص عبدالحمید اشراق خاورى، مؤسسه ملى مطبوعات امرى، 134 بدیع، صص 504 ج 503؛ قرن بدیع، شوقى افندى، ترجمه: نصراللّه مودت، مؤسسه ملى مطبوعات امرى، تهران، ج1، صص258 ج 247.
5. سید حسن کیائى، بهائى از کجا و چگونه پیدا شده، تهران: چاپ تهران، 1349، ص 175.
6. جهت آشنائى کامل ر.ک: بحثى در مناسبات حسینعلى بهاء و روسیه، رضا قریبى، ویژه نامه ایام، ش29.
7. این تاریخ از آن رو اهمیت دارد که اکثر صفحات آن، نقل قول از خاطرات عبدالبهاء مى باشد، به ویژه آنکه تمام متن تاریخ را بعد از تکمیل، خود عبدالبهاء ملاحظه و تأیید نموده است.
8. اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقى ربانى، تهران، مؤسسه تحقیقى رائین، بى تا، صص103-104، به نقل از: تاریخ نبیل زرندى؛ همچنین ر.ک: شوقى ربانى، قرن بدیع، ج 2، ص15؛ بهرام افراسیابى، تاریخ جامع بهائیت، تهران: سخن، 1374، ص 341؛ مرتضى احمدى، تاریخ و نقش سیاسى رهبران بهائى، چ سوم، 1346، ص53.
9. ر.ک: بها، و تحت الحمایگى روسیه، بهائیت آنگونه که هست، ویژه نامه ایام ش 29.
10. ر.ک: سعید زاهد زاهدانى، بهائیت در ایران، پیشین، ص 148.
11. عبداللّه شهبازى، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، شماره 27، به نقل از: عبدالحسین آیتى، کشف الحیل، جلد 3، صص 85-87.
12. به نقل از: تبار شناسى بهائیت، جاى پاى روس وانگلیس، پایگاه اینترنتى بهائیت.
13. ر.ک: خاطرات همفر جاسوس انگلیسى در ممالک اسلامى، تهران: انتشارات امیرکبیر، ص 93.
14. اسناد وزارت امورخارجه انگلیس، پرونده شماره 152-60-379، به نقل از: اسماعیل رایین، حقوق بگیران انگلیس در ایران، تهران: انتشارات جاویدان، 1362، ص 112.
15. امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار، على اکبر هاشمى رفسنجانى، تهران: انتشارات فراهانى، 1346، ص282.
16. بهرام افراسیابى، تاریخ جامع بهائیت، تهران: سخن، 1374، ص 394.
17. چنانکه در زمان ما به سلمان رشدى نویسنده کتاب «آیات شیطانى» نیز به خاطر اهانت به پیامبر بزرگوار اسلام صلى الله علیه و آله و توهین و تمسخر مسلمانان جهان، از سوى دربار انگلیس لقب سر (sir)اعطا گردید.
18. على ربانى گلپایگانى، فرق و مذاهب کلامى، قم: مرکز جهانى علوم اسلامى1377، ص 341؛ ر.ک: عبداللّه شهبازى، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، شماره 27، پاییز 1382.
19. ر.ک: مکاتیب، جلد 3 ص 347 نوشته عبدالبها؛ عباس افندى، الواح وصایا، مصر، بى تا، ج 3، ص 347؛ سید حسن کیائى، بهائى از کجا و چگونه پیدا شده، تهران: چاپخانه تهران، 1349، ص 179.
20. به نقل از: کتاب مکاتیب، جلد 3، صفحه 347.
21. شوقى افندى، قرن بدیع، ترجمه: نصراللّه مودت، تهران: مؤسسه ملى مطبوعات امرى، ج 3، ص 297، به نقل از: زاهد زاهدانى، بهائیت در ایران، پیشین، ص 226.
22. ر.ک: مجله «اخبار امرى»، ارگان محفل بهائیان، ایران، شماره 4، تهران، مرداد ماه 1329.
23. کتاب بهائیان، صص 657-655.
24. ر.ک: بهرام افراسیابى، تاریخ جامع بهائیت، تهران: مهرفام، 1382، ص 323.
25. نخستین رئیس رادیو فارسى بى بى سى یک بهائى شناخته شده و معروف بود و هم اکنون نیز بهائیان حضور و نفوذى گسترده در بخش فارس سرویس جهانى بى بى سى دارند.
26. جهود: یهودى، کلیمى، اسرائیلى، ر.ک: فرهنگ دهخدا.
27. فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، تهران: خوارزمى، 1323، صص 458-457.
28. آهنگ بدیع، سال 1339، ش 8 تا10.
29. عبدالبهاء، خطابات مبارکه، مصر، ج 1، ص 33.
30. آهنگ بدیع، سال هشتم 1332، ش 6 و 7، ص 103.
31. عبدالبهاء، خطابات مبارکه، مصر، ج 1، صص 32 -33.
32. بهائیت و امریکا، احمد رهدار، ویژه نامه ایام، شماره 29.
33. بررسى مناسبات ایران و امریکا 1851 تا 1925 میلادى، انتشارات وزارت امور خارجه، ص 155.
34. اختناق ایران، مورگان شوستر، ترجمه ابوالحسن موسوى شوشترى، تهران: انتشارات صفى علیشاه، 1362، صص 11-10.
35. فروغ ارباب، اختران تابان، مؤسسه ملى مطبوعاتى امرى، 122 بدیع، ص 309.
36. بهائیت و امریکا، احمد رهدار، ویژه نامه ایام، شماره 29.
37. دکتر جواد منصورى، قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1377، ج1، ص 322.
38. ر.ک: ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاى سیاسى، تهران: انتشارات اطلاعات، ج 1، ص 376.
39. به نقل از: سایه شوم (خاطرات یک نجات یافته از بهائیت)، مهناز رئوفى، تهران: کیهان، 1385.
40. ر.ک: بهائیت در ایران، پیشین، ص 150.
41. ارتباط و تعامل متقابل سران بهائیت با کشورهاى سلطه جو و استعمارگر، روزنامه جمهورى اسلامى، 8/11/1382.
42. ر.ک: سایت رهپویان، کانون فرهنگى رهپویان وصال شیراز.
منبع: www.porseman.org