پرسش :
فراماسونرى چگونه سازمانى است؟ چه نوع ارتباطى با بهائیت دارد؟
پاسخ :
یکى از زمینه هاى پیوند بهائیت با زرسالارى یهود، سازمان صهیونیستى و نیمه مخفى فراماسونرى (Freemasonry)است.1
فراماسونرى جمعیتى کاملاً سرّى و داراى تشکیلات منظم جهانى است که بر ارکان دولت هاى جهان و اکثر وجوه زندگى سیاسى، اقتصادى و فرهنگى جوامع، سلطه یافته است. تشکیلات فراماسونرى آنگونه که در انگلستان و پس از آن در فرانسه و آلمان و آمریکا در قرن هجدهم و پس از آن پدید آمد،2 به سازمان مخوف، پیچیده و بسیار ذى نفوذى مبدل شد که از طریق اعمال نفوذهاى مخفیانه، خواست ها، اراده و منافع لایه هاى مختلف طبقات سرمایه دار عصر جدید را پیش مى برد.
این سازمان اسرارآمیز3 با تشکیل لژهاى4 متعدد در جذب نخبگان و دولتمردان کشورهاى مختلف و پرورش فکرى آنها اقدام مى نماید و با استفاده از نفوذ آنها در ارکان اجتماعى و حکومتى، پنجه هاى قدرت و نفوذ خود را در حاکمیت کشورها فرو برده واستعمار را در نیل به اهدافش یارى مى نماید.
فراماسونرى و صهیونیسم
فراماسونرى داراى پیوندهاى نزدیک با صهیونیسم و در واقع بازوى سازمانى سرمایه سالارى جهانى یهود است که با استفاده از شبکه هاى فعال پیچیده، پر قدرت و مرموز فراماسونرى، اندیشه حکومت بر جهان را در سر مى پروراند؛ «هدف، حکومتِ ماست... زمانى که نوبت حکومت ما فرا رسد تکیه کلام خود یعنى عبارت آزادى، مساوات و برادرى را عوض نخواهیم کرد، بلکه مقصود خودمان را با الفاظ دیگرى از قبیل حق آزادى و وظیفه مساوات و هدف برادرى ادا خواهیم کرد. در نتیجه، تمام حکومت ها را به استثناى حکومت خودمان از بین خواهیم برد... [آن گاه] با دست هاى محکم و قوى حکم فرمایى مى کنیم و چون قدرت را از دست کسانى که مطیع ما شده اند به دست آورده ایم جاه طلبى هاى بى مورد و حرص و آز و انتقام بى رحمانه و کینه را منحصر به خود مى نمائیم. ما هستیم که با ترور، همه جا را احاطه مى کنیم و افراد زیادى را با عقاید مختلف و روش هاى متفاوت در اختیار مى گیریم».5
این شبکه ها از عوامل ذى نفوذ در سیاست خارجى و نیز سیاست هاى داخلى دولت هاى امپریالیستى غربى، به ویژه آمریکا هستند6 و راه استعمار را براى سیطره بر سایر کشورهاى جهان هموار مى سازند.
فراماسونرى و بهائیت
تعلیمات بهائیت نیز انطباق زیادى با تعلیمات فراماسونرى دارد که از جمله آنها مى توان به جدایى دین از سیاست، تسامح و تساهل، تشکیل حکومت واحد جهانى، تطابق دین با عقل جزئى، اشاره کرد. ماسونیت با نشر این تعالیم سعى در استحاله تمامى فرهنگ هاى مذهبى در تفکر و فرهنگ غربى داشت. چنانکه پیامد نشر این تفکر «امانیسم» و «لیبرالیسم» مذهب همه روشنفکران غربزده گردید و مبشر جهانى شد که با تبلیغ فرهنگ جهانى سعى در استیلاى فرهنگ و تمدن مغرب زمین بر تمام جهان دارد.7
شکل گیرى و تداوم فرقه بهائیت نیز با تلاش و برنامه ریزى ایادى استعمار و کانون هاى آن شکل گرفته است؛ به دنبال اقدامات قاطع امیرکبیر در اعدام باب و سرکوب خشونت و آشوب هاى مسلحانه بابیان در نقاط مختلف کشور، پیروان باب از سرنگونى قاجاریه و تسلط بر ایران سرخورده شدند.
آشنایى آنها با افکار و تحرکات اعضاى محفل فرهنگى «مانکجى هاتریا» - رئیس سازمان اطلاعاتى بریتانیا در هند و ایران و بنیانگذار واقعى اولین سازمان فراماسونرى در ایران8 - نظیر شاهزاده جلال الدین میرزا، آخوندزاده، میرزا ملکم خان، میرزا حسین خان سپهسالار و...، تغییراتى در روش فکرى ایشان به وجود آورد و آنها با افکار ماسونى و لیبرالى آشنا شدند، سپس با تدوین کتاب «تاریخ جدید» که صورت اصلاح شده «تاریخ قدیم» بابیان بود واژه هاى تند بر ضد شاه قاجار و برخى عوامل حکومت را حذف یا تعدیل نموده و در عوض، همصدا با امثال آخوندوف، حملات پیشین خود به روحانیت را شدت بخشیدند. و با استفاده از روش ملکم و آخوندزاده، دست به تألیف رساله هاى جدیدى مانند مقاله سیاح زدند.9
بر اساس تحقیقات تاریخى، مانکجى در سال هاى 1890-1854، با سران بابى و از جمله با شخص میرزا حسینعلى نورى(بهاء) ارتباط نزدیک داشته است. همچنین مطابق گزارش رکن الدوله به امین السلطان در 1308ق، ملکم خان در عکا با بهاء دیدار و مذاکره داشته است.10 عباس افندى نیز بعدها طى نوشته اى تلویحاً از زحمات ملکم تقدیر و از اینکه دوستانش حق او را پاس نداشتند، اظهار تأسف مى کند.11
از سوى دیگر سفر کاملاً برنامه ریزى شده سال هاى 1913-1911 عباس افندى به اروپا و آمریکا، که با تبلیغات فراوان از سوى متنفذترین محافل سیاسى و مطبوعاتى دنیاى غرب همراه بود، نشانى آشکار از این پیوند عمیق و همکارى میان سران فرقه بهائى و کانون هاى مقتدر فراماسونرى در اروپا و آمریکا است که به عنوان نقطه عطف در تاریخ این فرقه از آن یاد مى شود. در طول این سفر کوشش مى شد تا وى به عنوان نماد پیدایش «مذهب جدید انسانى» و آرمان فراماسونرى معرفى شود. بررسى جریان این سفر و مجامعى که عباس افندى (عبدالبهاء) در آن حضور مى یافت، ثابت مى کند که کارگردان اصلى این نمایش «انجمن جهانى تئوسوفیستى» یکى از محافل عالى فراماسونرى غرب بود. او به ویژه در آمریکا در مجامع متعدد فراماسونرى حضور یافت و سخنرانى کرد.12
فراماسونرى در ایران
اصولاً در میان نخبگان فراماسونرى ایران، درصد بالایى از بهائیان وجود دارند؛ یکى از مهم ترین فعالان در این عرصه میرزاملکم خان ارمنى - مشهور به پدر فراماسونرى ایران - است و افرادى همچون علیقلى نبیل الدوله، میرزا آقاخان کرمانى، ابراهیم حکیمى، سید جمال واعظ، ذبیح اللّه قربان، احسان یارشاطر، امیرعباس هویدا، پرى اباصلتى از این دسته اند.
در فعالیت تروریستى دوران مشروطه نیز که توسط مجامع مخفى طراحى مى گردید، افرادى نظیر سردار محیى، احسان اللّه خان دوستدار، اسداللّه خان ابوالفتح زاده، ابراهیم خان منشى زاده و محمدنظرخان مشکات الممالک، نقش اساسى داشتند که بسیارى از اعضاى آن بابى و بهائى بودند و پس از تأسیس سازمان ماسونى لژ بیدارى ایران (1325ق/ 1907م) در پیرامون آن مجتمع شدند. فعالیت ها و اقدامات چنین افرادى که کاملاً در راستاى اهداف استعمار طراحى و برنامه ریزى مى شد یکى از عمده ترین عوامل انحراف مشروطیت به شمار مى رود.13
در دوران پهلوى نیز بهائیان در کنار عناصر فراماسون و صهیونیست، نقش مهمى در اجراى نظرات و سیاست هاى استعمار داشتند. بسیارى از نزدیکان شاه و خاندان پهلوى و عده زیادى از کارگزاران و متولیان پست هاى حساس و کلیدى کشور بهائى بودند.14
در سال هاى نهضت ملى شدن نفت، شاهد تشکیل لژ همایون در ایران هستیم که یکى از کارکردهاى اصلى آن مقابله با نهضت ضد استعمارى نفت، و جاسوسى براى انگلیس بود. یکى از اعضاى این لژ دکتر ذبیح قربان از اعضاى فرقه بهائیت بود که نفوذ فراوانى در شیراز داشت. او رئیس دانشکده پزشکى دانشگاه شیراز و عضو مؤسس لژ دیگرى به نام حافظ نیز بود.15
در سال 1341 تعداد ماسون هاى آمریکائى به حدى رسید که لژمحلى آمریکا در صدد ایجاد لژى در ایران برآمده و چندى بعد ریاست این لژ آمریکائى به یکى از فراماسون هاى بهائى که داراى مقام «ژنرال ماسونى درجه 33» بود، به نام «على نقى خان نبیل الدوله» واگذار گردید.16
در مدّت 37 سال سلطنت محمّدرضا، در سراسر کشور جولانگاه محافل و مأموران «بهائى-ماسونى» گردید. اکثر کسانى که در این مدّت به عنوان نخست وزیر انتخاب شدند، یا از استادان و اعضاى بلند و پایه لژهاى فراماسونرى بودند و یا از دست نشاندگان و مأموران یهود و ماسون.
به عنوان نمونه، «امیر عباس هویدا» که از نخست وزیران معروف دوران سلطنت محمّد رضا پهلوى به شمار مى رفت، از نوادگان میرزا یعقوب یهودى و از بهائیان مشهور بود که در دهه 1320 وارد شبکه تارعنکبوتى سیاسیون متمایل به انگلستان شد و از فعالان و اعضاى بلندپایه فراماسونرى ایران گردید. و در دوران سیزده ساله (از بهمن 1343 تا مرداد 1356) نخست وزیرى خویش خدمات زیادى را در راستاى تحقق اهداف شوم صهیونیسم و استعمارگران انجام داد. در این دوران پیوندهاى نهان و عیان دربار پهلوى با محافل قدرتمند و چپاولگرغرب و صهیونیسم جهانى، به مستحکم ترین شکل خود رسید.17
بسیارى از دولتمردان کابینه هویدا نیز عضو لژهاى مختلف فراماسونرى بودند. چنان که در گزارش دیگر ساواک در تاریخ 8/2/1352 اسامى وزراى کابینه هویدا و عضویت آنان در لژهاى این سازمان مخوف و وابسته به انگلیس و اسرائیل، به شرح ذیل اعلام مى شود: «امیرعباس هویدا (لژ تهران)، محمودقوام صدرى وزیر مشاور، نصیرعصار معاون نخست وزیر (لژ ژاندارک)، حسن زاهدى وزیرکشور (لژ اهواز) منوچهر پرتو وزیردادگسترى (لژ کورش)، مجید رهنما وزیر علوم و آموزش عالى (لژ تهران)، فتح اللّه ستوده وزیر پست و تلگراف و تلفن (لژ ژاندارک)، مهرداد پهلبد وزیر فرهنگ و هنر (لژ کورش)، ایرج وحیدى وزیر کشاورزى (لژ خیام)، جواد منصور وزیر اطلاعات (لژ کورش)، هوشنگ انصارى وزیر اقتصاد (لژ خیام)18.
بدین ترتیب فرقه ضاله بهائیت در ارتباط با سازمان هاى فراماسونرى خدمات شایانى به صهیونیسم و استعمارگران و خیانت هاى جبران ناپذیرى به ملّت ایران و فرهنگ اسلامى این سرزمین کردند.
چنانکه در اثر تحقیقى اسماعیل رائین که در سال 1346 به چاپ رسیده است، مى خوانیم: «فراماسونرى که انگلیسى ها از 350 سال قبل آن را با کلمات دلپذیر آزادى، برادرى، برابرى و نوعدوستى رواج دادند، از قرن هجدهم به بعد به بزرگترین وسیله استعمار ملت ها تبدیل شد... با کوشش مداوم عمّال سیاست استعمارى که اکثراً فراماسون بودند قسمت هایى از ایران نیز از دست رفت. فراماسون هایى که در نقش عاملین استعمار ظاهر شدند، اساس ملیت ما را برهم زدند، افتخارات ملى را مسخره کردند و به کرّات بیگانه پرستى را جایگزین وطن پرستى ساختند».19
پی نوشت:
1. در لغت ماسون (mason)به معناى بنّا و فراماسون Freemason)) بنّاى آزاد است. و در اصطلاح کسى که عضور سازمان فراماسونرى است، ماسون یار فراماسون نامیده مى شود. و ساختمانى که مرکز فعالیت ماسونهاست لژر نام دارد.
2. ر.ک: فرهنگ علوم سیاسى، على آقا بخشى و مینو افشارى راد، تهران: چاپار، 1383، ص 257.
3. جهت آشنایى بیشتر ر.ک: محمد خاتمى، فراماسونرى، تهران: کتاب صبح، 1380، ص 13، ج 35.
4. کلاس یا پایگاه هاى فراماسونرى.
5. اسرار سازمان مخفى یهود، ژرژ لامبلن، ترجمه مصطفى فرهنگ، ص 42.
6. ر.ک: شهریار زرشناس، کتاب نیمه پنهان آمریکا، تهران: انتشارات صبح، 1381.
7. رضا برنجکار، مهدویت و فرقه ها، فصلنامه موعود، شماره 22.
8. به دلیل فقدان تحقیقات بنیادین در این زمینه تأسیس آن به غلط به میرزا ملکم خان نسبت داده شده است. ر.ک: جستارهایى از تاریخ بهائى گرى در ایران، پیشین، ص 22.
9. حضور بهائیت در انجمن هاى ماسونى و شبه ماسونى، على رجبى، ویژه نامه ایام، ش 29.
10. ابراهیم صفایى، پنجاه نامه تاریخى دوران قاجاریه، ص 121.
11. مائده هاى آسمانى، 144/9.
12. عبداللّه شهبازى، نظریه توطئه، صعود سلطنت پهلوى و تاریخ نگارى جدید در ایران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش هاى سیاسى، 1383، صص 69-74.
13. سایه روشن هاى بهائیت 91، روزنامه کیهان، شنبه 28 آبان 1384.
14. جواد منصورى، تاریخ قیام پانزدهم خرداد به روایت اسناد، ج 1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1377، ص 324.
15. فراموشخانه و فراماسونرى در ایران، اسماعیل رائین. تهران: امیرکبیر، 1357، ج 3، ص 380.
16. محمد خاتمى، فراماسونرى، تهران: کتاب صبح، 1380، ص 132.
17. محمد احمدى، پژوهه صهیونیت، تهران: ضیاء اندیشه، 1376، ج 1، صص 390- 391.
18. گزارش اداره کل سوم ساواک، 8/2/1352؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاى سیاسى، حسین فردوست تهران: انتشارات اطلاعات، 1369، ج 1، ج 2، ص 394.
19. فراموشخانه و فراماسونرى در ایران، پیشین، ج ا، ص11.
منبع: www.porseman.org
یکى از زمینه هاى پیوند بهائیت با زرسالارى یهود، سازمان صهیونیستى و نیمه مخفى فراماسونرى (Freemasonry)است.1
فراماسونرى جمعیتى کاملاً سرّى و داراى تشکیلات منظم جهانى است که بر ارکان دولت هاى جهان و اکثر وجوه زندگى سیاسى، اقتصادى و فرهنگى جوامع، سلطه یافته است. تشکیلات فراماسونرى آنگونه که در انگلستان و پس از آن در فرانسه و آلمان و آمریکا در قرن هجدهم و پس از آن پدید آمد،2 به سازمان مخوف، پیچیده و بسیار ذى نفوذى مبدل شد که از طریق اعمال نفوذهاى مخفیانه، خواست ها، اراده و منافع لایه هاى مختلف طبقات سرمایه دار عصر جدید را پیش مى برد.
این سازمان اسرارآمیز3 با تشکیل لژهاى4 متعدد در جذب نخبگان و دولتمردان کشورهاى مختلف و پرورش فکرى آنها اقدام مى نماید و با استفاده از نفوذ آنها در ارکان اجتماعى و حکومتى، پنجه هاى قدرت و نفوذ خود را در حاکمیت کشورها فرو برده واستعمار را در نیل به اهدافش یارى مى نماید.
فراماسونرى و صهیونیسم
فراماسونرى داراى پیوندهاى نزدیک با صهیونیسم و در واقع بازوى سازمانى سرمایه سالارى جهانى یهود است که با استفاده از شبکه هاى فعال پیچیده، پر قدرت و مرموز فراماسونرى، اندیشه حکومت بر جهان را در سر مى پروراند؛ «هدف، حکومتِ ماست... زمانى که نوبت حکومت ما فرا رسد تکیه کلام خود یعنى عبارت آزادى، مساوات و برادرى را عوض نخواهیم کرد، بلکه مقصود خودمان را با الفاظ دیگرى از قبیل حق آزادى و وظیفه مساوات و هدف برادرى ادا خواهیم کرد. در نتیجه، تمام حکومت ها را به استثناى حکومت خودمان از بین خواهیم برد... [آن گاه] با دست هاى محکم و قوى حکم فرمایى مى کنیم و چون قدرت را از دست کسانى که مطیع ما شده اند به دست آورده ایم جاه طلبى هاى بى مورد و حرص و آز و انتقام بى رحمانه و کینه را منحصر به خود مى نمائیم. ما هستیم که با ترور، همه جا را احاطه مى کنیم و افراد زیادى را با عقاید مختلف و روش هاى متفاوت در اختیار مى گیریم».5
این شبکه ها از عوامل ذى نفوذ در سیاست خارجى و نیز سیاست هاى داخلى دولت هاى امپریالیستى غربى، به ویژه آمریکا هستند6 و راه استعمار را براى سیطره بر سایر کشورهاى جهان هموار مى سازند.
فراماسونرى و بهائیت
تعلیمات بهائیت نیز انطباق زیادى با تعلیمات فراماسونرى دارد که از جمله آنها مى توان به جدایى دین از سیاست، تسامح و تساهل، تشکیل حکومت واحد جهانى، تطابق دین با عقل جزئى، اشاره کرد. ماسونیت با نشر این تعالیم سعى در استحاله تمامى فرهنگ هاى مذهبى در تفکر و فرهنگ غربى داشت. چنانکه پیامد نشر این تفکر «امانیسم» و «لیبرالیسم» مذهب همه روشنفکران غربزده گردید و مبشر جهانى شد که با تبلیغ فرهنگ جهانى سعى در استیلاى فرهنگ و تمدن مغرب زمین بر تمام جهان دارد.7
شکل گیرى و تداوم فرقه بهائیت نیز با تلاش و برنامه ریزى ایادى استعمار و کانون هاى آن شکل گرفته است؛ به دنبال اقدامات قاطع امیرکبیر در اعدام باب و سرکوب خشونت و آشوب هاى مسلحانه بابیان در نقاط مختلف کشور، پیروان باب از سرنگونى قاجاریه و تسلط بر ایران سرخورده شدند.
آشنایى آنها با افکار و تحرکات اعضاى محفل فرهنگى «مانکجى هاتریا» - رئیس سازمان اطلاعاتى بریتانیا در هند و ایران و بنیانگذار واقعى اولین سازمان فراماسونرى در ایران8 - نظیر شاهزاده جلال الدین میرزا، آخوندزاده، میرزا ملکم خان، میرزا حسین خان سپهسالار و...، تغییراتى در روش فکرى ایشان به وجود آورد و آنها با افکار ماسونى و لیبرالى آشنا شدند، سپس با تدوین کتاب «تاریخ جدید» که صورت اصلاح شده «تاریخ قدیم» بابیان بود واژه هاى تند بر ضد شاه قاجار و برخى عوامل حکومت را حذف یا تعدیل نموده و در عوض، همصدا با امثال آخوندوف، حملات پیشین خود به روحانیت را شدت بخشیدند. و با استفاده از روش ملکم و آخوندزاده، دست به تألیف رساله هاى جدیدى مانند مقاله سیاح زدند.9
بر اساس تحقیقات تاریخى، مانکجى در سال هاى 1890-1854، با سران بابى و از جمله با شخص میرزا حسینعلى نورى(بهاء) ارتباط نزدیک داشته است. همچنین مطابق گزارش رکن الدوله به امین السلطان در 1308ق، ملکم خان در عکا با بهاء دیدار و مذاکره داشته است.10 عباس افندى نیز بعدها طى نوشته اى تلویحاً از زحمات ملکم تقدیر و از اینکه دوستانش حق او را پاس نداشتند، اظهار تأسف مى کند.11
از سوى دیگر سفر کاملاً برنامه ریزى شده سال هاى 1913-1911 عباس افندى به اروپا و آمریکا، که با تبلیغات فراوان از سوى متنفذترین محافل سیاسى و مطبوعاتى دنیاى غرب همراه بود، نشانى آشکار از این پیوند عمیق و همکارى میان سران فرقه بهائى و کانون هاى مقتدر فراماسونرى در اروپا و آمریکا است که به عنوان نقطه عطف در تاریخ این فرقه از آن یاد مى شود. در طول این سفر کوشش مى شد تا وى به عنوان نماد پیدایش «مذهب جدید انسانى» و آرمان فراماسونرى معرفى شود. بررسى جریان این سفر و مجامعى که عباس افندى (عبدالبهاء) در آن حضور مى یافت، ثابت مى کند که کارگردان اصلى این نمایش «انجمن جهانى تئوسوفیستى» یکى از محافل عالى فراماسونرى غرب بود. او به ویژه در آمریکا در مجامع متعدد فراماسونرى حضور یافت و سخنرانى کرد.12
فراماسونرى در ایران
اصولاً در میان نخبگان فراماسونرى ایران، درصد بالایى از بهائیان وجود دارند؛ یکى از مهم ترین فعالان در این عرصه میرزاملکم خان ارمنى - مشهور به پدر فراماسونرى ایران - است و افرادى همچون علیقلى نبیل الدوله، میرزا آقاخان کرمانى، ابراهیم حکیمى، سید جمال واعظ، ذبیح اللّه قربان، احسان یارشاطر، امیرعباس هویدا، پرى اباصلتى از این دسته اند.
در فعالیت تروریستى دوران مشروطه نیز که توسط مجامع مخفى طراحى مى گردید، افرادى نظیر سردار محیى، احسان اللّه خان دوستدار، اسداللّه خان ابوالفتح زاده، ابراهیم خان منشى زاده و محمدنظرخان مشکات الممالک، نقش اساسى داشتند که بسیارى از اعضاى آن بابى و بهائى بودند و پس از تأسیس سازمان ماسونى لژ بیدارى ایران (1325ق/ 1907م) در پیرامون آن مجتمع شدند. فعالیت ها و اقدامات چنین افرادى که کاملاً در راستاى اهداف استعمار طراحى و برنامه ریزى مى شد یکى از عمده ترین عوامل انحراف مشروطیت به شمار مى رود.13
در دوران پهلوى نیز بهائیان در کنار عناصر فراماسون و صهیونیست، نقش مهمى در اجراى نظرات و سیاست هاى استعمار داشتند. بسیارى از نزدیکان شاه و خاندان پهلوى و عده زیادى از کارگزاران و متولیان پست هاى حساس و کلیدى کشور بهائى بودند.14
در سال هاى نهضت ملى شدن نفت، شاهد تشکیل لژ همایون در ایران هستیم که یکى از کارکردهاى اصلى آن مقابله با نهضت ضد استعمارى نفت، و جاسوسى براى انگلیس بود. یکى از اعضاى این لژ دکتر ذبیح قربان از اعضاى فرقه بهائیت بود که نفوذ فراوانى در شیراز داشت. او رئیس دانشکده پزشکى دانشگاه شیراز و عضو مؤسس لژ دیگرى به نام حافظ نیز بود.15
در سال 1341 تعداد ماسون هاى آمریکائى به حدى رسید که لژمحلى آمریکا در صدد ایجاد لژى در ایران برآمده و چندى بعد ریاست این لژ آمریکائى به یکى از فراماسون هاى بهائى که داراى مقام «ژنرال ماسونى درجه 33» بود، به نام «على نقى خان نبیل الدوله» واگذار گردید.16
در مدّت 37 سال سلطنت محمّدرضا، در سراسر کشور جولانگاه محافل و مأموران «بهائى-ماسونى» گردید. اکثر کسانى که در این مدّت به عنوان نخست وزیر انتخاب شدند، یا از استادان و اعضاى بلند و پایه لژهاى فراماسونرى بودند و یا از دست نشاندگان و مأموران یهود و ماسون.
به عنوان نمونه، «امیر عباس هویدا» که از نخست وزیران معروف دوران سلطنت محمّد رضا پهلوى به شمار مى رفت، از نوادگان میرزا یعقوب یهودى و از بهائیان مشهور بود که در دهه 1320 وارد شبکه تارعنکبوتى سیاسیون متمایل به انگلستان شد و از فعالان و اعضاى بلندپایه فراماسونرى ایران گردید. و در دوران سیزده ساله (از بهمن 1343 تا مرداد 1356) نخست وزیرى خویش خدمات زیادى را در راستاى تحقق اهداف شوم صهیونیسم و استعمارگران انجام داد. در این دوران پیوندهاى نهان و عیان دربار پهلوى با محافل قدرتمند و چپاولگرغرب و صهیونیسم جهانى، به مستحکم ترین شکل خود رسید.17
بسیارى از دولتمردان کابینه هویدا نیز عضو لژهاى مختلف فراماسونرى بودند. چنان که در گزارش دیگر ساواک در تاریخ 8/2/1352 اسامى وزراى کابینه هویدا و عضویت آنان در لژهاى این سازمان مخوف و وابسته به انگلیس و اسرائیل، به شرح ذیل اعلام مى شود: «امیرعباس هویدا (لژ تهران)، محمودقوام صدرى وزیر مشاور، نصیرعصار معاون نخست وزیر (لژ ژاندارک)، حسن زاهدى وزیرکشور (لژ اهواز) منوچهر پرتو وزیردادگسترى (لژ کورش)، مجید رهنما وزیر علوم و آموزش عالى (لژ تهران)، فتح اللّه ستوده وزیر پست و تلگراف و تلفن (لژ ژاندارک)، مهرداد پهلبد وزیر فرهنگ و هنر (لژ کورش)، ایرج وحیدى وزیر کشاورزى (لژ خیام)، جواد منصور وزیر اطلاعات (لژ کورش)، هوشنگ انصارى وزیر اقتصاد (لژ خیام)18.
بدین ترتیب فرقه ضاله بهائیت در ارتباط با سازمان هاى فراماسونرى خدمات شایانى به صهیونیسم و استعمارگران و خیانت هاى جبران ناپذیرى به ملّت ایران و فرهنگ اسلامى این سرزمین کردند.
چنانکه در اثر تحقیقى اسماعیل رائین که در سال 1346 به چاپ رسیده است، مى خوانیم: «فراماسونرى که انگلیسى ها از 350 سال قبل آن را با کلمات دلپذیر آزادى، برادرى، برابرى و نوعدوستى رواج دادند، از قرن هجدهم به بعد به بزرگترین وسیله استعمار ملت ها تبدیل شد... با کوشش مداوم عمّال سیاست استعمارى که اکثراً فراماسون بودند قسمت هایى از ایران نیز از دست رفت. فراماسون هایى که در نقش عاملین استعمار ظاهر شدند، اساس ملیت ما را برهم زدند، افتخارات ملى را مسخره کردند و به کرّات بیگانه پرستى را جایگزین وطن پرستى ساختند».19
پی نوشت:
1. در لغت ماسون (mason)به معناى بنّا و فراماسون Freemason)) بنّاى آزاد است. و در اصطلاح کسى که عضور سازمان فراماسونرى است، ماسون یار فراماسون نامیده مى شود. و ساختمانى که مرکز فعالیت ماسونهاست لژر نام دارد.
2. ر.ک: فرهنگ علوم سیاسى، على آقا بخشى و مینو افشارى راد، تهران: چاپار، 1383، ص 257.
3. جهت آشنایى بیشتر ر.ک: محمد خاتمى، فراماسونرى، تهران: کتاب صبح، 1380، ص 13، ج 35.
4. کلاس یا پایگاه هاى فراماسونرى.
5. اسرار سازمان مخفى یهود، ژرژ لامبلن، ترجمه مصطفى فرهنگ، ص 42.
6. ر.ک: شهریار زرشناس، کتاب نیمه پنهان آمریکا، تهران: انتشارات صبح، 1381.
7. رضا برنجکار، مهدویت و فرقه ها، فصلنامه موعود، شماره 22.
8. به دلیل فقدان تحقیقات بنیادین در این زمینه تأسیس آن به غلط به میرزا ملکم خان نسبت داده شده است. ر.ک: جستارهایى از تاریخ بهائى گرى در ایران، پیشین، ص 22.
9. حضور بهائیت در انجمن هاى ماسونى و شبه ماسونى، على رجبى، ویژه نامه ایام، ش 29.
10. ابراهیم صفایى، پنجاه نامه تاریخى دوران قاجاریه، ص 121.
11. مائده هاى آسمانى، 144/9.
12. عبداللّه شهبازى، نظریه توطئه، صعود سلطنت پهلوى و تاریخ نگارى جدید در ایران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش هاى سیاسى، 1383، صص 69-74.
13. سایه روشن هاى بهائیت 91، روزنامه کیهان، شنبه 28 آبان 1384.
14. جواد منصورى، تاریخ قیام پانزدهم خرداد به روایت اسناد، ج 1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1377، ص 324.
15. فراموشخانه و فراماسونرى در ایران، اسماعیل رائین. تهران: امیرکبیر، 1357، ج 3، ص 380.
16. محمد خاتمى، فراماسونرى، تهران: کتاب صبح، 1380، ص 132.
17. محمد احمدى، پژوهه صهیونیت، تهران: ضیاء اندیشه، 1376، ج 1، صص 390- 391.
18. گزارش اداره کل سوم ساواک، 8/2/1352؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاى سیاسى، حسین فردوست تهران: انتشارات اطلاعات، 1369، ج 1، ج 2، ص 394.
19. فراموشخانه و فراماسونرى در ایران، پیشین، ج ا، ص11.
منبع: www.porseman.org