شنبه، 11 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

در مورد دیدگاه و عملکرد بهائیت در زمینه سیاست توضیح دهید؟


پاسخ :
یکى از اصول و شعارهاى اساسى آئین بهائى «اصل عدم مداخله در امور سیاسى» است و بر اساس آن، بهائیان اجازه ندارند در امور سیاسى شرکت کند. حسینعلى میرزا (بهاءاللّه ) در کتاب گنجینه احکام مى نویسد: «هر بهائى که در امور سیاسى مداخله نماید از صف بهائیان اخراج مى گردد.»
عباس افندى (عبدالبهاء) نیز بر لزوم «تفکیک بین قواى دینییه و سیاسیه» و «عدم تعلق بهائیان به امور سیاسى» تأکید دارد. از منظر وى: «میزان بهائى بودن و نبودن این است که هر کس در امور سیاسیه مداخله کند و خارج از وظیفه خویش حرفى زند یا حرکتى نماید، همین برهان کافى است که بهائى نیست، دلیل دیگر نمى خواهد»1 او در رساله سیاسیه خویش نیز هرگونه حق سیاسى را از ملت سلب نموده و حکومت را مخصوص ملوک و موهبت الهى مى شمارد.2
شوقى که پس از عباس افندى رهبرى بهائیان را به دست گرفت نیز در این زمینه مى گوید: «معاذاللّه از مداخله در امور سیاسى، احباء باید به کلى از این شئون در کنار باشند و از هر وظیفه اى که منجر به مداخله در امر سیاست شود، بیزار گردند»3.
و در جاى دیگر تصریح مى کند: «...از امور سیاسیه و مخاصمات احزاب و دول باید کل [بهائیان] قلباً و ظاهراً، لساناً و باطناً، به کلى در کنار و از این گونه افکار فارغ و آزاد باشیم. با هیچ حزبى رابطه سیاسى نجوییم و در جمع فرقه اى از این فرق مختلفه متنازعه داخل نگردیم، نه در سلک شورشیان در آییم و نه در شئون داخله دول و طوایف و قبایل هیچ ملتى ادنى مداخله اى نماییم، به قوه جبر به هیچ امرى اقدام ننماییم... امر اللّه را چه تعلقى به امور سیاسیه و چه مداخله اى در مخاصمات و منازعات داخله و خارجه دول و ملل».4
نقد و بررسى
جدایى دین از سیاست فاقد بنیان علمى و منطقى است و به هیچ وجه با آموزه هاى اصیل ادیان الهى سازگارى ندارد. اما بهائیان با ادعاى جدایى دین از سیاست آن هم در زمانى که علماى اسلام جدى ترین مانع براى استعمارگران به حساب مى آمدند، قدم در راهى گذاشتند که منطبق با خواست سلطه گران بود. با این حال علاوه بر نقش جدى استعمارگران در تکوین و تداوم این فرقه سیاسى5 حضور بهائیان در تحولات سیاسى ایران معاصر از مصادیق بارز فعالیت سیاسى است؛ نقش ویرانگر آنان در واگرایى ها و بحران هاى مشروطیت، حضور آنان در فعالیت هاى تروریستى کمیته مجازات، نقش آنان در متلاشى ساختن نهضت جنگل، روى کارآمدن رضاخان و حضور آنان در بالاترین و حساس ترین موقعیت ها و مناصب سیاسى حکومت پهلوى اول و دوم، بنابراین نقش آنان در تعمیق وابستگى کشور به بیگانگان و تحکیم سلطه استعمار و امپریالیسم بر کشور و ممالک اسلامى، حکایت از وجود تناقض در ایدئولوژى بهائیت از یک سو، و از طرف دیگر حرکت علیه منافع ایران است6.
اهداف پشت پرده
از منظر تاریخى چنین اصلى در بهائیت، همیشه در مواقعى مورد تأکید قرار مى گرفته، که منافع و مصالح سیاسى حامیان بهائیت، اقتضاء آن را داشته است چنانکه این آموزه در انقلاب مشروطیت، کاملاً به نفع سیاست استبدادى دربار قاجار به کار رفت. خنجى در تبیین این شگرد تاریخى بهائیان مى نویسد: «خوب است ببینیم که منظور بهائیان از دخالت در سیاست به معنى اعم است یا آنکه دخالت در بعضى سیاست ها را جائز مى دانند؟ گذشته از قرائن بسیارى که در دست است، از مطالعه الواح و خطابه هاى مختلف رهبران بهائیان نیز این نکته روشن مى شود که منظور آن ها از عدم دخالت در سیاست به معناى خاصى است و در بعضى سیاست ها، از دخالت خوددارى ننموده آن را جائز مى شمرند. مثلاً در انقلاب مشروطیت بهائیان کاملاً علیه جریان انقلاب وارد شدند و از تبلیغ به نفع مستبدین و به ضرر مشروطه خواهان غفلت ننمودند، چنان که عبدالبهاء در یکى از الواح خود که در زمان کودتاى محمدعلى شاه صادر شده، محمدعلى شاه را سلطان عادل دانسته و بهائیان را دعوت به انقیاد نموده، مشروطه طلبان را «نوهوسان» نامیده است.»7 اما همین که پس از خلع محمد على شاه، و پیروزى مشروطه طلبان ایران، و شکست کوشش هاى سیاسى روسیه در ایران، بهائیان قافیه را باختند؛ عباس افندى در 1329ه.ق، - یعنى پس از گذشت حدود چهار سال از نامه قبلى که در آن مریدان بهائى خود را از مداخله در سیاست منع کرده و به اطاعت سلطنت قاجار توصیه مى کرد - یکباره طرفدار مشروطیت شده، و اصل عدم مداخله در امور سیاسى را فراموش مى نماید و دستور مى دهد: «نفوسى از بهائیان از براى مجلس ملت انتخاب گردد» و با «سیاسیون مراوده کرده» تا ضمن آن موجبات نزدیکى بهائیان را به انگلستان فراهم سازد.8
به طور کلى بهائیت از ابتدا تصمیم داشت، با استقرار پوشش عدم دخالت آنان در سیاست بر سر بهائیان و مراکز آنان در تحقق اهداف مشروحه ذیل به پیروزى هایى برسد:
1. موقعیت سیاسى، مداخله هاى سیاسى، سرسپردگى ها، و حمایت مأمورین خارجى از بهائیان ایران را پنهان سازند.
2. در موارد توافق با سیاست هاى خارجى حامى شرایط خاص، و یا شخصیت هاى سیاسى مورد نظر در ایران، که مورد مخالفت و یا انتقاد ملت قرار گرفته است، زیر پوشش عدم مداخله در امور سیاسى، ترک هرگونه مشارکت با آزادیخواهان، وطن خواهان، و روشنفکران نموده، تا موجبات تضعیف کوشش مردم، و تأیید و تقویت وضع موجود را فراهم سازند.
3. بهائیت با تأکید و ترویج اصل «عدم مداخله بهائیان در امور سیاسى» کوشش همیشگى خود را براى پیشبرد نقشه «حکومت بهائى» و رسیدن به «قدرت سیاسى حاکم» در سرزمین ایران، پنهان سازد.
4. در موارد نامساعد اوضاع بهائیان، و مخالفت بهائیان با حکومت و رهبران وقت، زیر پوشش عدم مداخله در امور سیاسى، ترک هرگونه مشارکت و همکارى، در جهت سیاست مستقل ملى ایران مبذول دارند.9
برخورد دوگانه
افزون بر مطالب فوق، موارد متعددى از تناقضات گفتارى و رفتارى سران فرقه بهائیت در زمینه عدم مداخله در سیاست وجود دارد؛ به عنوان نمونه در طول سال هاى 1324-1325 که شوقى افندى تأکیدهاى مکرر به بهائیان ایران مبنى بر عدم مداخله در امور سیاسى و وضعیت ایران خصوصاً جدائى آذربایجان از ایران و حوادث ناشى از آن داشت، براى بعضى از بهائیان تردیدهائى در مورد زعماى بهائیت در ایران، که دائماً با رجال سیاسى و خارجى، در ارتباط بودند، به وجود آورد.شوقى افندى مجبور شد، در پاسخ نامه لطف اللّه حکیم، عضو بر جسته محفل ملى بهائیان ایران به مطالبى تصریح کند، که نه تنها مخالف تصریحات قبلى در خصوص عدم مداخله در امور سیاسى بلکه مبین موقعیت و روابط سیاسى بهائیان با دیگر سازمان هاى سیاسى و خارجى و در ایران است.10
همچنین به گفته عبدالحسین آیتى در کشف الحیل؛ «سیاست و پلتیک» عباس افندى این بود که «هر وقت مى دید یک حرف هاى تازه[اى] در دنیا نسبت به شاهى یا قانونى پیدا شده، تا چندى با آن مخالفت مى کرد که اگر استقرارى نیافت بگوید ما آن روز چنین و چنان گفتیم و اگر قرار مى گرفت فورى پرده را عوض مى کرد.»، چنانکه در برابر جنبش مشروطیت، این برخورد دوگانه را اتخاذ کرد. «بنابراین اصل، از موقع انقلاب روسیه تا استقرار بلشویکى در ظرف دو سال اخیر هر وقت لوح به ایران مى فرستاد به روس ها بد گفته بود و بلشویک را بدخواه بود و اگرچه به قول حاجى اصفهانى بروجردى که خودش حامل لوحى بوده است گفت: این بدگویى از بلشویک هم در لوحى بود که به ایران مى فرستاد و گرنه لوحى که به عشق آباد و بادکوبه مى فرستاد آن قدر تعریف از بلشویک بود که همه را با خدایى خود شریک کرده بود. ولى اخیراً علاجى جز این ندیده بود که» از در دوستى درآید و لذا به بهائیان عشق آباد نوشت که تهیه سفر سیدمهدى گلپایگانى به مسکو را ببینند.11
دموکراسى
آیین بهائى براى «ملت» هیچ گونه حقى قائل نیست و تنها «ملوک» را منشأ قدرت و لایق حکومت مى شمارد.
بهاء در کتاب اقدس مى نویسد: «لیس لاحدٍ ان یعترض على الذین یحکمون على العباد؛ یعنى هیچ کس حق ندارد بر کسانى که بر بندگان حکومت مى کنند اعتراض کند»12.
عبدالبهاء نیز صراحتا اعلام مى دارد: «امر منصوص این است: یا اولیاء اللّه و امناء، ملوک مظاهر قدرت و مطالع عزت و ثروت حق اند، درباره ایشان دعا کنید، حکومت ارض به آن نفوس عنایت شد»13.
ابوالفضل گلپایگانى، مبلغ مشهور بهائیان، در مجموعه رسائل خویش از قول عبدالبهاء در این خصوص با صراحت بیشترى مى نویسد: «نزد عاقل بصیر، روشن است که قوت دولت و شوکت سلطنت و... و آسایش رعیت موقوف به همین نکته است که عموم افراد اهالى یک ملک، اطاعت پادشاه خود واجب دانند»14.
از تعمق در این جملات به خوبى مى توان دریافت که بهائیت تا چه اندازه از اصول دموکراسى و مردم سالارى دور و بیزار است.
خشونت و تروریسم
به گواه تاریخ، بهائیت نه تنها على رغم ادعاهاى خویش، فعالانه در سیاست دخالت داشته بلکه براى تحقق مقاصد سیاسى خویش، همواره از اهرم خشونت و تروریسم نیز بهره برده است. نویسنده کتاب کشف الحیل، پیرامون خلق و خوى بهائیان چنین توصیف مى کند: «داراى اخلاقى خشن بوده، سخت دل و کینه جو ولى متظاهر به مهر و محبت»15.
فریدون آدمیت نیز بساط میرزا حسینعلى (بهاء) را از روز نخست مبتنى بر «دستگاه میرغضبى و آدمکشى» مى داند.16
این قساوت را از اولین روزهاى پیدایش بابى گرى در میان اعضاى این فرقه مى توان دید؛ چنانکه على محمد باب اتباع خویش را در کتاب خود «بیان»، به رفتار تند و اعمال خشونت نسبت به مخالفان، یعنى مسلمانان، فراخوانده و مى نویسد: «گرفتن اموال کسانى که به این فرقه ایمان ندارند واجب است»17.
و همچنین: «بر هر پادشاهى که در این فرقه به سلطنت مى رسد واجب است یک نفر غیرمؤن [یعنى غیرربانى] را بر روى زمین زنده نگذارد و همچنین این حکم براى همه پیروان واجب است»18.
اصولاً تروریسم سیاسى در تاریخ معاصر ایران از اواسط دهه 1840م با بابى گرى آغاز شد و چنان با بابى گرى پیوند خورد که در دوران متأخر قاجار نام «بابى» و «تروریست» مترادف بود. به نوشته فریدون آدمیت، «بابى ها در جریان شورش هاى خود در دوران ناصرى، با مردم و نیروهاى دولتى رفتارى سبعانه داشتند و اسیران جنگى را دست و پا مى بریدند و به آتش مى سوختند»19.
بابیان و بهائیان براى تحمیل آئین خویش، مال و جان و ناموس مسلمانان را مباح اعلام کرده و حتى آنان را شکنجه مى دادند و سپس به شهادت مى رساندند. در این مورد مى توان به حادثه تلخ قلعه طبرسى مازندران و حوادث خونبار «زنجان» توسط بابیان که با قتل و غارت و جنایات بیشمارى همراه بود و بالأخره پس از خونریزى بسیار توسط حکومت سرکوب شد، اشاره کرد.20
بابى ها ترور آیه اللّه شهید ثالث در قزوین، ترور امیرکبیر و بسیارى از رجال و شخصیت هاى سیاسى و مذهبى را طراحى و اجرا کردند. ترور ناموفق شیخ فضل اللّه نورى، و سپس صدور حکم اعدام وى توسط روحانى نماى وابسته به انجمن هاى سرى و محافل ماسونى، قتل سید عبداللّه بهبهانى، و بسیارى ترورهاى دیگر در این راستا قابل تحلیل و ارزیابى است و مهم تر از همه «کمیته مجازات» که سران آن به بهائى گرى شهرت کامل داشتند21، یک شبکه تروریستى بهائى بود که با ارتکاب قتل هاى متعدد، و نشر اعلامیه، فضایى از رعب و وحشت در تهران به وجود آورد و تأثیرات سیاسى عمیق بر جاى نهاد عملیات کمیته مجازات را باید بخشى از سناریوى بغرنجى ارزیابى کرد که بعدها به کودتاى رضاخان و سید ضیاء طباطبایى (3 اسفند 1299) سرانجام به سقوط حکومت قاجار و استقرار دیکتاتورى پهلوى انجامید.22
در هر صورت بررسى مستندات بیشمار تاریخى، و نحوه شکل گیرى و دخالت آشکار استعمارگران در تأسیس و تداوم فرقه بهائیت، اهداف و عملکردهاى آن، همه مبین ماهیت سیاسى فرقه بهائى و عملکردهاى آن مى باشد. صرف نظر از جهت گیرى و ماهیت این فعالیت ها و این که آیا در راستاى منافع ملى بودند یا منافع بیگانگان، تنها به طرح این پرسش که: پارادوکس میان آن شعارهاى محکم مبنى بر عدم مداخله در سیاست و این حضور غیرقابل انکار در امور سیاسى را چگونه مى توان توجیه کرد؟! آیا باید واقعیات عینى تاریخ را انکار کرد یا اصالت و صداقت شعارهاى یاد شده را؟23
پی نوشت:
1. سید محمدباقر نجفى، بهائیان، تهران: طهورى، 1357، صص 755 به بعد؛ نظر اجمالى در دیانت بهائى، صص50- 49.
2. عبدالبهاء، رساله السیاسیه؛ نظر اجمالى در دیانت بهائى، صص50- 49.
3. بهائیان، پیشین، ص 758.
4. لوح شوقى افندى، نقل از: نظر اجمالى در دیانت بهائى، صص51- 50.
5. جهت آگاهى کامل به پرسش هاى چهارم و پنجم کتاب مراجعه نمائید.
6. ر.ک: بهائیت و سیاست عدم مداخله در سیاست، سیدمصطفى تقوى، فصلنامه مطالعات تاریخى، ش17 ویژه بهائیت، تابستان 1386.
7. ر.ک: بررسى انتقادى چند شعار بهائیت، از دیدگاه محمدعلى خُنجى، ماهنامه زمانه، ش 61.
8. مراجعه شود به کتاب: کشف الحیل، عبدالحسین آیتى، صص 74-78.
9. بهائیان، پیشین، ص 733.
10. مندرج در مجله: «اخبار امرى»، ارگان رسمى بهائیان، ایران، شماره 9، دى 1324 ه.ش، ص10.
11. کشف الحیل، عبدالحسین آیتى، ج 3، چ 4، ص 215 به بعد.
12. به نقل از: ابوالفضایل، مجموعه رسائل، چاپ مصر، 1920م، صص60ـ62.
13. عبدالبهاء، رساله السیاسیه، ص11.
14. ابوالفضایل، مجموعه رسائل، چاپ مصر، 1920م، صص60ـ62.
15. عبدالحسین آیتى، کشف الحیل، تهران، بى جا، 1326، ج 2، ص 7.
16. امیرکبیر و ایران، ص448.
17. بیان فارسى، ص157.
18. همان، ص262.
19. امیرکبیر و ایران، ص448.
20. نمونه هایى از این درگیرى ها و جنایات در کتاب: بهائیان، سیدمحمدباقر نجفى، صص 533-613، ذکر شده است.
21. تبریزى، اسرار تاریخى کمیته مجازات، ص 36.
22. جستارهایى از تاریخ بهائى گرى در ایران، پیشین، صص 49- 54.
23. ر.ک: بهائیت و سیاست؛ تناقض شعار و عمل، سید مصطفى تقوى، ویژه نامه ایام، ش 29.
منبع: www.porseman.org


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.