پرسش :
علل و عوامل شکلگیری انقلاب اسلامی ایران چه بود؟
پاسخ :
پاسخ از مقام معظم رهبری (مدّ ظله العالی):
پاسخ اجمالی:
- وابستگی تمامعیار به غرب، خصوصا آمریکا و بیاختیاری پادشاهان پهلوی در تصمیمگیری
- فساد و دینستیزی حاکمان طاغوت
- تلاش برای انحراف و ضایع کردن جوانان
- بی اعتنایی به رأی مردم، اختناق و مقابله جدی با آزاداندیشی
- ظلم و بیعدالتی گسترده در کشور با حمایت مستقیم حکومت
- عقبماندگی کشور در علم، صنعت و برخورداریهای عمومی از اولیات رفاهی
پاسخ تفصیلی:
* وابستگی تمامعیار به غرب، خصوصا آمریکا و بیاختیاری پادشاهان پهلوی در تصمیمگیریهای اصلی کشور
مهمترین مشکل این کشور در گذشته، این بود که آن رژیم، رژیم منحوس پهلوى وابسته به امریکا و قبل از آن، وابسته به انگلیس بود! آنها مىگفتند چه کسى بیاید بالا و نخستوزیر، یا مسئول، یا وزیر یا مدیر شرکت نفت شود و یا فلان شغل را داشته باشد. آمریکاییها که مىگفتند، آنکس را مقام و مسئولیت بالا مىدادند. هرکس را هم که دشمنان خارجىِ این ملت مىخواستند از صحنه کنار برود، اینها رژیم پهلوى همهى قدرتشان را به کار مىانداختند که او را کنار بزنند. در این مملکت، اگر کارى به نفع آمریکاییها بود، به وسیلهى آن دستگاه انجام مىگرفت. اگر کارى به ضرر آنها و به نفع مردم بود، انجام نمىگرفت؛ بلکه با آن کار، مقابله هم مىشد. استقلال نداشتنِ یک کشور، اینگونه است.۱۳۷۲/۰۲/۱۵
حکومت پهلوى را چه کسى سرکار آورد؟ رضاخان را چه کسى در این کشور حاکم کرد؟ این که دیگر جزو نقاط مبهم تاریخ نیست. امروز همه مىدانند که رضاخان را انگلیسىها در این کشور سرکار آوردند؛ همچنان که وقتى احساس کردند رضاخان دیگر به دردشان نمىخورد، او را برکنار کردند و محمدرضا را سرکار آوردند.این جزو بخشهاى واضح تاریخ معاصر ماست. کسانى که آنها را سر کار آوردند، همانها سعى مىکردند با انواع سیاستهاى گوناگون، آنها را وابستهى به خودشان نگه دارند. وقتى نهضت مصدق در این کشور پیش آمد- که یک نهضت ملى بود- جایى که بیشترین احساس خطر را کرد، دستگاه حکومت و سلطنت نبود؛ انگلیسىها بیشترین احساس خطر را کردند. بعد هم که انگلیسىها دیدند از عهدهى کار برنمىآیند، امریکایىها را وارد کار کردند. آنها به یک معنا آمدند صحنه را از دست انگلیسىها ربودند و حاکم شدند. یک نفر بلند شد و با یک چمدان دلار به اینجا آمد و با ایجاد یک بحران مصنوعى، حکومت ملى را سرنگون کرد و رژیم محمدرضا پهلوى بر کشور مسلط شد. این سیاستِ اینهاست؛ این چیز واضحى است و مدارک و اسناد و دستنوشتههاى آن امروز در دسترس همه قرار دارد. ۱۳۸۴/۰۱/۳۰
در این کشور چند روزى مانده بود به اینکه مدّت قرارداد نفت ایران و انگلیس تمام شود. چند نفر در دورهى پهلوىِ اوّل نشستند قراردادى را تنظیم کردند که تا حدودى منافع ایران در آن رعایت مىشد. رضا خان وارد جلسهى هیئت وزرا شد، رفت آن نوشته را از مقابل وزیر ذىربط برداشت و همانجا جلوِ چشمشان داخل بخارى انداخت و سوزاند! چرا؟ چون قبلًا سفیر و فرستادهى انگلیس پیش او آمده بود و یکى، دو ساعت با او جلسهى خصوصى برگزار کرده بود و در آن جلسهى خصوصى، آنچه باید به آن شخص بگوید، گفته بود و او هم آمد چیزى را که حتّى اندکى منافع ایران را تأمین مىکرد و دشمن و بیگانه آن را تحمّل نمىنمود، داخل بخارى انداخت و سوزاند و از بین برد! عزیزان من! تمام تاریخ دوران پهلوى در این کشور، اینگونه گذشته است. منافع ملت، اوّلِ کار تحتالشّعاع منافع انگلیس، بعد هم در این سى، چهل سال اخیر، تحتالشّعاع منافع امریکا. اگر منافع امریکا در چیزى بود، در کارى بود، در معاملهاى بود، محال بود که مسئولان این کشور برخلاف آن رفتار کنند؛ برطبق نظر آنها رفتار مىکردند.۱۳۷۷/۰۸/۱۲
مستشاران امریکایى و دهها هزار امریکایى دیگر در مهمترین مراکز نظامى، اطّلاعاتى، اقتصادى و سیاسى این کشور شغلهاى حسّاس و درآمدهاى گزاف داشتند و آنها در حقیقت کارها را انجام مىدادند و به آنها خط مىدادند.دستگاه اطّلاعاتى این کشور را آمریکاییها و اسرائیلیها به وجود آوردند. در سیاستها، تابع نظرات انگلیسىها و در این اواخر، تابع نظرات آمریکاییها بودند. در زمینهى منطقهاى و جهانى، حتّى در زمینههاى اقتصادى مثلًا قیمت نفت چقدر باشد، فروش نفت چگونه باشد، وضع شرکتهاى خارجى در نفت ایران به چه کیفیّت باشد در همهى این مسائل مهم و حسّاس، آن چیزى کارى را انجام مىدادند که از آنها خواسته شده بود! البته منافع خودشان را هم در نظر داشتند. براى خارجیها فداکارى نمىکردند، بلکه براى حفظ حکومت خودشان، صددرصد به بیگانگان میدان مىدادند و به آنها تکیه مىکردند و دست آنها را در تطاول به این کشور و این ملت باز مىگذاشتند.۱۳۷۷/۱۱/۱۳
من نقلى را از یکى از وابستگان به رژیم محمّد رضا عرض مىکنم؛ شما ببینید این وابستگى در چه حدّ پستکننده و ذلتآورى بوده است! در اوایل رفتن رضا خان که هنوز تکلیف سلطنت در ایران درست معلوم نشده بود، سفیر انگلیس در تهران به کسى که از طرف محمّد رضا به او مراجعه کرده بود که تکلیف خودش را بداند، مىگوید که چون برطبق اطّلاعات ما، محمّد رضا به رادیو برلین گوش مىکند و پیشرفتهاى آلمان را روى نقشه پىمىگیرد، پس مورد اعتماد ما نیست. آن شخص، خبر را به محمّد رضا مىدهد. او هم گوش کردن به رادیو برلین را ترک مىکند و کنار مىگذارد! آن وقت سفیر انگلیس مىگوید: «حالا دیگر عیبى ندارد؛ مىشود او را به سلطنت انتخاب کرد.» رژیم و دولتى که در رأس آن کسى قرار دارد که تا این حد به یک سفارت بیگانه وابسته است که آنها براى سلطنت او شرطهاى حقیر و ذلّتآورى از این قبیل معیّن مىکنند و او هم آن شرطها را مىپذیرد و عمل مىکند تا آنها او را به سلطنت برسانند،معلوم است که چقدر به بیرون از این مرزها و به قدرتهاى خارجى وابسته است. ۱۳۷۴/۰۳/۱۴
یک عامل امریکا در رأس یک رژیم وابسته، وظیفهاى نداشت جز اینکه وقتى بگویند فلان نخستوزیر را بگذار و فلان نخستوزیر را بردار، اطاعت کند. آنها هر کارى مىخواستند، مىکردند. اگر هم یکوقت خودِ او مىخواست نخستوزیرى را برکنار کند و آمریکاییها راضى نبودند، به امریکا مىرفت و این و آن را مىدید، تا اجازه دهند فلان نخستوزیر را بردارد یا بگذارد! وضعیت اینگونه بود. سفراى امریکا و انگلیس در تهران، تعیینکنندهى خطوط اساسى این مملکت بودند. ۱۳۷۳/۱۱/۱۴
سران رژیم گذشتهى ایران چنین عقیده و طرز فکرى داشتند؛ مىگفتند: «امریکا، یا بعضى از ممالک اروپایى، پولدار، قوى، صاحب علم و داراى سلاحند. چرا ما خودمان را از اینها جدا کنیم؟! چرا ما دنبالهرو این قدرتها نباشیم؟! بالاخره هرچه باشد اینها ارباب و آقایند!»
یکى از بزرگترین جرائم و گناهان رژیم محمّد رضا پهلوى، عبارت بود از اینکه کشور را از لحاظ فنّى، صنعتى و اقتصادى، وابسته نگهداشت و وابستهتر کرد. سرنوشت یک کشور را در نانش، در گندمش، در سیلوى گندمش، در وسیلهى آرد کردن گندمش، در مواد غذاییش و در همهچیزش، به خارج وابسته کرد! شما از این مواد غذایى و نان بگیرید، تا سایر چیزها، ایران به خارج از مرزها وابسته شد؛ به طورى که اگر یکوقت دشمنان اراده کنند، بتوانند این ملت را از همه چیز محروم کنند. کسى که اینطور کشورى درست کند و اداره نماید و به اینجا برساند، خیانتى مرتکب شده است که هیچ خیانت دیگرى جز آنکه در همین سطح باشد، با آن قابل مقایسه نیست.۱۳۷۷/۰۲/۰۹
* فساد و دینستیزی حاکمان طاغوت
کسانى که تاریخچهى ورود بىحجابى و عریانى زنان در جامعهى ما را که بهوسیلهى خاندان شوم پهلوى انجام گرفت، خواندهاند و یا کسانى که سنشان اقتضا مىکند و آن روزها را دیدهاند، مىدانند که چگونه بىحجابى و بىحد و مرزى و اختلاط زن و مرد را به داخل کشور وارد کردند و آن را به ملت تحمیل نمودند. ملت ما به آسانى این پدیده را نپذیرفت؛ ولى متأسفانه به دلیل گذشت دو سه نسل در زیر سایهى سنگین و شوم خاندان پهلوى تا پیروزى انقلاب اسلامى، عدهیى با این فرهنگ به دنیا آمدند و قبح آن را نفهمیدند.۱۳۶۸/۰۹/۱۵
رضا خان قلدر وقتى خواست از غرب براى ما سوغات بیاورد، اولین چیزى که آورد، عبارت از لباس و رفع حجاب بود؛ آن هم با زور سر نیزه و همان قلدرىِ قزّاقىِ خودش! لباسها نباید بلند باشد؛ باید کوتاه باشد؛ کلاه باید اینطورى باشد؛ بعد همان را هم عوض کردند: اصلًا باید کلاه شاپو باشد! اگر کسى جرأت مىکرد غیر از کلاه پهلوى- کلاهى که آن موقع با این عنوان شناخته مىشد- کلاه دیگرى سرش بگذارد، یا غیر از لباس کوتاه چیزى بپوشد، باید کتک مىخورد و طرد مىشد. این چیزها را از غرب گرفتند! زنها حق نداشتند حجابشان را حفظ کنند؛ نه فقط چادر- چادر که برداشته شده بود- اگر روسرى هم سرشان مىکردند و مقدارى جلوى چانهشان را مىگرفتند، کتک مىخوردند! چرا؟ براى اینکه در غرب، زنها سربرهنه مىآیند! اینها را از غرب آوردند. چیزى را که براى این ملت لازم بود، نیاوردند. علم که نیامد، تجربه که نیامد، جِدّ و جهد و کوشش که نیامد، خطرپذیرى که نیامد- هر ملتى بالاخره خصوصیات خوبى دارد- اینها را که نیاوردند. آنچه را هم که آوردند، بىدریغ قبول کردند. فکر و اندیشه را آوردند، اما بدون تحلیل قبول کردند؛ گفتند چون غربى است، باید قبول کرد. فرم لباس و غذا و حرف زدن و راه رفتن، چون غربى است، بایستى پذیرفت؛ جاى بروبرگرد ندارد! براى یک کشور، این حالت بزرگترین سمّ مهلک است؛ این درست نیست.۱۳۸۰/۰۲/۱۲
این دورى ما از قرآن را رژیم کافر ملحد معاند پهلوى به وجود آورد. لذا وقتىکه من مىگویم اگر ما پنجاه میلیون نفر هستیم غیر از چند میلیون بچههاى کوچکِ زیر پنج سال بقیه باید بتوانند قرآن را از رو تلاوت کنند، شما تعجب مىکنید؛ در حالى که تعجب ندارد. مگر اینطورى نبود؟ قبل از دوران رژیم گذشته، تقریباً اینگونه بود. بىسوادها اکثریت قاطع بودند؛ اما غالب آنها قرآن را بلد بودند. شما جوانان ندیدهاید؛ ولى من و کسانى که در سنین من هستند، به تکرار و تکرار، کسانى را دیدهایم که سواد روخوانى نداشتند و حروف فارسى را نمىشناختند؛ لیکن مىتوانستند قرآن را از رو بخوانند.
مکتبهاى قرآن، بچههاى چهارساله و پنجساله را قرآن درس مىداد. من خودم در سن پنجسالگى به مکتب رفتم و قرآن یاد گرفتم. امثال من، در همان مکتبى که ما مىرفتیم، زیاد بودند و اصلًا مکتبخانهها همینطور بود. این مکتبخانههایى که رژیم منحوس پهلوى، شجاعت و شهامت بخرج داد! و رعد و برق کرد و آنها را برچید، خانههایى براى تعلیم قرآن بودند.۱۳۶۹/۰۱/۱۹
از زمان رضا خان به این طرف، انگیزههاى اساسى وارد کار شد و غرب- خصوصاً انگلیس- قصد داشت که کلّاً ایران را قبضه کند. این تصرّف یا به صورت ایجاد یک حکومت واقعاً انگلیسى بود- که البته نتوانستند این کار را بکنند- و یا اینکه حکومتى ایرانى تشکیل دهند ولى همهى مقدّراتش به دست آنها باشد. راه دوم انتخاب شد و حکومت پهلوى بر اساس این تصمیم شکل گرفت و رضا خان روى کار آمد.
اگر مىبینید همهى آدمهاى حسابىِ ایران با رضا خان مخالفند، به خاطر آن است که آدم لاتِ بىسروپایى بود که اصلًا اسم دین را نشنیده و مزهى آن را هم نچشیده بود. او در یک خانوادهى بىسوادِ لاابالى و دور از معارف دینى تربیت شده بود و وقتى هم که بزرگ شد، در میان قهوهخانهها و میخانهها و الواط پرسه مىزد. اصلًا رضا خان کسى نبود که با دین سروکارى داشته باشد. مزاجش آمادهى معارضه با دین- آن هم به قصد براندازى- بود. آدمهاى ضعاف النفسِ بددلِ کج سلیقهاى هستند که گاهى از کارهاى به اصطلاح عمرانى رضا خان تعریف مىکنند و مثلًا مىگویند او راه آهن کشید و امنیت را برقرار کرد! باید از اینها پرسید که آیا احداث راهآهن و ایجاد امنیت براى مردم بود یا براى قدرتهاى خارجى؟! چه کسانى از این کارهاى به اصطلاح عمرانى سود مىبردند؟ در حقیقت رضا خان عاملى بود که انگلیسىها او را وارد صحنه کردند تا نظام دینى را در ایران به هم بریزد. به همین خاطر در سال ۱۳۱۴ شمسى گذاشتن عمامه و حضور روحانیّت در جامعه را ممنوع کرد و نظام حوزهى علمیّه را به هم زد و روحانیت را مجبور به خانهنشینى کرد. زمانى که او رفت و پسرش- محمد رضا- بر سرِ کار آمد و بر امور مسلّط شد، همین نیّت را داشت و همین هدف و راه را- البته به شکلهاى مدرنتر و پیشرفتهتر- دنبال کردو تا روزى که انقلاب پیروز شد، در این زمینه جلو رفت.۱۳۷۴/۰۶/۱۴
در همین کشور خود ما، یکى از بزرگان علما و روحانیون محترمى که امروز بحمد اللّه در میان ما هستند و برکات وجود ایشان بازهم شامل حال مردم مىشود، براى من نقل مىکردند که در اوایل روى کار آمدنِ رژیم منحوس و فاسد و وابستهى پهلوى، آن کودتاگرِ بىسوادِ فاقدِ هرگونه معرفت و معنویّت، یکى از آخوندهاى وابسته به دربار را صدا کرد و از او پرسید این قضیهى امام زمان چیست که چنین مشکلاتى براى ما درست کرده است؟! آن آخوند هم برطبق دل و میل او، جوابى مىگوید و آن قلدر هم مأموریت مىدهد که بروید مسئله را حل و تمام کنید و این اعتقاد را از دل مردم بیرون بیاورید! او مىگوید: این کار آسان نیست و خیلى مشکلات دارد و باید کمک کمکم و با مقدّمات شروع کنیم. البته آن مقدّمات به فضل پروردگار و با هشیارى علماى ربّانى و آگاهان این کشور، در آن دوران ناکام ماند و نتوانستند آن نقشهى شوم را عملى کنند. در کشور ما، یک کودتاچى غاصب، از طرف دستگاههاى قدرت استعمارى مأموریت داشت که بیاید ایران را قبضه کند و کشور را دودستى تحویل دشمن دهد و براى آنکه بتواند بر این مردم مسلّط شود، یکى از مقدّمات لازمش این بود که عقیده به مهدى موعود را از ذهن مردم پاک کند.عقیده به امام زمان، نمىگذارد مردم تسلیم شوند؛ به شرطى که این عقیده را درست بفهمند.۱۳۷۴/۱۰/۱۷
* تلاش برای انحراف و ضایع کردن جوانان
راهى که قدرتمندان براى اینکه احساس و انگیزه را در یک ملت از بین ببرند، اندیشیدهاند، بىحس کردن، بىخیال کردن و تخدیر کردن ملتهاست. این کار را رژیم فاسد و مفسد پهلوى، با استفاده از همهى ابزارهاى ممکنى که در اختیارش گذاشته مىشد، انجام مىداد:بىحس کردن، بىخیال کردن، غافل کردن، غرق در توهّمات کردن و البته گاهى ظواهر و تشریفاتى هم با زرقوبرق، جلوِ چشمها نشان دادن.۱۳۷۸/۱۱/۱۹
این مرد قلدر نادان بىسواد رضا خان آمد و در اختیار دشمن قرار گرفت. ناگهان لباس این کشور را عوض کرد؛ بسیارى از سنتها را عوض کرد؛ دین را ممنوع کرد! کارهایى کرد که همه شنیدهاید و در دوران پهلوىها انجام گرفته است؛ آن هم با قلدرى. او به چهرهى محبوب غرب یعنى استعمارگران تبدیل شد.
... این، کار همان سیاستمداران بود. تهاجم از آنجا شروع شد و این تهاجم در دوران جدید پهلوى، شکلهاى گوناگونى پیدا کرد. یعنى در دوران بیست؛ سى سال آخر حکومت پهلوىها، این تهاجم، شکلهاى خطرناکترى یافت که حالا مجالش نیست همهى اینها را عرض کنم.۱۳۷۱/۰۵/۲۱
در کشورهاى اسلامى، براى ضایع کردن نسل جوان، برنامهى همهجانبهیى شروع شد. مىدانید که دوران استعمار یعنى دستاندازى کشورهاى غربى به کشورهاى آسیایى و آفریقایى نزدیک به دویست سال قبل شروع شد. آنها مىدانستند که این وضع ادامه پیدا نمىکند، و اگر جوانان رشد کنند، بافرهنگ بشوند، بااراده باشند، نمىگذارند آب خوش از گلوى بیگانگان و چپاولگران پایین برود؛ لذا براى فاسد کردن نسل جوان برنامهریزى کردند.
اینکه شاید شما در بعضى از کتابها یا مقالهها خواندهاید که در بعضى از کشورهاى امریکاى لاتین یا شرق آسیا، نسل جوان غرق در فسادهاى گوناگون است از مواد مخدر و سکرآور و فساد جنسى اینطور نیست که روال کار از اول چنین بوده است؛ این سیاست پیاده شده است.متأسفانه در دوران ستمشاهى، ما هم از این قضیه برکنار نبودیم. در این کشور هم به دست خاندان خائن و سیهروى پهلوى و دستیارانشان، هرچه توانستند این سیاست را پیاده کردند.۱۳۷۰/۰۸/۱۵
* بیاعتنایی به رأی مردم، اختناق و مقابله جدی با آزاداندیشی
حکومت آنها تحمیلى و کودتایى بود. با کودتا سرِ کار آمده بودند؛ هم رضا خان با کودتا سرِ کار آمده بود، هم محمّد رضا با کودتا سرِ کار آمد. حکومت کودتایى، معلوم است چطور حکومتى است: بر مردم تحمیل بودند و از آراءِ مردم، عقاید مردم، دلبستگیهاى مردم، فرهنگ مردم و درخواست و ارادهى آنها هیچ نشانى نبود. آنها براى آراءِ مردم، براى خواست مردم، براى عقاید مردم، براى دین مردم و براى فرهنگ مردم، هیچ احترامى قائل نبودند؛ هیچ رابطهى صمیمى و دوستانهاى با مردم نداشتند. رابطه، رابطهى خصمانه بود؛ رابطهى ارباب و رعیّت بود؛ رابطهى آقایى و نوکرى بود؛ سلطنت بود دیگر! سلطنت و پادشاهى، معنایش همین است؛ یعنى حکومت مطلقهاى که هیچ تعهّدى در مقابل مردم ندارد. خانوادهى پهلوى، پنجاه سال در کشور ما اینگونه زندگى کردند.۱۳۷۷/۱۱/۱۳
زمانى این مملکت، این دانشگاه، این تهران، این پادگانها، این نیروهاى مسلّح، این ادارات دولتى، این وزارتخانهها، این دستگاههاى اطّلاعاتى، همه و همه، تیول امریکا بود. امروز اگر این ملت در دورترین نقاط کشور، در کورهدههاى این کشور، کسى را طرفدار امریکا ببیند، سایهاش را با تیر مىزند. زمانى در این مملکت، ملتى وجود نداشت، آرایى وجود نداشت، مجلسى وجود نداشت، انتخاباتى وجود نداشت. همه چیز تشریفاتى، صورى، دروغى و تصنّعى بود. دوران پهلوى براى این ملت واقعاً دوران عجیبى بود... مانند عمارت عظیمى با مجسّمهها و ستونها و سقفهاى مرتفع، که آدم خیال کند کاخى عظیم است؛ اما وقتى نزدیک رفت، ببیند از برف درست کردهاند!
دانشگاه، جریان روشنفکرى، مجلّه و روزنامه، مجلس و دولت، همه صورى بودند. فقط جریان دین که جریانى عمومى و مردمى بود، حقیقى بود، که به آن هم با نظر بغض و نفرت نگاه مىشد. البته یک جریان کمرنگتر و بسیار کوچکتر، به صورت وطنپرستى و میهندوستى هم در گوشه و کنار وجود داشت. چنین وضعى براى این ملت درست کرده بودند.۱۳۷۴/۱۱/۲۰
* ظلم و بیعدالتی گسترده در کشور با حمایت مستقیم حکومت
در دستگاه رضاخانى و در کشورى که در رأس جامعه رضا خان است، مگر عدالت معنا و مفهوم دارد؟آن دستگاه قضایشان بود؛ آن دستگاه سیاستشان بود؛ آن دستگاه اطلاعات و تأمیناتشان بود!معنى نداشت که قضا در آن وقت عادلانه باشد!همان برنامهها و همان روشها، تا آخر دوران پهلوى، در این کشور بود.۱۳۷۱/۱۰/۲۳
در ابتداى تشکیل حکومتِ ناسالم و خائن پهلوى، از اوّلین کارهاى رضا خان این بود که در هرجا توانست به سرکوب عشایر پرداخت. در تمامِ دوران حکومت رضا خان- که پیرمردان لا بد به یاد دارند- و بعد از آن، در بخشى از دورانِ حکومتِ فرزندِ فاسد و خائنش، بارها و بارها بین مردم مظلوم اما شجاع و ساکت و غیورى که در این استان (چهارمحال و بختیاری) بودند با نیروهاى حکومتى تصادم شد و هزاران نفر از عشایر این مناطق، به دست مزدوران خاندان پهلوى به قتل رسیدند. رفتار حکومت دستنشاندهى پهلوى با عشایر این استان، چنین بود. اما متقابلًا، مردم مؤمن و عشایرِ مخلص و شجاع و غیور این منطقه و این سرزمین، حتى یک روز هم با نظام پهلوى از درِ آشتى وارد نشدند. البته عدّهاى از کدخدایان و اربابهایى که دستشان در دست مسئولان دولتى بود، با پهلوىها آشتى بودند. اما تودهى مردم، ابداً! تشکیلات حکومت طاغوت، مردم را رها مىکرد؛ اما بعضى از اربابهاى ظالم و کدخداهاى متعدّدى را دودستى مىگرفت! مردم براى پهلوىها اهمیتى نداشتند... در دوران رژیم طاغوت که دستگاههاى دولتى فاسد بودند- یعنى استاندار آن روز، فاسد و مسئولین ادارات و پیمانکاران، دزد و فاسد بودند- اگر پولى هم در این استان خرج مىشد، براى مردم نمىشد. لذا شما مىبینید که در تمام دوران حکومت پهلوى، حتّى یک دانشکده در این استان تأسیس نشد و تعداد فارغالتّحصیلان دانشگاهى در سراسر همین استان، از عدد انگشتانِ دستِ یک نفر هم تجاوز نکرد!۱۳۷۳/۰۳/۱۷
رضا خان هرجا ملک خوبى بود، هرجا چیز چشمگیرى بود، هرجا عمارت زیبایى بود، دست مىگذاشت و ثروت انبوه عظیمى براى خودش درست مىکرد و چقدر از مناطق کشور را که یکجا دست گذاشت و آن را متعلّق به خودش کرد! بازماندگان او هم همینطور بودند. در رأس قدرت، بىعدالتىِ مطلق بود. هرچه از رأس قدرت پایینتر مىآمدیم، این بىعدالتى هم پایینتر مىآمد و گسترش پیدا مىکرد. هرکس در آن نظام دستش مىرسید که به دیگرى ظلم کند، ظلم مىکرد. جلوگیرى هم نداشت. جلودارى هم نبود. آن نظامها، اینگونه بودند.۱۳۷۶/۰۱/۰۱
من در بلوچستان وضعیتى را دیدم که حقیقتاً قابل توصیف نیست؛ یعنى اگر کسى توصیف کند، شما باور نخواهید کرد؛ یعنى اینقدر با حالا فاصله دارد. یک عده در آنجا از همه جهت در نهایت راحتى و آسایش زندگى مىکردند؛ در ایرانشهر، مثل اعیان تهران زندگى مىکردند! در فنّوج و اسپکّه و آن دوردستهایى که پاى آدمهاى معمولى به آنجا نمىرسید، اینها در وضعیت اشرافى زندگى مىکردند!در همان شهرها مردمى بودند که اولیات زندگى برایشان وجود نداشت؛ یعنى فقر به معناى تلخ و سیاه، مسألهى آنوقت در آنجا بود؛ نه جادهاى، نه آبى، نه برقى، نه در تابستان وسیلهى خنککنندهاى.مردم آنجا اینطور محروم شدند.۱۳۷۰/۰۸/۲۷
آنچه جنگ بر سر این ملت آورده، به مراتب کمتر از آن چیزى است که حکومت سالهاى متمادى خاندان پهلوى آورده بود!چنین حکومتى، سالها بر مردم حکومت کرده بود. وقتى در سال چهل و یک فریاد امام بلند شد، بغض مردم ترکید. مردم در طول دهها سال بغض کرده بودند. بعضیها به آن وضع عادت کرده بودند، بسیارى هم بغض کرده بودند. حرف امام به دلها نشست... امام بزرگوار ما که در سال چهل و یک به هنگام شروع مبارزات، چندان معروفیتى نداشتند، در خرداد چهل و دو وضع و پایگاهشان در دلهاى مردم به آنجایى رسیده بود که حادثهى پانزده خرداد چهل و دو در تهران اتّفاق افتاد و هزاران نفر در راه امام جان خودشان را فدا کردند. این بر اثر حقانیت آن فریاد بود.
امام تعالیم اسلام را براى مردم بیان کردند؛ معناى حکومت را بیان کردند؛ معناى انسان را بیان کردند و براى مردم تشریح کردند که چه بر آنها مىگذرد و چگونه باید باشند. حقایقى را که اشخاص جرأت نمىکردند بگویند، ایشان بهطور صریح نه به شکل درون گوشى، نه به شکل شبنامه، نه آن طورى که گروهها و احزاب به صورت بسته و سلّولهاى حزبى و براى کادرهاى حزبى بیان مىکنند روان، آسان، در فضا، براى عموم مردم بیان کردند. این بود که مردم پاسخ گفتند. البته از آن روزى که امام شروع کردند، تا آن روزى که این انقلاب پیروز شد، پانزده سال طول کشید؛ پانزده سال دشوار. شاگردان امام، دوستان امام، دستپروردگان امام، آحاد مردم و افراد روشنبین جامعه، اعماق و روح این پیام را درک کردند، آن را گرفتند و در نقاط مختلف و در محافل مختلف و در قشرهاى مختلف، آن را گفتند. گفت و بازگفتِ این سخنان و ایستادگى در راه این سخنان، مشکلات فراوانى ایجاد کرد. هزاران نفر به شهادت رسیدند و تعداد چند برابر اینها زیر شکنجهها افتادند.دوران خیلى سختى گذشت. بعضیها در طول این پانزده سال، یک شب با امنیت و راحت به خانههایشان نرفتند؛ یک روز با اطمینان از اینکه به آنها آسیب نمىرسد، از خانههایشان بیرون نیامدند. سختیها گذشت و امام در تمام این دوران، مرشدانه، حکیمانه و شجاعانه رهبرى مىکردند و بالاخره در یکى، دو سال آخر، این امواج خروشان مردمى به وجود آمد. هرجا که آحاد مردم با انگیزهى دینى، با انگیزهى خدایى و بدون چشمداشت مادّى وارد میدان شوند، هیچ قدرتى نمىتواند در مقابلشان ایستادگى کند. همانطور که امام فرمودند، آنها با همهى آن سازوبرگشان، در مقابل ملتِ دست خالى ما نتوانستند بایستند؛ لذا این انقلاب به وجود آمد و پیروز شد.۱۳۷۷/۱۱/۱۳
* عقبماندگی کشور در علم، صنعت و برخورداریهای عمومی از اولیات رفاهی
در دورهى پهلوى یکى از رایجترین تبلیغات، «نمىتوانیم» بود. همهى ما از بچگى اینطور بار آمده بودیم که جنس ایرانى مساوى است با بد بودن، پست بودن و نامرغوب بودن؛ ایرانى مساوى است با ناتوانى در تولید جنس خوب در همهى زمینهها. اصلًا این فرهنگ را در ذهن ملت ما نهادینه کرده بودند.این در حالى است که این موضوع ۱۸۰ درجه با واقعیت فرق دارد. این ملت، ملتى است که از همه جهت مىتواند؛ مىتواند تولید کند، مىتواند رشد بدهد، مىتواند ابتکار کند، مىتواند مرزهاى علم و فناورى را بشکند و جلو برود.۱۳۸۴/۰۶/۳۱
در ایرانِ گذشته، چنین طرز فکرى حاکم بود. اگر کسى از شما در روستاهاى خانزدهى دوران طاغوت زندگى کرده باشد، این طرز فکر را در میان قشرهاى پستِ ذلیل و ضعیفى هم که خود و عیالاتشان از پسماندهى سفرهى خان ارتزاق مىکردند، مشاهده کرده است. نتیجهى چنین طرز فکرى این مىشد که رؤساى رژیم طاغوتى پهلوى، ثروتهاى این ملتِ باهوش، باغیرت، شجاع و سابقهدار در تمدّن و علم را صرف خرید هواپیماى جنگى از امریکا مىکردند. وقتى هم قطعهاى از قطعات یک هواپیما عیب و ایرادى پیدا مىکرد، مهندس یا مکانیسین ایرانى حق نداشت آن قطعه را باز کند و در رفع عیب و ایرادش بکوشد. زیرا قطعهها، قطعههاى مرکّب بود؛ یعنى گاهى یک قطعه از یک هواپیما، مرکّب از ده قطعهى به هم بسته شده بود. باید قطعهى معیوب را باز مىکردند، به وسیلهى هواپیما به کشور سازنده و فروشنده- که عمدتاً امریکا بود- مىفرستادند. آنگاه، ضمن تحویلِ قطعهى معیوب، یک قطعهى جدید مىخریدند و بازمىگشتند! چرا مهندسین ایرانى حق نداشتند به قطعهى معیوب هواپیما دست بزنند؟براى اینکه به آنها مىگفتند: «شما را چه به این کارها؟! این مسائل مربوط به متخصّصین خارجى است. اصلًا شما دخالت نکنید و به چنین مواردى نزدیک هم نشوید!» تحقیر یک ملت همین است دیگر!۱۳۷۳/۰۲/۱۳
یک عدّه مىنشینند به پیشرفتهاى علمى امریکا و بقیهى جاها نگاه مىکنند و حسرت مىخورند. پیشرفت علمى، مسلّماً ستایش دارد. عقبماندگى علمىِ کشورهاى عقب افتاده، مسلماً یک نکبت است و خدا کسانى را که این نکبتها را بر سر ملتهاى مسلمان آوردند، مورد عذاب متزاید خودش قرار دهد و لعنت خدا بر دودمان مشئوم و ننگین پهلوى و قاجار که این بدبختى را اینها بر سر ملت ما در طول دویست سال گذشته آوردند. و الّا ما از لحاظ علمى، از امریکا بسیار جلوتر بودیم؛ ما از لحاظ علمى، در روزگارى از اروپا بسیار جلوتر بودیم. همین سلاطین، همین حکومتهاى جائر، همین فرعونها و طاغوتها؛ همینهایى که حالا پسماندهها و تفالههایشان در اینجا و آنجا مجلّه و روزنامه منتشر مىکنند و دم از همه چیز مىزنند، نگذاشتند این ملت پا به پاى ملل عالم، بلکه جلوتر از آنها، پیش برود. بله؛ عقبماندگى علمى تأسّف دارد.۱۳۷۲/۰۶/۱۴
عزیزان من! ملت ما دهها سال از مسیرى که باید پیش مىرفت، عقب نگه داشته شد؛ ما باید این عقبماندگى را جبران کنیم. اینها واقعیت است؛ اینها عینیات تاریخ ماست. این ملت با این سرمایههاى استعداد انسانى و با این سرزمین پهناور و حاصلخیز و زرخیز و سرشار از منابع طبیعى، مىتوانست در اوج قلهى علم و تمدن و پیشرفت مادى و معنوى قرار بگیرد. [اما با این ملت] کارى کردند که شد جزو کشورهاى جهان سوم؛ آن هم در آن ردیفهاى آخرِ آخر! اینکه اینقدر دانایان این کشور به رژیم طاغوت لعن و طعن مىکنند، بیهوده نیست. ملتى را که مىتوانسته به اوج بىنهایت پرواز کند، بالهایش را بریدند، پاهاش را بستند و زخمىاش کردند؛ ملت ما را به یک ملت بدبین به خود، ناامید از آیندهى خود، بىتحرک براى رسیدن به افقهاى دوردست، مجذوب و واله در مقابل دیگران، تبدیل کرده بودند؛ اما انقلاب آمد و یک تکان سخت و یک تغییر نگرش عمیق به این ملت داد، که ملت ما بیدار شد، حرکت کرد، راه افتاد، خودش را شناخت و گفت «مىتوانیم»؛ و توانست، حالا هم پیش رفته است.۱۳۸۴/۰۹/۰۷
همهى ابزارهاى فرهنگى و تبلیغى در طول صد سال یا بیشتر به کار گرفته شد، تا این ملت را به خودشان بدبین کنند- یکى از شخصیتهاى سرشناس معروف مىگفت: ایرانى، یک لولهنگ نمىتواند بسازد!- لولهنگ یعنى آفتابه گِلى؛ آن زمانها از گل، آفتابه درست مىکردند. اینجور این ملت را تحقیر مىکردند. این ملت حالا در زمینههاى زیستى، در زمینهى فعالیتهاى گوناگون علمى، تحقیقى کارهایى مىکند که خودش را جزو ده کشور اول جهان قرار مىدهد؛ این، شوخى نیست.۱۳۸۴/۰۹/۰۷
همین وزیرهى امریکایى در همین سخنانش هم از رژیم شاه، تبلیغ و تعریفِ دروغ کرده است. مىگوید رژیم شاه دیکتاتور و بد بود؛ منتها اقتصاد ایران را شکوفا کرد! این بزرگترین و خندهآورترین دروغى است که یک وزیر خارجه مىتواند در شرایط فعلى بر زبان جارى کند! آیا اقتصاد ایران را آنها شکوفا کردند؟! این نکته را مخصوصاً جوانان بدانند کسانى که در آن زمان بودهاند، وقایع را از نزدیک لمس کردهاند در ایران قبل از انقلاب، نه فقط از لحاظ اقتصاد زمان پهلوى، بلکه از لحاظ حتى پایههاى اقتصادى که تا سالها بعد هم اثرش باقى ماند بزرگترین خیانت را رژیم پهلوى به اقتصاد ایران کرده است! ایران را به انبار کالاهاى وارداتىِ کم ارزش و بىفایدهى غربى تبدیل کردند؛ ابزارهاى بنجل و چیزهاى زیادى و غیر لازم را با پولهاى کلان خریدند! کشاورزى این کشور را که یک روز بهکلّى خودکفا بود، بهکلّى نابود کردند؛ بهطورىکه بعد از گذشت سالها هنوز هم که هنوز است، کشاورزى ما به حال اوّل برنگشته است، چون سیل مهاجرتهایى که با تشویق آنها به سمت شهرها به راه افتاد، چیزى نبود که به آسانى بشود جلوش را گرفت. ملت را از لحاظ کشاورزى، وابستهى به بیگانه کردند. آن روز گندم ایران را از امریکا مىخریدند؛ سیلوى گندم را هم شورویها مىساختند! یعنى هم از لحاظ گندم، هم از لحاظ جاى نگهدارى گندم، وابسته بودند. آن روز روستاها را تخریب کردند. صنعت کشور را که وقتِ پیشرفت آن بود متوقّف نگه داشتند.آن پیشرفتى که باید در صنعت پیش مىآمد، براى اینکه بتواند جلوِ واردات را بگیرد، ایجاد نشد. جلوِ صنعت فعّال در این کشور گرفته شد و آن صنعتى ترویج شد که وابستگىاش به خارج، به قدر کالاهاى تولید شده یا حتى بیشتر بود. علم را متوقّف کردند. آن همه دم از دانشگاه و دانشجو زدند، اما عملًا دانشگاههاى کشور از کمترین فعالیت علمى برخوردار بودند!۱۳۷۹/۰۱/۰۶
منبع: پایگاه دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری (ادام اللّه ظله)
پاسخ از مقام معظم رهبری (مدّ ظله العالی):
پاسخ اجمالی:
- وابستگی تمامعیار به غرب، خصوصا آمریکا و بیاختیاری پادشاهان پهلوی در تصمیمگیری
- فساد و دینستیزی حاکمان طاغوت
- تلاش برای انحراف و ضایع کردن جوانان
- بی اعتنایی به رأی مردم، اختناق و مقابله جدی با آزاداندیشی
- ظلم و بیعدالتی گسترده در کشور با حمایت مستقیم حکومت
- عقبماندگی کشور در علم، صنعت و برخورداریهای عمومی از اولیات رفاهی
پاسخ تفصیلی:
* وابستگی تمامعیار به غرب، خصوصا آمریکا و بیاختیاری پادشاهان پهلوی در تصمیمگیریهای اصلی کشور
مهمترین مشکل این کشور در گذشته، این بود که آن رژیم، رژیم منحوس پهلوى وابسته به امریکا و قبل از آن، وابسته به انگلیس بود! آنها مىگفتند چه کسى بیاید بالا و نخستوزیر، یا مسئول، یا وزیر یا مدیر شرکت نفت شود و یا فلان شغل را داشته باشد. آمریکاییها که مىگفتند، آنکس را مقام و مسئولیت بالا مىدادند. هرکس را هم که دشمنان خارجىِ این ملت مىخواستند از صحنه کنار برود، اینها رژیم پهلوى همهى قدرتشان را به کار مىانداختند که او را کنار بزنند. در این مملکت، اگر کارى به نفع آمریکاییها بود، به وسیلهى آن دستگاه انجام مىگرفت. اگر کارى به ضرر آنها و به نفع مردم بود، انجام نمىگرفت؛ بلکه با آن کار، مقابله هم مىشد. استقلال نداشتنِ یک کشور، اینگونه است.۱۳۷۲/۰۲/۱۵
حکومت پهلوى را چه کسى سرکار آورد؟ رضاخان را چه کسى در این کشور حاکم کرد؟ این که دیگر جزو نقاط مبهم تاریخ نیست. امروز همه مىدانند که رضاخان را انگلیسىها در این کشور سرکار آوردند؛ همچنان که وقتى احساس کردند رضاخان دیگر به دردشان نمىخورد، او را برکنار کردند و محمدرضا را سرکار آوردند.این جزو بخشهاى واضح تاریخ معاصر ماست. کسانى که آنها را سر کار آوردند، همانها سعى مىکردند با انواع سیاستهاى گوناگون، آنها را وابستهى به خودشان نگه دارند. وقتى نهضت مصدق در این کشور پیش آمد- که یک نهضت ملى بود- جایى که بیشترین احساس خطر را کرد، دستگاه حکومت و سلطنت نبود؛ انگلیسىها بیشترین احساس خطر را کردند. بعد هم که انگلیسىها دیدند از عهدهى کار برنمىآیند، امریکایىها را وارد کار کردند. آنها به یک معنا آمدند صحنه را از دست انگلیسىها ربودند و حاکم شدند. یک نفر بلند شد و با یک چمدان دلار به اینجا آمد و با ایجاد یک بحران مصنوعى، حکومت ملى را سرنگون کرد و رژیم محمدرضا پهلوى بر کشور مسلط شد. این سیاستِ اینهاست؛ این چیز واضحى است و مدارک و اسناد و دستنوشتههاى آن امروز در دسترس همه قرار دارد. ۱۳۸۴/۰۱/۳۰
در این کشور چند روزى مانده بود به اینکه مدّت قرارداد نفت ایران و انگلیس تمام شود. چند نفر در دورهى پهلوىِ اوّل نشستند قراردادى را تنظیم کردند که تا حدودى منافع ایران در آن رعایت مىشد. رضا خان وارد جلسهى هیئت وزرا شد، رفت آن نوشته را از مقابل وزیر ذىربط برداشت و همانجا جلوِ چشمشان داخل بخارى انداخت و سوزاند! چرا؟ چون قبلًا سفیر و فرستادهى انگلیس پیش او آمده بود و یکى، دو ساعت با او جلسهى خصوصى برگزار کرده بود و در آن جلسهى خصوصى، آنچه باید به آن شخص بگوید، گفته بود و او هم آمد چیزى را که حتّى اندکى منافع ایران را تأمین مىکرد و دشمن و بیگانه آن را تحمّل نمىنمود، داخل بخارى انداخت و سوزاند و از بین برد! عزیزان من! تمام تاریخ دوران پهلوى در این کشور، اینگونه گذشته است. منافع ملت، اوّلِ کار تحتالشّعاع منافع انگلیس، بعد هم در این سى، چهل سال اخیر، تحتالشّعاع منافع امریکا. اگر منافع امریکا در چیزى بود، در کارى بود، در معاملهاى بود، محال بود که مسئولان این کشور برخلاف آن رفتار کنند؛ برطبق نظر آنها رفتار مىکردند.۱۳۷۷/۰۸/۱۲
مستشاران امریکایى و دهها هزار امریکایى دیگر در مهمترین مراکز نظامى، اطّلاعاتى، اقتصادى و سیاسى این کشور شغلهاى حسّاس و درآمدهاى گزاف داشتند و آنها در حقیقت کارها را انجام مىدادند و به آنها خط مىدادند.دستگاه اطّلاعاتى این کشور را آمریکاییها و اسرائیلیها به وجود آوردند. در سیاستها، تابع نظرات انگلیسىها و در این اواخر، تابع نظرات آمریکاییها بودند. در زمینهى منطقهاى و جهانى، حتّى در زمینههاى اقتصادى مثلًا قیمت نفت چقدر باشد، فروش نفت چگونه باشد، وضع شرکتهاى خارجى در نفت ایران به چه کیفیّت باشد در همهى این مسائل مهم و حسّاس، آن چیزى کارى را انجام مىدادند که از آنها خواسته شده بود! البته منافع خودشان را هم در نظر داشتند. براى خارجیها فداکارى نمىکردند، بلکه براى حفظ حکومت خودشان، صددرصد به بیگانگان میدان مىدادند و به آنها تکیه مىکردند و دست آنها را در تطاول به این کشور و این ملت باز مىگذاشتند.۱۳۷۷/۱۱/۱۳
من نقلى را از یکى از وابستگان به رژیم محمّد رضا عرض مىکنم؛ شما ببینید این وابستگى در چه حدّ پستکننده و ذلتآورى بوده است! در اوایل رفتن رضا خان که هنوز تکلیف سلطنت در ایران درست معلوم نشده بود، سفیر انگلیس در تهران به کسى که از طرف محمّد رضا به او مراجعه کرده بود که تکلیف خودش را بداند، مىگوید که چون برطبق اطّلاعات ما، محمّد رضا به رادیو برلین گوش مىکند و پیشرفتهاى آلمان را روى نقشه پىمىگیرد، پس مورد اعتماد ما نیست. آن شخص، خبر را به محمّد رضا مىدهد. او هم گوش کردن به رادیو برلین را ترک مىکند و کنار مىگذارد! آن وقت سفیر انگلیس مىگوید: «حالا دیگر عیبى ندارد؛ مىشود او را به سلطنت انتخاب کرد.» رژیم و دولتى که در رأس آن کسى قرار دارد که تا این حد به یک سفارت بیگانه وابسته است که آنها براى سلطنت او شرطهاى حقیر و ذلّتآورى از این قبیل معیّن مىکنند و او هم آن شرطها را مىپذیرد و عمل مىکند تا آنها او را به سلطنت برسانند،معلوم است که چقدر به بیرون از این مرزها و به قدرتهاى خارجى وابسته است. ۱۳۷۴/۰۳/۱۴
یک عامل امریکا در رأس یک رژیم وابسته، وظیفهاى نداشت جز اینکه وقتى بگویند فلان نخستوزیر را بگذار و فلان نخستوزیر را بردار، اطاعت کند. آنها هر کارى مىخواستند، مىکردند. اگر هم یکوقت خودِ او مىخواست نخستوزیرى را برکنار کند و آمریکاییها راضى نبودند، به امریکا مىرفت و این و آن را مىدید، تا اجازه دهند فلان نخستوزیر را بردارد یا بگذارد! وضعیت اینگونه بود. سفراى امریکا و انگلیس در تهران، تعیینکنندهى خطوط اساسى این مملکت بودند. ۱۳۷۳/۱۱/۱۴
سران رژیم گذشتهى ایران چنین عقیده و طرز فکرى داشتند؛ مىگفتند: «امریکا، یا بعضى از ممالک اروپایى، پولدار، قوى، صاحب علم و داراى سلاحند. چرا ما خودمان را از اینها جدا کنیم؟! چرا ما دنبالهرو این قدرتها نباشیم؟! بالاخره هرچه باشد اینها ارباب و آقایند!»
یکى از بزرگترین جرائم و گناهان رژیم محمّد رضا پهلوى، عبارت بود از اینکه کشور را از لحاظ فنّى، صنعتى و اقتصادى، وابسته نگهداشت و وابستهتر کرد. سرنوشت یک کشور را در نانش، در گندمش، در سیلوى گندمش، در وسیلهى آرد کردن گندمش، در مواد غذاییش و در همهچیزش، به خارج وابسته کرد! شما از این مواد غذایى و نان بگیرید، تا سایر چیزها، ایران به خارج از مرزها وابسته شد؛ به طورى که اگر یکوقت دشمنان اراده کنند، بتوانند این ملت را از همه چیز محروم کنند. کسى که اینطور کشورى درست کند و اداره نماید و به اینجا برساند، خیانتى مرتکب شده است که هیچ خیانت دیگرى جز آنکه در همین سطح باشد، با آن قابل مقایسه نیست.۱۳۷۷/۰۲/۰۹
* فساد و دینستیزی حاکمان طاغوت
کسانى که تاریخچهى ورود بىحجابى و عریانى زنان در جامعهى ما را که بهوسیلهى خاندان شوم پهلوى انجام گرفت، خواندهاند و یا کسانى که سنشان اقتضا مىکند و آن روزها را دیدهاند، مىدانند که چگونه بىحجابى و بىحد و مرزى و اختلاط زن و مرد را به داخل کشور وارد کردند و آن را به ملت تحمیل نمودند. ملت ما به آسانى این پدیده را نپذیرفت؛ ولى متأسفانه به دلیل گذشت دو سه نسل در زیر سایهى سنگین و شوم خاندان پهلوى تا پیروزى انقلاب اسلامى، عدهیى با این فرهنگ به دنیا آمدند و قبح آن را نفهمیدند.۱۳۶۸/۰۹/۱۵
رضا خان قلدر وقتى خواست از غرب براى ما سوغات بیاورد، اولین چیزى که آورد، عبارت از لباس و رفع حجاب بود؛ آن هم با زور سر نیزه و همان قلدرىِ قزّاقىِ خودش! لباسها نباید بلند باشد؛ باید کوتاه باشد؛ کلاه باید اینطورى باشد؛ بعد همان را هم عوض کردند: اصلًا باید کلاه شاپو باشد! اگر کسى جرأت مىکرد غیر از کلاه پهلوى- کلاهى که آن موقع با این عنوان شناخته مىشد- کلاه دیگرى سرش بگذارد، یا غیر از لباس کوتاه چیزى بپوشد، باید کتک مىخورد و طرد مىشد. این چیزها را از غرب گرفتند! زنها حق نداشتند حجابشان را حفظ کنند؛ نه فقط چادر- چادر که برداشته شده بود- اگر روسرى هم سرشان مىکردند و مقدارى جلوى چانهشان را مىگرفتند، کتک مىخوردند! چرا؟ براى اینکه در غرب، زنها سربرهنه مىآیند! اینها را از غرب آوردند. چیزى را که براى این ملت لازم بود، نیاوردند. علم که نیامد، تجربه که نیامد، جِدّ و جهد و کوشش که نیامد، خطرپذیرى که نیامد- هر ملتى بالاخره خصوصیات خوبى دارد- اینها را که نیاوردند. آنچه را هم که آوردند، بىدریغ قبول کردند. فکر و اندیشه را آوردند، اما بدون تحلیل قبول کردند؛ گفتند چون غربى است، باید قبول کرد. فرم لباس و غذا و حرف زدن و راه رفتن، چون غربى است، بایستى پذیرفت؛ جاى بروبرگرد ندارد! براى یک کشور، این حالت بزرگترین سمّ مهلک است؛ این درست نیست.۱۳۸۰/۰۲/۱۲
این دورى ما از قرآن را رژیم کافر ملحد معاند پهلوى به وجود آورد. لذا وقتىکه من مىگویم اگر ما پنجاه میلیون نفر هستیم غیر از چند میلیون بچههاى کوچکِ زیر پنج سال بقیه باید بتوانند قرآن را از رو تلاوت کنند، شما تعجب مىکنید؛ در حالى که تعجب ندارد. مگر اینطورى نبود؟ قبل از دوران رژیم گذشته، تقریباً اینگونه بود. بىسوادها اکثریت قاطع بودند؛ اما غالب آنها قرآن را بلد بودند. شما جوانان ندیدهاید؛ ولى من و کسانى که در سنین من هستند، به تکرار و تکرار، کسانى را دیدهایم که سواد روخوانى نداشتند و حروف فارسى را نمىشناختند؛ لیکن مىتوانستند قرآن را از رو بخوانند.
مکتبهاى قرآن، بچههاى چهارساله و پنجساله را قرآن درس مىداد. من خودم در سن پنجسالگى به مکتب رفتم و قرآن یاد گرفتم. امثال من، در همان مکتبى که ما مىرفتیم، زیاد بودند و اصلًا مکتبخانهها همینطور بود. این مکتبخانههایى که رژیم منحوس پهلوى، شجاعت و شهامت بخرج داد! و رعد و برق کرد و آنها را برچید، خانههایى براى تعلیم قرآن بودند.۱۳۶۹/۰۱/۱۹
از زمان رضا خان به این طرف، انگیزههاى اساسى وارد کار شد و غرب- خصوصاً انگلیس- قصد داشت که کلّاً ایران را قبضه کند. این تصرّف یا به صورت ایجاد یک حکومت واقعاً انگلیسى بود- که البته نتوانستند این کار را بکنند- و یا اینکه حکومتى ایرانى تشکیل دهند ولى همهى مقدّراتش به دست آنها باشد. راه دوم انتخاب شد و حکومت پهلوى بر اساس این تصمیم شکل گرفت و رضا خان روى کار آمد.
اگر مىبینید همهى آدمهاى حسابىِ ایران با رضا خان مخالفند، به خاطر آن است که آدم لاتِ بىسروپایى بود که اصلًا اسم دین را نشنیده و مزهى آن را هم نچشیده بود. او در یک خانوادهى بىسوادِ لاابالى و دور از معارف دینى تربیت شده بود و وقتى هم که بزرگ شد، در میان قهوهخانهها و میخانهها و الواط پرسه مىزد. اصلًا رضا خان کسى نبود که با دین سروکارى داشته باشد. مزاجش آمادهى معارضه با دین- آن هم به قصد براندازى- بود. آدمهاى ضعاف النفسِ بددلِ کج سلیقهاى هستند که گاهى از کارهاى به اصطلاح عمرانى رضا خان تعریف مىکنند و مثلًا مىگویند او راه آهن کشید و امنیت را برقرار کرد! باید از اینها پرسید که آیا احداث راهآهن و ایجاد امنیت براى مردم بود یا براى قدرتهاى خارجى؟! چه کسانى از این کارهاى به اصطلاح عمرانى سود مىبردند؟ در حقیقت رضا خان عاملى بود که انگلیسىها او را وارد صحنه کردند تا نظام دینى را در ایران به هم بریزد. به همین خاطر در سال ۱۳۱۴ شمسى گذاشتن عمامه و حضور روحانیّت در جامعه را ممنوع کرد و نظام حوزهى علمیّه را به هم زد و روحانیت را مجبور به خانهنشینى کرد. زمانى که او رفت و پسرش- محمد رضا- بر سرِ کار آمد و بر امور مسلّط شد، همین نیّت را داشت و همین هدف و راه را- البته به شکلهاى مدرنتر و پیشرفتهتر- دنبال کردو تا روزى که انقلاب پیروز شد، در این زمینه جلو رفت.۱۳۷۴/۰۶/۱۴
در همین کشور خود ما، یکى از بزرگان علما و روحانیون محترمى که امروز بحمد اللّه در میان ما هستند و برکات وجود ایشان بازهم شامل حال مردم مىشود، براى من نقل مىکردند که در اوایل روى کار آمدنِ رژیم منحوس و فاسد و وابستهى پهلوى، آن کودتاگرِ بىسوادِ فاقدِ هرگونه معرفت و معنویّت، یکى از آخوندهاى وابسته به دربار را صدا کرد و از او پرسید این قضیهى امام زمان چیست که چنین مشکلاتى براى ما درست کرده است؟! آن آخوند هم برطبق دل و میل او، جوابى مىگوید و آن قلدر هم مأموریت مىدهد که بروید مسئله را حل و تمام کنید و این اعتقاد را از دل مردم بیرون بیاورید! او مىگوید: این کار آسان نیست و خیلى مشکلات دارد و باید کمک کمکم و با مقدّمات شروع کنیم. البته آن مقدّمات به فضل پروردگار و با هشیارى علماى ربّانى و آگاهان این کشور، در آن دوران ناکام ماند و نتوانستند آن نقشهى شوم را عملى کنند. در کشور ما، یک کودتاچى غاصب، از طرف دستگاههاى قدرت استعمارى مأموریت داشت که بیاید ایران را قبضه کند و کشور را دودستى تحویل دشمن دهد و براى آنکه بتواند بر این مردم مسلّط شود، یکى از مقدّمات لازمش این بود که عقیده به مهدى موعود را از ذهن مردم پاک کند.عقیده به امام زمان، نمىگذارد مردم تسلیم شوند؛ به شرطى که این عقیده را درست بفهمند.۱۳۷۴/۱۰/۱۷
* تلاش برای انحراف و ضایع کردن جوانان
راهى که قدرتمندان براى اینکه احساس و انگیزه را در یک ملت از بین ببرند، اندیشیدهاند، بىحس کردن، بىخیال کردن و تخدیر کردن ملتهاست. این کار را رژیم فاسد و مفسد پهلوى، با استفاده از همهى ابزارهاى ممکنى که در اختیارش گذاشته مىشد، انجام مىداد:بىحس کردن، بىخیال کردن، غافل کردن، غرق در توهّمات کردن و البته گاهى ظواهر و تشریفاتى هم با زرقوبرق، جلوِ چشمها نشان دادن.۱۳۷۸/۱۱/۱۹
این مرد قلدر نادان بىسواد رضا خان آمد و در اختیار دشمن قرار گرفت. ناگهان لباس این کشور را عوض کرد؛ بسیارى از سنتها را عوض کرد؛ دین را ممنوع کرد! کارهایى کرد که همه شنیدهاید و در دوران پهلوىها انجام گرفته است؛ آن هم با قلدرى. او به چهرهى محبوب غرب یعنى استعمارگران تبدیل شد.
... این، کار همان سیاستمداران بود. تهاجم از آنجا شروع شد و این تهاجم در دوران جدید پهلوى، شکلهاى گوناگونى پیدا کرد. یعنى در دوران بیست؛ سى سال آخر حکومت پهلوىها، این تهاجم، شکلهاى خطرناکترى یافت که حالا مجالش نیست همهى اینها را عرض کنم.۱۳۷۱/۰۵/۲۱
در کشورهاى اسلامى، براى ضایع کردن نسل جوان، برنامهى همهجانبهیى شروع شد. مىدانید که دوران استعمار یعنى دستاندازى کشورهاى غربى به کشورهاى آسیایى و آفریقایى نزدیک به دویست سال قبل شروع شد. آنها مىدانستند که این وضع ادامه پیدا نمىکند، و اگر جوانان رشد کنند، بافرهنگ بشوند، بااراده باشند، نمىگذارند آب خوش از گلوى بیگانگان و چپاولگران پایین برود؛ لذا براى فاسد کردن نسل جوان برنامهریزى کردند.
اینکه شاید شما در بعضى از کتابها یا مقالهها خواندهاید که در بعضى از کشورهاى امریکاى لاتین یا شرق آسیا، نسل جوان غرق در فسادهاى گوناگون است از مواد مخدر و سکرآور و فساد جنسى اینطور نیست که روال کار از اول چنین بوده است؛ این سیاست پیاده شده است.متأسفانه در دوران ستمشاهى، ما هم از این قضیه برکنار نبودیم. در این کشور هم به دست خاندان خائن و سیهروى پهلوى و دستیارانشان، هرچه توانستند این سیاست را پیاده کردند.۱۳۷۰/۰۸/۱۵
* بیاعتنایی به رأی مردم، اختناق و مقابله جدی با آزاداندیشی
حکومت آنها تحمیلى و کودتایى بود. با کودتا سرِ کار آمده بودند؛ هم رضا خان با کودتا سرِ کار آمده بود، هم محمّد رضا با کودتا سرِ کار آمد. حکومت کودتایى، معلوم است چطور حکومتى است: بر مردم تحمیل بودند و از آراءِ مردم، عقاید مردم، دلبستگیهاى مردم، فرهنگ مردم و درخواست و ارادهى آنها هیچ نشانى نبود. آنها براى آراءِ مردم، براى خواست مردم، براى عقاید مردم، براى دین مردم و براى فرهنگ مردم، هیچ احترامى قائل نبودند؛ هیچ رابطهى صمیمى و دوستانهاى با مردم نداشتند. رابطه، رابطهى خصمانه بود؛ رابطهى ارباب و رعیّت بود؛ رابطهى آقایى و نوکرى بود؛ سلطنت بود دیگر! سلطنت و پادشاهى، معنایش همین است؛ یعنى حکومت مطلقهاى که هیچ تعهّدى در مقابل مردم ندارد. خانوادهى پهلوى، پنجاه سال در کشور ما اینگونه زندگى کردند.۱۳۷۷/۱۱/۱۳
زمانى این مملکت، این دانشگاه، این تهران، این پادگانها، این نیروهاى مسلّح، این ادارات دولتى، این وزارتخانهها، این دستگاههاى اطّلاعاتى، همه و همه، تیول امریکا بود. امروز اگر این ملت در دورترین نقاط کشور، در کورهدههاى این کشور، کسى را طرفدار امریکا ببیند، سایهاش را با تیر مىزند. زمانى در این مملکت، ملتى وجود نداشت، آرایى وجود نداشت، مجلسى وجود نداشت، انتخاباتى وجود نداشت. همه چیز تشریفاتى، صورى، دروغى و تصنّعى بود. دوران پهلوى براى این ملت واقعاً دوران عجیبى بود... مانند عمارت عظیمى با مجسّمهها و ستونها و سقفهاى مرتفع، که آدم خیال کند کاخى عظیم است؛ اما وقتى نزدیک رفت، ببیند از برف درست کردهاند!
دانشگاه، جریان روشنفکرى، مجلّه و روزنامه، مجلس و دولت، همه صورى بودند. فقط جریان دین که جریانى عمومى و مردمى بود، حقیقى بود، که به آن هم با نظر بغض و نفرت نگاه مىشد. البته یک جریان کمرنگتر و بسیار کوچکتر، به صورت وطنپرستى و میهندوستى هم در گوشه و کنار وجود داشت. چنین وضعى براى این ملت درست کرده بودند.۱۳۷۴/۱۱/۲۰
* ظلم و بیعدالتی گسترده در کشور با حمایت مستقیم حکومت
در دستگاه رضاخانى و در کشورى که در رأس جامعه رضا خان است، مگر عدالت معنا و مفهوم دارد؟آن دستگاه قضایشان بود؛ آن دستگاه سیاستشان بود؛ آن دستگاه اطلاعات و تأمیناتشان بود!معنى نداشت که قضا در آن وقت عادلانه باشد!همان برنامهها و همان روشها، تا آخر دوران پهلوى، در این کشور بود.۱۳۷۱/۱۰/۲۳
در ابتداى تشکیل حکومتِ ناسالم و خائن پهلوى، از اوّلین کارهاى رضا خان این بود که در هرجا توانست به سرکوب عشایر پرداخت. در تمامِ دوران حکومت رضا خان- که پیرمردان لا بد به یاد دارند- و بعد از آن، در بخشى از دورانِ حکومتِ فرزندِ فاسد و خائنش، بارها و بارها بین مردم مظلوم اما شجاع و ساکت و غیورى که در این استان (چهارمحال و بختیاری) بودند با نیروهاى حکومتى تصادم شد و هزاران نفر از عشایر این مناطق، به دست مزدوران خاندان پهلوى به قتل رسیدند. رفتار حکومت دستنشاندهى پهلوى با عشایر این استان، چنین بود. اما متقابلًا، مردم مؤمن و عشایرِ مخلص و شجاع و غیور این منطقه و این سرزمین، حتى یک روز هم با نظام پهلوى از درِ آشتى وارد نشدند. البته عدّهاى از کدخدایان و اربابهایى که دستشان در دست مسئولان دولتى بود، با پهلوىها آشتى بودند. اما تودهى مردم، ابداً! تشکیلات حکومت طاغوت، مردم را رها مىکرد؛ اما بعضى از اربابهاى ظالم و کدخداهاى متعدّدى را دودستى مىگرفت! مردم براى پهلوىها اهمیتى نداشتند... در دوران رژیم طاغوت که دستگاههاى دولتى فاسد بودند- یعنى استاندار آن روز، فاسد و مسئولین ادارات و پیمانکاران، دزد و فاسد بودند- اگر پولى هم در این استان خرج مىشد، براى مردم نمىشد. لذا شما مىبینید که در تمام دوران حکومت پهلوى، حتّى یک دانشکده در این استان تأسیس نشد و تعداد فارغالتّحصیلان دانشگاهى در سراسر همین استان، از عدد انگشتانِ دستِ یک نفر هم تجاوز نکرد!۱۳۷۳/۰۳/۱۷
رضا خان هرجا ملک خوبى بود، هرجا چیز چشمگیرى بود، هرجا عمارت زیبایى بود، دست مىگذاشت و ثروت انبوه عظیمى براى خودش درست مىکرد و چقدر از مناطق کشور را که یکجا دست گذاشت و آن را متعلّق به خودش کرد! بازماندگان او هم همینطور بودند. در رأس قدرت، بىعدالتىِ مطلق بود. هرچه از رأس قدرت پایینتر مىآمدیم، این بىعدالتى هم پایینتر مىآمد و گسترش پیدا مىکرد. هرکس در آن نظام دستش مىرسید که به دیگرى ظلم کند، ظلم مىکرد. جلوگیرى هم نداشت. جلودارى هم نبود. آن نظامها، اینگونه بودند.۱۳۷۶/۰۱/۰۱
من در بلوچستان وضعیتى را دیدم که حقیقتاً قابل توصیف نیست؛ یعنى اگر کسى توصیف کند، شما باور نخواهید کرد؛ یعنى اینقدر با حالا فاصله دارد. یک عده در آنجا از همه جهت در نهایت راحتى و آسایش زندگى مىکردند؛ در ایرانشهر، مثل اعیان تهران زندگى مىکردند! در فنّوج و اسپکّه و آن دوردستهایى که پاى آدمهاى معمولى به آنجا نمىرسید، اینها در وضعیت اشرافى زندگى مىکردند!در همان شهرها مردمى بودند که اولیات زندگى برایشان وجود نداشت؛ یعنى فقر به معناى تلخ و سیاه، مسألهى آنوقت در آنجا بود؛ نه جادهاى، نه آبى، نه برقى، نه در تابستان وسیلهى خنککنندهاى.مردم آنجا اینطور محروم شدند.۱۳۷۰/۰۸/۲۷
آنچه جنگ بر سر این ملت آورده، به مراتب کمتر از آن چیزى است که حکومت سالهاى متمادى خاندان پهلوى آورده بود!چنین حکومتى، سالها بر مردم حکومت کرده بود. وقتى در سال چهل و یک فریاد امام بلند شد، بغض مردم ترکید. مردم در طول دهها سال بغض کرده بودند. بعضیها به آن وضع عادت کرده بودند، بسیارى هم بغض کرده بودند. حرف امام به دلها نشست... امام بزرگوار ما که در سال چهل و یک به هنگام شروع مبارزات، چندان معروفیتى نداشتند، در خرداد چهل و دو وضع و پایگاهشان در دلهاى مردم به آنجایى رسیده بود که حادثهى پانزده خرداد چهل و دو در تهران اتّفاق افتاد و هزاران نفر در راه امام جان خودشان را فدا کردند. این بر اثر حقانیت آن فریاد بود.
امام تعالیم اسلام را براى مردم بیان کردند؛ معناى حکومت را بیان کردند؛ معناى انسان را بیان کردند و براى مردم تشریح کردند که چه بر آنها مىگذرد و چگونه باید باشند. حقایقى را که اشخاص جرأت نمىکردند بگویند، ایشان بهطور صریح نه به شکل درون گوشى، نه به شکل شبنامه، نه آن طورى که گروهها و احزاب به صورت بسته و سلّولهاى حزبى و براى کادرهاى حزبى بیان مىکنند روان، آسان، در فضا، براى عموم مردم بیان کردند. این بود که مردم پاسخ گفتند. البته از آن روزى که امام شروع کردند، تا آن روزى که این انقلاب پیروز شد، پانزده سال طول کشید؛ پانزده سال دشوار. شاگردان امام، دوستان امام، دستپروردگان امام، آحاد مردم و افراد روشنبین جامعه، اعماق و روح این پیام را درک کردند، آن را گرفتند و در نقاط مختلف و در محافل مختلف و در قشرهاى مختلف، آن را گفتند. گفت و بازگفتِ این سخنان و ایستادگى در راه این سخنان، مشکلات فراوانى ایجاد کرد. هزاران نفر به شهادت رسیدند و تعداد چند برابر اینها زیر شکنجهها افتادند.دوران خیلى سختى گذشت. بعضیها در طول این پانزده سال، یک شب با امنیت و راحت به خانههایشان نرفتند؛ یک روز با اطمینان از اینکه به آنها آسیب نمىرسد، از خانههایشان بیرون نیامدند. سختیها گذشت و امام در تمام این دوران، مرشدانه، حکیمانه و شجاعانه رهبرى مىکردند و بالاخره در یکى، دو سال آخر، این امواج خروشان مردمى به وجود آمد. هرجا که آحاد مردم با انگیزهى دینى، با انگیزهى خدایى و بدون چشمداشت مادّى وارد میدان شوند، هیچ قدرتى نمىتواند در مقابلشان ایستادگى کند. همانطور که امام فرمودند، آنها با همهى آن سازوبرگشان، در مقابل ملتِ دست خالى ما نتوانستند بایستند؛ لذا این انقلاب به وجود آمد و پیروز شد.۱۳۷۷/۱۱/۱۳
* عقبماندگی کشور در علم، صنعت و برخورداریهای عمومی از اولیات رفاهی
در دورهى پهلوى یکى از رایجترین تبلیغات، «نمىتوانیم» بود. همهى ما از بچگى اینطور بار آمده بودیم که جنس ایرانى مساوى است با بد بودن، پست بودن و نامرغوب بودن؛ ایرانى مساوى است با ناتوانى در تولید جنس خوب در همهى زمینهها. اصلًا این فرهنگ را در ذهن ملت ما نهادینه کرده بودند.این در حالى است که این موضوع ۱۸۰ درجه با واقعیت فرق دارد. این ملت، ملتى است که از همه جهت مىتواند؛ مىتواند تولید کند، مىتواند رشد بدهد، مىتواند ابتکار کند، مىتواند مرزهاى علم و فناورى را بشکند و جلو برود.۱۳۸۴/۰۶/۳۱
در ایرانِ گذشته، چنین طرز فکرى حاکم بود. اگر کسى از شما در روستاهاى خانزدهى دوران طاغوت زندگى کرده باشد، این طرز فکر را در میان قشرهاى پستِ ذلیل و ضعیفى هم که خود و عیالاتشان از پسماندهى سفرهى خان ارتزاق مىکردند، مشاهده کرده است. نتیجهى چنین طرز فکرى این مىشد که رؤساى رژیم طاغوتى پهلوى، ثروتهاى این ملتِ باهوش، باغیرت، شجاع و سابقهدار در تمدّن و علم را صرف خرید هواپیماى جنگى از امریکا مىکردند. وقتى هم قطعهاى از قطعات یک هواپیما عیب و ایرادى پیدا مىکرد، مهندس یا مکانیسین ایرانى حق نداشت آن قطعه را باز کند و در رفع عیب و ایرادش بکوشد. زیرا قطعهها، قطعههاى مرکّب بود؛ یعنى گاهى یک قطعه از یک هواپیما، مرکّب از ده قطعهى به هم بسته شده بود. باید قطعهى معیوب را باز مىکردند، به وسیلهى هواپیما به کشور سازنده و فروشنده- که عمدتاً امریکا بود- مىفرستادند. آنگاه، ضمن تحویلِ قطعهى معیوب، یک قطعهى جدید مىخریدند و بازمىگشتند! چرا مهندسین ایرانى حق نداشتند به قطعهى معیوب هواپیما دست بزنند؟براى اینکه به آنها مىگفتند: «شما را چه به این کارها؟! این مسائل مربوط به متخصّصین خارجى است. اصلًا شما دخالت نکنید و به چنین مواردى نزدیک هم نشوید!» تحقیر یک ملت همین است دیگر!۱۳۷۳/۰۲/۱۳
یک عدّه مىنشینند به پیشرفتهاى علمى امریکا و بقیهى جاها نگاه مىکنند و حسرت مىخورند. پیشرفت علمى، مسلّماً ستایش دارد. عقبماندگى علمىِ کشورهاى عقب افتاده، مسلماً یک نکبت است و خدا کسانى را که این نکبتها را بر سر ملتهاى مسلمان آوردند، مورد عذاب متزاید خودش قرار دهد و لعنت خدا بر دودمان مشئوم و ننگین پهلوى و قاجار که این بدبختى را اینها بر سر ملت ما در طول دویست سال گذشته آوردند. و الّا ما از لحاظ علمى، از امریکا بسیار جلوتر بودیم؛ ما از لحاظ علمى، در روزگارى از اروپا بسیار جلوتر بودیم. همین سلاطین، همین حکومتهاى جائر، همین فرعونها و طاغوتها؛ همینهایى که حالا پسماندهها و تفالههایشان در اینجا و آنجا مجلّه و روزنامه منتشر مىکنند و دم از همه چیز مىزنند، نگذاشتند این ملت پا به پاى ملل عالم، بلکه جلوتر از آنها، پیش برود. بله؛ عقبماندگى علمى تأسّف دارد.۱۳۷۲/۰۶/۱۴
عزیزان من! ملت ما دهها سال از مسیرى که باید پیش مىرفت، عقب نگه داشته شد؛ ما باید این عقبماندگى را جبران کنیم. اینها واقعیت است؛ اینها عینیات تاریخ ماست. این ملت با این سرمایههاى استعداد انسانى و با این سرزمین پهناور و حاصلخیز و زرخیز و سرشار از منابع طبیعى، مىتوانست در اوج قلهى علم و تمدن و پیشرفت مادى و معنوى قرار بگیرد. [اما با این ملت] کارى کردند که شد جزو کشورهاى جهان سوم؛ آن هم در آن ردیفهاى آخرِ آخر! اینکه اینقدر دانایان این کشور به رژیم طاغوت لعن و طعن مىکنند، بیهوده نیست. ملتى را که مىتوانسته به اوج بىنهایت پرواز کند، بالهایش را بریدند، پاهاش را بستند و زخمىاش کردند؛ ملت ما را به یک ملت بدبین به خود، ناامید از آیندهى خود، بىتحرک براى رسیدن به افقهاى دوردست، مجذوب و واله در مقابل دیگران، تبدیل کرده بودند؛ اما انقلاب آمد و یک تکان سخت و یک تغییر نگرش عمیق به این ملت داد، که ملت ما بیدار شد، حرکت کرد، راه افتاد، خودش را شناخت و گفت «مىتوانیم»؛ و توانست، حالا هم پیش رفته است.۱۳۸۴/۰۹/۰۷
همهى ابزارهاى فرهنگى و تبلیغى در طول صد سال یا بیشتر به کار گرفته شد، تا این ملت را به خودشان بدبین کنند- یکى از شخصیتهاى سرشناس معروف مىگفت: ایرانى، یک لولهنگ نمىتواند بسازد!- لولهنگ یعنى آفتابه گِلى؛ آن زمانها از گل، آفتابه درست مىکردند. اینجور این ملت را تحقیر مىکردند. این ملت حالا در زمینههاى زیستى، در زمینهى فعالیتهاى گوناگون علمى، تحقیقى کارهایى مىکند که خودش را جزو ده کشور اول جهان قرار مىدهد؛ این، شوخى نیست.۱۳۸۴/۰۹/۰۷
همین وزیرهى امریکایى در همین سخنانش هم از رژیم شاه، تبلیغ و تعریفِ دروغ کرده است. مىگوید رژیم شاه دیکتاتور و بد بود؛ منتها اقتصاد ایران را شکوفا کرد! این بزرگترین و خندهآورترین دروغى است که یک وزیر خارجه مىتواند در شرایط فعلى بر زبان جارى کند! آیا اقتصاد ایران را آنها شکوفا کردند؟! این نکته را مخصوصاً جوانان بدانند کسانى که در آن زمان بودهاند، وقایع را از نزدیک لمس کردهاند در ایران قبل از انقلاب، نه فقط از لحاظ اقتصاد زمان پهلوى، بلکه از لحاظ حتى پایههاى اقتصادى که تا سالها بعد هم اثرش باقى ماند بزرگترین خیانت را رژیم پهلوى به اقتصاد ایران کرده است! ایران را به انبار کالاهاى وارداتىِ کم ارزش و بىفایدهى غربى تبدیل کردند؛ ابزارهاى بنجل و چیزهاى زیادى و غیر لازم را با پولهاى کلان خریدند! کشاورزى این کشور را که یک روز بهکلّى خودکفا بود، بهکلّى نابود کردند؛ بهطورىکه بعد از گذشت سالها هنوز هم که هنوز است، کشاورزى ما به حال اوّل برنگشته است، چون سیل مهاجرتهایى که با تشویق آنها به سمت شهرها به راه افتاد، چیزى نبود که به آسانى بشود جلوش را گرفت. ملت را از لحاظ کشاورزى، وابستهى به بیگانه کردند. آن روز گندم ایران را از امریکا مىخریدند؛ سیلوى گندم را هم شورویها مىساختند! یعنى هم از لحاظ گندم، هم از لحاظ جاى نگهدارى گندم، وابسته بودند. آن روز روستاها را تخریب کردند. صنعت کشور را که وقتِ پیشرفت آن بود متوقّف نگه داشتند.آن پیشرفتى که باید در صنعت پیش مىآمد، براى اینکه بتواند جلوِ واردات را بگیرد، ایجاد نشد. جلوِ صنعت فعّال در این کشور گرفته شد و آن صنعتى ترویج شد که وابستگىاش به خارج، به قدر کالاهاى تولید شده یا حتى بیشتر بود. علم را متوقّف کردند. آن همه دم از دانشگاه و دانشجو زدند، اما عملًا دانشگاههاى کشور از کمترین فعالیت علمى برخوردار بودند!۱۳۷۹/۰۱/۰۶
منبع: پایگاه دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری (ادام اللّه ظله)