0

علامه جعفری

 
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

علامه جعفری

علامه جعفری در آمریکا

علامه جعفری

کتاب «بررسی اندیشه‌های اجتماعی علامه جعفری» در ایالت مریلند آمریکا به چاپ رسید.

به گزارش ایسنا، سیدجواد میری، استاد دانشکده‌ فلسفه‌ علم دانشگاه صنعتی شریف با اعلام این خبر، اظهار کرد: این کتاب تقریبا یک ماه پیش در 100 صفحه در ایالت مریلند با تیراژ هزار جلد به چاپ رسیده است.

او افزود: موضوعاتی که در این کتاب بر روی آن‌ها بحث شده، درباره‌ اندیشه‌های اجتماعی علامه محمدتقی جعفری است و یک مقدمه توسط آرنوتا اوش از دانشگاه اینتراک و یک مؤخره توسط رودیگل لفزیر بر آن نوشته شده است.

میری همچنین گفت: در این کتاب درباره‌ی حیات معقول که از موضوعات موجود در آثار علامه جعفری است، بحث شده است. در پی این هستیم که دریابیم آیا واقعا می‌شود ایشان را به عنوان یک اندیشمند اجتماعی درنظر گرفت که بر اساس آن‌چه در این کتاب آمده، پاسخ به این سؤال مثبت است که در ادامه باید پرسید آیا می‌شود گفت که در چارچوب جامعه‌شناسی و نظریه‌های اجتماعی، علامه جعفری صاحب مکتبی هستند یا ایشان عضو مکتبی به حساب می‌آیند که من اسم آن را مکتب اصالت فطرت می‌گذارم.

متأسفانه در داخل کشور هم آن‌چنان آشنایی با اندیشه‌های اجتماعی علامه جعفری وجود ندارد و حتا من در شروع فعالیت خود با برخی نظرات مواجه شدم که قائل بر این بودند که ایشان به جز در مسائل فقهی، دارای نظر نیستند

وی افزود: وقتی شما جامعه‌شناسی و نظریه‌های اجتماعی را مورد مطالعه قرار می‌دهید، معمولا در آن‌ها اصل روشنگری به عنوان نقطه‌ی اصلی گرفته می‌شود و از آن‌جا به بعد، اندیشمندانی که در این حوزه کار کرده‌اند و معمولا دین و بعد معنویت را کنار گذاشته‌اند، به عنوان افرادی تلقی می‌شوند که اندیشمند حوزه‌ی اجتماعی هستند.

میری با بیان این مطلب که از سال‌ها پیش به مطالعه‌ی آثار افرادی چون دکتر شریعتی، اقبال لاهوری، دکتر بهشتی، استاد مطهری، امام موسی صدر، علامه جعفری و آیت‌الله طالقانی اشتغال دارد، گفت: معتقدم تقریبا مجموعه‌ای از این افراد را می‌توان در چارچوبی به نام مکتب اصالت فطرت جای داد.

او ادامه داد: این به دلیل اعتقاد این افراد به دارا بودن یک سرشت جهان‌شمول از سوی انسان‌هاست و کسانی چون اریک فروم نیز در اروپا و آمریکا هستند که آن‌ها هم به این معتقدند که انسان برخلاف آن‌چه جامعه‌شناسان امروزی می‌گویند، هویت جهان‌شمولی ندارد و در هر جایی که زندگی کند، رنگ و بوی آن‌جا را می‌گیرد و بدین ترتیب، این‌گونه از اندیشمندان را می‌توان در چنین چارچوبی از نظر تفکر درنظر گرفت.

موضوعاتی که در این کتاب بر روی آن‌ها بحث شده، درباره‌ اندیشه‌های اجتماعی علامه محمدتقی جعفری است و یک مقدمه توسط آرنوتا اوش از دانشگاه اینتراک و یک مؤخره توسط رودیگل لفزیر بر آن نوشته شده است

او با اشاره به این نکته که متأسفانه آثار و شخصیت متفکرانی چون علامه جعفری در خارج از ایران شناخته‌شده نیست، اظهار کرد: به دلیل آن‌که تحصیلات و زندگی من در اروپا و آمریکا بوده است،‌ به این نتیجه رسیده‌ام که معمولا دانشجویان آن‌ها در حوزه‌ی علوم اجتماعی از اندیشمندان غیراروپایی کم‌تر می‌دانند و این یکی از علت‌های تألیف این کتاب بوده است که بگویم لزوما این‌گونه نیست که تاریخ علوم اجتماعی یا علوم انسانی مختص به اروپا و آن هم در همین مدت 150 سال باشد.

این استاد دانشگاه گفت:‌ انتشار آرا و افکار اندیشمندان اسلامی در خارج از مرزهای ایران و جهان اسلام نمی‌تواند توسط یک نفر انجام شود؛ ولی درباره‌ این‌که در مکاتب جامعه‌شناسی و نظریه‌های اجتماعی بتوانیم از مکتب اصالت فطرت صحبت کنیم، من تقریبا در این 10 سال اخیر به طور منظم یک‌سری آثار را منتشر کرده‌ام و در این فکر نیز هستم که نظریات افرادی چون علامه جعفری را از جوانب دیگر مورد بررسی قرار دهم و این کار را ادامه دهم.

او افزود: متأسفانه در داخل کشور هم آن‌چنان آشنایی با اندیشه‌های اجتماعی علامه جعفری وجود ندارد و حتی من در شروع فعالیت خود با برخی نظرات مواجه شدم که قائل بر این بودند که ایشان به جز در مسائل فقهی، دارای نظر نیستند.

این دانشیار جامعه‌شناسی دانشکده‌ علوم اجتماعی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی افزود: من در اثر خود سعی کرده‌ام که با دلیل نشان دهم علامه جعفری یک اندیشمند جامع‌الاطراف است و اندیشه‌های اجتماعی زیادی دارد.

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

پنج شنبه 25 فروردین 1390  8:54 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:علامه جعفری

دیدار آیة‌ الله بروجردی با مجتهد سی‌ و سه ساله باعث افزایش علاقه آیة‌ الله بروجردی به آیة ‌الله جعفری شد. وقتی محمدتقی با شور و اشتیاق از اساتید حوزه نجف سخن می‌گفت، دل آیة‌الله بروجردی بی‌تابانه در فضای حرم امیرالمؤمنین (ع) پرواز می‌كرد. وجود آقای جعفری در حوزه علمیه قم، می‌توانست غنیمتی برای طلبه‌های فاضل باشد. آیة‌الله بروجردی از او خواست در قم بماند و تدریس را شروع كند، اما آقای جعفری مؤدبانه گفت: «اجازه بفرمایید به مشهد یا تهران بروم. متأسفانه آب قم با مزاج من سازگار نیست.» آیة‌الله بروجردی با مهربانی گفت:«اختیار دارید آقا! شما هرجا كه باشید ان‌شاءالله منشأ خیر و اثر خواهید بود.» جعفری به شوق زیارت امام هشتم (ع) مشتاقانه به مشهد شتافت. حوزه علمیه مشهد، بسیار فعال و پرتحرك بود. طلبه‌های برجسته و خوبی در مشهد مشغول تحصیل بودند. مهم‌تر از هر چیز، وجود مرجعی گران‌قدر و بزرگترین چهره‌ی روحانی مشهد در حوزه بود. آقای جعفری برای احترام و استفاده از درس‌های فقه و اصول آیة‌الله میلانی در مسجد گوهرشاد مشهد به محضر ایشان رفت. از همان ابتدا آیة‌الله میلانی متوجه شد با مجتهدی رو به رو است كه از میان طلاب كم‌تر كسی به جامعیت او وجود دارد. از این رو با احترامی خاص و شایان با او رفتار می‌كرد. آیة‌الله جعفری یك سال در مشهد اقامت كرد. در این مدت بجز تدریس، مشغول تحقیقات و نوشتن كتاب‌های مورد نیاز اجتماع بود. روزی آیة‌الله میلانی كه حضور معنوی آقای جعفری برایش بسیار گرانبها بود، با اشتیاق اجازه‌ اجتهاد او را مهر و امضا كرد و به او داد. متن اجازه نامه عربی بود. در قسمتی، از آن آمده بود: « ... نور چشم من، علامه گران‌قدر حجة‌الاسلام والمسلمین حاج میرزا محمدتقی جعفری دامت تأییداته، مدت زیادی از عمرش را صرف تحصیل معارف حقه ‌الهی نمود و در بالا بردن علوم دینی كوشش و اجتهاد كرد و در دروس فقه و اصول من محققانه حضور یافت. پس بحمدالله تعالی از علوم اسلامی به مرتبه‌ی نامدار و در اجتهاد به مقامی رفیع دست یافت ...» علامه جعفری تصمیم گرفت برای انجام كارهای تحقیقی و تألیفی خود به تهران بیاید، در این زمان، آوازه‌ی شهرت او نزد بزرگان حوزه علمیه قم، مشهد و تهران پیچیده بود. به محض ورود او به تهران، مراجع بزرگ آیة‌الله شیخ محمدتقی‌آملی و آقا سیداحمد خوانساری از او درخواست كردند در كنار تدریس و تحقیق، امامت مسجدی در تهران را بپذیرد. علامه جعفری كه كارهای عظیمی در پیش روی داشت، با صمیمیت و تواضع گفت:«الحمدالله امام جماعت برای مساجد زیاد است. اجازه بدهید حال طلبگی نجف را ادامه بدهم و هم‌چنان به تحقیق و تألیف مشغول باشم. البته بخشی از ساعات را در مدرسه مروی تدریس خواهم كرد.» خبر اقامت علامه جعفری در تهران به سرعت درمیان بزرگان حوزه پیچید. در تهران، فقط چند نفر از چهره‌های كاملاً شناخته شده مجتهدان حوزه، با همه وجود برای پاسخ‌گویی به شبهه‌های مخالفان اسلام كمر همت بسته بودند. علامه جعفری، دورادور با تلاش و همت آیة‌الله مرتضی مطهری آشنا بود و می‌دانست كه او نه تنها در حوزه علمیه بلكه در محافل دانشگاهی نیز از موقعیتی ممتاز برخوردار است. آیة‌الله مطهری كه از تألیفات علامه جعفری اطلاع داشت، وقتی فهمید كه او مقیم تهران شده است، مشتاقانه به سویش شتافت. از سوی دیگر، محقق بزرگ آیة‌الله دكتر محمدابراهیم آیتی نیز متوجه حضور علامه جعفری در تهران شد. آیة‌الله مطهری و دكتر آیتی از وی برای تدریس در دانشگاه دعوت كردند. علامه جعفری از این كه به طور مرتب برای دانشگاهیان تدریس كند، عذرخواهی كرد. او كه حیطه‌ تألیف در زمینه‌های گوناگون اسلامی را خالی می‌دید، قول داد نه به عنوان برگزاری كلاس درس رسمی بلكه هرسال بنا به ضرورت، بحث‌هایی برای دانشگاهیان سراسر كشور برگزار كند. به این ترتیب پس از مدتی، دانشگاهیان تهران، شیراز، اصفهان، مشهد و دیگر شهرهای كشور، هر از گاهی در برابر كسی قرار می‌گرفتند كه معارف الهی چون چشمه‌ای جوشان از وجودش سرازیر می‌شد. طلبه‌های حوزه علمیه، اساتید دانشگاه و دانشجویان رشته‌های مختلف، شیفته بیان صمیمانه او می‌شدند. سخنان دلنشین او نشانه‌ی تسلط بر ادبیات فارسی و عربی بود. مفاهیم عرفانی، فلسفی، اصولی و فقهی و تازه‌ترین اندیشه‌های بشری كه در قالب ادبیات، رمان و شعر از سینه‌ی او می‌جوشید، بر هر كسی تأثیر می‌گذاشت. شركت ‌كنندگان در جلسات سخنرانی او در مقابل عظمت اندیشه‌اش، حیرت زده دور او را می‌گرفتند. علامه جعفری با نكته سنجی و طنزی كه استادانه در بیان مفاهیم خود به كار می‌برد، مشتاقان را شیفته‌ی خود می‌كرد. او چون پرنده‌ای بود كه هر از گاهی تا مدت‌ها ناپدید می‌شد و باز در جایی دیگر و جمعی دیگر می‌نشست و از عقل و عشق و ... می‌گفت. از آن پس، آوازه‌ی او نه تنها در حوزه‌های علمیه كه در دانشگاه‌های سراسر كشور پیچید. از سوی بعضی از اساتید دانشگاه‌ها دعوت‌ها و اصرارهایی برای تدریس، به دستش می‌رسید، اما به همه آن‌ها جواب رد می‌داد. روزی برای سخنرانی به دانشگاه مشهد دعوت شده بود. جمعیتی بسیار زیاد و غیرعادی سالن را پركرده بود. قبل از شروع سخنرانی، همه صندلی‌ها پر شده، و عده‌ی زیادی ایستاده بودند. علامه جعفری پشت میكروفون قرار گرفت. در میان صدها چشمی كه به او دوخته شده بود، برق نگاهی مشتاقانه او را مبهوت كرد. حاضران دریافتند كه علامه جعفری صمیمانه و متواضعانه به چهره‌ای خیره شده است. شاید بیش از یك دقیقه سكوت مطلق بر فضای سالن مسلط شد. آن یك دقیقه گذر یك عمر بود، قطاری از خاطرات او را به دوران كودكی‌اش برده بود. اولین كسی كه یك لبخند به او هدیه كرده بود، مؤدبانه و مشتاقانه در میان جمعیت نشسته بود، مدیر مدرسه اعتماد، آقای جواد اقتصادخواه. جلسه پرشور آن روز دانشگاه مشهد پایان یافت. انبوهی از جمعیت بر گرد علامه جعفری حلقه زدند. گویا پروانگانی بودند كه گرد شمع می‌چرخیدند، غافل از آن كه در میان پروانگان، شمعی بود كه علامه جعفری خود پروانه‌وار او را می‌جست. آقای اقتصادخواه كه پیر شده بود، صف جمعیت را شكافت و پیش آمد. چشمان جست‌وجوگر علامه جعفری آرام گرفت. جمعیت خود را به كناری كشیده بود. اشك در چشم‌های آقای اقتصادخواه حلقه بسته بود. - مرا به جا آوردید؟ - استاد! چه طور شما را به خاطر نیاورم؟ سكوتی عمیق برقرار شد. علامه جعفری در روزگار كودكی خود غرق شده بود. لبخند زنان آن سكوت سنگین را شكست و گفت:« یادتان هست با آن تركه آلبالوی قرمز رنگ مرا زدید؟» آقای اقتصادخواه سر به زیر انداخت. علامه جعفری با احترام و همه احساسش گفت:« كاش خیلی از آن چوب‌ها به من می‌زدید. این مركب بدن، تازیانه می‌خواهد تا روح را حركت بدهد و جلو ببرد.» كسانی كه دور آنها حلقه زده بودند مبهوت این گفت‌و گو بودند. اشك، چشمان چند نفری را پركرده بود. علامه جعفری با مهربانی و اشتیاقی فراوان دست آقای اقتصادخواه را در دست‌هایش گرفته بود و به گرمی می‌فشرد.

مردی كه زنگ آیینه‌ها را می‌زدود!

تدریس در مدرسه مروی، پاسخ‌گویی به جوانان مشتاق در جلسات هفتگی، بحث ‌و گفت‌وگو با دانشمندان و اندیشمندان بزرگ كشور، سخنرانی برای اساتید و دانشجویان دانشگاهی و مهم‌تر از همه، تألیف كتاب‌های مختلف، از مهم‌ترین وظایفی بود كه علامه جعفری از نخستین سال ورود به تهران، خود را مكلف به انجام آنها می‌دید. این روند هم چنان ادامه داشت. تا این كه در سال 1344 اتفاق مهمی روی داد. علامه جعفری كه همواره در كنار درس‌ها و بحث‌ها، بخشی از خوراك روح خود را در انس با ادبیات جهان می‌یافت، به طوری شگفت‌انگیز نسبت به كتابی آشنا، حساسیت عجیبی پیدا كرد. او با مثنوی مولانا جلال‌الدین بلخی درحوزه علمیه نجف آشنا شده بود و ابیات زیادی از آن را حفظ بود، اما از هنگام ورودش به تهران دریافته بود كه مثنوی مولوی ویژگی‌های منحصر به فردی دارد. او با كسانی روبه‌ رو شده بود كه مغرورانه حتی به فلك هم باج نمی‌دادند. اما وقتی مفهومی را با استناد به یك یا دو بیت از مثنوی مولانا بیان می‌كرد، عاشقانه سكوت می‌كردند و تسلیم می‌شدند. علامه با همه توان خود وارد دریای مثنوی شد. مجلس تفسیری بر مثنوی، برای مشتاقان برپا كرد. در این مجلس، نه تنها مسلمانان كه غیر مسلمانان نیز مشتاقانه حضور می‌یافتند و تحت تأثیر مولانا و تفسیر علامه جعفری قرار می‌گرفتند. علامه، عمیقاً به شرح و توضیح مثنوی پرداخت. او در طول آن سال‌ها با عمق مضامین و مفاهیم كتاب مثنوی آشنا شده بود و احساس می‌كرد كه ملای رومی در آن كتاب بزرگ، نگرشی قوی، عرفانی، روایی و اخلاقی دارد. از نظر علامه، مثنوی بدون كم‌ترین تردیدی در فرهنگ انسانی جهان، جایگاه ویژه‌ای داشت. مولانا در مثنوی به افزون بر دو سوم از قرآن استناد كرده بود. این كتاب بزرگ قرن‌ها مورد استفاده و یا سوء استفاده‌هایی قرار گرفته بود. به رغم عظمت اندیشه‌های مولوی، گاه اشتباهات و تناقضاتی در مثنوی پیدا می‌شد. علامه جعفری محققانه كوشید تا اشكالاتی را كه در مثنوی به نظرش می‌رسید، توضیح دهد. او در حالی كه مثنوی را برای علاقه‌مندان تدریس می‌كرد نخستین جلد از كتاب شرح و تفسیر خود را منتشر كرد. مدیر انتشارات اصرار كرده بود كه عكسی از علامه در ابتدای كتاب چاپ شود تا دانشگاهیانی كه با وی ناآشنا بودند، باور كنند كه مؤلف كتاب یك روحانی شیعه است. سرانجام شرح و تفسیر مثنوی مولانا به قلم علامه جعفری در پانزده جلد چاپ شد و همه اندیشمندان و اهل كتاب را متوجه حضور محققی بزرگ كرد، كسی كه حتی در مقابل مولانا نیز سر تسلیم عاشقانه فرود نیاورده بود. او عظمت مولانا را همواره پاس داشته بود، اما معتقد بود كه مولانا نیز انسان است و در كتاب عظیم خود مرتكب اشتباهاتی نیز شده است. او می‌گفت مولوی معصوم نیست و نباید كوركورانه همه‌ی آن چه را كه گفته است، پذیرفت. بیش از همه مردم، مثنوی‌شناسان بزرگ ایران از عظمت دانش و تجربه علامه جعفری آگاه شدند. بدیع‌الزمان فروزانفر كه یكی از استادان ممتاز، مطرح و بسیار سخت‌گیر دانشكده ادبیات دانشگاه تهران بود، هنگام سفر به مشهد، در اتوبوس، با عظمت اندیشه و وسعت اطلاعات علامه آشنا شد و مصرانه از او دعوت كرد تا در دانشگاه تهران تدریس كند، اما این بار هم علامه نپذیرفت. روزی در جلسه‌ای استاد بزرگ دانشگاه تهران علامه جلال‌الدین همایی كه از شیفتگان مولانا بود، خطاب به علامه جعفری گفت:« خدا را شكر می‌كنم شما با این كه در نجف به تحصیل فقه و اصول می‌پرداختید، از مثنوی غافل نماندید و به تحقیق درباره‌ی آن پرداخته‌اید.» و بعد با شیفتگی پرسید:« من پس از پیامبران و ائمه علیهم‌السلام، فردی را به بزرگی مولوی سراغ ندارم. بعید می‌دانم كسی مانند او پا به عرصه‌ی وجود بگذارد، نظر شما چیست؟» علامه جعفری بدون تردید و مكث جواب داد:« من به خود اجازه نمی‌دهم پرونده‌ی مغز بشری را ببندم. مولوی مرد بسیار بزرگ و باعظمتی بوده، اما این كه آیا نظیر مولوی نبوده و یا نخواهد بود، قابل اثبات نیست.» این گونه برخوردهای محققانه و موشكافانه، باعث شده بود كه پس از پایان مجلدات تفسیر مثنوی، همایی مشتاقانه بگوید:«به مناسبت اتمام این تفسیر، شایسته است مجلس بزرگداشتی برپا شود.» و از سر شوق و اشتیاق همان لحظه به وجد آمده سروده بود :

از نقوش مثنوی بی‌آب و رنگ

  آینه‌ی افكار را بگرفته زنگ

هان وهان تو ای تقی جعفری

 زنگ این آیینه را باید بری

زنگ این آیینه بردن كار توست

 دست حق صیقل ده آثار توست

چشم آن دارم كه با مغز فكور

در دمی در مردگان بانگ نشور

علامه همواره به نیازهای فكری زمان خود توجه داشت. بیش‌تر آثار او به خاطر رفع نیازهای جامعه نوشته شده است. رابطه فلسفه و فیزیك و ارتباط فلسفه و عرفان، موضوعی بود كه نزدیك به بیست سال تمام علامه جعفری و دانشمندانی مانند: دكتر ریاحی كرمانی، دكتر فرشاد، محمد سنگلجی، دكتر جمارانی، دكتر كاشی‌گر و دیگران را در منزل پروفسور محمود حسابی دورهم جمع كرده بود. در آن جلسات، مطالب مختلفی در زمینه‌های فلسفه، فیزیك، عرفان و نقد اندیشه‌ی فلاسفه غرب، مطرح می‌شد. آن روزها علامه جعفری كه تناقضات فراوانی در كتاب جدید برتراند راسل «جهانی كه من می‌شناسم» یافته بود، با جمع مطرح كرد. او قبل از در میان گذاشتن اشتباهات راسل، متن اصلی كتاب را به كمك دوستانش ترجمه كرده بود، زیرا كتاب ترجمه و منتشر شده از راسل حاوی اشتباهات و غرض‌ ورزی‌های فراوانی بود. وقتی علامه تناقضات كتاب را مطرح كرد، دیگران نیز وجود آنها را تأیید كردند. پروفسور حسابی پیشنهاد كرد بهترین كار آن است كه علامه جعفری نامه‌ای برای راسل بنویسد و اشتباهات او را گوشزد كند. علامه جعفری گفت:« من نامه را می‌نویسم و شما آن را ترجمه كنید تا برای راسل، ارسال كنیم.» و این، آغاز مكاتبات مستمر بین علامه جعفری و برتراند راسل بود. در همان جلسات، روزی موضوع نظریه پروفسور حسابی درباره‌ی ذرات بنیادی و گفت‌وگوی او و استادش انیشتین به میان آمد. پروفسور حسابی می‌گفت:«هر ذره‌ای كه در نظر گرفته شود مانند الكترون‌ها یا پروتون‌ها دامنه‌ی موجودیت‌اش تا كهكشان‌ها نیز كشانده شده است و برای شناسایی دقیق آن باید اجزای دیگر عالم را نیز درنظر گرفت.» علامه جعفری گفت:« ما هم چند بیتی در عرفان داریم كه جوابش بی‌شباهت به مطلب شما نیست.» شیخ محمود شبستری می‌گوید: به هر جزوی ز كل، كان نیست گردد كل اندر دم ز امكان، نیست گردد جهان كل است و در هر طرفه‌العین عدم گردد و لایبقی زمانین دگر باره شود پیدا جهانی به هرلحظه زمین و آسمانی جهان چون خط وخال و چشم و ابروست كه هر جزئی به جای خویش نیكوست اگر یك ذره را برگیری از جای خلل یابد همه عالم سراپای.» پروفسور حسابی كه بیش‌تر اهل سكوت و اندیشیدن بود و در جلسات كم‌تر سخن می‌گفت با هیجانی غیرمادی از جا برخاست و تقریباً فریاد كشید: «شبستر كجاست؟ شبستری كیست؟» علامه جعفری كه هیجان‌زدگی و شوق دریافت نكته‌ای جدید برای پروفسور حسابی، برایش بسیار شكوهمند و عزیز بود، با احترام و صمیمیت گفت: «شبستر یكی از شهرهای نزدیك به تبریز و شیخ محمود شبستری یكی از عرفای بزرگ قرن هشتم است.» پروفسور حسابی كه با دستپاچگی به دنبال خودكاری می‌گشت، از اتاق خارج شد. پس از چند لحظه دوباره برگشت و از علامه جعفری خواست كه آن چند بیت را دوباره بخواند تا یادداشت كند و در اولین فرصت این موضوع را در كتاب «گلشن‌راز» پیدا كند. با افزایش شهرت علامه جعفری، بسیاری از اندیشمندان ایرانی و خارجی علاقه‌مند می‌شدند تا او را از نزدیك ببینند و درباره مسائل گوناگون و یا تحقیقات خود با وی گفت‌ وگو كنند. اما علامه جعفری فقط بنا بر ضرورت و نیاز، تنها می‌توانست به برخی از آنها پاسخ بگوید. او اگر وقت خود را آزاد می‌گذاشت و به دعوت‌های متعددی كه از او می‌شد پاسخ می‌داد، باید دست از تألیف و تحقیق می‌كشید. به همین علت قصد كرد تنها در جایی كه وظیفه داشت و تكلیف او بود، به دعوت‌ها پاسخ دهد. یك روز توسط یكی از دوستان نامه‌ای به دستش رسید. نامه از طرف و به خط علامه سمنانی بود. وی یكی از علمای بسیار بزرگ، جامع علوم عقلی و نقلی و به معنای وسیع كلمه صاحب اطلاعات و معلوماتی پهناور بود كه بیش از 300 تألیف داشت. علامه سمنانی نوشته بود: «دلم می‌خواهد شما را ببینم، اما نمی‌توانم به تهران بیایم. اگر برای شما امكان‌پذیر است به سمنان بیایید ... . » علامه جعفری به احترام سن‌ و سال و عظمت علامه سمنانی، مشتاقانه دعوت او را پذیرفت و همراه دوستانش با قطار به سمنان رفت. وقتی قطار به سمنان رسید، جمعیت عظیمی در ایستگاه موج می‌زد. جمعیت مشتاقانه در برابر درهای خروجی راه‌آهن ایستاده بودند. هم زمان با او، روحانی خوش چهره و آراسته‌ای از كوپه‌ای دیگر پیاده شد. ناگهان سیل جمعیت به سوی آن روحانی شتافت صدای فریاد كسی بلند شد: «به سلامتی علامه محمدتقی جعفری صلوات!» علامه كه از این حادثه خنده‌اش گرفته بود با عجله به همراهانش گفت: «خیلی خوب شد. رسیده بود بلایی ولی به خیر گذشت. هرچه زودتر حركت كنیم بهتر است.» وقتی علامه و همراهان او برای كرایه درشكه به درشكه‌چی‌های منتظر مراجعه كردند، هیچ‌كس حاضر نشد آنها را سوار كند. همه چشم به جمعیت داشتند و با بی‌تفاوتی می‌گفتند: «آقا! بفرمایید جای دیگر، ما می‌خواهیم مهمانان علامه سمنانی را به منزلش برسانیم.» سرانجام یكی از درشكه‌چی‌ها با اكراه حاضر شد به ازای ده برابر قیمت معمول، آنها را سوار كند! بعد از رفتن علامه جعفری، بالاخره مرد روحانی پرجذبه‌ای كه از برخورد مردم گیج شده بود، ایستاد و با دلخوری گفت:« آقایان! با بنده چه كار دارید؟ كلام علامه؟ بنده علامه جعفری نیستم. من اصلاً ایشان را نمی‌شناسم!» درشكه‌چی كه چند نفر دیگر را هم سوار كرده بود، نزدیكی‌های منزل علامه سمنانی او را نشان داد كه پیاده و عصا زنان برای استقبال آمده بود. علامه جعفری وقتی متوجه علامه سمنانی شد، پنهانی پول درشكه را حساب كرد و پیاده شد. بعد، لبخند زنان به سوی علامه سمنانی رفت. علامه سمنانی كه حدس زده بود این روحانی ساده‌پوش كه به ظاهر هیچ نشانه خاص و چشمگیری ندارد، علامه محمدتقی جعفری است، او را در آغوش گرفت و با عصبانیت گفت: «پس كجا هستند این مردم؟ كو آن جمعیتی كه فرستاده بودم به پیشواز شما؟» علامه جعفری لبخند زنان جواب داد: «الان می‌آیند خدمتتان، هنوز دیر نشده است.» علامه سمنانی كه از لبخند علامه جعفری همه چیز را متوجه شده بود، با دلخوری گفت: «آقایان! این‌ها حتماً اشتباه گرفته‌اند. تقصیر قیافه خودتان است، حتماً عوضی گرفته‌اند. آخر قربانت گردم این چه قیافه‌ای است كه درست كرده‌ای؟ یك مقداری به خودت برس. لباس‌هایت را جمع ‌و جور كن!» و مشتاقانه آن مهمان عزیز را كه مدت‌ها انتظارش را می‌كشید، به خانه برد تا در فاصله چهار روزی كه در كنار او بود، در زمینه افكار و اندیشه‌های یكدیگر، با هم گفت ‌وگو كنند، به ویژه درباره كتاب بزرگ حكمت بوعلی سینا كه به قلم او نوشته شده بود.

راهی میان بُر به سوی خدا

تابستان سال 1346 ه.ش فصلی گرانبها برای علامه جعفری بود. او توفیق یافته بود كه برای اولین بار به حج مشرف شود. وقتی هواپیما در جده به زمین نشست، جمعیت قافله‌ی آنها در واقع كاروانی عظیم بود. آن‌هایی كه علامه جعفری را می‌شناختند، ازهمان لحظه ورود به هواپیما او را زیر نظر داشتند و به نزدیكان خود از عظمت علمی و روحانی او سخن‌ها می‌گفتند. در فرودگاه جده توجه او به عده‌ای جلب شد كه حیران و سرگردان مانده بودند. آنها حدود بیست زن و مرد روستایی اهل دهات اطراف مراغه بودند كه بهت زده و نگران نمی‌دانستند چه بكنند. علامه با مهربانی به آنها نزدیك شد و به زبان تركی گفت: «من هم با شما هستم، نگران نباشید!» زنان و مردان روستایی با دیدن مردی روحانی در جمع خود با خوشحالی دور او جمع شدند. آنها فكر می‌كردند آن روحانی رسماً موظف است با آنها باشد. به این دلیل هرچه را كه فكر می‌كردند قابل پرسیدن است، از او می‌پرسیدند و علامه با آرامش و حوصله به آنها جواب می‌داد. حضور شبانه‌روزی علامه جعفری در جمع آنان و حل مشكلاتشان، نشاط روحی خاصی به علامه بخشیده بود. او آرامش و صفای خاصی احساس می‌كرد. توضیح مسائل احرام، تصحیح كردن حمد و سوره و یاد دادن مناسك حج به آنها كه گاهی بسیار با سختی و مشقت صورت می‌گرفت نه تنها او را ناراحت نمی‌كرد بلكه در واقع لحظه لحظه بودن در كنار آنها را غنیمت می‌شمرد. علامه جعفری در برخورد با آنها دچار چنان حال معنوی و روحانی شده بود كه تا به آن روز درك چنان حالی برایش بی‌سابقه بود.زائران روستایی خانه خدا در خواندن حمد و سوره اشكالات فراوانی داشتند و علامه برای این كه از نگرانی آنها بكاهد قول داد به نیابت از تك‌تك آنها، پشت مقام ابراهیم برایشان نماز بخواند. یكی از آنها كه مردی بسیار ساده و مهربان بود، وقتی بعد از چندین بار تمرین باز هم قرائت حمد و سوره خود را درست نمی‌دید، با حالتی خاضعانه گفت: «تو را به خدا این حمد و سوره را از من بپذیر و قبول كن! وقتی به تهران رسیدیم، یك قوچ به تو می‌دهم.» علامه جعفری كه از سادگی و صفای آنها، تحت تأثیر قرار گرفته بود، گفت: «تو نمازت را بخوان. من هم به نیابت از تو، نماز خواهم خواند.» در گرمای طاقت‌فرسای تابستان مكه، علامه به نیابت از تك‌تك آن جمع، شروع به خواندن نماز كرد. یك لحظه احساس كرد كه فضای شلوغ و پرجمعیت اطراف مقام ابراهیم، خالی شده است و او در كمال آرامش و با روحیه‌ای عجیب بیست بار پشت مقام ابراهیم نماز خواند. حال معنوی عجیبی به اودست داده بود. احساس می‌كرد خیلی به خدا نزدیك شده است. وقت آن بود كه برای خودش دعا كند. - خدایا از اولاد من به جامعه ضرر نرسان. خدایا! ثروت زیاد به من نرسان. خدایا! مرا آن‌چنان در نظر بگیر كه هیچ‌گاه خودخواهی بر زندگی‌ام غلبه نكند. روستائیان ساده و صمیمی دهات مراغه كه تلاش آقای جعفری را مافوق انتظار خود می‌دیدند و فكر می‌كردند او زحمتی بیش از وظیفه رسمی خودش كشیده است، مبلغی پول جمع كرده و به پیرترین فرد خود دادند. او نیز با احترام خاصی در برابر علامه نشست و در حالی كه مبلغی جمع‌آوری شده را به سوی او دراز می‌كرد، گفت: «حاج آقا! كم ما را زیاد حساب كن.» علامه با خوش‌رویی و مهربانی گفت: «پدرجان! مال من رسیده است. این پول را مجدداً به افرادش برگردان و یا در جای دیگر به نیازمندان بده.» روز آخر، وقتی علامه جعفری در چادر بزرگی در منا نشسته بود، افرادی كه متوجه حضور او در مكه و منا شده بودند، در اطراف چادر گردآمدند. شایع شده بود كه علامه جعفری می‌خواهد سخنرانی كند. وقتی خبر به گوش علامه رسید كه جمعیت انبوهی مشتاقانه آماده شنیدن حرف‌های او بودند، علامه گفت: «قرار نیست بنده حرفی داشته باشم. روحانیون عزیزی هستند كه صحبت می‌كنند و ما هم استفاده می‌كنیم.» اما نگاه‌های مشتاق به چهره‌ی او خیره شده بود و همه چشم انتظار حرف‌های او بودند. علامه جعفری احساس می‌كرد، انس با بیست زائر روستایی كه خالصانه به مكه آمده بودند، روحیه‌ی عجیبی به او بخشیده است. صفای باطنی خاص و فوق‌العاده‌ای در خود احساس كرد. انبوه جمعیت مشتاق را بیش از آن منتظر نگذاشت و با لحنی كه كلمه كلمه آن تا اعماق دل و جان زائران می‌نشست، آغاز سخن كرد. حرف‌هایش را با اشعاری از حكیم صفای اصفهانی آغاز كرد. اشك از گونه‌هایش روان بود. ولوله‌ای در میان جمع افتاده بود و سرزمین منا محشری از راز و نیاز شده بود. علامه راز و نیاز با خدای خود را آغاز كرده بود:

سر خوان وحدت آن دم كه دم از صفا زدم

من به سر مقام ملك و ملكوت، پا زدم

من در دید غیر بستم، بت خویشتن شكستم

 زسبوی یار مستم چو می‌ ولا زدم

انس و معاشرت و حضور بیست دل پاك روستایی، احساسات علامه جعفری را چنان به هیجان آورده بود كه احساس می‌كرد راهی میان بُر به سوی خدا یافته است، راهی كه بسیار بسیار كوتاه، نزدیك و روشن بود.

توصیه علامه امینی(ره)

جرقه‌ای كوچك و اندیشه‌ای عظیم نگارش پانزده جلد تفسیر مثنوی معنوی فقط یك مقدمه بود، ده‌ها جلد تألیف فلسفی و اجتماعی كه اندیشه‌های تشنه را سیراب می‌كرد، همه و همه گوشه‌هایی از رسالتی بزرگ بود كه علامه محمدتقی جعفری به انجام رسانده بود. حالا خودش تشنه بود. می‌خواست خود را غرق در كلامی كند كه فوق كلام انسان باشد. می‌خواست با كسی روبه رو شود كه مستقیم با خدا در ارتباط بود. همان كسی كه در كودكی كاسه‌ای شیر به او بخشیده بود. همان كسی كه یازده سال تمام، هر صبح قبل از نماز در محضرش زانو می‌زد و با او به گفت‌ وگو می‌نشست. علامه جعفری در كنار صدها كتابی كه با آنها مأنوس و معاشر بود، با همه وجود غرق در نهج‌البلاغه علی (ع) شده بود. می‌خواست غواص دریای سخنان مولایش علی (ع) باشد. می‌خواست به هزاران هزار انسانی كه از كنار خانه او گذر می‌كردند، اگر شیر معرفت می‌بخشد از همان شیری هدیه كند كه روزی علی‌بن ابی‌طالب (ع) به او بخشیده بود. باید كاری می‌كرد. دلش برای امیرالمؤمنین (ع) تنگ شده بود. احساس می‌كرد حضور علی (ع) با همه عظمتش حتی در میان شیعیان نیز شناخته شده نیست. دلش برای كتابخانه علامه امینی، صاحب كتاب بزرگ «الغدیر» تنگ شده بود. از كتابخانه علامه امینی در نجف تا حرم علی (ع) راهی نبود. كتابخانه، هشت سال تمام صمیمانه او را پذیرفته بود. صاحب آن كتابخانه نیز از شیفتگان سینه چاك علی (ع) بود. عظمت كتاب الغدیر علامه امینی، همواره برای او ستودنی بود، تا این كه اتفاق عجیبی افتاد. گویی باز هم خوابی در حال پیوستن به واقعیت بود. گویی جرقه‌ای در حال شعله‌ور ساختن خرمن اندیشه‌ای عظیم بود. روزی از روزهای سال 1356، داماد علامه جعفری با احساسی عمیق و هیجانی غیرقابل توصیف از اصفهان به دیدارش آمد. سفر او تنها برای زیارت استاد نبود. می‌خواست او را از خوابی كه مثل روز روشن، برایش اتفاق افتاده بود، آگاه سازد. علامه جعفری با آرامش روحی و معنوی همیشگی خود آماده شنیدن بود. آقای مصاحب با احساسی شورانگیز سخن می‌گفت: «دیشب خواب مرحوم علامه امینی صاحب الغدیر را دیدم. در اتاقی نشسته بودند، ولی دستشان بسته بود و كاری نمی‌توانستند انجام دهند. به من فرمودند: شما محمدتقی جعفری را می‌شناسید؟ گفتم: بله. گفت: نامه‌ای هست كه باید به ایشان بدهید. پاكت را گرفتم و گفتم اجازه می‌دهید ببینم چه نوشته است؟ اجازه داد. باز كردم. خیلی جنبه معنوی داشت. در خواب بسیار گریه كردم. الان جملات نامه یادم نیست. ایشان به من فرمودندبه جعفری سلام مرا برسانید و بگویید ما كه به این عالم آمده‌ایم دستمان از كار بسته است. شما كه در آن دنیا هستید می‌توانید درباره علی‌بن ابی‌طالب(ع) كاری را شروع كنید. شما می‌توانید ... شروع كنید ... .»علامه جعفری رو به درگاه خداوند كرد و گفت: «خدایا! این ولی اعظم توست. به ما محبت فرما كه همت كنیم و بتوانیم در این كار بزرگ شرمنده نشویم.»و چنین بود كه ترجمه و تفسیر نهج‌البلاغه آغاز شد. نه یك جلد، نه دو جلد، نه ده جلد ... از آن پس، همه‌ی دل مشغولی علامه محمدتقی جعفری صرف این ترجمه و تفسیر شد.

نقش علامه در انقلاب

هدف از یك عمر تحصیل، تدریس، تفكر، اجتهاد علمی و تألیفات در زمینه‌های مختلف، همه و همه برای این هدف بزرگ بود كه اسلام به جهانیان شناسانده شود و دستورات این دین مبین اجرا گردد. اینك آن اتفاق بزرگ در سراسر تاریخ پرنشیب و فراز ایران به وقوع پیوسته بود. پس از قرن‌ها كسی قیام كرده بود و زمام امور كشور را به دست گرفته بود كه مجتهدی بزرگ و مرجعی عالی قدر بود. رهبری انقلاب اسلامی ایران توسط امام خمینی (ره) همه كسانی را كه در هر زمینه‌ای برای اعتلای اسلام تلاش می‌كردند، از صمیم قلب خشنود ساخته بود. هركس با همه شور و اشتیاق و توان خود به میدان آمده بود تا پس از قرن‌ها، به برقراری حكومت اسلامی كمك كند. پدر پیر علامه جعفری در تظاهرات مشهد گفته بود: «ببینید آقایان چه می‌فرمایند! هر وقت كه باید كفن بپوشیم، ما هم كفن بپوشیم و بیاییم تا از قافله عقب نمانیم.» رهبر انقلاب با تكیه بر شور انقلابی و ایمان مردم، نبردی عظیم را به پیروزی رسانده بود. اسلام شناسان بزرگ، دوستان و هم‌فكران علامه جعفری، كسانی مانند آیة‌الله مطهری، آیة‌الله سیدمحمود طالقانی، آیة‌الله بهشتی و دیگران هر یك بنا به وظیفه دینی خود، مسئولیتی را پذیرفته بودند. ضرورت انقلاب ایجاب كرده بود كه عالمان بزرگی مانند آنها وارد عمل شوند. علامه جعفری احساس می‌كرد با پیروزی انقلاب اسلامی، نسل انقلاب بیش از گذشته با نیازهایی روزافزون و سوال‌هایی بزرگتر روبه‌ رو خواهد شد و پیوستن مجتهدان و عالمان بزرگ به صحنه‌های اجرایی انقلاب، میدان تألیف و گفت‌ وگو را خالی‌تر خواهد كرد. وقتی شنید آیة‌الله مطهری و آیة‌الله بهشتی در نظر دارند نزد امام بروند و برای او مسئولیتی اجرایی را پیشنهاد دهند، احساس كرد كه هرچه زودتر باید برای مشورت با امام به خدمت ایشان برسد. امام خمینی آن روزها در قم اقامت داشت. علامه جعفری راهی قم شد و با انبوه جمعیتی كه تا فاصله زیادی از خانه امام ازدحام كرده و آماده دیدار با ایشان بودند، مواجه شد. عده‌ای كه علامه جعفری را می‌شناختند، با سلام و صلوات راه را برای او باز كردند. سرانجام خود را به حیاطی رساند كه جمعیت در آن موج می‌زد. حاج احمدآقا فرزند امام، با دیدن علامه جعفری با خوشحالی او را از میان جمعیت به اتاق امام راهنمایی كرد و با صمیمیت او را در آغوش كشید، علامه جعفری پس از سال‌های سال تبعید امام و خانواده‌اش، دوباره حاج احمدآقا را می‌دید. علامه با مهربانی گفت:« فكر می‌كنم كه به من بیش از چند دقیقه وقت نرسد.» حاج احمدآقا او را به اتاق كوچكی راهنمایی كرد. صدای جمعیت كه عاشقانه نسبت به امام ابراز احساسات می‌كردند، یك لحظه قطع نمی‌شد. دقایقی بعد، امام خمینی وارد اتاقی شد كه علامه جعفری در آن نشسته بود. علامه جعفری قبل از انقلاب بارها به حضور امام رسیده بود. حتی بعضی وقت‌ها به خاطر طولانی شدن بحث، ناهار یا شام را مهمان امام بود، اما اینك پس از سال‌های سال، این اولین باری بود كه امام را از نزدیك می‌دید. هرچند چهره‌ی امام به خاطر هجوم جمعیت و سرپا ایستادن بیش از حد خسته به نظر می‌رسید، اما نورانیت و قاطعیت همراه با مهربانی و عشق، سیمایی دلنشین و روحانیتی عمیق به او بخشیده بود. علامه جعفری و امام یكدیگر را در آغوش كشیدند. امام با صمیمیت از حضور او تشكر كرد. علامه پس از احوال‌ پرسی، متواضعانه گفت: «حضرت امام! مثل این كه دوستان می‌خواهند خدمت شما برسند تا حضرت عالی كاری را برای ما در نظر بگیرید. البته شما هر امری بفرمایید، بنده حتماً آن را انجام خواهم داد، اما می‌خواستم خدمت حضرت عالی عرض كنم كه اگر اجازه می‌فرمایید، هم چنان در كارهای فرهنگی، تعلیم و تربیت، تحقیق و نوشتن و تدریس مشغول باشم. فكر می‌كنم كه ان ‌شاءالله مفید باشد.» امام كه با دقت به حرف‌های او گوش می‌كرد، پس از تمام شدن حرف‌های علامه با لبخندی ملایم بر لب و لحنی صمیمانه جواب داد: «آقای جعفری! شما هر كاری بكنید درست است و من قبول دارم!» علامه جعفری كه با بیان صمیمی و آرام ‌بخش امام، در اعماق وجود خود احساس آرامش می‌كرد و یقین كرده بود كه تكلیف خود را انجام داده است، با صمیمیت و تواضع دست امام را بوسید و از آن اتاق كوچك بیرون آمد. جمعیت مشتاق امام، هم چنان عاشقانه او را صدا می‌كردند، علامه جعفری همان‌طور كه از خانه امام دور می‌شد، فكر می‌كرد كه در میان تمام علمای بزرگ اسلام، هیچ شخصیتی نبود كه مانند امام خمینی دارای «ثبات شخصیتی» چنین شگفت‌انگیز باشد. علامه جعفری از همان سال‌ها كه امام را شناخته بود، او را دارای شجاعتی بی‌نظیر دیده بود، مردی بزرگ كه ثابت و استوار و با اعتماد به نفسی فوق‌العاده در راه اسلام تلاش می‌كرد.

چراغ فروزان مشورت با امام و اجازه‌ گرفتن از او برای ادامه كارهای تحقیقی حجت را بر همه تمام كرد. دیگر هیچ یك از مسئولان كشور نمی‌توانستند انتظاری از علامه داشته باشند. امام با او هماهنگ كرده بود كه در كارهای اجرایی مملكت دخالتی نداشته باشد، اما از آن روز به بعد، در خانه‌ او همواره بر روی همه مسئولان كشور كه برای مشورت در امور فرهنگی و علمی، مسائل حوزه علمیه، هم فكری با اساتید دانشگاه‌ها و ... می‌آمدند، باز بود. بسیاری از مهمانان فرهنگی و علمی خارج از كشور كه با اشتیاق برای دیدار از كشوری انقلابی و اسلامی به ایران می‌آمدند، با او ملاقات می‌كردند. بسیاری از مهمانانی كه برای مباحثات فلسفی، كلامی، فقهی، اجتماعی و ... به ایران دعوت می‌شدند، به منزل ساده و بی‌تجمل علامه راهنمایی می‌شدند و او با آغوش باز و برخوردی صمیمانه با آن‌ها روبه ‌رو می‌شد. حضور در سمینارهایی كه برای كشور از نظر فرهنگی و علمی مهم بود و ارائه بحث‌هایی از دیدگاه اسلام، از دیگر كارهایی بود كه علامه جعفری با احاطه‌ شگفت‌انگیز در آن شركت می‌كرد. این فعالیت‌ها علاوه بر پاسخ‌گویی به ضرورت‌ها، نیازهای كسانی بود كه همواره به استاد مراجعه می‌كردند. ارتباط عمیق و عاطفی با دانشگاهیان و تدریس دوره‌ی دكترا برای آنها، برپایی جلسات سخنرانی و مباحثات مورد نیاز عامه مردم، رسیدگی به مشكلات و معضلاتی كه حتی افرادی به تنهایی با ‌آن روبه ‌رو می‌شدند و به علامه پناه می‌آوردند، از جمله كارهایی بود كه همواره بخشی از وقت خود را به آنها اختصاص می‌داد. ضرورت‌های ویژه انقلاب، گاهی منجر شد كه او به طور كامل روند عادی زندگی خود را به هم بزند. پس از شروع جنگ و حضور پاك‌ترین و مستعدترین جوانان انقلاب در جبهه‌های نبرد، علامه مصمم شد كه برخلاف روال منظم و معمول سالیان سال تحقیق و تدریس و تألیف، همه كارها را زمین بگذارد و با اشتیاق به جبهه‌های جنگ عزیمت كند. حضور علامه جعفری در شهر جنگ‌زده دزفول در سال 1361، از رویدادهایی بود كه فرماندهان جنگ و بسیجیان را به شدت تحت تأثیر قرار داد. حضور در جمع رزمندگان و سخنرانی برای آنها، یكی از خاطرات به یادماندنی همه كسانی است كه مستقیماً حضور او را در جبهه درك كرده بودند. وضعیت خطرناك دزفول در سال 61 و موشك‌اندازهای شبانه دشمن در نزدیكی خانه آیة‌الله نبوی كه علامه نیز در آن منزل ساكن بود، فرماندهان را واداشت كه از وی بخواهند در سنگری اسلام را یاری كند كه سنگربانی آن را حتی هزاران هزار تن از عاشق‌ترین رزمندگان اسلام هم نمی‌توانستند برعهده بگیرند. جهاد علامه جعفری در سنگر تدریس و تألیف، درخواست خاضعانه‌ای بود كه فرماندهان جنگ از او كرده بودند. علامه جعفری بار دیگر به جهاد در میدانی پا گذاشت كه سراسر زندگیش را در آن گذرانده بود. سنگر آشنای او باز همان اتاق بزرگی بود كه سراسر دیوارهای آن را از كف تا سقف، قفسه‌های كتاب پوشانده بود، و در آن میان، او در دریای اندیشه‌ها و گفته‌های علی (ع) غرق بود. در آن سال‌ها، هر كس به ملاقات علامه می‌رفت، شاهد دنیای با صفا و پر شور او می‌شد. جا به جا روی میزكار و زمین، دست نوشته‌های استاد كه در شرح و تفسیر نهج‌البلاغه بود به چشم می‌خورد.در این حال علامه مهمانان خود را، هركس كه بود، كوچك و بزرگ، آشنا و غریبه، عالم و عامی، مسلمان و غیرمسلمان، عزیز و محترم می‌شمرد. به احترام آنها تمام قد می‌ایستاد و با لبخندی صمیمانه كه تا عمق دل آدم نفوذ می‌كرد، با مهمانان خود روبه ‌رو می‌شد. مجلسش گرم و پرنشاط، بیانش عمیق و جذاب و محضرش بسیار مؤثر و روحانی بود. در هر مجلسی بنا به مناسبتی با طنز لطیف و نكته‌ای ظریف، لبخند را بر لبان مهمانان خود می‌نشاند و با سخنان خود آرامشی دوست ‌داشتنی و لذت‌بخش را به آن‌ها هدیه می‌كرد. تجربه مشترك بسیاری از مهمانان او، سكوت عمیق و تفكر برانگیزی بود كه پس از دیدار با استاد به آنها دست می‌داد. عظمت او چنان بود كه انسان را دچار هیجان می‌كرد و شوق حركت و تلاش علمی را در جان مشتاقان می‌ریخت. در جواب سئوالی كه «حالا پس از 72 بهار از زندگی پرتلاش علمی، معمولاً روز را چه‌طور می‌گذرانید و تقسیم اوقاتتان چگونه است؟» گفته بود: - صبح‌ها بعد از نماز صبح نمی‌خوابم. اگر هوای بیرون برای قدم زدن مناسب باشد، یك ساعتی قدم می‌زنم. اگر درس حوزه داشته باشم، می‌روم و درس را می‌گویم. مثلاً در ساعت شش ماشین آماده است تا به مدرسه مروی بروم و از ساعت هفت تا هشت درس می‌گویم. بعد صبحانه می‌خورم و به اتاق بالا می‌آیم و مشغول كار می‌شوم. تا نزدیكی‌های ظهر مشغول هستم، مگر این كه در دانشگاه یا حوزه، درسی یا جلساتی داشته باشم. تدریس برای دانشگاهیان را در همین اتاق دارم. مثلاً فردا دانشجویان دوره‌ی دكترا می‌آیند. برای آنها فلسفه‌ی زیبایی ‌شناسی را می‌گویم. هنگام ظهر برای نماز آماده می‌شوم و بعد وقت ناهار است. حدود یك ساعت و نیم بعد را به حساب خواب می‌آورم. ممكن است اصلاً نخوابم، ولی استراحت می‌كنم و دراز می‌كشم. حدوداً ساعت سه‌ یا سه‌ و نیم مجدداً مشغول به كار می‌شوم. اگر درسی داشته باشم، درس‌ها را می‌گویم، وگرنه مشغول مطالعه و تحقیق و فكر كردن و نوشتن هستم. بعد از نماز مغرب و عشاء اگر مطالعات ضروری نباشد یا كاری ضروری پیش نیاید چون توصیه شده است كه مطالعه و فكر نكنم و مغز باید آزاد باشد، آماده‌ی استراحت می‌شوم. البته گاهی سخنرانی‌هایی دارم كه باید بروم و یا مسئله‌ای ضروری پیش می‌آید كه باید مطالعه كنم و یا مطلبی را بنویسم یا پاكنویس كنم. معمولاً شب‌ها اخبار تلویزیون را نگاه می‌كنم. روزنامه‌ها را هم می‌بینم. اگر در تلویزیون مصاحبه‌های علمی مفید باشد - خارجی یا داخلی-  می‌بینم. گاهی اوقات - البته خیلی كم-  فیلم‌ها را هم می‌بینم. برنامه‌های دیگر تلویزیون را هم گاهی می‌بینم.

رحلت از فرش به عرش

دهم مهرماه سال 1376 مهم‌ترین رویداد فرهنگی كشور، مراسم نكوداشت منزلت علمی علامه جعفری در دانشگاه تهران بود. علامه جعفری اولین شخصیتی بود كه از سوی شورای عالی تحقیقات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به عنوان یكی از بزرگترین چهره‌های علمی معاصر معرفی شد. برگزاركنندگان این كنگره مدت‌ها تلاش كرده بودند تا این كه بالاخره با اصرار فراوان و توضیحات بسیاری علامه جعفری را راضی كرده بودند كه اجازه برگزاری مراسم نكوداشت را بدهد و در مراسم حاضر شود. در گردهمایی بزرگداشت علامه جعفری، صدها تن از اندیشمندان و بزرگان علم و ادب حضور داشتند. علامه محمدتقی جعفری با فروتنی و تواضع فراوان در آن مجلس حاضر شد. دانشمندان و اندیشمندان بزرگی در آن مراسم به احترام علامه جعفری سخن گفتند. رئیس جمهور- آقای خاتمی - به پاس خدمات و تلاش‌های پنجاه ‌ساله علامه جعفری در عرصه علم و اندیشه،« نشان درجه یك دانش» را به او تقدیم كرد. سیمای مهربان او و پیشانی بلند و نگاه‌های عمیق و جذابش كه در آن مراسم بر زمین دوخته شده بود، حاكی از آن بود كه او پس از آن همه تلاش و مجاهدت علمی و تألیفات چشمگیر، هنوز به آثار بی‌شماری می‌اندیشید كه پیش روی داشت. او به كارهایی كه بر زمین مانده بود، فكر می‌كرد و بیش از هرچیز و مهم‌تر از هركار، نهج‌البلاغه علی (ع) بود كه همه وجود او را لبریز از شور و شوق كرده بود. هنوز از مراسم نكوداشت علامه جعفری یك سال نگذشته بود كه احساس كرد بیماری سخت و جانكاهی در جسم او رخنه كرده است. واقعیت بسیار تلخ بود. سرطان ریه، به شدت جسم او را می‌آزرد، علامه جعفری سعی می‌كرد بر بیماری سخت خود غلبه كند و به آن اعتنایی نداشته باشد. او هم‌چنان امیدوارانه روزها را با اندیشه‌های امام علی (ع) گرم و پرشور مشغول نوشتن می‌شد. فرزندان علامه و پزشكان معالج او تشخیص دادند كه باید هرچه زودتر علامه را به بیمارستانی مجهزتر از بیمارستان‌های ایران، به خارج از كشور، انتقال دهند. مهرماه 77 علامه برای معالجه ابتدا به نروژ رفت و پس از مدتی در یكی از بیمارستان‌های لندن بستری شد. دست نوشته‌های جلد بیست‌ وهشتم نهج‌البلاغه از همراهان صمیمی خلوت علامه جعفری در روزهای بستری‌ شدن او در بیمارستان بود. اما گویا چنین مقدر شده بود كه علامه توشه‌ی آخرت خود را از هفتاد و سه بهاری كه پشت سر گذاشته بود، گردآورد و جلد 28 شرح نهج‌البلاغه، ناتمام بر تخت بیمارستان لیستر در لندن باقی بماند. پیش از ظهر دوشنبه 25 آبان ماه 77 علامه جعفری برای همیشه از دنیای خاكی فاصله گرفت و در آرامشی ابدی فرو رفت. آن روز مصادف با شب عید مبعث پیامبراكرم (ص) بود. مردم ایران كه خود را برای شب عید مبعث آماده می‌كردند و در شور و شادی غرق بودند، با شنیدن خبری تلخ، هجوم غبار اندوه و ماتم را در قلب‌هایشان مشاهده كردند. شب هنگام، به فاصله كوتاهی خبر در سراسر ایران منتشر شد:

«روح مطهر علامه محمدتقی جعفری به ملكوت اعلی پیوست!»

مردم ایران هریك به فراخور شناخت خود از علامه جعفری، از هجرت ابدی او دچار اندوه شدند. ارادتمندان علامه، ناباورانه و بهت‌زده از شنیدن این خبر جانكاه، در تأثری عمیق فرو رفتند. در اولین لحظه‌های انتشار خبر، رهبر انقلاب اسلامی حضرت آیة‌الله خامنه‌ای، اندوهگین از خاموشی چراغ وجود علامه جعفری، ارادتمندان غمزده او را چنین تسلیت داد:

" بسم‌الله الرحمن الرحیم با اندوه و تأسف اطلاع یافتیم كه علامه فرزانه و متفكر و فیلسوف و ادیب نامدار آیة‌الله آقای حاج شیخ محمدتقی جعفری تبریزی به لقاء حق شتافته است. این برای جامعه علمی و فرهنگی كشور، ضایعه‌ای سنگین و فقدانی بی‌جبران است. آن عالم بزرگ و متعهد در طول بیش از چهل ‌و پنج سال از هنگامی كه پس از تكمیل تحصیلات عالی و ممتاز خود قدم در وادی تألیف و تحقیق و تعلیم نهاد، آثار علمی و باارزشی پدید آورد و تفكر فلسفی را در دایره‌ای وسیع از مستفیدان و تحسین كنندگان جهانی خود، ارتقاء بخشید. پس از پیروزی انقلاب نیز همواره افكار سازنده او در زمینه معارف دینی و نگاه فلسفی به مسائل اسلامی، با استقبال فرزانگان و تشنگان علم و معرفت روبه ‌رو می‌گشت. سخنرانی‌های پرمغز این دانشمند عالی‌قدر كه سرشار از نكته‌های عمیق و درس‌های به یادماندنی برای نسل جوان و دانش ‌پژوه كشور بود، در شمار حسنات علمی و فكری دوران حاضر محسوب می‌گردد و خاموشی این چراغ فروزان حقاً خسارتی بزرگ برای جویندگان معارف عمیق اسلامی به شمار می‌آید. این جانب با تسلیت به جامعه علمی كشور و علماء و دانشجویان محترم حوزه‌ها و دانشگاه‌ها و مخصوصاً به بازماندگان محترم و ارجمند ایشان، به روح این عالم بزرگوار درود می‌فرستم و رحمت و مغفرت الهی را برای ایشان مسئلت می‌كنم."

 روز پنجشنبه ساعت هشت صبح، پیكر پاك علامه جعفری در زمین دانشگاه تهران، هزارهزار چشم مشتاق و ارادتمند را به اشك نشاند و فریاد غم و ناله را با نوحه و عزا درهم آمیخت. آیة‌الله جوادی آملی بر پیكر علامه نماز گزارد و برجسته‌ترین چهره‌های علمی و فرهنگی كشور، هیئت دولت و اقشار مختلف مردم، غمزده و حیران بر پیكر پاك استاد نماز گزاردند. پس از تشییع با شكوه پیكر پاك علامه جعفری در تهران، بنا به وصیت او، جسم عاشق و منتظرش را به مشهد مقدس بردند تا برای همیشه در جوار بارگاه ملكوتی امام هشتم (ع)، آرام گیرد. شب جمعه 28 آبان ماه 1377 جسم خاكی علامه محمدتقی جعفری را در دارالزهد حرم مطهر، به خاك سپردند .

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

پنج شنبه 25 فروردین 1390  8:55 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

ناگفته‌هایی از زندگی علامه جعفری از زبان فرزندش مصاحبه با علی جعفری در کتابخانه شخصی علامه محمدتقی

ناگفته‌هایی از زندگی علامه جعفری از زبان فرزندش

مصاحبه با علی جعفری در کتابخانه شخصی علامه محمدتقی جعفری (ره) صورت گرفت و اطراف او پر بود از کتاب‌‌هایی که زمانی بر دستان استاد بوسه می زدند.

علامه جعفری

آقای علی جعفری، 49 ساله و دومین فرزند پسر علامه جعفری است و 34 سال از زندگی ایشان را درک کرده است و ناگفته های بسیاری از او به یاد دارد.

گفت‌وگوی سرویس علمی فرهنگی مرکز خبر حوزه، با علی جعفری که هم اکنون مسئولیت مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری را به عهده دارد، فرصتی بود تا بخشی از این ناگفته ها را بیان کند، به مناسبت دوازدهمین سالروز رحلت علامه جعفری این گپ‌وگفت صمیمی تقدیم خوانندگان عزیز می شود.

 

اولین خاطره‌ای که از علامه جعفری‌(ره) به یاد دارید به چه زمانی بر می‌گردد؟

بنده خیلی خوشحال هستم که سال‌ها بعد از رحلت علامه جعفری‌(ره) خدمت رسانه خبری حوزه هستم، خاستگاه علمی و اخلاقی مرحوم علامه جعفری حوزه است و جای تاسف است که بعد از 12 سال از رحلت ایشان طلبه‌ها و روحانیونی به ما مراجعه کنند و هنوز نسبت به علامه جعفری و آثار ایشان آشنایی لازم را ندارند، شخصیت‌های پر باری مثل ایشان که سال‌ها رشحات فکری و قلمی به جامعه علمی، فرهنگی و دینی کشورمان نفع رسانده و تبعات بسیار خوب و مثبتی داشته باید بیش از این به جامعه معرفی کنیم.

البته منظورم از حوزه اختصاصا مدیریت حوزه‌های علمیه نیست، بلکه جای جای حوزه های علمیه و مدارس علمیه کشور است. در حال حاضر در بیشتر کتابخانه های مدارس علمیه کشور، کتاب‌های علامه جعفری‌(ره) موجود نیست و بارها از مدارس شهرستان‌ها با موسسه حفظ و نشر آثار ایشان تماس گرفته و اظهار می‌کنند که به آثار علامه دسترسی ندارند و این واقعا جای تاسف دارد و لازم است برای دسترسی طلاب به آثار شخصیت‌هایی مثل علامه جعفری‌(ره) که به صورت گسترده به مباحث مختلف علمی، دینی، حکمت، عرفان و... پرداخته است بیشتر تلاش کنیم؛ تفسیر نهج‌البلاغه ایشان، دریایی از معارف است و اگر اینها در دسترس دانش‌پژوهان خصوصا طلاب نباشد، امکان دارد خسارت‌هایی در پی داشته باشد. همه ما وظیفه داریم در رفع این کمبود‌ها تلاش کنیم، این نه تنها درددل من، بلکه گله بسیاری از طلبه‌هایی است که به ما مراجعه می‌کنند و امیدوارم مدیریت حوزه‌های علمیه و شورای عالی حوزه به فکر باشند چرا که با فراموش شدن این گونه شخصیت‌ها که برای آنها جایگزین نداریم.

اولین خاطره من از استاد جعفری‌(ره) به حضور ایشان در مجالس عزاداری امام حسین‌ (علیه السلام) بر می‌گردد، ایشان با توجه به این که سال‌ها در نجف تحصیل کرده بودند بعد از مراجعت از نجف در تهران ساکن بودند و در هیات عزاداری نجفی‌های مقیم تهران شرکت می‌کردند، این هیات مداح بسیار خوبی داشت به نام هوشنگ ترجمان که استاد دانشگاه نیز بود و از لحاظ هنر شعری تبحر داشت و شعرهایی که در هیات می‌خواند خودش می‌سرود. علامه جعفری‌(ره) به ایشان خیلی علاقه داشتند و در این هیات، با شور و علاقه خاصی حضور می‌یافتند، ایشان، من و برادر بزرگم دکتر غلامرضا جعفری را هم با خودش همراه می بردند.

این هیات در دهه اول محرم بعد از ساعت 12 نیمه شب شروع می‌شد و ما در این ایام تا نزدیکی‌های اذان صبح به همراه پدر در هیأت بودیم.

به نظر من مصاحبه از جایی خوبی شروع شد و در این خلال زوایای جدیدی از شخصیت استاد که نوعا  مغفول واقع شده، باز شد استاد علیرغم پرداختن به مسایل عمیق علمی و مشغله‌های زیادی که داشتند به حضور در مجالس مذهبی و حفظ شعائر اهل‌بیت ‌(علیهم السلام) اهتمام داشتند و در بین عامه مردم حضور می‌یافتند، لطفا در این باره بیشتر توضیح دهید و از روحیات استاد در این خصوص بگویید.

استاد در عین حالی که در مسایل علمی مختلف از فلسفه و روانشناسی گرفته تا مباحث اقتصاد و .... غور می‌کردند ولی در خلال این مباحث ارادتشان را نسبت به اهل‌بیت (علیهم السلام) به وفور نشان داده‌اند.

علامه در شرح مثنوی به تصریح از مولوی انتقاد کرده چرا ایشان با این که از جریان عاشورا خبر داشته زیاد به آن نپرداخته و به راحتی از آن گذشته است.

ایشان علیرغم پرداخت به مسایل بسیار پیچیده علمی و سفرهای خارجی و ارتباط با شخصیت‌های علمی مناطق مختلف دنیا، علاقه و ارادتشان  نسبت به ائمه‌اطهار‌ (علیهم السلام)، خصوصا وجود مقدس سید‌الشهداء ‌(علیه السلام) مثال زدنی بود.

یادم هست در ایام محرم غیر از ساعاتی که به هیات می‌رفتیم، بچه‌ها را در خانه جمع می‌کردند و راجع به جریان عاشورا و شخصیت‌ سید‌الشهدا‌ء (علیه السلام) برای ما صحبت می‌کردند؛ این صحنه‌ها برای من فراموش ناشدنی است.

 

از ورود استاد به حوزه بگویید و این که هدف و انگیزه او چه بود؟

خود مرحوم علامه در مورد ورود به حوزه می‌گفتند: «من در کلاس چهارم یا پنجم دبستان بودم که در عالم کودکی سوالی برایم پیش آمد که «هستی» چیست؟ و یک حس هستی‌شناسی در من موج‌زد؛ ما در این عالم چه کاره‌ایم و دنیا چیست؟» جرقه ورود استاد به حوزه از اینجا شروع می‌شود که برای رسیدن به پاسخ این سوال ایشان را به حوزه راهنمایی می‌کنند و علامه در پی یافتن پاسخ این سوال وارد حوزه علمیه و مدرسه طالبیه تبریز می‌شوند و در واقع ورود ایشان با هدف بیشتر دانستن در مورد زندگی و حوزه‌های فکری اطراف آن صورت گرفته است.

 

علامه جعفری

با توجه به گستردگی و عمق مباحثی که علامه در علوم مختلف به ‌آنها پرداخته است، کمتر کسی با امکانات اندک به این مرتبه از علم می‌رسد، بفرمایید استاد چگونه به این توانمندی  رسیده بودند؟

به این سؤال شما در دو بخش می‌شود جواب داد یکی توانایی‌های کسبی استاد و علاقه و پشتکاری که نسبت به کسب علم داشتند و بخش دیگر توانایی‌هایی که به سبب تهذیب نفس و عنایت اهل‌بیت ‌(علیهم السلام) به خصوص امیرالمؤمنین‌ (علیه السلام) برای او حاصل شده بود.

 

مرحوم علامه در مورد نحوه درس خواندنشان در نجف می‌گفتند: من علاوه بر خواندن دروس معمول حوزه از جمله فقه و اصول و... برای اینکه بدانم فیزیک نظری چیست از نوه‌های مرحوم کاشف‌الغطاء که در نجف بودند استفاده می‌کردم و برای یادگیری مباحث نظری ریاضی به « احمد امین» صاحب کتاب «التکامل فی‌الاسلام» که در کاظمین بود مراجعه می‌کردم.

 

برنامه شبانه روزی علامه جعفری درنجف

زحماتی که علامه جعفری‌(ره) در راه کسب علم متحمل شده واقعا طاقت‌فرسا است، برنامه شبانه‌روزی ایشان به این صورت بوده است که قبل از اذان صبح بیدار شده و به بارگاه مولی‌الموحدین مشرف می‌شدند و بعد از اینکه نماز می‌خواندند، مختصر صبحانه‌ای می‌خوردند و به مباحث علمی و درسی می‌پرداختند و وقت بیکاری نداشتند و این هم در شرایطی بوده است که حتی برای تهیه غذا معمولا پول کافی نداشتند.

 

کفاشی به خاطر امرار معاش در نجف

علامه می‌گفتند که در آن موقع ماهیانه سه دینار از آیت‌الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی دریافت می کردند و این سه دینار، علیرغم قناعتی که داشتند در 7-8 روز اول تمام می‌شد و اکثر طلبه‌ها حتی آنهایی که در رده اجتهاد بودند مجبور می‌شدند به کارهایی مثل بنایی و کشاورزی بپردازند تا هزینه زندگی طلبگی خود را تامین کنند من یک بار از علامه پرسیدم، شما برای تامین مخارج  چکار می‌کردید؛ فرمودند: «چون من در نوجوانی در تبریز کار کفاشی انجام داده بودم؛ در نجف نیز چرخ خیاطی کوچکی را تهیه کرده بودم و از مغازه‌ها سفارش گرفته و روزانه 2 یا 3 ساعت کفاشی می‌کردم.» عمویم آقای رحیم جعفری هم که حدود یک سال در نجف بودند و الان هم زنده هستند از نزدیک شاهد این مساله بوده ‌است.

علامه می‌گفتند: گرمای نجف در تابستان‌ها به حدی بود که پرداختن به هیچ کاری ممکن نبود و ما آنقدر به درس علاقه داشتیم که شب‌ها تا نصف بدن و بعضی وقت‌ها تا زیر گردن در آب فرو می‌رفتیم و در نور چراغ نفتی کتاب به دست تا صبح مطالعه می‌کردیم.

 

تنها خواب زمان بیكاریم‌ بود

الان دانش‌پژوهان حوزوی و دانشگاهی که می‌خواهند علما را الگوی خود قرار دهند باید بدانند؛ علما بدون زحمت به اینجا‌ها نرسیده‌اند و صرف اینکه این‌ها اینقدر کتاب داشتند و این همه کارهای علمی انجام دادند، بدون توجه به اینکه چگونه این مسیر را پیموده‌اند، کافی نخواهد بود، من خودم از علامه جعفری پرسیدم که وقت بیکاری شماها چه زمان‌هایی بوده است، ایشان گفتند: شاید زمان بیکاری من فقط در زمان خواب بوده است.

زمانی که علامه درس می‌خواندند، وسایل و امکاناتی مثل کامپیوتر، اینترنت،‌ تلویزیون و رسانه‌های ارتباطی روز نبوده است، اما الان طلبه‌ها و دانشجویان، امکانات بیشتری در دسترس دارند و طبیعتا باید اینها مراتب علمی بیشتری را طی کنند، من از کودکی یادم نمی‌آید، استاد لحظه‌ای بیکار باشند آن موقع  استاد درگیر تلویزیون و خیلی از مشغله‌های غیر ضروری که در زندگی امروزی طلاب و دانشجویان هست نبودند.

امروز به جای اینکه امکانات برای پیشرفت علمی دانش‌پژوهان مفید باشد، برای آنها مشغله‌ساز شده است و در جهت مناسب مورد استفاده قرار نمی‌گیرد.

علامه می‌فرمودند: «الان من روحیه درس خواندن را در جوان‌ها نمی‌بینم.»

 

علامه حافظه قوی داشتند و اشعار زیادی را حفظ بودند و مطالب عمیق را با یکبار مطالعه کردن می‌فهمیدند، این استعداد ایشان ذاتی بود یا با تمرین به آن رسیده بودند؟

استاد واقعا حافظه قوی داشتند و گاهی در خانه که قدم می‌زدند، با صدای خوبی که داشتند؛ اشعاری را از حفظ به عربی یا فارسی می‌خواندند، گاهی می‌دیدیم 20 یا30 بیت شعر را از حفظ می‌خوانند یکبار پرسیدم که این شعر را تازه از جایی خوانده‌ای؟ گفتند: نه من یک سالی در یک بلمی به سمت عراق می‌رفتم در راه یک عربی داشت می‌خواند و من آن موقع حفظ کردم.

رمز موفقیت

حافظه یکی از عللی است که در فهمیدن و یادگیری کمک می‌کند، اما آنچه مهم است پشتکار و علاقه است که اگر باشد تقویت حافظه هم حاصل می‌شود. ایشان رمز موفقیت خود را در علاقه‌اش به علم می‌دانست و البته  اصل عنایت امیرالمؤمنین ‌(علیه السلام) بوده است که علامه  می‌گفتند: «بعد از جریان دیدار با امام علی ‌(علیه السلام)، کتاب‌ها را که باز می‌کردم فکر می کردم؛ اینها را من قبلا خوانده‌ام» و همه اینها به خاطر تهذیب نفس و تزکیه علامه بوده است.

 

علامه جعفری
در اوج مریضی درس تعطیل نمی شد

یکی از مهم‌ترین خصوصیاتی که در سراسر زندگی علامه مشهود بود و در موفقیت ایشان نقش زیادی داشت نظم ایشان بود.

علامه جعفری‌(ره) در درس بسیاری از بزرگان نجف مثل آیات عظام خویی، عبدالهادی شیرازی، شیخ کاظم شیرازی، حکیم، شاهرودی و سید جمال‌الدین گلپایگانی شرکت کردند، اما همه اینها از روی نظم بود و به قول معروف باری به هر جهت نبود، استاد می‌فرمودند؛ همه این کلاس رفتن‌ها از روی نظم و برنامه بود؛ این طوری نبود که یک روز درس فلان استاد باشم و یک روز در درس استاد دیگر. ایشان می گفتند: در اوج مریضی درسهایم تعطیل نمی‌شد؛ البته تنها من اینطور نبودم و خیلی از طلبه‌ها این خصلت را داشتند.

 

استاد در قید حیات، شیفتگان زیادی داشته و مراجعات زیادی صورت می‌گرفت با توجه به کثرت مشغله علمی و نظم این مراجعات گاه و بیگاه را چگونه تحمل می‌کردند و برخوردشان با مراجعین چطور بود؟

یک جمله‌ای از ایشان نقل کنم، می‌گفتند:«جای بسی تاسف است که بعضی از جوامع با داشتن مبانی فکری فراگیر عقلانی، به جهت بی‌توجهی به مساله نظم، بر هیچ مبنای صحیحی زندگی نمی‌کنند.» می‌توانم بگویم که مساله نظم با پوست و گوشت و خون ایشان عجین شده بود و زندگی ایشان از روی برنامه بود.

ایشان قبل از نماز صبح بیدار می‌شدند، یک دعا و تهجدی داشتند و بعد از نماز هم پیاده‌روی می‌کردند، خانه‌ای که استاد در سال‌های آخر عمرشان در آنجا زندگی می‌کردند و الان از آن به عنوان موسسه تدوین و نشر آثار ایشان استفاده می‌شود در غرب تهران قرار دارد، منطقه‌ای کوهستانی است و معمولا با 5 ـ 6 نفر از شاگردان و ارادتمندان استاد همراه می‌شدیم و در اطراف پیاده‌روی می‌کردیم. ایشان پیاده‌روی و ورزش را زیاد دوست داشتند و تا ماه‌های آخر عمرشان که کسالت شدید داشتند؛ پیاده‌روی را ترک نمی کردند؛ حتی روزهایی که از شدت سرما پیاده‌روی در بیرون ممکن نبود در اتاق مرتب قدم می‌زدند و حرکات ورزشی انجام می‌دادند.

علامه بعد از صرف صبحانه بلافاصله به کارهای روزانه‌شان می‌پرداختند؛ اگر به کسی وقت داده بودند ملاقاتشان را انجام می‌دادند و اگر جلساتی در بیرون یا خانه داشتند برگزار می شد وگرنه به کار نوشتن و مطالعه‌شان می‌پرداختند.

ایشان نسبت به کارشان تعهد کامل داشتند و در جای‌جای نوشته‌هایشان در اهمیت تعهد جملاتی دارند؛ در جایی می‌نویسند: «فرار از تعهد، فرار از خویشتن است» بحث تعهد در افکار ایشان بسیار ریشه‌دار و دامنه‌دار است ایشان در جایی دیگر می‌فرمایند: «زندگی باید پیوسته در حال به وجود آمدن و به وجود آوردن باشد وگرنه باری است بردوش انسان» همچنین گفته‌اند: «اساسی‌ترین عامل شکست انسانیت در دوران ما به شوخی گرفتن و بی‌اعتنایی به موضوع تعهد است، همه این‌ها در جای‌جای زندگی ایشان نهادینه شده بود.»

 

مرگز فرزند نظم او را به هم نریخت

ما یک خواهری داشتیم در سن 38 سالگی سرطان گرفت و در پاییز 72 به رحمت خدا رفتند؛ در حال انجام مقدمات کفن و دفن ایشان بودیم. تصمیم بر این شد که مراسم تشییع را یک روز به تاخیر بیندازیم تا بستگان و آشنایانی که در شهرستان هستند بتوانند حضور داشته باشند، علامه همان روز 10 صبح در دانشگاه امام صادق ‌(علیه السلام) سخنرانی داشتند و چیزی به ساعت سخنرانی‌شان نمانده بود، گفتند: حالا که تشییع برای فردا موکول شده‌ است تا شما مشغول کار مقدمات هستید، من بروم سخنرانی را انجام بدهم و برگردم؛ این در حالی بود که پدر بین فرزندانش این خواهرمان را بیشتر از همه دوست داشت و او را وزیر خود می‌دانستند، با اینکه از مرگ ایشان خیلی متاثر بودند، جلسه سخنرانی‌شان را ترک نکردند و پس از پایان جلسه در پاسخ به اصرار دانشجویان برای ادامه جلسه، اظهار کرده بودند که مصیبتی بر ایشان پیش آمده و دخترشان وفات کرده است این مصداق بارز تعهد و نظم ایشان است.

 

علامه و رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی

 گه‌گاهی که در مسیر سخنرانی یا دیدار با بستگان با ایشان همراه می‌شدیم، کسی که افتخار داشت در کنار ایشان رانندگی کند موظف بود که تمام قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت کند، چرا که علامه راهنمایی و رانندگی را به خوبی می‌شناختند و دقیق بودندکه تخلفی صورت نگیرد و تخلف از قوانین مساوی بود، با اینکه استاد او را از رانندگی منع کند.

 

برخورد استاد با افرادی که بدون وقت قبلی به استاد مراجعه می‌کردند چگونه بود؟

اگر کارهای ایشان را مختل نمی‌کرد، معمولا پذیرا بودند و اگر کار ضروری داشتند و یا در حال دیدار بودند باز هم رد نمی‌کرد، اگر فرد می‌توانست صبر کند به اتاق انتظار راهنمایی می‌شد. گاهی ایشان به این هم راضی نمی‌شدند و می‌گفتند: فرد را راهنمایی کنیم تا او هم در جلسه حضور داشته باشد. البته اگر جلسه‌شان خصوصی نبود.

یک روز استاد در حال ملاقات با تعدادی از اساتید دانشگاه‌های شوروی سابق بودند، یکی از علاقمندان استاد بدون وقت قبلی مراجعه کردند، استاد از صدای زنگ درب فهمیدند؛ کسی مراجعه کرده است صدا کردند و پرسیدند: کسی وارد شده است؟ گفتم که فلانی آمده است، استاد گفتند: ایشان را به اتاق دیگری راهنمایی کنیم تا جلسه تمام شود. ده دقیقه نگذشته بود که استاد دلشان تاب نیاورد و گفتند: ایشان را به اتاق راهنمایی کنیم تا در جلسه حضور داشته باشد.

تا حد امکان کسی را رد نمی‌کرد و اگر کار خیلی ضروری داشتند و نمی‌توانستند شخص را ببینند می گفتند که مثلا یک ساعت دیگر مراجعه کند.

 

با اینکه استاد چهره حوزوی به حساب می‌آید، ولی بین دانشگاهی‌ها محبوبیت زیادی داشتند و در دانشگاه خیلی موثر بودند، ایشان چطور شد وارد فضای دانشگاهی شدند؟

من از خودشان شنیدم می‌گفتند: من وقتی از نجف برگشتم در قم خدمت آیت‌الله بروجردی رسیدم ایشان پیشنهاد دادند که در قم بمانم و مشغول فعالیت شوم.

علامه به آیت‌الله بروجردی  عرض می‌کند: «جوانان ما بلاتکلیف هستند من یک تعهدی احساس می‌کنم که اگر در تهران پیش جوان‌ها و دانشگاهی‌ها باشم مفید‌تر خواهم بود، الحمدلله در جامعه حوزوی خیلی‌ها هستند و می‌توانند در حوزه مثمر ثمر باشند، ولی در دانشگاه فضای خالی زیادی احساس می‌شود.»

علامه جعفری

جهاد علمی و ایثار

در دوران قبل از انقلاب در محیط‌های دانشگاهی گروه‌های مختلفی با افکار التقاطی و مارکسیستی فعالیت داشتند و علامه هم احساس تعهد و نیاز کردند تا همراه با شهید مطهری و آیت‌الله طالقانی در دانشگاه حضور بیشتری داشته باشند؛ با این حال هم شهید مطهری و هم علامه جعفری ارتباطشان با حوزه برقرار بود و با توجه به عطشی که اینها نسبت به حوزه داشتند، حضورشان در دانشگاه نوعی جهاد علمی و ایثار محسوب می‌شود.

 

استاد علاوه بر علوم مرسوم حوزه، در علوم روز هم تبحر زیادی داشتند و از جامعیت بالایی برخوردار بودند بفرمایید چگونه این توانایی را کسب کرده بودند؟

بعضی‌ها انتقاد دارند چرا استاد، فقه و اصول را ترک کرده و وارد علوم کلاسیک دانشگاهی شده‌اند، اما باید بگویم که سابقه درسی علامه در حوزه کتمان ناپذیر است چرا که خاستگاه ایشان حوزه است و خودشان می‌گفتند: «نمی‌دانید حوزه چیزهای با ارزشی دارد و به اساتیدی که در نجف و در ایام جوانی در قم داشتند غبطه می‌خوردند.»

به هر حال ما نمی‌توانیم ایشان را از حوزه جدا بدانیم، چرا که خاستگاه علمی، اخلاقی و روحی ایشان حوزه است وقتی از ایشان پرسیدم کدام یک از اساتیدتان در زندگی شما  نقش و تاثیر بیشتری داشتند؛ با تمام احترامی که نسبت به اساتیدشان داشتند از شیخ مرتضی طالقانی‌(ره) نام بردند.

گاهی می‌شنوم بعضی‌ها می‌گویند؛ علامه فقیه  نبوده، بلکه دانشگاهی هستند؛ من این مساله را قبول ندارم ایشان کتابی دارند به نام منابع فقه که بعد‌ها توسط خودشان به «رسائل فقهی» تغییر نام پیدا کرد، علامه جعفری در این کتاب مباحث فقهی مختلفی از جمله «عدم انحصار مواد نه‌گانه زکات»، «طهارت اهل‌کتاب» و «ذبایح اهل‌کتاب» پرداخته و نکات بدیعی را در فقه ذکر کرده‌اند؛ علاوه بر این علامه از شخصیت های بزرگی مثل آیت‌الله میلانی‌(ره) و شیخ کاظم شیرازی اجازه اجتهاد دارند؛ این‌ها نشان می‌دهد این حرف درست نیست و استاد هیچ وقت از حوزه جدا نبودهاند.

اما این که چرا ایشان علاوه بر فقه و اصول به علوم دیگر پرداختند؛ بحث دیگری است، در این رابطه عرض کنم اولا تقسیم علوم به علوم اسلامی و غیر اسلامی اصولا صحیح نیست و در روایات معصومین به علم نافع و علم غیر نافع اشاره شده است اینکه رسول اکرم ‌(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: «اطلبو‌ا العلم و لو بالصین» [وسائل‏الشیعة، ج27، ص4؛ بحارالأنوار، ج1، ص177، باب1]؛ (دنبال علم باشید و لو در چین باشد) آیا منظورشان این بوده است که در مناطق دور دست دنبال فقه و اصول باشیم، حال آنکه مدینه و شهرهای اسلامی خودشان مرکز نشر فقه و اصول بودند.

این که مرحوم علامه جعفری‌(ره) دنبال علوم مختلف رفته است، مصداق این بحث است که ما باید دنبال علومی باشیم که به مردم نفع برساند و این می‌تواند شامل علوم حوزوی و هم علوم غیر حوزوی شود.

خود استاد می‌گفتند: من وقتی از نجف مراجعت کرده و در تهران ساکن شدم، شنیدم که در منزل شخصی به نام دکتر حسابی در مورد مباحثی راجع به «فیزیک نظری» بحث می‌شود، چون من هم راجع به مباحث فیزیک نظری مطالعاتی داشتم، بنابراین وارد جلسات علمی پروفسور حسابی شدم و این دو بزرگوار حدود 25 سال با همدیگر جلسات علمی داشتند. علامه جعفری در این جلسات راجع به مباحث فلسفی و حوزه علوم انسانی بحث می‌کردند و مرحوم پروفسور حسابی هم مباحث مربوط به فیزیک نظری را ارائه می‌کردند.

البته این نوع مباحث در طول تاریخ توسط اندیشمندان اسلامی دنبال شده است و شاگردان امام صادق‌ (علیه السلام) هر یک در بخشی از علوم، چون ریاضی، نجوم، طب، شیمی تبحر داشتند.

ورود علامه جعفری‌(ره) به حوزه‌های مختلف علوم به اقتضای نیاز جامعه صورت گرفته است، چرا که در زمان فعلی صرفا با تمرکز روی فقه و اصول نمی‌شود به نیازهای علمی جامعه پاسخگو بود و دست عالم باید در علوم مختلف باز باشد.

انسان‌شناسی یکی از اصلی‌ترین ارکان مباحث فکری علامه جعفری‌(ره) است و ایشان به دنبال این بودند که اصولا جایگاه انسان چیست؟ و در فقه چه جایگاهی دارد؟ و همچنین در مباحث دیگر از چه جایگاهی برخوردار است؟ بنابراین به طور کلی در مباحث فکری بحث «جایگاه و نقش انسان در زندگی» از اهمیت بیشتری برخوردار است.

مرحوم علامه جعفری‌(ره) به جایگاه انسان پی‌برده بودند و برای همین می‌گفتند:

ما تا وقتی که انسان را تعریف نکنیم نمی‌توانیم کاری را پیش ببریم و برای تعریف انسان به تمام علومی که او را احاطه کرده است نیاز داریم، به نظر علامه، اگر بخواهیم دغدغه‌های زندگی انسان را برطرف کنیم، باید در علومی تبحر داشته باشیم، بنابراین در کتب ایشان از جمله تفسیر نهج‌البلاغه مباحث مختلفی از شاخه‌های مختلف علمی مثل روانشناسی، هنر، ادبیات، انسان‌شناسی، اقتصاد، سیاست، و... را شاهد هستیم. مباحثی که رواشناسان معاصری مثل «زیگموند فروید» مطرح کرده اند و علامه، آنها را از مثنوی مولوی که از قرآن و احادیث بهره برده و صدها سال پیش نوشته شده، درآورده است.


منبع: حوزه نیوز

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

پنج شنبه 25 فروردین 1390  8:56 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

علامه را از نگاه بزرگان ببینید علامه جعفری و پرفسور حسابی امام خمینی(ره) آقای جعفری «ابن سینا»ی زم

 

علامه را از نگاه بزرگان ببینید

علامه جعفری و پرفسور حسابی

امام خمینی(ره)

آقای جعفری «ابن سینا»ی زمان ما هستند.

مقام معظم رهبری

مقام معظم رهبری امام خمینی

مقام معظم رهبری در مورد علامه جعفری فرمود: «بزرگداشت جناب آقای جعفری، بزرگداشت علم و تحقیق است. این جانب بیش از چهل سال است که این بزرگوار را در نشاط و تلاش دائمی در میدان های پژوهش و تبیین و تربیت جوانان مستعد و ارائه نظرات و اندیشه های فلسفی و معارف دینی می شناسم». ایشان در جای دیگری فرمودند: «من وقتی تشییع جنازه ایشان را دیدم، گفتم این اثر اخلاص است. در کارهای این مرد جوهری از اخلاص بود و اثر اخلاص همین است».

آیت اللّه شهید سید محمد باقر صدر

شهید صدر رحمه الله در نامه ای به علامه جعفری چنین نوشت: «به پیشگاه برادر بزرگوار و پناهگاه آرزوها، فقیه اصولی، فیلسوف متکلم، حجت الاسلام و المسلمین علامه شیخ محمدتقی جعفری. با شادمانی، نامه ارجمند شما را زیارت و با تمام اندیشه و عواطفم آن را قرائت کردم. چگونه آن را مشتاقانه نخوانم در حالی که آن شعاعی است از نور کسی که بر جهان اسلام با علم و فضل و نظریات و تحقیقاتش نورافشانی می کند... جانم به فدای شما ای برادرم».

مقام معظم رهبری:

 «من وقتی تشییع جنازه ایشان را دیدم، گفتم این اثر اخلاص است. در کارهای این مرد جوهری از اخلاص بود و اثر اخلاص همین است»

شهید مطهری

شهید مطهری رحمه الله درباره نفوذ کلام علامه جعفری رحمه الله می فرمود: «ما به مردم حرف تحویل می دهیم و (جعفری) روح تحویل می دهد».

همسر شهید مطهری به علامه جعفری گفته بود: «هرگاه سخنرانی شما از تلویزیون پخش می شد، آقای مطهری خیلی دقیق می شد و به دقت به آن گوش می داد و می رفت نزدیک تلویزیون می نشست. همه را ساکت می کرد تا خوب گوش دهد».

پروفسور ولقاریس

علامه از دریچه نگاه غربی ها

پرفسور ولقاریس، رئیس دانشکده الهیات آتن، در کنگره بزرگداشت علامه جعفری که در تاریخ 10 مهر 1376 از سوی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برگزار شد، مطالبی درباره شخصیت استاد جعفری بدین گونه بیان کرد: «پروفسور محمدتقی جعفری رهبر و راهنمای است که نه تنها مایه افتخار ایران، بلکه مایه فخر و مباهات جهان است. من دوبار فرصت یافتم با پروفسور جعفری دیدار نمایم. در طول این دیدارها با اندیشه های ژرف و مبسوط ایشان بیشتر آشنا گردم، که روی من تأثیر زیادی گذاشت. در دیدار با پروفسور جعفری احساس می کردم در مقابل یک مرد خدا قرار گرفته ام، مردی که از طریق عمل و روش زندگی اش به خدا بیشتر نزدیک گردیده است و از او الهام می گیرد... برای من جای بسی افتخار است که ایشان را می شناسم».

مرحوم علامه امینی رحمه الله ـ که علامه جعفری در نجف ارتباط نزدیک و صمیمی با او داشت ـ درباره صفای درونی و نشاط روحی علامه جعفری می فرمایند: «می دانید چرا من علامه جعفری را بسیار دوست دارم؟ برای این که با این وضع علمی، از نظر صفای باطن، گویی تازه به دنیا آمده است».

شهید مطهری رحمه الله درباره نفوذ کلام علامه جعفری رحمه الله می فرمود:

«ما به مردم حرف تحویل می دهیم و (جعفری) روح تحویل می دهد»

علامه در کلام پروفسور سیدحمید مولانا

پروفسور سیدحمید مولانا، دانشمند بزرگ ایرانی، درباره علامه محمدتقی جعفری می فرماید: «من با آثار استاد محمدتقی جعفری آشنا هستم و برخی از نوشته های ایشان را دقیقا مطالعه کرده ام. ای کاش من افتخار آشنایی شخصی و نزدیک با ایشان داشتم. روش تحقیقی و سخن آن جناب، همیشه مرا به یاد مکتب و شیوه تبریز می انداخت؛ مکتب ویژه ای که به عقیده من قرن ها مملّو از جهان شمولی و آزادی الهی و وحدت گرایی بود».

علامه و آثار او در کلام استاد محمدرضا حکیمی

استاد محمدرضا حکیمی با تعجب خاصی درباره علامه و آثارگران قدر او می گوید: «اگر این آثار، از آنِ گروهی از دانشوران و عالمان بود جایِ گرامی داشت و اعجاب داشت، تا چه رسد که اکنون یک تن به عرضه آنها پرداخته است. با وجود اشتغال جلسه های تدریسی و سخنرانی ها و سفرها و مصاحبه های علمی و دینی بسیار...

و به یقین، در خور ـ بلکه وظیفه ـ بود که برای شناساندن هرچه بیشتر و بهتر این شخصیت علمیِ کم مانند و ابعاد پرمحتوای کارهای وی، دست کم، یک کتاب پژوهشی و شایسته نوشته شود».

تهیه : شکوری

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

پنج شنبه 25 فروردین 1390  8:56 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

ساده زیستی علامه جعفرى

 

ساده زیستی علامه جعفرى

ناگفته ای از علامه جعفری

با افزایش شهرت فیلسوف بزرگ شرق و شارح ارجمند نهج‌البلاغه، علامه محمدتقی جعفری قدس‌سره، بسیاری از اندیشمندان ایرانی و خارجی علاقه‌مند می‌شدند تا ایشان را از نزدیک ببینند و درباره مسایل گوناگون و یا تحقیقات خود با این علامه فرزانه گفت‌وگو کنند، اما علامه جعفری فقط بنا بر ضرروت و نیاز، تنها می‌توانست به برخی از آنها پاسخ بگوید. ایشان اگر وقت خود را آزاد می‌گذاشت و به دعوت‌های متعددی که از او می‌شد پاسخ می‌داد، باید دست از تألیف و تحقیق می‌کشید. به همین علت قصد کرد تنها در جایی که وظیفه داشت و تکلیف او بود، به دعوت‌ها پاسخ دهد. یک روز توسط یکی از دوستان نامه‌ای به دستش رسید. که از طرف و به خط علامه سمنانی بود. او یکی از علمای بزرگ و جامع علوم عقلی و نقلی بود و بیش از 300 تألیف داشت.

علامه سمنانی نوشته بود: دلم می‌خواهد شما را ببینم، اما نمی‌توانم به تهران بیایم؛ اگر برای شما امکان‌پذیر است به سمنان بیایید... . علامه جعفری به احترام سن و سال و عظمت علامه سمنانى، مشتاقانه دعوت او را پذیرفت و همراه دوستانش با قطار به سمنان رفت. وقتی قطار به سمنان رسید، جمعیت عظیمی در ایستگاه موج می‌زد که مشتاقانه در برابر درهای خروجی راه آهن ایستاده بودند. هم زمان با علامه جعفرى، روحانی خوش‌چهره و آراسته‌ای از کوپه‌ای دیگر پیاده شد. ناگهان سیل جمعیت به سوی آن روحانی شتافت و صدای فریاد کسی بلند شد: به سلامتی علامه محمدتقی جعفری صلوات علامه که از این حادثه خنده‌اش گرفته بود، با عجله به همراهانش گفت: خیلی خوب شد رسیده بود بلایی ولی به خیر گذشت، هر چه زودتر حرکت کنیم بهتر است.

وقتی علامه و همراهان او برای کرایه درشکه به درشکه‌چی‌های منتظر مراجعه کردند، هیچ کس حاضر نشد آنها را سوار کند همه چشم به جمعیت داشتند و با بی‌تفاوتی می‌گفتند: آق بفرمایید جای دیگر، ما می‌خواهیم مهمانان علامه سمنانی را به منزل برسانیم. سرانجام یکی از درشکه‌چی‌ها با اکراه حاضر شد به ازای ده برابر قیمت معمول، آنها را سوار کند بعد از رفتن علامه جعفرى، بالاخره مرد روحانی پرجذبه‌ای که از برخورد مردم متعجب شده بود، ایستاد و با دلخوری گفت: آقایان با بنده چه کار دارید؟ کدام جعفرى؟ کدام علامه؟ بنده علامه جعفری نیستم، من اصلا ایشان را نمی‌شناسم آن درشکه‌چی هم که علامه جعفری و چند نفر دیگر را سوار کرده بود، نزدیکی‌های منزل علامه سمنانى، او را نشان داد که پیاده و عصا زنان برای استقبال آمده بود. علامه جعفری وقتی متوجه علامه سمنانی شد، پنهانی پول درشکه را حساب کرده و پیاده شد؛ بعد، لبخندزنان به سوی علامه سمنانی رفت. علامه سمنانی که حدس زده بود این روحانی ساده‌پوش که به ظاهر هیچ نشانه خاص و چشمگیری ندارد، علامه محمدتقی جعفری است، او را در آغوش گرفت و با عصبانیت گفت: پس کجا هستند این مردم؟ کو آن جمعیتی که فرستاده بودم به پیشواز شما؟ علامه جعفری لبخندزنان جواب داد: الان می‌آیند خدمتتان، هنوز دیر نشده است علامه سمنانی که از لبخند علامه جعفری همه چیز را متوجه شده بود، با دلخوری گفت: آقاجان اینها حتما اشتباه گرفته‌اند. تقصیر قیافه خودتان است حتما عوض گرفته‌اند. آخر قربانت گردم این چه قیافه‌ای است که درست کرده‌اى؟ یک مقداری به خودت برس. لباس‌هایت را جمع و جور کن و مشتاقانه آن مهمان عزیز را که مدت‌ها انتظارش را می‌کشید، به خانه برد تا در فاصله چهار روزی که در کنار او بود، در زمینه افکار و اندیشه‌های یکدیگر، با هم گفت‌وگو کنند، به ویژه درباره کتاب بزرگ حکمت بوعلی سینا که به قلم او نوشته شده بود.

منبع: افق حوزه، شماره 213


اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

پنج شنبه 25 فروردین 1390  8:58 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:علامه جعفری

علامه جعفري، پاسدار دين اسلام

علامه جعفري

كتاب «انديشه سياسي علامه محمدتقي جعفري» نوشته مرتضي يوسفي‌راد، تهيه پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي و پژوهشكده علوم و انديشه سياسي از سوي موسسه بوستان كتاب به چاپ سوم رسيد.

به گزارش ايبنا، اين كتاب مباني انديشه سياسي و نيز نظريه‌هاي سياسي علامه جعفري را در حوزه بايسته‌ها و شايسته‌هاي سياسي و در فصل‌هايي مانند زندگي و زمانه، مباني معرفتي و روش‌شناسي فلسفي و عرفاني علامه‌جعفري، نظام سياسي از نظر وي و سياست معقول بررسي مي‌كند.

اثر حاضر كه با عنوان انديشه اسلامي علامه‌جعفري محصول تلاش فكري پژوهشگر فرهيخته آقاي مرتضي يوسفي‌راد با هدف آشنايي با انديشه سياسي متفكران مسلمان در عرصه فلسفه سياسي نگارش يافته، گامي در جهت فراهم ساختن زمينه‌هاي لازم براي هويت‌شناسي تلقي مي‌گردد.

علامه محمدتقي جعفري سال 1302 هجري شمسي در تبريز متولد شد. تحصيلات ابتدايي خود را طي سه سال گذراند و در ادامه، به تحصيل دروس حوزوي روي آورد، به مدرسه طالبيه وارد شد و ادبيات عرب و مقداري از فلسفه و منطق را فرا گرفت. پس از مدتي طي سال‌هاي 1319- 1322 به تهران آمد و در مدرسه مروي در محضر استاداني مانند آيت‌الله شيخ محمدرضا تنكابني و ميرزا مهدي آشتياني به تحصيل دروس حوزوي و تكميل علوم حكمي پرداخت.

علامه جعفري سال 1336 هجري شمسي عازم تهران شد و در مدرسه مروي تهران تدريس علوم حوزوي و تحقيق و تاليف را پيشه خود كرد و در سال 1339 آيت‌الله ميلاني به وي اجازه اجتهاد داد

وي سال 1323 به حوزه علميه قم آمد و با وجود فقر شديد مالي، به تحصيلات خود ادامه داد. سال 1325 به نجف اشرف رفت و در محضر استاداني نظير آيت‌الله سيدابولقاسم خويي، سيدعبدالهادي شيرازي، شيخ صدراي قفقازي، سيدمحمود شاهرودي، آيت‌الله حكيم و آيت‌الله ميلاني به فراگيري فقه، اصول، فلسفه و حكمت مشغول شد و در عين حال به سبب ورود انديشه‌هاي جديد از مصر، لبنان، تركيه به ايران، به مطالعه عميق علوم انساني جديد و فلسفه‌هاي غربي پرداخت.

علامه جعفري سال 1336 هجري شمسي عازم تهران شد و در مدرسه مروي تهران تدريس علوم حوزوي و تحقيق و تاليف را پيشه خود كرد و در سال 1339 آيت‌الله ميلاني به وي اجازه اجتهاد داد. استاد با استقرار در تهران و ايجاد ارتباط با دانشگاهيان، همراه شخصيت‌هايي مانند استاد مطهري و دكتر محمدابراهيم آيتي، بناي فرهنگي و اعتقادي انقلاب اسلامي را بنيان نهادند و تا آخرين لحظات عمر خود به انجام رسالت خود ادامه دادند. وي در طول عمر خود، آثار تاليفي و مكاتبات و مناظرات و سخنراني در داخل ايران، از خود بر جا گذاشت و با اين كار بر غناي فرهنگي ايران و جهان اسلام افزود.

يكي از برجستگي‌هاي فكري علامه، نقد انديشه‌هاي دنياي معاصر غرب و شرق بود. وي در ميان متفكران معاصر غرب به دو شخصيت برجسته آن يعني «برتراند راسل» و «وايتهد» بيشتر پرداخت و در حوزه سياست و مديريت سياسي، ديدگاه‌هاي «ماكياولي» و‌ «هابز» را بسيار نقد كرد.

علامه جعفري در ميان متفكران معاصر غرب به دو شخصيت برجسته آن يعني «برتراند راسل» و «وايتهد» بيشتر پرداخت و در حوزه سياست و مديريت سياسي، ديدگاه‌هاي «ماكياولي» و‌ «هابز» را بسيار نقد كرد

همان‌گونه كه نويسنده اين اثر به اين موضوع پرداخته است، علامه جعفري، رهايي انسان معاصر را از دغدغه‌ها و تك‌بعدي شدن، در «حيات معقولي» مي‌ديد كه او را از حيات طبيعي رهانيده و به حيات انساني همراه با معنويات مقرون مي‌سازد و در اين ميان، علاوه بر تامين نيازهاي حيات طبيعي، به مرحله رشد يافتگي نايل مي‌گردد و به كمك دين و دو حجت دروني عقل سليم و بيروني پيامبران و ائمه معصوم(ع) چنين حياتي را مي‌تواند بر همين دنياي فعلي و حاضر محقق سازد.

ويژگي ديگر علامه جعفري، پاسداري از دين اسلام در مسير «حيات معقول» بود. وي در شرايطي كه مكاتب مختلفي مثل ماركسيسم، دين را افيون ملت‌ها تلقي مي‌كند و ليبراليسم كه دين را ويژه حوزه فردي و غير دنيايي مي‌داند، به دفاع از دين برآمده و اين دفاع را با معرفي دين به عنوان دين حداكثري و جامع در معارف نظري و عملي در دو حوزه فردي و اجتماعي و دين پاسخ‌گو به نيازهاي ثابت و متغير در سنگرهاي مختلف تحقيق و تاليف، سخنراني، تدريس و ارتباطات علمي نشان مي‌دهد.

آن چه در كتاب حاضر آمده است ديدگاه‌ها و نظريه‌هاي منسجم و نظام‌مند علامه جعفري در ابعاد مختلف شناخت‌شناسي و هستي‌شناسي به عنوان مباني انديشه سياسي وي و نظريه‌هاي سياسي اين انديشمند در حوزه «بايسته»‌ها و «شايسته»‌هاي سياسي در ترسيم حيات معقول است.

چاپ سوم كتاب «انديشه سياسي علامه محمدتقي جعفري» در شمارگان 700 نسخه، 240 صفحه و بهاي 35000 ريال راهي بازار نشر كرده است.

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

پنج شنبه 25 فروردین 1390  8:58 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:علامه جعفری

ولادت

علامه محمد تقی جعفری در مرداد ماه 1304 هـ. ش مطابق با 1343 هـ. ق در شهر تبریز دیده به جهان گشود. نام پدر ایشان کریم بود. ایـن مرد گـرچه در هیچ مکتب و مـدرسـی درس نخـوانده بـود، ولـی حافظه‌ای بسیار قـوی داشت و غالب سخنان واعظان و خطیبان شهر را به طـرزی شیـوا و بـا بیانـی نافذ بیان می نمود. شغل کریـم نانوایی بود و بدون آنکه وضو بسازد، دستش را به خمیر و نـان نمـی زد. به کـار و تلاش علاقه وافـری داشت .

تحصیلات

استاد جعفری نزد مادر مقداری مقدمات دروس را آمـوخت وقتی به مدرسه رفت ایشان را به کلاس چهارم بردنـد او با استعداد شگرف خـود ایـن کلاس را در مـدرسه اعتماد تبریز با رتبه دوم گذرانید و در سال بعد کلاس پنجـم را با رتبه اول احراز نمود.

علامه جعفری چون در یک خانواده نسبتاً محرم زندگی می کرد بعد از مدتی بخاطر تنگـدستـی خانـواده ناگزیـر دبستـان را در میانه راه رها کـرد و در پـی یافتـن نان و آب به کسب و کار روی آورد.

میرزا کـریـم از ایـن وضع بسیار متأثـر گـردیـد و به محمد تقی و برادرش تأکید نمود :شما به دنبال درس بروید. خـداوند روزی رسان است. از ایـن جهت آن دو طالب دانـش، مقارن سالهای پایانـی جنگ دوم جهانـی به مـدرسه طالبیه تبـریز رفته و تحصیلات علـوم دینـی را نزد استـادان آنجا پـی گرفتند.

سال 1359 هـ .ق در حالی که پانزده بهار را پشت سر می نهاد، زادگاه خویـش را به قصد اقامت در تهران تـرک نمـود. و در مـدرسه مروی نزد استادانـی فاضل مطالعه و تحصیل متـن رسائل و مکاسب را پـی گـرفت، پـس از سه سال خوشه چینی از خرمـن خردمندان و اندیشمندان حوزه، در سال 1362 هـ. ق به شهر مقدس قم مهاجرت نمود، و ضمـن تحصیل در مدرسه دار الشفای قـم ملبس به لباس روحانیت گردید. و دروس خارج را در آنجا آغاز کرد.

دوران تحصیل در نجف نیز سخت می گذشت اما چون اشتیاق شدت داشت، همه آن شداید تحمل شد. خـود می گـوید : گاهی دو یا سه ساعت کار دستـی مـی کردم تا شهریه به دستـم برسد که میزان آن هـم کـافـی نبـود.

علامه پـس از یازده سال اقامت در نجف و شرکت در حـوزه‌های درسی آن دیار، به سال 1336 یا 1337 هـ. ش به ایران مراجعت

استادان

علامه جعفری بیشترین استفاده‌های علمی را از محضر آیات عظام : محمد رضا تنکابنی، شیخ کاظم شیرازی، سید عبدالهادی شیرازی، سید ابوالقاسم خوئی، سید محسن حکیم کسب نموده است.

نمود.

ادامه...

منبع:

تبیان آذربایجان شرقی

آخرین نظر

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

پنج شنبه 25 فروردین 1390  9:00 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

اخلاق از منظر علامه جعفری و راسل اخلاق از منظر علامه جعفری و راسل

اخلاق از منظر علامه جعفری و راسل

اخلاق از منظر علامه جعفری و راسل

                  گزیده ای از كتاب «توضیح و بررسی مصاحبه راسل – وایت»

 

اعتقاد و التزام به اصول اخلاقی جزء اولین التزامات بشری بوده كه در ادوار مختلف زمانی تكامل یافته است و هر دینی به فراخور زمان نزولش به بعضی از این اصول اشاره نموده است. تا مرحله ای كه خاتم انبیاء، محمد مصطفی(ص) هدف از بعثت خویش را كامل كردن اخلاق بیان می‏نمایند «انی بعثت لاتمم مكارم الاخلاق». اصول اخلاقی كه از وحی و عقل نشأت گرفته از استحكام و استدلال بیشتری برخوردار می‏باشد به همین جهت آثار التزام به این اصول محسوس‏تر و همگانی‏تر می‏باشد و یكی از ثمرات آن مصون ماندن اجتماع از آسیبهاست زیرا عدم تجاوز افراد به یكدیگر پایه تمامی قوانین است، درچنین اجتماعی جرم كاهش می‏یابد و فضائل اخلاقی به طور گسترده فزونی می‏یابد و افراد هم مقید به محكمه وجدان و درون بوده و هم مقید به كیفر بیرونی و اجتماع می‏باشند. اینها ثمره تقید به اوامر و نواهی اخلاقی برخاسته از وحی می‏باشد ولی در جوامع غیر دینی اصول اخلاقی وجود دارد كه هیچ پایه و اساس علمی ندارد و از آن به نام اخلاق تابو نام برده می‏شود كه دارای شرایطی غیر از شرایط مذكور می‏باشد. در مصاحبه آقای وایت با آقای راسل (فیلسوف انگلیسی)، به این نوع اخلاق اشاره شده است و علامه محمد تقی جعفری«ره» نیز این نوع اخلاق را به نقد كشیده اند. این نوشتار به بیان نظرات آقای راسل در رابطه با اخلاق و نقد علامه جعفری«ره» پرداخته است.

اخلاق تابو

وایت:

منظور از اخلاق تابو چیست؟

راسل:‌

نوعی از قواعد مطلق اخلاقی، است بدون اینكه دلیلی برای آن اقامه ‏شود. خصوصاً در محرمات كه نباید آنها را انجام داد. البته گاهی برای بعضی از موارد دلایلی اقامه میشود.

نقد علامه جعفری«ره»:

در هر دورانی اقوام و ملل مختلفی بوده اند كه به آداب ورسومی كه گاهی عاری از دلیل بوده است، اعتقاد داشته‏اند. البته بین منهیات تابو و منهیات مذهبی فرق است. منهیات تابو به هیچ اصل و دلیلی متكی نیست، اما منهیات مذهبی اعم از معاملات، حقوق اجتماعی، عبادات و سیاسات واجد علل و مصالحی است، در غیر عبادات روشن و قابل فهم همگانی می‏باشد، مثلاً در باب معاملات، منهیاتی از این قبیل وجود دارد: هرگز طرف خود را در معامله مغبون مساز، جنس معیوب را بدون اعلام مفروش و یا رباخواری ممنوع است. در باب حقوق اجتماعی به منهیاتی از این قبیل اشاره می‏شود: مپسند بر دیگران آنچه را كه كه برای خود نمی‏پسندی؛ سودجویی شخصی و مسامحه در تعلیم و تربیت دیگران، ممنوع می‏باشد. اما در باب سیاست، با منهیاتی مواجه هستیم، از قبیل: زمامداران در رهبری اجتماع، منافع شخصی خود را بر اجتماع، مقدم ندارند، در اجرای قوانین تفاوتی میان طبقات جامعه نگذارند و در تشخیص وسایل ترقی اجتماع مسامحه نورزند.

وایت:

مقررات اخلاق تابو چیست؟

راسل:

این مسأله بستگی به درجه تمدن دارد. اخلاق تابو از خصوصیات روحی بدوی ناشی می‏شود، از اخلاق تابو می‏توان به دو مصداق اشاره نمود: اول، اگر كسی از ظرف رئیسی غذا بخورد، این امر منجر به مرگ انسان می‏شود، دوم، قوم داهوم بر این باور بودند كه پادشاه نمی‏بایست چشم خود را برای مدتی در جهت معینی بدوزد، زیرا اگر او چنین كاری انجام دهد، از ناحیه قلمرو حكومتش طوفان بر می‏خیزد، بدین جهت قانونی وجود داشت كه پادشاه داهوم مجبور بود همیشه دیدگان خود را به اطراف بگرداند.

اخلاق از منظر علامه جعفری و راسل

وایت:

اینها انواعی از اخلاق تابو بودند، كه در جوامع اولیه مشاهده می‏شد، اما درباره اجتماعات كنونی نظر شما چیست؟

راسل:

روش اخلاقی ما نیز تابو است. انواعی از «تابو» ها، حتی در امور خیلی با عظمت وجود دارد. یكی از مواردی كه به طور مطلق گناه شمرده می‏شود و من هرگز مرتكب آن نشده ام این است كه «چشم طمع به گاو (وسایل) همسایه ات ندوزی».

نقد علامه جعفری «ره»:

البته موهومات و خرافات در گذشته و حال فراوان دیده می‏شود، اما جواب آقای راسل از چند جهت باید بررسی شود.

اولاً: باید معلوم شود منظور از كلمه «معصیت» در این مورد چیست؟ آیا به هر كاری كه مخالف قوانین اخلاقی باشد، معصیت اطلاق می‏شود و یا كاری كه مخالف قوانین مذهبی باشد؟ اسلام مجرد نیت انجام كار خلاف را معصیت نمی‏شمارد، بلكه در اسلام، مرتكب شدن كار خلاف به عنوان معصیت شمرده می‏شود. اگرچه از حیث روانی، نیت سوء، قسمتی از انحراف می‏باشد. یعنی كسی كه چشم طمع به وسایل همسایه می‏دوزد یا حسدی می‏ورزد و به آن حسد جنبه عملی نمی‏دهد، چنین شخصی اعتدال روحی ندارد ولی هنوز انسانی معصیت‏كار نیست، لذا از جنبه حقوقی و مذهبی چنین شخصی مسئول نمی‏باشد، زیرا اسلام قصاص قبل از جنایت را منتفی می‏‏داند.

ثانیاً: به جهت اینكه معلوم شود اخلاق تابو با اخلاق مذهبی، هم سنخ نیست بعضی از مصادیق اخلاق اسلام را متذكر می‏شویم.

- «انما الاعمال بالنیات» تمام كردار انسانی از جهت ارزش، تابع نیت و هدفی است كه عمل به اتكاء آن انجام می‏شود.

- «لایكون المؤمن مؤمناً حتی یرضی لاخیه ما یرضی لنفسه» انسان مؤمن دارای ایمان واقعی نمی‏باشد،‌ مگر اینكه بپسندد برای دیگران آنچه را كه برخود می‏پسندد.

- «كفی بالتجارب تأدیبا و تقلب الایام عظه» برای انسان، كافی است كه از تجربه ها متنبه شود و از تحولات روزگار پند بگیرد.

- «من غلب عقله هواه افتضح» كسی كه هوی و هوسش بر عقلش پیروز شود، رسوا می‏گردد.

- «صدر العاقل صندوق سرّه و البشاشه حبابه الموده و الاحتمال قبر العیوب و من رضی عن نفسه كثر الساخط علیه» سینه انسان خردمند محل رازهای اوست، خوشرویی مثل ریسمانی است كه دوستی را جلب می‏كند، احتمال دادن نسبت به دیگران، محل دفن عیوب انسان است و كسی كه از خودراضی باشد ناراضی از او زیاد می‏شود.

- «خالصوا الناس مخالطه ان مِتّم معها بكوا علیكم و ان عشتم حنوا الیكم» با مردم آنچنان دوستی كنید كه اگر بمیرید در فراق شما بگریند و اگر زنده باشید به شما رغبت كنند.

- « اعجز الناس من عجز عن اكتساب الأخوان و اعجز منه من ضیّع من ظفر بره منهم» ناتوان ترین مردم كسی است كه از پیدا كردن دوست ناتوان باشد و ناتوان تر از او كسی است كه دوستی را پیدا كند، بعد او را ضایع كرده و از دست بدهد.

- «فوت الحاجة‌ اهون من طلبها الی غیر اهلها» برطرف نشدن احتیاج، بهتر از پیشنهاد آن به غیر اهل است.

جملات فوق و امثال آن از فضائل عالیه اخلاق اسلامی می‏باشد كه بین موارد ذكر شده و اخلاق تابو هیچ سنخیتی وجود ندارد. زیرا برای موارد فوق دلایل منطقی وعلمی موجود است پس نمی‏توان نتیجه گرفت كه اخلاق مذهبی، همان اخلاق تابو است.

وایت:

راجع به قوانینی كه جنبه واقعی تری دارد چه می‏گویید، آیا نمونه هایی از اخلاق تابو را می‏توانید در آنها نشان بدهید؟

راسل:

البته مواردی از اخلاق تابو وجود دارد كه كاملاً با اخلاق، سازش دارد. مثلاً: ترك كردن دزدی و قتل نفس؛ این دستورات با دلیل همراه هستند، اما نتایجی به بار می‏آورند كه نباید داشته باشند، مثلاً: در مورد قتل نفس به نظر می‏رسد كه این دستور حتی مانع كشتن كسی می‏شود كه از زندگی قطع امید كرده و در رنج فراوانی به سر می‏برد و در حالیكه من فكر نمی‏كنم یك فرد عاقل با آن موافقت داشته باشد.

نقد علامه جعفری «ره»:

اولاً: شاید آقای راسل منشاء دو قانون فوق را تابو بداند، اما هر دو قانون در زمان حاضر از جنبه حقوقی، الزامی عمومی دارند. ثانیاً: قانون منع دزدی، در صورت ضرر رسیدن به فرد، واجب نیست، رعایت شود. مثلاً در مذهب اسلام، آمده اگر انسان مضطر باشد می‏تواند به اندازه رفع اضطرار خود، از مال دیگری بردارد و بعد ضمان آن را پرداخت نماید. اما قانون قتل نفس، در موقعی كه یأس از زندگی وجود دارد، شامل اخلاق تابو نمی‏گردد، زیرا این حقیقت در نزد تمام اقوام و ملل انسانی مسلم است كه با اهمیت ترین پدیده جهان هستی، زندگی است. حال اگر از منظر خداشناسان به این مسئله نگاه كنیم، قتل نفس به كلی ممنوع است؛ زیرا به اعتقاد آنان خداوند، مالك زندگی و مرگ انسان است و تحمل شكنجه و ناراحتی برای جبران نقص های گذشته و تكامل بیشتر روح، یك امر منطقی می‏باشد. اما از نظر زندگی و شؤون طبیعی جوامع بشری می‏توان دلایلی برای ممنوعیت این عمل ارائه نمود.

الف) تشخیص بیماریی كه منجر به فوت انسان شود، فوق العاده دشوار است؛ زیرا مكرراً دیده و شنیده ایم كه پزشكان معالج یك بیمار به طور قطع از زندگی فردی ناامید شده‏ و معالجه را قطع نموده‏اند و با این وجود، بیماری بهبود یافته است.

ب) پیشرفت های روزافزونی كه در علم طب به وجود آمده، احتمال معالجه هرگونه بیماری غیر قابل علاج را میسر می‏نماید.

ج) اگر عده ای از انسانها به طور صددرصد زندگی آنها خاتمه یافته باشد. و تنها بهره آنها از زندگی شكنجه و آزار باشد، این سؤال پیش می‏آید كه آیا این مسئله می‏تواند، مجوز قتل نفس این اشخاص گردد؟ قاعدتاً جواب منفی است،‌ زیرا این تجویز باعث میشود كه هر كسی به مجرد رو به رو شدن با ناملایمات سنگین اقدام به خودكشی نماید،‌ در این حال دیگر مردم قبول نمی‏كنند كه پزشك متخصص باید تجویز مرگ را بكند. بلكه خود راساً اقدام به این عمل می‏كنند، با این وجود، دیگر چه قدرتی می‏تواند مانع از خودكشیِ بیماری شود كه با شكنجه روبرو است. این مطلب با نظر به اعتقاد آقای راسل در مورد طبیعت بشری و با توجه به اینكه وی بر این باور می‏باشد كه در وجود آدمی زوایایی از جنون و عدم اعتدال وجود دارد، لذا چطور می‏تواند حق زندگی و مرگ را به دست چنین انسانی بدهد.

                                                                                                         تهیه و تنظیم: زهرا شوشتری

پیوند به:

او به حق جعفری بود

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

پنج شنبه 25 فروردین 1390  9:01 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:علامه جعفری

محوریت حوزه‌های متفاوت فكری در اندیشه علامه جعفری «بشر» است
جامعه شناسی فقط محدود به پوزیتیویسم منطقی نیست. كاری كه در فلسفه اجتماعی، روش شناسی و مابعدالطبیعه انجام می‌شود نیز جامعه شناسی است.
آخرین سخنرانی آذرماه پژوهشكده علوم اجتماعی پژوهشگاه علوم انسانی با عنوان اندیشه‌های اجتماعی علامه جعفری(ره) برگزار شد. دكتر سیدجواد میری در این نشست به زوایای پنهانی از اندیشه‌های مرحوم علامه جعفری، نوری تاباند و علاقه مندان را هر چه بیشتر از وسعت گستره فكری این اندیشمند فقید آگاه كرد.
گفته می‌شود علامه جعفری(ره) بیشتر مفسر نهج البلاغه و مولوی شناس بوده است تا صاحب نظریات اجتماعی. دكتر میری با بیان این سخن گفت: برخی علامه را بیشتر فقیه می‌دانند تا متفكر، اما حقیقت این است كه به عنوان مثال تنها دستنوشته‌های منتشر نشده علامه بیش از 10 میلیون كلمه در حوزه‌های مختلف و مشخصا در حوزه علوم اجتماعی در مورد متفكرانی مثل ماكس وبر و دوركیم است. این نوشته‌ها شامل نظریات علامه در مورد اجتماع خوب نیز است كه هنوز چاپ نشده است. به گفته این جامعه شناس، علامه در بین سال‌های 50 تا 52 نیز درس گفتارهایی با موضوع انسان و جامعه شناسی برگزار كرده كه دراین دوره كاملابه جامعه شناسی پرداخته است؛ بنابراین به فعالیت‌های علامه در این زمینه باید از منظری دیگر نگریست.
دكتر میری با اشاره به تمایل اسلامی كردن علوم انسانی، در بیان پیشینه این بحث اشاره كرد: باید دید در جامعه شناسی به عنوان یك علم آكادمیك در این زمینه‌ها چه كارهایی انجام شده است. جفری ـ سی ـ الكساندر كتابی 3 جلدی به نام منطق جامعه شناسی دارد كه در آن درباره مفروضات علوم بحث كرده است كه خواسته ناخواسته تاثیرات خود را بر علم می‌گذارد. این پژوهشگر حوزه علوم اجتماعی در توضیح پژوهش خود در این زمینه افزود: طبق این تحقیق اقالیم هفتگانه ای پیرامون علوم اجتماعی وجود دارند. اقلیم اول پژوهش اجتماعی، اقلیم دوم نظریه جامعه شناختی، سومین اقلیم نظریه اجتماعی، اقلیم چهارم فلسفه اجتماعی و اقلیم پنجم فرانظریه و ششم مابعدالطبیعه و هفتم منطقه الفراغ است كه نام این اقلیم از اندیشه‌های شهید صدر به عاریه گرفته شده است.
منظور دكتر سیدجواد میری از پژوهش اجتماعی، جنبه ای از مطالعات اجتماعی است كه در آن عالم اجتماعی عمدتا دغدغه مسائل روش شناختی را دارد و مهم ترین زمینه پژوهشی مدنظر وی پرسش‌های تجربی است كه قابل ارزیابی كمّی است و هیچ ارتباط ساختارمندی با ابعاد عقلانی وجود ندارد. در این اقلیم از هرگونه انتزاع پرهیز می‌شود و هیچ گونه ارزش تحلیلی برای آن در نظر گرفته نمی شود و دغدغه‌های عقل گرایانه و فوق عقلانی به دیده تردید نگریسته می‌شود. به طور خلاصه مساله كاربرد، كلیدواژه این اقلیم است. در اقلیم نظریه جامعه شناختی، عالم اجتماعی از كاستی‌های تجربه گرایی افراطی آگاه است، چرا كه خود ایده جامعه قابل تصریح تجربی نیست و كسانی كه بر اثبات تجربی امر اجتماعی اصرار می‌ورزند با چالش‌های جدی مواجهند. از این رو محققان با جدی گرفتن چالش‌های دیالكتیكی كل گرایی تیزبین شده‌اند و آنها را بر آن داشته تا پرسش‌های جهانشمول و عمدتا مهم طرح كنند، در حالی كه انتقادات جزیی را مد نظر قرار می‌دهند. در این اقلیم به واسطه بسط گستره خیال از داده‌های حسی به داده‌های عقلانی در نردبان پالایش انتزاعی، اندكی حركت به بالاانجام می‌شود.
به گفته دكتر میری در اقلیم نظریه اجتماعی شاهد یك دگرگونی بنیادین هستیم. به طوری كه پرسش محوری یك اندیشه رشته ای، به طریق غیررشته ای مورد بحث قرار می‌گیرد. محقق در این اقلیم به انتزاعی ترین طریق ممكن به نظریه پردازی مبادرت می‌ورزد به طوری كه توجهی به رویكردهای جزء نگرانه به واقعیت نمی‌شود. از نظر هستی شناختی محقق در بند آرمان عقل گرایی است بدون این كه حتی گامی به سوی ساحت‌های عقلانی خیال برداشته باشد. به عنوان مثال هابرماس، مدرنیته را بهترین پروژه می‌داند و تصریح می‌كند این پروژه هنوز تمام نشده است. به گفته دكتر میری، هابرماس در این اظهارنظر به پژوهش اجتماعی نمی‌پردازد بلكه از ایده جهانشمول صحبت می‌كند. دكتر سید جواد میری تاكید می‌كند در كشورهای غیرغربی از جمله ایران، برداشتی از جامعه شناسی وجود دارد كه بر پایه آن جامعه شناسی، علمی روشمند و دارای جهتگیری‌های بسیار كمّی دانسته شده در حالی كه در غرب، وقتی صحبت از جامعه شناسی می‌شود وسعت مشرب بسیار بیشتر است. دكتر میری در توضیح اقلیم فلسفه اجتماعی گفت: در این اقلیم اخلاق سقراطی جایگزین پرسش از منش علمی می‌شود و نفس مساله شناخت به شیوه اگزیستانسیالیستی مورد امعان نظر قرار داده شده و به جای آن كه به طریق فنی به آن پرداخته شود كه در چارچوب رشته رشته كردن دانش و جزءجزء كردن شناخت و تجربه هستی معنا یابد به طور كلی به آن پرداخته می‌شود. اما در اقلیم فرا نظریه، محقق از تخیل معقول هنوز به این نتیجه نرسیده است كه وجود انسانی نه تنها معنای امكانی دارد بلكه ابعاد ضروری و پایدار نقشی حیاتی در ساختار خود و جامعه ایفا می‌كنند؛ بنابراین هر مطالعه ای در باب امر اجتماعی هر دو جنبه را جدی می‌گیرد بدون این كه تمایل نابجا به كی به بهای نادیده گرفتن دیگری تمام شود. با این حال محققانی كه در این اقلیم فعالیت می‌كنند بخوبی از تاثیر مفاهیم فرا عقلانی بر تشكیل مفاهیم عقلانی آگاهند. از نظر دكتر میری اقلیم متافیزیك، زمینه‌ای است كه در آن تمام ابعاد واقعیت و قوای ادراكی انسانی به نحوی نظام‌مند در نظر گرفته می‌شود. به این معنا كه ابعاد حسی، عقلانی و معقول همگی به عنوان اجزای واقعیت انسانی مورد تصدیق قرار می‌گیرند، اما در منطقه‌الفراغ كه كركگارد، نیچه و داستایوفسكی از آن به نحوی استفاده كرده‌اند و بعدها نیز رالف هارپر در بیان بی خانمانی روح بشری آن را توصیف كرده است، قانونمندی وجود ندارد. ممكن است در نهاد خود قانونمند باشد، اما در علم و حتی روان شناسی و روانكاوی هنوز قانونی برای آن كشف نشده است. در این منطقه اتفاقاتی می‌افتد كه روی مناطق و اقلیم‌های دیگر تاثیر می‌گذارد.

در نهایت به گفته دكتر سیدجواد میری به نظر می‌رسد نظریه پردازی علامه جعفری(ره) بیشتر از عقل متافوریك (یعنی استعاری) كه مبتنی بر استدلال تمثیلی است بهره می‌برد، اما خالی از دیافوریك یا تمایز مبتنی بر استدلال تحلیلی نیست. اما به این معنا نیست كه علامه جعفری(ره) بر تمام اقالیم هفتگانه معرفی شده، احاطه داشته است. علامه، شهرهای بزرگ را برای پیدایش انسان خوب جای مناسبی نمی‌داند، اما طبعا در این زمینه پژوهش اجتماعی انجام نداده است. دیدگاه اجتماعی علامه بیشتر به اقالیم بالای پیرامون علوم اجتماعی چون متاتئوری و متافیزیك متعلق است؛ اما برای به روز كردن یا بازخوانی عقاید اجتماعی علامه می‌توان از روش‌های مقایسه ای و تطبیقی استفاده كرد. به عنوان مثال علامه بحثی در مورد جوامعی كه «چیزها را به كس» و «كس‌ها را به چیز» تبدیل می‌كند، دارد. در تفكر انتقادی و رادیكال جامعه شناسی نیز بحثی همچون بیگانگی انسان مطرح است كه نتیجه نظام سرمایه داری یا صنعتی است و می‌توان این دو را به شكل تطبیقی مقایسه كرد. علامه فیلسوفی است كه در چارچوب دوگانه اصالت وجود و ماهیت نمی گنجد و انسان است كه مركز نظام فكری اوست. علامه جعفری(ره) در محور مدیریت را نیز «انسان» می‌داند. مدیریت از نظر او فرآیندی است كه بتوان در آن از من متورم یك من متبلور بسازد. او درباره ویژگی سازمان هایی كه می‌توانند این فضا را ایجاد كنند، بحث می‌كند.

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

پنج شنبه 25 فروردین 1390  9:02 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:علامه جعفری

روحانی همه فن حریف

مروری گذرا بر زندگی و روحیات علامه جعفری

 

روزنامه اطلاعات می‌خواست مطلبی از علامه جعفری چاپ کند. عکس استاد را خواسته بود تا در کنار مطلب بیاید. وارد موسسه اطلاعات که شد، کسی تحویلش نگرفته بود. پس از مدتی معطلی کسی پرسیده بود: «امری دارید؟» پاسخ داده بود:« عکس‌های محمدتقی جعفری را که خواسته بودید آورده‌ام» گفته بود: «بده به من و برو.» تا عکس‌ها را از پاکت درآورده بود و متوجه شده بود که آورنده عکس‌ها خود صاحب عکس است، شروع کرده بود به معذرت‌خواهی. زندگی علامه همین‌قدر ساده بود.

محمد تقی جعفری

اهل ورزش بود. از خاطرات بچگی که می‌گفت، حتما از فوتبال بازی‌هایش در میدان‌های خاکی تبریز می‌گفت. بزرگ و بزرگ‌تر هم که شد، ورزش را ترک نکرد. نرمش صبحگاهی و پیاده‌روی جزو برنامه روزانه‌اش بود. کوه‌پیمایی و طبیعت گردی هم به خصوص در فصل بهار به همراه دوستان، نشان از روحیه ورزشکاری‌اش داشت.

محمد تقی جعفری

با همه مشغله‌های فکری اعم از تدریس و تالیف و مطالعه که داشت، درخواست مدیر موسسه برای حضور بچه‌ها در منزلشان را رد نکرد. شاید به خاطر همین حسن خلق بود که این عکس در میان همه عکس‌های یادگاری که با علاقه گرفته شده، ماندگارترین است.این بچه‌ها الان که بزرگ شده‌اند و هر کدام کاره‌ای، حتما خاطره آن روز را در گنجینه خاطرات دارند

برای پروفسور عبدالسلام (فیزیکدان برجسته پاکستانی) هم جالب بود که یک روحانی شیعه تا این حد از علوم جدید آگاهی داشته باشد و صدالبته درباره فلسفه علوم جدید نظر داشته باشد.

محمد تقی جعفری

علاقه وافری به مولوی داشت اما در پاسخ به نادره بودن مولوی گفته بود:  پرونده بشر را با مولوی نمی‌بندم.               

کتابخانه‌ای غنی داشت. کلی کتاب درباره فقه، مولوی، نهج‌البلاغه و علوم روز. فارسی، عربی، انگلیسی، فرانسه و چند کتاب به چند زبان دیگر. کتابخانه استاد علامه، هنوز هم برقرار است. تهران، فلکه دوم صادقیه، بلوار آیت‌اللـه کاشانی، خیابان حسن‌آباد جنوبی، کوچه 4، پلاک 23

محمد تقی جعفری

اهل خنده بود. در سخنرانی‌هایش هم از لطیفه بهره می‌برد. یکی از ماندگارترین سخنرانی‌هایش، همان سخنرانی است که در آن داستان «خربرفت و خربرفت و خربرفت» را به زبان عامیانه از مثنوی تعریف می‌کند. شاید همین روحیه کیومرث صابری «گل‌آقا» را به منزل علامه کشانده بود.

محمد تقی جعفری

جنازه علامه را با هواپیما از لندن به تهران آوردند. از شنیدن خبر فوت ابن‌سینای زمان، دل خیلی‌ها لرزید. جنازه را به دانشگاه تهران آوردند. نماز را آیت‌اللـه جوادی ‌آملی بر جنازه گزارد. رهبر هم پیام داد :«آیت‌اللـه علامه محمدتقی جعفری تبریزی» خطابش کرده بود. جنازه را برای خاکسپاری به حریم پرواز ملائک بردند. شد همسایه امام رضا(ع)

محمد تقی جعفری

 

منبع: مجله همشهری آیه

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

پنج شنبه 25 فروردین 1390  9:04 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

راز جذابیت سخنان مولوی

راز جذابیت سخنان مولوی

علامه جعفری

امروزه افکار و آثار مولانا تمامی جهان را فرا گرفته است. اشعار او به زبان‌های مختلف ترجمه شده و در دانشگاه‌های معتبر تدریس می‌شود. میزان علاقه‌ی مردم کشورهای دیگر به اندازه‌ای است که بسیاری را واداشته تا با یادگیری زبان فارسی، اشعار مولانا را به زبان اصلی بخوانند و از آن استفاده کنند. اما راز و رمز این همه اقبال و توجه مردم به مولانا چیست؟

علامه جعفری (ره) در کتابی تحت عنوان "عوامل جذابیت سخنان جلال الدین محمد مولوی" دلایل این امر را بررسی کرده است که در ادامه بخشی از این عوامل را می‌خوانید:

 

استناد به آیات الهی

علامه، اولین عامل جذابیت سخنان مولوی را "استناد او به آیات قرآن" دانسته و البته اضافه می‌کند: اگر چه به جهت اختلاف عقیده و سلیقه در فهم و تفسیر قرآن، که میان صاحب‌نظران تفسیر و حکمت و فقه و عرفان جریان دارد، ممکن است همه‌ی استشهادها و توجیهات و تفسیرهای مولوی را درباره‌ی آیات قرآنی قبول نکنیم؛ ولی هیچ تردیدی در این نداریم که مولوی با اندیشه و تعقل و دریافت بسیار والایی، از آیات قرآنی استفاده نموده و گاهی تفسیر و استشهاد وی به قدری زیبا و عالی است که انسان با خود می‌گوید آیا اصلاً این آیه را در قرآن دیده است یا نه!

مولوی همان‌طور که در اشعار خود به آیات قرآن استناد کرده و از آن‌ها بهره برده است، به همان میزان به روایات و احادیث نیز نظر داشته و در جای جای مثنوی احادیث اسلامی را ذکر کرده و تفسیر می‌کند

علامه جعفری در ادامه می‌گوید: به طور کلی و در مجموع 6 دفتر مثنوی معنوی، مولانا به 2142 آیه‌ی قرآن کریم استناد کرده و آن‌ها را تفسیر کرده است. بدیهی است که استشهاد به این تعداد از آیات قرآن، بهترین دلیل بر اشباع مغز و روان این مرد الهی از آیات قرآن است.

 

استناد به روایات

مولوی همان‌طور که در اشعار خود به آیات قرآن استناد کرده و از آن‌ها بهره برده است، به همان میزان به روایات و احادیث نیز نظر داشته و در جای جای مثنوی، احادیث اسلامی را ذکر کرده و تفسیر می‌کند. او در مجموع 6 دفتر مثنوی تعداد 756 روایت را مورد استناد قرار داده است.

علامه جعفری در ادامه به نکته‌ی ظریفی اشاره کرده و می‌گوید: جای بسی تاسف است که عده‌ای که خود را صاحب اندیشه و نظر می‌دانند، به محض ذکر نام مولوی، انسانی را تصور می‌کنند که رقص صوفیانه می‌کرده و با موسیقی، وضع روانی خود را بالا می‌برده است!! مگر مولوی در چند مورد از مثنوی، در توبیخ موسیقی و سماع سخن نگفته است؟! از آن جمله، در داستانی از مثنوی (پیر چنگی) که پیرمردی بعد از بیداری و پشیمانی از اشتغال به موسیقی، ساز خود را خرد کرده و از بین می‌برد.

 

بهره‌مندی فراوان از معارف بشری و الهی

گر چه مولوی با فلسفه مخالف بود و آن را نمی‌پذیرفت اما مسلماً از فلسفه‌، علوم انسانی و حتی ادبیات مطلع بود و به بهانه‌های مختلف از آن ها استفاده می‌کرد؛ بدون آن که تحت تاثیر آن‌ها قرار بگیرد. او این معارف را در حالی مورد استفاده قرار می‌داد که آن‌ها را به عنایت و لطف الهی مستند می‌کرد، نه برداشت شخصی.

 

شعر برای او یک حرفه نبود

مولوی از این مرحله‌ی کودکانه گذشته بود که بگوید: من این مطلب را می‌دانم! فلان امر را به دست آوردم! و... مولوی شاعر بزرگی نیست. او مردی حکیم، فقیه، اصولی، متکلم، ادیب، عالم و عارف بود اما شاعر نبود. و سرّ این که سخنانش در دل همگان نفوذ کرده و آن‌ها را به خود جذب می‌کند این است که به دنیای شعر به چشم حرفه نگاه نمی‌کرد و تنها هدفش بیان معارف بوده است.

جای بسی تاسف است که عده‌ای که خود را صاحب اندیشه و نظر می‌دانند، به محض ذکر نام مولوی، انسای را تصور می‌کنند که رقص صوفیانه می‌کرده و با موسیقی، وضع روانی خود را بالا می‌برده است

بیان دریافت‌های شهودی در قالب مثال و داستان

گر چه مولوی دارای اندیشه‌ی والایی بود اما توانست دریافت‌های شهودی خود را با الفاظ و اصطلاحات قابل فهم انسان‌ها بیان کند. و البته این کار بسیار مشکلی است که یک انسان این قدر بالا برود و در عین حال به پایین نیز نظر داشته باشد. و این کاری بود که مولوی به خوبی آن را انجام داده است.

 

سخن گفتن از اعماق جان

سخنان مولوی از اعماق قلب و جانش نشات گرفته بود و او بی آن‌که قصد خودستایی و خودپسندی داشته باشد، منظور و مراد خود را به بهترین وجه بیان کرده است. امروز اگر "بشنو از نی..." را بخوانیم و درست تفسیر کنیم، خواهیم دید که هنوز در مسایل عالی انسانی، حرفی تازه و سخنی نو می‌باشد. راز این مطلب این است که برای مولوی "درک شده‌ها" به "دریافت شده‌ها" تبدیل شده بود. او تصورات و مفاهیم ذهنی را دریافت کرده بود.

 

ساده‌گویی

یکی از مهم‌ترین دلایل جذابیت سخنان مولانا این است که او عالی‌ترین مطالب را، بدون بزرگ‌نمایی و اتفاقاً با بی‌اعتنایی تمام بیان می‌کرد و برای بیان آن مطالب از زبان ساده‌ای نیز استفاده می‌کرد. او هنگام بیان رابطه‌ی انسان با خدا، رابطه‌ی انسان با انسان و دیگر مسایل مهم بشری از ساده‌ترین زبان استفاده می‌کرد و این امر باعث شد سخنانش به خوبی و درک شود.

 

از بین بردن ناامیدی

مولوی ناامیدی را از قلب آدمی می‌زداید و هر لحظه، او را شایسته‌ی حضور در پیشگاه محضر الهی معرفی می‌نماید. به عنوان مثال وقتی او از بخل و حسد و ریا سخن می‌گوید، انسانی را که به این رذایل مبتلا شده است تخطئه نمی‌کند و راه بازگشت را بر او نمی‌بندد؛ بلکه او را راهنمایی کرده و راه نجات را بیان می‌کند...

 

منبع: کتاب "عوامل جذابیت سخنان مولوی / علامه محمد تقی جعفری" (رحمة الله علیه)

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

پنج شنبه 25 فروردین 1390  9:06 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:علامه جعفری

او به حق « جعفری » بود

او به حق

روزها می گذشت و محمد تقی بزرگ تر می شد و در كنار مادرش كه زنی با سواد بود، قرآن خواندن را فرا می گرفت. وقتی شش ساله شد، برای اولین بار قدم به مدرسه اعتماد گذاشت. آقای اقتصاد خواه ـ مدیر مدرسه ـ وقتی قرآن خواندن او را دید، لبخندی زد و گفت: بارك الله! خیلی خوب خواندی! نیاز به درسهای كلاس اول و دوم نداری، از فردا برو كلاس سوم! محمدتقی مثل پدرش هوش زیاد و حافظه ای قوی داشت، متن كلیله و دمنه را از حفظ می خواند و معنای عبارت های مشكل آن را شرح می داد.

در نجف كه بود كتابی به دستش رسید به نام <جهانی كه من می‌شناسم> اثری از برتراند راسل. از اینجا بود كه با اشكالات افكار و اندیشه های راسل روبه رو شد و تصمیم گرفت با او مكاتبه كند و اشكالاتش را گوشزد نماید. این كار تا آنجا پیش رفت كه علامه به اصل اندیشه های راسل اشكال وارد كرد و او با همه ادعایش در پاسخ درماند.

مدیر مدرسه هر چند وقت یك بار برای بازرسی به كلاس ها می رفت. آن روز وقتی وارد كلاس شد، از بچه ها خواست تا دفترهای مشقشان را روی میز بگذارند. محمدتقی هم مثل بقیه دفترش را درآورد. مدیر مدرسه وقتی دفتر او را نگاه كرد با ناراحتی پرسید: جعفری! این چه خطی است كه تو داری؟ محمدتقی با خونسردی جواب داد: خطم بد نیست، خیلی هم خوب است. مدیر مدرسه از حاضر جوابی محمدتقی ناراحت شد، او را از كلاس بیرون برد و با تركه قرمز رنگ درخت آلبالو به كف دستش زد و گفت:  از این به بعد یاد می گیری كه خوش خط بنویسی، فهمیدی؟! محمدتقی ناراحت شد و كف دستش را كه قرمز شده بود و درد می كرد، نگاه كرد. وقتی به كلاس وارد شد، به خط خودش با دقت نگاه كرد و به آقای اقتصاد خواه حق داد و تصمیم گرفت خوش خط بنویسد. سال ها گذشت. حالا محمدتقی برای خودش استاد شده بود. یك روز دانشگاه مشهد او را برای سخنرانی دعوت كرد. جمعیت زیادی آمده بود، جایی برای نشستن نبود و عده‌ای ایستاده بودند. محمدتقی كه حالا اسمش  علامه جعفری  بود و اسلام شناس و صاحب نظری مشهور شده بود، پشت میكروفون قرار گرفت امّا یك دقیقه سكوت كرد و جمعیت را خوب نگریست. پیرمردی كه میان جمعیت نشسته بود، توجهش را به خود جلب كرد. پس از پایان سخنرانی وقتی حلقه مشتاقان دور استاد جمع شدند، آن پیرمرد هم آمد و علامه جعفری مدیر مدرسه اعتماد را شناخت و با مهربانی گفت: یادتان هست با آن تركه آلبالوی قرمز رنگ من را زدید؟ ... آقای اقتصاد خواه سرش را به زیر انداخت، اما علامه جعفری با مهربانی خاص همیشگی اش گفت: كاش خیلی از آن چوب ها به من می زدید، این مركب بدن تازیانه می خواهد تا روح را حركت بدهد و جلو ببرد. و به گرمی دست استاد پیرش را فشرد.

محمدتقی با علاقه ای وافر درس می خواند. وقتی كلاس پنجم بود، بخشنامه آمد كه همه باید لباس طوسی روشن بپوشند. محمدتقی كه دید پدرش توانایی مالی چندانی ندارد، درس را رها كرد و به عنوان شاگرد كفاش مشغول به كار شد. از مدرسه پیغام دادند كه دولت مخارج دانش آموزان ممتاز را می دهد، محمدتقی بیاید و به درس خواندن ادامه بدهد، اما مناعت طبع پدر محمدتقی به قدری زیاد بود كه چنین چیزی را نپذیرفت و زیر بار منت نرفت. محمدتقی یك سال و نیم مشغول كفاشی شد تا اینكه یك شب در خواب جمله ای گفت كه سبب شد پدرش با همه سختی ها او و برادرش ـ محمدجعفر ـ را به مدرسه بفرستد. محمدتقی توی خواب گفته بود: مراد و هدف و مقصود ما علم بود، افسوس كه روزگار آن را از ما گرفت!‌ و اینگونه بود كه او وارد مدرسه طالبیه شد.

15ساله بود كه برای ادامه تحصیل به تهران رفت و در مدرسه فیلسوف در جوار امامزاده اسماعیل و ابتدای یكی از ورودی های بازار قدیمی تهران مشغول به تحصیل شد. پای درس استادان بزرگی همچون: استاد آیةالله حاج شیخ محمدرضا تنكابنی (پدر خطیب نامدار فلسفی) و آیة الله میرزا مهدی آشتیانی نشست و از خرمن وجود آنها خوشه های زیادی چید. پس از مدتی برای ادامه تحصیل به قم و مدرسه‌ی دارالشفا آمد. در قم بود كه به دست آیةالله سیدمحمد حجت كوه كمره‌ای لباس روحانیت پوشید.

اولین بار كه سركلاس اخلاق امام خمینی نشست، فهمید كه گمشده اش را اینجا خواهد یافت. امام در اولین جلسه درس اخلاق آیات آخر سوره مباركه حشر را تفسیر می فرمود. شركت در كلاسهای اخلاق را لازم و ضروری می شمرد و می گفت: درس اخلاق برای روحانیت واقعاً ضرورت دارد. انسان می بایست نخست تصفیه اخلاقی گردد و آنگاه درجات علمی را بپیماید.

آوازه علامه به آنجا رسیده بود كه دانشگاههای مختلف از او دعوت می كردند تا برای آنها سخنرانی كند تا جایی كه ساواك برای كنترل جلسات سخنرانی او مأمور می فرستاد. حتی مكالمات او را هم شنود می كردند. مأمورین برای كنترل جلسات او می آمدند، اما هیچ نمی فهمیدند و البته اقدامی هم علیه او نمی توانستند بكنند،

پای درس آیةالله میرزا فتاح شهیدی حاضر شد، استاد به او پیشنهاد كرد تا به حوزه علمیه نجف برود. او میهمان نجف شد و در جوار حرم مولا امیرالمؤمنین سكنی گزید و سالها بعد حق میهمان نوازی حوزه علمیه نجف را ادا كرد و تفسیر گرانسنگ نهج البلاغه را نوشت. در نجف روزهای سختی را پشت سر گذاشت، تا جایی كه شبها برای خواب كفشهایش را زیر سرش می گذاشت. 23 ساله بود كه به درجه اجتهاد رسید و آیةالله سید محمد كاظم شیرازی به او اجازه اجتهاد داد. در نجف تدریس مكاسب را شروع كرد. آنگاه كه تدریس مباحث فلسفی را شروع كرد، شهید سید محمدباقر صدر جزو شاگردانش بود. 11 سال در نجف با همه سختیهای زندگی دست و پنجه نرم كرد، ولی دست از تحصیل علم نكشید. در كنار تحصیل به تهذیب نفس پرداخت.

یك شب گرم و تابستانی یكی از طلاب او را به حجره اش دعوت كرد. یك نفر از افراد مجلس عكس زن زیبایی را كه یكی از مجلات اروپایی درآورده بود به حاضران داد و گفت كه بدون تعارف و تظاهر و با صداقت و صراحت بگویند حاضرند یك عمر با زنی این چنین زیبا زندگی كنند یا یك لحظه با امیرالمؤمنین دیدار داشته باشند؟ عكس دست به دست می چرخید و هركس نظری می داد... وقتی نوبت محمدتقی شد، آشوبی وجودش را فرا گرفت. از خودش پرسید؛ آیا سزاوار است لحظه ای دیدار با امیرالمؤمنین را با این شهوتها مبادله كنم؟... ندایی در درونش فریاد زد: نه! هرگز! در مقابل اعتراض دوستان بدون اینكه به عكس نگاه كند از حجره خارج شد. می خواست به حجره اش برود، اما احساس كرد نمی تواند فضای آنجا را تحمل كند. روی پله های حیاط نشست و سرش را به دیوار تكیه داد. خواب چشمانش را فرا گرفت و در عالم رؤیا به محضر امیرالمؤمنین مشرف شد. جلسه ای برپا شده بود و در صدر جلسه تختی بود كه حضرت امیر علیه السلام بر روی آن نشسته بودند. مالك اشتر، قنبر و دیگر یاران امام هم حضور داشتند. امام علی علیه السلام محمدتقی را با نام خواند و او را مورد لطف و عنایت قرار داد. وقتی از این خواب كوتاه كه فقط 8 دقیقه طول كشیده بود، بیدار شد، با شادی خاصی به حجره دوستانش رفت و گفت: من نتیجه و ثمره انتخابم را گرفتم.

سال 1326 به ایران بازگشت، اما عشق به حرم مولا امیرالمؤمنین علیه السلام و همجواری با آن حضرت یك سال بعد او را به نجف برگرداند و این بار تصمیم گرفت برای همیشه آنجا بماند. از استادانش آیةالله خویی و آیةالله شیرازی كسب تكلیف كرد و جواب شنید كه اگر در نجف بمانید، برای شما راهی هست، اما من معادش را نمیدانم.

به زیارت كربلا رفت و از امام حسین علیه السلام كمك خواست. جواب استخاره اش آیه 52 سوره مریم آمد. عزمش را جزم كرد و مقام مرجعیت را گذاشت و به ایران آمد تا با تحقیق و مطالعه به هدایت بپردازد.

آوازه علامه به آنجا رسیده بود كه دانشگاههای مختلف از او دعوت می كردند تا برای آنها سخنرانی كند تا جایی كه ساواك برای كنترل جلسات سخنرانی او مأمور می فرستاد. حتی مكالمات او را هم شنود می كردند. مأمورین برای كنترل جلسات او می آمدند، اما هیچ نمی فهمیدند و البته اقدامی هم علیه او نمی توانستند بكنند، چرا كه به گفته خودشان او با همین حركت جوهری و همین حرفها جوانان را به مبارز تبدیل می كرد و به جان حكومت می انداخت.

علامه با جلسات هفتگی كه در منزل پرفسور محمود حسابی برگزار می شد، آشنا شد. در یكی از این جلسات دكتر نظریه جدیدی درباره <ذرات بنیادی> ارایه كرد و درباره ملاقات و گفت و گویش با انیشتین گفت: هر ذره ای كه در نظر گرفته شود مثل الكترونها یا پرتونها، دامنه موجودیتش تا كهكشانها نیز كشانده شده است و برای شناسایی دقیق آن باید اجزای دیگر عالم را نیز در نظر گرفت. علامه لبخندی زد و گفت: شیخ محمود شبستری همین را میگوید:

جهان چون خط و خال و چشم و ابروست         كه هر جزیی به جای خویش نیكوست

اگـــر یـــك ذره را بـــرگـــیری از جــای             خــلــل یـــابد همــه عــالم سراپای

پرفسور كه مردی آرام و اهل سكوت بود، با شنیدن این ابیات از جا جست و با شوق پرسید: شبستر كجاست؟ شبستری كیست؟ استاد جعفری با احترام پاسخ داد: شبستر یكی از شهرهای نزدیك تبریز و شیخ محمود شبستری از عرفای قرن هشتم است و بدینسان علامه، پرفسور حسابی را با شیخ محمود شبستری آشنا كرد.

در نجف كه بود با مثنوی مولوی آشنا شد و ابیاتی از آن را حفظ كرد. پس از بازگشت از نجف جدی تر این كار را دنبال كرد تا آنجا كه جلسات تفسیر هم برقرار كرد. روزی استاد جلال الدین همایی كه شیفته مولوی بود، در دیداری كه با علامه داشت گفت: من پس از پیامبران و ائمه فردی را به بزرگی مولوی سراغ ندارم. بعید می‌دانم كسی مانند او پا به عرصه وجود بگذارد، نظرش چیست؟ ... و استاد با همان فروتنی همیشگی اش گفت: من به خودم اجازه نمی دهم پرونده مغزی بشری را ببندم. مولوی مرد بسیار بزرگ و با عظمتی بود اما این كه آیا نظیر مولوی كسی نیامده و یا نخواهد آمد، قابل اثبات نیست. این شد كه 14 جلد تفسیر مثنوی را در سال 53 به پایان رسانید و چیزی حدود 100 اشكال و نقد جدی بر مولوی وارد كرد. وقتی مثنوی را تفسیر و نقد می كرد با كلام امیرالمؤمنین آشناتر شد و این زمینه ای برای تفسیر نهج البلاغه گردید. یكی از بستگانش در خواب به حضور علامه امینی رسیده بود. علامه امینی از وی سؤال كرد: آیا شما جعفری را می شناسید؟ گفته بود: بله. علامه امینی فرموده بود: نامه ای می دهم به ایشان بدهید. پرسیده بود: اجازه دارم نامه را باز كنم و بخوانم؟ علامه گفته بود: بله. نامه را باز كرده بود و نورانیت نامه او را به خود جلب كرده بود. علامه امینی فرموده بود: این نامه را بدهید به جعفری و به ایشان بگویید ما اكنون در عالم برزخ دیگر نمی‌توانیم كاری بكنیم، ولی شما در آن دنیا در میدان كار هستید و  میتوانید درباره امیرالمؤمنین كار كنید. و این گونه شد كه ترجمه و تفسیر نهج البلاغه را آغاز كرد.

... در نجف كه بود كتابی به دستش رسید به نام <جهانی كه من می‌شناسم> اثری از برتراند راسل. از اینجا بود كه با اشكالات افكار و اندیشه های راسل روبه رو شد و تصمیم گرفت با او مكاتبه كند و اشكالاتش را گوشزد نماید. این كار تا آنجا پیش رفت كه علامه به اصل اندیشه های راسل اشكال وارد كرد و او با همه ادعایش در پاسخ درماند.

به خاطر وطن دوستی و علاقه ی شدیدش به اسلام در آغاز جنگ عراق با ایران تحقیق و تألیف را كنار گذاشت و در میادین جنگ حضور پیدا كرد. اما به اصرار اطرافیان و فرماندهان جنگ میدان جهاد را رها كرد و دوباره در میدان تألیف و تحقیق جهادی مقدس را از سر گرفت.

محمدتقی كه دید پدرش توانایی مالی چندانی ندارد، درس را رها كرد و به عنوان شاگرد كفاش مشغول به كار شد. از مدرسه پیغام دادند كه دولت مخارج دانش آموزان ممتاز را می دهد، محمدتقی بیاید و به درس خواندن ادامه بدهد،

و استاد در تمامی مراحل انقلاب مردم انقلابی را با صبر و متانت خاص همراهی و دعوت می كرد. صبر و متانت در همه زوایای زندگی اش هویدا بود، تا آنجا كه وقتی قرار شد برای ایراد سخنرانی به دانشگاه امام صادق علیه السلام برود به او خبر دادند كه دخترش در حال احتضار است. استاد كه به دانشگاهیان قول داده بود، برای اینكه به عهدش وفا كند با چشمان گریان دخترش را در میان بستگان رها كرد و به دانشگاه آمد و در حین سخنرانی با صبوری و وقار تمام خبر مرگ فرزندش را به همگان اعلام كرد.

مقام علمی محمدتقی كه روزگاری به علت فقر پدر درس را رها كرد و به كفاشی روی آورد به جایی رسید كه در هزاره بین المللی ابن سینا، هزاره بین المللی شیخ طوسی، هزاره بین المللی فارابی، سمینار بین المللی حقوق جهانی بشر، كنفرانس اسلام و مسیحیت و كنگره جهانی بزرگداشت هشتصدمین سال تولد سعدی به عنوان سخنرانی برجسته شركت كرد. از سال 1340 تا پایان زندگی با شخصیت‌های علمی داخلی و خارجی گفت و گوهایی انجام داد كه چیزی حدود 100 مصاحبه شد. پروفسور وزنتال، دكتر بدفور، دكتر كلاوز از آلمان، دكتر كنت آلن لوتر، پرفسور یانگ از آمریكا، پرفسور مونتنی فرانسوی، دكتر وان وایك هلندی، چارلز آدامز كانادایی، ابراهیم سلیمان و شریف سحیمات اردنی و ... از جمله شخصیت هایی بودند كه این سعادت را یافتند تا با علامه هم كلام شوند و از محضر وجودش فیض ببرند.

_____________________________________

منبع:

مجله ی نامه جامعه، شماره چهاردهم، ص18، با اقتباس از: علاّمه محمدتقی جعفری، زندگی، تفكرات و آراء، مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

پنج شنبه 25 فروردین 1390  9:06 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:علامه جعفری

گاه وداع

گاه وداع

سه ساعت قبل از فوت، استاد به دكتر غلامرضا جعفری اشاره ای می كند. این اشاره، به معنای درخواستی از فرزند بود. اما به علت از دست رفتنِ قدرتِ تكلم استاد كه بعد از سكته ی مغزی بر او عارض شده بود، فرزند متوجه درخواست پدر نمی شود سرانجام پس از حدود یك ساعت، وی منظور پدر را درك می كند. داخل كیف شخصیِ استاد، پلاكی بود كه اسماءخداوند و نام ائمه: حك شده و اطراف این پلاك را، پارچه ی سبز متبرك به ضریح امام حسین علیه السلام، فرا گرفته بود.

او به سرعت عازم محلی می شود كه لوازم شخصیِ استاد در آنجا قرار داشت. زمان رفت و برگشت، یك ساعت به طول می انجامد و... هنگام ورود به اتاق استاد در بیمارستان، پرستار خبر فوت ایشان را می‌دهد. دكتر جعفری بی تاب و متأثر از این كه به موقع نتوانسته است درخواست پدر را اجابت كند، وارد اتاق می شود. جسد علامه بر روی تخت، و پارچه سفیدی آن را پوشانده بود...

او با چشمانی اشكبار، پارچه ی سبز را به صورت استاد گذاشت، ناگهان استاد چشمان خود را برای لحظاتی اندك باز نمود و پس از لبخندی پر معنا، چشمانش را بست.

سرانجام علامه محمدتقی جعفری پس از عمری تلاش و تكاپو، در 25 آبان سال 1377 خورشیدی به رحمت ایزدی پیوست و در شهر مقدس مشهد در حرم مطهر امام رضا علیه السلام  ـ رواق دارالزهد ـ به خاك سپرده شد.

منبع:

علاّمه محمدتقی جعفری، زندگی، تفكرات و آراء، مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری، ص 34.

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

پنج شنبه 25 فروردین 1390  9:07 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:علامه جعفری

 

کتابشناسی

کتابشناسی علامه جعفری

علامه فیلسوف، محمد تقی جعفری، در طول حیاث پر برکت علمی خویش، کتاب و آثاری گرانسنگ، معرفت آموز و جاوید در زمینه های گوناگون اخلاق، معارف مکتبی، فرهنگ و ادبیات، موسیقی و هنر، فقه و مبانی، فلسه اسلامی، فلسفه مضاف(اعم از فلسفه علم، فلسفه دین و فلسفه سیاسی اسلام)، حقوق( مشتمل بر حقوق اسلامی و حقوق سیاسی)، انسان شناسی،علم کلام( قدیم و جدید)، علوم جدید و... از خود به جا گذارده است. در ذیل، پاره ای از آثار وی معرفی شده است:                            

کتابشناسی علامه جعفری
 

1) ایده آل زندگی و زندگی ایده آل

 

 این كتاب، عنوان پژوهشی در زمینه  بازشناسیِ ابعاد و آفاق سازندگی های مربوط به زندگی و زندگی های انسان ساز است. این تحقیق كه نخستین بار در بهمن ماه سال 1347 در جمع دانشجویان دانشگاه تبریز به صورت سخنرانی ایراد شد، از پژوهشهایی بود كه درباره ی پدیده ی زندگی، چیستی و چگونگی آن صورت گرفته و در حدّ خود، در برابر سیل پر موج نهیلیسم، ایجاد مانع كرد. نخستین فرض برای خواننده ی این كتاب، عبارت است از: اصالت حیات، ارزش و قداست زندگی و لزوم به افراشتن پرچم سازندگی.  

   

                                                            کتابشناسی علامه جعفری

 

 

2) ترجمه و تفسیر نهج البلاغه

 

مجموعه ای ارزشمند در 27 مجلد كه بسیاری از اساسی ترین مسایل انسانی و اسلامی با نگاهی نو و پویا در آن بررسی شده است. مشمول و گسترش این كتاب از فلسفه تا سیاست، از عرفان تا ادیان، از اخلاق پژوهی تا جامعه¬شناسی و روان شناسی، ادبیات و شعر و متدولوژی، دایرة المعارف هوشمندانه ای را در پیش دیدِ اهل نظر و مطالعه قرار داده است كه می توانند پاسخ بسیاری از سؤالات خود را در آن بیابند و با واقعیت¬های انسان شناسی و هستی شناختیِ جدیدی آشنایی حاصل كنند.

کتابشناسی علامه جعفری

 

 

3) فرهنگ پیرو، فرهنگ پیشرو

 

تعریف فرهنگ در این كتاب به راه حل اساسیِ خود نزدیك شده و با تأمل در لغت نامه ها و انگاره های علمیِ ملل و اقوام مختلف، تز جدید و مناسبی توسط استاد جعفری به كاروانیان دانش و بینش پیشنهاد شده است. این كتاب به زبان انگلیسی نیز تحت عنوان: <Pioneer Culture To The Rescue of Mankind> ترجمه و منتشر شده است.

 

                                                           کتابشناسی علامه جعفری

 

 

4)موسیقی از دیدگاه فلسفی و روانی

 

كتاب موسیقی كه با حالت تطبیق آن با مقوله هایی چون: شعر، نقاشی، خطّ و ... آغاز شده، رساله ای است كه در جست و جوی عینیت موسیقی و پیوندهای احتمالیِ هنر و ارایه احتمالیِ آن با جان آدمی، تئوری ها و فرضیه های نوینی را در باب ماهیت و آثار موسیقی مورد اشاره قرار می دهد و در پایان، بعد حقوقی و تاریخیِ آن را ارزیابی می كند.

 

                                         کتابشناسی علامه جعفری                                                   
 

5)تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی

 

این مجموعه پانزده جلدی، دایرةالمعارفی است كه به سیر و پژوهش در افكار و آرای عارف و شاعر توانمند ـ مولانا جلال الدین بلخی  پرداخته و انگاره¬های عارفانه و شور گسترانه ی آن بزرگ مرد تمدنِ ادب را با واقعیت های جهانِ امروز تطبیق می كند. این تفسیر چون تنها به عرفان مولوی منحصر نیست، لذا اثری عمومی است كه بسیاری از مباحث آكادمیك در آن دارای نقشی برجسته است.

                                                       کتابشناسی علامه جعفری

 

 

6)از دریا به دریا (كشف الابیات مثنوی مولوی ـ 4 مجلد)

 

علاّمه جعفری همزمان با ادامه ی تفسیر نهج البلاغه و پرداختن به بسیاری دیگر از فعالیتهای خویش، در اقدامی پشتكار طلب با همكاری و مشاركت عده ای از شاگردان ـ به ویژه جوانان ـ كار بر روی تبویب و تنظیم كشف الابیات را آغاز نمود و پس از 11 سال، موفق به تدوین مجموعه ای 4 مجلدی تحت عنوان <از دریا به دریا> شد. بدین سان، پیدا كردن ابیات مثنوی را ـ در حالی كه هنوز رایانه های امروزی در عرصه های علمی و فرهنگی ظهور و بروز نداشتند ـ با نظمی ویژه و روشی بسیار جالب و سهل الوصول یك سره نمود. ترتیب الفباییِ این اثر بزرگ و شامل بودن آن بر تمام ابیات مثنوی، حكایت از زحمات طاقت فرسایی دارد كه از سال 1350 تا 1361 خورشیدی بخشی از تمركز فكریِ علاّمه جعفری را به خود مصروف داشته و اثری زنده و پاینده را از خود به یادگار گذاشت.

 

 

                                                        کتابشناسی علامه جعفری

                                                 

7) سه شاعر (حافظ، سعدی، نظامی)

 

گفت و گو درباره ی شعر و شاعری سه تن از اركان ادب فارسی، حافظ، سعدی، نظامی گنجوی؛ موضوع اصلی كتاب تحقیقی و ادبی پیرامون افكار سه شاعر مذكور می باشد. علاّمه جعفری ضمن تصدیق مراتب بالای شعری ادبا و شعرای نامبرده، در موارد فراوانی نیز به توضیح دیدگاههای حِكمی و كلامی آنها پرداخته و مسایلی را به نقد می كشد.در این كتاب، نظامی گنجوی به حسب این كه یكی از شعرای استوار تاریخ ادب فارسی محسوب می شود، مورد توجه علاّمه جعفری قرار گرفته و اشعار وی توسط ایشان مورد شرح و بسط قرار گرفته است. حكمت، عرفان و اخلاق در شعر نظامی گنجوی، موضوعی است با رویكرد اخلاقی ـ اعتقادی كه سعی در بازشناسی ابعاد انسانی اشعار نظامی در منظومه های زنده ی هفت پیكر و ... دارد، لذا آنچنان كه واضح است، نگاه نظامی گنجوی را نگاهی معتدل و واقع  گرایانه تلقی می كند.

                                                         کتابشناسی علامه جعفری

                                    

 

8)حیات معقول

 

كتاب حاضر كوششی است در بیان حیات معقول كه به صورت سخنرانی ایراد شده و در تكمیلِ مقاله ی دیگری تحت عنوان <هدف حیات> می باشد. زندگی طبیعیِ محض و حیات معقول، آغازین بحثِ این كتاب است و به نظر می رسد همان بحثی است كه در جلد هشتم ترجمه و تفسیر نهج البلاغه نیز آمده است.

                                         

کتابشناسی علامه جعفری

 

 

9)نیایش امام حسین  علیه السلام در صحرای عرفات‎

 

این كتاب یكی از متون اسلامی در زمینه ی دعا و چند نیایشی خالصانه به بارگاه الهی می باشد. قلم روان و نثر زیبا, سبب شده است كه علامه جعفری فرمایشات مبارك امام حسین  علیه السلام را در صحرای عرفات با روشی نوین و كارساز شرح نموده و ابعاد آن را باز كند. ترجمه ی عربی كتاب مذكور, <علی اجنِحَةِ الرّوح> نام گرفته است.

                                                            کتابشناسی علامه جعفری

 

 

10)طرحی برای انقلاب فرهنگی

 

این كتاب كه به ضمیمه ی دنیای فلسفیِ راسل، در قطع جیبی تنظیم شده است  در اصل  دو فصل می باشد: طرح هایی در انقلاب فرهنگی و دنیای فلسفی راسل؛ كه در واقع آمیزه ای است از مباحث فرهنگ، روانشناسی و فلسفه. در این كتاب دیدگاههای واضح استاد در زمینهی روانشناسی برای تنظیم یك انقلاب فرهنگی به صورتی خلاصه تدوین و ارایه شده است.


              با سپاس فراوان از مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه ی جعفری كه ما را در این زمینه یاری بخشیدند. 

                      برای دستیابی به سوتیترهایی از سخنان علامه جعفری در آثارشان در اینجا کلیک کنید

 

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

پنج شنبه 25 فروردین 1390  9:08 PM
تشکرات از این پست
sukhteh
sukhteh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 7880
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:علامه جعفری

ناگفته ای از علامه جعفری

ناگفته ای از علامه جعفری

به روایت دکتر علی رضا مخبر دزفولی

فکر می کنم در آخرین سال حیات مبارک علامه بزرگوار، مرحوم علامه جعفری بود که این توفیق بزرگ را یافتیم که میزبان ایشان در سمیناری با عنوان «اسلامی شدن دانشگاه» در دانشگاه های اهواز باشیم.

این سمینار به مناسبت فرمایشات مقام معظم رهبری در این خصوص، برگزار شده بود و حقیر به خاطر مسئولیتم در آن زمان در نهاد رهبری در دانشگاه های اهواز، در هماهنگی امور این سمینار نقشی داشتم. ملاحت های زیادی از او در جریان این توفیق همنفسی در خاطرم مانده است که در سالگرد رحلت جانگداز او مانده ام که به کدامیک اشاره کنم.

در جریان سخنرانی ایشان در محل آمفی تئاتر دانشکده علوم در دانشگاه شهید چمران، به دلیل استقبال کم نظیری که از ناحیه اساتید و دانشگاهیان از این سخنرانی شده بود، تعداد زیادی از کسانی که به شوق دیدار حضرت ایشان به محل سخنرانی هجوم آورده بودند، پشت در های بسته مانده بودند. به توصیه اکید ایشان درهای سالن باز شد.

تعدادی از دانشگاهیان وارد شدند و در بین ردیف های صندلی های سالن نشستند ولی کماکان تعدادی در ورودی سالن به شکل متراکمی سرپا ایستاده بودند.استاد مشغول سخنرانی بودند. در گرماگرم صحبت، ایشان ناگهان فرمایششان را قطع کردند و فرمودند: من از دیدن این عزیزان معذّبم که با این فشار اینجا ایستاده اند. بعد به آنها اشاره کردند و گفتند بیائید روی سن بنشینید.

ناگهان استاد برخاستند و عبای سفید و پاکیزه خود را بی هیچ ترتیبی و تعارفی از دوش خود برداشتند و زیر پای دانشجویان انداختند و فرمودند: زمین کثیف است روی این بنشینید!

با اشاره استاد، همه کسانی که در آستانه در ایستاده بودند به روی سن هجوم آوردند و دور تا دور استاد نشستند.در آن لحظه من به چهره استاد خیره نگاه می کردم، لبخندی بر لب استاد نقش بسته بود که تا ملکوت خدا ادامه داشت. سپس ناگهان استاد برخاستند و عبای سفید و پاکیزه خود را بی هیچ ترتیبی و تعارفی از دوش خود برداشتند و زیر پای دانشجویان انداختند و فرمودند: زمین کثیف است روی این بنشینید!

باور کنید این حرکت استاد از هزار سخنرانی بر ذهن مستمعین موثّرتر بود.

وقتی از زبان فرزند ایشان شنیدم که می گفت پدرم هر آنچه را که می گفت خودش به آن عمل می کرد، یاد این خاطره افتادم و احساس کردم که شاهد خوبی بر این ادعای شگرف است و استاد به عنوان یکی از قله های رفیع و دست نیافتنی دین و دانائی و اخلاق و فضیلت نماد و نمونه ای از این دستور آسمانی بود که «مردم را به سوی خوبی ها با غیر از زبان خود دعوت کنید».

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

پنج شنبه 25 فروردین 1390  9:09 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها