0

بانک مقالات ترجمه قران

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ترجمه انگليسي جديد از «قرآن كريم»

دریافت فایل pdf

 

بررسی تطبیقی ترجمه های شاکر و آربری از قرآن کریم

دریافت فایل pdf

 

بررسي تطبيقي ترجمه هاي انگليسي قرآن كريم

دریافت فایل pdf

 

ترجمه های انگلیسی بسم الله الرحمن الرحیم

دریافت فایل pdf

 

نگاهی به زندگی عبدالله یوسف علی و ترجمه او از قرآن کریم

دریافت فایل pdf

 

 

 

جمعه 24 شهریور 1391  3:11 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

اولين‌ ترجمه‌ منظوم‌ قرآن‌ به‌ زبان‌ انگليسي‌

ترجمه‌ حامد دردشتيان‌

عرضه‌ فراگير مواهب‌ عديده‌ عطيه‌ مكتوب‌ حق‌ به‌ آحاد بشر در همة‌ عصرها و نسل‌ها، علاوه‌ بر اينكه‌ مورد تاكيد ونظر مصحف‌ شريف‌ مي‌باشد. آرزوي‌ ديرين‌ قرآن‌ پژوهان‌ و دلباختگان‌ كلام‌ حق‌ بوده‌ است‌.
زبان‌ انگليسي‌ صرف‌ نظر از ضعف‌هاي‌ فني‌ (بويژه‌ از جهت‌ دقت‌، انحصار و بلاغت‌ در انتقال‌ مفاهيم‌)، علاوه‌ بر اينكه‌ زبان‌ آكادميك‌ و علمي‌ جهان‌ پوياي‌ امروز مي‌باشد در واقع‌ بعنوان‌ زبان‌ مشترك‌ دنياي‌ عصر ارتباطات‌ مطرح‌ و به‌طور روزافزوني‌ فراگير مي‌گردد. همچنين‌ مي‌دانيم‌ بخش‌ اعظم‌ اطلاعات‌ موجود در شبكه‌ اينترنت‌، اين‌ نماد بارز ورود بشر به‌ دوران‌ انفجار اطلاعات‌، نيز به‌ زبان‌ انگليسي‌ در دسترس‌ است‌، مضافا اينكه‌ در مورد ساير زبانهاي‌ اروپايي‌ نيز بوسيله‌ نرم‌افزارهاي‌ ايجاد شده‌، به‌ سادگي‌ قادر به‌ ترجمه‌ فوري‌ و نسبتا كامل‌ از زبان‌ انگليسي‌ مي‌باشند.
از موانع‌ عمده‌ ابلاغ‌ كلام‌ شكوهمند الهي‌ به‌ بخش‌ بسيار مهمي‌ از دنياي‌ فعال‌ يعني‌ اصطلاحا جهان‌ غرب‌، از دست‌ رفتن‌ جذبه‌ بي‌بديل‌ اعجازين‌ ادبي‌ و شعر گونگي‌ بي‌نظير آن‌ نسبت‌ به‌ نسخه‌ اصل‌ در هنگام‌ ترجمه‌ مي‌باشد (بديهي‌ است‌ اين‌ نزول‌ در مورد ترجمه‌ فارسي‌ با توجه‌ به‌ تشابه‌ و تداخل‌ آن‌ با لسان‌ وحي‌ بسيار كمتر است‌).
از سوي‌ ديگر نيل‌ به‌ هرگونه‌ تبليغ‌ و ترويج‌ حقايق‌ اسلام‌ منوط‌ به‌ عرضه‌ معجزه‌ جاويدآن‌ است‌ و حتي‌ اگر ساير منابع‌ ديني‌ و حتي‌ ساير تفاسير قرآن‌ را ترجمه‌ نمائيم‌، بدون‌ ارائه‌ ترجمه‌ شايسته‌اي‌ كه‌ حداقلي‌ از زيبايي‌ اعجازين‌ اين‌ محور پايا را نيز منعكس‌ نمايد، به‌ مثابه‌ يك‌ ارجاع‌ بلامرجع‌، ره‌ به‌ جايي‌ نخواهد برد.
گرچه‌ طي‌ قرون‌ اخير سير صعودي‌ ترجمه‌ قرآن‌ كريم‌ به‌ زبان‌ انگليسي‌ از جهات‌ كمي‌ و كيفي‌ را شاهد بوده‌ايم‌، اما از آنجائيكه‌ ترجمه‌ها صرفا به‌ نثر بوده‌ و با محدوديت‌هاي‌ خاص‌ آن‌ زبان‌ طبعا قادر به‌ انعكاس‌ جنبه‌ هنري‌ ادبي‌ و شكوه‌ فصاحت‌ و بلاغت‌ خاص‌ قرآن‌ مجيدي‌ كه‌ بين‌ شعر و نثر واقع‌ شده‌ نگرديده‌اند، با گلايه‌ خوانندگان‌ و شنوندگان‌ انگليسي‌ زبان‌ بواسطه‌ ملال‌ آور و بي‌نظم‌ نمودن‌ ترجمه‌ اين‌ كلام‌ روحبخش‌ و حتي‌ اعجاب‌ از اينكه‌ چگونه‌ ميليونها مسلمان‌ قادر به‌ حفظ‌ چنين‌ كلامي‌ گرديده‌اند، مواجه‌ بوده‌ايم‌.
بدين‌ ترتيب‌ در واقع‌ اين‌ ناتواني‌ حتي‌ در ترجمه‌هاي‌ جديد و متكامل‌، متضمن‌ نوعي‌ دافعه‌ براي‌ انگليسي‌ زبانها گرديده‌ است‌. آنچنانكه‌ برخي‌ دانشمندان‌ مطلع‌ ايشان‌ پس‌ از مطالعه‌ ترجمه‌هاي‌ رايج‌، ارائه‌ ترجمه‌ منظوم‌ اين‌ شاهكار ادبي‌ را بعنوان‌ يك‌ آرزو عنوان‌ نموده‌اند.
افتخار تامين‌ اين‌ خواستگاه‌ مقدس‌، و به‌ تعبير ناشر «اين‌ غيرممكن‌»، نصيب‌ پروفسور فضل‌الله‌ نيك‌ آئين‌، سخنران‌، مترجم‌ و زبان‌شناس‌ ايراني‌ مقيم‌ شيكاگو گرديده‌ است‌. او كه‌ متولد 1938 در تهران‌ و داراي‌ همسر و دو فرزند مي‌باشد، در دانشگاه‌ كمبريج‌ انگلستان‌ و دانشگاه‌ آزاد اسلامي‌ تهران‌ تدريس‌ نموده‌ و از سال‌ 1989 تمام‌ وقت‌ و توانش‌ را وقف‌ ترجمه‌ درخشان‌ شاعرانه‌اش‌ ازقرآن‌ مبين‌ نموده‌ است‌.
اين‌ اثر بديع‌ كه‌ در مارس‌ سال‌ 2000 و در 1084 صفحه‌ توسط‌ انتشارات‌ The Ultimate Book, Inc ، با آدرس‌ اينترنتي‌ WWW. The ultimateBook. com واقع‌ در اسكولي‌ ايلي‌نويز آمريكا منتشر گرديده‌، به‌ تعبير ناشر: «افزوده‌ بزرگي‌ به‌ جهان‌ ادبيات‌ و يك‌ گام‌ مهم‌ به‌ سوي‌ فهم‌ ديني‌ جهاني‌ در آستانه‌ هزاره‌ سوم‌ راعرضه‌ نموده‌ است‌؛ و هديه‌ و مطالعه‌ روح‌افزايي‌ براي‌ يهوديان‌، مسيحيان‌، مسلمانان‌ و ساير خدا باوران‌ در سراسر جهان‌» مي‌باشد.
هرچند براي‌ بررسي‌ و نقد چنين‌ محصول‌ گرانقدري‌، كه‌ اميد است‌ بعنوان‌ «يك‌ شاهكار ادبي‌ منظوم‌» رايج‌، مقبول‌ و موثر واقع‌ گردد، بايستي‌ منتظر كسب‌ اطلاع‌ از ميزان‌ اقبال‌ افكار عمومي‌ و كم‌ و كيف‌ قضاوت‌ متخصصان‌، نخبگان‌ علمي‌ و محافل‌ دانشگاهي‌ ذيربط‌ بمانيم‌، اما در بررسي‌ اجمالي‌ نسبت‌ به‌ كار بي‌نظير و در خور ستايش‌ و تقدير استاد نيك‌ آئين‌، در اين‌ مجال‌ صرفا به‌ يك‌ نكته‌ اشاره‌ مي‌گردد.
مي‌دانيم‌ امروزه‌ اين‌ اصل‌ كه‌ «هر ترجمه‌اي‌ متضمن‌ تحريف‌ است‌»، بمثابه‌ يك‌ قانون‌ علمي‌ حائز مقبوليت‌ فراگير است‌. كلام‌ حق‌ اگرچه‌ مبين‌ و ميسور براي‌ پند و اندرز است‌. اما از آنجائيكه‌ ايجاز يكي‌ از جلوه‌هاي‌ اعجاز آن‌ مي‌باشد، اعمال‌ حداقل‌ تدبر در آن‌ نيز خواننده‌ را محتاج‌ به‌ توضيحات‌ مقايسه‌اي‌ دروني‌ و تفاسير بيروني‌ نسبت‌ به‌ آن‌ مي‌گرداند. ترجمه‌ منظوم‌ قرآن‌ كريم‌ به‌ همان‌ نسبت‌ كه‌ موجد جذابيت‌ و عطش‌ مطالعه‌ در انگليسي‌ زبانها و نزديكي‌ هرچه‌ بيشتر آنها به‌ اين‌ متن‌ حيات‌ بخش‌ مي‌گردد. با توجه‌ به‌ محدوديت‌هاي‌ ساختاري‌ و تكنيكي‌ اين‌ زبان‌(1) در مقايسه‌ با زبان‌ صريح‌ و بليغ‌ عربي‌، و بويژه‌ از آنجايي‌كه‌ زبان‌ شعر به‌ خودي‌ خود واجد پيچيدگي‌، ابهام‌ و ايجازي‌ افزونتر نسبت‌ به‌ نثر است‌، موجب‌ افزايش‌ سوالات‌ و ابهامات‌ تفسيري‌ نسبت‌ به‌ عبارات‌ موجز و رمزگونه‌ اين‌ درياي‌ بيكران‌ دانش‌ مي‌گردد. حال‌ آنكه‌ در سراسر اين‌ ترجمه‌ منظوم‌ هيچ‌ پردازشي‌ به‌ حداقل‌ وجوه‌ تفسيري‌ و يا توضيحات‌ نسبتا وافي‌ در مورد آيات‌ (آنچنان‌ كه‌ در مواردي‌ نظير ترجمه‌ فارسي‌ مرحوم‌ استاد مهدي‌ الهي‌ قمشه‌اي‌ معمول‌ گرديده‌) اعمال‌ نگرديده‌ است‌.
بديهي‌ است‌ چنانچه‌ به‌ عوض‌ اين‌ غفلت‌، شايد آگاهانه‌ چرا كه‌ واجد حسن‌ ايجاز است‌، تعالي‌ اين‌ اثر منظوم‌ به‌ جهت‌ هنري‌ و صحت‌ قابل‌ قبول‌ در انطباق‌ معاني‌ با نسخه‌اصل‌، آن‌ را بعنوان‌ يك‌ شاهكار ادبي‌ در زمره‌ آثار ماندگار و مقبول‌ وارد سازد، اين‌ خلاء با تهييج‌ عطش‌ درك‌ اعماق‌ اين‌ كلام‌ درربار، و اشتياق‌ خوانندگان‌ به‌ مراجعه‌ به‌ تفاسير معتبر كه‌ خوشبختانه‌ تا حد زيادي‌ نيز به‌ زبان‌ انگليسي‌ و ساير زبانها اروپايي‌ ترجمه‌ گرديده‌اند(2)، به‌ بهترين‌ صورت‌ جبران‌ مي‌گردد.
همچنين‌ لازم‌ به‌ ذكر است‌ مولف‌ گرانقدر در تقديريه‌ ابتداي‌ اين‌ كتاب‌ با ذكر اسامي‌ بخشي‌ از مشوقين‌ و حاميان‌ بي‌شائبه‌ وي‌ در اجراي‌ اين‌ طرح‌، سپاس‌ قلبي‌ خويش‌ را نثار نموده‌ است‌: دكتر عبدالله‌ جاسبي‌، دكتر عطاءالله‌ مهاجراني‌، محمدرضا ناجيان‌، احمد مكري‌، جمال‌ ساداتيان‌، حميدرضا علم‌الهدي‌، دكتر سعيد سلطاني‌فر، سيدمجتبي‌ حسيني‌، سيدمسعود حسيني‌، محمدسعيد بهمن‌پور، نادر ابراهيمي‌، دكتر محمد طاهريان‌، سيدحسين‌ كيميافر، حميد مرشدزاده‌ تهراني‌، خانم‌ حوري‌ صنيع‌زاده‌، هاشم‌ طالب‌، دكتر سعيد سطوت‌ منش‌، سيدمحمد مرندي‌، حجت‌الاسلام‌ محمدرضا نوراللهيان‌ مهاجر، مهدي‌ فريدزاده‌، كيومرث‌ صابري‌ (بويژه‌)، پاول‌ كريوازك‌، دكتر نادر خورزاد، سهراب‌ چمن‌آرا و نسرين‌ ناظمي‌ (نيك‌آئين‌).
در خاتمه‌ ضمن‌ تبريك‌ به‌ واجد پارسي‌ زبان‌ توفيق‌ خلق‌ اين‌ اثر ثمين‌، و طبعا" بويژه‌ به‌ ايرانيان‌ كه‌ ديگر بار موفق‌ به‌ عرضه‌ خدمتي‌ ويژه‌ به‌ ساحت‌ قرآن‌ عزيز گرديدند، ترجمه‌ مقدمه‌ زيبا، موجز و رساي‌ وي‌ بر اين‌ كتاب‌ كه‌ حاوي‌ اطلاعات‌ بسيار ارزشمندي‌ بويژه‌ در مورد سبك‌هاي‌ شعري‌ بكار رفته‌، و تبيين‌ خواستگاه‌ اين‌ اثر مي‌باشد تقديم‌ مي‌گردد:
به‌ نام‌ خداوند مهربان‌
«براستي‌ قرآن‌ را براي‌ پند و اندرز، سهل‌ و آسان‌ ارائه‌ نموديم‌...»
(سوره‌ النجم‌، 54 ـ 17)
افراد غيرعرب‌ زبان‌، از ميان‌ چنين‌ اظهار نظرهايي‌ در مورد قرآن‌ مقدس‌، چگونه‌ برداشت‌ خواهند نمود:
«آن‌ سمفوني‌ دروني‌، آنچنان‌ عميق‌ كه‌ بشر را از جا مي‌كند و به‌ وجد مي‌آورد... اين‌ قرآن‌ قابل‌ ترجمه‌ نيست‌: اين‌ اعتقاد شيوخ‌ سنتي‌ وديدگاه‌ مترجم‌ زمان‌ حال‌ است‌!»
«بلاغت‌ و ضرب‌ آهنگ‌ عربي‌ خاص‌ قرآن‌ آنچنان‌ ويژه‌، قوي‌ و بشدت‌ برانگيزنده‌ است‌، كه‌ هر نوع‌ ترجمه‌ وتفسير آن‌ گرفتار مواردي‌ است‌ كه‌ يك‌ نسخه‌ ضعيف‌ از آن‌ شكوه‌ متعالي‌ خواهد بود... و از آن‌ زيبايي‌ تابناك‌ نسخه‌ اصلي‌، چرا كه‌ اين‌ نه‌ نثر و نه‌ شعر بلكه‌ تركيب‌ بي‌ همتايي‌ از هر دو مي‌باشد.»
«بسياري‌ از قدرت‌ نسخه‌ اصل‌ آن‌، در ترجمه‌ مفقود گرديده‌ است‌: براستي‌ اغلب‌ مسلمانان‌ اعتقاد دارند كه‌ قرآن‌ را نمي‌توان‌ كاملا ترجمه‌ كرد...»
«قرآن‌ در مقام‌ نخست‌ و بسيار فراتر از عاليترين‌ آثار كلاسيك‌ عربي‌ است‌... يك‌ شاهكار ادبي‌ از حس‌ بي‌نظير»
چنين‌ اظهاراتي‌ ساخته‌ انسانهاي‌ دانشمندي‌ است‌ كه‌ بر زبان‌ عربي‌ مسلط‌ بوده‌اند؛ اما انسانهاي‌ عالم‌ مشهوري‌ نيز بوده‌اند كه‌ به‌ شناخت‌ قرآن‌ از ميان‌ ترجمه‌ها اقدام‌ نموده‌اند:
«هر قطعه‌اي‌ از متن‌ كه‌ تاكنون‌ بررسي‌ نموده‌ايم‌ بعنوان‌ يك‌ مطلب‌ ملال‌آور، خسته‌كننده‌، كپه‌اي‌ مبهم‌، خام‌، خالي‌ از ظرافت‌ و...»
«يك‌ رپسودي‌ مغشوش‌ (نوعي‌ موسيقي‌ هيجان‌زا، پرطمطراق‌، فاقد انسجام‌و حماسي‌ ـ م‌) از قصه‌، موعظه‌ و دكلمه‌، كه‌ بندرت‌ احساس‌ و يا انديشه‌اي‌ را برمي‌انگيزد...»
آنچه‌ اين‌ آقايان‌ در دسترس‌ داشته‌اند، ترجمه‌ گنگ‌ و بي‌روح‌ جرج‌ سيل‌ از قرآن‌، حقيقتا بهترين‌ ترجمه‌ موجود در آن‌ زمان‌ بوده‌ است‌. معهذا پيكتال‌، يك‌ انگليسي‌ اسلام‌شناس‌ كه‌ عربي‌ را مي‌فهمد، نه‌ تنها چنين‌ نظرات‌ ناآگاهانه‌ را مردود مي‌شمرد بلكه‌ با اين‌ تاكيد گامي‌ به‌ پيش‌ نهاد:
«اين‌ يك‌ واقعيت‌ است‌ كه‌ براي‌ مومنين‌، حفظ‌ قرآن‌ به‌ نحو اعجازآميزي‌ آسان‌ است‌. در شرق‌ هزاران‌ تن‌ از مردم‌، كل‌ اين‌ كتاب‌ را به‌ سينه‌ سپرده‌اند، اين‌ مترجم‌ كه‌ در حفظ‌ كامل‌ ترجمه‌ دقيقا انگليسي‌ با مشكل‌ عمده‌اي‌ مواجه‌ شد، مي‌تواند صفحه‌ به‌ صفحه‌ متن‌ عربي‌ قرآن‌ را با نهايت‌ دقت‌ به‌ خاطر سپارد.»
بدين‌ ترتيب‌ آيا براي‌ مردمي‌ كه‌ در زبان‌ عربي‌ متبحر نيستند راهي‌ براي‌ چشيدن‌ اين‌ متن‌ اصلي‌ الهي‌ كه‌ پيكتال‌ و بسياري‌ ديگر بدان‌ درجه‌ ستوده‌اند، وجود دارد؟
استاد يوسف‌علي‌ مي‌گويد: «آرزومندم‌ مترجمي‌ بتواند حق‌ آن‌ جملات‌ موجز واعجازآميز را ادا كند» ايرونيك‌ اظهار مي‌دارد: «ترجمه‌هايي‌ كه‌ برانگيزنده‌ هيچ‌گونه‌ تمجيد و زيبايي‌ در اذهان‌ شنوندگان‌ نيستند... شايد برخي‌ طبايع‌ شاعرانه‌، تعبير اصيلي‌ را كه‌ به‌ هر ترتيب‌ مورد نياز ماست‌ را برايمان‌ اقامه‌ نمايند.»
بنابراين‌، ترجمه‌ جديد من‌ از قرآن‌ شريف‌، در فقدان‌ فيتز جرالد عرب‌ زبان‌ مسلمان‌،(3) كوچكترين‌ تلاش‌ به‌ منظور انتقال‌ بخشي‌ از زيبايي‌ و تعالي‌، بلاغت‌ و نيروي‌ افسونگر نسخه‌ اصلي‌ آن‌ به‌ زبان‌ انگليسي‌، به‌منظور انعكاس‌ جذابيت‌ عبارات‌ كه‌ همواره‌ بين‌ شعر و نثر واقع‌ شده‌اند، با اندك‌ تفاوت‌هاي‌ ظريف‌، و براي‌ دادن‌ اين‌ فرصت‌ به‌ غيرمسلمانان‌ كه‌ خويش‌ را در معرض‌ كتابي‌ كه‌ براي‌ مسلمانان‌ همزمان‌ هم‌ كتاب‌ مقدس‌ و هم‌ ادبيات‌ است‌ آشناسازند، اعمال‌ گرديده‌ است‌.
در طي‌ كار ده‌ ساله‌ عاشقانه‌ام‌، نهايت‌ توجهم‌ را به‌ اجتناب‌ از سرسوزني‌ انحراف‌، بوسيله‌ مشورت‌ مستمر با مشهورترين‌ و معتبرترين‌ تفاسير عربي‌ و فارسي‌ معطوف‌ نمودم‌، و اجازه‌ ندادم‌ هيچ‌گونه‌ تعبيرها و تفسيرهاي‌ فرقه‌اي‌ به‌ هر نحو به‌ ترجمه‌ من‌ رخنه‌ نمايد. همواره‌ به‌ اين‌ كتاب‌ اجازه‌ دادم‌ كه‌ سرانجام‌ فقط‌ خودش‌ مرا الهام‌ بخشد.
در بين‌ ترجمه‌هاي‌ پيشين‌ به‌ انگليسي‌، دين‌ من‌ به‌ عبدالله‌ يوسف‌ علي‌، ابوالعلاء مودودي‌ و محمدعلي‌ غيرقابل‌ احصاء است‌. نه‌ به‌ واسطه‌ سبك‌ غيرجذاب‌ ترجمه‌اش‌ كه‌ هرگز مرا جذب‌ ننمود، بلكه‌ بواسطه‌ گنجينه‌ اطلاعات‌ قرآني‌ و توضيحاتي‌ كه‌ براي‌ خوانندگانش‌ مهيا نموده‌ است‌.
پانوشته‌هايم‌، هرچند موجزترين‌ هستند و هرگز آموزشي‌ يا تفسيري‌ نيستند؛ معذالك‌ ممكن‌ است‌ پانوشتهاي‌ اغلب‌ پي‌درپي‌ برخي‌ از خوانندگان‌ را بيازارد. بدين‌ واسطه‌ عذرخواهي‌ مي‌نمايم‌، اما اينها براي‌ افرادي‌ كه‌ قسمتهايي‌ از اين‌ كتاب‌ را در اوقات‌ مختلف‌ مطالعه‌ مي‌نمايند، شايد مفيد باشد.
آيات‌ در سبك‌ «وتد مفروق‌»(4)، شكوه‌ شعر انگليسي‌، ارائه‌ شده‌اند، و اگرچه‌ اغلب‌ مصرّع‌ پنج‌ ضربي‌اند، از آنجائيكه‌ بنابر مقتضيات‌ اصل‌ آيه‌ ترجمه‌ شده‌اند به‌ لحاظ‌ درازا با يكديگر متفاوتند. در اينجا قافيه‌ها داراي‌ هيچ‌ آرايش‌ منحصري‌ نمي‌باشند. قافيه‌ها از همه‌ انواع‌ هستند، موازي‌ و مشابه‌(5)،نامتعادل‌(6)، داخلي‌(7) و غيره‌، همه‌ اينها به‌ منظور سهولت‌ و رواني‌ هرچه‌ افزونتر در انتقال‌ پيام‌، بدون‌ رويكرد به‌ سبك‌شناسي‌ عربي‌ اصيل‌ كه‌ در انگليسي‌ فاقد كاربرد است‌، بكارگرفته‌ شده‌اند.
در خاتمه‌، اگر در ترجمه‌ برخي‌ از 6236 آيه‌ بااندازه‌هاي‌ متفاوت‌ به‌ طريقي‌ به‌ انعكاس‌ فصاحت‌ و زيبايي‌ نسخه‌ اصل‌ در آئينه‌ زبان‌ انگليسي‌ نزديك‌ شده‌ام‌، بي‌ترديد اين‌ افتخار به‌ ملازمان‌ هميشگي‌ دوران‌ زندگيم‌ تعلق‌ دارد: شكسپير، ميلتون‌، درايدن‌، بايرون‌، پوپ‌، كولريج‌، فيتز جرالد و قطعا به‌ ترجمه‌هاي‌ استادانه‌ از اين‌ كتاب‌ مقدس‌، نسخه‌ تأليف‌ كينگ‌ جيمز؛ اميد است‌ ارواح‌ زيبايشان‌ مشمول‌ عنايت‌ مهربانترين‌ واقع‌ گردد.
فصل‌الله‌ نيك‌آئين‌ - تهران‌ ـ مارس‌ 2000

پي‌نوشت‌ها

1ـ بعنوان‌ يك‌ نمونه‌ ساده‌ و ابتدايي‌ در مورد اين‌ ترجمه‌، در فهرست‌ سور نام‌ سوره‌ بقره‌ را The Cow ذكر نموده‌، و حال‌ آنكه‌ معناي‌ دقيق‌ آن‌ كلمه‌ «گاو نر» مي‌باشد.
2ـ بعنوان‌ نمونه‌، طي‌ سال‌هاي‌ اخير تفسير معتبر الميزان‌ نيز به‌ زبانهاي‌ مذكور در حال‌ ترجمه‌ است‌ كه‌ ترجمه‌ جلدهاي‌ متقدم‌ آن‌ در اينترنت‌ با آدرس‌ WWW. Almizan. com در دسترس‌ عمومي‌ و مجاني‌ مي‌باشد - م‌.
3- فيتز جرالد، ادوارد (83ـ 1809)، شاعر انگليسي‌ كه‌ برخي‌ از اشعار عمرخيام‌ را ترجمه‌ نمود؛ ترجمه‌ درخشان‌ او يك‌ تعبير آزاد از نسخه‌ اصلي‌ است‌، هرچند سبك‌ آن‌ براي‌ متون‌ مقدس‌ مناسب‌ نمي‌باشد.
4ـ Iambic ـ توالي‌ يك‌ هجاي‌ بي‌تكيه‌ و يك‌ هجاي‌ تكيه‌دار در شعر انگليسي‌ ـ م‌.
5- Parallel
6- Lopsided
7- Internal
جمعه 24 شهریور 1391  3:12 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

بررسى ترجمه انگليسى يوسف على[1]

آرتور جفرى – ترجمه: عباس امام

طى سالهاى اخير، ترجمه قرآن انگليسى يوسف على[2] شايد برجسته‏ترين كارى باشد كه در زمينه قرآن پژوهى از هندوستان روانه بازار شده است. اين ترجمه، شامل متن عربى قرآن و ترجمه انگليسى جديدى است كه به صورت دو ستون موازى در كنار يكديگر قرار گرفته‏اند. به علاوه، اين ترجمه شامل نكات و خصوصيات ديگرى است كه از ميان آنها مى‏توان به اين موارد اشاره كرد: مجموعه‏اى از توضيحات به صورت شرح و تفسير در نيمه پايين هر صفحه، مقدمه‏اى مستقل براى هر سوره، نوعى خلاصه منظوم در ابتداى هر سوره، تعليقاتى در پايان بسيارى از سوره‏ها، يك مقدمه كلى، نوعى پيش درآمد منظوم، فهرست مطالب تفصيلى براى هر يك از دو جلد ترجمه، و نيز يك نمايه موضوعى اجمالى در پايان اثر.
اين اثر، ابتدا به صورت جزء به جزء منتشر گرديد كه ديباچه نخستين جزء آن تاريخ آوريل 1934 را برخود دارد، و بعدها كه كل سى جزء آن به پايان رسيد، به دو شكل دو جلدى وسه جلدى نيز منتشر گرديد. شماره‏گذارى صفحات به صورت پيوسته بوده و تنها تفاوت بين دو چاپ دو جلدى و سه جلدى در نحوه تقسيم بندى فهرست مطالب است. نسخه‏اى از اين اثر كه در اختيار ماست و عنوان «چاپ سوم» دارد، حاوى مقدمه‏اى افزوده بر اين مجلد است كه در سال 1938 به چاپ رسيده است. همچنين، در اين چاپ، بخشهاى آغازين ترجمه مورد حك و اصلاح قرار گرفته و پس از تجديد نظر مختصرى منتشر گرديده است.
مترجم اين قرآن مسلمانى است هندى ـ ظاهراً از اهالى شمال هند - كه تحصيلات انگليسى داشته و بخش اعظم زندگى فعال خود را در غرب سپرى كرده است. مطالعات يوسف على عمدتاً انگليسى بوده و در مقايسه با ديگر هنديهايى كه دست‏اندركار ترجمه قرآن بوده‏اند، در انگليسى‏نويسى بسيار راحت‏تر بوده و شيواتر مى‏نوشته است. يوسف على را نمى‏توان جزو پژوهشگران دانشمند به حساب آورد، ولى ظاهراً وى فرد بسيار فعال و پركارى بوده و مطالعات او نيز بيش از آنكه در زمينه پژوهشهاى دقيق ادبى باشد، عمدتاً حول محور فرهنگ عمومى بوده است. همين احساس همدلى فراوان نسبت به مشكلات و تجارب زندگى از ويژگيهاى بارز كار او به حساب مى‏آيد. مترجم در توضيحات پايانى خود با عنوان LEnvoi (مؤخره) اظهار مى‏دارد كه نسخه دستنويس ترجمه خود را در شصت و پنجمين سالگرد تولدش به پايان رسانده است. اگر اين بخش كتاب را منبع انديشه‏هاى مترجم در مورد اهميت قرآن در زندگى مسلمانان تلقى كنيم، و اگر بپذيريم كه وى به عنوان مسلمانى متدين و به معناى واقعى كلمه «دنيا ديده» و «سرد و گرم روزگار چشيده» با توجه به آشنايى عميق خود با اين گونه مسائل و اشخاص، آنها را براى همكيشان خود ارزشمند تشخيص داده، در آن صورت قطعاً متوجه خواهيم شد كه اين اثر ادبى در پى ارائه چه مطالبى است. ترجمه قرآن يوسف على به معناى واقعى كلمه، محصول تدين و تقواى مترجم است، و پيداست كه مترجم فردى است واقعاً متدين كه كوشيده است از دين خود براى چاره‏جويى مشكلات زندگى بهره گيرد و هر جا نيز لازم ديده به ما گوشزد كرده كه سر منشأ الهامات و امدادات زندگى بهتر و پربارتر در كجاست. در هر حال، فضاى كلى اثر فضايى است تحسين برانگيز و يقيناً اين كتاب را مى‏توان در حكم يك سند با ارزش دينى تلقى كرد. با توجه به اينكه اين اثر موضوع پژوهش و ارزيابى ما در اين مقاله است، ضرورتاً بايد به گونه‏اى نقادانه مورد بررسى و كندوكاو قرار گيرد. به همين دليل، من در همين ابتداى بحث اعلام مى‏كنم كه نگارنده اين سطور، به عنوان ناقد، پيش از هر كس ديگرى از صفا و خلوص نيت آشكار مترجم تجليل مى‏كند.
كتابت متن عربى اين قرآن به قلم پير عبدالحميد انجام گرفته كه اخيراً خوشنويسى متن را با شيوه‏اى خوانا و دلنشين به پايان رسانده است. نحوه قرار گرفتن متن عربى قرآن در هر صفحه نيز به گونه‏اى است كه دقيقاً در سمت راست سطرهاى ترجمه انگليسى قرار داده شده است، هرچند شايد دليل عدم تطابق صورى كامل و دقيق دو متن عربى و انگليسى به واسطه مشكلات دستگاه چاپ در تنظيم و صفحه‏آرايى دقيق ستونها در مرحله ابتدايى چاپ بوده باشد. ضمناً چنان كه انتظار مى‏رفت، كتابت متن عربى قرآن در اين چاپ از نوع كوفى معمولى و مطابق با روايت حفص است، اما تا حدودى روزآمد شده است. موارد «ادغام» مشخص شده و علايم «وقف» مورد استفاده منطبق بر سامانه مفصلى است كه معمولاً در چاپهاى سنگى هند به چشم مى‏خورد، و مى‏دانيم كه در هند اين علايم نسبت به رسم الخط و كتابت قديمى‏تر و ساده‏تر كوفى ظاهراً از مقبوليت بيشترى برخوردارند. علايم و سجاوندى نوشتارى متون مقدس (the Masoretic Signs) مورد استفاده اين ترجمه نيز مطابق با سبك هندى است. موارد و نشانه‏هاى جزء، ركعت، وقف، معانقه، منزل، سجده و سكت در حواشى مشخص شده، و در متن انگليسى ترجمه نيز جزءها مشخص گرديده‏اند، و در عين حال حروف اول كلمات متن عربى در هر يك از جزءها و منزلها با حروفى درشت‏تر از حروف اصلى برجسته شده‏اند. از ديگر خصوصيات اين چاپ آن است كه به پيروى از متن معيار و معتبر مصرى شماره‏گذارى آيات به ترتيب كوفى است. علاوه بر اين در بالاى هر صفحه، شماره آيات و شماره ترتيب سوره‏ها به انگليسى درج گرديده كه به اين ترتيب كار ارجاع و مراجعه براى كاربران اين قرآن بسيار آسان مى‏شود. چنان كه در ديباچه اثر گفته شده، به كارگيرى سامانه مفصل نشانگان نوشتارى زير نظر علامه ظفر اقبال هندى صورت گرفته و او همان كسى است كه مسئوليت تهيه و تدارك اثر از سوى مؤسسه انتشاراتى «انجمن لاهور» به وى واگذار گرديده است.
تبويب مطالب هر يك از سوره‏ها در اين ترجمه مطابق با «ركوع» (كه در ترجمه انگليسى با كلمه Section مشخص شده) صورت گرفته و تقسيم‏بندى‏هاى فرعى‏تر هر سوره نيز بر اساس سليقه مترجم انجام گرفته و براى شروع هر پاراگراف جديد، از حروف گل و بته‏دار استفاده شده است. من گمان مى‏كنم مترجم قصد داشته نشان دهد كه هر ركعت نشانگر يك بخش معنايى و مفهومى در متن است، و به همين دليل و بر اساس قضاوت و ارزيابى شخصى خود تقسيم بندى درونى هر سوره را به اين نحو مشخص نموده است و طبعاً اين تا حدودى تعيين كننده چگونگى تفسير آيات هر سوره است. البته مى‏دانيم كه ركعتها جزو افزوده‏هاى نسبتاً متأخرى هستند كه بعدها به متن قرآن افزوده شده‏اند و ديرزمانى پس از استفاده همگان از قرآن و بدون توجه به زمان و مكان متفاوت نزول آيات، در متن قرآن گنجانده شده‏اند. اما مى‏دانيم كه مثلاً در ترجمه انگليسى جديد دكتر ريچارد بِل از قرآن [با عنوان قرآن، ترجمه شده همراه با بازآرايى نقادانه سوره‏ها، چاپ 1937] كه پس از انجام تحقيقات علمى فراوان صورت گرفته، تلاش شده تا معانى و مفاهيم متن اصلى قرآن در چهارچوب زمانى نزول آيات - تا حدى كه امروزه قابل درك است - فهميده شوند. بنابراين، بديهى است ترجمه‏اى كه ترتيب آيات را به صورت بخش‏بندى‏هاى مبتنى بر ترتيب ركعتها در نظر بگيرد، از همان آغاز محكوم به ارائه نوعى تفسير صورى خاص است. ولى در هر حال، مترجم اين اثر، به عنوان يك مسلمان سنتى و راست‏كيش احتمالاً مقيد به رعايت اين موضع است؛ موضعى كه سنت رايج و مألوف مسلمين آن را تأييد نموده و چه بسا آن را تنها ترتيب نزول وحى الهى تلقى مى‏كند.
مترجم ترجمه خود را به صورت سطورى بسيار كوتاه ارائه كرده، به گونه‏اى كه ظاهر ترجمه آيات به ابيات اشعار انگليسى شباهت دارد. البته اين ترجمه‏ها موزون نيست و تقطيع و ارائه آنها در قالب سطر به سطر به هيچ وجه ارتباطى با متن عربى قرآن ندارد، بلكه اقدامى است مطابق با سليقه مترجم كه ظاهراً قصد داشته به اين ترتيب ظاهر هريك از صفحات را به صورت چشم‏نوازى درآورد، در حالى كه اين امر به عكس منجر به پيدايش نثرى سخت ناهمگون شده كه به هيچ وجه حق مطلب را ادا نمى‏كند. گمان مى‏كنم در اين مورد ذكر يك مثال ساده كافى باشد. در ترجمه آيه 4 سوره سجده: يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمآءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فى يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّونَ [كار (جهان) را از آسمان (گرفته) تا زمين اداره مى‏كند؛ آن گاه (نتيجه و گزارش آن) در روزى كه مقدارش ـ آن چنان كه شما (آدميان) برمى‏شماريد ـ هزار سال است، به سوى او بالا مى‏رود] چنين آمده است:
،،He rules (all) affairs
From the heavens
To the earth: in the end
Will they (all) go up
To Him in a (single) Day,
The space whereof will be
(As) a thousand years
Of your reckoning.''
درست است كه متن عربى قرآن داراى اسلوبى يكدست و منسجم نيست ـ سبكى كه آن را سبك پيامبرانه ناميده‏اند، يعنى سبكى كه در آن فرد موعظه‏گر با توجه به اضطرار در بيان پيام خود در قالب زبانى نامتناسب دچار واژگانى گسسته و ناموزون و در عين حال بسيار پرشور و اثربخش و شفاف مى‏شود ـ اما اين امر با اتخاذ روش آگاهانه تقطيع و گسسته‏سازى جملات روان و يكنواخت، خوش‏بافت و خوش‏طنين كاملاً فرق دارد، چرا كه چنين روشى اين گونه عبارات و جملات اثرگذار را به نثرى گسسته و ناسخته تبديل كرده كه اغلب پر از حروف بزرگ انگليسى است كه به صورتى كاملاً بيهوده در آغاز هر سطر به كار گرفته شده‏اند. البته مترجم دليل اين امر را اصلاً بيان نمى‏كند و تنها گمان ما اين است كه شايد دليل او براى منظوم نماياندن ترجمه خود القاى ويژگى موزون و آهنگنين بودن متن قرآن بوده است كه البته اين برداشت در اغلب موارد، برداشت كاملاً نادرستى است.
واقعيت اين است كه اين «ترجمه - تفسير» را بايد به صورت يك مجموعه كلى در نظر گرفت. تفسير در اين قرآن به تبعيت از سنّت قرآن فرقه احمديه محدود به مجموعه توضيحاتى درباره نكاتى خاص است كه به ترتيب و به صورت پياپى در سراسر متن قرآن با شماره مشخص و ارائه گرديده است. در ميان اين يادداشت‏ها تعدادى ارجاعات متقابل نيز به چشم مى‏خورد كه در بين همه توضيحات يافت مى‏شود و با هم مشتركند، اما درست همانند يكى از آثار جان وزلى (John Wesley) با عنوان «شرح عهد جديد» (Notes on the New Testament)فقط نكاتى در آن گنجانده شده كه مترجم آنها را يا جالب توجه دانسته و يا مستلزم شرح و تفسير، ولى از تفسير سامانمند متن خبرى نيست و طبعاً اين ترجمه ـ تفسير دستخوش تمام محدوديتهاى اين گونه برخوردهاى گسسته و ناقص شده است.
به همين دليل، بسيارى از اظهارات هوشمندانه، دقيق و جالب توجه مترجم ناقص و بيهوده رها شده‏اند، در حالى كه اگر اين توضيحات به صورتى منظم و سامانمند ارائه مى‏شد، شايد بسيار سودمندتر مى‏بود. واقعيت اين است كه در حال حاضر در زمينه تفسير قرآن و تفسير بسيارى از نكات كلامى حاصل از تعاليم قرآن، ما بيش از هر چيز به برخورد از موضعى تاريخى نيازمنديم، كه اين امر فقط با تفسير منظم و سامانمند قرآن فراهم مى‏آيد؛ تفسيرى كه آيات و عبارات قرآنى را در بافت تاريخى آنها و در ارتباط با ديگر عبارات زمانمند قرآن مورد بررسى قرار دهد. فقط در اين صورت مى‏توانيم اميدوار باشيم كه تحول انديشه پيامبر اسلام را پيگيرى كرده و قرآن را سندى زنده تلقى نموده‏ايم كه مى‏توانسته است مخاطبان اوليه خود را تحت تأثير قرار دهد.
اين اثر، چه در بخش ترجمه و چه در بخش تفسير، هم تدين‏آموز است و هم تنسّك ـ محور، به عبارت ديگر، در اين اثر، نه ترجمه و نه تفسير، هيچ كدام از منظرى نقادانه و علمى انجام نشده، بلكه رنگ و بويى موعظه‏اى دارند؛ گويى مترجم هيچ گاه از خود نپرسيده كه مخاطبان اصلى عبارات قرآن چه برداشتى از آنها داشته‏اند. وى تنها به برداشت مؤمنان امروزى توجه كرده است؛ مؤمنانى كه براى حفظ و تداوم زندگى همراه با ايمان و تدين خود به قرآن روى مى‏آورند. درواقع، ديدگاه يوسف على در سرتاسر اثرش آموزشى و به عنوان واقعى كلمه «موعظه ـ محور» است. يوسف على در فكر تهذيب اخلاق همكيشان خويش و آموزاندن درسها و پندهاى اخلاقى به آنان و در فكر ارائه مباحث و تأملات دينى بوده و به تقويت اعتقاد دينى مسلمانان و اعتلاى نام اسلام انديشيده است. وى به تفسير انتقادى توجهى نداشته است. شايد ذكر يك نمونه ساده اين نكته را بهتر اثبات كند. به عنوان مثال، داستان طالوت و جالوت فقط يك بار در قرآن ذكر شده است (سوره بقره: آيات 249 ـ 250 / 251 ـ 252). در مورد اين بخش خاص، بايد خاطر نشان ساخت كه اين قطعه پر از مشكلات انتقادى و تفسيرى است، ولى يوسف علىِ «مترجم - مفسر» به ذكر هيچ كدام از آن مشكلات و پيچيدگيها نپرداخته و در عوض در مورد آيه‏هاى 251 ـ 252 شرح و توضيحات مفصلى در قالب سه يادداشت به قرار زير ارائه نموده است:
286 ـ ببينيد چطور از نظر روايى كل داستان طالوت و جالوت در چند كلمه خلاصه شده است، اما درسهاى اخلاقى مستخرج از آن از چندين جنبه مد نظر قرار گرفته‏اند. در عهد عتيق بيشتر به ذكر جزئيات قصه توجه شده ولى از بيان حقايق كلى - كه هر قصه واقعى مثالى از حقايق كلى است ـ چندان خبرى نيست. اما قرآن در عين حال كه كل قصه را تصديق كرده و مى‏پذيرد، به درس‏آموزى از آن بيشتر توجه كرده است.
داود جوانى ناآزموده بود كه نه سلاح داشت و نه لباس رزم. او حتى در بين قوم خود - بنى‏اسرائيل - نيز گمنام بود و جالوت قوى‏هيكل و تنومند او را به تمسخر مى‏گرفت، حتى برادر بزرگ‏تر داود او را به خاطر رها كردن گله‏اى كه آن را چوپانى مى‏كرد سرزنش مى‏نمود، چرا كه داود را چوپانى كم سن و سال بيش نمى‏دانست، اما مى‏دانيم كه ايمان داود به خداوند باعث شد تا از حريفان فلسطينى خود سرآمد باشد. وقتى طالوت زره و سلاح خود را به داود تعارف مى‏كند داود جوان نمى‏پذيرد، چرا كه آنها را بر تن خود نيازموده بود، ولى فلاخن و عصا جزو سلاحهاى آزموده شده وى به حساب مى‏آمدند. او فوراً پنج سنگريزه صاف از نهر برمى‏گيرد و در فلاخن مى‏كند و با فلاخن خود آن چنان به جالوت مى‏زند كه او را نقش بر زمين مى‏كند. سپس از شمشير جالوت استفاده مى‏كند و او را به قتل مى‏رساند. سپاه فلسطينيان از ترس و وحشت از هم مى‏پاشد، سپاهيان مى‏گريزند و سپاهيان داود با تعقيب آنان همه را تار ومار مى‏كنند.
در داستان حضرت داود، علاوه بر اين درس اصلى كه ما در صورت حفظ هويت ملى و ايمان خويش وظيفه داريم با شجاعت و قاطعيت هرچه تمام‏تر مبارزه كنيم، درسهاى ديگرى نيز هست كه ما مى‏توانيم آنها را راهنماى عمل خويش قرار دهيم:
1. آنچه اهميت دارد، نه عده و عدد، بلكه ايمان، عزم راسخ و لطف الهى است.
2. در برابر حق و دلاورى و تدبير دقيق، از عواملى مانند گستردگى و قدرت نيروها كارى ساخته نيست.
3. قهرمانان سلاحهاى خود و سلاحهاى ديگرى را كه ممكن است در دسترس آنان قرار گيرد خود شخصاً مى‏آزمايند، حتى اگر مردمان آنان را مورد تمسخر و استهزا قرار دهند.
4. اگر خدا با ما باشد، جنگ افزارهاى دشمن ممكن است به عامل انهدام خود آنان تبديل شود.
5. قدرت و ثبات شخصيت، همه عوامل و خطرات را بى‏اثر مى‏سازد و باعث تشويق و تشجيع ياران مردّد ما مى‏شود.
6. خلوص ايمان، ثواب و پاداش الهى را به همراه خواهد داشت، و اين پاداش الهى ممكن است به اشكال گوناگون نمودار گردد كه در مورد حضرت داود نبى ثواب پروردگار در شكل قدرت و شوكت و حكمت و نيز ديگر الطاف الهى به منصه ظهور رسيد.
حال به يادداشت بعدى نيز نگاه كنيد.
278 - داود نه تنها چوپان، جنگاور، پادشاه، حكيم و پيامبر بود، بلكه خداوند قريحه شعر و آهنگ را نيز به وى عطا كرده بود. سروده‏هاى داود، موسوم به زبور هنوز هم در دسترس ماست.
288. تدبير الهى به شكل عام و فراگير است. خداوند تمامى مخلوقات خود را دوست مى‏دارد و تمامى آنان را مورد حمايت خويش قرار مى‏دهد و نعمات الهى نيز براى هر دو جهان، دنيا و آخرت است. پروردگار، گاه براى حفظ و حمايت يك مخلوق خويش ممكن است موجودى ديگر را امتحان كند، اما انسان نبايد هيچ گاه فراموش كند كه لطف و رحمت واسعه الهى همه موجودات عالم را دربرمى‏گيرد.
شرح و توضيحات مفصل فوق يك نمونه بارز از تفسيرهاى يوسف على است، چه از نظر بهره‏گيرى از مطالب و مندرجات تورات براى تفسير و تبيين قصه‏هاى قرآنى، و چه از نظر استفاده از روش وعظ و نصحيت براى ارائه مطالب و مضامين، كه اين خود به خوبى ارزش واقعى اثر را نمودار مى‏سازد. يقيناً همكيشان يوسف على در اين تفسير اشارات سودمند بسيار فراوانى را خواهند يافت ناظر بر اينكه چگونه در دنياى وانفساى كنونى مى‏توان از قصه‏ها و دستورات و احكام قرآنى به عنوان منبع اميد، قوت قلب، آرامش، درس‏آموزى، ارشاد و تسكين نفس استفاده كرد و به يك زندگى مبتنى بر احكام دينى ادامه داد. او كه خود فردى عميقاً دين باور است، به خوبى با مشكلات و دشواريهاى زندگى دين‏محورانه در جهان امروز آشناست، و به همين دليل با پى‏بردن به اين موضوع كه چگونه مى‏توان از مضامين قرآنى براى الهام‏گيرى در زندگى متدينانه خويش بهره برد (البته الهام‏گيرى معنوى به معناى واقعى كلمه، نه به معناى مراعات صرف ظاهر مناسك و شعائر) اقدام به ارائه برداشت‏هاى شخصى خود كرده است تا شايد به اين ترتيب به همكيشان مسلمان خود كمك كرده باشد، و به راستى كه اين كار را به نحو تحسين برانگيزى انجام داده است.
براى پژوهشگران غيرمسلمانِ مسائل اسلام نيز اين اثر جالب توجه و به عنوان سندى از حيات دينى مسلمانان امروزى حايز اهميت است، چرا كه به ما نشان مى‏دهد مسلمانان معاصر در زندگى خود از كدام الهامات معنوى قرآن بيشتر تأثير پذيرفته‏اند. امروزه ما در جوامع مسلمان، اغلب با مسلمانانى سنتى روبه‏رو هستيم كه از قرآن و قرائت آن صرفاً به مثابه ابزارى مكانيكى براى ذخيره ثواب استفاده مى‏كنند؛ يعنى آيات اين يا آن سوره قرآنى را با چشمداشت ثواب بردن و مأجور شدن مطابق اخبار و احاديث قرائت يا تلاوت مى‏كنند. گاه نيز با مسلمانانى روبه‏رو مى‏شويم كه به ثواب بزرگ‏تر قرائت قرآن در مدت زمانى خاص مى‏انديشند. واقعيت اين است كه عموم مردم حتى از تكرار ناآگاهانه متون مقدس ــ يعنى بدون هيچ گونه درك معنى و پيام آن متون ــ احساس رضايت خاطر و حتى رضايت خاطر معنوى مى‏كنند. اين موضوع از پديده‏هايى است كه در بسيارى از اديان به چشم مى‏خورد؛ يعنى نوعى صحيفه‏پرستى bibliolatry به گونه‏اى كه متن مقدس فى نفسه داراى فضايلى تلقى مى‏شود كه مى‏تواند خواننده خود را، خواه معناى متن را درك كند يا درك نكند، مشمول رحمتهاى معبود قرار دهد. اما مى‏دانيم كه براى عبادت كنندگان تحصيلكرده و يا فرهيخته، اين گونه تلاوت صُحُف دينى نمى‏تواند ارضا كننده باشد. اين گونه عبادت كنندگان در پى آنند كه ببينند متن چه پيامى براى آنان دارد و چگونه روح و جان آنان را سيراب مى‏كند و در زندگى روزانه به چه كارشان مى‏آيد. يوسف على نيز دقيقاً در پى اجراى چنين راهبردى بوده است. به بخشى از ديباچه‏اى كه وى در سال 1934 نوشته است دقت كنيد:
وظيفه هر مسلمان، از زن و مرد و خرد و كلان، اين است كه قرآن را قرائت نموده و به فراخور درك و فهم خود از آن بهره گيرد. اگر هر يك از ما با مطالعه قرآن و ژرف انديشى در مفاهيم آن و نيز با تجربه تعاليم قرآنى به نوعى شناخت (خواه شناخت ظاهرى و خواه باطنى) دست يابيم، وظيفه داريم متناسب با درك و فهم خويش ديگران را نيز در اين لذت و آرامش سهيم و شريك گردانيم. قرآن، و درواقع هر كتاب دينى ديگر را بايد نه تنها با چشم سر، بلكه با چشم دل، و از آن مهم‏تر با صدق و خلوص نيت تمام و با دل و جان مورد مطالعه قرار داد، و من نيز دوست دارم خوانندگان اين اثر با همين ديد به ترجمه من بنگرند... هدف ما اين است كه ببينيم در حال حاضر، يعنى در قرن چهاردهم هجرى، از قرآن به عنوان منبع هدايت الهى، چه مطالبى را مى‏توان فرا گرفت.
با توجه به اين گونه اظهارات، وقتى مجلدات اين اثر را ورق مى‏زنيم و وقتى مى‏بينيم مترجمى كه بيشتر دوران عمر خود را در غرب سپرى كرده و جنبه‏هاى فراوانى از ديدگاهها و فرهنگ غرب را در وجود خود جذب نموده، در عين حال اين گونه از قرآن به عنوان كتابى راهنماى ارزشها و شعائر دينى استفاده مى‏كند بسيار شگفت‏زده مى‏شويم.
در ابتداى هر يك از سوره‏ها در اين ترجمه، گزيده كوتاهى گنجانده شده كه كمك بسيارى به خواننده اثر مى‏كند. اين گزيده‏ها از C1، C2، C3 تا C300 شماره‏گذارى شده و از ابتداى جلد اول تا پايان جلد هشتم ادامه يافته‏اند. (حرف انگليسى C احتمالاً كوته‏نوشت Cantaبه معناى سروده است). سروده‏هاى C1 تا C41 در مقدمه عمومى كتاب به كار رفته‏اند. سروده‏هاى C295 - C300 در بخش پايانى يا نتيجه‏گيرى گنجانده شده، و ساير سروده‏هاى بين C41- C294نيز در ابتداى هر يك از سوره‏هاى قرآن و يا در مدخل بخشهاى مهم متن قرآن (از نظر يوسف على) درج گرديده‏اند، و مترجم ـ مفسر كوشيده تا مطالب آن سوره‏ها را از ديدگاه شخص خود در آن سروده‏ها خلاصه نمايد. مؤلف خود در ديباچه، اين سروده‏ها را «تفسير موزون» (rhythmical commentary) ناميده، در صورتى كه اين سروده‏ها به معناى واقعى كلمه موزون - داراى اوزان عروضى - نيستند، بلكه قطعاتى منثورند كه به صورت سطورى كوتاه و نامتقارن تقطيع شده‏اند، به طورى كه شعرگونه به نظر آيند. براى نمونه، يكى از اين سروده‏ها(C52) را ذيلاً درج مى‏كنيم كه ظاهراً اين قطعه ترجمه آيات 255 - 256 سوره بقره [آية الكرسى] است:
Who can describe the nature of God?
The Living, the Eternal, His Throne
Extends over worlds and worlds
That no imagination can compass.
His truth is clear as daylight: how
Can Compulsion advance Religion?
The keys of Life and Death, and the mysteries
Of everything around us, are in His hands.
Our duty then is to seek the path
Of goodness, kindness, upright
Conduct and Charity. ــ to grasp
At no advantage from a brother's need,
To stand by the word that is pledged,
To bear the witness, and remove all cause
Of misunderstandings in our dealings
As between man and man.
پيداست كه ترجمه فوق دچار نصيحت‏گويى و پندآموزى شده و از واژه‏ها معانى و مفاهيمى برداشت شده كه به هيچ وجه در عربى قرن هفتم ميلادى مورد نظر پيامبر اسلام نبوده است، هرچند ممكن است امروزه اين گونه برداشت‏ها براى اهداف دينى مفيد و سودمند باشد. مترجم مرتباً از خود افزوده‏هايى هرچند اندك به متن اضافه كرده كه هيچ گونه معادلى براى آنها در متن قرآن ديده نمى‏شود، گو اينكه اين افزوده‏ها باعث تجليل و تعظيم مفاهيم و مطالب مورد اشاره قرآن شده‏اند. البته منظور ما آن افزوده‏هاى اندكى نيست كه از ضروريات تبيين كلام است و در ترجمه از زبانى به زبان ديگر به آنها نيازمنديم، بلكه منظور افزوده‏هايى است كه در اينجا به عنوان نصيحت و موعظه مورد استفاده مترجم قرار گرفته و در متن ترجمه گنجانده شده‏اند. به عنوان مثال، تعبير قرآنى «الحى القيوم» به the Living, the Self-subsisting, Eternal برگردانده شده كه در اين ترجمه، صفت Eternalافزوده‏اى است كه از نظر ترجمه هيچ گونه اشاره‏اى در متن قرآن به آن نشده، هرچند از لحاظ خطابه و موعظه سودمند است. شايد گفته شود كه خداى قرآن (اللّه‏) eternal(قديم، ازلى، ابدى يا سرمدى) است، اما نكته اينجاست كه در اين تعبير و يا در اين مورد به اين مفهوم اشاره‏اى نشده است؛ در صورتى كهself-subsisting در برابر «القيوم» ترجمه و معادل درستى است، چراكه اين كلمه در اصل آرامى خود به معناى قائم بالذات (خود بنياد) مى‏باشد، و ضرورتاً به معناى ابدى، ازلى، قديم و يا سرمدى نيست. در نتيجه، بعيد است وجود اين گونه افزوده‏ها توجيه‏پذير باشد. همين نكته در مورد موضوع ديگرى نيز صدق مى‏كند كه عبارت است از گرايش مداوم مترجم به برگرداندن عبارات و تعبيرات بسيار ساده به ظرايف فلسفى. به عنوان مثال، در همان آيات 255 - 256 سوره بقره آمده كه يَعْلَمُ ما بَيْنَ اَيديهِم وَ ما خَلْفَهُمْ [آنچه در پيش روى ايشان و آنچه در پشت سرشان است، مى‏داند] كه مفهوم بسيار ساده آن اين است كه «خداوند از گذشته و حال انسان با خبر است». و اين خود مقدمه‏اى است بر اين مفهوم بسيار ساده ديگر كه بر عكس، هيچ انسانى چيزى در مورد خداوند نمى‏داند مگر آنچه كه خداوند خود اراده فرموده است. در حالى كه اگر به ترجمه انگليسى يوسف على نگاه كنيم مى‏بينيم وى آن را اين گونه ترجمه كرده است:
He knoweth what (appeareth to His creatures as) Before or After or Behind.
كه معناى همين جمله در پانوشت تفسيرى اثر به اين شرح ارائه شده است:
علم الهى مطلق است و در بند زمان و مكان نيست. اما براى ما مخلوقات خداوند اين قيود همواره وجود داشته و خواهد داشت. بنابراين، علم الهى و علم بندگان الهى نوعاً متفاوت است و علم ما بندگان فقط زمانى كه با مشيت و تدبير الهى تطابق داشته باشد پرتوى از واقعيت را در خود جذب مى‏كند.
مشاهده اين گونه برداشت‏ها و تفسيرها، خوانندگان مسيحى را بى‏درنگ به ياد انواع خاصى از تفاسير قديمى كتاب مقدس - كه اميدواريم دوران آنها سپرى شده باشد - مى‏اندازد كه آنها نيز تفاسير خود را با همين روشهاى ناصحانه و تبليغى ارائه مى‏دادند، هرچند در مورد اين اثر بايد خاطرنشان ساخت كه مترجم آگاهانه و به عمد از اين شيوه استفاده نموده است. به بخشى از سخنان او كه از ديباچه اثر گرفته شده است دقت كنيد:
من همواره در آرزوى اين بوده‏ام كه بتوانم تفسير قرآن مجيد را به خوانندگان انگليسى زبان عرضه كنم. من در اين ترجمه از زبان انگليسى به صورت تحت اللفظى استفاده نكرده‏ام بلكه كوشيده‏ام تا به بهترين وجه ممكن، كامل‏ترين برداشت خود از متن اصلى قرآن را به خواننده منتقل كنم.
استفاده از اين روش براى اهداف تبليغى و از موضعى ناصحانه تقريباً مورد تأييد و اتفاق نظر همگان است، اما براى قرآن‏پژوهان و پژوهشگرانى كه درصددند به پيام اصلى و واقعى قرآن پى ببرند بعيد است اين موضع مفيد واقع گردد. خطرات اين گونه روشهاى تفسيرى آشكار است و هر پژوهشگر تفسير كتاب مقدس خوب مى‏داند كه وقتى قرار باشد خود را از قيد مسائل دقيق زبانشناختى و روش تأويل تاريخى رها سازد، در آن صورت بازكردن روزنه انديشه به فضاى تخيلات و تصورات ذهنى چقدر ساده خواهد بود. به همين دليل، شنيدن اظهاراتى از قبيل سخنان زير كه در ديباچه اين ترجمه بيان شده باعث رضايت خاطر يا مجاب شدن ما نمى‏شود:
من پيش از اين، مطالبى را در مورد مفهوم كلى آيات قرآن مطرح كردم. هر پژوهنده سختكوش و بزرگوار مكتب قرآن با افزايش اطلاعات خويش در مورد قرآن، با لذت ذاتى و معنوى زايد الوصفى متوجه خواهد شد كه همزمان با وسعت يافتن استعداد خويش در درك مفاهيم قرآنى تا چه حد دامنه اين برداشت‏ها و مفاهيم كلى نيز براى او گسترده مى‏شود... حال تصور كنيد وقتى قرآن افق چشم دل ما را بگشايد و گسترش دهد، چه لذت و شعف بزرگ‏تر و چه احساس اعجاب و اعجاز بيشترى به ما دست خواهد داد. اينجاست كه متوجه مى‏شويم چقدر برداشت‏هاى قبلى ما گسترش يافته است؛ گويى افقها و جهانهاى جديدى به روى ما گشوده شده‏اند. با تداوم ارتباط با قرآن، با افقها ى تازه‏تر و چشم‏اندازهاى وسيع‏ترى روبه‏رو مى‏شويم و امواج جديدى جان ما را سيراب مى‏كند، و اينجا اثرگذارى و عمق نفوذ معجزه قرآن بيش از پيش نمايان گشته و تقريبا تمام وجود ما را فرا مى‏گيرد... احساس مى‏كنيم در آستانه درك حقايق هستى قرار گرفته‏ايم؛ گويى اندكى از رايحه دل‏انگيز جنّات قرآن مشام جان ما فرا گرفته است.
يوسف على كوشيده است تا در راستاى اهداف تبليغى - ارشادى خويش از دانسته‏هاى خود در مورد فرهنگ غرب بهره‏بردارى كند. به همين جهت وى از شكسپير و ديگر شعراى انگليسى و از نويسندگان معاصر، مقالات مندرج در دائرة المعارف بريتانيكا، ضرب‏المثل‏هاى لاتين و نقل قولهاى مورخان براى تشريح و توضيح ديدگاههاى خود استفاده كرده و در پاره‏اى موارد به خوبى از عهده اين كار برآمده است. اما شايد جالب‏ترين اقدام وى، چنان كه پيش از اين ياد آور شديم، استفاده و بهره‏بردارى از متن انگليسى كتاب مقدس باشد. اين اقدام براى مخاطبان مسلمان ترجمه بسيار اثرگذار خواهد بود، چرا كه مترجم - مفسر از ارجاعات و نقل قولهاى كتاب مقدس از يك سو براى تأييد مطالب و آموزه‏هاى قرآنى استفاده مى‏كند و از سوى ديگر مى‏كوشد تا برترى قرآن را نسبت به كتاب مقدس به اثبات رساند. اما در هر صورت، علماى پيرو كتاب مقدس به دليل بروز برخى تعصبات در اظهارنظرهاى مؤلف از او گله‏مند خواهند شد. نمونه‏هاى اين تعصبات بسيار زياد است، ما در اينجا فقط به يك مورد آنها اشاره مى‏كنيم. او در توضيحات خود در مورد آيات 255 و 256 سوره بقره (آية الكرسى) و در تفسير آيه «لا تاخذهُ سِنَةٌ وَ لا نَوم» [نگيرد او را خمارى و خواب ]چنين مى‏گويد: «اين تعبير را با آيه 165 از مزمور 78 كتاب مزامير [در كتاب مقدس ]مقايسه كنيد كه مى‏گويد: «آن گاه خداوند مثل كسى كه خوابيده بود بيدار شد، مثل جبارى كه از شراب مى‏خروشد».
علت ذكر اين آيه و نقل آن از قرآن و كتاب مقدس ظاهرا اين بوده كه نشان داده شود تا چه حد تعاليم قرآنى نسبت به آموزه‏هاى كتاب مقدس برترى دارند، در حالى كه مترجم ما قاعدتاً آگاهى كامل داشته كه بر اساس آيات 3 و 4 در مزمور 121 از كتاب مزامير همين مطلب گفته شده كه خداوند نه خمارى مى‏كند slumbers و نه مى‏خوابد ] sleepsاو نخواهد گذاشت كه پاى تو لغزش خورد. او كه حافظ توست نخواهد خوابيد. اينك او كه حافظ اسرائيل است نمى‏خوابد و به خواب نمى‏رود]. نكته جالب توجه اين است كه در متن عبرى كتاب مقدس براى اشاره به اين مفهوم دقيقاً از همان دو تعبيرى استفاده شده كه در قرآن از آنها استفاده گرديده است.
در هر حال از محاسن بزرگ اين اثر آن است كه هر جا در قرآن به موضوعات مورد اشاره كتاب مقدس اشاره‏اى شده، يادداشت‏هاى تفسيرى ترجمه نيز خواننده را به اصل داستانهاى كتاب مقدس ارجاع داده و از بيان جزئيات مفصل خيالبافى‏هايى كه در اغلب تفاسير سنتى مسلمانان يافت مى‏شود خوددارى شده است. من نمى‏دانم آيا در برخى محافل اسلامى خاص از اين ابتكار يوسف على استقبال خواهد شد يا نه؛ به ويژه آنكه در كشور مصر طى سالهاى اخير جنبش رو به گسترشى به وجود آمده كه هدف آن اين است كه به اصطلاح تمام اسرائيليات كتب قديم را كنار بگذارند و دور بريزند. من گمان مى‏كنم احتمالاً طرفداران جدّى اين جنبش از مشاهده اين همه مطالب و منقولات كتاب مقدس در تفسير قرآن تا حدودى متحير و مبهوت شوند. اما ما از صميمم قلب با اين روش مترجم موافقيم، هر چند در پاره‏اى موارد با نحوه كاربرد آن با وى توافق نظر نداريم و از او گله‏منديم. در هر حال، براى من جالب است كه بدانم يوسف على تا چه اندازه موفق خواهد شد ديگر مسلمانان را با خود همراه و همراى سازد.
از ديگر مشكلات اين ترجمه و يادداشت‏هاى تفسيرى آن، مسئله محدوديت اطلاعات زبانشناختى مترجم است. اين امر در بسيارى از بخشهاى اثر به راحتى قابل تشخيص است. به عنوان مثال، در ترجمه سوره فاتحه، واژه «ربّ» [پروردگار] به cherisher and sustainer [تربيت كننده و روزى دهنده] برگردانده شده و در يادداشت‏هاى تفسيرى گفته شده كه ريشه عربى اين واژه به معناى بزرگ كردن يا تربيت كردن است، در حالى كه از بديهيات زبانشناسى اين است كه واژه‏هايى با ريشه و خاستگاه كاملاً متفاوت در يك زبان ممكن است به شكل واحد نمود يابند. به عنوان مثال، در زبان انگليسى واژه soundبه معناى سالم و بى‏عيب و نقص، برگرفته از sund در زبانهاى آنگلوساكسون است، اما به معناى سروصدا متّخَذ از son در فرانسوى نُرمان است، و به معناى عمق‏يابى از sonder (كه خود در اصل برگرفته از لاتين اوليه sdubundare است) گرفته شده است. با اين تفاصيل، واژه عربى «ربّ» به معناى پروردگار از ريشه آرامى به معناى عظيم، بزرگوار و باشكوه است و در اغلب كتبيه‏هاى شمال جزيرة العرب نيز به معناى «خدايگان و پروردگار همگان» يافت مى‏شود؛ در صورتى كه فعل «ربّ» به معناى بزرگ شدن كه واژه «رُبّ» به معناى خميره ميوه‏جات از يك ريشه سامى ابتدايى مشتق شده كه معناى آن احتمالا غليظ بوده است كه خود با دو واژه حبشىِ «رَبَبَ» به معناى بزرگ شدن يا پهن شدن و خاخامى Rabbinic «رِبَب» به مفهوم چربى مرتبط است. يوسف على از مفاهيم ريشه‏شناسى نيز به همين سان نابجا وبيهوده استفاده كرده است. به عنوان مثال، درست است كه واژه انگليسى Patrimony(به معناى ميراث پدرى) از لاتين pater moniumگرفته شده كه به مفهوم ميراثى است كه از پدر به فرزند مى‏رسد، اما بايد دانست كه نمى‏توان اين مطلب را به صورت قياسى در مورد واژه matrimouy [ازدواج يا زناشويى] كه مأخوذ از mater monium است صادق دانست و آن را به معناى ميراث مادرى تلقى كرد. همين نكته در مورد فعل «فَكه» (به معناى شادمان و خرسند بودن) صدق مى‏كند كه به خاطر شباهت ظاهرى «فاكهه» (به معناى ميوه‏هاى بهشتى) با آن، نمى‏توان فاكهه را به معناى «شادى و سرور مؤدبانه و با نزاكت»... و يا «حد اعلاى شعف باطنى و نه ظاهرى» تفسير و تعبير كرد.
ولى، درهرحال پيداست كه در مقايسه با قرآن انگليسى فرقه احمديه كه آن نيز همراه با تفسير در لاهور به چاپ رسيده، در ترجمه و تفسير انگليسى يوسف على تلاشها و زحمات صادقانه بسيار بيشترى صورت گرفته است. اما اين اثر از يك نظر نيز با قرآن انگليسى احمديه شباهت دارد و آن اينكه اين دو اثر هر دو به سنت «دفاعيه نويسى يا توجيه‏گرايى» نوشته شده‏اند. به عنوان مثال، مى‏دانيم كه زندگى و رسالت پيامبر اسلام در جزيرة العرب و مقارن با قرن هفتم ميلادى بوده و سنتها و معيارهايى كه ايشان مراعات مى‏كرده، سنتها و معيارهاى رايج همان فرهنگ و همان محيط بوده كه اتفاقا اين موضوع دقيقا به همين نحو در قرآن و در كتب سيره عربىِ نوشته شده آن عصر منعكس شده است. بنابراين، با توجه به آن محيط و فرهنگ و با توجه به معيارهاى پذيرفته شده عصر پيامبر، ضرورتى ندارد كه مترجم يا مفسر معاصر در مورد مسائلى مانند ازدواجهاى چندگانه پيامبر، رفتار وى نسبت به دشمنان، بهره‏گيرى زيركانه ايشان از فرصتهاى سياسى و امورى مانند آنها با رهيافتى امروزه پسند برخورد كند و پس از گذشت چندين قرن، براى عملكرد افراد آن دوره توجيه‏تراشى نمايد. عظمت شخصيت پيامبر اسلام به اين است كه ايشان را در چهارچوب زمانه و فرهنگ همان دوران ببينيم. اما متأسفانه مترجمان امروزى، همگى با توجه به آگاهى خود از رواج و مقبوليت اخلاق و فرهنگ مسيحيت در جهان معاصر مى‏كوشند تا آن دسته از مطالب و مضامين قرآنى را كه با اخلاقيات و فرهنگ مسيحيت همخوانى ندارند يا مكتوم رها كنند و يا با زبانى توجيه‏آميز اقدام به رفع و رجوع آن نمايند، در صورتى كه پيامبر اسلام به اين معيارها وقعى نمى‏نهاد و تظاهر به عمل به آنها نيز نمى‏كرد. در نتيجه، به گمان من تفسير و تشريح پيام الهى پيامبر اسلام در پرتو تعاليم دينى ديگر، و نيز نماياندن تصويرى از پيامبر كه ايشان را همچون شارح مكتبى ديگر بنماياند، به راستى جفاى به شخصيت پيامبر اسلام است. به هر حال، اگرچه اين ترجمه در اين زمينه نسبت به ترجمه قرآن فرقه احمديه داراى محاسنى است، اما با اين همه، سبك و سياق تدافعى و توجيه‏گرايانه آن كاملاً عيان است. همچنين، خواننده مرتباً با مواردى برخورد مى‏كند كه مترجم در شرح مطالب و مفاهيم قرآنى از اصطلاحات و زبان مسيحيت استفاده مى‏كند. در بسيارى از موارد نيز كه به كسب اطلاعات در مورد يك آيه و يا سوره خاص نياز داريم، تنها چيزى كه به دست مى‏آوريم توجيهاتى است كه چه بسا براى كسانى كه با احترام گذارى به تربيت و تعليم و تعاليم مسيحيت خو گرفته‏اند، گزنده و توهين‏آميز به نظر رسد، و طبعاً اين امر نه فايده‏اى دارد و نه زيبنده قرآن است. به عنوان مثال، درباب سوره احزاب، وقتى ضروريات روش دفاعيه نويسى، «مترجم - مفسر» را وا مى‏دارد تا حقايق بسيار ساده‏اى را كه در كتب و رسالات سيره نبوى ذكر شده‏اند، مورد تحريف عمدى قرار دهد، اين امر شرم‏آور مى‏نمايد. ولى به علت ناخوشايند بودن اين موضوع، اجازه دهيد به نكته‏اى ديگر بپردازيم.
استفاده از يك مقدمه مختصر در آغاز هر يك از سوره‏ها، اقدام بسيار پسنديده‏اى است. در پاره‏اى موارد كه مطالب سوره مورد نظر به رويدادهايى تاريخى همانند جنگ بدر، احد، حنين، خيبر، يا صلح حديبيه و نظاير آنها اشاره دارد، متن قرآن به راحتى در تشخيص ماجراها كمكى به ما نمى‏كند. دليل اين امر آن است كه مخاطبان اوّليه قرآن يقيناً با توجه به حضور خود در متن وقايع، مرجع تمام ضماير متن را مى‏شناخته‏اند، در صورتى كه بدون وجود نوعى شناخت مقدماتى از وضعيت تاريخى مورد نظر، درك آيات و عبارات قرآنى براى خواننده امروزى در اغلب موارد به هيچ وجه امكان‏پذير نخواهد بود، و يقيناً ارائه اين گونه اطلاعات در يادداشت‏هاى تفسيرى نيز كارى دشوار است. به همين دليل، وجود مقدمه براى هر يك از سوره‏ها - كه زمينه تاريخى چند آيه را مشخص نموده و در واقع شأن نزول آنها را تشريح مى‏كند - از مزاياى بزرگ اين اثر است. حتى در پاره‏اى موارد كه در اصل شأن نزول اختلاف نظر وجود دارد، اشاره به وجود احتمالات و برداشت‏هاى مختلف تفسيرى در همان آغاز سوره كار سودمندى به شمار مى‏آيد. همين نكته درباره برخى آيات مورد مناقشه كه صرفاً بر اساس متن نمى‏توان گروههاى دشمن و يا مباحث ومطالب مورد نظر را در آنها تشخيص داد، نيز صدق مى‏كند. به هر حال، وقتى خواننده پيشاپيش از چند و چون مناقشات آگاهى داشته باشد، طبيعى است كه آيات قرآن براى او بسيار قابل فهم‏تر خواهد بود.
يوسف على در مقدمه هر يك از سوره‏ها توضيحاتى توجيهى را گنجانده است، اما متأسفانه اين توضيحات بسيار كمتر از حد انتظارند، چرا كه در اين مورد نيز توجه وى بيشتر معطوف به ارائه پند و اندرز و ارشاد خواننده بوده و در بيشتر موارد به زمينه اجتماعى - تاريخى مطالب قرآن كمتر توجه كرده، ولى در عوض كوشيده است تا در هر سوره مطالب و مضامينى بيايد كه از طريق آنها بتوان ارزشهايى را براى به كارگيرى در زندگى مؤمنان امروزى عرضه كرد. البته اين امر اقدام موجهى است، هرچند در اين مورد نيز دقيقاً همچون تفسيرهاى مشابه كتاب مقدس يهوديان و مسيحيان با تعجب بايد پرسيد: مگر نمى‏توان بهترين درسهاى راهنماى عمل مؤمنان را از طريق كاربرد دقيق اصول تفسير علمى به دست آورد؟ در اين گونه تفسيرها، هر درس و پيام قرآنى را مى‏توان ابتدا در چهارچوب كاربرد عملى آن در متن واقعيّات زمانه وقوع آن بررسى كرد و سپس در ارتباط با مفهوم احتمالى آن در همان دوره آن را مورد مطالعه قرار داد. يوسف على در موارد بسيارى اشاره مى‏كند كه «گاهشمار يا شأن نزول اين سوره اهميتى ندارد» در صورتى كه خواننده احساس مى‏كند بايد با نظر وى مخالفت كند و در جواب او با تأكيد بگويد: «اتفاقاً شأن نزول اين سوره داراى اهميت فوق‏العاده‏اى است». مؤلف در پايان هر يك از اين مقدمه‏ها خلاصه مختصرى از كليات تعاليم سوره مورد نظر را گنجانده است. در مواردى كه زمينه اجتماعى - تاريخى آيات در اين گونه مقدمه‏ها مورد اشاره بوده، باز شاهد اين هستيم كه يوسف على به زبان دفاعيه‏نويسى و توجيه‏گرايى روى مى‏آورد.
توضيحات اضافى مترجم كه وى آنها را «ضمايم» ناميده و در پايان برخى از سوره‏ها قرار داده، متأسفانه در كل اثر اصلاً به صورت رضايت بخشى چاپ نشده است. اين ضمايم چهارده‏گانه به ترتيب به موارد زير پرداخته‏اند:
1. حروف مقطعه 2. تورات 3. انجيل 4. گاهشمار اقوام مصر و بنى اسرائيل 5. دين مصريان و مراحل اسلام آوردن آنها 6. تفسير تمثيلى داستان يوسف 7. ذوالقرنين كه بود؟ 8. تفسير عرفانى سوره نور 9. كتيبه‏هاى قوم ثمود. 10. نخستين تماس اسلام با نهضت جهانى 11. گاهشمار تطبيقى صدر اسلام 12. بهشت از نظر اسلام 13. اَشكال قديمى نيايش كفار، و 14. سوگندها و انواع دعا و نيايش در قرآن. تقريباً در مورد تمامى ضمائم فوق با زبانى دفاعى و توجيه‏گرايانه سخن گفته شده و ظاهراً هدف از طرح پيوستها اين بوده كه به شبهات گوناگونى كه غير مسلمين نسبت به قرآن ابراز داشته‏اند پاسخ داده شود. اتفاقاً نكته قابل توجه در اين زمينه آن است كه يوسف على در موارد فوق برداشت‏هاى خود را به وضوح هر چه تمام‏تر بيان نموده است، كه اين خود نشان از جسارت قاطعانه او براى ورود به مباحث دقيق و عالمانه دارد، ولى در هر صورت مجموعه توضيحات و توجيهات او به گونه‏اى است كه جاى تأسف بسيار دارد.
ديباچه اثر و مقدمه كلى آن بسيار مختصر نوشته شده، و طى آن مترجم شرح داده كه چطور اقدام به انجام اين كار كرده و چگونه كار را به پيش برده است. اين توضيحات از نكات جالب توجه كار مترجم است. به عنوان مثال، وى در مورد روش ترجمه مورد استفاده خود چنين مى‏گويد: «در ترجمه متن قرآن، من به هيچ وجه نظرات شخصى خود را مطرح نكرده‏ام، بلكه كوشيده‏ام تا نظرات مفسران معتبر و موثق را بيان نمايم. در مواردى نيز كه بين مفسران اختلاف نظر وجود داشته، طبعاً چاره‏اى نبوده جز اينكه ديدگاه عقلايى‏تر را ارائه دهم. در صورتى كه مى‏دانيم افرادى كه با تفاسير مفسران قديمى مانند طبرى، رازى، بيضاوى و امثال آنان كار كرده‏اند، به خوبى مى‏دانند كه در مورد تفسير مطالب قرآنى نه تنها بايد به يكى از آنها استناد كرد، بلكه در مواردى به ناچار در مورد ديدگاههاى كاملاً متفاوت يك مفسر در مورد يك آيه يا رويداد معين بايد فقط به يكى از آنها تمسك جست. اما اگر منظور وى از مفسران معتبر و موثق افراد بسيارى باشد كه نام آنها از فهرست صفحه 12 ترجمه حذف نشده باشد، در اين صورت بعيد است بتوان ادعا كرد وى از مفسرانى با اين گونه خصوصيات پيروى كرده است. در هر صورت، از نكات جالب توجه ترجمه يوسف على اين است كه وى در ترجمه قرآنش ديدگاههاى شخصى خود را اعمال و بيان كرده است. اگر او صرفاً به تكرار مكررات ديدگاههاى اين گونه مفسران مى‏پرداخت، در آن صورت قطعاً ارزشى نداشت كه خواننده وقت خود را صرف مطالعه و خواندن اثرى با اين حجم كند. و اتفاقا آنچه كه براى من نگارنده باعث جبران زحمتِ صرفِ وقت براى مطالعه اين اثر شد، برخورد پياپى با نظرات جديد وى درباره برداشت‏هاى مفسران مسلمان از قرآن است. استقلال نظر يوسف على در ترجمه كردن بر اساس ديدگاههاى شخصى خود در زمينه معناى آيات نيز از جمله نكاتى است كه شايسته تقدير و تشكر است. ممكن است ما در موارد متعددى با نظرات وى موافق نباشيم، يا برداشت‏هاى وى را از برخى آيات كاملاً غلط بدانيم، و يا ممكن است روش ترجمه او را كاملاً رد كنيم، اما جاى خوشوقتى است كه وى با صراحت و صداقت كوشيده تا نشان دهد يك مسلمان معاصر، با زمينه فكرى - فرهنگى مانند خود او، چگونه قرآن را تفسير مى‏كند.
و چرا كسى مثل يوسف على نبايد حق بيان برداشت‏ها و ديدگاههاى خود را داشته باشد؟ حتى كسى مانند طبرى على رغم ثبت نظرات منسوب به قدما، در پاره‏اى موارد نظرات و قضاوتهاى شخصى خود را عرضه مى‏كند. زمخشرى نيز ديدگاههاى معتزلى خود را بيان مى‏كند، و درواقع اين ديدگاهها را آن چنان آزادانه بيان كرده كه بيضاوى ناچار شده آنها را به صورتى توجيه كند تا با سنتها و برداشت‏هاى مرسوم همخوانى داشته باشد. به هر حال، واقعيت اين است كه نه در حال حاضر و نه در طول تاريخ اسلام، هيچ تفسير رسمى از قرآن وجود نداشته است. به عنوان مثال، علما و فضلاى شيعه قرآن را در پرتو كلام خاص شيعى تفسير نموده و اهل تصوف نيز از منظرى صوفيانه به راحتى در مورد مفاهيم قرآنى تفسير نوشته‏اند. محمد عبده، از علماى مصر، در حدود يك نسل پيش اقدام به ارائه تفسيرى نوگرايانه از قرآن نمود كه هرقدر روش تفسير آن براى پژوهشگران غربى نادرست بنمايد ولى به هر حال در خاور نزديك با شور و اشتياق مورد استقبال قرار گرفته است. مفسر نامدار، امام فخررازى نيز قرآن را در پرتو برداشت‏هاى كلامى رايج عصر خويش مورد تفسير و تأويل قرار داده است. پس چرا ما نبايد امروزه به يك مسلمان معاصر اجازه دهيم تا او نيز قرآن را مطابق برداشت‏هاى رايج زمانه خود مورد تفسير قرار دهد؟ هر فردى آزاد است تا با روشهاى ترجمه و تفسير يوسف على اعلام مخالفت كند، اما مسلماً يوسف على نيز مجبور نيست از ابراز نظرات خود در تفسير كتاب آسمانى دين خود دست بردارد. در هر حال، ما ميل داريم با تفسيرى از قرآن روبه رو شويم كه هم مطابق با معيارهاى علمى و رهيافتى قابل اعتنا نوشته شده باشد، و هم با بهره‏گيرى از شيوه انتقادى و با عرضه نتايج حاصل از پژوهشهاى انتقادىِ مربوط به حوزه پيدايش اسلام - مثلاً با بهره‏بردارى هر چه تمام‏تر از علومى مانند زبان شناسى، نقد تاريخى و دين‏شناسى تطبيقى - ارزش كار خود را دو چندان كند. اگر قرار باشد تفسيرها و ترجمه‏هاى جديدى مانند ترجمه قرآن دكتر ريچارد بل [چاپ 1937] به دليل اينكه حاوى ديدگاههايى مغاير با تفاسير سنتى هستند از همان آغاز محكوم شمرده شوند، اين امر جاى تأسف خواهد داشت.
طبيعى است يك منتقد غربى در اين اثر نكاتى را بيابد كه آنها را مغاير با انديشه‏هاى خود بداند، چرا كه مى‏دانيم يك نويسنده مسلمان براى انجام كار خود داراى پيش‏فرضهاى بسيارى است كه منتقد غربى را با آنها كارى نيست. كسى كه براى مطالعه و بررسى كتاب مقدس به استفاده از روشهاى جديد نقد عادت كرده، طبعاً از عدم توجه به اين شيوه‏ها در مطالعه قرآن برآشفته مى‏شود، در صورتى كه برعكس، براى يك مسلمان بهره‏گيرى از برخى اصول نقد در اين زمينه ممكن است اقدامى تقريبا كفرآلود بنمايد. اما در هر صورت اين گونه اختلافها مانع از تحسين كار عاشقانه تدوين و تأليف اين اثر و احترام خالصانه نسبت به دين اسلام نمى‏شود؛ دينى كه باعث ارزش بخشيدن به اين سند ارزشمند تجارب دينى شده است.
چاپ و ظاهر كلى اثر به بهترين شكل ممكن درآمده و به احتمال بسيار قوى فراهم آوردن اثرى با اين ويژگيها براى ناشر كارى بسيار طاقت‏فرسا بوده است. دقت مورد استفاده در تهيه اثر نيز آن چنان زياد بوده كه بعيد است بتوان آن گونه كه شايسته است از آن تقدير كرد. طراحى صفحات به خوبى و با دقت انجام شده كه نتيجه آن عرضه صفحاتى شده كه خواندن آن به خواننده لذت مى‏بخشد. اما از نمايه موضوعى - تحليلى مفصلى كه مؤلف در ديباچه وعده ارائه آن را داده بود عملاً اثرى نيست؛ هرچند پى‏نوشت پايانى كتاب اين اميد را در ما زنده نگاه مى‏دارد كه شايد در آينده‏اى نه چندان دور اين نمايه‏ها نيز انتشار يابند.

پی نوشت ها:

[1] مشخصات اصل انگليسى مقاله به اين شرح است:
Arthur Jeffery, »Yusuf Ali's Translation of the Quran«, in The Moslem World, vol. 30 (1940), pp. 54-66.
[1] مشخصات اصل انگليسى مقاله به اين شرح است:
Arthur Jeffery, »Yusuf Ali's Translation of the Quran«, in The Moslem World, vol. 30 (1940), pp. 54-66.
[2] منظور ترجمه‏اى از قرآن مجيد با اين مشخصات است:
The Holy Quran: Arabic Text With an English Translation and Commentary, by Abdullah Yusuf Ali. Two volume Edition, 1937-1938. Published by Shaikh Muhammad Ashraf, Kashmiri Bazaar, Lahore, India. xv+xx+xxv+1849pp.
جمعه 24 شهریور 1391  3:12 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

مصاحبه‏اي كوتاه با شيخ عزّالدين الحايك مترجم معاني قرآن شريف

مصاحبه‏ با شيخ عزّالدين الحايك
در سفر پنج روزه‏اي كه سال گذشته براي ديدار از مراكز علمي لبنان و سوريه داشتيم، از جمله جاهايي كه موفق به ديدن آن شديم نمايشگاه كتاب بيروت بود كه همزمان با سفر ما برگزار شده بود. در نمايشگاه با چاپ ترجمه جديدي از قرآن به زبان انگليسي آشنا شديم كه به وسيله يكي از اساتيد سوري عرب زبان و مدرس زبان انگليسي در دانشگاه دمشق انجام شده بود؛ علاقه‏مند شديم با ايشان ديداري داشته باشيم كه با بزرگواري پذيرفتند و در محل سكونتشان در شهر دمشق با برخوردي كريمانه به سؤالات ما پاسخ گفتند. ايشان عالمي وارسته و خطيبي توانا هستند كه گذشته از تحصيلات علوم ديني، به زبان‏هاي انگليسي و روسي نيز آشنايي دارند. ترجمه قرآن به زبان انگليسي حاصل هفت سال تلاش مداوم و پي‏گير ايشان است كه در سال 1996 ميلادي توسّط دارالفكر دمشق به چاپ رسيده است. گفتگوي زير حاصل ديدار با ايشان است كه مي‏خوانيد.
مختصري از شرح حال و تحصيلات خودتان را بيان كنيد.
الف. اهل سوريه هستم، در يك خانواده مسلمان در دمشق متولد شدم. پدرم محمد علي الحايك است.
ب. تحصيلاتم را در مدارس اسلامي در دمشق فرا گرفتم.
ج. تحصيلات انگليسي‏ام را در 1941م. شروع كردم، قبلاً زبان خارجي‏ام فرانسه بود.
د. وقتي دانشكده هنرهاي دانشگاه دمشق در سال 1952م. بخش انگليسي را داير كرد، به آنجا رفتم و در سال 1956م. فارغ التحصيل شدم. بعد از آن تحصيلات خود را در بريتانيا، در دانشكده‏هاي ليدز و بريستول ادامه دادم.
•• . سپس، كار خود را به عنوان استاد زبان انگليسي در دانشگاه دمشق و همچنين در مدارس معلمان و دبيرستان‏ها آغاز كردم.
زمينه آشنايي خود را با اسلام و قرآن بيان فرماييد.
دو سوم از آيات قرآن شريف را حفظ كرده‏ام. من دانش اسلامي و علوم قرآني را كه عبارت است از: شرح قرآن، تفسير، روايات پيامبر اكرم، حديث و فقه اسلامي، از اساتيد با تجربه، دانشمندان و محققان در دمشق فرا گرفتم. بيش از پنجاه سال استاد علوم اسلامي و خطيب روز جمعه بوده‏ام.
چطور شد كه به فكر ترجمه قرآن افتاديد؟
نياز شديد به يك ترجمه ساده و صحيح به زبان انگليسي مرا واداشت كه نگرشي در مورد اين امر بسيار بزرگ داشته باشم. در حال حاضر، زبان انگليسي تقريبا زباني جهاني است و مسلمانان در سراسر جهان نياز زيادي به چنين ترجمه‏اي دارند.
در ترجمه قرآن كريم چه جهاتي مورد نظر بوده و از چه منابعي استفاده كرده‏ايد؟
به منظور ترجمه قرآن شريف، من تعدادي از ترجمه‏هاي انگليسي قرآن مجيد را خوانده‏ام، و همچنين كتب زيادي از تفسير عربي قرآن را مطالعه كرده‏ام. سپس به اين نتيجه رسيدم كه كساني كه قرآن مجيد را ترجمه كرده‏اند، يكي از افراد زير بوده‏اند:
الف. مسلمانان راستيني كه تلاش زيادي را صرف ارائه ترجمه صحيحي از قرآن كرده‏اند، اما آنها زبان كلاسيك را ارائه داده‏اند كه همه افراد نمي‏توانند آن را بفهمند.
ب. مسلمانان راستيني كه زبان عربي را خوب نمي‏دانند، بنابراين نكات زيادي از ظّل توجهات آنها به دور مانده است.
ج. مخالفان اسلام كه دانسته معاني قرآن مجيد را تحريف كرده‏اند.
به طور كلي در زبان انگليسي منابع كافي درباره معارف اسلامي وجود دارد؟ در اين زمينه چه قدر كار شده و چه كمبودهايي وجود دارد؟
هنگام به پايان رساندن ترجمه‏ام، بعد از سال‏ها كار زياد، عده‏اي از اساتيد مجرّب زبان انگليسي را دعوت كردم تا اين اثر را مطالعه كنند و نقطه نظرهاي خود را بر همين اساس مشخص سازند. در واقع از آنها خيلي سپاسگزارم كه براي اصلاح اين اثر، تلاش زيادي كردند و نظراتشان را در اين باره ارائه دادند.
از ترجمه‏هاي قرآن به زبان روسي چه اندازه اطلاع داريد؟ لطفا آنها را معرفي نماييد و روشن كنيد كه ترجمه رايج قرآن در ميان روسي زبان‏ها كدام ترجمه است؟
فكر مي‏كنم كه نياز زيادي به آشنايي مسلمانان روسي با ادبيات اسلامي وجود دارد؛ زيرا چيزي كه در دسترس باشد در زبانشان خيلي خيلي كم است. هيچ ترجمه خوبي براي روس‏ها از قرآن مجيد در دسترس نيست. تمام ترجمه‏هاي قابل دسترس خيلي ضعيف هستند.
آيا شما قرآن را مستقيما از زبان عربي ترجمه كرده‏ايد و يا از زبان‏هاي ديگر؟
البته من ترجمه‏ام را مستقيما از عربي انجام داده‏ام.
آيا شما در ترجمه قرآن با كسي همكاري داشته‏ايد يا به تنهايي آن را انجام داده‏ايد؟
به اين سؤال در بالا پاسخ داده شده است.
به نظر شما يك ترجمه خوب كه بتواند مورد استفاده قرار گيرد چگونه ترجمه‏اي است؟
يك ترجمه خوب از قرآن مجيد آن است كه معني دقيق و صريحي بدهد. فكر مي‏كنم كه براي مترجم دانستن عربي و انگليسي كافي نيست تا قرآن را ترجمه كند. چنين كسي بايد دانش خوبي از مذهب و علوم قرآني داشته باشد.
در ترجمه قرآن چه مشكلاتي وجود دارد؟
مشكل اصلي، يا شخصي است يا تمايلات متعصبانه يا ضعف در يك يا هر دو زبان.
جمعه 24 شهریور 1391  3:12 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ضرورت شناخت و كاربرد «انسجام و پيوستگى» در ترجمه انگليسى قرآن كريم

جلال‏الدين جلالى
چكيده

«انسجام» و «پيوستگى» به عنوان دو ركن بنيادين ارتباط متن، مورد توجه زبان‏شناسان به‏طور عام و انديشمندان تجزيه و تحليل گفتمان به طور خاص قرار گرفته است. در اين نوشتار كوشش شده تا ضمن ارائه تعريفى علمى از مقوله‏هاى انسجام و پيوستگى، تأثيرگذارى آنها از يك سو بر متن ترجمه (متن زبان مقصد) و از سوى ديگر بر خواننده در فهم و درك متن و ايجاد ارتباط پيوسته و درهم‏تنيده مورد ارزيابى تطبيقى قرار گيرد. به منظور عينى كردن موضوع، نمونه‏هايى از ترجمه‏هاى انگليسى قرآن كريم محمدتقى الهلالى ـ محمد محسن‏خان و عبداللّه‏ يوسف على جهت بررسى ارائه شده‏اند. برآيند اين بررسى عبارت است از: الف ـ در بسيارى از موارد، مترجمان در انتقال و برقرارى تعادل در زمينه انسجام درون‏متنى موفق بوده‏اند. ب. در مواردى، ضعف يا نبود توانش متنى، مترجم را از انعكاس واقعيت‏هاى موجود در متن زبان مبدأ به زبان مقصد باز داشته است. ج ـ شناخت نظرى و عملى مترجم از مقوله‏هايى چون انسجام درون متنى و برون متنى، پيوستگى و درهم‏تنيدگى متن نه تنها به خواننده در فرايند درك مفاهيم كمك مى‏نمايد و انگيزه خوانش را در او تقويت مى‏كند، بلكه در بسيارى از موارد از كژفهمى و كژانتقالى‏ها جلوگيرى به عمل مى‏آورد. د: برآيند تلاش مترجمان در ايجاد و برقرارى تعادل واژگانى، بيان تحذير و معانى كنايى بازتابنده معانى واقعى قرآن نبوده است.

واژه‏هاى كليدى

ارجاعات، انسجام درون‏متنى/برون‏متنى، بافتار، پسين‏سوى/پيشين سوى، پيوستگى، تحذير، شمول معنايى، گفتمان

مقدمه

قرآن منظومه منسجم، يكپارچه و پيوسته‏اى است كه از جانب خداوند سبحان به صورت دفعى و تدريجى بر پيامبر اكرم (ص) فروفرستاده شد. انسجام و پيوستگى اين منشور آفرينش در سطوح متفاوت زبانى و فرازبانى به گونه‏اى است كه تمام سوره‏ها و آيه‏ها را پيوسته و درهم‏تنيده كرده است. مطلبى كه در يك آيه طرح و عنوان شده، در آيه‏اى از همان سوره يا سوره ديگر مفصل و مؤكد بيان مبسوطى از آن به عمل آمده است. شاخصه ديگر قرآن كريم انسجام درون‏متنى و برون‏متنى و نيز وحدت موضوعى است. اين ويژگيهاى متين و در عين حال يگانه، قرآن را از نوشتارى انسانى متمايز ساخته است.
تا پيش از قرن بيستم، توجه سخن‏شناسان به ويژه نحويان و منطقيان بيشتر معطوف به مقوله انسجام درون‏متنى بود. در سال 1976 مايكل هاليدى و رقيه حسن مقوله بنيادين «پيوستگى» (coherence) متن را پيشنهاد دادند. اين دو زبان‏شناس عوامل متنيّت (textuality) را انسجام و پيوستگى عنوان كرده‏اند؛ ولى عامل درهم‏تنيدگى متن را تنها در انسجام نمى‏ديدند؛ چرا كه جملاتى از نوع زبان‏پريشى ممكن است ويژگيهاى انسجام را داشته باشند ولى به لحاظ منطقى فاقد پيوستگى و وحدت موضوعى باشند. از اين رو، سازوكار ارتباط منطقى و چسبندگى به كار رفته درك متن را «پيوستگى» نام نهادند؛ همان ابزارى كه مخاطب (خواننده/ شنونده) را در فهم و درك متن و ايجاد رابطه (روابط) منطقى بين وقايع و حقايق كمك مى‏نمايد و از گسست مفاهيم مرتبط در راستاى موضوع اصلى پيام جلوگيرى به عمل مى آورد.
نقش بنيادين «پيوستگى» برقرارى ارتباط منطقى و موضوعى ميان بخش‏ها و سازه‏هاى متن به واسطه ارتباط مستتر معنايى است. بايد توجه داشت كه اين سنخ ارتباط پنهان معنايى در اثر استنباط و استنتاج اهل زبان بنا به تجربه‏هاى زبانى و فرازبانى به دست مى‏آيد كه در نتيجه به پيوستگى و وحدت موضوعى متن منجر مى‏شود.
آنچه به متن جريان حركتى سيال مى‏بخشد، ارتباط منطقى و پيوستگى است. البته اين امكان نيز وجود دارد كه متن بى‏آنكه پيوسته باشد، داراى انسجام درون يا برون‏متنى نيز باشد. جوهره پيوستگى متن آن توان منطقى است كه جملات، بندها و واحدهاى زبانى گسترده‏تر و جامع‏ترى را به هم پيوسته، معنادار و درهم‏تنيده مى‏سازد.
قرآن از آنچنان انسجام، پيوستگى و درهم‏تنيدگى اعجازين و بى بديلى برخوردار است كه نظير آن در نوشتارهاى انسانى ديده نمى‏شود. همين شاخصه است كه كار ترجمه را دشوار و در بسيارى از موارد غيرممكن مى‏سازد. وجود روابط محكم و استوار بين سوره‏ها و آيه‏ها حاكى از اين حقيقت است كه قرآن از آغازين سوره تا آخرين سوره منسجم، پيوسته و بازتابنده ارتباط منطقى و وحدت معنايى شگفت‏انگيزى است.
در نقد ادبى، پيوستگى به عاملى اطلاق مى‏شود كه به موجب آن وحدت متن از رهگذر پيوند پژواكها و برابريهاى موجود در واحد(هاى) زبانى به مراتب بزرگ‏تر از جمله حاصل مى‏شود. هاليدى و حسن اين نوع توانش را كه اهل زبان را در آفرينش و تشخيص چنين تواناييهايى يارى مى‏دهد، توانش متنى (textual competence) نام نهادند (داد، ص 56).
مترجم با بهره‏گيرى از توانش متنى و احساس و درك پيوستگى متن زبان مبدأ (source language) در انتقال و انعكاس اين سازوكار در زبان دوم (receptor language) خواننده زبان مقصد را در فهم موضوع كمك خواهد كرد. ولى اين امر در فرايند ترجمه قرآن كريم عملاً محقق نمى‏شود. علت زبانشناختى اين عدم موفقيت، استفاده نكردن مترجمان از بافتار (texture) و به ويژه منابع تفسيرى است. در اين فرايند مترجم بايد اطلاعات ضمنى را با استفاده از منابع زبانى، فرازبانى و تفسيرات موضوعى به صورت صريح و شفاف بيان نمايد.
در اين نوشتار ابتدا به تعريف و توصيفى زبانشناختى از متن، ساختمان متن و روابط حاكم بر جملات از قبيل بافتار، انسجام و پيوستگى متنى پرداخته مى‏شود. سپس سازوكارهاى انسجام در متن با ذكر نمونه‏هايى از آيات قرآن كريم ارائه خواهد شد. از جهت اينكه موضوع انسجام و پيوستگى در قرآن بسيار گسترده است و پرداختن به آن مجلدهايى را مى‏طلبد، ما حوزه و زمينه بررسى را محدود به پانزده مورد انسجام و ده مورد پيوستگى كرده‏ايم. از طرفى چون موضوع بررسى، ضرورت شناخت و كاربرد انسجام و پيوستگى در ترجمه انگليسى قرآن كريم است، لذا ترجمه‏هاى انگليسى آياتى از سوره‏هاى متفاوت قرآن كريم از دو ترجمه شاخص و برجسته (محمد تقى الهلالى ـ محمد محسن خان و عبداللّه‏ يوسف على) جهت بررسى مقابله‏اى ارائه خواهند شد.
در پايان اين مقدمه بايد اذعان كرد كه هدف ما در اين نوشتار تنها ارائه نمونه‏هايى از سازوكارهاى انسجام و پيوستگى متن قرآن كريم و بررسى ترجمه انگليسى بعضى از آيه‏هاست وبه هيچ وجه ادعا نمى‏شود كه نوشتار حاضر عارى از نقص و كاستى است.

1-1 متن (text)

متن عبارت است از تظاهر صورى فرايند سخن و ساختار متنى از جمله عناصر تشكيل دهنده متن كه به انعكاس عوامل حاكم بر فرايند سخن مربوط باشد. به عبارت ساده‏تر، متن عبارت است از يك يا چند جمله مرتبط كه معنا يا پيام مشخص و معينى را انتقال دهد. بديهى است قرار گرفتن متوالى چند جمله كنار هم تضمينى بر تشكيل يا آفرينش متن نمى‏كند. آنچه متن را انسجام مى‏بخشد وجود رابطه منطقى/معنايى بين جملات است. در صورت وجود چنين رابطه‏اى به آن مجموعه جملات «متن» گفته مى‏شود.

1-2 بافتار (texture)

بافتار، ساختمان متن و روابط حاكم بر جملات يك متن را بررسى مى‏نمايد. در فرايند بررسى مؤلفه‏هاى ويژه متن از جمله سازمان عناصر آشنا ـ ناآشنا يا به اصطلاح نحوى مبتدا ـ خبر (به مجموعه اطلاعات موجود در حافظه خواننده يا شنونده متن و انتقال آنها به سطوح فوقانى و نهايتا تعامل و تأثير گذارى متقابل آنها گفته مى‏شود)، نوع سخن (discourse genre) يا طرح متنى و شرايط حاكم بر آن، ويژگى و عوامل شبه زبانى(paralanguage) [تكيه، آهنگ كلام، نقطه‏گذارى، آرايش صورى بندها، كاربرد حروف بزرگ، پرانتز و نظير آنها]، انسجام درون‏متنى/برون‏متنى و پيوستگى مورد توجه و امعان نظر قرار مى‏گيرند.

1-3 انسجام (cohesion)

انسجام به سازوكار درون‏متنى زبان گفته مى‏شود كه سخنور را در ايجاد و برقرارى ارتباط در هر جمله يا بين جملات يارى مى‏دهد. به عبارت ساده‏تر، انسجام به روابط ساختارى/واژگانى متن اطلاق مى‏شود. اين نوع ارتباط ممكن است بين جملات يا اجزاى متفاوت يك جمله برقرار شود.
انسجام، كليه روابطى را شامل مى‏شود كه در آن عنصرى از يك جمله با عناصر جملات ماقبل / مابعد در تعامل و ارتباط باشد. به عبارتى جامع‏تر و دقيق‏تر، انسجام به روابط درون‏متنى و برون‏متنى حاكم بر جملات يك متن گفته مى‏شود. توجه داشته باشيم كه تغيير در انسجام قطعاً به تغيير در بافتار منجر مى‏شود. بنابراين، مترجم در برگردان متن و انعكاس روابط درونى و برونى، ضمن در نظر گرفتن اين مهم بايد به گونه‏اى عمل كند كه در بافتار زبان مبدأ و مقصد تغيير يا احياناً خللى وارد نشود. به علاوه، تعامل و تأثيرگذارى/پذيرى متقابل ساختارى واژگان و ديگر عوامل حاكم بر فرايند سخن جهت اجراى نقش ارتباطى بايد در كليه مراحل ترجمه مورد توجه قرار گيرد.

عناصر انسجام (cohesive devices)

كارتر (1997) عناصر انسجام را به سه دسته زير تقسيم كرده است:
الف) واژگانى يا لغوى،
ب) دستورى يا ساختارى،
ج) ارتباط مضمونى (معنايى ـ منطقى)

1-3-1: انسجام واژگانى (lexical cohesion)

يكى از راهبردهايى كه ما را در فهم و درك واژگان و گروه‏واژه‏ها در زبان يارى مى‏دهد، انسجام واژگانى است. به طور خاص، ما از آگاهى خود در جهت برقرارى ارتباط بين واژه‏ها استفاده مى‏كنيم. به اين نوع آگاهى در ايجاد ارتباط، انسجام واژگانى گفته مى‏شود. نگارندگان متن استفاده از اين نوع انسجام را از طريق تكرار عين واژه، گروه‏واژه و در مواردى عين جمله‏واره امكان‏پذير مى‏دانند. همچنين استفاده از واژگان مترادف (يا تقريبا هم‏معنا)، متضاد، چترواژه يا شمول معنايى، حذف به قرينه، مجموعه واژگان متشكل و پيوسته، كل ـ جزء، واژگان خاص از عام، همايى يا ارتباط بين واژگان متعلق به يك حوزه معنايى و برقرارى روابط معنايى ـ منطقى به متن انسجام مى‏بخشند. علاوه بر موارد مذكور، درك بهينه متن با در نظر گرفتن سياق آيه‏ها، واژگان درون‏جمله‏اى و فراجمله‏اى و نيز معانى متن ترجمه شده محقق مى‏شود.
به طور كلى، انسجام واژگانى به آن آگاهى ارتباط بين واژگان اطلاق مى‏شود. بايد اضافه كرد كه ابهام تناسب يا ابهام تضاد در بسيارى از موارد به نوعى انسجام واژگانى منجر مى‏شود. نتيجه اينكه نقش اصلى انسجام واژگانى، پيوند ميان عناصر درون زبانى است، به گونه‏اى كه شنونده يا خواننده خلائى در متن احساس نكند و موضوعات را پيوسته و مرتبط بداند. در چنين وضعيتى، انگيزه خواننده به خوانش و ادامه متن تقويت مى‏شود.

1-3-2 : انسجام دستورى يا ساختارى (grammatical / structural cohesion)

مخاطب در ارتباط با متن، علاوه بر استفاده از راهبردهاى انسجام واژگانى، دانش ساختارهاى دستورى زبان خود را در جهت پر كردن خلأهاى احتمالى متن به كار مى‏بندد؛ همان دانشى كه سخنور را در درك و توليد سازه‏هاى زبانى و مرتبط كردن آن سازه‏ها كمك مى‏نمايد. سازوكارهاى انسجام دستورى/ساختارى عبارتند از: ارجاعات، جايگزينى، حذف به قرينه و ارتباط معنايى ـ منطقى ميان سازه‏ها.

1-3-3 : ارجاعات (references)

ارجاع به واژگان خاصى اطلاق مى‏شود كه در متن ارتباط ساختارى برقرار مى‏نمايند. بديهى است، درك معناى اين واژگان ويژه با مراجعه به عناصر ديگر متن امكان‏پذير مى‏شود. عمده ارجاعات را ضماير شخصى، ملكى، اشاره‏اى و صفات ملكى تشكيل مى‏دهند. ارجاعات بر دو نوعند: 1- ارجاعات درون‏متنى (endophoric references) 2- ارجاعات برون‏متنى (exophoric references). ارجاعات برون‏متنى مخاطب را در جهت درك و تفسير معنا نيازمند اطلاعاتى خارج از متن مى‏سازد. معمولاً مخاطب اين مشكل را با استفاده از بافت زبانشناختى (co-text) و بافت موقعيتى - محيطى (context) حل و فصل مى‏كند. ارجاع درون‏متنى بر دو نوع است: الف) پيشين‏سوى (anaphoric reference) كه مرجع قبل از ضمير قرار مى‏گيرد؛ يعنى ضمير به اسم (مرجع) مابعد خود ارجاع و ارتباط معنايى پيدا مى‏كند. ب) پسين‏سوى (cataphoric reference) كه در متن ابتدا ضمير و بعد مرجع قرار مى‏گيرد. عناصر ارجاعى درون‏متنى به سه دسته تقسيم مى‏شوند: 1- ارجاع شخصى (personal reference) 2- ارجاع اشاره‏اى (demonstrative reference) 3- ارجاع مقايسه‏اى (comparative reference). ارجاع شخصى در موقعيت كلام از طريق شخص نقش‏آفرينى مى‏كند. ارجاع اشاره‏اى از منظر موقعيت مكانى و فاصله؛ و ارجاع مقايسه‏اى از طريق همانندى يا شباهت در يك متن مورد استفاده قرار مى‏گيرد. توجه داشته باشيم كه اين نوع ارجاع ممكن است عطف به ماقبل يا مابعد شود كه ممكن است يك واژه يا يك جمله كامل را همپوشى نمايد.

1-3-4 حذف (ellipsis)

حذف به عدم استفاده هر بخشى از كلام، به قرينه موجود در متن و به منظور رسيدن به هر يك از اهداف زير، گفته مى‏شود. بديهى است حذف به قياس عنصر يا عناصر قرينه‏اى زير صورت مى‏پذيرد:
الف) پرهيز از زياده‏گويى و اقتصاد كلامى
ب) انگيزش تفكر و كنكاش
ج) ذكر مطلب مهم
د) تفصيل پس از اجمال
ه) بيان علت و...

1-3-5 جايگزينى substitution))

قرار گرفتن يك عنصر زبانى به جاى عنصر ديگر با هدف اقتصاد كلامى (كاهش واژگانى/نحوى) و ايجاد انسجام در متن را جايگزينى يا جانشينى مى‏گويند.
تفاوت بنيادين حذف با جايگزينى در اين است كه جايگزينى نوعى جا به جايى است، ولى حذف به كارنبردن عنصر يا عناصر زبانى به قرينه موجود در متن صورت مى‏پذيرد. شرايط حذف در يك زبان ممكن است با زبان ديگر متفاوت باشد. از طرفى، هدف از حذف ممكن است ايجاد و برقرارى انسجام باشد، لذا مترجمان ضمن در نظر گرفتن اين نكته، شرايط متن را به گونه‏اى انعكاس مى‏دهند كه هدف نگارنده يا گوينده را در ايجاد انسجام متن تأمين نمايند.

1-3-6 ارتباطات معنايى/منطقى (semantic/logical relations)

علاوه بر عناصر واژگانى و دستورى، انسجام درون‏متنى از طريق برقرارى روابط معنايى و منطقى ميان جملات متن محقق مى‏شود. برقرارى روابط معنايى و منطقى معمولاً از طريق طرح مسئله و ارائه راه‏حل، بيان علت و معلول، شرط و جزاى شرط، انجام و نتيجه عمل و مواردى نظير آن صورت مى‏پذيرد. برقرارى روابط معنايى و منطقى ميان پاره‏گفته‏ها و جملات را نمادهاى متنى مى‏گويند. نمادهاى متنى كلماتى هستند كه رابطه معنايى و منطقى در هر جمله و بين جملات ايجاد مى‏نمايند. نمادهاى متنى عبارتند از:
الف: ارتباط اضافى (additive relations). زمانى كه جمله‏واره يا جمله توضيحى، تمثيلى يا مقايسه‏اى، به جمله قبلى اطلاعاتى اضافه نمايد به چنين ارتباطى، ارتباط اضافى گفته مى‏شود. كلمات ربطى كه براى تأمين اين هدف مورد استفاده قرار مى‏گيرند عبارتند از: و، همچنين، به علاوه، مضافا به اينكه ، به همين نسبت، به جاى...
ب : ارتباط زمانى (temporal relations) براى بيان توالى زمانى بين رويدادهاى دو يا چند جمله و برقرارى رابطه معنايى استفاده مى‏شود. نمادهاى متنى اين رابطه معنايى عبارتند از: نخست، سپس، بعد، قبل از آن، در اين لحظه، سرانجام...
ج : ارتباط سببى (causative relations). وقتى كه رويداد (فعل) يك جمله ارتباط سببى با رويداد جمله ديگر داشته باشد، چنين ارتباطى ممكن است دربرگيرنده علت، شرط، هدف يا نتيجه باشد. نمادهاى اين نوع رابطه عبارتند از: بنابراين، در آن صورت، چنانچه، زيرا، به لحاظ اينكه، به اين منظور، در نتيجه...
د: ارتباط تباينى/تقابلى (adversative relations). وقتى محتواى يك جمله ناقض محتواى جمله‏واره يا جمله قبلى/بعدى باشد، يا اينكه عملى خلاف انتظار را بيان نمايد، به چنين ارتباطى، ارتباط تباينى گفته مى‏شود. نمادهاى متنى چنين رابطه معنايى عبارتند از: ولى، هرچند كه، اگر چه، مع‏هذا، على‏رغم...

1-4 پيوستگى (coherence)

سازوكار معنايى پنهانى را كه كليه اجزاى متن، اعم از واژه، گروه‏واژه، جمله‏واره، بند و مضامين كلى سخن را به هم مرتبط مى‏سازد و در نتيجه سبب وحدت معنايى متن مى‏شود، پيوستگى مى‏گويند. پيوستگى ممكن است مبتنى بر دانش مشترك نگارنده/گوينده و خواننده/شنونده باشد. عامل وحدت‏بخشى متن در ذهن نگارنده/گوينده توانش متنى است كه هاليدى و حسن بر وجود آن در ذهن اهل زبان تأكيد دارند. بايد توجه داشت كه توانش متنى به طور مستقل در ذهن وجود ندارد، بلكه همواره در تعامل با ديگر توانش‏ها از جمله توانش زبانى (linguistic competence) توانش دستورى (grammatical competence) توانش ارتباطى (communicative competence) و توانش منظورشناختى (pragmatic competence) است. بيشتر زبان‏شناسان به ويژه سخن‏كاوان (discourse analysts) «پيوستگى» را در برگيرنده عواملى چون: دانش همگانى ارتباطى اهل زبان، دانش زمينه‏اى-موقعيتى، پيش انگاره‏ها، پنداشت‏ها و ارتباط معنا شناختى و منطقى مى‏دانند.
هاليدى و حسن (1976) پيوستگى متن را كه پيام مشخص و معينى را انتقال مى‏دهد در روابط معنايى مى‏دانند. از طرفى، جك ريچاردز (1990، ص 45) بر اين باور است كه پيوستگى متن برآيند ارتباط مفاهيمى است كه با هدف ايجاد مجموعه‏اى واحد، مضمون اصلى متن را پشتيبانى مى‏كند.

انسجام و پيوستگى در قرآن كريم

قرآن كريم از انسجام، پيوستگى و درهم‏تنيدگى ويژه و بى‏نظيرى برخوردار است. يك نمونه از اين گزاره آيه 38 از سوره مباركه «انعام» است. حق تعالى مى‏فرمايد: «ما فَرَّطْنا فِى الْكِتابِ مِنْ شَىْ‏ءٍ ثُمَّ اِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ» (ما هيچ چيزى را در كتاب [لوح محفوظ ]فروگذار نكرده‏ايم، سپس [همه] به سوى پروردگارشان محشور خواهند گرديد). اين بخش از آيه بيانگر اين حقيقت جاودانه است كه قرآن براى كاربرد هر تك‏واژ، واژه، جمله/جمله‏واره‏ها، آيه و حتى هر سوره‏اى دليل موجه و متقنى دارد. ميان عناصر زبانى قرآن درهم‏تنيدگى، پيوستگى، تعاملات نحوى و معناشناختى به گونه‏اى است كه ذهن كاوشگر مخاطب را با سلاست و روانى خود التذاذ و آرامش مى‏بخشد. وجود دلالت‏هاى سياقى، قرينه‏ها، عبارات معترضه، ارجاعات درون‏متنى و برون‏متنى، ارتباطات موضوعى، كاربردهاى ويژه واژگان و عبارات، پاسخ به شبهات از جمله موضوعات مربوط به واجبات دينى و مواردى از اين قبيل سازوكار پيوستگى متن قرآن را ضمانت اجرايى مى بخشد. آن‏گونه كه پيشتر عنوان شد، به‏علت محدوديت حوزه بررسى در اين نوشتار، تنها به انسجام و پيوستگى پرداخته مى‏شود.
يكپارچگى و انسجام قرآن عمدتاً ناشى از تكرارهاى لفظى و معنايى است. به علاوه، معانى ساختارى اين منظومه شگفت‏انگيز فراسوى عناصر نحوى است. در بسيارى از موارد، پيوستگى و انسجام آنچنان درهم ممزوج شده‏اند كه امكان بررسى هر يك از آن دو به طور مستقل مشكل و در بسيارى از موارد غيرممكن به نظر مى‏رسد. به دو گروه‏واژه «عَلَى هُدًى» و «فِى ضَلَالٍ» در آيه 24 از سوره شريفه «سبأ» دقت كنيد. حق تعالى مى‏فرمايد: «وَ اِنّآ أَوْ اِيّاكُمْ لَعَلى هُدًى أَوْ فى ضَلالٍ مُبينٍ» دو حرف اضافه «عَلَى» و «فِى» از سازوكارهاى نحو زبان مبدأ (عربى) هستند؛ ولى كاركرد معنايى هر يك از اين دو واژه با توجه به واژه‏هاى بعدى در متن تعيين مى‏شود. واژه بعد از «عَلَى» «هُدًى» (هدايت/صراط مستقيم) موقعيت متعالى و برجسته‏اى را نشان مى‏دهد. معناى ديگرى كه اين واژه افاده مى‏كند اشاره به مردمى بلندنظر دارد. واژه «فِى» كه نمايانگر موضع و موقعيت پست است، قبل از واژه «ضَلَالٍ» مورد استفاده قرار گرفته است. همچنين اين واژه اشاره به مردمى پست و بى‏مقدار مى‏كند. همخوانى اين جفت‏واژه‏ها به لحاظ تعاملات نحوى و معناشناختى تفكيك‏نشدنى و در نتيجه ترجمه‏ناپذيرند.
جنبه ديگر انسجام و پيوستگى در قرآن كريم، كاربرد جمله‏هاى معترضه در ميان آيه‏هاى مرتبط است. به لحاظ روانشناختى، قرارگرفتن مطالب/رويدادها در كنار يكديگر، خواننده متن را از خوانش توأم با تفكر و تدبر مطالب/رويدادها باز مى‏دارد. علت اين امر پيش‏بينى‏هاى حساب‏شده‏اى است كه خواننده در فرايند خوانش به طور طبيعى انجام مى‏دهد. اين امر باعث مى‏شود آستانه تفكر خواننده به تدريج كاهش پيدا كند. بر اين اساس، در قرآن راهبرد زبانشناختى و روانشناختى ويژه‏اى به كار گرفته شده است تا بدين وسيله ضمن حفظ انسجام و پيوستگى، متن مستحكم‏تر جلوه نمايد. در رسيدن به اين هدف، قرآن از توالى‏هاى متعارف و متداول استفاده نكرده، بلكه شيوه خاصى را اتخاذ كرده است؛ بدين‏گونه كه در ميان مطالب اصلى موضوعات ديگرى بيان شده است. هدف از اين كار اين بوده است كه مخاطب در مطالب اصلى و اساسى دقت و امعان نظر بيشترى بنمايد. چنين راهبردى علاوه بر واداشتن مخاطب (خواننده) به ژرف‏انديشى و تأمل بر تك‏تك جملات و عبارات، حركت سيال ذهن او را از موضوعات پيشين به مطالب و موضوعات جديد مرتبط و پيوسته مى‏سازد. نمونه چنين رويكردى در قرآن كريم، آيه 42 از سوره مباركه «اعراف» است. در ميان اين آيه استفاده از جمله‏واره «لا نُكَلِّفُ نَفْسًا اِلاّ وُسْعَها» بين دو جمله‏واره مرتبط و پيوسته «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ»، نمونه بارز چنين راهبرد انسجام و پيوستگى است.
نمونه‏هاى فراوانى از اين سنخ پيوستگى در قرآن وجود دارد كه به علت محدوديت حوزه اين نوشتار فقط به همين نمونه بسنده مى‏شود. وظيفه مترجم در چنين شرايطى، استفاده از پانوشت يا دو خط تيره است تا بدين وسيله بتواند ارتباط و پيوستگى آيات را براى خواننده زبان مقصد روشن و شفاف نمايد.
ارتباط آيات در يك سوره و تكميل معناى آنها با برقرارى پيوند با آياتى از سوره‏هاى ديگر از مصاديق بارز انسجام و پيوستگى قرآن كريم است. نمونه اين نوع ارتباط معنايى ـ منطقى در آيه‏هاى 17 و 18 سوره «روم» در زمينه نماز (چهار وقت براى تسبيح و حمد و ثنا): «فَسُبْحانَ اللّهِ حينَ تُمْسُونَ وَ حينَ تُصْبِحُونَ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِيًّا وَ حينَ تُظْهِرُونَ» و ذكر مؤكد بر صلاة وسطى (نماز عصر) در آيه 238 از سوره «بقره» آشكار شده است. حق تعالى مى‏فرمايد: «حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلوةِ الْوُسْطى وَ قُومُوا لِلّهِ قانِتينَ».
از مترجم قرآن كريم انتظار مى‏رود ضمن رعايت و حفظ تعادل در ترجمه، متن زبان مقصد را از نظر عناصر انسجام درون‏متنى و برون‏متنى و همچنين پيوستگى مفاهيم معادل متن زبان مبدأ به مخاطب زبان مقصد ارائه نمايد. حساسيت در انجام اين مهم به قدرى است كه غفلت از آن چه بسا باعث تغيير در ميزان انسجام و پيوستگى و در مواردى پاشيدگى مفاهيم و گسست معنايى متن مى‏شود.
با آگاهى از حساسيت موضوع و تبعات ناشى از كاربرد و عدم كاربرد آن در متن زبان مقصد، نوشتار را ابتدا با انسجام درون‏متنى ـ برون‏متنى آغاز مى‏كنيم. بديهى است، به جهت گستردگى مطلب و فراوانى نمونه و مثالها صرفاً به ذكر يك نمونه از اين نوع انسجام كه ترجيحاً به طور اتفاقى انتخاب شده است، به همراه ترجمه انگليسى آن بسنده مى‏شود. در پايان، به مقوله پيوستگى در ترجمه الهلالى ـ محسن‏خان و يوسف‏على نيز پرداخته خواهد شد.

نمونه‏هايى از انسجام درون متنى
2-1 انسجام واژگانى (lexical cohesion)

عناصر واژگانى مؤثر در انسجام متن عبارتند از: تكرار عين واژه، ترادف يا واژگان تقريبا هم‏معنا، تضادها، حذف به قرينه، مجموعه واژگان متشكل، چترواژه يا شمول‏معنايى، كل ـ جزء، و واژگان خاص پس از عام. اينك به تعريف و توصيف هر يك از عناصر ياد شده همراه با نمونه قرآنى و ترجمه انگليسى آنها پرداخته مى‏شود.
2-1-1 تكرار عين واژه (direct repetition): تكرار واژه به اهداف گوناگونى مورد استفاده قرار مى‏گيرد. يكى از آن اهداف، برقرارى ارتباط و انسجام درون‏متنى است كه واژه، گروه‏واژه يا جمله‏واره‏اى در چند جاى متن تكرار شود. لارسن (1984) بر اين باور است كه تجلى معنى سازمانى بيشتر از طريق تكرار در ساختار متن امكان‏پذير مى‏شود. سازوكار تكرار در همه سوره‏هاى قرآن كريم به هدف انسجام استفاده شده است.
در بررسيهاى انجام شده، صرف‏نظر از معادل‏سازى و گزينش نوع واژه يا جمله‏واره، مترجمان قرآن كريم از اين سازوكار انسجام به خوبى استفاده كرده‏اند. به دو نمونه زير كه به طور اتفاقى از دو سوره متفاوت انتخاب شده‏اند دقت كنيد.
مورد اول: آيه 12 از سوره لقمان است كه حق تعالى مى‏فرمايد : «وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَاِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِه وَ مَنْ كَفَرَ فَاِنَّ اللّهَ غَنِىٌّ حَميدٌ».
1. And indeed We bestowed upon Luqmān Al-Hikmah (wisdom and religious understanding, etc.) saying Give thanks to Allah," and whoever gives thanks, he gives thanks for (the good of) his ownself. And whoever is unthankful, then verily, Allah is All-Rich (Free of all wants), Worthy of all praise.
2. We bestowed (in the past) wisdom on Loqman: show (thy) gratitude to Allah." Any who is (so) grateful does so to the profit of his own soul: but if any ungrateful, verily Allah is free of all wants , worthy of all praise.
همان‏گونه كه ملاحظه مى‏شود، الهلالى و محسن‏خان همانند متن اصلى سه بار از گروه واژه «Give thanks» استفاده كرده‏اند، ولى يوسف‏على از معادل «show (thy) gratitude» و «grateful» و «ungrateful» استفاده كرده است. على رغم اينكه هر سه گروه‏واژه از يك ريشه گرفته شده‏اند ولى يوسف‏على از سازوكار تكرار عين واژه استفاده نكرده است.
مورد دوم: در تكرار جمله «فَبِأَىِّ آلاِء رَبِّكُما تُكَذِّبانِ» (پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟) در سوره «رحمان» نمونه ديگرى از انسجام درون‏متنى وجود دارد كه در آن سوره به هدف تأكيد و تفكر پيرامون نعمتهاى الهى 31 بار استفاده شده است. الهلالى ـ محسن‏خان و يوسف‏على به ترتيب معادل آيه را چنين ارائه داده‏اند.
1. Then which of the Blessings of your Lord will you both (jinns and men) deny?
2. Then which of the favors of your Lord will ye deny?
الهلالى ـ محسن‏خان مخاطبان آيه (جن و انس) را داخل پرانتز ذكر كرده‏اند كه در واقع پاسخى است به اينكه اين آيه خطاب به چه كسانى است. به نظر مى رسد ذكر اين مورد به انسجام و پيوستگى متن كمك مى‏كند؛ چرا كه خلأ معنايى را به نحوى پوشش مى‏دهد. مى‏توان گفت كه يوسف‏على در ترجمه خود از ذكر اين مهم غفلت كرده است.
2-1-2 ترادف يا واژگان تقريبا هم معنا (synonym / near-synonym): استفاده از ترادف يا واژگانى كه شباهت‏هاى معنايى را انتقال مى‏دهند در قرآن كريم به طور گسترده وجود دارد. قابل ذكر است كه منظور از ترادف جايگزينى نيست تا بخواهيم واژه يا گروه‏واژه‏اى را به جاى واژه يا گروه‏واژه‏اى قرار دهيم، بلكه منظور كلمات هم‏معنا هستند كه به هدف تنوع‏بخشى و برقرارى ارتباط ميان واحدهاى زبانى مورد استفاده قرار مى‏گيرند. به عنوان مثال در سوره هود، آيه 52، دو واژه «اسْتَغْفِرُوا» و «تُوبُوا» تقريبا هم‏معنا و به لحاظ معنايى با يكديگر همپوشى دارند. حال به آيه و ترجمه انگليسى آن توجه كنيد. حق تعالى مى‏فرمايد: «وَ يا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا اِلَيْهِ».
1. And O my people! Ask forgiveness of your Lord and then repent to Him,
2. And O my people! Ask forgiveness of your Lord, and turn to him (in repentance):
مترجمان به تبعيت از سبك و سياق قرآنى دو واژه تقريباً هم معنا را به كار گرفته‏اند.
2-1-3 تضاد (antonym): پيشتر عنوان شد كه تضاد سازوكار انسجام درون متنى است. كاربرد تضاد در قرآن بسيار است. از اين رو فقط به ذكر نمونه‏اى از آن به همراه ترجمه انگليسى آن بسنده مى‏كنيم. حق تعالى در سوره «نجم» آيه‏هاى 43، 44، 45 مى‏فرمايد: «وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى. وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا. وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى».
1. And that it is He (Allah) Who makes (whom He wills) laugh, and makes (whom He wills) weep; And that it is He (Allah) Who causes death and gives life; And that He (Allah) creates the pairs, male and female.
2. That it is He who Granteth Laughter and Tears; that it is He who
Granteth Death and Life that He did create in pairs-male and female.
در اين آيات «أَضْحَكَ» و «أَبْكى»، «أَماتَ» و «أَحْيا»، «الذَّكَرَ» و «الْأُنْثى» متضادند. به پيروى از اين سازوكار، مترجمان از معادلهاى متضاد استفاده كرده‏اند.
2-1-4 حذف به قرينه (ellipsis): از راهكارهاى برانگيختن تفكر و انديشيدن، حذف به قرينه است. هدف از حذف انتقال والاترين و رساترين معانى با استفاده از كمترين واژگان است. بديهى است، حذف به شرط وجود قرينه صورت مى‏پذيرد؛ چرا كه حذف بدون قرينه آشفتگى كلام را سبب مى‏شود. نمونه حذف در آيه 234 از سوره شريفه «بقره» است. حق تعالى مى‏فرمايد: «وَ الَّذينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجًا يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْرًا».
1. And those of you who die and leave wives behind them, they (the wives) shall wait (as regards their marriage) for four months and ten days, ...
2. If any of you die and leave widows behind, they shall wait concerning themselves four months and ten days:
واژه حذف شده در اين آيه «ايام» است كه به قرينه «أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ» و با توجه به (ايام) عده حذف آن موجه شده است. ذكر مقدر در ترجمه انگليسى، همان طور كه ملاحظه مى‏كنيد، به جهت شفافيت معنايى ضرورى به نظر مى‏رسد.
2-1-5 مجموعه واژگان متشكل (ordered series): از راهبردهاى انسجام استفاده از مجموعه واژگان متشكل با هدف برقرارى ارتباط است. نمونه اين نوع انسجام آيه 13 از سوره شريفه «شورى» است كه خداوند سبحان مى‏فرمايد: «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدّينِ ما وَصّى بِه نوُحًا وَ الَّذى أَوْحَيْنآ اِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِه اِبْراهيمَ وَ مُوسى وَ عيسى أَنْ أَقيمُوا الدّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكينَ ما تَدْعُوهُمْ اِلَيْهِ».
1. He (Allah) has ordained for you the same religion (Islam) which He ordained for Nuh (Noah), and that which We have inspired in you (O Muhammad), and that which We ordained for Ibrahim (Abraham), Musa (Moses) and 'Iesa (Jesus) saying you should establish religion (i.e. to do what it orders you to do practically), and make no divisions in it (religion) (i.e. various sects in religion). Intolerable for the Mushrikun, is that to which you (O Muhammad) call them,
2. The same religion has He established for you as that which He enjoined on NoahــThe which We have sent by inspiration to theeــand that which We enjoined on Abraham, Moses, and Jesus: Namely, that ye should remain steadfast in Religion, and make no divisions therein: To those who worship other things than Allah, hard is the (way) to which thou callest them...
در اين آيه مخاطب حضرت رسول (ص) است. مى‏فرمايد: «وَ الَّذى أَوْحَيْنآ اِلَيْكَ» (و آنچه را بر تو وحى فرستاديم) و به دنبال آن نام پيامبران اولواالعزم ديگر يعنى نوح، ابراهيم، موسى و عيسى ذكر شده است. هدف از اين راهبرد آفرينش نوعى انسجام درون‏متنى است كه به مخاطب در ايجاد ارتباط و رسيدن به معناى والا يارى مى‏رساند. به تبع اين فرايند، الهلالى ـ محسن‏خان از اين سازوكار انسجام به طور شايسته‏اى استفاده كرده‏اند؛ ولى يوسف‏على در برابر ضمير «ye» (تو) آن‏گونه كه الهلالى ـ محسن‏خان درون پرانتز نام حضرت محمد (ص) را ذكر كرده‏اند، نام (مخاطب) را ذكر نكرده است.
2-1-6 چترواژه/ شمول معنايى (super-ordination): واژه‏هايى را شامل مى‏شود كه از نظر معنا و مفهوم، واژه يا واژه‏هاى ديگرى را تحت‏الشعاع حوزه معنايى خود قرار مى‏دهند. مانند واژه «ميوه» كه سيب، انار، پرتقال، گيلاس و غيره را دربر مى‏گيرد. كاربرد اين نوع انسجام واژگانى در قرآن كريم فراوان است. ولى در اينجا به ذكر يك نمونه اكتفا مى‏شود. حق تعالى در آيه 141 از سوره مباركه «انعام» مى‏فرمايد:
«وَ هُوَ الَّذى أَنْشَأَ جَنّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَيْرَ مَعْرُوشاتٍ وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفًا أُكُلُهُ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمّانَ مُتَشابِهًا وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ»
1. And it is He Who produces gardens trellised and untrellised, and datepalms, and crops of different shape and taste (its fruits and its seeds) and olives, and pomegranates, similar (in kind) and different (in taste). Eat of their fruit when they ripen, but pay the due thereof (its Zakat, according to Allah's Orders 1/10th or 1/20th) on the day of its harvest, and waste not by extravagance.
2. It is He who produceth gardens, with trellises and without, and dates, and tilth with produce of all kinds, and olives and pomegranates, similar (in kind) and different (in variety): eat of their fruit in their season, but render the dues that are proper on the day that the harvest is gathered. But waste not by excess;
ملاحظه مى‏شود كه در هر دو نسخه ترجمه اين سازوكار انسجام درون‏متنى مورد توجه و استفاده قرار گرفته است.
2-1-7 كل- جزء (whole-part): منظور از كل ـ جزء ذكر بخشى از يك واژه است در شرايطى كه واژه اصلى توصيف (ارتباطى) از آن واژه جزئى ارائه دهد. نمونه اين نوع انسجام درون‏متنى از حوزه واژگان در آيه 25 سوره شريفه مريم است. حق تعالى مى‏فرمايد: «وَ هُزّى اِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا».
(و تنه درخت خرما را به طرف خود [بگير و] بتكان، بر تو خرماى تازه مى ريزد)
در آين آيه «جذع» بخشى از درخت خرما (النَّخْلَةِ) و نيز رطب ثمره درخت خرماست كه جزئى از آن درخت‏اند. حال به ترجمه اين آيه دقت كنيد و ببينيد تلاش مترجمان در برقرارى تعادل متنى با استفاده از اين سازوكار انسجام درون‏متنى تا چه حد رعايت شده است.
1. "And shake the trunk of date-palm towards you, it will let fall fresh ripe-dates upon you."
2. And shake towards thyself the trunk of the palm-tree it will let fall fresh ripe dates upon thee.
2-1-8 واژگان خاص پس از عام (specific-general): به واژگانى اطلاق مى‏شود كه در يك حوزه معنايى، ارتباط و تعامل خاص و عامى را با يكديگر برقرار مى‏كنند. در اين حوزه، واژه خاص ضمن به كارگيرى واژه عام و در پوشش معنايى آن در متن به كار گرفته مى‏شود. به عنوان مثال واژه خاص «نماز عصر» در رابطه با واژه عام و فراگير «نماز» معنا و مفهومى مرتبط پيدا مى‏كند. خداوند سبحان در آيه 238 از سوره مباركة «بقره» مى‏فرمايد: «حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلوةِ الْوُسْطى وَ قُومُوا لِلّهِ قانِتينَ» (بر نمازها و نماز ميانه [عصر] مواظبت كنيد و خاضعانه براى خدا به پا خيزيد.)
در اين آيه واژه عام «الصَّلَواتِ» (نماز) است و واژه خاص «الصَّلوةِ الْوُسْطى» (نماز ميانه/عصر). ابتدا واژه‏اى با مفهوم عام عنوان گرديده و به دنبال آن واژه خاص ذكر شده است. در مواردى عكس قضيه نيز صادق است. اكنون به ترجمه آيه توجه كنيد:
1. Guard strictly (five obligatory) AsSalawat (the prayers) especially the middle Salat (i.e. the best prayer 'Asr). And stand before Allah with obedience [and do not speak to others during the Salat (prayers)].
2. Guard strictly your (habit of) prayers, especially the middle prayer, and stand before Allah in a devout (frame of mind)
نمونه اين نوع ارتباط واژگانى در بسيارى از سوره‏ها ديده مى‏شود. الهلالى از اين سازوكار انسجام به طور واضح و شفاف استفاده كرده است، ولى متأسفانه ترجمه يوسف على فاقد شفافيت معنايى است.

2-2 انسجام دستورى

انسجام دستورى يا ساختارى دو دسته ارجاع را شامل مى‏شود: ارجاع درون‏متنى و ارجاع برون‏متنى. ارجاع درون‏متنى خود مشتمل بر: پيشين‏سوى، پسين‏سوى، ارجاع اشاره‏اى و ارجاع مقايسه‏اى است. در اينجا، نخست به ارائه نمونه‏هايى از ارجاع درون‏متنى پرداخته مى‏شود. سپس به توصيف ارجاع برون‏متنى و ارائه شاهد و نمونه قرآنى به همراه ترجمه انگليسى جهت بررسى خواهيم پرداخت.
2-2-1 پيشين‏سوى (anaphoric reference): بازگشت ضمير به واژه يا گروه‏واژه‏اى كه پيشتر ذكر آن رفته است، پيشين‏سوى (ارجاع به ماقبل) گفته مى‏شود. كاربرد اين گونه سازوكار انسجام دستورى در قرآن كريم بسيار است، ولى همان طورى كه قبلاً اشاره شد، به جهت محدوديت حوزه بررسى، به ذكر يك مثال اكتفا مى‏شود. نمونه پيشين‏سوى آيه‏هاى 1، 2 و 3 سوره «حديد» است كه حق‏تعالى مى‏فرمايد: «سَبَّحَ لِلّهِ ما فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ. لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يُحْيى وَ يُميتُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَديرٌ. هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَىْ‏ءٍ عَليمٌ».
1. Whatsoever is in the heavens and the earth glorifies Allah, and He is the All-Mighty, All-Wise. His is the kingdom of the heavens and the earth, It is He Who gives life and causes death; and He is Able to all things. He is the First (nothing is before Him) and the Last (nothing is after Him), the Most High (nothing is above Him) and the Most Near (nothing is nearer than Him). And He is the All-Knower of every thing.
2. Whatever is in the heavens and on earth, let it declare the praises and Glory of Allah: for He is the Exalted in Might, the Wise. To Him belongs the dominion of the heavens and the earth; it is He who gives life and death; and He has Power over all things. He is the First and the Last, the Evident and the Immanent: and He has full knowledge of all things.
كليه ضماير »هُوَ» و صفت ملكى «لَه» به اسم «اللَّه» ارجاع داده مى‏شوند. در ترجمه انگليسى آيه نيز كليه ضماير به اسم Allah كه در آغاز آيه آمده است ارجاع داده شده‏اند.
2-2-2 پسين‏سوى (cataphoric reference): در اين گونه ارجاعات، مرجع (اسم) بعد از ضمير يا ضماير در متن آورده مى‏شود (ابتدا ضمير يا ضماير و بعد اسم [مرجع]). نمونه پسين‏سوى (ارجاع به مابعد) آيه‏هاى 2 و3 سوره مباركه «انعام» است. حق تعالى مى‏فرمايد: «هُوَ الَّذى خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ ثُمَّ قَضى أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ. وَ هُوَ اللّهُ فِى السَّماواتِ وَ فِى الْأَرْضِ».
1. He it is Who has created you from clay, and then has decreed a stated term (for you to die). And there is with Him another dete rmined term (for you to be resurrected), yet you doubt (in the Resurrection). And He is Allah (to be worshipped Alone) in the heavens and on the earth,
2. He it is who created you from clay, and then decreed a stated term (for you). And there is in His Presence another determined term; yet ye doubt within yourselves! And He is Allah in the heavens and on earth
اسم «اللّه‏ُ» مرجع كليه ضماير «هو» است كه پيشتر مورد استفاده قرار گرفته‏اند. الهلالى ـ محسن‏خان و يوسف‏على از اين شيوه در برگردان انگليسى آيه‏هاى مذكور استفاده مطلوب به عمل آورده‏اند.
2-2-3 ارجاعات اشاره‏اى (demonstrative references): به واژه، گروه‏واژه يا جمله‏واره‏هايى كه به مكان، شيئ يا اشياء دور يا نزديك اشاره داشته باشد ارجاع اشاره‏اى گفته مى‏شود. نمونه اين نوع انسجام دستورى فرموده حق تعالى در آيه 286 از سوره مباركه «بقره» است.
«... رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنآ اِصْرًا كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِنا...»
1. ... Our Lord! Lay not on us a burden like that which You did lay on those before us (Jews and Christians);
2. Our Lord! Lay not on us a burden like that which Thou didst lay on those before us;
گروه‏واژه «الَّذينَ مِنْ قَبْلِنا» ارجاع اشاره‏اى است به قوم يهود و نصارا. اشاره به اين مطلب در ترجمه ضرورى به نظر مى‏رسد. چنين ضرورتى را الهلالى ـ محسن‏خان احساس كرده و در متن ترجمه ذكر كرده‏اند، ولى يوسف على از اين مهم ذكرى به عمل نياورده است.
2-2-4 ارجاعات مقايسه‏اى (comparative references): در اين نوع ارجاع، دو يا چند مورد باهم مقايسه مى‏شوند تا به اين وسيله ارتباط و انسجامى در متن ايجاد شود. نمونه اين سنخ ارتباط آيه 20 سوره «حشر» است. خداوند سبحان مى‏فرمايد: «لا يَسْتَوى أَصْحابُ النّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفآئِزُونَ».
1. Not equal are the dwellers of the Fire and the dwellers of the Paradise. It is the dwellers of Paradise that will be successful.
2. Not equal are the Companions of the Fire and the Companions of the Garden; it is the Companions of the Garden that will achieve Felicity.
در اين آيه «أَصْحابُ النّارِ» و «أَصْحابُ الْجَنَّةِ» مورد مقايسه قرار گرفته‏اند و يكسان‏نبودنشان مورد تأكيد قرار گرفته است. صرف نظر از نوع واژگان به كار گرفته در برگردان انگليسى آيه، كه از حوزه بررسى اين نوشتار خارج است، استفاده درست از اين سازوكار (ارجاع مقايسه‏اى) در ترجمه حاضر قابل ملاحظه است.
2-2-5 جايگزينى: جايگزين كردن واژه‏اى به جاى واژه/گروه‏واژه يا جمله‏واره ديگر از سازوكارهاى برقرارى انسجام درون‏متنى شمرده مى‏شود. هدف از جايگزينى، علاوه بر اقتصاد كلامى، برقرارى ارتباط بين عناصر يك يا چند جمله در يك متن است. نمونه اين نوع انسجام آيه‏هاى 1 و 2 سوره شريفه «ماعون» است. حق تعالى مى‏فرمايد: «أَرَأَيْتَ الَّذى يُكَذِّبُ بِالدّينِ. فَذلِكَ الَّذى يَدُعُّ الْيَتيمَ».
1. Have you seen him who denies the Recompense? That is He who repulses the orphan (harshly),
2. Seest thou one who denies the Judgment (to come)? Then such as the (man) who repulses the orphan (with harshness)
در آيه اول اشاره به كسانى (ابوجهل و ابوسفيان) دارد كه پيوسته روز جزا را انكار مى‏كنند. «او» همان كسى است كه يتيم را با خشونت از در خانه خود مى‏راند. واژه «يَدُعُّ» كه در آن ضمير فاعلى وجود دارد، جايگزين «أَرَأَيْتَ الَّذى يُكَذِّبُ بِالدّينِ» شده است. «همان كسى كه پيوسته روز جزا را انكار مى‏كند». در ترجمه انگليسى الهلالى ـ محسن‏خان صرف نظر از نوع واژه‏گزينى، از اين سازوكار استفاده مطلوب به عمل آمده است. يوسف على از واژه «such» به عنوان جايگزين براى جمله‏واره(one who denies the Judgment to come) استفاده كرده است.
2-2-6 ارتباطات معنايى و منطقى: يكى از نقشهاى بنيادين نمادهاى متنى به عنوان ابزار انسجام درون متنى، برقرارى رابطه معنايى و منطقى بين سازه‏هاى جمله و در مقياس گسترده بين جملات يك متن (text) است. قرآن كريم سرشار از اين گونه روابط متنى است. به عنوان مثال آيه 94 از سوره «توبه» نمونه اين گونه روابط معنايى و منطقى است. حق تعالى مى‏فرمايد:
«يَعْتَذِرُونَ اِلَيْكُمْ اِذا رَجَعْتُمْ اِلَيْهِمْ قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ‏لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللّهُ مِنْ أَخْبارِكُمْ وَ سَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ اِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ...».
1. They (the hypocrites) will present their excuses to you (Muslims), when you return to them. Say (O Muhammad SAW) "Present no excuses, we shall not believe you. Allah has already informed us of the news concerning you. Allah and His Messenger will observe your deeds. In the end you will be brought back to the All-Knower of the unseen and the seen,
2. They will present their excuses to you when ye return to them. Say thou: "Present no excuses we shall not believe you: Allah hath already informed us of the true state of matter concerning you: it is your actions that Allah and His Apostle will observe: in the end will ye be brought back to Him who knoweth what is hidden and what is open:
از «ثُمّ» به عنوان نماد ربطى قبل از فعل «تُرَدُّونَ» استفاده شده است. اين تركيب علاوه بر برقرارى ارتباط، انتقال دهنده نوعى تهديد و مجازات از سوى قادر متعال در حق منافقان است. البته شرايط و موقعيت زبانشناختى متن با توجه به عناصر ساختارى و سياق موقعيت، اين مفاهيم را براى ذهن خواننده/شنونده تبيين مى‏نمايد. در ترجمه انگليسى به علت عدم توجه مترجمان به سياق موقعيت، نشانه‏اى از تهديد قادر مطلق در حق منافقان ملاحظه نمى‏شود. از اين رو انسجام و ارتباط متنى مطلوبى كه مورد انتظار مخاطب است انتقال و انعكاس نيافته است.
3-1 ارجاعات برون متنى (exophoric references): مخاطب براى درك مفاهيم بعضى واژه‏هاى قرآن كريم خود را نيازمند اطلاعاتى خارج از متن احساس مى‏كند. در چنين شرايطى مخاطب پاسخ نياز را با استفاده از بافت زبانى و موقعيتى دريافت مى‏كند. نمونه اين گونه ارجاعات در قرآن كريم فراوان ديده مى‏شود؛ ولى در اينجا به ذكر يك مورد بسنده مى‏شود. حق تعالى در آيه 1 سوره مباركه «قدر» مى‏فرمايد: «اِنّآ أَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ».
1. Verily! We have sent it (this Quran) down in the night of Al-Qadr (Decree).
2. We have indeed revealed this (Message) in the night of power:
در اين آيه ضمير مفعولى «هُ» به واژه‏اى داخل متن ارجاع نمى‏شود؛ ولى بافت موقعيتى ذهن مخاطب را به مرجع (قرآن) سمت و سو مى‏دهد. همان گونه كه ملاحظه مى‏شود، الهلالى ـ محسن‏خان به نيكى تعادل معنايى را برقرار كرده‏اند، ولى ترجمه يوسف‏على هرچند به صورت تلويحى اشاره به قرآن دارد، با اين حال انتظار نمى‏رود مخاطب انگليسى‏زبان بتواند مرجع (قرآن) را دقيقاً استنباط نمايد. بر اين اساس، ذكر مرجع (قرآن) در ترجمه انگليسى ضرورى به نظر مى‏رسد.

4-1 پيوستگى (coherence)

پيشتر عنوان شد پيوستگى سازوكار معنايى پنهانى است كه براساس دانش متقابل زبانى و فرازبانى، كليه عناصر زبانى را در جهت برقرارى توانش متنى به كار مى‏بندد. در اين فرايند، موضوعات در شبكه‏اى مرتبط به هم پيوسته مى‏شوند تا مفهومى واحد و يكپارچه به وجود آيد.
پيوستگى در قرآن كريم ميان آيه‏ها و بين سوره‏ها در مقياسى جامع و گسترده استفاده شده است. نمونه‏هاى فراوانى از پيوستگى ميان آيه‏ها از سوره‏هاى متفاوتى وجود دارد كه به جهت محدوديت حوزه بررسى فقط به 10 مورد بسنده مى‏شود.
4-1-1 آيه‏هاى ذيل از سوره‏هاى گوناگون به بنيادى‏ترين باور اعتقادى (توحيد) اشاره دارند. با توجه به مفاهيم والاى آيات، كوشش مى‏شود توانمندى مترجمان در درك مفاهيم هدف و برقرارى تعادل‏هاى متنى و پيوستگى مورد ارزيابى قرار گيرد. «قُلِ اللّهُ خالِقُ كُلِّ شَىْ‏ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهّارُ» (رعد، 16)
1. Say: "Allah is the Creator of all things, He is the One, the Irresistible."
2. Say: "Allah is the Creator of all things: He is the One, the Supreme and Irresistible."
«هذا بَلاغٌ لِلنّاسِ وَ لِيُنْذَرُوا بِه وَ لِيَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ اِلهٌ واحِدٌ» (ابراهيم، 52).
1. This (Qur'an) is a Message for mankind (and a clear proof against them), in order that they may be warned thereby, and that they may know that He is the only One Ilah) (God-Allah)ــ(none has the right to be worshipped but Allah),
2. Here is a Message for mankind: let them take warning therefrom, and let them know that He is (no other than) One Allah.
«وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَريكٌ فِى الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِىٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبيرًا» (اسراء، 111).
1. And say: "All the praises and thanks be to Allah, Who has not begotten a son (nor an offspring), and Who has no partner in (His) Dominion, nor He is low to have a Wali (helper, protector or supporter). And magnify Him with all the magnificence, [،Allahu-Akbar (Allah is the Most Great)]."
2. Say: "Praise be to Allah: Who begets no son, and has no partner in (His) dominion: nor (needs) He any to protect Him from humiliation: Yea, magnify Him for His greatness and glory!"
«لكِنَّا هُوَ اللّهُ رَبّى وَ لا أُشْرِكُ بِرَبّى أَحَدًا» (كهف، 38).
1. But as for my part (I believe) that He is Allah, my Lord and none shall I associate as partner with my Lord.
2. But (I think) for my part that He is Allah, my Lord, and none shall I associate with my Lord.
«اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ» (طه، 8).
1. Allah! Lā ilāha illa Huwa (none has the right to be worshipped but He)!
2. Allah! there is no god but He!
__ «اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ» (نمل، 26).
1. Allah, Lā illāha illa Huwa (none has the right to be worshipped but He), the Lord of the Supreme Throne!
2. "Allah!ــthere is no god but He!ــLord of the Throne Supreme!"
صرف نظر از بعضى تعديلات، از جمله افزايش واژگانى و دلالتهاى ضمنى، اصل بنيادين «توحيد» در ترجمه‏هاى الهلالى ـ محسن‏خان و يوسف‏على به طور واضح و آشكار به مخاطب زبان مقصد انتقال داده شده است.
4-1-2 آيه 28 از سوره شريفه «بقره» سه موضوع بنيادين حيات دنيوى، حيات برزخى و حيات اخروى را عنوان مى‏كند. حق تعالى مى‏فرمايد: «كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَ كُنْتُمْ أَمْواتًا فَأَحْياكُمْ ثُمَّ يُميتُكُمْ ثُمَّ يُحْييكُمْ ثُمَّ اِلَيْهِ تُرْجَعُونَ».
1. How can you disbelieve in Allah? Seeing that you were dead and He gave you life. Then He will give you death, then again will bring you to life (on the Day of Resurrection) and then unto Him you will return.
2. How can ye reject the faith in Allah?ــSeeing that ye were without life, and He gave you life; then will He cause you to die, and will again bring you to life; and again to Him will ye return.
سه موضوع ياد شده، على رغم نگرش متفاوت مترجمان به لحاظ عقيدتى، در ترجمه به‏طور ضمنى آمده است، ليكن مترجم مى‏بايست خارج از متن (در پانويس) موضوعات مطرح شده را براى مخاطب روشن كند.
4-1-3 آيه‏هاى 1، 2 و 3 سوره‏هاى «فاتحه» و «حديد» همچنين آيه‏هاى 4 تا 8 سوره «طه» و آيه‏هاى 1 تا 4 سوره «اخلاص» بيان‏كننده اصل «توحيد» و نيز صفات كامله مطلقه حق‏تعالى هستند. پُرواضح است، سرتاسر قرآن كريم آراسته به صفات واجب‏الوجود از جمله «اسماء الحسنى» است. مترجم در ايجاد تعادل بايد حداكثر كوشش و حساسيت خود را در برابريابى (تعادل) واژگانى به كار ببندد. نمونه‏هاى ذيل صرفاً با هدف تبيين مقوله پيوستگى و همچنين بررسى آن در ترجمه صورت گرفته است.
الف: « الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ. اَلرَّحْمنِ الرَّحيمِ. مالِكِ يَوْمِ الدّينِ» (فاتحه، 1ـ4).
1. All the praises and thanks be to Allah, the Lord of the 'Ālamin (mankind, jinns and all that exists). The Most Beneficent, the Most Merciful. The Only Owner (and the Only Ruling Judge) of the Day of Recompense (i.e._ the Day of Resurrection)
2. Praise be to Allah, the Cherisher and Sustainer of the worlds; Most Gracious, Most Merciful. Master of the Day of Judgment.
ب: «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ. اَللّهُ الصَّمَدُ. لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ. وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ» (اخلاص، 1ـ4)
1. Say (O Muhammad SAW) "He is Allah, (the) One". Allah-As-Samad (The Self-Sufficient Master, Whom all creatures need, He neither eats nor drinks) "He begets not, nor was He begotten; "And there is none co-equal or comparable unto Him."
2. Say: He is Allah, the One and Only; Allah, the Eternal, Absolute; He begetteth not, nor is He begotten And there is none like unto Him.
ج: «سَبَّحَ لِلّهِ ما فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ. لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يُحْيى وَ يُميتُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَديرٌ. هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَىْ‏ءٍ عَليمٌ» (حديد، 1-3).
1. Whatsoever is in the heavens and the earth glorifies Allah,ــand He is the All-Mighty, All-Wise. His is the kingdom of the heavens and the earth, It is He Who gives life and causes death; and He is Able to do all things. He is the First (nothing is before Him) and the Last (nothing is after Him), the Most High (nothing is above Him) and the Most Near (nothing is nearer than Him). And He is the All-Knower of everything.
2. Whatever is in the heavens and on earth,-let it declare the Praises and Glory of Allah: for He is the Exalted in Might, the Wise. To Him belongs the dominion of the heavens and the earth; it is He Who gives life and Death; and He has Power over all things. He is the First and the Last, the Evident and the Immanent: and He has full knowledge of all things.
در مورد آفرينش آسمانها و زمين در شش روز، اين پيوستگى را در سوره «سجده» آيه 4، سوره «اعراف» آيه 54، سوره «فصلت» آيه 9 الى 12 مى‏توان يافت. خاطرنشان مى‏شود «روز» در محاسبات، دوره زمانى بيست و چهار ساعته نيست؛ بلكه هزار سال است. (رك به سوره «حج» آيه 47 و سوره «جاثيه» آيه 14).
د: «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى. لَهُ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى. وَاِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَاِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفَى. اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ لَهُ الْأَسْمآءُ الْحُسْنى» (طه، 5-8).
1. The Most Beneficent (Allah) Istawa (rose over) the (mighty) Throne (in a manner that suits His Majesty). To Him belongs all that is in the heavens and all that is on the earth, and all that is between them, and all that is under the soil. And if you (O Muhammad SAW) speak (the invocation) aloud, then verily, He knows the secret and that which is yet more hidden. Allah! Lā ilāhla illā Huwa (none has the right to be worshipped but He)! To Him belong the Best Names.
2. (Allah) Most Gracious is firmly established on the throne (of authority). To Him belongs what is in the heavens and on earth, and all between them, and all beneath the soil. If thou pronounce the word aloud, (it is no matter): for verily He knoweth what is secret and what is yet more hidden. Allah! there is no god but He! To Him belongs the Most Beautiful Names.
توصيف صفات ذات بارى تعالى در آيات مذكور از علم، قدرت، حكمت، ازليت و ابديت حق تعالى گرفته تا آفرينش و تدبير، مالكيت و حاكميت قادر متعال نسبت به همه موجودات و حضور آن «هميشه حاضر» در هر مكان بايد مورد توجه و دقت مترجم قرار گيرد. لازم است مترجم بداند بين واژه «احد» و «واحد» به لحاظ اعتقادى تفاوت معنايى وجود دارد. واژه «احد» قابل كثرت و تعدد نيست ولى اين در مورد واژه «واحد» مصداق ندارد. معمولاً براى «واحد» در ذهن يا خارج ذهن كثرتى وجود دارد (ثانى، ثالث...). با توجه به اين موارد و به جهت ويژگى معنايى «احد» است كه اين صفت تنها در مورد حق تعالى استفاده مى‏شود. در برگردان انگليسى صفات حق تعالى همواره اين مشكل وجود داشته و دارد. واژه One براى مخاطب انگليسى‏زبان مفهوم «احد» با ويژگيهاى مطرح شده را انتقال نمى‏دهد و در واقع تميزى بين «واحد» و «احد» ارائه نمى‏دهد. در مورد صفات ديگر مانند «الأول»، «الآخر»، «الظاهر» و «الباطن» نبايد به دريافتهاى سطحى و معانى مصداقى اكتفا كرد. اگر معادل «الأول» را به گويشور انگليسى First ارائه دهيم ديگر نبايد انتظار داشته باشيم كه به معانى والاى واژه يعنى: «اوست پيش از همه اشياء و چيزى پيش از او در مرتبه او نيست» دست پيدا كند. معادل «الآخر» نمى‏تواند Last باشد، بلكه: اوست باقى پس از فنا و نابودى همه موجودات و چيزى فراتر از او نيست و نخواهد بود. بنابراين از مترجم انتظار مى‏رود در معادل‏سازى واژگانى، به ويژه در ارائه معادلهاى صفات ذات و صفات فعل، نهايت دقت و حساسيت را نشان دهد؛ و اگر لازم بداند از پرانتز يا پانويس استفاده كند.
4-1-4 آيه‏هاى ذيل از سوره‏هاى گوناگون اشاره به انزال قرآن دارند. تعبير انزال به اعتبار يكپارچگى است نه تنزيل كه در نازل كردن تدريجى ظهور دارد. از مترجم انتظار مى‏رود ضمن درك تفاوت موجود بين «انزال» و «تنزيل» واژه يا گروه‏واژه‏اى را ارائه دهد كه ظرافت معنايى مذكور را در ذهن اهل زبان مقصد منعكس نمايد. حال ببينيم مترجمان تا چه حد نسبت به ايجاد تعادل در ترجمه اين آيات و انتقال واژه «انزال» موفق بوده‏اند.
اِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِى لَيْلَةِ الْقَدْرِ (قدر، 1).
1. Verily! We have sent it (this Qur'an) down in the night of Al-Qadr (Decree).
2. We have indeed revealed this (Message) in the night of Power:
اِنّآ أَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ اِنّا كُنّا مُنْذِرينَ (دخان، 3).
1. We sent it (this Qur'an) down on a blessed night [(i.e. night of Qadr, Surah NO:97) in the month of Ramadān, the 9th month of the Islamic calendar].
Verily, We are ever warning [mankind that Our Torment will reach those who disbelieve in Our Oneness of Lordship and in Our Oneness of worship].
2. We sent it down during a blessed night: for We (ever) wish to warn (against Evil)
اين شب مبارك همانند روز بارانى بر زمين خشك و آفتاب سوخته است.
وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْيانًا لِكُلِّ شَىْ‏ءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمينَ (نحل، 89).
1. ... And We have sent down to you the Book (the Quran) as an exposition of everything, a guidance, a mercy, and glad tidings for those who have submitted themselves (to Allah as Muslims).
2. ... and We have sent down to thee the Book explaining all things, a Guide a Mercy, and Glad Tidings to Muslims.
قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ (نحل، 102).
1. Say (O Muhammad SAW) Ruh-ul-Qudus [Jibrael (Gabriel)] has brought it (the Qur'an) down from your Lord with truth,
2. Say, the Holy Spirit has brought the revelation from thy Lord in truth,
تَبارَكَ الَّذى نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِه لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيرًا (فرقان، 1).
1. Blessed be He Who sent down the criterion (of right and wrong, i.e. this Qur'an) to His slave (Muhammad SAW) that he may be a warner to the ،Alamin (mankind and jinns).
2. Blessed is He Who sent down the Criterion to His Servant, that it may be an admonition to all creatures.
وَ الضُّحى. وَ الْلَيْلِ اِذا سَجى. ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى (ضحى، 1-3)
1. By the forenoon (after sunrise); And by the night when it is still (or darkens); Your Lord (O Muhammad SAW) has neither forsaken you nor hated you.
2. By the Glorious Morning Light. And by the Night when it is still, The Guardian-Lord Hath not forsaken thee, nor is He displeased.
بسيارى از پژوهشگران بر اين باورند كه قرآن داراى دو نزول بوده است: نزول دفعى كه قرآن در يك شب تمام بر قلب پاك پيامبر اكرم (ص) نازل گرديد؛ و ديگر نزول تدريجى كه طى بيست و سه سال دوران نبوت انجام گرفت. بنابراين انزال دفعى و تنزيل تدريجى است.
در ترجمه الهلالى ـ محسن‏خان و يوسف‏على براى واژه انزالsend down, reveal و bring the revelation آمده است كه شاخصه دفعى و يكبارگى را به ذهن مخاطب انتقال نمى‏دهند. چنانچه مترجم داخل پرانتز يا در پانوشت اين مورد ذكر مى‏كرد، خواننده متن قرآن تفاوت بين انزال و تنزيل را بهتر درك مى‏كرد. چنين توضيحى علاوه بر برقرارى انسجام و پيوستگى از به وجود آمدن خلط معنايى جلوگيرى خواهد كرد.
همچنين آيه‏هاى 2 و 3 سوره مباركه «ضحى» علاوه بر قسم و پاسخ (آن) قسم، پيوستگى را در متن ايجاد كرده است. در آيه 3 واژه «الضحى» اشاره به نزول وحى و واژه «الليل» به پايان رسيدن وحى دارد. نقش بنيادين قسم و پاسخ قسم ايجاد رابطه منطقى و پيوسته‏اى است كه عناصر متنى را پيوسته و درهم‏تنيده مى‏نمايد. توجه به اين نكات و كاربرد آنها از بايسته‏ها و الزامات ترجمه است.
4-1-5 در اين آيه ها اشاره به جبرئيل (ع) و ويژگيهاى آن حضرت شده است.
الف: «عَلَّمَهُ شَديدُ الْقُوى. ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى» (نجم، 5-6).
1. He has been taught (this Qur'an) by one mighty in power, (Gabriel). Dhu Mirrah (free from any defect in body and mind), Fastawa [then he (Jibrael Gabriel) rose and became stable].
2. He was taught by one mighty in Power, endued with Wisdom: for he appeared (in stately form)
ب : «وَ لَقَدْ رَاهُ نَزْلَةً أُخْرى» (نجم، 13).
1. And indeed he (Muhammad SAW) saw him (Gabriel) at a second descent (i.e. another time).
2. For indeed he saw him at a second descent.
اشاره به زمانى مى‏نمايد كه جبرئيل (ع) در كوه نور به ديد و نظر مبارك حضرت رسول (ص) آمد و وحى را با واژه «إقرء» آغاز كرد. بنابراين، در ترجمه ذكر نام جبرئيل (ع) ضرورى به نظر مى‏رسد. ترجمه يوسف‏على پيرامون كاربرد ضماير داراى ايهام ساختارى است. مشخص نيست كه ضماير he و him به چه مرجعى مرتبط مى شوند.
ج : «اِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ذِى قُوَّةٍ عِندَ ذِى الْعَرْشِ مَكِينٍ مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ» (تكوير، 19-21).
1. Verily, this is the Word (this Quran brought by) a most honourable Messenger [Jibrael (Gabriel), from Allah to the Prophet Muhammad SAW]. Owner of power, and high rank with (Allah) the Lord of the Throne, Obeyed (by the angels), trustworthy there (in the heavens).
2. Verily this is the word of a most honorable Messenger, Endued with Power, with rank before the Lord of the Throne, with authority there, (and) faithful of his trust.
د: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ» (الشعراء، 193).
1. Which the trustworthy Ruh [Jibrael (Gabriel)] has brought down;
2. With it came down the Spirit of Faith and Truth
«روح الامين» كنيه (لقب) جبرئيل (ع) است. در ترجمه معمولاً القاب در زبان مقصد به اسم (مرجع) مرتبط مى‏شوند و ترجمه آنها نه تنها شفافيت معنايى را سبب نمى‏شود، بلكه در بسيارى از موارد منجر به ابهام و آميختگى معنايى مى‏شود.
ه : «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ» (نحل، 102).
1. Say (O Muhammad SAW) Ruh-ul-Qudus [Jibrael (Gabriel)] has brought it (the Qur'an) down from your Lord with truth,
2. Say, the Holy Spirit has brought the revelation from thy Lord in truth,
الهلالى ـ محسن‏خان در تمام موارد به جهت كمك به مخاطب زبان مقصد نام جبرئيل را داخل پرانتز آورده‏اند، ولى يوسف‏على، به هر دليلى از ذكر چنين كليدواژه مهمى غفلت كرده است. عدم توجه به اين گونه موارد باعث مى‏شود متن ترجمه فاقد انسجام و پيوستگى لازم شود و انگيزه خواننده را در خوانش متن كاهش دهد.
4-1-6 سوره شريفه «بلد» آيه‏هاى 11 الى 16 پيوستگى فرايند «رستگار شدن» را در ذهن مخاطب ترسيم مى‏نمايد؛ و اينكه جهت رسيدن به اين هدف چه تلاش و كوششى بايد انجام شود. واژه كليدى «العقبة» در اين آيات با كاركرد استعارى به مفهوم (صعوبت و سختى) رستگارشدن استفاده شده است. توضيح اينكه بسيارى از پژوهشگران و مترجمان فارسى قرآن «عقبه» را فرايندى در مخالفت با نفس و نوعى رنج كشيدن، معنا و تعبير كرده‏اند. خداوند سبحان مى‏فرمايد: «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ. وَ مآ أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ. فَكُّ رَقَبَةٍ. أَوْ اِطْعامٌ فى يَوْمٍ ذى مَسْغَبَةٍ. يَتيمًا ذا مَقْرَبَةٍ. أَوْ مِسْكينًا ذا مَتْرَبَةٍ (بلد 11- 16).
1. But he has made no effort to pass on the path that is steep.
And what will make you know the path that is steep?
(It is) Freeing a neck (slave, etc.)
Or giving food in a day of hunger (famine),
To an orphan near of kin.
Or to a poor afflicted with misery.
2. But he hath made no haste on the path that is steep,
And what will explain to thee the path that is steep?-
(It is:) freeing the bondman;
Or the giving of food in a day of privation
To the orphan with claims of relationship,
Or to the indigent (down) in the dust.
مترجمان هيچ اشاره‏اى در مورد معناى كنايى «العقبة» ( رنج و مشقت انسان در مخالفت با نفس سركش به هدف رستگارشدن) نكرده‏اند. همان طورى كه عنوان شد، پيوستگى و رگه‏هاى پيوندى آيات مذكور فرايند رستگارى است. اين ويژگى پنهان در زبان مبدأ با اندكى تأمل قابل درك و كشف است، ولى متأسفانه در متن زبان مقصد (ترجمه انگليسى) چنين ارتباط و پيوندى ملاحظه نمى‏شود.
12-4-7 آيه‏هاى ذيل اشاره به ماههاى حرام (محرم، رجب، ذى‏القعده و ذى‏الحجه) دارد. به لحاظ اينكه مخاطب با مفهوم ماه حرام آشنايى ندارد، ذكر اين چهار ماه داخل پرانتز يا در پانوشت الزامى به نظر مى رسد. «الشَّهْرُ الْحَرامُ بِاْلشَّهَرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ» (بقره، 194).
1. The sacred month is for the sacred month, and for the prohibited things, there is the law of equality (Qisās).
2. The prohibited month for the prohibited month,ــand so for all things prohibited,ــthere is the law of equality.
«فَسيحُوا فِى الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِى اللّهِ وَ أَنَّ اللّهَ مُخْزِى الْكافِرينَ» (توبه،2).
1. So travel freely (O Mushrikun) for four months (as you will) throughout the land, but know that you cannot escape (from the Punishment of) Allah, and Allah will disgrace the disbelievers.
2. Go ye, then, for four months, backwards and forwards (as ye will) throughout the land, but know ye that ye cannot frustrate Allah (by your falsehood)ــbut that Allah will cover with shame those who reject Him.
«فَاِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ» (توبه، 5).
1. Then when the Sacred Months (the Ist, 7th, and 11th, and 12th months of the Islamic calendar) have passed, then kill the Mushrikun wherever you find them,
2. But when the forbidden months are past, then fight and slay the Pagans wherever ye find them,
«اِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْرًا فى كِتابِ اللّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْهآ أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ» (توبه، 36).
1. Verily, the number of months with Allah is twelve months (in a year), so was it ordained by Allah on the Day when He created the heavens and the earth; of them four are Sacred, (i.e. the 1st, the 7th, the 11th, and the 12th months of the Islamic calendar).
2. The number of months in the sight of Allah is twelve (in a year)ــso ordained by Him the day He created the heavens and the earth; of them four are sacred:
الهلالى ـ محسن‏خان در ترجمه آيه‏هاى 5 و 36 از سوره «توبه» ماههاى حرام را داخل پرانتز با ذكر اولين، هفتمين، يازدهمين و دوازدهمين ماه قمرى، مخاطب انگليسى‏زبان را از مفهوم ماههاى حرام تا حدى آگاه كرده‏اند؛ ولى اين مهم در بقيه موارد به آن اشاره صريح و روشنى نشده است. متأسفانه يوسف على اين عامل پيوستگى را در ترجمه آيات مذكور مدنظر قرار نداده است.
4-1-8 پيوستگى آيات ذيل اشاره به قدرت مطلقه قادر متعال و نيز پيوند استوار ميان آفريده‏هاى پروردگار دارد.
«خَلَقَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها وَ أَلْقى فِى الْأَرْضِ رَواسِىَ أَنْ تَميدَ بِكُمْ وَ بَثَّ فيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّمآءِ مآءً فَأَنْبَتْنا فيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَريمٍ» (لقمان، 10).
1. He has created the heavens without any pillars, that you see and has set on the earth firm mountains, lest it should shake with you. And He has scattered therein animals of all kinds. And We send down water (rain) from the sky, and We cause (plants) of every goodly kind to grow therein.
2. He created the heavens without any pillars that ye can see; He set on the earth mountains standing firm, lest it should shake with you; and He scattered through it beasts of all kinds. We send down rain from the sky, and produce on the earth every kind of noble creature , in pairs.
«أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً» (لقمان، 20).
1. See you not (O men) that Allah has subjected for you whatsoever is in the heavens and whatsoever is in the earth, and has completed and perfected His Graces upon you, (both) apparent (i.e Islamic Monotheism, and the lawful pleasures of this world, including health, good looks, etc.) and hidden? [i.e. One's Faith in Allah (of Islamic Monotheism) knowledge, wisdom, guidance for doing righteous deeds, and also the pleasures and delights of the Hereafter in Paradise, etc.]?
2. Do you not see that Allah has subjected to your (use) all things in the heavens and on earth, and has made His bounties flow to you in exceeding measure, (both) seen and unseen?
«يُولِجُ الْلَيْلَ فِى النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِى الْلَيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرى لِأَجَلٍ مُسَمًّى ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِه ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْميرٍ» (فاطر، 13).
1. He merges the night into the day (i.e. the decrease in the hours of the night are added to the hours of the day), and He merges the day into the night (i.e. the decrease in the hours of the day are added to the hours of the night). And He has subjected the sun and the moon, each runs its course for a term appointed. Such is His is Allah your Lord; His the kingdom. And those, whom you invoke or call upon instead of Him, own not even a Qitmir (the thin membrane over the date-stone).
2. He merges Night into Day, and He merges Day into Night, and He has subjected the sun and the moon (to His Law): each one runs its course for a term appointed. Such is Allah your Lord: to Him belongs all Dominion. And those whom ye invoke besides Him have not the least power.
در آيات مذكور به پنج قسمت از آفرينش حق تعالى كه ارتباط و پيوندى محكم و استوار با هم دارند اشاره شده است. آفرينش آسمانها، شناوربودن پيكره‏هاى فلكى در فضا، آفرينش كوهها به هدف حفظ زمين، آفرينش جنبندگان و سپس آب و گياهان دلايل توحيد و نشانه‏هاى حق تعالى در جهان آفرينش‏اند. در عالم خلقت هر چيز و هر حركت و جنبشى از روى حساب انجام مى‏شود و اينكه اين نظام جهان ماده فناپذير است و تنها اوست مالك مطلق و ابدى. انتظار مى‏رود مترجم توانش انعكاس چنين تابلويى را براى مخاطب انگليسى‏زبان داشته باشد و ذهن او را پذيراى درك چنين حقايق شفافى بنمايد.
صرف نظر از اشكالات معادل‏سازى واژگانى مانند «زَوْجٍ كَرِيمٍ»، «أَسْبَغَ» و...، توفيق الهلالى ـ محسن‏خان در ترسيم و ارائه چنين چشم‏اندازى به مراتب بيش از يوسف‏على است.
«زَوْجٍ كَرِيمٍ» به مفهوم گياهان (نر و ماده) پُربار و پُرفايده است. معادلهايى كه الهلالى ـ محسن‏خان و يوسف‏على ارائه داده‏اند به ترتيب: (plants) of every goodly kind noble Creature, in paris، است كه هيچ كدام با مفهوم ياد شده (هدف) تعادل معنايى ندارد. به علاوه، مفهوم متن‏مدارانه «أَسْبَغَ» فراوان و گسترده كردن است. معادلى كه الهلالى ـ محسن‏خان براى اين گروه‏واژه ارائه داده‏اندhas completed and perfected است كه سنخيتى با مفهوم گفته شده ندارد. يوسف على معادل افزايش‏يافته has made-- flow --in exceeding measure را پيشنهاد داده است كه انعكاس دهنده مفهوم زبان مبدأ است.
4-1-9 توصيف و شرح و بيان و نشانه‏هاى روز قيامت در آيه‏ها و سوره‏هاى ذيل پيوسته آمده است. به علاوه، در سوره مباركه «معارج» آيه‏هاى 6 الى 18 و ده آيه نخست سوره شريفه «قيامت» به طور پيوسته به توصيف اوضاع و احوال قيامت پرداخته است. همين مطلب در آيات ذيل در سوره‏هاى گوناگون آمده است. حق تعالى مى‏فرمايد:
الف: «ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ. وَ ما نُؤَخِّرُهُ اِلاّ لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ. يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ اِلاّ بِاِذْنِه فَمِنْهُمْ شَقِىٌّ وَ سَعيدٌ» (هود، 103ـ105).
1. That is a Day whereon mankind will be gathered together, and that is a Day when all (the dwellers of the heavens and the earth) will be present. And We delay it only for a term (already) fixed. On the Day when it comes, no person shall speak except by His (Allah's) leave. Some among them will be wretched and (others) blessed.
2. That is a day for which mankind will be gathered together: that will be a Day of Testimony. Nor We delay it but for a term appointed. The day it arrives, no soul shall speak except by His leave: of those (gathered) some will be wretched and some will be blessed.
در اين آيه‏ها نوعى تحذير مشاهده مى‏شود كه به ترجمه انتقال داده نشده است. ضمناً در اين آيه‏ها دو وصف از اوصاف قيامت بيان شده است: يكى روزى است كه همه براى آن جمع مى‏شوند و ديگرى روزى است كه مشهود همگان است. چنين ويژگى كمابيش در ترجمه رعايت شده است.
ب: «فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ وَ ما كُنّا غائِبينَ. وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» (اعراف، 7 و 8).
1. Then surely, We shall narrate unto them (their whole story) with knowledge, and indeed We were not absent. And the weighing on that day (Day of Resurrection) will be the true (weighing).
2. And verily We shall recount their whole story with knowledge, for We were never absent (at any time or place). The balance that day will be true (to a nicety);
ملاحظه مى‏شود قاطعيت، تأكيد و قسمِ به كار گرفته شده در آيه 7 در ترجمه به روشنى انعكاس يافته است.
ج: «وَلِلّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ» (جاثيه، 27).
منظور از ساعت «زمان بازگشت همه به سوى خدا» است كه همان روز قيامت است. مترجم در فرايند معادل‏سازى ملزم به رعايت و كاربرد اين مفهوم است.
1. And to Allah belongs the kingdom of the heavens and the earth. And on the Day that the Hour will be established,ــ on that Day the followers of falsehood (polytheists, disbelievers, worshippers of false deities, etc.) shall lose (everything).
2. To Allah belongs the dominion of the heavens and the earth, and the Day that the Hour of Judgement is established ــ that Day will the dealers in falsehood perish!
يوسف على معادل واژه «السّاعَةُ» Hour of Judgement را پيشنهاد كرده است كه اشاره به روز قيامت دارد. الهلالى ـ محسن خان براى بيان مطلب از عبارات تفسيرى مطولى استفاده كرده‏اند كه ضرورتى به كاربست آنها احساس نمى‏شود.
د: در شش آيه نخست سوره «واقعه» اشاره به تحقق وقوع قيامت و توصيف آن شده است. اولين آيه به طور ضمنى بر معناى شرط دلالت دارد، ولى به دنبال شرط، جزا يا نتيجه شرط آورده نشده است. اين سبك و سياق عظمت قيامت را مى‏رساند. خداوند متعال در اين آيات مى‏فرمايد: «اِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ. لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ. خافِضَةٌ رافِعَةٌ. اِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا. وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا. فَكانَتْ هَبآءً مُنْبَثًّا».
اكنون ببينيم مترجمان تا چه حد توانسته‏اند تعادل را در اين فرايند حفظ كنند.
1. When the Event (i.e. the Day of Resurrection) befalls. There can be no denying of its befalling. It will bring low (some); (and others) it will exalt; When the earth will be shaken with a terrible shake. And the mountains will be powdered to dust. So that they will become floating dust particles.
2. When the Event Inevitable cometh to pass, then will no (soul) entertain falsehood concerning its coming. (Many) will it bring low, (many) will it exalt; when the earth shall be shaken to its depths, and the mountains shall be crumbled to atoms, becoming dust scattered abroad.
در ترجمه به تحقق وقوع قيامت اشاره شده است، ولى معناى شرط كه همراه با نوعى فخامت كلامى در بيان عظمت انفجار بزرگ (قيامت) است، در متن ترجمه ملاحظه نمى‏شود.
ه «يَوْمَ تُبْلَى السَّرآئِرُ» (طارق، 9) «روزى كه رازها از پرده برون افتد».
1. The Day when all the secrets (deeds, prayers, fasting, etc.) will be examined (as to their truth).
2. The Day that (all) things secret will be tested.
مفهوم «السَّرآئِرُ» اعمالى مانند نماز، روزه، زكات و هر عمل واجب ديگر است. براى جلوگيرى از درهم ريختگى و پاشيدگى معنا، مترجم بايد با استفاده از پرانتز يا پانوشت واژه مورد نظر را براى مخاطب زبان مقصد توضيح دهد. همان‏گونه كه در متن زبان مقصد ملاحظه مى‏شود، الهلالى ـ محسن‏خان از پرانتز براى بيان واژه «السَّرآئِرُ» استفاده كرده‏اند.
ز: همچنين در آيه 18 سوره مباركه «حاقه» مراد از «تُعْرَضُونَ» عرضه شدن بر حق تعالى در روز قيامت است. خداوند متعال مى‏فرمايد:
«يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفى مِنْكُمْ خافِيَةٌ».
1. That Day shall you be brought to Judgement, not a secret of you will be hidden.
2. that Day shall ye be brought to Judgement not an act of yours that ye hide will be hidden.
صرف نظر از نكات مطرح شده، پيوستگى موجود بين آيه‏ها (پيرامون معاد) در هر دو ترجمه منعكس شده است.
4-1- 10 پيوستگى آيه‏هاى 6 و 7 سوره مباركه «المعارج» در اين نكته است كه كافران به روز قيامت اعتقادى ندارند. از اين رو آنها اعتقادى ظنى دارند و امكان قيامت را بعيد مى‏پندارند. بعيد بودن قيامت عدم باور كافران را انتقال مى‏دهد؛ چرا كه كافران به معاد باور ندارند. آيات 8 الى 12 اشاره مستقيمى به روز قيامت دارد. به پيوستگى دو آيه ياد شده و برگردان انگليسى آنها دقت كنيد.
«اِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيدًا. وَ نَراهُ قَريبًا».
1. Verily! They see it (the torment) afar off, But We see it (quite) near.
2. They see the (Day) indeed as a far-off (event): But We see it (quite) near.
انتظار مى‏رود مسئله عدم اعتقاد كافران به روز قيامت در برگردان انگليسى آيه‏ها به نحوى منعكس شود ولى متأسفانه اين امر در ترجمه محقق نشده است. الهلالى ـ محسن‏خان عقوبت و عذاب را عنوان كرده‏اند كه كافران آن را بعيد مى‏پندارند.

نتيجه

در قرآن شفافيت سخن و كمك‏هاى معنايى محكمات در متشابهات، ارتباط تنگاتنگ واژگان، عبارات و آيه‏ها و يكپارچگى موضوعى از جمله طرح مسئله و راه حل آن، پرسش و پاسخ، شرط و جزاى شرط، نقل قول‏ها، امر و نهى‏ها، تعريض به نكوهش كافران، اشارات ضمنى با استفاده از واژه «قل» كه خطاب به كافران به هدف تحقير و درخور خطاب نبودن آنهاست، استفاده از دلالتهاى لفظى/عقلى، دلالتهاى سياقى، سياق آوايى و مواردى از اين سنخ سازوكارها با هدف برقرارى انسجام و پيوستگى و يكپارچگى متن صورت گرفته است.
مترجم در انعكاس منطقى و طبيعى فرايند «انسجام و پيوستگى» با برخوردارى از توانش متنى زبان مبدأ و به ويژه زبان مقصد توان خود را در انعكاس اين فرايند به كار مى‏بندد. در چنين شرايطى قطعاً متن پيوسته و منسجم نيز خواهد بود، به خاطر داشته باشيم كه انسجام به هيچ عنوان پيوستگى متن را تضمين نمى‏كند؛ هرچند كه عكس اين قضيه صادق است. مترجم با آگاهى از اين مسئله كوشش خود را صرف برقرارى پيوستگى متن مى‏نمايد تا به اين وسيله متنى منسجم، مرتبط و پيوسته به مخاطب خود در زبان مقصد ارائه دهد. بنابراين پيوستگى متنى را بايد از ضرورتهاى ترجمه دانست و مترجم بايد نسبت به برقرارى آن اهتمام بورزد.
در بررسى حاضر، نگارنده علاوه بر موارد فوق‏الذكر به نتايج ذيل رسيده است:
الف: مترجمان قرآن كريم (الهلالى ـ محسن‏خان و يوسف‏على) در به كارگيرى سازوكار انسجام درون‏متنى و برون‏متنى بجز در پاره‏اى موارد توانمند و موفق بوده‏اند.
ب: در ترجمه بيشتر موارد پيوستگى و وحدت موضوعى پيرامون موضوعات متفاوت از قبيل توحيد، قيامت، و شرح و بيان صفات حق تعالى در حد انتظار عمل شده است.
ج: مترجمان در بيان سه مقوله حيات دنيوى، برزخى و اخروى ملزم به استفاده از پانوشت يا ملحقات بوده‏اند.
د: يوسف على در بيان ماههاى حرام و القاب جبرئيل (ع) در حد انتظار عمل نكرده است.
ه: مترجمان در ايجاد تعادل واژگانى و انتقال مفاهيم كلماتى مانند «احد»، «عقبه»، «انزال و تنزيل»، بيان تحذير، معانى كنايى، فخامت سخن و مواردى اين چنين موفقيت چندانى نداشته‏اند.
و: شناخت و درك جغرافياى سخن و انعكاس اين مقوله به نحو شايسته در زبان مقصد از الزامات ترجمه قرآن كريم است كه بايد مورد توجه و دقت مترجمان قرار گيرد.

منابع فارسى/ عربى

حايرى قزوينى، سيدمهدى، ترجمه الاتقان فى علوم القرآن (جلال الدين عبد الرحمن سيوطى) جلد 2، چاپ دوم، تهران، مؤسسه انتشارات اميركبير، 1376.
خرمشاهى، بهاءالدين، قرآن كريم، تهران، انتشارات نيلوفر، 1375.
داد، سيما، فرهنگ اصطلاحات ادبى، چاپ دوم، انتشارات مرواريد، 1383.
سراج، سيدرضا، قرآن مجيد، تهران، شركت سهامى طبع، بى‏تا.
طباطبايى، سيدمحمدحسين، ترجمه تفسيرالميزان، (ترجمه سيد محمدباقر موسوى همدانى)، (20 جلدى)، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1363.
مساعد بن سليمان الطيار، مفهوم التفسير و التأويل والتنزيل، دار طلبه للنشر و التوزيع، قاهره 1428 ه ق.
مكارم شيرازى، ناصر (آيت اللّه‏)، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1381.

منابع انگليسى

Al-Hilali, M.T. & Muhsin Khan, M. The Noble Quran, Riyadh, Saudi Arabia, Darussalam Publishers & Distributors, 1996.
Bach, K. Thought and Reference, Oxford: Oxford University Press, 1987.
Bellert, Irena. On a Condition of the Coherence of Texts. Semiotica 2:335-62, 1970.
Carter, Ronald et al. Working with Texts. London, Routledge, 1997.
Crystal, D. A Dictionary of Linguistics and Phonetics, Cambridge, BASIL Blackwell, (Reprinted) 1990.
de Bono, E. Teaching Thinking: A textbook of creativity. London: Temple Smith, 1976.
Halliday, M.A.K. & Hasan, R. Cohesion in English. London: Longmans, 1976.
Hobbs, J.R. "On the Coherence and Structure of Discourse", Technical Report, No. CSLI- 85-37. Center for Study of Language and Information, Stanford University, 1985.
Larson, M.L. Meaning-based Translation. New York, University Press of America, 1984.
Taber, Charles R. Explicit and Implicit Information in Translation, the Bible Translator, 1970.
Yusuf Ali, A. An Interpretation of the Holy Qur'an, Lahore, 1977.

 

جمعه 24 شهریور 1391  3:12 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

مارمادوك پيكتال اسلام شناس و مترجم قرآن به زبان انگليسي

پيتر كلارك
سيد مجيد رويين تن
براي آن دسته از افرادي كه با ترجمههاي گوناگون قرآن به زبانهاي مختلف آشنايي دارند نام مارمادوك پيكتال نام بسيار آشنايي است، او يكي از بهترين ترجمههاي قرآن را به زبان انگليسي تقديم بشريت تشنة امروز كرده است، و ترجمة وي به دليل اينكه زبان اصلي و مادريش انگليسي بوده است از نظر رواني و تطبيق الفاظ با معاني از كيفيت بسيار بالايي برخوردار است.در اين مقالة كوتاه سعي داريم كه مروري مختصر بر زندگي اين مسلمان انگليسي الاصل داشته باشيم. متأسفانه مسلمانان جهان در مجموع آشنايي چنداني با اين شخصيت فرهنگي و ادبي ندارند، شايد هم يكي از دلايل عمدهاش اعتقاد وي به كار خالصانه براي رضايت خداوند متعال و خالي از هر گونه ريا بوده است، جالب اينجاست كه بر روي سنگ قبر او در قبرستان مسلمانان در بروك وود brookwood در ايالت سوري surroy ـ انگلستان اين جملات به چشم ميخورد.
«كساني كه عمل صالح را تنها به خاطر رضاي خدا انجام داده و خود را تسليم ارادة او مينمايند، پاداششان نزد خداوند خواهد بود و يا به عبارت ديگر پاداش آنها نزديكي به ذات احديت خواهد بود.» پيكتال در يك خانوادة مسيحي و متعصب در سال 1875 ميلادي در يكي از روستاهاي انگلستان به دنيا آمد. پدر و پدربزرگ وي هر دو كشيش بوده و خود او نيز تحت نظر آنان آموزشهاي مقدماتي مسيحيت را ديده بود.
دوران كودكيش توأم با آموزش در مدرسة كشيشهاي مسيحي چيلز فورد chillesford سپري شد، ولي پس از فوت پدر در سال 1881 به اتفاق مادرش به شهركي در نزديكي لندن مهاجرت كرد. آموزش ابتداييپيكتال در خلال سالهاي 1890 ـ 1889 در هاروهيل صورت گرفت. آنگاه به منظور تقويت زبان ايتاليايي و فرانسه مدتها به فلورانس و نوشاتل عزيمت كرد. مادرش پس از اين دوران، و به منظور آموزش هر چه بهتر و آشنايي بااديان مختلف، او را به فلسطين اعزام نمود. عزيمت وي به فلسطين نقطة عطفي در تاريخ زندگي او بود، در آنجا با زبان عربي آشنا شد، و تحت آموزش گرامر و ادبيات اين زبان غني قرار گرفت، در اين سرزمين دوستان مسلمان زيادي پيدا كرد و با آنها به سير و سياحت در لبنان و سوريه پرداخت در خلال همين سالها بود كه وزارت امور خارجة انگلستان پيشنهاد سركنسولي شهر حيفا را به او داد اما پس از مدتي و به دليل سن بسيار پائين او از اين كار منصرف شد ـ در آن سال پيكتال تنها 20 بهار از زندگيش ميگذشت.
در طول اقامتش در فلسطين، بشدت علاقهمند به اسلام و مسلمين شد و در يكي از سفرهايش به سوريه نزد امام جماعت، جامع اموي دمشق رفت و به دين اسلام گرويد، گر چه برخورد شيخ بااو برخورد نامناسبي بود، ولي در ارادة خللناپذير او براي تقرب به اسلام وقفهاي ايجاد نكرد. در سن 21 سالگي و پس از مراجعت از فلسطين با خانم ماريل اسميت ازدواج كرد. در اين سال بود كه نويسندگي را آغاز كرد. داستانهاي كوتاه و بلند او در اوائل قرن بيستم (1903 ـ 1921) شهرت نسبتاً خوبي براي وي به ارمغان آورد اف ـ ام فوستر در سال 1921 دربارةپيكتال نوشت: «او تنها نويسندة انگليسي است كه شرق ميانه و نزديك را بخوبي در ك كرده است.»
كتاب قصههاي مرد ماهي گير وي شهرت بسيار خوبي براي وي كسب كرد و او را در رديف جيمس مورير james Morrier و اثر جاودانيش حاجي باباي اصفهان قرار داد. در دوران بحرانهاي قبل از جنگ جهاني اول در كشورش، پيكتال به تركيه رفت و در آنجا بود كه با واقعيت تلخ، توطئة ابر قدرتها براي نابودي امپراتوري پر قدرت عثماني آشنا شد و در آن كشور انجمن دوستي بريتانيا و تركيه را تشكيل داد و در ماه اوت 1914 هنگامي كه انگلستان به طور رسمي به تركيه اعلام جنگ كرد، بيطرفي خود و سازمان ذي ربط را اعلام نمود. از اينجا بود كه صداي اعتراضش را بر عليه سياستهاي استعمار گونة انگليس و فرانسه آغاز كرد، و بشدت با موافقت نامة Sykes - picot كه در سال 1916 بين فرانسه و انگليس به امضا رسيد مخالفت نمود. بر اساس اين موافقت نامه و پس از شكست امپراتوري عثماني، سرزمينهاي عربي بين دو كشور فرانسه و انگليس تقسيم شد.
به دليل همين مخالفتها بود كه مارك سيكس mark Sykes وزير خارجة وقت انگلستان برايش نوشت: «براي شما شايسته نيست كه با دشمن امپراتوري طرح دوستي بريزيد.»
پيكتال به دليل حمايتهاي جسورانه و بيدريغش از مسلمين شانس هاي بزرگي را در عالم سياست از دست داد، براي مثال شانس عضويت در دفتر كشورهاي عرب ـ قاهره را به طور قطع از دست داد به همين دليل به جاي وي تي ـ اي لورنس عضويت دفتر را پذيرفت.
پس از شكست امپراتوري عثماني، پيكتال كه عملاً نتوانسته بود قدم مثبتي براي مسلمين بردارد، تصميم گرفت خود پرچمدار مبارزه عليه استعمار گردد. لذا شروع به ايراد يك سلسله سخنراني در مجامع علمي و ادبي آن وقت در انگلستان تحت عنوان «اسلام و پيشرفت» كرد، او نهايتاً در تاريخ 29 نوامبر سال 1917 به دين اسلام مشرف شد و به طورعلني نيز آنرا اعلام و نام شريف «محمد» را نيز براي خود انتخاب كرد.
در سالهاي 1920 و برابر آمار حدود 1000 نفر مسلمان انگليسي و 10000 نفر مسلمان غير انگليسي در سراسر انگلستان وجود داشت، پيكتال بزودي به عنوان رهبر مسلمانان انتخاب شد و در يكي از مساجد لندن به امامت جماعت منصوب گرديد. در اين زمان شروع به ايراد سلسله سخنرانيهاي مختلف كرد، و با تسلطي كه بر قرآن داشت موفقيت چشمگيري به دست آورد وي به طور مرتب مسلمانان غير بومي را به تقوا و رفتار صالح در اجتماع غرب فرا ميخواند، و سعي داشت تا بدين وسيله ابهامات و ذهنيت غرب از مسلمين را اصلاح نمايد.
او معتقد بود كه ثروت اندوزي و توجه بيش از اندازه به زر و زيور دنيا نميتواند در خط صحيح اسلام باشد و تمسك به زندگي دنيوي و شغل و ماديات را وسيلهاي براي دوري قلب و روح از اسلام ميدانست.
پيكتال به جهاد با نفس و جهاد در راه خدا معتقد بود و در طول زندگي نيز بدان عمل نمود. او عقيده داشت كه اسلام ديني قابل انعطاف بوده و براحتي قادر است مشكلات و معضلات جوامع بشري را در آينده حل كرده و زخم هاي عميق جوامع را التيام بخشد.
او مبارزه و جنگ را جزء اجزاي لايتغير زندگي ميدانست و معتقد بود كه اسلام با اين دو پديده برخورد بسيار معقول و منطقي داشته ولي مسيحيت به دليل بافت ايدئولوژيكي آن، اين دو واقعيت را انكار مينمايد. از همين روست كه در اسلام، مبارزه و جهاد و جنگ، جايگاهي ويژه دارد ولي در مسيحيت چنين نيست.
او علي رغم اطلاعات عميقش از اسلام، براستي كه زنداني زمان خويش بود. پيكتال معتقد به تبليغ جهاني اسلام بود، و هميشه ميگفت كه پيامبر خود جنگ را دوست نميداشت. اما هنگامي كه دشمن براي ريشه كن كردن اسلام به مرزهاي اسلام حمله كرد، آنگاه او و پيروانش از جنگجوترين افراد نيز جنگجوتر گرديدند. وي معتقد بود بدون كسب قدرت سياسي، اجراي احكام الهي برروي زمين امكانپذير نبوده و شايد غيرممكن باشد.
پيكتال اسلام را برتر از نژاد، طبقه اجتماعي، و مليت گرايي ميدانست و معتقد بود كه رسول اكرم(ص) عملاً و در طول زندگي گهربارش با هر سة اين پديدهها مبارزه كرد و در عوض درس برادري و برابري را به مسلمين جهان آموخت. در اين زمان پيكتال يك شخصيت بين المللي مسلمان شده بود. در سرتاسر دنيا خصوصاً در شبه قاره و كشورهاي عرب، و تركيه به او به عنوان يك مسلمان مبارز و انديشمند مينگريستند. در سال 1920 هنگامي كه مولانامحمد علي از شبه قاره به انگلستان آمد، او به استقبالش شتافت و به افتخار وي ميهماني شكوهمندي بر پا نمود در اينجا بود كه جريان سرنوشت او را در مسير ديگر يا بهتر بگوييم در آخرين مرحله از زندگي پر از فراز و نشيبش قرار داد. پس از ملاقات با مولانا محمد علي، به هندوستان رفت و سردبير روزنامة «بمبي كرونيكال»شد.
در اين سرزمين، شروع به ايراد سخنرانيها و برپايي ميزگردهاي مختلف كرد و بر خلاف ميل عوامل نايب السلطنه انگليس به مخالفت خود با جلوههاي گوناگون استعمار پرداخت.
در سال 1925 و بر اثر يك سلسله اختلافات با صاحبان روزنامة «بمبي كرونيكال»، از كار خود استعفا كرد، و مديريت دبيرستاني در حيدر آباد دكن را پذيرا شد. او حدود 10 سال در اين شهر باقي ماند و به عنوان نمايندة تام الاختيار راجة حيدر آباد در ميز گرد لندن در سال 1930 شركت كرد.
در سال 1925، يك سلسله سخنراني پيرامون «ابعاد فرهنگي اسلام» در كميتة مسلمانان مدرس ايراد نمود، كه بعدها و تحت همين عنوان به چاپ رسيد، پس از چندي او به سمت سردبير مجلة «فرهنگ اسلامي» در دانشگاه عثماني انتخاب گرديد. در سال 1928 توسط خانوادة پرقدرت نظام مأمور به ترجمه قرآن به زبان انگليسي شد.
در واقع او اولين مترجم قرآن به زبان انگليسي بود. او اعتقاد داشت كه قرآن نميتواند به زبان ديگري ترجمه شود و به همين دليل ترجمة خود را معني و مفهوم قرآن مجيد ناميد.
در خلال ترجمة قرآن شريف او كراراً با علما و دانشمندان الازهر مصر به بحث و گفتگو و تبادل نظر ميپرداخت.
پيكتال قرآن را يكي از عجايب جهان ميدانست و معتقد بود كه هيچ كتابي در جهان قادر به برابري با آن نيست. او نه تنها آيه به آيه قرآن را آن هم به زبان سليس عربي ميدانست، بلكه سعي ميكرد در طول زندگيش از دستورات حياتبخش آن نيز سرپيچي ننمايد.
پيكتال پس از ترجمة قرآن در سال 1933 به انگلستان بازگشت و در ماه مي سال 1936 در اثر ابتلا به يك بيماري خوني دارفاني را وداع گفت و امام جماعت مسجد بروك وود برجنازة او نماز خواند و در حالي كه جسدش به وسيلة دوستان و علاقمندانش تشييع ميشد در قبرستان مسلمانان اين شهر به خاك سپرده شد.
Golestan Quran Weekly, Serial 146, N 102
جمعه 24 شهریور 1391  3:12 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

بررسى و مقايسه چهار ترجمه انگليسى از قرآن كريم

سيد محمد جواد وزيرى فرد

مقاله بررسى و مقايسه چهار ترجمه انگليسى قرآن كريم، با بررسى ترجمه سوره مريم در هر يك از چهار ترجمه آرتور جى. آربرى (Arthur J. Arberry) ،پيكتهال ,(Marmaduke Pickthal) مير احمد على (S. V. Mir Ahmad Ali) و عبدالله يوسف على (Abdullah Yusuf Ali) به مقايسه ترجمه‏ها مى‏پردازد.
اين مقاله با بيان ده نكته اساسى و يك نتيجه‏گيرى در مورد استفاده از ترجمه‏ها به پايان مى‏رسد.
ترجمه انگليسى قرآن كريم توسط آقاى آرتور جى. آربرى ترجمه‏اى است فاقد هر گونه توضيح و تفسير و پاورقى و امثال آن و فقط به ترجمه صرف اكتفا كرده است.
نقص بزرگ اين ترجمه همراه نبودن متن عربى با ترجمه است كه علاوه بر آنكه براى خواننده و محقق مشكل مقابله و تطبيق را افزايش مى‏دهد از ديدگاه مسلمانان يك كار غير اخلاقى و نوعى جسارب نيز محسوب مى‏شود.
آربرى قبل از شروع ترجمه پيشگفتارى آورده است كه عمده‏ترين مطلبى كه در آن آمده است ادعاى مترجم به روان بودن ترجمه‏اش نسبت‏به همه ترجمه‏هاى موجود و مقايسه چند آيه از ترجمه خودش با بعضى ترجمه هاست.
او مى‏نويسد: اولين ترجمه قرآن به زبان غربى توسط محقق انگليسى رابرت رتننسيس (Robertus Retenesis) انجام شد.
وى آشفتگيهاى ترجمه قرآن به انگليسى در طول يك قرن را به آوردن چند نمونه ترجمه يادآور شده است و علت تاثير نگذاشتن قرآن بر خوانندگان را نيز همين ترجمه‏ها مى‏داند و يادآورى مى‏كند كه: فصاحت و بلاغت قرآن، آهنگ متن عربى آن چنان مخصوص به خود و منحصر به فرد و قوى و در حدى برانگيزاننده احساسات است كه هر ترجمه‏اى هر قدر هم خوب و قوى باشد و با واقعيت هستى پيوند محكمى داشته باشد باز هم تصوير ناقص و نارسائى از شكوه و جلال درخشان نسخه اصلى خواهد بود. دليل عمده من براى عرضه ترجمه‏اى تازه از كتابى كه تاكنون بارها ترجمه شده اين است كه هيچ يك از ترجمه‏هاى پيشين تلاش جدى براى پيروى حتى ناقص و اندك - از موضوعات و عبارات فصيح و بليغ و آهنگينى كه شكوه و تعالى قرآن است نداشته‏اند، و من در حال باز كردن راهى تازه هستم.
آرتور جان آربرى كه مدتى به عنوان رئيس بخش ادبيات دانشگاه قاهره خدمت كرده با ادبيات و شرايط اجتماعى خاورميانه مسلمانان آشنا شده است در دوره حياتش در حدود بيست كتاب درمسائل اسلامى تاليف نموده كه بسيارى از آنها شاعرانه و عارفانه است و در اين ترجمه مشخص نكرده است كه از چه منابعى بهره جسته است و ظاهرا همچنان كه خود گفته بيشتر در صدد بوده است تا بتواند خصوصيات قرآن را در زبان مقصد تقليد كند و كمتر به استفاده از منابع در تحقيق مطالب توجه داشته است‏يا لااقل چيزى ذكر ننموده است.
ترجمه قرآن كريم توسط آقاى پيكتهال ترجمه‏اى است‏خالى از هر گونه توضيح و تفسير با پاورقيهاى اندك و معرفى بسيار مختصر هر سوره در آ غاز آن و يك پيشگفتار و مقدمه از مؤلف كه درابتداى كتاب آورده است.
مترجم درپيشگفتار، بعد از بيان هدف كار خويش مى‏نويسد: به طور طبيعى و به عنوان يك ادعاى معقول ممكن است گفته شود كه هيچ كتاب مقدس آسمانى نمى‏تواند توسط كسى كه به تعليمات و پيام آن اعتقاد و باور ندارد ترجمه و به ديگران عرضه شود و اين نخستين ترجمه انگليسى قرآن كريم است كه توسط يك فرد انگليسى كه خود مسلمان است صورت مى‏گيرد. عقيده اين مترجم اين است كه قرآن ترجمه‏پذير نيست. اين ترجمه تحت الفظى است و سعى شده است عبارات و زبان مناسب به كار گرفته شود، اما حاصل كار قرآن مجيد نيست كه آهنگى تقليدناپذير داشته و بتواند با تحريك احساسات اشكها را جارى سازد و انسان را به وجد آورد. اين ترجمه هرگز جاى قرآن عربى را نمى‏گيرد و به اين منظور هم انجام نشده است.

جمعه 24 شهریور 1391  3:13 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ترجمه‏ هاي ترجمه نشدني

أي. آر. كيدوي - زهرا آقا محمّد شيرازي

با توجه به اين حقيقت تاريخي كه نظر مسلمانان اوليه درباره‌ي ترجمه و متن عربي قرآن ثابت نبود‌ـ‌همان‌گونه كه نظر عموم مسلمانان تا امروز نيز چنين است‌ـ ترجمه ممكن است بخش بديهي از كار تفسيري مسلمانان تلقي شود. به‌هرحال، با وجود اين‌كه موضوع تفسير قرآن آن‌چنان مورد بحث نبوده، اما هميشه به انگيزه‌هاي احساسي پشت ترجمه‌ي متن قرآني به زبان هاي غير عربي، با بدگماني نگريسته شده است. اين واضح است چون نياز به ترجمه‌ي قرآن در شرايط تاريخي‌اي بروز كرد كه عده‌ي زيادي از مردم غير عرب، اسلام را پذيرفته بودند و ايجاد گرايش جديد زباني در محتواي وحي، چنان‌چه ـ‌براي مثال‌ـ در مورد كتب عهد جديد مسيحيان اتفاق افتاد، مي‌توانست به پيشرفت‌هاي غير قابل پيش‌بيني و نامطلوب در قالب مذهب اسلام بيانجامد.1
نياز مسلمانان به ترجمه‌ي انگليسي قرآن اساساً براي مبارزه با تلاش مبلّغان مذهبي بود. به‌دنبال يك سابقه‌ي تاريخي طولاني مجادله‌آميز، كه بخشي از هدف آن توليد يك نسخه‌ي اروپايي معمولاً غلط و گيج كننده از كتاب آسماني مسلمانان بود، مبلّغان مسيحي در قرن هجدهم يورش خود را از لحاظ سياسي، به اسلام، با توسعه‌ي ترجمه‌هاي قرآن شروع كردند.
واضح است، كه مسلمانان نمي‌توانستند اجازه دهند، تلاش مبلّغان مسيحي كه مرتّب صحّت متن را با تفسير خصومت‌آميز خود زير سئوال مي‌بردند، بدون مخالفت، و كنترل نشده باشد. از اين‌رو، آن‌ها تصميم گرفتند كه ترجمه‌اي صحيح از متن قرآن، همراه با خلاصه‌اي موثق از تعاليم آن را، به دنياي اروپا ارائه كنند. بعدها، ترجمه‌هاي ايشان به معناي خدمت حتي به مسلماناني بود كه تنها از طريق زبان‌هاي اروپايي مي‌توانستند به وحي قرآني دسترسي داشته باشند. طبيعتاً زبان انگليسي مهم‌ترين زبان براي هدف مسلمانان پنداشته مي‌شد. مهم‌تر از همه، به دليل وجود امپراطوري بريتانيا كه بعد از كشورهاي عثماني بيشترين تعداد مسلمان را داشت، زبان انگليسي از اهميّت خاصي برخوردار بود.
به هرحال همان منطق براي حركت‌هاي فرقه‌اي درون اسلام و يا حتي گروه مرتد خارج از اسلام، از قبيل قدياني‌ها، به‌كار مي‌رود؛ كه فعاليت‌هاي ترجمه‌ي قابل ملاحظه‌ي آن‌ها با انگيزه‌ي اعلام وحدت ايدئولوژيك بود.گرچه تعداد زيادي كتاب در زمينه‌ي ابعاد گوناگون قرآن وجود دارد، ولي تا به‌حال هيچ كار قابل توجهي انجام نشده است، تا انبوه ترجمه‌هاي انگليسي موجود قرآن را نقادانه بيازمايد.
حتي اطلاعات مربوط به فهرست كتب در اين موضوع قبل از ظهورِ نسبتاً اخيرِ فهرست جهاني ترجمه‌هاي معاني قرآن مقدس2، واقعاً كم بود. اين فهرست شامل جزئيات نشر رسمي ترجمه‌هاي قرآن در شصت و پنج زبان است.
اثر كم‌و‌بيش مهمي در اين زمينه قبلاً توسط دكتر حميداللّه، از پاريس نوشته شده است. ادبيات عربي تا پايان دوره‌ي اميه3 ، كه ضميمه‌ي تاريخ ادبيات عربي كمبريج جلد اوّل است، فهرست كتبي از ترجمه‌هاي قرآن به زبان‌هاي اروپايي است، كه توسط جي.دي.پيرسون (J.D.Pearson) آماده شده است. مقاله‌ي اخير در دايرة‌المعارف اسلام موجود است.
از آن‌جا كه بر هيچ‌يك از آثار ياد شده، حاشيه نوشته نشده است، خواننده نظري راجع به تركيب ذهني مترجم، پيش‌پندار متعصبانه‌ي او و روش و كيفيت ترجمه‌ي او به‌دست نمي‌آورد.
در هر صورت، فصل كوتاهي با نام: قرآن و فضل و كمال اروپايي، در مقدمه‌اي بر قرآن بل و وات (Bell and watt) آمده است4، كه گرچه از نظر تهيه‌ي اطلاعات و زمينه براي كار مستشرقان در مطالعات قرآني و ترجمه‌ها مفيد است، لكن كمابيش به همان دلايل براي عموم خوانندگان مسلمان از ارزش كمي برخوردار است. بنابراين، تحقيقاتي كه در آن بر جنبه‌هاي ترجمه‌ي قرآن تأكيد مي‌شود، مورد نياز است تا مبادا عالمان غربي خوانندگان غير عرب خوش‌بين و بي‌توجه به خطرات را منحرف كنند.
در اين بررسي تلاش شده است تا خصوصيات و كمبودهاي ترجمه‌هاي كامل و اصلي قرآن مطرح شود.
ترجمه‌هاي انگليسي اوّليه‌ي قرآن توسط مسلمانان، اساساً از اشتياق افراد متقي براي ردّ ادّعاهاي مبلّغان مسيحي بر عليه اسلام به طور كل و قرآن بالاخص ريشه مي‌گرفت.
ترجمه‌هاي زير گوياي اين گرايش است:
1. احمد عبدالحكيم خان، قرآن مقدس: با يادداشت‌هاي كوتاه مبني بر قرآن مقدس يا سنت‌هاي موثق پيامبر يا كتب عهد جديد مسيحيان يا حقيقت علمي، از تمام افسانه‌هاي جعلي، تاريخ مشكوك و تئوري‌هاي مورد بحث با دقت اجتناب شده است.5
2. حيرت دهلوي، قرآن: اين ترجمه كه توسط عالمان فقيه آسيايي تهيه شده و توسط ميرزا حيرت دهلوي ويراستاري شده است، پاسخي است كامل و جامع به انتقادات متعدد قرآن، كه توسط نويسندگان مختلف مسيحي از قبيل دكتر: سيل (Sale)، رادول (Rodwell)، پامر(Paimer) و سر‌دابليو مور (Sir.w.Muir) نوشته شده است.6
3. ميرزا ابو‌الفضل، قرآن: متن عربي و ترجمه‌ي انگليسي، همراه خلاصه، كه به ترتيب زمان وقوع مرتب شده است.
از آنجا كه هيچ‌يك از اين ترجمه‌ها توسط يك عالم مشهور انجام نشده، هم كيفيت ترجمه و هم سطح تحقيق خيلي بالا نيست و اين آثار صرفاً جنبه‌ي تاريخي دارد. كارهاي بعدي به هرحال تلاشي كامل‌تر و عالمانه‌تر را منعكس مي‌كند.
4.محمدمار مادوك ويليام پيكتال (‌Piektal)، نويسنده‌ي انگليسي كه اسلام را پذيرفت، از نظر مطرح كردن يك ترجمه‌ي عالي از قرآن، به زبان انگليسي، با عنوان معناي قرآن عظيم متمايز است.7
اين ترجمه بسيار محتاطانه و به زيبايي به نسخه‌ي اصلي نزديك است، اگرچه اكنون زبان آن تا حدودي انگليسي قديم است، ولي به‌هر حال، يكي از ترجمه‌هاي انگليسي با كاربرد بسيار زياد است، يادداشت‌هاي روشن‌گر و اطلاعات ضميمه‌اي كمي دارد كه مسلماً براي يك خواننده‌ي آشنا به قرآن خيلي مفيد نيست.
5.قرآن مقدس: ترجمه و تفسير8، نوشته‌ي عبداللّه يوسف علي، شايد عوام پسندترين ترجمه، به عنوان يك موفقيت اصلي ديگر در اين زمينه است.
يوسف‌علي، يك مستخدم دولتي، عالمي در آداب و رسوم باستاني مسلمانان بود، تعجبي ندارد كه برخي از يادداشت‌هاي انبوه او به‌خصوص راجع به جهنم و بهشت، ملائك، جن و تعدد زوجات و غيره طرز فكر شبه عقل‌گرايي زمانش را منعكس مي‌كند، چنان‌كه آثار اس.احمد و اميرعلي، چنين است.
تأكيد بيش از حدّ او بر موجودات روحاني نيز، نظر جهاني قرآني را بد جلوه داده است. در مقابل، حقيقت اينست كه يوسف علي، بي‌شك يكي از معدود مسلماناني است كه، تسلط عالي بر زبان انگليسي داشت، اين مورد در ترجمه‌اش كاملاً منعكس است. گرچه كار او بيشتر يك ترجمه‌ي آزاد است تا ترجمه‌ي تحت اللفظي، با وجود اين دقيقاً مفهوم نسخه‌ي اصلي را مي‌رساند.
6.قرآن مقدس: با ترجمه و تفسير انگليسي،9 از عبدالمجيد دار آبادي، كه كاملاً منطبق بر نظر سنتي است.
اين اثر شبيه كار قديمي‌تر پيكتال، يك ترجمه‌ي دقيق است كه با يادداشت‌هاي مفيدي در زمينه‌ي موارد تاريخي، جغرافيايي و آخرت‌شناسي تكميل مي‌شود. به‌خصوص بحث‌هاي روشنگري در زمينه ي مذهب تطبيقي دارد. گرچه يادداشت‌ها غالباً جامع نيست، ولي به برطرف كردن ترديدها در ذهن خوانندگان غربي كمك مي‌كند. به‌هرحال اين كتاب شامل اطلاعات ناكافي درباره‌ي سوره‌ها (فصل‌هاي قرآن) است و برخي نوشته‌ها نياز دارد كه به روز شود.
7. معناي قرآن:10 نسخه‌ي انگليسي آن، اثر بزرگ سيد ابوالعلاء مودودي است. تفهيم القرآن اردو، يك ترجمه‌ي تفسير از قرآن است كه در آن عظمت و شأن نسخه‌ي اصلي به طور قابل ملاحظه‌اي نمايان است. از آن‌جا كه مودودي، از مهارت زيادي در تحقيق مدرن و سنّتي بهره مي‌برد، اثر او كمك مي‌كند كه انسان دركي از قرآن به عنوان منبع هدايت داشته باشد. جدا از مرتب كردن آيات و سوره‌ها در شرايط زمان خودش، نويسنده از طريق نوشته‌هاي جامع، دائماً پيام جهاني قرآن را به زمان خود مي‌رساند، و مشكلات خاص آن را نقل مي‌كند. بحث منطقي، حساسيت زياد، كاربرد خردمندانه‌ي تحقيق سنّتي مسلمانان و راه حل‌هاي عملي مسائل روز، باعث شده است، كه در مجموع، اسلام را به عنوان يك راه كامل زندگي و جاده‌اي مستقيم براي تمام بشر نشان مي‌دهد، از آنجا كه ترجمه‌ي اين اثرِ فوق العاده گران‌بها (قرآن)، كه توسط محمد‌اكبر انجام شده است، به طرز رقت‌انگيزي ضعيف و كسل كننده است. ترجمه‌ي انگليسي جديد از كل اثر، زير نظر بنياد اسلامي ليستر در حال انجام است.
8.پيام قرآن: نوشته‌ي محمد اسد،11 يك ضميمه‌ي جالب به بدنه‌ي ترجمه‌هاي انگليسي را در پوشش انگليسي ساده نشان مي‌دهد. با اين حال اين اثر با انحراف از نقطه نظر عقايد سنّتي اسلام در بسياري از موارد ضعيف به نظر مي‌رسد.
اسد برخلاف اين كه برخي از بيانات قرآني را به صورت تحت اللفظي در نظر مي‌گيرد، وقوع وقايعي از قبيل انداختن ابراهيم در آتش، صحبت كردن عيسي در گهواره و غيره را رد مي‌كند. او هم‌چنين لقمان، خضر و ذو‌القرنين را به عنوان اشخاص اسطوره‌اي ملاحظه مي‌كند. و نظرات ضد عقايد سنتي در زمينه‌ي منسوخ شدن آيات دارد. اگر اين نقص‌ها را كنار بگذاريم، اين ترجمه‌ي بسيار خوانا شامل اطلاعات خوب و مفيدي ـ گرچه گاهي غير قابل اعتماد‌ ـ‌ درباره‌ي سوره‌هاي قرآني است و هم چنين نوشته‌هاي جامعي در زمينه‌ي موضوعات قرآني ارائه مي‌كند.
9. قرآن: اوّلين نسخه‌ي آمريكايي،12 در گذشته‌اي نه چندان دور توسط يك مسلمان انگليسي زبان ديگر، تي.بي.اروينك (T. B. irving) است، كه پيدايش ترجمه‌ي انگليسي تخصصي اخير را نشان مي‌دهد. اين اثر فاقد نوشته‌هاي متني و توضيحي است.
اروينگ با استفاده از داوري خودش؛ براي هر‌ركوع قرآني (بخش)، موضوعاتي را تعيين كرده است. گرچه از انگليسي جديد و قوي استفاده شده است، لكن در مجموع از نمونه‌هاي ترجمه‌ي غلط و عبارات بي‌ربط، آزاد نيست.
اروينگ با در نظر گرفتن خوانندگان آمريكايي، به‌خصوص جوانان؛ از اصطلاحات انگليسي آمريكايي زيادي استفاده كرده، كه در جاي خود برازنده‌ي شكوه سبك و طرز بيان قرآن نيست.
علاوه برموارد بالا، تعدادي ترجمه‌هاي ديگر توسط مسلمانان وجود دارد، لكن به عنوان اقدام مهمي در اين زمينه دسته‌بندي نمي‌شود، كه عبارتند از:
1. الحاج حافظ غلام سرور، ترجمه‌ي قرآن مقدس (سنگاپور، 1920م)
2. علي احمد خان جلاندري، ترجمه‌ي قرآن مقدس با شكوه، با تفسير (لاهور، 1962م)
3. عبد‌الرحمان تارك و ضياء الدّين گيلاني، قرآن مقدس، ترجمه به زبان انگليسي (لاهور، 1966م).
4. سيّد عبد‌اللطيف، القرآن: ترجمه به زبان انگليسي (حيدر آباد، 1969م)
5. هاشم اميرعلي، پيام قرآن در مقايسه (توكيو، 1974م)
6. تقي الدّين الهلالي و محمّد حسن خان، ترجمه‌ي مشروح انگليسي از قرآن مقدس: نسخه‌ي خلاصه شده‌ي ابن خطير، تكميل شده با الطبري و نظراتي از صحيح بخاري (شيگاگو، 1977م)
7. محمّد احمد مفسّر، قرآن: اوّلين تفسير به زبان انگليسي (لندن، 1979م)
8. محمود.واي.زيد، قرآن: يك ترجمه‌ي انگليسي از معناي قرآن (تصحيح و تجديد نظر شده، با همكاري كميته‌ي عالمان مسلمان) (بيروت، 1980م)
9. اس. ام. سرور، قرآن مقدس: متن عربي وترجمه‌ي انگليسي (المهرست، 1981م)
10. احمد علي، القرآن: ترجمه‌ي تفسيري (كراچي، 1984م)
(به دليل اظهارات كفرآميزي كه در قرآن: آخرين نسخه‌ي انگليسي تأليف شده) (تاكسون، 1978م) نوشته‌ي رشاد خليفه وجود دارد، اين كتاب جزء ترجمه‌هاي مسلمانان ذكر نشده است.
برخي از ترجمه‌هاي مسلمانان نيز، تعصبات قوي فرقه‌گري مترجمان آنها را نشان مي‌دهد. براي مثال نظرات شيعه در تفسيرهاي همراه كتاب‌هاي زير كاملاً منعكس است:
اس. وي. مير احمد علي، قرآن مقدس با ترجمه‌ و تفسير انگليسي، برطبق نسخه‌ي اهل بيت مقدس و شامل نوشته‌هاي خاص از حجت‌الاسلام آيت اللّه حاجي ميرزا مهدي پويا يزدي، در زمينه‌ي جنبه‌هاي فلسفي آيات است (كراچي، 1964م)؛
ام. اچ. شاكر، قرآن مقدس (نيويورك، 1982م)؛
سيّد محمّد‌حسين الطباطبايي، الميزان: تفسيري از قرآن، ترجمه شده از فارسي به انگليسي توسط سيّد سعيد اختر رضوي (تهران، 1980م). تا به‌حال پنج جلد اين اثر منتشر شده است.
ترجمه‌ي ديگر كه گوياي وضع فرقه‌اي بارلوي است، قرآن مقدس، نسخه‌ي انگليسي از احمد رضا خان بريلي، ترجمه‌ي اردو، توسط حنيف اختر فاطمه (لاهور،‌ان.دي) است.
چنان‌چه قبلاً اشاره شد، قدياني‌ها اگرچه اسلام كنترل نشده دارند، لكن فعالانه به ترجمه‌ي قرآن پرداخته‌اند، غير از انگليسي، ترجمه‌هاي آنها در بسياري از ترجمه‌هاي اروپايي و آفريقايي موجود است.
قرآن مقدس: ترجمه‌ي انگليسي (لاهور، 1917م) از محمدعلي، آغاز اين تلاش را نشان مي‌دهد. اين مترجم قدياني، به دليل سوء تفسير چندين آيه‌ي قرآني گناهكار است. به‌خصوص آياتي كه مربوط به مسيح موعود، معجزاتش و ملائك‌شناسي قرآني است.
تحريف‌هاي مشابه به ترجمه‌ي قدياني ديگر، كه توسط شر علي انجام شده، آسيب مي‌رساند. عنوان كتاب قرآن مقدس: متن عربي با ترجمه‌ي انگليسي (ربوا،1955م) زير نظر ميرزا بشير‌الدّين محمّد احمد، دومين جانشين «مسيح موعود» و رئيس احمديه انجام شد. اين اثر بارها چاپ شده، نسخه‌ي رسمي قدياني را از قرآن نشان مي‌دهد.
بدون پوزش، شرعلي به ميرزا غلام احمد به عنوان «مسيح موعود» اشاره مي‌كند و بسياري از آيات قرآن را ترجمه و تفسير غلط مي‌كند.
قرآن: متن عربي و ترجمه‌ي انگليسي (لندن، 1970م) نوشته‌ي ظفراللّه‌خان، به عنوان يك اقدام قدياني قابل توجه ديگر در اين زمينه معرفي مي‌شود.
ظفراللّه، مثل قدياني‌هاي ديگر، آيات قرآن را مي‌پيچد تا اين نظر را بدهد كه دَر پيامبري با پيامبر اسلام بسته نشد. تحميل نظرات نادرست ديگر درباره‌ي متن قرآن در ترجمه‌هاي قدياني زير نيز يافت مي‌شود:
ـ‌كمال‌اللّه و نظير احمد، يك تفسير جاري از قرآن مقدس (لندن،1948م)
ـ‌صلاح‌الدّين پيير، قرآن شگفت‌انگيز (لاهور،1960م)
ـ‌مالك غلام فريد، قرآن مقدس (ربوا، 1962م)
ـ‌خادم رحمان نوري، تفسير جاري قرآن مقدس با نظرات داخل قلاب [] (شلانگ، 1964م)
ـ‌فيروز‌الدّين روح، قرآن (كراچي، 1965م)
غير از قدياني‌ها، مبلّغان مذهبي مسيحي، فعّال‌ترين مترجمان غير مسلمان قرآن بوده‌اند. چنان‌چه قبلاً توجه شد، ريشه‌هاي اين رسم ننگين به انگيزه‌هاي مبلّغان ضد اسلامي برمي‌گردد.
پس تعجبي ندارد كه اين ترجمه‌ها منصفانه نباشد، زيرا آن‌ها مملو از تقدّم و تأخّرها، حذفيّات، اختيارات بدون توضيح، و اشتباهات غير قابل بخشش است.
يك نمونه‌ي بسيار خام روش مستشرق ـ مبلّغ براي قرآن، در القرآن محمود، نوشته‌ي الكساندر راس (Alexander ross)، ترجمه شده از عربي به فرانسه توسط سر درير (seiur Duryer) است، كه اخيراً براي رضايت همه‌ي كساني كه مي‌خواهند به بيهودگي‌هاي تركي نگاه كنند، به انگليسي ترجمه شده است. (لندن،1949م)
در ترجمه‌ي قرآن، نيّت راس، قاضي عسگر شاه چارلز اوّل، اين بود: من خوب فكر كردم كه آن را به رنگ آن‌ها در آورم كه شما دشمنانتان را با تمام وجودشان ببينيد، شما بايد براي روبرو شدن… با القرآن او آماده شويد.
در همان رگ ضداسلامي متعصب [ترجمه‌ي او] دو ضميمه با عنوان يك اخطار يا موعظه‌ي ضروري براي كساني كه مايلند بدانند چه استفاده‌اي از القرآن مي‌توان نمود يا آيا در قرائت آن خطري است (صفحات 20ـ406) و زندگي و مرگ محمد: پيامبر ترك‌ها و نويسنده‌ي القرآن در صفحات‌395ـ 405 موجود است.
جرج سيل، حقوقدان، «قرآن» خود را كه القرآن محمد ناميده شد، در سال 1734م، در لندن بوجود آورد، كه در آن زمان مشهورترين ترجمه‌ي انگليسي بوده است.
گفتمان مقدماتي جامع سيل كه اساساً با سيره و قرآن سروكار دارد، دشمني عميق او را با اسلام و اين‌كه او قصد تبليغ مذهبي داشته را فاش مي‌كند. از اين نظر كه او قواعدي را پيشنهاد مي‌كند كه بايد در زمينه‌ي ارتداد محمدي‌ها رعايت شود.
اين ترجمه نمونه‌هاي زيادي از حذف، تحريف و الحاق دارد.
جِي.ام.رادول (J.M.Rodwell) رئيس اس.تي.اتلبرگا (S.t.Ethrlberga)، لندن، با نارضايتي از اثر سيل، ترجمه‌ي خود را تحت عنوان قرآن (لندن،1961م) ارائه داد.
غير از مطرح كردن همه گونه ادعاهاي وحشيانه و زننده كه او در مقابل پيامبر و قرآن در ديباچه دارد، او محكوم به جعل به اصطلاح نظم زماني سور قرآن است. ترجمه‌ي او و تفاسير خيالي او در نوشته‌هايش اشتباهات بزرگي دارد.
اي.اچ.پامر. يك عالم اهل كمبريج، كتاب‌هاي مقدس سري شرق مكس ملر (Max Muller) ترجمه‌ي جديدي از قرآن را به او سپرد. بنابراين ترجمه‌ي‌او با نام قرآن در سال 1880م، در لندن چاپ شد. درباره‌ي ارزش ترجمه‌ي پامر، بايد به مقاله‌ي اي.آر.نيكل (‌A.R.Nykl)، حاشيه‌اي بر قرآن اي.اچ.پامر مراجعه كرد كه در روزنامه‌ي جامعه‌ي شرقي آمريكايي، (1936م) صفحات 77ـ84 منتشر شده، كه در آن به بيش از 65 نمونه‌ي حذف و غلط در ترجمه‌ي پامر اشاره شده است.
ريچارد بل (Richard Bell)، قاري عربي دانشگاه ادينبرو، و يك خاورشناس تأييد شده، ترجمه‌اي از قرآن با توجه خاص به نظم سوره ارائه كرد، چنان‌چه از عنوان اثر مشخص است قرآن ترجمه شده با مرتب‌سازي مجدد منتقدانه‌ي سوره‌ها (ادينبرو، 39ـ1937). بِل، علاوه بر توصيف پيامبر به عنوان نويسنده‌ي قرآن، هم‌چنين معتقد است كه قرآن در شكل فعلي‌اش واقعاً توسط خود محمّد نوشته شده است، (صvi). در مرتب‌سازي مجدد سوره‌هاي قرآن، در حقيقت، بِل يك آشفتگي كامل در نظم سنّتي ايجاد مي‌كند و سعي مي‌كند كه به تناوب‌ها، جانشيني‌ها و اختلالات در متن اشاره كند.
اي.جي.آربري (A.J.Arberry)، خاورشناس مشهور و پروفسور عربي در دانشگاه‌هاي لندن و كمبريج. تا كنون آخرين مترجم غير مسلمان قرآن بوده است.
قرآن تفسير شده (لندن،1957م) از آربري، بي‌شك از لحاظ روش و كيفيت، بالاتر از ترجمه‌هاي انگليسي ديگر توسط غير مسلمانان قرار دارد. با اين حال از اشتباهات حذف و غلط در ترجمه بري نيست، از قبيل آل عمران: 43؛ نساء72 ـ‌147؛ مائده 55و71؛ انعام20و105؛ اعراف157‌، 158و199؛ انفال17‌، 29‌، 41‌، 59؛ يونس 88؛ هود30 و46، ويوسف61.
ان.جي.داود (N.J.Dawood) شايد تنها يهودي باشد كه قرآن را به انگليسي ترجمه كرده است. ترجمه‌ي داود، قرآن (لندن، 1956م) موجود در نشر پنگوئن ، شايد پرتيراژترين ترجمه‌ي انگليسي غير مسلمان از قرآن باشد. تعصب نويسنده راجع به اسلام در مقدمه به راحتي قابل مشاهده است. غير از پذيرفتن يك نظم غير معمول سوره در ترجمه‌اش، داود هم در جاهايي مثل سوره‌ي بقره، آيه‌ي9، سوره‌ي اعراف، آيه‌ي31 و غيره اشتباه دارد.
بي‌شك، شرايط خاص تاريخ، كه قرآن را در تماس با زبان انگليسي آورده است، اثر خود را بر تلاش غير مسلمان و مسلمان براي ترجمه‌ي قرآن گذاشته است. نتايج و موفقيت‌هاي تلاش‌هاي ايشان آن‌چنان كه انتظار مي‌رفت نبود.
براي نمونه، بر خلاف زبان‌هاي اصلي مسلمانان از قبيل فارسي، تركي و اردو كه منابع زباني و ادبي بومي را با دقت مورد بحث قرار مي‌دهند، تا آن‌چه در زمينه‌ي علم و احساس برعهده‌ي انسان است را برآورده كند، زبان انگليسي به مثابه‌ي يك واسطه‌ي جهاني، كاملاً در خدمت قرآن به‌كار گرفته نشده است.
كتاب مقدس مسلمانان بايد با يك بيان با شكوه و دقيق در زبان انگليسي بيايد، كه با شأن و عظمت نسخه‌ي اصلي سازگار باشد. به‌هرحال، به نظر مي‌رسد كه جريانات تاريخي به نفع چنين پيشرفتي باشد، حتي انگليسي مسلمان دارد يك شخصيت مسلمان بومي به خود مي‌گيرد و ما فقط نياز به زمان داريم تا ترجمه‌ي قرآن را، در آن زبان داشته باشيم.
تا آن زمان دانشجوي مسلمان بايد خردمندانه از پيكتال، اي.يوسف‌علي. اسد و ايروينگ استفاده كند، حتي كيفيّت فن نگارش آربري نبايد انكار شود، البته در نهايت، مسلمان بايد سعي كند كه به نسخه‌ي اصلي پي برد و اجازه ندهد كه در پيچ و خم ترجمه‌ها و تفسيرها گم شود.

پاورقيها:

1.براي بررسي خلاصه و مفيد نظرات مسلمانان درباره‌ي اجازه‌ي ترجمه‌ي متن وحي به زبان‌هاي غير عربي ر.ك: ام. ايوب، ترجمه‌ي معناي قرآن: نظرات قديمي و بحث‌هاي جديد، در تحقيق افكار، 3/349،رمضان 1406/ي 1986.
2.اين فهرست در سال 1986م در استانبول، توسط مركز تحقيق او.آي. اس منتشر شد.
3. اين اثر در سال 1983م، توسط دانشگاه كمبريج چاپ و منتشر شد.
4.ادينبرو (Edinburgh)، صص86ـ176،1970م.
5.چاپ: 1905م، پشيالا.
6.چاپ: 1912م، دهلي.
7.چاپ: 1930م، لندن.
8.چاپ: 37ـ1934م،لاهور.
9.چاپ: 57ـ1941م،لاهور.
10.چاپ: 1967م، لاهور.
11.چاپ: 1980م، گيبرتر.
12.چاپ: 1985م، ورمونت.

 

جمعه 24 شهریور 1391  3:13 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

پروفسور فضل الله نيك آيين ترجمه قرآن جز به زباني جذاب، شاعرانه و هنرمندانه ظلم است

فضل الله نيك آيين
حامد دردشتيان در پي درج گزارش انتشار اولين ترجمه شاعرانه قرآن كريم به زبان انگليسي در شماره 101، سپس به زبان انگليسي در شماره 102 و همچنين انتشار بازتاب اين اقدام بيبديل در شماره 109 اين هفته نامه، از آن جائي كه با توجه به توضيحات مندرج در شمارههاي مذكور، به نظر ميرسد عرضه اين اثر شگرف به مثابه نقطه عطفي در ابلاغ فراگير كلام حق به بخش اعظمي از جهان فعال معاصر بوده و در واقع در عصر ‹‹انفجار اطلاعات و ارتباطات›› تولدي نوين و نويدبخش بر معجزه پويا و پاياي پيامبر پاياني (ص) ميباشد، از همان آغاز به همراه خوانندگان گرانقدرمان مترصد آشنايي بيشتر با خالق اين ترجمه آهنگين بوديم.
با اغتنام حضور ايشان در ايران، سرانجام توفيق درك محضر نوراني اين خادم قرآن كريم جناب پروفسور فضل الله نيك آئين در منزل ساده و بي تكلف او نصيب گرديد. آري، رادمردان و خدمات سترگشان عموماً محصول همين خانههاي كوچك و خلوتهاي دنياستيز، گمنام و بيزرق و برق بودهاند.
كلام وزين متخلق به تجليات قرآني وي عنان زمان را از كف ما ربود و اطلاعات معتنابه ارائه شده در اين گفتگوي 10 ساعته ما را مستغني از اطاله و ملزم به اختصار در مقدمه نمود:
ضمن عرض تبريك به مناسبت توفيق ويژهاي كه نصيب جنابعالي شده، نخست بفرمائيد به چه دليل تصميم گرفتيد چنين ترجمهاي آهنگين ارائه دهيد؟ يا دقيقتر بگويم خواستگاه اين اثر را تبيين فرمائيد.
بسم الله الرحمن الرحيم. سوال مهم و اصلي همين است، ضرورت اين ترجمه چه بود؟ از حدود بيست سال پيش، در بعضي مجامع و كنفرانسهاي بينالمللي متوجه شدم كه وقتي سخنران مسلماني ضمن سخنانش به زبان انگليسي، آيه يا آياتي را از قرآن نقل ميكند، آن مطلب منقول از قرآن، از لحاظ بافت و ساختار و آهنگ و واژگان يا انسجام و فصاحت و جهات ديگر، هيچ نوع برجستگي و تمايزي نسبت به بقيه حرفهايش ندارد، يعني آن نقل از قرآن، جمله يا جملاتي است به نثري خشك و غير جذاب، بعبارت ديگر، مطلب منقول قرآني هيچ بوئي از آن قوت و فصاحت و زيبايي و شيوايي اصل عربي قرآن نبرده است. در حاليكه وقتي سخنراني ضمن گفتارش، مطلبي از نويسندگان و شعرا و حكماء و فلاسفه جهان نقل ميكند، شكسپير، گوته، انيشتين، برنارد شاو، ژانپل سارتر، بنجامين فرانكلين و امثالهم، شنونده فوراً احساس ميكند كه با سخني متين و فاخر و متمايز و متفاوت نسبت به گفتارهاي معمولي يا نثرهاي روزنامهاي و روزمره روبروست. خوب، عميقاً متاثر ميشدم در اين مواقع، ديدم چه ظلم بزرگي شده است به كلام بيهمتاي الهي.
ميدانيم ترجمه هاي مختلفي از قرآن مجيد به زبان انگليسي، بويژه در پنجاه سال اخير، منتشر شده، آيا معتقديد كه هيچكدام نتوانستهاند ترجمه كمابيش دقيق و خوبي ارائه دهند؟ مضافاً چون ميدانيم بررسي جامعي نسبت به كارهاي قبلي معمول داشتهايد، لطفاً توضيح دهيد.
بهيچوجه، منظورم اين نيست. صحبت از انتقال مفاهيم قرآن در ظرف هنر است. براي روشنتر شدن بحث، اجازه بدهيد، مرور كوتاهي بكنيم بر تاريخچه ترجمههاي قرآن به زبانهاي اروپائي، البته عمدتاً انگليسي كه مورد بررسي ماست: صرفنظر از ترجمههاي ناقص و مغرضانه قرون وسطي، نخستين ترجمه مهم و كامل و قابل ذكر، متعلق به ‹‹جورج سيل›› انگليسي است كه در قرن هجدهم چاپ شده، ترجمهاي است با نثري كهنه و توراتي، همراه با مطالب اضافي توضيحي زياد ضمن آيات، و خواندنش بسيار ملالآور. بعد در قرن نوزدهم، ترجمه قابل ذكر، از آن آقاي ‹‹رادول››، كشيش انگليسي است كه نثرش روان است و توضيحاتش ضد اسلامي. بعد از آن ترجمه ‹‹محمدعلي لاهوري›› است كه از لحاظ دقت در ترجمه و انتقال مفاهيم بسيار خوب كاركرده ولي از جهات ادبي و هنري تلاشي نكرده است. ‹‹پيكتال››، انگليسي مسلمان شده هم در واقع كارش براساس ترجمه محمدعلي است و از فصاحت و بلاغت كلام عاري است. ترجمه ‹‹حبيب شاكر›› را هم شايد لازم نبود ذكر كنم كه مطلقاً از قبليها كپي كرده، هيچ جاذبهاي هم ندارد - و من نميدانم چه اصراري است كه در ايران، اين ترجمه را كه تنها هنرش بيزاركردن خواننده انگليسي از قرآن است، هي تجديد چاپ ميكنند!
اقدام عظيم بعدي، تلاش سي ساله ‹‹علامه يوسف علي›› است، ترجمهاي حتي المقدور دقيق و امين همراه با خروارها زيرنويس سودمند و بعضاً عرفاني جالب نظر - همان ترجمهاي كه دولت عربستان هم آن را در سراسر جهان توزيع ميكند. بعد ترجمه ‹‹ن. داود››، يهودي عرب زبان فلسطيني الاصل و مترجم كهنه كار است كه قرآن را به زبان انگليسي امروزي ترجمه كرده، نثرش خوب و روان است، فاقد جنبههاي هنري است و از لحاظ امانت ترجمه، بيدقتيهائي در كارش وجود دارد. البته قبل از اين، بايد اسم ميبردم از مرحوم آرتور آربري، استاد سابق دانشگاه كيمبريج انگلستان كه عشقي به كار ترجمه قرآن - همچنين مثنوي مولانا - داشته و كوشيده است بعضي از جنبههاي ادبي و شعري و هنري قرآن را در ترجمه انگليسياش، منعكس كند.
از ترجمه هايي كه در آمريكا چاپ شده، ذكري نكرديد.
بله، سه ترجمه در اين مملكت چاپ شده، مال بيست سي سال اخير. يكي ترجمه ‹‹پروفسور ايروينگ›› كه متاسفانه در آمريكا از فيض ملاقاتش بينصيب ماندم - چون هشتاد و چند سال دارد و آلزايمر گرفته - ترجمه ايشان به نثر خوب روزمره آمريكايي است، خودش ميگويد آن را براي مسلمانان آمريكا چاپ كرده.
از نظر امانتداري و انطباق معاني با اصل چطور است؟ نسبتاً معتبر است، اما ارائه قضاوت و توصيف بايسته در اين خصوص مستلزم فرصت جداگانهايست تا بطور روشمند به مقايسه علمي مجموعه ترجمههاي رايج بپردازيم.ديگري ترجمه ‹‹رشادخليفه›› مصري - آمريكايي است، ترجمهاش نثري معمولي دارد همراه با دستكاريهايي كه در ترجمه بعضي آيات كرده تا همراه با آن ‹‹شامورتي بازي›› عدد نوزده در قرآن، پيامبري خودش را به اثبات برساند، كه كشتندش!
ترجمه سوم مربوط به آقاي ‹‹ميراحمد علي وفاخواني›› است، چون ‹‹احمدعلي›› ديگري هم در آمريكا قرآني چاپ كرده كه برجستگي خاصي ندارد. به هر حال ترجمه اين ‹‹ميراحمد علي›› از همان نوع نثر محمدعلي وپيكتال و جرج سيل است، فقط ايشان با ديد شيعي مبالغهآميزي در حدود دو برابر حجم اصل قرآني، حاشيهزده است.
ذكر ترجمه حضرت ‹‹مودودي›› هم كه در شبه قاره هند چاپ شده لازم است، كه از لحاظ ادبي حاوي نكته خاصي نيست، فقط با تفسيرهائي بصورت پانويس همراه است كه مفصل و سودمند است.
بدين ترتيب، بايد گفت كه در اين ترجمهها هيچ خبري از آن معجزه كلامي قرآن نيست.
دقيقاً، وقتي يك فرد انگليسي زبان، اين ترجمههاي فاقد زيبايي و شيوايي را، نثرهاي معمولي ملالآور را، ميخواند، مطالبي كه نه فصيح و روان است، نه جذاب و حفظ كردني، مخصوصاً اگر قبلاً وصفي از قرآن شنيده باشد، از خود ميپرسد: چرا ذرهاي از آن فصاحت و بلاغت و زيبايي و شيوايي در اين ترجمهها منعكس نشده است؟ صرفنظر از جنبه هنري مفقود در ميان ترجمههاي مذكور و موجود كدام را شايستهتر و تواناتر ميدانيد؟ البته ترجمه يوسف علي از لحاظ غناي متن و انطباق معاني با اصل كاملترين است بويژه با پانوشتهاي مفصل و رسايش كه اگرچه حجم كتاب را بسيار بالا برده حتيالامكان معناي وسيعتري را منتقل مينمايد.
شايد بعضي از مترجمان چيرهدست قبلي قرآن فكر ميكردند كه اگر به زيبايي و شيوايي يا شاعرانه نويسي روي آورند، به امانت ترجمه صدمهاي وارده ميشده است؟ احتمالاً چنين فكر كردهاند. در حالي كه هر متني را ميتوان ضمن رعايت صحت و امانت، بد، خوب يا عالي ترجمه كرد، اين كار شدني است و در ادبيات جهان نمونههاي فراوان دارد. آري، بازتوليد يا خلق مجدد اثري در زبان ديگر ممكن نيست، اما ترجمهاي كه با استفاده از حداكثر امكانات زبان مقصد، طعمي از اصل اثر را به شما بچشاند و حتيالمقدور بخش بزرگي از ظرائف و لطايف اثر اصلي را منعكس كند، كاملاً ممكن است و ميتوان ترجمهاي به زبان ديگر را هم به اثري خواندني، شنيدني و حفظ كردني مبدل كرد.
اتفاقاً پيكتال هم كه شما هم مطلبي از او در مقدمه اين كتاب ذكر كردهايد، ميگويد: من بسياري از سورههاي قرآن را بدون كوچكترين اشتباه از حفظ دارم و حال آنكه بسياري از ضربالمثلها و جملات قصار در زبان مادريم (انگليسي) را، درست به ياد نميآورم.
چون پيكتال، مسلمان انگليسي زبان، عربيدان هم بوده و گفتهاش ناظر است بر آن شگفتي حفظكردن اصل قرآن توسط بسياري از مسلمانان. به هر حال، ايشان و چند مترجم ديگر قرآن ميگويند ما اين مرحله از كار را انجام دادهايم ولي آرزو ميكنند روزي بنحوي، بخشي از زيباييهاي قرآن در زبان انگليسي بازتاب پيدا كند. داود، كه قرآن را بزرگترين اثر ادبي زبان عربي ميداند، همين نظر را دارد. يوسف علي ميگويد، نقل به مضمون؛ كاش روزي برسد و كسي بخشي از شيوايي و ايجاز قرآن را ترجمه كند. پروفسور ايروينگ مينويسد: ‹‹اگر خدا بخواهد، بايد زماني يك ‹‹روح شاعرانه›› قرآن را ترجمه كند››، و اضافه ميكند كه اينكار، بخصوص براي دعاهاي اسلامي، دعاهاي قرآني و غير آن، براي جوامع اسلامي در آمريكا و كانادا بسيار لازم است.
اجمالاً، آرزوي همه اين بزرگان آن است كه ترجمه قرآن مجيد، علاوه بر صحت و امانت، بايد ترجمهاي باشد روان و جذاب و حفظ كردني، يعني تا حد امكان شبيهتر به اصل بيهمتاي آن.
پس ميتوان گفت كه جنابعالي با كار خودتان، گامي هم در جهت تحقق آرزوي اين بزرگان برداشتهايد.
ان شاءالله اينطور باشد. به هر حال، هدف اصلي آن بوده است كه اين پيام الهي را، به زباني متين، قوي، شيوا و شاعرانه، از طريق زبان انگليسي، كه فعلاً عمدهترين زبان ارتباطات بينالمللي است، به آن ميلياردها انسان كه عربي نميدانند، برسانيم، تا آنها هم از اين آبشخور قطرهاي از چشمه تسنيم قرآني بنوشند، و اگر خدا بخواهد، بعضي كه علاقه و استعدادش را دارند، بسوي اصل عربي آن جذب شوند.
و حتماً به همين دليل بوده كه عنوان ‹‹ترجمه شاعرانه Poetic Translation - ›› را براي ترجمه انتخاب نمودهايد؟ چون واژه گوياتري نيافتيم، اين صفت ‹‹شاعرانه›› را روي جلد قرار داديم تا از ترجمههاي ديگر ممتاز شود. البته چنانكه ميدانيد در تمام زبانهاي دنيا هم وقتي مطلبي زيبا و آهنگين و شيوا و دلنشين به زبان ميآيد، مردم ميگويند ‹‹شاعرانه›› بود و اين خود به آن دليل است كه شعر والاترين دستاورد زبان بشر است.
از سوي ديگر، ميدانيم كه رسول اكرم (ص) شاعر نبود، قرآن هم شعر نيست، نثر هم نيست، نثر مسجع و مقفي نيز نيست، و همه اينها هم هست! ضمناً آن گفتهاي كه بعضي تكرار ميكنند: قرآن چيزي است بين شعر و نثر، حرف مبهم كم معنايي است. سبك قرآن، سبكي است منحصر به خود، سبك ‹‹قرآني›› است. اصلاً مگر قرار بوده خداوند لطيف خبير، خالق انسان و زبان، از فلان ‹‹ژانر››(1) ادبي ما پيروي كند!؟ چيزي كه ما ميتوانيم تشخيص بدهيم آن است كه در قرآن مبين تقريباً از تمام ظرفيتهاي ادبي و شعري و هنري در زبان عربي، استفاده شده و اينكه آيات قرآن مشحون از انواع صنايع و ظرايف است و از اين لحاظ مدني و مكي هم ندارد، و آهنگهاي ويژه هر سوره يا بخشي از يك سوره، كوتاهي و بلندي آيات، انتخاب واژگان و نكات و رموز ديگر باعث ميشود كه ضمناً بنحوي شگفتانگيز بتوان آنها را به خاطر سپرد.
ممكن است براي جامعيت و وضوح بيشتر مطلب، با ذكر مثال مشخصاً تبيين فرمائيد.
قرآن سراسر چنان است كه گفتم، ولي، چشم، نمونهاي ميآوريم. كافي است فقط نظري بياندازيد مثلاً به پايانههاي سوره كهف و ببينيد چه غوغايي است: كانوا من آياتنا عجبا / ايهم احسن عملا / لا اشرك بربي احدا / بئس الشراب وساءت مرتفقا / و كان الانسان اكثر شيي جدلا / فاتخذ سبيله في البحر سربا / فتصبح سعيداً زلقا/ نعمالثواب و حسنت مرتفقا / انا اكثر منك مالاً واعز نفرا/ و بقيه.
خوب، آيا ميشود اينها را، بيني و بين الله، جز به زباني شاعرانه، جذاب، دلنشين، محكم و متين به زباني ديگر ترجمه كرد؟ شما اگر مطلبي را از سعدي و تولستوي هم به نثر معمولي ضعيف ترجمه كنيد، ظلم كردهايد، چه برسد به قرآن مجيد. واقعاً وقتي انساني كه قرآن ميخواند و ميفهمد، آن ترجمههاي سبك و بيمزه را در انگليسي، آلماني يا فرانسوي ميخواند، روحش خراش برميدارد! عجيب آنكه بعضي از مترجمان قرآني استدلال هم ميكنند كه چون هيچ ترجمهاي نميتواند حق اصل قرآن را ادا كند، پس هيچ هنري نميكنيم، شبيه همان استدلال كه چون هيچكس نميتواند، در عدالت و تقوي به علي ابن ابيطالب (ع) برسد، پس ما آن كار ديگر ميكنيم!
خير، ميشود از علي (ع) - سرمشق گرفت، از قرآن الهام گرفت و هنري كرد. بعضي از آن نوع ترجمههاي قرآن را، به فارسي يا به انگليسي، حقير با بضاعت مزجاه` ميتواند در عرض دو ماه به پايان برساند و حال آنكه حدود 8 ماه از وقتم فقط صرف ترجمه سوره يوسف شد تا آن احسنالقصص، بدون كوچكترين تغيير، چيزي زيبا از آب درآيد؛ به قول سعدي عليه الرحمه:
لاف از سخن چو درّ توان زد*** آن خشت كه بود كه پر توان زد!
ميدانيم تفاوتهاي بين زبانهاي انگليسي و انگليسي آمريكايي در ترجمه ما نيز رخ مينمايد مثلاً آربري را از نوع اول و ايرويزگ را از نوع دوم داريم، كار شما چگونه است؟ اين ترجمه خصوصيات گويشي ندارد. البته در زبان انگليسي هم، مانند ساير زبانها لهجههاي متفاوت وجود دارد، از استراليا و زلاندنو گرفته تا آمريكا و كانادا و نيز نواحي مختلف در يك كشور معين. زبان مورد استفاده ما هم همان به اصطلاح زبان ‹‹استاندارد›› همه فهم انگليسي است. بهترين مثال شايد زبان عربي باشد، يعني اگرچه لهجات و گويشهاي محلي گوناگون دارد ولي در روزنامهها، مجلات و راديو - تلويزيونها از آن نوع عربي مشتركي استفاده ميشود كه حداقل براي همه باسوادان قابل فهم است.
در ترجمه قرآن به انگليسي هم، چنين هدفي داشتهايم. البته من در موارد خاص و جابجا از بعضي واژهها و عبارات ادبي، شعري و حتي كلاسيك هم - كه جزء معلومات تحصيلكردگان است - استفاده كردهام تا خواننده فراموش نكند كه با متني مربوط به هزار و چهارصد سال پيش سروكار دارد. نكات و ظرائف زباني ديگري هم براي هرچه قويتر و دلنشينتر كردن ترجمه، بكار گرفته شده كه بحث مفصلتري ميطلبد. به بعضي از اين صنعتگريها و آرايشها در مصاحبه با نيمسالنامه تخصصي ‹‹ترجمان وحي››، شماره 8 زمستان 1380، با اندك تفصيل اشاره كردهام.
مثل اينكه نپرسيدم كلاً چه مدتي را صرف انجام اين پروژه كردهايد؟ جمعاً حدود 10 سال. البته يكي دو سال قبل از آن در ادبيات انگليسي بررسي ميكردم كه اين كار شدني است يا خير. كار جديام از پنجاه سالگي شروع شد و نشئه كار هنري و لذت شرب مدام از كوثر قرآن نگذاشت بفهمم كي شصت ساله شدم! دو سال گذشته هم صرف پيگيري چاپ و انتشار كتاب در آمريكا و اقدامات تبليغاتي و رفع برخي موانع و مشكلات شده است.
فكر ميكنم براي خوانندگان ما هم جالب است كه، در اين سن شما توفيق به سامان رساندن اين ‹‹كارستان›› را يافتهايد، عليالخصوص آن كه حاضر شدهايد در اين 13 - 12 سال از عموم فعاليتهاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و... محروم بمانيد. تا حدي كه ممكن است، در مورد ساز و كار انگيزش و منشاء اصابت توفيق اين صبر و جهاد به شما، كه حتي فاقد تحصيلات رسمي قرآني بودهايد، و احياناً خاطرات ويژه، اشارهاي بفرمائيد.
در مورد انگيزه و توفيق انجام اين مهم، مسلماً تشخيص اين نياز در سطح بينالمللي و ابلاغ پيام قرآن به بهترين سبك ممكن بوده است. البته عوامل و اسباب بسيار در كار بوده، مانند بهرهبردن از وجود پدري اهل علم و دين، توفيق آشنايي با بعضي بزرگان، وقوع انقلاب اسلامي، اقامت و تدريس در كشورهاي خارجي و درك عمق اين نيازمندي و امثالهم. ولي تصميمي ناگهاني، حادثهاي خاص يا رويايي الهام بخش در كار نبوده است. اگر كار مثبتي صورت گرفته، بايد خداوند سبب ساز را شاكر بود. البته در اواسط كار، گاهي كه احساس ناتواني ميكردم، تشويق يكي دو تن از بزرگان و تحولاتي در احوال شخصي كه از شرح آنها معذورم، باعث تداوم كار ميشد كه آنها هم همه، در تحليل نهايي، خداخواهي بوده است.
در مورد قسمت دوم سوال، بله، هيچگونه تحصيلات رسمي حوزوي و قرآني نداشتهام. چنانكه ميدانيد رشتهام زبانشناسي است، اما زبانشناسي خود مستلزم مطالعات و تحقيقات وسيع و متنوع است و به همه چيز هم ارتباط پيدا ميكند! به هر حال، از زماني كه به فكر ترجمه قرآن افتادم و پس از آن در يك دوره ده دوازده ساله، تمام مطالعات و توجهاتم را به يك جهت معطوف كردم، يعني چيزي نميخواندم مگر آنكه بنحوي به قرآن ربط داشته باشد. مع ذالك، بايد يادآور شوم كه به اندازه فهم ظواهر قرآن عربي ميدانم، اگر هم در زمينهاي شك داشتم، خوب چندين ترجمه مناسب فارسي موجود است، به آنها نگاه و رفع اشكال، تفاسير هم كه جاي خود دارد، و باز اگر در مورد معيني چيزي دو سه جور تعبير شده بود، آن را ميگرفتم كه نظر اكثر مفسران و مترجمان باشد. بنابراين ميشود گفت از اين لحاظ، جملهاي در قرآن نبوده است كه معناي ظاهرياش با كمك همه اين منابع برايم روشن نباشد. آن چيزي كه واقعاً تمام توش و توانم را ميگرفت و ميبايست از روح و جان برايش مايه گذاشت، تبديل اين معاني متعالي و فصيح به زباني بيگانه، به سبكي جذاب، متين، زيبا و شيوا بود كه قبلاً توضيح دادم.
ولي برخي براي مترجم قرآن شرايط بسيار قائل ميشوند و ميگويند قبل از تحصيل آن كمالات، نبايد به ترجمه دست يازيد؟ بله، نوشتهها و نظرات آن بزرگواران را مطالعه كردهام، خوب اين امر معلول توجه و نگراني آنان نسبت به قداست و فصاحت و بلاغت قرآن است. بعضي حتي سي يا چهل شرط ميگذارند و معتقدند مترجم بايد برخوردار از همه آن صلاحيتها و معلومات باشد. وقتي آن شرايط لازم را ميخوانيد، ميبينيد تعليق شيئي به امر محال است، يعني تحقق آنها در يك وجود ضعيف انساني از ممتنعات است، عمر نوح ميخواهد تا شايد به آن درجه از كمال و تسلط رسيد. اين يعني محكوم كردن قرآن به ترجمه نشدن و عدم ابلاغ پيام الهي به زبانهاي ديگر كه البته در طول تاريخ اين نگراني كسي را متوقف نكرده و مترجمان و بازرگانان و مشايخ و فقها، از طريق ترجمه، پيام قرآن را به اقصا نقاط جهان رساندهاند.
پيشنهاد ديگرشان آن است كه فرضاً ده بيست نفر جمع شوند تا آن شرايط در آن جمع، مجتمع باشد و آن گروه كار ترجمه را انجام دهند، اما در چنين جمعي تمام جنبههاي هنري قرآن، قرباني نظرات گونهگون افراد مختلف خواهد شد، زيرا بيست جور سليقه مختلف كه نميشود ترجمه يا اثري هنري خلق كرد. اصولاً كارهاي ادبي و شعري و هنري چندان مشابهتي با بازي فوتبال ندارند! بعلاوه ما از لحاظ معاني قرآن به زبان ترجمه انگليسي كمبودي نداريم، دهها ترجمه با نثرهاي خستهكننده و فاقد جاذبه موجود است ولي چيزي كه هنري در آن بكار رفته باشد، در ميان آنها ديده نميشود.
در واقع شما معتقديد كه فهم ظواهر قرآن و معاني جملات براي امر ترجمه كافي است و هنر اصلي آن كاري است كه در زبان مقصد انجام ميشود؟ دقيقاً اينطور است، به همين دليل بود كه اين حقير، علاوه بر آشنايي چهل و چند ساله با زبان انگليسي، مجبور شدم به خاطر ترجمه قرآن، بسياري از آثار ادبي و مذهبي انگليسي و دواوين شعرا را مرور كنم كه كار طاقت فرسائي بود. تا آنكه شايد در اين ترجمه آهنگين جديد، خواننده و شنونده بتواند حداقلي از فصاحت و شيوايي و ايجاز قرآن را، در زبان مادرياش لمس كند و تحت تاثير پيام الهي قرار گيرد. در عالم ترجمه، ضمن رعايت مطلق امانت، كاري فراتر از اين نميتوان كرد.
سوال مهم اينست كه اكنون، از لحاظ فروش و توزيع در بازارهاي آمريكا و اروپا و نقاط ديگر در چه وضعي هستيد و در چه تيراژي توليد شده است؟ اين ترجمه در ماههاي پاياني سال 2000 از چاپ درآمد، در 1120 صفحه بصورتي شكيل با جلد گالينگور در حدود 5000 نسخه كه گران هم تمام شد. فروش عمدتاً از طريق اينترنت بوده و نسخههاي زيادي هم مجاناً براي مراكز اسلامي جهان، بعضي مساجد، مدارس و محققين و شخصيتهاي آكادميك هديه شده است. اين ترجمه موقعيت خوبي دارد و مورد استقبال صاحبنظران قرار گرفته.
اكنون بايد آن را با جلد شميز به بهاي ارزان و در تيراژهاي بالا تجديد چاپ كرد همراه با آگهيها و تبليغات كه لازمه كار، و بسيار پرهزينه است و خداخواهي در دوراني هستيم كه طبق گزارشها حتي در آمريكا هم اقبال به خريد كتب مذهبي بسيار افزايش يافته است. براي انتشار با آن نوع تيراژ و بهاي نسبتاً ارزان كه جوانان و دانشجويان و بعضي قشرها چون سياهپوستان از عهده خريدش برآيند، در فكر تامين مالي هستيم، و هوالمستعان.
البته ما نيز موفق شديم برخي از ستايشها كه در آمريكا و اروپا در اين خصوص منتشر شده بود را بدست آورده و منعكس نمائيم تا مخاطبين گرانقدر بيشتر در حال و هواي اين كار هنري قرار گيرند.
بسيار لطف كرديد، چون مسلماً خوانندگان شما نسخهاي از اين ترجمه در دسترس ندارند، به علاوه اين ترجمه براي انگليسي زبانان جهان است و ديگران بايد دستكم در حد جنابعالي به زبان انگليسي تسلط داشته باشند تا بتوانند از آن بهرهاي ببرند.
فرصت مغتنم محضر با نشاط و پرثمر جنابعالي سوالات بيشماري را به خاطر ميانگيزد، اما محدوديتها ما را ناگزير ميسازد به يك سوال مهم ختم نمائيم؛ به نظر ميرسد افق روشن تجربه بيبديلي كه محصول اين تلاش ده ساله - بلكه هدايت الهي در طي عمر 63 ساله شما - ميتواند انطباقي بسيار افزونتر با ترجمه شاهكارهاي عرفان و ادب اسلامي يعني ‹‹قرآن صاعد›› و يا ادعيه و مناجاتهاي ائمه اطهار بايد. در اين مورد چه ميفرمائيد؟ آيا نميخواهيد در اين مورد هم لااقل از يك دعاي نسبتاً كوتاه و متناسب با بنبستهاي مادي، و عطش معنوي انسان مدرنيته آغاز فرمائيد؟ بويژه آن كه اكنون بسيار آموختهتر از آغاز كارتان در مورد قرآن ميباشيد و البته جوانتر هم به نظر ميرسيد!
بله، بايد با قرآن مانوس بود تا در دل جوان ماند. به هر حال، با وجود اينهمه جواني! اگر عمري باقي باشد، كاري كه در نظر دارم، ترجمه شاعرانه يا آهنگين ‹‹صحيفه سجاديه›› است. ترجمههاي موجود ضمن اداي احترام و قدرشناسي نسبت به مترجمين آن، بدرد حفظ كردن و به ياد ماندن نميخورد و حال آنكه اصل دعاهاي امام سجاد (ع) از چنين خاصيتي برخوردار است. ديگر آنكه در ميان مسلمانان غيرعرب زبان بويژه انگليسي زبان، كلاً از لحاظ دعا چندان غني نيستيم، نه اينكه دعا كم داشته باشيم، بلكه اين دعاها بايد ويژگيهاي ادبي و شاعرانه و مذهبي دعا را داشته باشد تا قابل حفظ كردن و در مواردي دسته جمعي خواندن باشد.
به اين نكته پروفسور ايرويزگ در مقدمه ترجمه قرآن خود اشاره كرده و اين نياز شديد را در مجامع اسلامي آمريكا و كانادا يادآور شده است. بنابراين بايد كاري كرد كه ‹‹صحيفه سجاديه›› ضمن رعايت امانت ترجمه، به يك اثر ادبي شاعرانه ماندگار در زبان انگليسي تبديل شود، ان شاءالله.
در مورد نهجالبلاغه، نظر حقير اين است كه بايد آن را يك نويسنده تواناي انگليسي به نثري متين و ممتاز ترجمه كند. و بالاخره چيزي كه ميدانم شما را و همگان را خوشحال ميكند، طرح چكامهاي است به زبان انگليسي درباره واقعه كربلا. بايد امام حسين (ع) را به دنيا شناساند. خروراها مقاله و كتاب، با سي خط شعر خوب و هنرمندانه كه ابياتي از آن بدليل رواني و زيبايي، ضرب المثلوار در زبان عامه جابيافتد، برابري نميكند اما اينجا هنر لازم است، چند سال است ضمن كارهاي قرآني، دارم براي نوشتن اين بيست سي خط چكامه تمرين ميكنم. اگر به انجام اين كار يعني ايجاد يك اثر هنري بينالمللي در مورد امام حسين (ع) موفق شوم، ديگر آرزويي نخواهم داشت.
جمعه 24 شهریور 1391  3:13 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ترجمه قرآن

عباس امام
ترجمه قرآن كاري است بس دشوار. اين موضوع مورد تأييد عموم افرادي است كه با قرآن و زبان قرآن آشنايي دارند. وجود تعداد بي‏شمار تفاسير عربيِ قرآن، خود دليلي است بر اين كه حتي خود مسلمانان عرب زبان هم از ديرباز راجع به معاني لغات قرآني اتفاق نظر نداشته‏اند. كتاب ماراچي (Marracci) با عنوان Refutatio Alcorani (1698) حاوي ترجمه‏اي است كامل و فوق العاده دقيق از قرآن به زبان لاتين. ترجمه انگليسي سيل (Sale) از قرآن مجيد (چاپ 1734) عمدتا مبتني بر ترجمه لاتين ماراچي از قرآن، و اغلب در ارائه توضيحات، متكي به ديدگاه‏هاي ماراچي است. ترجمه‏هاي انگليسي بعدي رادول (1861 Rodwell,) و پالمر (1880 Palmer,) نيز بي‏ترديد تا حدودي از ترجمه سيل تأثير پذيرفته‏اند.
دو مترجمِ اخير اذعان دارند كه ترجمه سيل شايستگي شهرت زيادي را كه براي وي به ارمغان آورده، دارا بوده است. ده سال قبل در سال 1921 ميلادي، اولين ترجمه انگليسي مسلمانان از قرآن توسط مسلماني به نام مولوي محمد علي از اهالي لاهور هند منتشر شد. اين اثر به همراه مقدمه‏اي طولاني و 95 صفحه‏اي همراه با 2822 پانوشت، نكات خاصي از متن را مورد شرح و تفسير قرار مي‏داد. ترجمه محمد علي به گونه‏اي بود كه متن عربي و ترجمه انگليسي آن در كنار يكديگر در يك صفحه قرار داشت. در سال 1930 دو ترجمه انگليسي ديگر توسط دو مسلمان ديگر انتشار يافت. ترجمه نخست كار يك مسلمان هندي ديگر به نام اچ. جي. سرور (H. G. Sarwar) است، و ديگري با عنوان «معناي قرآن مجيد» The Meaning of Glorious Koran كه ترجمه‏اي توصيفي است، توسط مسلماني انگليسي به نام مارمادوك پيكتال (Marmaduke Pickthall) با بهره‏گيري از نظرات اصلاحي دوتن از دانشمندان مسلمان مصري به نام‏هاي پروفسور م. آ. غمراوي و فؤاد سليم بيگ، به چاپ رسيد. در ترجمه مولوي محمدعلي هيچ‏گونه تلاشي براي بي‏ارزش نشان دادن ترجمه‏هاي قبلي نشده است، اما آقاي سرور در مقدمه اثر خود ترجمه‏هاي سيل، رادول و پالمر را به شدت مورد انتقاد قرار داده و ظاهرا قصد داشته اين احساس را القا كند كه هيچ‏كس جز يك مسلمانِ معتقد قادر به ارائه ترجمه‏اي صحيح يا بيطرفانه از كلام الهي نيست. به گفته وي:
ل با جانبداري يك وكيل دعاوي، رادول با تعصب يك ميسيونر مذهبي، و پالمر با فرديت يك نويسنده كار ترجمه قرآن را انجام داده‏اند.» و بايد مسئوليت بيشتر اين نقايص را متوجه سيل دانست. در اين ترجمه، حتي ادعا شده است كه سيل شيّاد بوده و اظهار اميدواري شده كه خداوند ما را از شرّ دروغ‏هاي وي نجات دهاد! در مورد ديگر گفته شده كه «سيل كلمات معيني را با قصد تحريف معني به ترجمه افزوده است.» و در جايي ديگر ادعا شده كه «وي به عمد، در ترجمه اشتباه كرده است.» و يا در جايي ديگر مي‏گويد: «بي‏ترديد سيل عربي مي‏دانسته، چرا كه در غير اين صورت نمي‏توانست بدترين معادل‏ها را ارائه دهد.» و در جايي ديگر اين نكته گفته شده كه «وي عمدا معناي غلط را در آيه مورد بحث انتخاب كرده تا باعث خلط معني شود، زيرا كه روحيّات فرديِ وي او را به انتخاب چنين برابري‏هايي سوق مي‏داده است تا از اين طريق بتواند باعث هتك حرمت قرآن شود، ولي طنز قضيه در اين‏جاست كه سيل بر عكس، با اين اقدام خود باعث بي‏اعتباري خويش شده است». تعداد اين گونه تعابير در اظهارات آقاي سرور كم نيست. آقاي سرور در پايان اظهاراتش راجع به سيل مي‏نويسد:
«سيل با تمام توان كوشيده تا قرآن را واعظ بلا متّعظ نشان دهد. اما وي در اين تلاش خويش ناكام مانده است، و امروزه تمام محققان نسبت به نقاط ضعف و تعصب جرج سيل اذعان دارند، چرا كه ترجمه‏هايش مغرضانه، نادرست و غيرامروزي ارزيابي شده‏اند. همچنان كه راجع به توضيحاتش نيز مي‏توان گفت آنها آميزه‏اي از «زشت و زيبا» هستند. واقعيت اين است كه در اين مورد توصيف ديگري حق مطلب را ادا نمي‏كند. او مأخذ توضيحاتش را در زيرنويس‏ها حتي بيش از آنچه در اصل ترجمه انجام داده، مورد تحريف قرار داده، است. جزايش با خدا باد».
ايراد اصلي آقاي سرور راجع به ترجمه رادول اين است كه «رادول ترتيب صد و چهارده سوره قرآن را بر هم زده و به گفته خودش آن را به ترتيب زماني مرتب كرده است».
سرور همچنين در مورد ترجمه رادول مي‏گويد: «ترجمه وي اثري بسيار دقيق است كه به شيوه فوق العاده علمي نگاشته شده، و گرچه اشتباهات زيادي در آن راه يافته، اما ماهيت اين اشتباهات آن گونه نيست كه انتقاد برانگيز باشد، چرا كه انسان جايزالخطاست. اما كسي كه تعمدا كلام خدا را قلب كند، همچون حيواني ناپاك و غير قابل تحمل است.» با اين همه، در ادامه مي‏گويد: «احساس مي‏كنم تعلق خاطر من نسبت به رادول نگذاشت آن طور كه بايد وي را بشناسانم، اما در اين مورد به توفيق الهي اميدوارم».
به نظر مي‏رسد ايراد اصلي سرور نسبت به ترجمه پالمر اين باشد كه «وي زبان قرآن را مانند زبان اَعراب بي‏سواد بدوي امروزي تلقي كرده و بدين گونه ترجمه كرده است، چرا كه پالمر معتقد است زبان قرآن زباني است اصيل و اثرگذار، اما فاقد ظرافت ادبي.» انتقاد ديگر سرور آن است كه ترجمه پالمر را چنان عجولانه تصور كرده كه بازگويي نقايص آن را تقريبا از عهده خويش خارج دانسته است. «پالمر شايستگي ترجمه قرآن (با توجه به تقدس و احترام خاصّ آن) را نداشت...» از سوي ديگر، آقاي سرور نكات مثبتي نيز در ترجمه پالمر يافته است، زيرا مي‏گويد:
«علي‏رغم تمام مطالبي كه عليه پالمر گفته‏ام، ترجمه انگليسي پالمر از قرآن اين مزيّت را دارد كه تا حد ممكن به كلام الهي نزديك است... پالمر هرگاه از روحيه خوبي برخوردار بوده و يا در مواردي كه عباراتي را از قلم نينداخته، ترجمه‏اي در مرتبه عالي ارائه داده و در پاره‏اي موارد تقريبا اعجاب برانگيز عمل كرده است، امّا كار وي به هر حال نقايص خاص خود را نيز دارد».
ممكن است بعضي خوانندگان با خود بگويند نويسنده‏اي كه كلامي چنين تند را درباره ديگر نويسندگان همكار خود به كار مي‏برد، فقط باعث تضعيف موقعيت خود مي‏شود، چرا كه چنين نويسنده‏اي عملاً ثابت كرده كه خود وي نيز نسبت به ديدگاه‏هاي خويش همان قدر متعصب و خوش بين است كه مترجمان قبلي به اصطلاح مخالف وي. آقاي سرور، گرچه چند سالي را در دانشگاه كمبريج سپري كرده، ولي به هيچ وجه نمي‏توانيم رعايت همان معيارهاي ادبي را كه ما غربي‏ها امروزه در پي آن هستيم از وي انتظار داشته باشيم؛ يعني همان انتظاري كه از صاحب نظران مسائل مذهبي داريم، چرا كه مي‏دانيم محققان غربي با بهره‏گيري از روش نقد تاريخي (حتي در مورد مقدس‏ترين مسائل ديني) موضعي بيطرفانه اتخاذ مي‏كنند، اما حتي عالم‏ترين مسلمانان هنوز اين عادت را در خود ايجاد نكرده‏اند كه براي توجه و درك ديدگاه‏هاي مخالفان خود موقتا عقايد ديني خود را كنار بگذارند. البته نمي‏توان افرادي را كه داراي اين گونه عقايد راسخ مذهبي هستند، براي پاره‏اي تعبيرات و سخنان تند و ناخوشايند و بي‏ربط سرزنش كرد؛ هر چند متأسفانه برادران مسلمان ما ظاهرا قادر به رعايت عدم برخورد عاطفي نيستند. ما سعي داريم اين نكته را اثبات كنيم كه نظر آقاي سرور در بيان اين كه «سيل تعمدا فريبكاري كرده» نادرست و اشتباه بوده است، امّا اين اقدام ما به اين منظور صورت نمي‏گيرد كه وي را متقاعد سازيم كه قضاوتش قدري غيرمنصفانه بوده، بلكه از جهت خاطرنشان كردن به آنهايي صورت مي‏گيرد كه آمادگي ارزيابي نظرات طرفين قضيه را دارند؛ يعني اين احتمال كاملاً وجود دارد كه در مواردي كه سيل دچار اشتباه شده (به همان نحو كه آقاي سرور همه ما انسان‏ها را به حق جايزالخطا مي‏داند)، احتمالاً قصد اين گونه فريبكاري‏هايي را كه به وي نسبت مي‏دهند نداشته است. همچنين ما مي‏خواهيم نشان دهيم كه ترجمه سيل به عكس آن كه آقاي سرور مي‏خواهد به خوانندگان مقاله‏اش بقبولاند، روي‏هم رفته، چندان هم غيرصحيح نيست.
در ادامه اين مقاله به بررسي مهم‏ترين عبارت‏هايي مي‏پردازيم كه آقاي سرور به منظور انتقاد از ترجمه سيل انتخاب كرده است. براي انجام دادن اين كار، و براي مقايسه ترجمه‏هاي سيل و ماراچي، در هر مورد، نخست متن عربي قرآن و ترجمه انگليسي آقاي سرور و سپس ترجمه ماراچي و سيل در رديف يكديگر قرار داده خواهد شد.
عبارات منقول از قرآن مجيد

بِسمِ اللّه الرَّحمن الرَّحيم (فاتحه، 1)
(We Commence) with the name of God, the most merciful (to begin with), the most merciful (to the end).(سرور)
In the name of the most merciful God.(سيل)
In nomine Dei Miseritoris, Misericordis.(ماراچي)
به گفته آقاي سرور، سيل «تعمدا قسمتي از بسم الله... را حذف كرده است... اين اشتباه دست كم 114 مرتبه تكرار شده است». سيل در اين مثال، از ماراچي كه ظاهرا «الرحمن» را اسم و «الرحيم» را صفت توصيفي مي‏دانسته پيروي نكرده، و شايد اين ترجمه از ترجمه آقاي سرور صحيح‏تر باشد كه اين دو واژه را به دو صفت (epithet) برگردانده است.
اَلْحَمْدُ للّهِ رَبِّ العالَمين (فاتحه، 2)
All prasise belongs to God, Lord of all the worlds.(سرور)
Praise be to God, the Lord of all creatures.(سيل)
Laus Deo, Domino Mundorum.(ماراچي)
آقاي سرور از سيل انتقاد مي‏كند كه حرف تعريف (ال) در «الحمد» را ترجمه نكرده، در حالي كه اتفاقا برخي افراد بر اين باورند كه سيل با ترجمه كردن حرف تعريف (ال) به «all» انگليسي دچار زياده‏روي شده است.
اِيَّاكَ نَعْبُدُ وَايّاكَ نَسْتَعين (فاتحه، 4)
Thee alone do we serve and thee alone do we ask for help.(سرور)
Thee do we worship, and of thee do we beg assistance.(سيل)
Te Colimus: & te in auxilium imploramus.(ماراچي)
انتقاد سرور در اين مورد اين است كه «هر دو مترجم، يعني هم سيل و هم پالمر، شدت يا تأكيد مستتر در «ايّاك» (به معناي فقط تو را، يا به انگليسي Thee alone) را ناديده گرفته، امّا رادول آن را اين گونه ترجمه كرده است: Thee only do we worship (تنها تو را مي‏پرستيم). بايد خاطر نشان ساخت كه كلمه «ايّا» به معني only (فقط) يا alone (تنها) نيست و در اين‏جا صرفا به منظور بيان تأكيد، ضمير مفعولي قبل از فعل قرار داده شده، چرا كه در زبان عربي برخلاف زبان انگليسي ضمير مفعولي به تنهايي به كار نمي‏رود؛ در صورتي كه در انگليسي با قراردادن ضمير پيش از فعل اين تأكيد به طور كامل بيان مي‏شود، و اين همان كاري است كه سيل انجام داده است.
اَلَّذِينَ يؤمِنُون بِالغَيب (بقره، 3)
Who believe in the (Great) unseen.(سرور)
Who believe in the mysteries of faith .(سيل)
Qui credunt in Arcanum.(ماراچي)
به گفته آقاي سرور: «سيل "الغيب" را به «Mysteries of faith» برگردانده، در صورتي كه اين ترجمه كاملاً غلط است. كلمات «of faith» در اين معادل‏سازي بيهوده و غيرضروري هستند، چرا كه "الغيب" به معناي the Unseen (ناديدني) است و نه the mysteries (اسرار يا رموز)... و سيل از اين مطلب آگاهي داشته، زيرا وي در پانوشت، ترجمه صحيح را ارائه كرده ولي در متن آن را تحريف نموده است.» پانوشت سيل به اين ترتيب است: «واژه عربي "غيب" چيزي است «غايب، و در فاصله‏اي دور دست، و يا نامرئي» مانند قيامت، بهشت و يا جهنم. و اين معني با زبان قرآن كه ايمان را گواهي به غيب مي‏داند، سازگاري و تطابق دارد». سيل در اين‏جا درواقع از توضيحات ماراچي پيروي كرده است كه مي‏گويد:
Arabici (al-ghaib) proprie significat id, quod abest, nec videtur, sed creditur, qualia sunt Fidei mysteria. Exponit hic Gelaledinus:... id, quod longe remotum est ab eis, nempe resurrectio mortuorum, paradisus et ignis GehennÆ.
مَثَلُهُم كَمَثل الذَّي اسْتَوقَدَ نارا، فَلمَّا اَضَاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُم في ظُلُماتٍ لا يُبصِرُون (بقره، 17)
Their case is like this: There is one who kindles a fire, but when the fire has lit up all around him, God takes away theire light, and leaves them in utter darkness they cannot see.(سرور)
They are like unto one who kindleth a fire, and when it hath encircled all around him, God taketh away their light and leaveth them in darkness, they shall not see.(سيل)
Similtiudo eorum est sicut similitudo illius, qui studuerit accendere ignem postquam autem ignis illuminaverit, quod est circa eum, auferat Deus lumen eorum, & relinquat eos in tenebris: non videbunt.(ماراچي)
ماراچي در پانوشت خود به تغيير ضماير (از مفرد به جمع) در اين تشبيه اشاره مي‏كند، ولي ادعاي درك اين تغييرات را ندارد. آقاي سرور معتقد است فردي كه آتش را برمي‏افروزد محمد(ص) است و آنهايي كه در تاريكي و ظلمت باقي مي‏مانند كفار هستند. ظاهرا در اين قسمت سرور از محمدعلي پيروي كرده است، امّا درواقع اين برداشت، ترجمه نيست بلكه تفسير است.
يا اَيُّها النّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُم لَعلَّكُمْ تَتَّقُون (بقره، 21)
O ye men! in order that you may practice reverence, serve your Lord, who made you and those before you.(سرور)
O men of Mecca! serve your Lord who hath created you, and those who have been before you: Peradventure ye will fear him .(سيل)
O homines servite Domino vestra qui creavit vos, et eos, qui fuerunt ante vos; ut vos timeatis eum.(ماراچي)
در مورد اضافه كردن عبارات of Mecca (اهل مكّه) كه شديدا مورد اعتراض آقاي سرور قرار گرفته، سيل در واقع به تبعيت از پانوشت ماراچي در آيه 21، اقدام به اين كار كرده است. در آن پانوشت، ماراچي ادعا مي‏كند كه وي در مقدمه خود بر قرآن، براساس تعاليم خود مسلمانان ثابت كرده كه اين عبارات خطاب به بت پرستان مكه بوده‏اند، و به همين دليل نتيجه گرفته كه اين سوره مكّي است. بنابراين، اظهار نظر آقاي سرور درباره سيل كه مي‏گويد: «هرجا كه سيل عبارت «of Mecca» (اهل مكّه) را به ترجمه افزوده است، وي تعمدا قصد تحريف معني را داشته» اظهار نظري بيهوده و غيرمنصفانه به نظر مي‏رسد.
اِنَّ اللّهَ لايَسْتَحيِي اَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَهَا (بقره، 26)
Indeed! God is not ashamed to set forth any parables that of a gnat, or of something superior thereto.(سرور)
Moreover God will not be ashamed to propound in a parable a gnat, or even a more despicable thing.(سيل)
Perrò Deus non erubescet, ut proponat in parabolam aliquid vile, velut culicem: atque etiam aliquid, quod sit supra illam.(ماراچي)
در اين مورد نيز سيل از پانوشت ماراچي بر آيه 26 پيروي مي‏كند كه مي‏گويد:
non dedignabitur proponere parabolas etiam in rebus vilioribus, qualis est culex.
و توضيحات سيل در باب ترجمه كلمه «يحيي» نيز مبتني بر همان پانوشت ماراچي است.
از آن جا كه اگر بخواهيم تمام عباراتي را كه آقاي سرور مورد انتقاد قرار داده است بررسي كنيم، اين كار باعث طولاني شدن مقاله خواهد گرديد، به همين علت در اين جا عباراتي را برخواهيم گزيد كه سرور اعتراضات جدّي‏تري را در موردشان مطرح ساخته است.
وَآتينا عيسَي ابْنَ مَرْيَمَ البَيِّناتِ وَ اَيَّدناهُ بِرُوحِ القُدسِ (بقره، 87)
And we gave Jesus, son of Mary, clear proofs, and we helped him with the Holy Spirit.(سرور)
And gave evident miracles to Jesus the son of Mary, and strengthened him with the holy spirit.(سيل)
Et attulimus Jesu filio MariaÆ demonstrationes (Idest virtutem miraculorum) & roboravimus cum Spiritu Sanctitatis.(ماراچي)
آقاي سرور به اين اعتراض دارد كه چرا در اين جا، سيل در مورد حضرت عيسي از واژه «miracles» به معناي (معجزات)، به عنوان معادل «بيّنات» استفاده كرده، در صورتي كه وي همان كلمه (بينات) را در ترجمه آيه 92 بقره، در مورد حضرت موسي به «evident signs» برگردانده است. سيل كلمه miracles را از ماراچي (كه كلمه "miraculorum" را در داخل پرانتز به كار برده) اقتباس كرده است، امّا مي‏بينيم كه ماراچي در ترجمه آيه 92 نيز از عبارت cum demonstrationibus miraculorm استفاده كرده است. بنابراين، در اين مورد گلايه آقاي سرور مبني بر عدم بيطرفي سيل مي‏تواند قابل توجيه باشد، امّا بايد دانست كه در انگليسي تمايز بين معناي دو واژه «"miracles" و "signs"» آنقدر جزيي است كه داراي اهميت چنداني نمي‏باشد.
وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُم وَأخْرِجُوهمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالفتنة أَشَدُّ مِن القَتل (بقره، 191)
And kill them where you find them, and turn them out from whence they have turned you out, for persecution (in faith) is worse than war.(سرور)
And kill them wherever ye find them, and turn them out of that whereof they have dispossessed you; for temptation (to idolatry) is more grievous than slaughter.(سيل)
Et occidite eos, ubi inveneritis eos: & ejicite eos, unde ejecerint vos: nam tentatio (idest periculum perversionis vestrÆ ab illis) gravior est, quàm cÆdes à vobis illis inflicta.(ماراچي)
نظر آقاي سرور درباره اين آيه چنين است: «هدف سيل از افزودن عبارت "to idolatry" اين بوده كه تلويحا اسلام را نسبت به ديگر اديان نابردبار معرفي كند" و اين در حالي است كه خداوند در قرآن مي‏فرمايد: «در پذيرش دين هيچ اجباري وجود ندارد" (بقره، 255). اين گونه تحريف‏هاي زهرآگين در كنار پانوشت‏هاي زهرآگين‏تر باعث مي‏شوند كه ترجمه قرآن سيل براي مطالعه اروپاييان غير آشنا با اسلام به صورت زيانبارترين ترجمه تلقي گردد.»
اين نكته كه سيل آيه "در پذيرش دين هيچ اجباري وجود ندارد" را مي‏بايستي بلافاصله بعد از اشاره به آيه 191 (يعني آيه‏اي كه در آن تعبير وحشتناكي مانند "هركجا كه آنان را يافتيد بكشيدشان" آمده است) نقل مي‏كرد، ظاهرا حاكي از اين است كه آقاي سرور نسبت به عبارت «holy war» (معادل واژه جهاد) ديدگاه خاصي دارد كه در مورد آن بعدا بيشتر سخن خواهيم گفت. آن دسته از خوانندگان ما كه با زبان عربي آشنايي دارند مي‏توانند خود قضاوت كنند كه آيا ترجمه شخص آقاي سرور از واژه قرآني «فتنه» بهتر از ترجمه ماراچي است يا خير، چرا كه بعيد به نظر مي‏رسد Persecution (به معني ايذاء و اذيّت) را بتوان به عنوان معادل و ترجمه دقيق "فتنه" قرار دارد." (مقايسه كنيد با پانوشت 241 از محمد علي)
فَقاتِل في سبيل اللّه لا تُكَلَّف اِلاّ نَفْسَك (نساء، 84)
Fight thou then in God''s way, thou art not burdened except with regard to thyself.(سرور)
Fight therefore for the religion of God, and oblige not any to what is difficult, except thyself.(سيل)
Pugna ergo pro via Dei: nonlaborabis nisi pro anima tua.(ماراچي)
به گفته آقاي سرور «سيل مفهوم عبارت "في سبيل الله" را در آيه 84 سوره نساء و همچنين در تمام قرآن، از بين برده است، چرا كه وي آن را به for the religion of God (به معناي «به خاطر دين خدا») برگردانده است و من فقط اين تصور را دارم كه سيل قصد داشته به دنياي غرب نشان دهد كه در قرآن كريم فقط جنگ به خاطر دين الزامي دانسته شده، در حالي كه واقعيت اين است كه "in the way of God" (به معناي در راه خدا) عامّ است و شامل اعمال ديگري چون نماز، روزه و پرداخت زكات نيز مي‏گردد، و در موارد بسيار زيادي جهاد مي‏تواند فقط و فقط به معناي "جهاد با نفس در راه خدا" باشد. در هر حال ترجمه سيل به گونه‏اي است كه في سبيل الله را براي هر جا كه همراه با واژه‏هاي "سبيل" و "جهاد" بوده، بدون استثنا به religious war with the unbelieves (جهاد عليه كفار) برگردانده است.»
اين نمونه ديگري از عيوب و اشكال كار آقاي سرور است. بهتر است در اين باره به ترجمه شخص آقاي سرور و نيز ترجمه مولوي محمد علي (كه وي نيز همانند آقاي سرور از ديدگاه فرقه احمديه به موضوع جهاد مي‏نگرد) مراجعه كنيم. نقطه آغاز اين بحث از آيه 74 سوره نساء شروع مي‏شود. حتي در اين دو ترجمه كه از ديدگاه معتقدان به فرقه احمديه به رشته تحرير درآمده‏اند، كل عبارت ذيربط آشكارا به كشتن و كشته شدن (آيه 74) تأويل شده است. مولوي محمدعلي نيز در ترجمه خود خلاصه اين آيات را به همين ترتيب ارائه كرده است، مثلاً در آيات 77 تا 80، مي‏گويد: «امتناع منافقين از درگيري و قتال...» يا در آيه 84 مي‏گويد: «پيامبر فرمان داد تا حتي به تنهايي بجنگند». علاوه بر اين، در مورد اين عبارات خاص، تفسير بيضاوي مؤيد ترجمه سيل است. بيضاوي در تفسيرِ عبارت فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّه مي‏گويد: اِنْ تَثَبّطوا وَ تَرَكُوك وَحْدَكَ (لا تُكَلَّفُ اِلاَّ نَفْسَكَ) اِلاّ فعل نفسك، لاَ يَضُرّكَ مُخالَفَتُهُم وَ تَقَاعدُهُم، فَتَقدّم اِلي الجِهادَ واِنْ لَمْ يُساعِدْك اَحدٌ فَإِنَّ اللّهَ نَاصِرُك لاَ الجُنُود.
قُلْ لايَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ وَلَوْ اَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ (مائده، 100).
Say: Equal are not impure and the the pure, even though the abundance of the impure may surprise thee.(سرور)
Say, Evil and good shall not be equally esteemed of, though the abundance of evil pleases thee.(سيل)
Dic, Non adÆquabitur malum & bonum, etiamsi placuerit tibi multitudo mali.(ماراچي)
آقاي سرور به سيل انتقاد مي‏كند كه «ترجمه وي ـ كه ترجمه‏هاي ديگري نيز از آن پيروي كرده‏اند ـ حضرت محمد صلوات الله عليه را به صورتي نشان داده كه گويي آن حضرت از كثرت خبائث راضي و خشنود بوده». اما بايد اذعان داشت كه هر خواننده‏اي ملاحظه خواهد كرد كه سيل در اين مورد از ماراچي پيروي كرده و مترجماني مانند رادول، پالمر و حتي مولوي محمدعلي نيز در ترجمه «اعجبك» از فعل "please" استفاده كرده‏اند. حتي در ترجمه جديدتر پيكتال نيز به جاي همان فعل، از عبارت "attract thee" استفاده شده است. در واقع، ترجمه آقاي سرور تنها ترجمه انگليسي است كه در برابر فعل «اَعجب» (كه خود از باب إفعال است و از ريشه «عجب» گرفته شده است) از معادل انگليسي "surprise" به معناي تعجب كردن استفاده كرده است. مي‏دانيم كه معناي فعل «اعجب» براساس تعريف قاموس عربي ـ انگليسيِ لِيْن عبارت است از: "to excite to wonder, admiration, pleasure of joy" (يعني باعث شگفتي، تحسين، خرسندي يا شادي كسي گرديدن). در تفسير زمخشري (الكشّاف)، در تفسير اين آيه اين چنين مي‏خوانيم: فَلا تُعجِبُوا بِكَثْرة الخَبيث حَتي تؤثروه لكَثْرَتِهِ عَلَي الطَّيب القَليل... يعني از فزوني خبائث خرسند مگرديد تا به سبب فزوني‏اش آن را بر طيّبات اندك ترجيح دهيد.
عبدالرئوف نيز در ترجمه مالايائي قرآن در ترجمه فعل «اعجبك» از to be pleased with(از چيزي خرسند گشتن) استفاده كرده است، و تا آن جا كه من تحقيق كرده‏ام فقط و فقط آقاي سرور آن را به "surprise" (تعجب كردن) ترجمه كرده است.
وَما كَانَ المُؤمِنُون لِيَنْفرِوُا كافَّةً فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ كُلّ فِرْقَةٍ مِنْهُم طائفةٌ لِيَتَفَقَّهوا في الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُم اِذا رَجَعُوا اِلَيْهِم لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُون (توبه، 122)
And it is not possible for the faithful to come out altogether; then why should not a party from each tribe set out to get an understanding of the faith, and in order that they should warn their people when they return to them that they might be cautioned.(سرور)
The believers are not obliged to go forth to war all together: if a part of every band of them do not go forth, it is that they may diligently instruct themselves in their religion; and may admonish their people, when they return unto them that they may take heed to themselves.(سيل)
Et non est conveniens fidelibus, ut egrediantur ad pugnam omnes simul. Quòd si non egressa fuerit ad prÆlium ex omni agmine ex epsis una tantùm pars, remanetibus reliquis, ut instruantur, qui remanent in religione & ut commoneant gentem suam, quandò redierint ad eos à prÆlio de, eo in quo ipsi instructi fuerint, ut ipsi sibi caveant à divina ultione: non erit rectè factuam .(ماراچي)
در اين جا با مورد ديگري از تعصبات آقاي سرور در موضوع "جهاد" روبه‏رو هستيم، چرا كه وي به اضافه كردن واژه warاعتراض دارد و مي‏گويد: "سيل طوري وانمود كرده كه گويي آنهايي كه به جنگ نمي‏روند، به آنهايي كه به جنگ رفته‏اند درس ديني مي‏آموزند و بدين ترتيب جنگ را شغل و پيشه اكثريت مسلمانان قلمداد مي‏كند؛ همان مردمي كه اتفاقا براساس نام خود "مسلم" و "مسالمت جو" هستند. در اين مورد بايد خاطرنشان كرد كه با توجه به اين كه آقاي سرور حافظ قرآن است، در نتيجه بايد كاملاً آگاه باشد كه دقيقا آيه بعد از آيه فوق الذكر (حتي براساس ترجمه شخص آقاي سرور) چنين اعلام مي‏دارد: "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ".
مولوي محمدعلي نيز در پانوشت‏هاي خود تلاش بسيار مي‏كند تا شايد حتي الامكان ساحت قرآن را از موضوع جنگ‏هاي تجاوزكارانه بپيرايد، و در اين مورد خاص (پانوشت شماره 115) مي‏گويد: «در اين آيه يك حكم ساده براي جنگيدن با كفاري كه در نزديكي پيامبر حضور داشته‏اند وجود دارد، چرا كه همين كفار بودند كه مسلمين را مورد اذيت و آزار قرار مي‏دادند». اگر ما نيز همچون آقاي سرور و مولوي محمدعلي بپذيريم كه اين "احكام" نه دستورالعمل‏هاي شخصي پيامبر براي پيروان خود، بلكه كلام ذات باري‏تعالي هستند، در اين صورت جاي شگفتي نخواهد داشت كه در اين ايّام كه جنگ‏هاي تهاجمي مذموم شمرده مي‏شوند، كساني نيز پيدا شوند كه اصل قرآني "جهاد" را موجه جلوه دهند. امّا در واقع بايد اذعان داشت كه غير مسلمانان بيشتر متأثر از قضاوت‏هاي تاريخ در مورد عملكرد پيروان حضرت محمد(ص) و تعاليم و نحوه عملكرد آنها در جنگ‏ها هستند، نه متأثر از نص كلام قرآن. از سوي ديگر، درباره تعابير قرآني كه پيش از اين تمام مفسّران مسلمان آنها را از ديدگاهي جنگجويانه تفسير مي‏كرده‏اند، در حال حاضر نمي‏توان با دلايل كافي تفسير ديگري ارائه داد. در اين مورد بيضاوي در تفسير معمولي خود از آيه «وَ مَاكَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً» مي‏گويد: «وما استقام لهم ان ينفروا جميعا لنحو غزوة» كه معناي آن عبارت است از اين كه "مؤمنين نبايستي همگي با هم به جنگ بروند". به عبارت ديگر، معني اين آيه اين است كه براي مؤمنين شايسته نيست كه براي مقاصدي مانند حمله و هجوم (غزوه) همگي با هم پيشروي نمايند.
قُل اللّهُ اَعْلَمُ بِما لَبِثُوا لَهُ غَيبُ السَّماواتِ والاْءَرضِ اَبْصِر بِهِ وَاَسْمِع (كهف، 26)
Say: God knows best how long they tarried, To him belongs the secret of the heavens and the earth. How excellent his sight and how excellent his hearing.(سرور)
Say, God best knoweth how long they continued there: unto him are the secrets of heavens and earth known: do thou make him to see and to hear .(سيل)
Dic: Deus scientissimus est, quantùm commorati sint. Ipsius est arcanum cÄlorum & terrÆ. Fac videre in eo, & fac audire.(ماراچي)
در مورد عبارات فوق الذكر نيز آقاي سرور چنين اظهار نظر مي‏كند: «حال به سراغ يكي از شاهكارهاي ترجمه قرآن سيل مي‏رويم! سيل در اين جا در دام فريبكاري خويش گرفتار آمده است...» پس از اين اظهار نظر، وي قسمتي از ترجمه سيل را نقل مي‏كند و سپس به نقل پانوشت سيل مي‏پردازد كه گفته است: «اين تعبير، تعبير طنزآلودي است كه مبيّن حماقت و خام انديشي انسان براي درس آموزي به خداوند است (بيضاوي، جلالين).» پس از نقل اين گفته، آقاي سرور به دنبال آن مي‏گويد: «و حال طنز قضيه در اين است كه سيل معناي اين اصطلاح عربي را نمي‏دانسته و يا نمي‏خواسته بداند و به همين دليل آن را به اشتباه ترجمه كرده است. و براي تأييد گفته خود از يك سند ساختگي كمك گرفته است، چرا كه بيضاوي و جلالين معناي درست آيه را ارائه كرده‏اند، در صورتي كه معناي ارائه شده از سوي سيل مطابق معناي آن دو نيست، بلكه معنايي ساخته خود اوست.» در ادامه بحث، آقاي سرور به نقل قول پانوشت پالمر در مورد اين عبارت مي‏پردازد كه اعتقاد داشت هم سيل و هم رادول متوجه معني و تفسير اين اصطلاح در تفسير بيضاوي و تفسير جلالين نشده‏اند. سرور سپس به نقل قول از قاموس عربي ـ انگليسي لِينْ2 مي‏پردازد كه در آن جا منبع اين اصطلاح خاص شرح شده است، و در ادامه مي‏گويد: «الحمد للّه! خداوند به اين ترتيب مشت جرج سيل را كه باعث گمراهي نسل‏هاي پيشين گشته بود باز كرده و به اين ترتيب مكر وي نمايان گشته، به گونه‏اي كه هموطنان وي نيز امروزه شخصيت او را شناخته‏اند. پس بايد خداي را بدين لحاظ سپاس فراوان گفت و بر پيامبر اكرم درود فرستاد».
پس از مطالعه اين اظهاراتِ سخت سرزنش‏آميز آقاي سرور نسبت به سيل، شما با مشاهده توضيحات ماراچي در همين آيه 27 متعجب خواهيد شد كه ببينيد ماراچي چگونه معناي صحيح اين اصطلاح را به روشني درك كرده است. ماراچي دقيقا از جملات تفسير جلالين استفاده كرده است؛ هرچند به دلايلي نامعلوم وي ترجمه خود را چنان لفظ به لفظ انجام داده كه متأسفانه معناي اصلي مورد نظر را در پرده‏اي از ابهام فرو برده است. در اين مورد سيل از ماراچي تبعيت كرده و نظر بيضاوي را نيز به اين دليل به ترجمه افزوده كه احتمالاً تصور مي‏كرده نظر وي، مشابه با تفسير جلالين است. ما در اين جا توضيحات ماراچي را به طور كامل نقل مي‏كنيم و عبارات درون هلالين را كه ماراچي آنها را حذف كرده مجددا براساس تفسير جلالين به متن اضافه خواهيم كرد.
VII. Fac videre in eo, et fac audire]. Idest, effice, ut ille videat, etaudeat
«اَبصِْرْ بِهِ واَسْمِعْ»، يقول الجلالين [ابصر به اي باللّه] هي صيغة تعجّبٍ [وأَسْمِع به كذلك[ بمعني ما أَبْصَرَهُ وَ مَا أَسْمَعَهُ و هما علي جهة المجاز، و المراد انّه تعالي لايغيب عَنْ بَصَرِهِ وَسَمْعِهِ شي‏ءٌ.
HÆc est formula admirationis significans: O quantum videt: O quantum audit; Et utruque loquutio est metaphorica, seu ironica; & significat, nihil abscondi ab oculis, & auribus Dei. Eo scilicet modo quo quis diceret alicui: Doce tu Deum: vel adjuva Deum: ut ostenderet, Deum non egere, ut ab aliquo doceatur.
بنابراين كاملاً بديهي است، اگر پالمر به ترجمه ماراچي دسترسي مي‏داشت، و از ابعاد و حدود وابستگي و يا دلبستگي سيل به ماراچي آگاه بود، در آن صورت قطعا اقدام به نوشتن پانوشت ذيل آن آيه نمي‏كرد. همچنين پيداست كه آقاي سرور نيز در بيان اين كه مي‏گويد: «سيل براي تأييد سخن خود از يك سند مجعول استفاده كرده» دچار اشتباه شده است، چرا كه سند و نقل قول سيل از تفسير جلالين، به وضوح در ترجمه ماراچي به چشم مي‏خورد، و براساس مقايسه با نسخه‏اي از تفسير جلالين كه در دسترس خود من است (نسخه چاپ 1345 هجري ـ قاهره) پرواضح است كه نقل قول كاملاً درست ذكر شده است. جاي تأسف خواهد بود كه اتهام آقاي سرور مبني بر دروغ‏بافي و جعل سند سيل، و نيز ادعاي وي داير بر اين كه مسيحيان حقيقت را مي‏دانند، امّا مرتبا اين دروغ را تكرار مي‏كنند تا شايد حقيقت در برابر آن رنگ ببازد (صفحه ×VI)، در بين مسلمانان شايع شود. رواج اين اتهام در بين مسلمانان كه خود عمدتا از ديرباز نسبت به مسيحيان نوعي تعصّب داشته و در بيشتر موارد تمايلي به پذيرش نتيجه مطالعات پژوهشگران اروپايي نداشته‏اند (حتي اگر اين نتايج از ديدگاهي مسيحي ابراز نشده باشند) پديده‏اي بسيار ناگوار به شمار مي‏آيد. محكوميت شديد و غير قابل توجيه مسيحيان به طور عام، و سيل به طور خاص، از سوي آقاي سرور، راه درستي براي ايجاد روابط و مناسبات هر چه بهتر بين پيروان اين دو دين بزرگ نيست. اگر قرار است ترجمه آقاي سرور از قرآن كريم به چاپ دوم برسد، ما مصرانه از ايشان تقاضا داريم تا انتقادهاي غير منصفانه خويش از سيل را تصحيح كرده و زبان و موضع درشتناك خود نسبت به سيل را تعديل نمايند.
وَما اَرْسَلْناك الاّ رَحْمَةً لِلْعالَمِين. قُلْ اِنَّما يُوحي اِليَّ أَنَّما إِلهُكُمْ اِلهٌ وَاحدٌ فَهَلْ اَنْتُمْ مُسْلِمُون. فَاِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ ءَاذَنْتُكُمْ عَلي سَواءٍ (انبياء، 107 ـ 109)
And we have not sent thee (O Mohammad) save as a mercy for the people of the world. Say "What I have been ordered is that your God is only one God. Will you then obey (be Muslims)?" But if they turn back, then say: "I have informed you all equally".(سرور)
We have not sent thee, O Mohammad, but as a mercy unto all creatures. Say, no other hath been revealed unto me, than that your God is one God: will ye therfore be resigned unto him? But if they turn backs to the confessions of God''s unity, say, I proclaim war against you all equally.(سيل)
Et non misimus te, nisi ad misericordiam omnibus creaturis. Dic: Certè revelatum fuit mihi, quòd Deus vester Deus unus est: an ergo vos eritis Moslemi? Quod si tergiversati fuerint, dic illis: Notifica vivobis Æqualiter bellum (idest indixi illud vobis omnibus).(ماراچي)
آقاي سرور اين قسمت از ترجمه را نمونه ديگري از جعليات سيل مي‏نامد، امّا در اظهارات بعدي خود دليل روشني بر اين اتهام ارائه نمي‏دهد. به گفته سرور «هيچ دليلي براي افزودن واژه war (جنگ) وجود ندارد، و قراردادن عبارت against you all equally (در برابر "عَلَي سَواءٍ") دروغ محض است. حرف اضافه "علي" كه به againstبرگردانده شده، you را شامل نمي‏شود، بلكه فقط به "سواء" (به معناي equality) اشاره دارد، و كلمه you در اين آيه نيز مفعول فعل "اذنتكم" (I have informed you) است كه درواقع در آن آيه ترجمه "علي سواء" equally or with Justice (به طور يكسان يا به عدالت) خواهد بود، و در مجموع معناي آيه چنين خواهد گرديد: به [همه] به طور يكسان اعلام كرد. در روزگاري كه فقط تعداد معدودي از مسلمانان عربي‏دان زبان انگليسي مي‏دانستند، برساختن جعلياتي در ترجمه‏هاي سيل احتمالاً باعث جلب توجه كسي نمي‏شد، امّا تلاش براي تكرار اين گونه اشتباهات در حال حاضر جاي تأسف بسيار دارد.»
در ترجمه عبارات و آيات اخير كاملاً پيداست كه سيل از ترجمه ماراچي پيروي كرده و در واقع ماراچي لغت bellum [به معناي جنگ] را به ترجمه خود افزوده است. امّا نكته‏اي كه طبعا در اين جا مطرح مي‏شود اين است كه ماراچي به چه دليل اين كلمه را به متن اضافه كرده. شايد اصولاً دليلي براي انجام اين امر وجود داشته است. با توجه به اشارات و ارجاعات مختلف اين ترجمه به تفسير جلالين، طبعا بايستي اين بار نيز به اين ترجمه و تفسير رجوع كنيم، و در اين‏جاست كه با اين تفسير روبه‏رو مي‏شويم: "فقل اذنتكم، أَعْلَمْتُكُمْ بالحرب" كه ترجمه لاتيني آن چنين است: Notificavi vobis bellum، و بنابراين، ترجمه اين قسمت برداشتي امانت دارانه از تفسير جلالين است. البته آقاي سرور به اين نكته اشاره‏اي نكرده كه سيل در ترجمه خود پانوشتي به اين ترتيب نيز اضافه كرده است: «Or, I have publicly declared unto you what I was commanded.» اين ترجمه با تفسير بيضاوي نيز همخواني دارد، چرا كه در آن تفسير نيز، در توضيح كلمه "اذنتكم"، "حرب" نيز به عنوان يكي از معاني ذكر گرديده است. براين اساس، بايد اين نكته را متذكر شوم كه اين نيز يكي ديگر از مواردي است كه آقاي سرور ميل داشته تا جايي كه امكان دارد، هرگونه اشاره به جنگ و قتال و درگيري را از بين ببرد، و اين‏جاست كه اتهام جعل‏آفريني نسبت به سيل اتهامي بي‏پايه مي‏نمايد. وَما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلا نَبِيٍّ اِلاّ اِذا تَمَنّي اَلْقَي الشَّيْطانُ في اُمْنِيَّتِهِ (حج، 52)
And we have not sent before thee, (O Mohammad) any messenger or prophet but when he had any longings, the evil-one mixed (something) in his longings.(سرور)
We have sent no apostle, or prophet, before thee, but, when he read, Satan suggested some error in his reading.(سيل)
Et non misimus ante te ullum legatum, neque prophetam, quin, cùm legeret, conjecerit satans aliquem errorem in lectione ejus.(ماراچي)
در ترجمه اين آيه نيز آقاي سرور معتقد است: «بگذاريد خوانندگان قرآن كريم متوجه جعليات سيل شوند... ترجمه اين آيه دلبخواهانه‏ترين ترجمه آقاي سيل است. تمام نويسندگان مسيحي در مورد اين آيه و شأن نزول فرضي آن، داد سخن داده‏اند، امّا من در اين جا قصد ورود به اين بحث را ندارم. حرف من فقط اين است كه ترجمه فوق الذكر ترجمه‏اي است كاملاً غلط، چرا كه در نص آيه كلماتي كه به معناي "read" و يا "reading" (خواندن و قرائت) باشد وجود ندارد.»
امّا اين ادعاي آقاي سرور نيز يك تهمت جدّي تلقي مي‏شود. وقتي ما اين اتهام را به دقت مورد بررسي قرار دهيم، بي‏درنگ متوجه مي‏شويم كه در اين مورد نيز همچون ساير موارد ماراچي از تفسير جلالين پيروي كرده، و سيل نيز از ماراچي متابعت نموده است. جلالين در برابر "تمني" از "قرأ" (به معني read و recite) به عنوان معادل استفاده كرده‏اند، در حالي‏كه آقاي سرور آن را به had longings (تمنا داشت) ترجمه كرده است و [همچنين جلالين] در برابر "امنيته" از "قراءته" استفاده كرده، اما سرور آن را در انگليسي به his longings (تمناي وي) برگردانده است. ماراچي در يكي از پانوشت‏هاي خود در مورد اين آيه (با توجه به آيه 20 از سوره نجم) كل اين عبارات را به نقل از تفسير جلالين ذكر كرده است؛ تفسيري داير بر اين كه به تأييد طبري (جلد اوّل، ص 1195) و ابن سعد (ص 137) چنين سخناني توسط شيطان بر پيامبر اسلام القا گرديد و پيامبر نيز آن سخنان را به عنوان وحي اعلام نمود، اما اندكي [يا چندي] بعد منكر آن سخنان گرديد و كلمات و عبارات ديگري را جايگزين آنها ساخت. اين عبارات به نقل از جلالين (در مورد آيات 19 و 20 سوره نجم) به اين ترتيب است: اَفَرأيتُم اللاّتَ وَالعُزّي ومناة الثالثة الاُخري (به من خبر دهيد از لات و عزّي و منات، آن سوّمين ديگر) ــ و شيطان بي‏آن‏كه پيامبر متوجه باشد، اين سخنان را بر زبان وي جاري ساخت: تِلْكَ الغَرانيقُ العُلي وَاِنَّ شَفَاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجي [آن بلندْجايگاهان كه اميد به شفاعتشان مي‏رود].
حال اگر بخواهيم كل اين عبارت اخير را به انگليسي برگردانيم، رادول بخشي از آن را اين چنين ترجمه كرده است:
Do you see AL-Lat and Al-Ozza, and Manat the thired idol besides? These are exalted females, and verily their intercessiom is to be hoped for.
بعدها اين عبارات پس از "besides" [اَلاُخري] حذف گرديد و به جاي آن [به گفته رادول[ اين عبارت قرار داده شد:
What? Shall ye have male progeny and God female? This were indeed an unfair partition.(نجم، 12ـ22)
كه اصل و نص آيات قرآني آنها در سوره نجم (آيات 21 و 22) به اين ترتيب است: "الكم الذكر و له الانثي تلك اِذا قِسمَةٌ ضيزي"
در سطور فوق، نقل قول آقاي سرور را مطرح كرديم كه براساس آن وي مي‏گويد: «تمام نويسندگان مسيحي در مورد اين آيه و شأن نزول فرضي آن داد سخن داده‏اند، امّا من در اين جا قصد ورود به اين بحث را ندارم». اين‏جاست كه نگارنده اين سطور مايل است توجه خوانندگان اين مقاله را به نظرات يك مترجم مسلمان ديگر به نام مولوي محمدعلي جلب كند كه در اين باره طي يادداشتي در ذيل آيه 52 از سوره حج مي‏گويد:
«داستاني كه در مورد توجيه اين آيه گفته شده، داستاني پوچ و كلاً بي‏اساس است. تكريم بت‏ها و تأييد قدرت و فضيلت شفاعت آنها ادعايي است كاملاً جعلي و برساخته. در اين جا من تنها يك نكته را خاطر نشان مي‏كنم و آن اين كه تمام علما و مفسران همواره منكر اين ادعا شده‏اند.»
امّا سخن نگارنده اين سطور اين است كه اين ادعاي آخر كه «تمام علما و مفسران همواره منكر اين ادعا شده‏اند» ادعايي است آشكارا نادرست. همه مسلمانان متعارف و متديّن، تفسير جلالين را يك تفسير معتبر و عالمانه مي‏دانند و ما در سطور فوق نشان داديم كه اين داستان بدون تشكيك در صحّت آن، در اين تفاسير ذكر گرديده است. اين داستان همچنين در تفسير كشاف زمخشري كه پايه اصلي تفسير مشهور بيضاوي است نقل شده، و طبري كه اين داستان را از ابن سعد نقل نموده، خود از مفسران آگاه قرآن مجيد بوده است. بنابراين، زيبنده مولوي محمدعلي نيست كه ادعا كند «تمام علما و مفسران همواره منكر اين ادعا شده‏اند.» مفسران مورد نظر مي‏توانستند به دلايل متعددي اين داستان غيرموثق و غيرمعتبر را منكر شوند. ولي به هر حال، خواه اين داستان راست بوده باشد و خواه دروغ، شايسته نيست كه سيل و ماراچي را به علت پيروي از تفسير جلالين مورد سرزنش قرار دهيم.
ما در سطور فوق از ترجمه انگليسي قرآن كه به قلم جرج سيل صورت گرفته، چندين آيه و عبارت را كه شديدا مورد انتقاد آقاي سرور قرار گرفته‏اند شاهد مثال آورديم، و هدف ما اين بود تا هر خواننده منصف و آزاد انديشي را (خواه مسيحي و خواه مسلمان) متقاعد سازيم كه در اكثر موارد، ترجمه انگليسي سيل از قرآن كاملاً مبيّن معناي زبان قرآن و مطابق با تفسيرهاي متداول مفسراني مانند بيضاوي و جلالين بوده است. معانيي كه مترجماني مانند مولوي محمدعلي و آقاي سرور به بسياري از آيات قرآن منتسب كرده‏اند، با معاني و تفاسيري كه در تفاسير سنتي و معتبر مسلمين وجود دارد (به ويژه در مورد "جهاد" و تجليل و تحسين "جهاد در راه خدا") تفاوت دارد. زماني كه ترجمه قرآن سيل به انجام رسيد و براي نخستين بار چاپ شد، اصول اعتقادي مورد اعتقاد افرادي مانند مولوي محمدعلي و آقاي سرور در جهان اسلام ناشناخته بود، چرا كه در آن زمان جنبش (يا فرقه) آنها به نام احمديه يا قاديانيه هنوز پا نگرفته بود.
نكته جالب توجه اين كه بررسي ما در مورد گزيده‏هايي از ترجمه سيل و مقايسه آنها با ترجمه لاتيني ماراچي نشان مي‏دهد كه سيل در حدود بيش از دويست سال پيش چه كار دقيق و صحيحي انجام داده است، آن هم در زماني كه زبان‏آموزان غير عرب از فرهنگ‏هاي لغت و كتب دستوري كه امروزه در اختيار غير عرب زبانان اروپايي است محروم بودند. نويسنده اين سطور شخصا مطالعه و بررسي عبارات فوق و مقايسه ترجمه‏هاي ماراچي و سيل را با متن عربي قرآن از سويي و با تفاسير نويسندگان و مفسران سنتي از سوي ديگر فوق العاده جالب و سودمند يافت، و از همين رهگذر تجليل من از مترجمان قرن‏هاي هفدهم و هجدهم بسيار افزايش يافته است.

پی نوشت ها:

* عنوان اصل انگليسي مقاله به اين ترتيب است: W. G. Shellabear, ``Is Sale''s Koran reliable?'''' The Moslem World, Vol. I, 1931, pp. 126-142. ضمنا مترجمان وظيفه خود مي‏دانند از استاد گرامي جناب آقاي قاسم بستاني (استاد علوم قرآن و حديث در دانشگاه شهيد چمران اهواز) كه با دقت و حوصله متن مترجَم را بازبيني و پيشنهادات سودمندي ارائه فرمودند، صميمانه تشكر و قدرداني نمايند.
1. Lane''s Arabic-English Lexicon, vol. 1, p. 210.

 
جمعه 24 شهریور 1391  3:13 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

مارمادوك پيكتال مترجم قرآن كريم به زبان انگليسي

مرتضي كريمي نيا
محمد مارمادوك ويليام پيكتال سيّاح، رمان نويس، كارشناس آموزش و پرورش و اهل انگلستان بود كه بيشترين شهرت خود را مديون ترجمه انگليسي قرآنش با عنوان معناي قرآن كريم2 است. وي در 17 آوريل 1875 در لندن و در خانواده اي مذهبي متولد شد. پدر و پدربزرگش كشيش كليساي انگليكان، و دو خواهرخوانده اش راهبه بودند. نخستين سال هاي كودكي را در منطقه اي روستايي در سافولك3 گذراند و پس از فوت پدرش در 1881، با مادر خود به شهركي نزديك لندن منتقل شد. هنگام تحصيل در مدرسه اي در هارو4 همكلاس وينستون چرچيل بود و چون نتوانست جذب ارتش شود، با مادرش در سافولك به زندگي آبرومندانه روستايي اش ادامه داد. در سال هاي 1894-1896 در برخي كشورهاي خاورميانه از جمله فلسطين، لبنان و سوريه و نيز مدتي در تركيه و بالكان به مسافرت پرداخت كه افزون بر يادگيري زبان هاي عربي و تركي، اين گشت و گذار و آشنايي اش با فرهنگ و اديان خاورميانه آينده فكري و سياسي او را سمت و سو بخشيد. برخي گفته اند در همين زمان وزارت امور خارجه انگلستان پيشنهاد سركنسولي شهر حيفا را به او داد، اما وي به دليل سن اندكش ــ حدود 20 سال ــ آن را نپذيرفت.
پيكتال در بيست و يك سالگي و پس از مراجعت از فلسطين با خانم ماريل اسميت ازدواج و از همان سال انتشار داستان هايش را آغاز كرد. داستان هاي او يا درباره فرهنگ و تمدن خاورميانه (و مربوط به كشورهاي سوريه، فلسطين، يمن، مصر و تركيه) بود و يا حال و هواي انگليسي و به ويژه رنگ و بوي فرهنگ مردم منطقه سافولك را داشت، كه پيكتال خود در آن جا نشو و نما يافته بود.
در دوران جنگ جهاني اول، وي مدتي به تركيه رفت و تا پايان جنگ در 1916، همواره عليه سياست هاي استعماري انگلستان درباره تركيه عثماني فعاليت مي كرد، كه اين اقدامات سبب شد موقعيت هاي شغلي مهمي ــ از جمله نمايندگي انگلستان در دفتر كشورهاي عرب (قاهره) ــ را از دست بدهد.5 با آن كه پيكتال ظاهرا از مدت ها پيش متمايل به دين اسلام شده و گويا تغيير مذهب داده بود، در 29 نوامبر 1917 رسما تشرف خود به دين اسلام را اعلام كرد و از آن پس، نام محمد را براي خود برگزيد.
از آن زمان تا سال 1920، پيكتال به دليل تسلّط بر قرآن و آشنايي با فرهنگ و تمدن اسلامي، خطيب و امام جماعت مسجد لندن و مدتي نيز در ناتينگ هيل6 بود. مقالات و سخنراني هاي او درباره مسائل فرهنگي و سياسي جهان اسلام و تبليغ جهاني دين اسلام، در اين مدت وي را در بسياري از كشورهاي اسلامي از جمله تركيه و شبه قاره معروف ساخته بود. در سال 1920، پيكتال به افتخار مولانا محمد علي لاهوري (1874-1951)، از رهبران فرقه احمديه و مترجم معروف قرآن به زبان انگليسي،7 ميهماني باشكوهي در انگلستان برپا كرد و در مدت اقامت لاهوري در انگلستان چندين بار با وي ملاقات و گفت و گو كرد. همين امر كانون توجه او را از مسائل و حوادث فرهنگي و سياسي تركيه به سوي شبه قاره معطوف ساخت و البته اتهام تمايل يا تبعيت از فرقه قاديانيه (احمديه) را براي وي به همراه آورد، ليكن وي همواره اين اتهام را از خود نفي مي كرد.
پيكتال در سال 1920 به دعوت هيئت مديره وقايع نامه بمبئي8 براي سردبيري اين مجله به شهر بمبئي در هندوستان رفت و از آن زمان حدودا پنج سال در اين شهر و ده سال در حيدرآباد دكن به سر برد. در سال 1925، در پيِ اختلاف با مديران نشريه وقايع نامه بمبئي از سمت خود استعفا كرد و به خدمتِ دولت ايالتي «نظام حيدرآباد»9 درآمد. نخست به مدت سه سال مدير يك دبيرستان پسرانه اسلامي و مسئول آموزش و پرورش كارمندان دولتي حيدرآباد بود و در 1927، سردبير فصلنامه دولتيِ فرهنگ اسلامي10 شد. اين مجله همچنان به صورت فصلنامه در حيدرآباد منتشر مي شود.
در سال هاي 1928ـ1930، پيكتال بيشتر وقت و تلاش فكري خويش را در پايان رساندن ترجمه قرآن به زبان انگليسي صرف كرد. در اين راه، وي دائما با برخي منتقدان و محققان اروپايي و برخي عالمان مسلمان در شبه قاره و هند رايزني مي كرد. عاقبت اين ترجمه در دسامبر 1930 در نيويورك منتشر شد، اما مترجم با وجود تلاش بسيار نتوانست تأييد يا تقريظي از رياست دانشگاه الازهر مصر بر كار خويش به دست آورد.
درباره ترجمه انگليسي پيكتال از قرآن حرف و حديث بسيار گفته اند. اين اثر اولين ترجمه انگليسي قرآن به قلم يك مسلمان است كه زبان مادري اش انگليسي بوده است. پيش از اين بسياري از غير مسلمانان انگليسي همچون جورج سيل (1734)، الكساندر راس (1649)، ادوارد هنري پالمر (1880)، جان م. رادول (1861) و برخي از مسلمانان شبه قاره چون محمدعبدالحكيم خان (1905)، ميرزا ابوالفضل (1911-1912)، محمد علي لاهوري (1917) و ميرزا حيرت دهلوي (1916) ترجمه هاي كامل يا ناقصي از قرآن كريم انجام داده بودند.11 اما گويا پيكتال نخستين كسي است كه در مقدمه ترجمه اش، به صراحت كار خويش را برگردانِ مفهوم و معناي قرآن كريم مي نامد و از به كار بردنِ نام ترجمه (Traslatio) درباره آن خودداري مي كند. او در همان جا، علت اين امر را ناتوانيِ انسان ها در تقليد و بازگردانيِ سبك بيان و نيز مضامين قرآني مي داند. شايد امروزه به تبعِ پيكتال است كه غالبِ مترجمان مسلمان قرآن و به ويژه مسلمانان عرب زبان ترجمه خود را «ترجمه معانيِ قرآن كريم» و نه ترجمه خود قرآن مي نامند.
ترجمه پيكتال از جمله ترجمه هاي متداول و مشهور در جهان اسلام، به ويژه در پاكستان، هند و آسياي جنوب شرقي است. اكمل الدين احسان اغلو در كتاب شناسي معروف خود از بيست و سه چاپ مختلف اين ترجمه (تا سال 1980) ياد مي كند.12 نثرِ ترجمه پيكتال بسيار شبيه به الگوهاي مترجمان پيشين كتاب مقدس است؛ يعني وي ضماير و صيغه هاي افعال را به شيوه انگليسيِ كهن مي آورد. اين امر امروز براي مسلمانان انگليسي زباني كه به اين نثر عادت ندارند مشكلاتي ايجاد مي كند؛ از اين رو، برخي ترجمه پيكتال را بازنگاري كرده و كوشيده اند در ويرايش جديدِ آن، قواعد انگليسي امروز را به كار برند.
پيكتال در مقدمه ترجمه خود از همكاري و همياري علميِ برخي از روحانيون مصري از جمله محمد احمد الغمراوي، سليم الحجازي و شيخ مصطفي المراغي و نيز دكتر كرنكو13 تشكر كرده و آثاري چون تفسير الجلالين، انوارالتنزيل بيضاوي، الكشاف زمخشري، سيره ابن هشام، صحيح بخاري و اسباب النزول واقدي را منابع خويش شمرده است، اما شگفت آن است كه شلابير14 يك سال پس از انتشار اين ترجمه، در مقاله اي شباهت هاي بسيار ميان ترجمه پيكتال و ترجمه مولانا محمد علي لاهوري را نشان داد و مدعي شد اساس ترجمه پيكتال ترجمه محمد علي لاهوري (1917) است. شلابير خاطر نشان مي كند كه در مقاله اي كه در نقد و بررسي ترجمه قرآن پيكتال در روزنامه رسمي مصر15 منتشر شده، وي متهم به «پيوستن به فرقه احمديه» شده است، اما در پاسخ به اين مقاله، پيكتال چنين نسبتي را به كلي نفي كرده و گفته است:
«من هيچ وقت به فرقه احمديه نپيوستم؛ نه آن روز كه مسلمان مي شدم حتي يك بار نام اين فرقه را شنيده بودم و نه در هيچ زمان ديگري تمايلي به پيوستن به ايشان را داشته ام».
پس از نقل بخش هايي ديگر از اين نزاع، شلابير خود چنين قضاوت مي كند كه مقابله دقيق ترجمه قرآن پيكتال با ترجمه مولانا محمد علي، مترجم فرقه احمديه، به طور قاطع نشان مي دهد كه كار پيكتال چيزي بيش از بازنگاري و تجديد نظر در نسخه محمد علي نيست. وي بدين منظور 40 آيه از سوره بقره، 60 آيه از سوره آل عمران، 40 آيه از سوره مريم و تمام 15 سوره آخر قرآن را در اين دو ترجمه مقايسه كرده و شباهت ميان اين دو ترجمه را غيراتفاقي و غيرعادي دانسته است.
به رغم ادّعاي شلابير، مي توان گفت، شباهت ترجمه پيكتال به ترجمه مولانا محمد علي چندان نيست كه اولي را رونويسي از دومي بدانيم؛ تنها اين نكته مسلّم است كه پيكتال در ترجمه خود به كار مولانا محمد علي و نيز به ترجمه انگليسي رادول نظر داشته و در موارد بسياري از آنها الگو گرفته است.16
ترجمه قرآن پيكتال علاوه بر تأثير در جهان انگليسي زبان و برخي ترجمه هاي انگليسي متأخر، مورد توجه و گاه مبناي كار برخي مترجمان ديگر زبان ها نيز بوده است. از جمله اين ترجمه ها مي توان به ترجمه اي پرتغالي (انتشار يافته در موزامبيك) و ترجمه اي به زبان تاگالوگ17 (توسط مسلمانان مورو در فيليپين) اشاره كرد. در نقد و بررسي همه جانبه اين ترجمه مقاله مهمي تأليف نشده است. بجز مقاله شلابير با عنوانِ «آيا مسلمان مي تواند قرآن را ترجمه كند؟» كه در بالا بدان اشاره كرديم، اقبال حسين انصاري كتاب مختصري با عنوانِ تصحيح اغلاط ترجمه انگليسي پيكتال از قرآن كريم18 تأليف كرده است كه عبدالرحيم قدوايي نقدهاي اين كتاب را بي ارزش و از سر ناآگاهي به مسائل و فنون ترجمه مي داند.19
علاوه بر ترجمه قرآن و داستان هاي زيادي كه پيكتال را در انگلستان و كشورهاي اسلامي نامدار كرده است، مهم ترين اثرِ وي كتاب بُعدِ فرهنگي اسلام20 است. اين كتاب در واقع گرد آمده از مجموعه هشت سخنراني پيكتال است كه وي در سال هاي 1925 و 1926 به دعوت «انجمن مسلمانان مدرس»21 در شهر مدرس ايراد كرده و نخستين بار در 1927 در همان شهر به چاپ رسيده است. عناوين هشت سخنرانيِ وي عبارتند از: فرهنگ اسلامي، علل رشد و انحطاط، برادري، علم و هنر و ادب، تسامح، اتهام جبرگرايي، روابط زن و مرد، و مدينة اللّه . وي با تسلّط نسبتا زياد بر آيات قرآن و احاديث نبوي، در اين كتاب مي كوشد پاره اي از اتهامات مستشرقان و برخي آراء را كه در افكار عمومي غربيان رواج يافته است مردود شمارد و به دفاع از باورهاي فرهنگي صحيح در دين اسلام بپردازد.
پيكتال پس از 15 سال اقامت در شهرهاي بمبئي و حيدرآباد، در سال 1935 به دليل بيماري بازنشسته شد و با همسرش به زادگاه خود در انگلستان بازگشت و يك سال بعد در نوزدهم ماه مه 1936 بر اثر انسداد شريان اكليلي قلب درگذشت. وي را در گورستان مسلمانان در شهرِ بروك وود22 به خاك سپردند.
فهرستي از داستان ها و ديگر آثار پيكتال به ترتيب انتشار به شرح زير است:
1ـ حرف هاي يك انگليسي23؛ 2ـ همه ابله ها24؛ 3ـ سعيد ماهيگير25؛ 4ـ انيد26؛ 5ـ برندل27؛ 6ـ خانه اسلام28؛ 7ـ كوته نظران29؛ 8ـ بچه هاي نيل30؛ 9ـ وادي سلاطين31؛ 10ـ آبگوشت32؛ 11ـ چراگاه شوخي و شيطنت33؛ 12ـ زنان در پس پرده34؛ 13ـ همراه با تركان در زمانه جنگ35؛ 15ـ خانه جنگ36؛ 16ـ شهسواران عرب37؛ 17ـ برخوردهاي شرقي38؛ 18ـ سِر ليمپيدوس39؛ 19ـ نخستين ساعات40؛ 20ـ ما در نگاهِ ديگران41؛ 21ـ بُعد فرهنگي اسلام42؛ 22ـ معناي قرآن كريم43؛ 23ـ مواعظ قرآني44 (بدون تاريخ)؛ 24ـ امين: زندگي پيامبر اكرم45.
منابع

1ـ مقاله «پكْتهال» (بدون مؤلف) در اردو دائره معارف اسلام، لاهور: دانش گاهِ پنجاب، 1390 / 1971، ج 5، صص 638-640.
2- Shellabear, W. G. "Ca a Moslem traslate the Kora?" i The Muslim Wrold, vol. 21, o. 2, April 1931, pp. 287-303.
3- Bosworth, C.E. "Pickthall" i Ecyclopaedia of Islam, ew ed., 1995, vol. VIII, pp. 305-306.
4- Pickthall, Mohammad Marmaduke. The Meaig of the Glorious Kora: A Explaatory Traslatio.
5- Pickthall, Mohammad Marmaduke. Cultural side of Islam. 2ed ed., New Delhi: Kitab Bhava, 1981.
6- Clark, Peter. Marmaduke Pickthall, British Muslim, Lodo: Quartet Books, 1986.

اخبار ترجمه

تازه ترين ترجمه قرآن به زبان انگليسي به قلم محمد فاروقِ اعظم ملك
Eglish Traslatio of the Meaig of Al-Qur''''''''''''''''a, the Guidace for Makid. Traslated by Muhammad Farooq-i-Azam Malik. Housto (Texas): The Istitute of Islamic Kowledge, 1997. 905pp.
ترجمه محمد فاروقِ اعظم ملك كه با عنوان ترجمه معاني قرآن كريم، هدي للنّاس تهيه شده است، توسط «مؤسسه علوم اسلامي» در هوستون (تكزاس) امريكا همراه با تقريظي از دانشگاه الازهر (قاهره) و دانشگاه بين المللي اسلامي (اسلام آباد) در سال 1997 منتشر شده است. مترجم 56 ساله كه اهل پاكستان و نايب رئيس مؤسسه فوق الذكر در هوستون امريكاست، همزمان دو كتاب ديگر درباره وصيت اسلامي و زكات به زبان انگليسي تأليف كرده است. ترجمه او از قرآن داراي مقدمه اي 106 صفحه اي، و مشتمل است بر زندگي نامه كوتاه مترجم (ص 4)، تشكر مترجم از همياران و همكارانش (ص 6)، پيشگفتار مترجم (8-12)، زندگي نامه كوتاهي از پيامبر اكرم (ص 13-31)، فهرست تفصيليِ محتواي سوره ها (ص 32-87)، معرفي تقسيم بندي هاي قرآني (ص 88)، واژه نامه اصطلاحات قرآني (89-96)، فهرست سوَر و اجزاي قرآن (ص 97-102) و نكاتي براي راهنمايي مطالعه قرآن (ص 103-106).
مترجم در پيشگفتار خود با يادآوري لزوم ترجمه قرآن به ويژه براي غير مسلمانان و تازه مسلمانان، ترجمه تحت اللفظي را وافي به اين مقصود نمي داند. وي حتي ترجمه عبداللّه يوسف علي و محمد مارمادوك پيكتال را نيز لفظ به لفظ و فاقد يكپارچگي معنويِ قرآن مي داند. به همين جهت خود، قرآن را نه آيه آيه، بلكه فقره فقره (شامل دسته اي از آيات) با حذف شماره آيات در ميان عبارت، ترجمه كرده و در اين كار كوشيده است تا خود را از تنگناي ترجمه تحت اللفظي برهاند. او معتقد است كه ترجمه اش از قرآن مجيد ترجمه اي مطابق است. از اين رو هرگونه نكات توضيحي و تفسيري را با حروف ايتاليك از متن اصلي ترجمه متمايز كرده است. همچنين كلماتي از قرآن همچون ربّ، رسول، اللّه ، شرك و مانند آنها را ترجمه ناپذير مي داند و آنها را در ترجمه به همان صورت باقي گذاشته و تنها براي هر يك توضيحي جداگانه آورده است. مي توان گفت كه ترجمه آقاي محمد فاروقِ اعظم ملك با داشتن كاستي هاي معمول در ترجمه هاي تفسيرگونه، از جمله ترجمه هاي قابل فهم با نثر متداول انگليسي است.

ترجمه قرآن به زبان رومانيايي

جديدترين ترجمه قرآن به زبان رومانيايي با عنوانِ: Coraul cel Sft: traducerea seurilor Úi cometariiدر آوريل 1997 به قلم و همتِ «جمعيت دانشجويان مسلمان روماني»46 در 2241 صفحه همراه با مؤخره اي عربي در يازده صفحه تهيه و منتشر شده است.
مقدمه 107 صفحه اي ابتدايِ آن مشتمل است بر مباحثي چون: معرفي اسلام به زبان امروز؛ وحي، نبوت و رسالت پيامبر اكرم(ص)؛ قرآن، تاريخ، علوم، تفسير و ترجمه آن؛ اعجاز قرآن و گونه هاي مختلف اعجاز علميِ قرآن؛ عيسي در قرآن و نظريات اسلام راجع به مسيحيت و حضرت عيسي(ع)؛ و در آخر معرفي ترجمه حاضر.
مترجمان در اين كار خود كه مستقيما از متن عربي انجام گرفته است بر منابعي چون صفوة التفاسير؛ المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز اثر ابن عطية؛ زبدة التفسير من فتح القدير از أشقر؛ اسباب النزول سيوطي؛ تفسير المؤمنين عبدالودود يوسف؛ المنتخب في تفسير القرآن الكريم تأليف المجلس الاعلي للشئون الاسلامية در قاهره و دو ترجمه انگليسي عبداللّه يوسف علي و فرانسوي محمد حميد اللّه تكيه كرده اند. با آن كه ترجمه حاضر تحت اللفظي نيست و از رواني در متن برخوردار است، مترجمان در ذيل بيشتر آيات، نكات تفسيري و توضيحي كوتاهي درباره تاريخ، شأن نزول و مسائل كلامي و رفع ابهام هاي لغويِ آنها آورده اند. اين ترجمه بدون متن عربيِ آيات و همراه با معرفيِ سوره ها در ابتداي هر سوره چاپ شده است.

ترجمه اي از قرآن كريم به زبان تركي قرقيزي

اين ترجمه كه تازه ترين ترجمه قرآن به زبان تركي قرقيزي است، توسط آقاي علاءالدين منصور انجام گرفته است. ترجمه مزبور در تاريخ اول ژانويه 1999م برابر با 14 رمضان 1419ق به پايان رسيده و در 655 صفحه به قطع وزيري، بدون متن قرآن، در شهر بيشكك پايتخت قرقيزستان در تيراژ 3300 نسخه به چاپ رسيده و مشتمل است بر يك مقدمه و فهرست منابع. مترجم در ترجمه خود، از تفسير جامع البيان محمد بن جرير طبري، تفسير بيضاوي، تفسير جلاء العين، تفسير ابن كثير، تفسير الدّر المنثور و ديگر تفاسير استفاده كرده است.
اين ترجمه كه به طور مستقيم از عربي به تركي بازگردانده شده همراه با تفسيرهايي كوتاه است. تفسيرها با حروف ريز و ترجمه متن با حروف بزرگ چاپ شده است. در مواردي هم كه نياز به تفصيل بيشتر بوده، مطالب تحت عنوان «ايضاح» در پاراگراف جداگانه ذكر شده است. از ويژگي هاي اين ترجمه، تقسيم بندي آن بر اساس سي جزء قرآن است كه هر جزء تحت عنوان «بخش» از جزء ديگر تفكيك گرديده و از صفحه اي مستقل آغاز شده است.

ترجمه استاد مهدي الهي قمشه اي با ويرايش حسين استادولي

ترجمه مرحوم استاد مهدي الهي قمشه اي يكي از ترجمه هايي است كه به دليل روان بودنِ نثر آن و داشتنِ توضيحات، بيشترين خواننده را در نيم قرن اخير نسبت به ترجمه هاي ديگر داشته است، اما از آن جا كه نقايص و اشتباهات فراواني مانند بي توجهي به ضماير و معلوم و مجهول بودن فعل ها، بدخواني كلمات، پيشداوري ذهني نسبت به آيه، عدم رعايت نكات ادبي در ريشه يابي كلمات يا اعراب جملات، نقل به معناها، افتادگي ها و غيره در آن وجود داشت، تصحيح و ويرايشي همه جانبه و دقيق را مي طلبيد، كه اين كار اخيرا به همت آقاي حسين استادولي انجام گرفته است. مصحح بر آن بوده است كه علاوه بر اصلاح املايي و علايم ويرايشي، محتواي ترجمه را نيز كنترل و اشتباهات و كاستي هاي آن را اصلاح نمايد و اگر ترجمه آيه اي موافق يكي از اقوال مفسران باشد ــ گرچه مخالف قول مشهور باشد ــ آن را به حال خود باقي بگذارد و نيز اگر آيه اي بر طبق قرائت غير معروف ترجمه شده باشد، در پاورقي به آن اشاره كند. ذكر اين نكته لازم است كه پاورقي هاي بدون امضا از مترجم، و پاورقي هاي با امضا از مصحح است.
ترجمه حاضر كه متن قرآنِ آن به خط آقاي مصطفي اشرفي نگارش يافته، در 604 صفحه مكرر، در قطع وزيري و در تيراژ 5000 جلد توسط انتشارات دارالكتب الاسلاميه به چاپ رسيده است.

قرآن كريم با ترجمه علي اكبر سروري

اين ترجمه فارسي براي نخستين بار در تابستان 1377 انتشار يافته است. داراي توضيحاتي بسيار محدود است كه غالبا از يكي دو كلمه تجاوز نمي كند. اين توضيحات ميان دو پرانتز قرار گرفته است. ترجمه به صورت زير سطري چاپ شده و متن آن به خط مرحوم استاد احمد نيريزي است. اين قرآن در قطع وزيري، در 866 صفحه و در تيراژ 5000 نسخه توسط انتشارات جمهوري (اسدي) منتشر شده است.

ترجمه قرآن به زبان آواري

نخستين ترجمه آواري قرآن در 604 صفحه، با خط كريل، در ژانويه 1997 توسط انتشارات خاركو در اكراين به چاپ رسيده است. زين الدين ثابت ابوبكر مترجم اين اثر كه از مسلمانان داغستان است، در لا به لاي ترجمه خويش، تفسيري موجز از برخي آيات نيز ارائه داده و همچنين در انتهاي كار خود، معرفي مختصري (در 4 صفحه) از قرآن كريم و ترجمه خود آورده است. عنوان اين اثر به عربي القرآن الكريم و بالهامش زبدة التفسير است كه متن قرآن را با خط عثمان طه به همراه دارد و ترتيب صفحاتِ آن، از راست به چپ است.
زبان آوار47، زبانِ اصلي مردم جنوب و مركز داغستان است و در آذربايجان، روسيه، شمال و شمال شرقي قفقاز نيز بدان تكلّم مي كنند. اين زبان كه شاخه اي از 37 شاخه زبان هاي قفقازي است (بر اساس آمار سال 1994) نزديك به 483000 گويشور دارد.48

ترجمه اي جديد از قرآن كريم به زبان سوئدي

Koraes budskap, i svesk tolkig av Mohammed Kut Berström, med kommetarer av Muhammad Asad. Stockholm: Proprius, 1998. I+961pp.
جديدترين ترجمه قرآن كريم به زبان سوئدي با عنوان قرآن كريم (Koraes budskap) به قلم آقاي محمد كنوت برنستروم در استكهلم سوئد منتشر شده است. مترجم كه سال ها كارمند ارشد وزارت خارجه سوئد، و از سال 1972 سفير اين كشور در مراكش بوده، در سال 1979 به دين اسلام گرويده و كار ترجمه خود را از همان سال آغاز كرده است.
اين ترجمه مستقيما بر مبناي متن قرآن كريم انجام گرفته است. مترجم در ذيل هر آيه تفسير مختصري از آن را آورده كه اين تفاسير اساسا برگرفته از آراء و نظريات تفسيريِ محمد اسد (يهودي نو مسلماني كه ترجمه قرآن49 و سيره پيامبر را به انگليسي نگاشت) است. علاوه بر اين، مترجم سوئدي قرآن كريم از ترجمه هاي انگليسيِ عبداللّه يوسف علي و فرانسويِ رژي بلاشر و تفاسيري چون تفسير فخر رازي، طبري، قرطبي، زمخشري و محمدعلي صابوني (از مفسّران معاصر اهل سنت) بهره برده است.
مهم ترين ويژگي اين اثر در مقايسه با ديگر ترجمه هاي سوئدي، مسلمان بودنِ مترجم آن و برگردان مستقيم آن از روي متن عربي است. محمد كنوت برنستروم علاوه بر آشنايي كامل با زبان هاي سوئدي، انگليسي، فرانسوي، روسي، اسپانيولي و پرتقالي، از سال 1970 يادگيري زبان عربي و تحقيق درباره قواعد اين زبان را آغاز كرده و در هنگام ترجمه قرآن بي هيچ مشكلي، به مراجع لغوي و متون تفسيري رجوع كرده است. اين ترجمه همراه با متن قرآن كريم به خط عثمان طه است. علاوه بر نكات تفسيريِ ذيل آيات، محتواي هر سوره، جداگانه در ابتداي آن معرفي شده و مباحثي كلي براي معرفي قرآن و خود ترجمه در مقدمه و مؤخره ترجمه آمده است.
سفارت هاي عربستان و ايران در سوئد هر يك پيشنهادهاي جداگانه اي براي انتشار اين ترجمه به مترجم داده بودند، اما وي انتشارات پرُپْريوس (Proprius Förlag) را كه پيش تر طرف قرارداد بوده، ترجيح داده است. با اين همه، اين كار از پشتيباني ماليِ برخي گروه هاي اسلامي در سوئد و نيز دولت سوئد بهره برده است.

پي نوشت ها:

1- بجز مقالات يا كتاب هايي كه در هر مورد در پاورقي ذكر مي شوند، منابع اصليِ تدوين مقاله در انتها آمده است.
2- The Meaig of the Glorious Kora.
3- Suffolk.
4- Harrow.
5- ظاهرا به جاي وي، ت. ا. لورنس به اين سمت رسيد.
6- Nottig Hill.
7- علي رغم شهرت اندك ترجمه قرآن وي، اين ترجمه از قوت و اعتبار خوبي برخوردار است. درباره اين مترجم بنگريد به مقاله زير در دايرة المعارف دين ويراسته ميرچا الياده: Sajida S. Alvi. "LaÎhorãÎ, MuhÊammad AlãÎ" i The Ecyclopedia of Religio, ed. by Mircea Eliade, New York: Macmilla, 1987, vol. 8, p.423.
8- Bombay Chroicle.
9- Nizamate of Hyderabad.
10- Islamic Culture.
11- J.D. Pearso. "Bibliography of traslatios of the Qur''''''''''''''''aÎ ito Europea Laguages", i Arabic Literature to the Ed of the Umayyed Period, Cambridge Uiversity Press, 1983, pp. 507-510.
12- ÙIhsaogÏlu, Ekmeleddi. World Bibliography of Traslatios of the Meaigs of the Holy Qur''''''''''''''''aÎ: Prited Traslatio 1515-1980. Istabul, Research Cetre for Islamic History, Art ad Culture, 1986. pp. 97-102
13- Dr. F. Krekow.
14- W. G. Shellabear.
15- Egyptia Gazette.
16- در ميان ترجمه هاي مسلمانان معاصر، كار م. م. شاكر كه به ترجمه اي شيعي نامبردار شده است، عينا اقتباس و بازنويسي از ترجمه مولانا محمد علي لاهوري است. شباهت اين دو ترجمه به اندازه اي است كه جاي هيچ شكي در اصل اقتباس باقي نمي گذارد. تنها شايد پنج درصد از اين اثر، كار خودِ شاكر باشد. ذكر اين نكته لازم است كه علاوه بر
17- Tagalog.
18- Iqbal Hussai Asari. Correctios of Errors i Pickthall''''''''''''''''s Eglish Traslatio of the Glorious QuraÎ, the Scripture Whereof There is o Doubt. Karachi: The Author, 1991.
19- در ميان مطبوعات فارسي تنها يك مقاله در معرفي و تحسين ترجمه قرآن پيكتال تأليف شده است: محمدحسين روحاني، «نمايشگاهانِ زيبايي اهورايي: معرفي ترجمه انگليسي قرآن كريم، محمدمارمادوك پكتال»، در بينات، سال اول، ش 3، پاييز 1373، صص 116-124.
20- M.M. Pickthall. Cultural Side of Islam, Madras: Committee of Muslims i Madras, 1927.
21- Committee of Muslims i Madras.
22- Brookwood.
23- The Words of a Eglishma, 1898.
24- All Fools, 1900.
25- Said, The Fisherma, 1903.
26- Eid, 1904.
27- Bredle, 1905.
28- The House of Islam, 1906.
29- The Myopes, 1907.
30- The Childre of the Nile, 1908.
31- The Valley of the Kigs, 1909.
32- Pot au feu, 1911.
33- Larkmeadow, 1912.
34- Veiled Wome, 1913.
35- With the Turk i War Time, 1914.
36- The House of War, 1916.
37- Kights of Araby, 1917.
38- Orietal Ecouters, 1918.
39- Sir Limpidus, 1919.
40- The Early Hours, 1921.
41- As Others See Us, 1922.
42- Cultural Side of Islam, 1927.
43- The Meaig of the Glorious Kora, 1930.
44- Quraic Advices, .d.
45- Al-Ami: Life of the Holy Prophet, 1959.
46- Asocia,tia Stude,tilor Musulmai di Romia.
47- Avar.
48- The Ecyclopedia of Laguage ad Liguistics, ed. R.E. Asher & J.M.Y. Simpso, (Oxford, Pergamo, 1994), 488-489, 5193.
49- Muhammad Asad, The Message of The Qur''''''''''''''''aÎ. Dar al-Adalus, 1980.
جمعه 24 شهریور 1391  3:14 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

نگاهی اجمالی به ترجمه های انگلیسی قرآن

دریافت فایل pdf

 

بررسی پیش فرضهای شرق شناسان در ترجمه قرآن

دریافت فایل pdf

 

نکاتی در باب ترجمه برخی الفاظ و اصطلاحات قرآنی

دریافت فایل pdf

 

نقد و ارزیابی ترجمه های انگلیسی قرآن کریم از سوره مبارکه الأنسان

دریافت فایل pdf

 

مطالعه تطبیقی ترجمه های انگلیسی سوره حمد

دریافت فایل pdf

جمعه 24 شهریور 1391  3:14 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

نخستين ترجمه لاتينى قرآن كريم و تأثير آن بر ترجمه هاى قرآن به زبانهاى اروپايى
قسمت دوم

حسن معايرجى
مترجم بنياد بعثت

 

چاپ اولين ترجمه قرآن كريم به زبان لاتين

در سال 1542, سه تن از كسانى كه مشغول مطالعه اين مجموعه در شهر بازل بودند, سعى كردند اين ترجمه ها را منتشر كنند ولى با مخالفت هيأت حاكمه شهر مواجه شدند و مجلس نتوانست انتشار چنين كفريات و بدعتهايى را به عهده بگيرد و با پراكنده شدن آنها بين مسيحيان, موجبات تشويش افكار آنها را فراهم كند. با وجود اين, آنان اقدام به چاپ اين مجموعه نمودند تا مجلس شهر را در مقابل كار انجام شده اى قرار دهند. اما حاكمان از جريان اطلاع يافتند و چاپ آن را متوقف كردند و آنچه را چاپ شده بود, مصادره كردند و يكى از آنها را به نام اوپرينوس به زندان افكندند.
بزودى شانس و اقبال به اوپرينوس روى كرد: مارتين لوتر, نامه اى به مجلس شهر فرستاد و در آن گفت كه هيچ چيز براى اسلام و مسلمانان زيانبارتر از انتشار اين كتاب نيست و بدين ترتيب مشكل پايان يافت و مجلس با چاپ و نشر آن موافقت كرد; البته به شرط اينكه در شهر بازل پخش نشود.
چاپ كامل اين مجموعه با اولين ترجمه قرآن كريم به لاتين, همراه با مقدمه اى از مارتين لوتر و فيليپ ميلانگتون در 11 ژانويه سال 1543 انجام شد. اين چاپ كه به چاپ بيبلياندر معروف است, آغاز ترجمه هاى گوناگون به زبانهاى اروپايى مى باشد كه از اين چاپ اقتباس شدند; به طورى كه تعداد زبانهايى كه قرآن كريم به طور كامل به آنها ترجمه شد, بيست و يك زبان اروپايى است; صرف نظر از زبان افريكان كه آن هم زبانى اروپايى است; اگر چه در جنوب افريقا از آن استفاده مى شود. علاوه بر اين ترجمه ها, ترجمه هاى غير كامل و خلاصه ها و برگزيده هاى ديگرى نيز به زبانهاى ديگر اروپايى وجود دارد.
زبانهايى كه قرآن كريم به طور كامل به آنها ترجمه شده, به ترتيب زمان ترجمه عبارتند از: لاتينى, ايتاليايى, آلمانى, چك اسلواكى, هلندى, فرانسوى, انگليسى, يونانى, روسى, لهستانى, مجارى, سوئدى, اسپانيولى, پرتغالى, يوگسلاوى, بلغارى, رومى, دانماركى, آلبانيايى, فنلاندى, نروژى.
از ترجمه اى كه بيبلياندر در بازل درسال 1543 چاپ كرد, دو تجديد چاپ ديگر در سالهاى 1550 در زوريخ و 1721 در لايپزيك به عمل آمد.
گفته اند كه بيبلياندر كسى است كه اقدام به ترجمه قرآن به زبان لاتينى كرد. همچنين نظر ديگرى وجود دارد كه چاپ بيبلياندر از ترجمه ديگرى گرفته شد. كه يك كشيش كاتوليك در ايتاليا آن را انجام داده است. به هر حال ترجمه روبرت كيتونى كه در كليساى كلونى نگهدارى مى شد, اولين تلاش براى ترجمه قرآن كريم به زبانهاى اروپايى محسوب مى شود.
شايسته است توجه كنيم به اينكه قرآن كريم در چنان محيط تيره و تار و آكنده از دشمنى و مخالفت چگونه ترجمه شد و اينكه تأثيرات بد اين كار, به همان ترجمه لاتينى منحصر نشد, بلكه به علت عدم آشنايى مترجمين در ايتاليا و آلمان و هلند به زبان عربى, اين ترجمه بعد از چاپ, مرجع و منبع آسانى براى آنها بود.
مدت زيادى از چاپ بيبلياندر در سال 1543 در شهر بازل نگذشته بود كه اولين ترجمه آن به زبان ايتاليايى متعلق به آندريا اريغابينى در سال 1547 در شهر ونيز چاپ شد. اگر چه اريغابينى ادعا مى كرد كه او از روى متن عربى ترجمه نموده است, اما بايد گفت ترجمه او چيزى نيست جز نسخه اى از ترجمه لاتينى بيبلياندر. سپس ترجمه اريغابينى, مرجع اولين ترجمه به آلمانى قرار گرفت كه سلمون اشفايجر, اسقف و واعظ كليساى فراون كيرشه در شهر نورمبرگ در سال 1616 اقدام به آن ترجمه نمود. اين ترجمه نيز, به نوبه خود مرجع اولين ترجمه هلندى شد كه شخص مجهولى در سال 1641 آن را انجام داد و در هامبورگ چاپ شد. نسخه آلمانى اشفايجر در سال 1623, 1659, 1664 براى چندمين بار تجديد چاپ شد.
آنچه گذشت, به اين معناست كه هشت چاپ به چهار زبان كلاً به مرجع واحدى برمى گردند. يعنى سه چاپ به لاتينى, سه چاپ آلمانى متعلق به اشفايجر, يك چاپ به ايتاليايى و يك چاپ به زبان هلندى(1).
حال به گفته جورج سيل درباره اين ترجمه لاتينى كه اساس ترجمه به چهار زبان اروپايى گرديد, توجه كنيد:
(آنچه كه بيبلياندر به زبان لاتينى به عنوان ترجمه قرآن كريم منتشر كرد, شايسته نيست كه ترجمه ناميده شود. زيرا اشتباهات بى پايان و حذف واضافه و دخل و تصرف كاملاً آزادانه درموارد بسيار و بى شمار باعث شده كه اين ترجمه هيچ شباهتى با متن اصلى خود نداشته باشد.)
و اريغابينى به پيچيدگى مسأله افزود و اشتباهات تازه در ترجمه ايتاليايى باعث شد كه نادرستى اين ترجمه بيشتر از ترجمه لاتينى باشد; چه رسد به اصل عربى آن.

ترجمه آندره دوريور فرانسوى

اما ترجمه عجيبى كه در يافتن مصادر آن در زحمت زيادى افتادم, ترجمه دوريور است. آندره دوريور سيور دو مالزى, شرقشناسى است كه در سال 1580 درشهر مارسينى (شاروليه) به دنيا آمد و بعدها به دربار سلطنتى پيوست و وارد كادر ديپلماتيك در استانبول شد و سپس به عنوان كنسول به اسكندريه مصر اعزام گرديد.
وى در سال 1630 كتابى درباره دستور زبان تركى به زبان لاتين نوشت و گلستان سعدى را در سال 1634 از لاتين به فرانسوى ترجمه نمود. همچنين قرآن كريم را در دو جزء به زبان فرانسه ترجمه كرد. او مدعى است كه به زبانهاى تركى و عربى بخوبى آشناست. ولى كلود اتين سافارى, مترجم فرانسوى درباره كار او مى گويد:
(قرآن كريم كه تمام شرق با نگارش عالى و قدرت انتقال معانى قوى آن آشنا هستند, به نظر مى رسد كه به وسيله قلم دوريور به قطعه هاى خسته كننده و نادرستى تبديل شده كه ناشى از سبك ترجمه آن است. متن قرآن نظم خاص و آهنگ ويژه اى دارد كه به شعر مى ماند; اگر چه شعر نيست. اما دوريور توجهى به متن اصلى نداشته و آيات را در يك بخش به هم پيوسته آورده است كه در آن ارزش معانى و زيبايى الفاظ متن, با عبارات خشك و جمله هاى پيچيده و نامفهوم از بين رفته است; به طورى كه انسان به سختى مى تواند بفهمد كه اين ترجمه نادرست مربوط به آن اصل است.
براى خواننده اين ترجمه به هيچ وجه امكان ندارد كه تصور كند, متن اصلى قرآن نشانه و نمونه اى از بهترين و كاملترين تعبيرات و عبارات در زبان عربى است.
آيا دوريور واقعاً از متن عربى ترجمه مى كرد, يا اينكه منابع ديگرى وجود داشت كه او را در آن ترجمه نارسا و پاره پاره يارى مى كرد؟ در آن زمان, ترجمه هاى ديگرى از قرآن كريم به زبانهاى لاتين, آلمانى, ايتاليايى و هلندى در اروپا وجود داشت, حال دوريور در عين اينكه عربى و تركى را به خوبى مى دانست, آيا از اين زبانهاى اروپايى شناختى نداشت؟ نمى توانم به طور قطع به چيزى حكم كنم و اين امر نياز به مطالعه و تحقيق در شخصيت و زندگى دوريور دارد; ولى او يقيناً زبان لاتين را كه از آن شعر سعدى را ترجمه نموده, به خوبى مى دانسته است.
آيا دوريور از ترجمه اى به زبان آراگونى متعلق به جوناس آندرياس آگاهى داشته است؟ اين ترجمه به شكل نسخه خطى باقى بود و گفته مى شود از پزشك مسلمانى است كه از اسلام به مسيحيت روى آورد و اسقفى از اهالى زايتغانى در كشور فالينسيا بود.
آيا اين كار دوريور مانند ترجمه كليساى كلونى در نوع خود اولين كار و بدون تأثير از ترجمه هاى پيشين بود؟ به هر حال ترجمه دوريور از نظر گستره انتشار بر ترجمه كليساى كلونى پيشى گرفت و پس از پيدايش آن در سال 1647 در زبان فرانسه, مدتى نگذشته بود تا اينكه الكساندر روس در سال 1649 به عنوان اولين ترجمه آن را به انگليسى برگرداند و در سال 1688 ر.تيلور نيز آن را به انگليسى برگرداند.
در همان سال, لانگ آن را به آلمانى و در سال 1657 گلازماخر نيز آن را به هلندى ترجمه كرد. ترجمه گلازماخر بعد از آن در سالهاى 1658 و 1696 و 1698 و 1721 و 1734 و 1799 مكرراً تجديد چاپ شد. سپس ترجمه دوريور در سال 1716 به وسيله ترجمه بوستينكوف (ديمترى كانتماير) و سپس ترجمه فريوفكين در سال 1790 به زبان روسى سرايت كرد. جا دارد در اينجا, احتمال رابطه دوريور را با يك راهب مارونى مذهب لبنانى به نام جبرئيل صهيون اهدنى (اهدن, شهرى در لبنان است) توضيح دهيم.
پاپ گريگوريوس سيزدهم (1587 ـ 1572) در سال 1576, مؤسسه يونانيان و در سال 1584 مؤسسه مارونيها را بنا كرد. هدف او از اين كار اين بود كه جوانان مسيحى شرقى آموزش داده شوند تا بتوانند هنگام مراجعه به كشورهايشان به تبليغ و نشر مفاهيم مذهب كاتوليك بپردازند و حركت تبليغ مسيحيگرى و پروتستانيزم را در آنجا به دست بگيرند. بعضى از جوانان بعد از پايان يافتن دروس و مطالعاتشان ترجيح مى دادند كه در اروپا بمانند. اين گروه نقش زيادى درنشر كتابهاى عربى در رم و پاريس و در تقويت آموزش اين زبان در اروپا داشت. اين كار نيز با آموزش و ترجمه و نشركتابهاى عربى محقق شد كه در ميان اين گروه مى توان به جبرئيل صهيون, ابراهيم حاقلانى, ژورژ عميره و سركيس رزّى و يوحنا حصرونى اشاره نمود.
فرانسوا سافارى دو بران عهده دار منصب سفارت فرانسه در استانبول (1606 ـ 1591) و سپس در رم (1614 ـ 1608) شد و جزوه اى نوشت و در آن امكان استفاده از توان مسيحيان در شرق براى آزادى و ايجاد مزاحمت براى دولتهاى عثمانى را مطرح كرد. او چاپخانه اى براى چاپ و توزيع كتابهاى مسيحيت در شرق تأسيس كرد و هنگام بازگشت از رم به فرانسه در سال 1615 دو نفر مارونى را همراه خود آورد كه آن دوجبرئيل صهيون اهدنى و يوحنا حصرونى بودند. سافارى از چاپخانه اى كه در رم تأسيس كرده بود, قالبها و حروف چاپ عربى را كه از گرانترين لوازم مورد نياز براى تأسيس چاپخانه جديد بود, به پاريس آورد. او از ابتداى اقامت خود در استانبول اقدام به ساختن اين حروف و قالبها كرده بود كه آنها مجموعه حروف عربى در سه اندازه مختلف بود. اين چاپخانه كتابى درباره علم نحو در پنج جزء منتشر كرد كه تأليف جبرئيل صهيون و يوحنا حصرونى بود. همچنين جبرئيل صهيون و ژاك و سولاك در آماده سازى حروف عربى براى چاپ كتاب مقدس كه به چند زبان ترجمه شده بود, در سال 1645 همكارى كردند و صهيون اقدام به چاپ مجدد كتاب (مزامير هفتگانه توبه) كرد.
اما مهمترين كارى كه در آن جبرئيل صهيون و يوحنا حصرونى و ابراهيم حاقلانى شركت كردند, عبارت بود از: تهيه متن عربى كتاب مقدس كه به هفت زبان چاپ شد (عربى, بابلى, كلدانى, يونانى, سريانى, لاتين و عبرى). اين مجموعه را لوژاى در سال 1645 منتشر كرد.
همچنين جبرئيل صهيون, اقدام به ترجمه قرآن كريم به زبان لاتين در سال 1630 كرد كه بعد از ترجمه روبرت كيتونى و ترجمه برگزيده سكالييه شرشييه در سال 1579, سومين تلاش براى ترجمه قرآن كريم محسوب مى شود.
جبرئيل صهيون مردى كارآزموده در امور ترجمه و نشر و چاپ بود و در كتاب مقدس و قرآن كريم و زبان عربى و لاتين تبحر خاصى داشت و با سفير سابق فراسنه, سافارى دو براو همكارى مى كرد. هنگامى كه در پاريس مى زيست, در چاپخانه عربى منحصر به فرد سافارى در آن زمان, كار مى كرد.
دوريور ترجمه فرانسوى خود از قرآن را در سال 1647 منتشر كرد. او كه سفيرى در اسكندريه و استانبول بود, طبيعتاً همتاى خود, سافارى, را مى شناخته و همچنين از چاپخانه سافارى آگاه بوده است. زيرا عمل چاپ در آن زمان كار منحصر بفردى بوده است. از آنجايى كه دوريور مدتها در صدد ترجمه قرآن كريم بود, يقيناً نسبت به حضور برخى از محققين و اساتيد شرقى آشنا به زبان عربى و لاتين و نيز وجود ترجمه اى از قرآن به لاتين (ترجمه كلونى) و اينكه اين ترجمه به زبانهاى ايتاليايى و آلمانى و هلندى نيز برگردانده شده, آگاه بوده است. بنابراين منابع و مراجعى كه در آن تاريخ در شهر پاريس, احتمالاً در دسترس دوريور قرار داشته, عبارت بودند از: ترجمه كلونى از قرآن به لاتين, ترجمه آندره اريغابينى به ايتاليايى, ترجمه سلمون اشغايجر به آلمانى و ترجمه سلمان اشغايجر به هلندى. علاوه بر اين منابع, استادان مارونى كه نزد همتاى او (سفير سافارى) كار مى كردند و عربى را مانند زبان مادرى مى دانستند و لاتين را به مقتضاى تحصيل در دانشكده مارونيها در رم فرا گرفته بودند و ايتاليايى و فرانسوى نيزمى دانستند, مى توانستند به او كمك نمايند.
بنابراين, شواهد چنين نشان مى دهد و رأى شخصى خودم نيز اين است كه دوريور, قرآن را مستقيماً از عربى ترجمه نكرد; بكله يقيناً از منابع پيشين در دسترس نيز استفاده كرد كه اين منابع عبارتند از ترجمه لاتينى و ترجمه هاى مأخوذ و متاثر از آن. و چه بسا جبرئيل صهيون درزبان عربى به دوريور كمك كرده باشد.زيرا مطمئناً زبان عربى او بسيار ضعيف بود. و ترجمه فرانسوى او نيز نشانگر اين مسأله است. و اينكه نام اثر خود را ترجمه قرآن كريم از عربى ناميد, بايد تصحيح شود و منابع ومراجعى كه در اين ترجمه از آنها استفاده نمود, شناخته شوند.
آثار يك ترجمه بد, محدود به زبان ترجمه نمى شود, بلكه هنگامى كه از آن متن به عنوان يك اصل و مرجع براى ترجمه به زبانهاى ديگر استفاده مى شود, به آنها نيز سرايت مى كند. همان طور كه درترجمه دوريور شاهد آنيم. از اين رو من شك مى كنم كه آن ترجمه از اصل و متن عربى باشد.
نسخه موجود كه از سوى نويسنده در سال 1734 در آمستردام در دو مجلد منتشر شد, در اول هر مجلد, تصوير مردى قرار داشت با لباس تركى و عمامه و در هيأت عثمانيها كه جلوى آبراهى, نشسته است و گروهى ازمردم در لباسهاى گوناگون تركى, اطراف او را گرفته اند و در پشت آنها درختان و در منطقه اى شبيه تنگه بسفور (در تركيه) قرار دارد. چنين تصور مى شود كه مراد از اين تصوير. پيامبر اسلام ـ ص ـ است كه هلالى نيز بالاى سرش قرار دارد. آنچه كه بيشتر باعث تأسف مى شود, اين است كه تنها عبارتى كه به زبان عربى در اين ترجمه آمده و در مقدمه نيز قرار دارد نشان مى دهد كه مطمئناً نويسنده (دوريور) با زبان عربى آشنا نبوده است. آن عبارت چنين است:
رسول الله لااله
الا الله محمّد!
و دگر او واقعاً زبان عربى را مى دانسته و لفظ شهادت را به اين صورت نوشته, بايد گفت كه مصيبت بزرگتر است. اين ترجمه تحريف شده بيست و دو بار به زبان فرانسه چاپ شده و به انگليسى و روسى نيز ـ همان طور كه ذكر شد ـ ترجمه شده و در هشت نوبت به زبان هلندى به چاپ رسيده است.
مى توان گفت كه ترجمه دوريور نيز نسخه اى از ترجمه مشوش كليساى كلونى به لاتين است; اگر چه خود او ادعا مى كند كه ترجمه از متن عربى صورت گرفته است. در هر دو ترجمه, شاهد آنيم كه هر سوره به عنوان يك مجموعه كامل ترجمه شده و تقسيم بندى آيات وجود ندارد. مسأله ديگر انيكه در حاشيه اين ترجمه تعليقات و توضيحاتى آمده كه ادعا شده از بيضاوى و جلال الدين است وچنين نموده گرديده كه نويسنده به لحاظ تسلط بر عربى, از چنين مراجعى نيز استفاده كرده است. اما احتمالاً مارونيهاى متخصص مانند جبرئيل صهيون و يوحنا حصرونى كه توانايى اضافه نمودن چنين مطالبى را داشتند, در اين كار سهيم بوده اند.
همين موضوع در ترجمه جورج سيل به انگليسى نيز آمده و همچنين در ترجمه اريغابينى به ايتاليايى. در حالى كه او نيز ادعا مى كرد كه از عربى ترجمه كرده و ثابت شد كه او به زبان عربى آشنايى نداشته است!
مى توان گفت ترجمه هاى اروپايى تا قبل از ترجمه لودو ويگو ماركيوس در سال 1698 و حتى بعد از آن, كلاً تحت تأثير ترجمه اولى به زبان لاتين, يعنى ترجمه كليساى كلونى بود. بعضى از چاپهاى اين ترجمه همچنان تجديد چاپ مى شد در حالى كه يك قرن از ترجمه ماركيوس گذشته بود, ترجمه هلندى گلاز ماخر تا سال 1799 مرتباً به چاپ مى رسيد.

دومين ترجمه لاتينى قرآن

دومين ترجمه لاتينى قرآن, از اسقف لودوويگو ماراكيوس(2) (1612 ـ 1700) است. البته وقتى مى گوييم دومين ترجمه لاتينى, ترجمه عربى ـ لاتينى اسكالييه شرشيبه (1579) و ترجمه منتخب و جزئى جبرئيل صهيون (1630) و ترجمه كريستانوس رافوس (1646) را ناديده انگاشته ايم. در ترجمه اخير, متن كتاب به زبان عبرى آمده است. علت ناديده انگاشتن اين ترجمه ها, عدم نشر و پخش آنها و عدم تأثير آنا بر ترجمه هاى ديگر مى باشد.
لودو ويكو ماراكيوس در استان توسكانى و شهر لوكا, در اواخر سال 1612 ميلادى متولد شد. بعد از تحصيلات ابتدايى شروع به دروس لاهوت و زبان سريانى كرد و به صلاح و تقوا مشهور گشت. او مقامات و مناصب زيادى را به دست آورد و در طى اين مدت زبانهاى يونانى, عبرى, سريانى, كلدانى و عربى را فرا گرفت. سپس اين زبانها را در دانشكده سابينزا در روم تدريس كرد و بعداً به دستور پاپ كلمنت هفتم به تدريس اين زبانها در دانشكده پروگاندا پرداخت. وقتى از وى خواسته شد تا بعضى از سندهايى را كه از اسپانيا آمده بود مورد بررسى قرار دهد, چنين پنداشته مى شد كه اين سندها متعلق به كشيش سنت جيمز است. ماراكيوس نشان داد كه آنها متعلق به وى نيست و ممكن است كه كار بعضى از مسلمانان باشد كه در صدد فريب مسيحيان بوده اند. اين امور باعث شد كه پاپ انوسنتى يازدهم وى را براى كار در نزد خويش, برگزيند و اطمينان فوق العاده اى به وى نمايد. اگر تواضع و امتناع از پذيرفتن مقام نبود, ماراكيوس مى توانست بالاترين منصب كليسا را تصاحب كند. وى با توصيه پاپ شروع به ترجمه لاتينى جديدى از قرآن نمود تا به مسلمانان پاسخ داده باشد و باب مجادله را باز كند. وى بعد از چهل سال از كار خود فارغ شد. ترجمه او كه به چندين جلد مى رسيد, شامل اصل قرآن و زيرنويس ترجمه به صورت لاتين بود. ترجمه او شامل عدد و شماره گذارى است و به تقليد از مسلمانان شرح آيات و پس از شرح آيات, نقد و رد ابطالهاى جدلى خويش عليه قرآن را آورده است. ماراكيوس در استفاده از كتابخانه واتيكان و تعدادى ديگر از كتابخانه ها, از جمله كتابخانه هاى مارونى, كارماليه, كتابخانه كاردينال كاميللى, ماكسيموس, كتابخانه ابراهيم مارونى و غيره آزادى كامل داشته است. ترجمه وى اولين بار در سال 1698 در شهر بدوا در ايتاليا به چاپ رسيد و سپس در لايپزيك در سال 1721 با مقدمه كريستيان رينشى تجديد چاپ شد.
وى همچنين با همكارى تعدادى از بزرگان حلب در سال 1624 اقدام به ترجمه عربى انجيل كرد كه در سال 1671 در رم به چاپ رسيد.
اگر بتوان كارش را ارزش گذارى كرده و سنجيد, بايد گفت ترجمه وى از قرآن, خصمانه تر از ترجمه هاى پيشين بود. هجوم و حمله اين ترجمه عليه قرآن شديدتر و ازنظر ترجمه دقيقتر و منابع آن بيشتر و سوء نيت آن افزونتر از هر ترجمه ديگرى بود. طبيعى است كه بايد فرق زيادى باشد بين ترجمه اى كه چهل سال طول كشيد و مؤلف آن عالم زاهد و مسلط به چند زبان بود و كتابخانه هاى كليساها و مجموعه كتابهاى ارزشمند و زيادى در اختيار داشت و بين ترجمه اى از روبرت كيتونى منجم و رياضيدان كه فقط در طى يك سال انجام شد و در استفاده از چنان مراجعى بى بهره بوده است و مترجم نيز زبانهاى شرقى را نمى دانسته. و بالاخره شكى باقى نمى ماند كه چنين ترجمه نقادانه اى كه كتابت و نگارش آن چهل سال طول كشيد. بسيار شريرانه و خصمانه تر خواهد بود.
اگر اولين ترجمه لاتينى كليساى كلونى مؤثر در ديگر ترجمه ها در قرن شانزدهم و هفتدهم بود, بايد گفت ترجمه وى مؤثر عمده بر ترجمه هاى ديگر اروپايى در قرن هجدهم و نوزدهم بود و به همان اندازه كه اين دو ترجمه از لحاظ كلاسيك با هم فرق داشته اند, ترجمه هاى متأثر از آنها نيز چنين بوده اند.
اگر گفته شود كه ترجمه دوريور بى ارزش و مخدوش است, مى توان علت آن را منبع مور استفاده او, يعنى ترجمه كلونى دانست, و اگرگفته شود كه ترجمه جورج سيل كلاسيك تر از ترجمه هاى روس و تيلور است, بديهى است كه بايد چنين باشد; چرا كه ماراكيوس, قبل از او ترجمه اى دقيق عرضه كرده بود. اين همان فرقى است كه در زبان آلمانى بين ترجمه هاى اشغايجر (از كلونى) و ترجمه ديويد نريز (از ماراكيوس) مى بينيم. بالاخره پژواك هر صدا با منبع همان صدا هماهنگ است.
مقدمه ترجمه ماراكيوس, مانند مقدمه ترجمه پطرس كلونى است. وى ضمن بيان تفصيلى ديدگاههاى مسيحيت, مسيحيان را مورد عناب قرار مى دهد كه چرا در حمله به اسلام, از خود سستى نشان داده اند و سپس با روشى محكم و قوى, هجوم خود را آغاز مى كند. اين ترجمه از لحاظ لغوى نيز دقيقتر از ترجمه كلونى است; به طوريكه بعدها منبع ترجمه انگليسى جورج سيل قرار گرفت.
اما روح نقد و ايراد شبهه توسط ماركيوس كه ذكر شد, چيز جديدى جلوه نمى كرد; چرا كه قبلاً نيز چنين نوشته هايى وجود داشته است. وى در آنچه به نام Prodromus در مقدمه آورده, سعى كرده است ثابت كند كه از اسلام و پيامبر آن در كتب آسمانى ذكرى به ميان نيامده و اسلام مانند مسيحيت نبوده كه داراى معجزه باشد. وى سپس از عقيده تثليث دفاع كرده و مى گويد كه محال است مسيحيان با دستان خويش, كتابشان را تحريف كنند. همچنين او از چند دستگى مذاهب مسيحيت دفاع مى كند; درست برعكس اسلام. وى آنگاه اسلام را متهم به خشونت نموده و زياده روى در توجه غريزه جنسى را در اسلام, مورد حمله قرار داده است.
اما آنچه را كه Refutationes ناميده و همراه متن و ترجمه يكايك آيات آورده, چيزى نيست جز اينكه آن را نقد و ابطال كرده و مى توان گفت در اين بخش, وى تمام مطالب مسيحيت بر ضد اسلام را به نگارش در آورده است. ماراكيوس مى گويد وقتى با اتكاء به مآخذ عربى شروع به نوشتن تاريخ زندگانى پيامبر اسلام نمودم, البته نه به خاطر اعتماد به اين گونه منابع بود, بلكه به اين علت بود كه وقتى, دشمنان دينى خود را مورد حمله قرار مى دهيم, بايد سعى كنيم با سلاح خودشان بر آنها بتازيم; چرا كه در صورت پيروزى توفيق بزرگترى نصيمان خواهد شد.

تأثير دومين ترجمه لاتينى

بعد از انتشار ترجمه ماراكيوس, ديويد نريتر در سال 1703 آن را به آلمانى ترجمه كرد. ترجمه اى كه از ماراكيوس اقتباس شده و بيش از همه وسعت انتشار داشته, ترجمه انگليسى جورج سيل در سال 1734 است.
قرن ترجمه لاتينى مهمترين ترجمه تابع زبانهايى كه از ترجمه تابع نقل و اقتباس كرده اند
17 و 16 ترجمه كليساى كلونى دوريور(فرانسوى) ايتاليايى, هلندى, آلمانى, فرانسوى, روسى
18 و 19 ترجمه ماراكيوس جورج سيل (انگليسى) انگليسى, فرانسوى, لاتينى, آلمانى, روسى, هلندى, ايتاليايى, البانيايى, بلغارى, مجارى, چك اسلواكيايى
اگر ترجمه دوريور را انعكاس ترجمه اوليه كلونى ـ كه ميكروب حمله عليه اسلام را به زبانهاى اروپايى با خود عمل مى كرد ـ بدانيم, ترجمه جورج سيل, در واقع انعكاس ترجمه ماراكيوس است و وسيله اى شد كه افكار ماراكيوس نيز به زبانهاى اروپايى منتقل گردد.
اين امر را در جدول ذيل به خوبى مى توان مشاهده كرد. با دقت در هر دو ترجمه روشن مى شود كه هر كدام داراى يك نقش محورى بوده كه تأثيراتى در ساير زبانهاى اروپايى بر جا گذاشته است.
مدتى از ترجمه جورج سيل به انگليسى نگذشته بود كه ترجمه هاى ذيل كه از آن اقتباس شده بود به زبانهاى گوناگون به چاپ رسيد: ترجمه فرانسوى سافارى در سال 1783 و ترجمه فرانسوى كازيمرسكى در سال 1840. سپس ترجمه تئودور آرنولد از جورج سيل به زبان آلمانى در سال 1746 و سپس ترجمه اى از جورج سيل به روسى در سال 1792 و سپس ترجمه اى از نسخه سافارى متعلق به فرد مجهولى در سال 1844 به زبان روسى و ترجمه نيكولايف از نسخه سيل و كازيمرسكى به زبان روسى در سال 1864. آنگاه ترجمه كولييه به زبان هلندى كه در سال 1859 در بتافيا منتشر شد و بالاخره ترجمه جوانى بانزيرى(1) به زبان ايتاليايى در سال 1882.
زبانهاي که از ترجمه تابع نقل و اقتباس کرده اندمهمترين ترجمه تابعترجمه لاتينيقرن
ايتاليايي . هلندي . آلماني . فرانسوي و روسيدوريور ( فرانسوي)ترجمه کليساي کلوني16و 17
انگليسي . فرانسوي. لاتيني . آلماني . روسي . هلندي . ايتاليايي . البانيايي . بلغاري. مجاري و چک اسلواکياييجورج سيل ( انگليسي)ترجمه ماراکليوس18 و 19

همچنين بايد به ترجمه اورنيز ديلابويبلا در سال 1872 به اسپانيايى, ترجمه الومتيكو قافزيزى در سال 1921 به آلبانيايى, و ترجمه نيكولاس ليتزا در سالهاى 1902 و 1910 به بلغارى و ترجمه تيموفوف در بلغارستان در سال 1930 اشاره كرد. به اين ترتيب مى بينيم كه گويا ماراكيوس چهارچوب زمان و مكان را درنورديد و خون فاسدى را به مغز اروپاييهاى متكلم به زبانهاى مختلف منتشر مى كرد جورج سيل درباره ترجمه ماراكيوس چنين مى گويد: به طور كلى ترجمه او دقيق و فهم آن بسيار ساده است; بدون شك توضيحاتى كه او به ترجمه افزوده است, بسيار مفيد است, اما نقدها و رد و ابطالهاى او بر قرآن, بر حجم كارش افزوده و آن را به صورت يك كتاب بزرگ درآورده كه فايده چندانى ندارد و گاهى خارج از موضوع بحث است. روى هم رفته, اين كار على رغم اشتباهاتش, كار مفيدى است. با همه اين حرفها اگر به برترى او برخودم اعتراف نكنم, احساس گناه خواهم كرد.
اما سافارى مى گويد: ماراكيوس ـ اين راهب تحصيلكرده كه چهل سال از عمر خود را صرف ترجمه و رد قرآن كرد ـ در ترجمه خود راه درستى در پيش گرفت كه آيات را مطابق متن اصلى تقسيم بندى و ترجمه كرد; اما وى به ترجمه لفظى پرداخته و فراموش كرده كه كتاب پيش روى او, كتابى غيرعادى و منحصر به فرد است. او معانى قرآنى را بيان نمى كند, بلكه فقط واژه هاى آن را به زبان لاتين ابتدائى بربرى برگردانده است. با اينكه متن ترجمه شده, تمامى زيبايى متن اصلى را از دست داده, ترجمه او بسيار بهتر از ترجمه دوريور است.
اين سخنان كسانى بود كه در ترجمه هاى خود اتكايشان به ترجمه ماراكيوس بوده و از آن استفاده كرده اند و با وجود ادعاى جورج سيل مبنى بر اينكه ترجمه اش از عربى صورت گرفته, ولى او احساس گناه مى كند اگر به فضيلت و برترى ترجمه ماراكيوس اعتراف نكند. همچنين مى ترسد از سوى كسانى كه به دين محمد آگاهى ندارند فريفته شده باشد. گويى عده اى درباره زبان عربى معلوماتى به او مى داده اند و او نسبت به آشنايى كامل آنها به زبان عربى مطمئن نبوده و مى ترسيده كه او را فريفته باشند.
فهرست دفعات چاپ ترجمه جورج سيل كه به زبان انگليسى و غير انگليسى انجام شده فهرست بزرگ و طولانى اى است و همان گونه كه ذكر شد, اين ترجمه از ترجمه هاى معروف و برجسته شد.
بدون شك از كوزه همان برون تراود كه در اوست. اگر رهبر گمراه شود, رهرو نيز گمراه مى گردد و اين درست چيزى است كه در مورد اين دو ترجمه لاتينى رخ داد و به مثابه چراغ سبزى بود كه به همه زبانهاى گوناگون اروپا اجازه داد پا جاى پاى اين دو ترجمه بنهند. عده اى ادعا مى كنند ترجمه هاى خود را مستقيماً از زبان عربى گرفته اند, اما بوضوح آثار و علائم ترجمه هاى لاتينى را مى توان در ترجمه هاى آنها مشاهده كرد. از خلال جدولى كه ملاحظه شد, براحتى مى توان اين نكته را دريافت كه تمام زبانهاى اروپايى در ترجمه خود بر دو ترجمه لاتينى تكيه كرده اند; خواه مستقيم و خواه غير مستقيم, يعنى از طريق زبانهاى بلغارى كه در سال 1930 يك مبشّر آلمانى به نام ارنست ماكس هوبه آن را ترجمه كرد و اين ترجمه از ترجمه آلمانى قرآن گرفته شده بود كه آن, خود ازترجمه انگليسى جورج سيل و آن نيز از ترجمه لاتينى ماراكيوس و آن از متن عربى انجام شده بود. بدون شك اين سفر طولانى واژگان قرآن در دست راهبان و مبشّران مسيحى تا رسيدن به زبان بلغارى, كلمات و مفاهيم قرآن را نابود مى كرد. كليسا ترجمه قرآن به بلغارى را يك پيروزى بزرگ قلمداد كرد كه مسلمانان بلغار را از خواندن متن عربى قرآن بازخواهد داشت و به جاى آن از اين موارد جديد استفاده خواهند كرد. روزنامه هاى بلغارى به اين دستاورد اشاره كرده و چنين نوشتند: اين كا را هوبه آلمانى به ثمر رساند و ما با اين ترجمه, مسلمانان را از كتابشان جدا خواهيم كرد.
چيزى كه بيشتر مايه تعجب و خنده مى شود, اين است كه ترجمه جورج سيل بعد از انتشار و پخش توسط هيأتهاى تبليغى پروتستان در مصر, تحت عنوان چند گفتار درباره اسلام, به زبان عربى برگردانده شد!
معلوم نيست كه اين ترجمه بعد از اين مسير طولانى عربى به لاتين, لاتين به انگليسى و انگليسى به عربى, چه ترجمه اى خواهد بود. گويا تحريف كتابهاى آسمانى خودشان براى آنها كفايت نكرده است كه به تغيير و تبديل كتب ديگر شتافته اند. اما هرگز نمى توانند به قرآن كريم خدشه اى وارد كنند; كتاب مكنونى كه قبل از نگارش در خطوط و كاغذها, مسلمانان آن را در قلوب و سينه هاى خود جاى داده اند و كتابى كه خداوند سبحان, آن را از بالاى هفت آسمان حفاظت نموده است.
هرگز نشنيده ايم كه مسلمانى اقدام به ترجمه انجيل به عربى يا به هر زبان ديگرى نمايد. بنابراين, دشمنى و نفرت و عدم فهم صحيح, دانسته يا ندانسته, همواره از جانب مسيحيان بوده و هرگز ازجانب مسلمانان مشاهده نشده است.
اما چرا اروپاييان از هشتصدسال پيش تاكنون, همواره سعى در ترجمه مكرر و بى وقفه قرآن كريم داشته اند؟
شايد ترجمه اوليه كليساى كلونى از روى علاقه به آگاهى بوده و ناراحتى آنها از فتوحات و پيروزيهاى اسلام نيز اين امر را تشديد كرده است; اما اين سيل عظيم ترجمه ها كه حتى تا امروز نيز مشاهده مى شود ـ با توجه به اينكه كار سهل و آسانى نيست و اعجاز قرآن كريم نيز بر سختى كار مى افزايد و بلكه آن را غير ممكن مى كند ـ چگونه مى تواند توجيه شود؟ در سبب اين همه اصرار در ترجمه چيست؟ اين سؤال را به عهده محققان مى گذارم تا روشن كنند كه هدف اين جريانات نسبت به مسلمانان و قرآن كريم چيست؟

نتيجه

مى توان گفت كه سير ترجمه هاى اروپايى شامل چند مرحله مرتبط است:

1 ـ از قرن يازدهم تا قرن هجدهم

الف) مرحله ترجمه از عربى به لاتين (نطفه شرق شناسى)
ب) مرحله ترجمه از لاتين به زبانهاى اروپايى (بدترين و نادرستترين ترجمه ها)

2 ـ در عصر حاضر

ج) مرحله ترجمه مستقيم از عربى به زبانهاى اروپايى كه توسط شرق شناسان و امثال آنها انجام شد; بعد از اينكه زمينه هاى شرق شناسى قوت گرفت و بيشتر با عربى آشنا شدند و به تدريس كتب عربى پرداختند.
د) مرحله نهايى ورود مسلمانان در جريان ترجمه قرآن به زبانهاى اروپايى, با توجه به ليبراليسم موجود در اين عصر و از ديدگاه علمى صرف نسبت به مسأله ترجمه و بدون اينكه مترجم غير مسلمان, احساسات شخصى خود را دخالت دهد.
در مورد مرحله آخر مى توان گفت تعداد كمى از ترجمه ها, كه از تعداد انگشتان يك دست تجاوز نمى كند, درميان كليه ترجمه هاى اروپايى كه بيش از 450 ترجمه كامل و بيش از صدها ترجمه جزئى و منتخب است, وجود دارد كه نسبتاً صحيحتر است.
تقسيم بندى گذشته نشانگر مراحلى است كه جريان ترجمه در كشورهاى اروپايى طى كرد و با ترجمه لاتينى شروع شد كه شعله اين جريان را برافروخت. البته تقسيم بندى ديگرى نيز وجود دارد كه بيانگر نظر مسيحيان لاتينى زبان است. در ذيل به اين تقسيم بندى اشاره مى شود:
الف) از سال 1100 تا سال 1250 در اين مدت, قرآن كريم به زبان لاتين ترجمه گرديد و اهتمام و توجه به مطالعه و تحقيق درباره اسلام در بين كشيشان و محققان مسيحى افزايش يافت.
ب) از سال 1250 تا سال 1400 كه حملات و جنگهاى صليبى به شكست انجاميد و اين امر سبب افزوده شدن عداوت و دشمنى كليسا عليه اسلام گشت, تا شعله اين جنگها افروخته بماند و جاى آن شكست را بگيرد.
ج) از سال 1400 تا سال 1500 كه تا حدودى شعله هاى مخالفت فروكش كرد و سپس در سال 1453 دوباره شعله ور و گسترده شد. و آن, سالى بود كه استانبول فتح شد و زخمهاى كهنه را باز كرد و كينه صليبى را بعد از اينكه در شكستهاى جنگ صليبى آرام شده بود, بار ديگر زنده و برافروخته كرد.
بعد از ترجمه لاتينى كليساى كلونى و بعد از اينكه مدتها دنياى مسيحيت در اوهام خود به سر مى برد, با آشنايى با قرآن گويا به كشف تازه اى رسيده بودند. مسيحيان دريافتند كه مسلمانان به عيسى, موسى و مريم و ابراهيم و آدم و حوا, اعتقاد دارند و مشابهتهاى بسيارى ميان اسلام و مسيحيت يافت مى شود و در واقع, ازنظر آنها, اسلام, چهره دگرگون شده اى از مسيحيت مى باشد.
بر اين اساس, آنها به اين فكر افتادند كه ممكن است با بررسى قرآن و پيراستن آن از انحرافات از مسيحيت, مسلمانان را به جرگه مسيحيت بازگردانند. اين طرز تفكر به صورت آشكارى در كتابهاى نيكولاس كوزى و بويژه در كتاب پيرايش قرآن (Cribratio Alcoranj) مشاهده مى شود. وى در تمام كتابهاى خود بر ترجمه كليساى كلونى تكيه و اعتماد نمود. اين ترجمه در آن زمان در خود كليساى كلونى نگهدارى مى شد و اكنون در كتابخانه آرسنال در پاريس نگهدارى مى شود.
نيكولاس همچنين از كتابهاى بسيار ديگرى كه درباره قرآن نوشته بود استفاده كرد كه مهمترين آنها, كتاب ريكولداس فلورانسى دومنيكنى تحت عنوان Propunaculum fidei است كه در سال 1609 در شهر ونيز به چاپ رسيد.
در نتيجه چنين القائاتى كه مسلمانان فاصله چندانى با مسيحيت ندارند, پاپ پيوس دوم به خود جرأت داد و نامه اى به سلطان محمد دوم نوشت و او را به مسيحيت دعوت كرد تا حاكم بطريوكهاى بيزانس شود. از آنجايى كه سلطان محمد حتى زحمت جواب اين دعوت را هم به خود نداد, اين انگيزه در خاطر پاپ ايجاد شد كه بعد از شكستهاى سنگين در جنگهاى صليبى مى تواند به پيروزى آسانى در شرق دست يابد.
در نهايت مى توان گفت ترجمه قرآن كريم به لاتين, يك كار آكادميك و علمى صرف و ناشى از كنجكاوى و كسب معرفت نبوده است; بلكه ريشه در برنامه ها و توطئه هاى پيشين داشت كه براى انجام آنها نياز بود به فرستادن هيأتهاى متعدد براى آموزش عربى در سالهاى متمادى و صرف وقت طولانى براى ترجمه با راهنمايى بالاترين مقام مسؤول دينى و با كمك و نظارت رئيس مهمترين كليساى آن زمان, يعنى كليساى كلونى. و خطرناكتر اينكه در اين ترجمه ها درصدد يافتن اختلافات, اشتباهات و مسائلى كه از اين قبيل بودند و وارد كردن شبهه و رد معارف قرآن, نزد آنها از خود ترجمه مهمتر بود. به عنوان مثال ماراكيوس در نقد قرآن و ايراد طعنها و شبهه ها سعى فراوان كرد و بر ترجمه هاى پيش ازخود پيشى گرفت و جورج سيل با اشاره بر اين نكته, كار ماراكيوس را از نظر بيطرفى, وضوح و تأثير در برخورد با مسلمانان بر كار پيشينيان برترى داد.
او در مقدمه ترجمه خود با حيله گرى مى نويسد: من به خود اجازه نمى دهم هنگام بحث درباره محمد ـ ص ـ يا قرآن او, ناسزا بگويم و عبارات غير اخلاقى به كار برم. بسيارى از مخالفين اسلام گمان كرده اند اين شيوه بهترين شيوه مجادله و برخورد است. اما بر عكس, شيوه مخالف اين روش, پسنديده و موفق است. من دريافته ام كه بجاست اين موضوع با دور انديشى و ادب و اخلاق مورد بررسى قرار گيرد و حتى بايد به يك سلسله از مسائل تن داده, و آن را پذيرفت; مانند ميزان خسارتى كه تا ابد اين دين باطل بر بشريت تحميل كرده است.

سخن پايانى

دنياى مسيحيت كتاب خدا را ترجمه كردند و دست به تحريف و نقد و حمله و ابطال و ايراد شبهه بر آن زده و مى زنند. تمام اين امور نه در يكزبان, بلكه در بيست و اندى زبان اروپايى رخ داده است.
ما در اين جريان چه جايگاهى داريم؟ و وظيفه ما در مقابل اين حمله چيست؟ آيا بايد هر آن كس را كه براى تعدى و مقابله با كتاب خداوند قلم به دست مى گيرد, به حال خود واگذاريم و نسبت به آنچه مى گذرد بى تفاوت يا بى خبر باشيم؟ بر تمامى مسلمانان و بويژه سازمانهاى جهانى اسلامى واجب است كه نسبت به اين جريان موضعگيرى نمايند. و به نظر من به يك مؤسسه بين المللى براى قرآن كريم نياز داريم.
روى سخن من در اينجا با كنفرانس جهانى اسلام است كه سازمانهاى مختلفى در زمينه هاى گوناگون از آن سر برآورده و اين كنفرانس زير مجموعه ها و گروههاى فرعى بسيارى دارد; مانند مركز مطالعات تاريخ, هنر و فرهنگ اسلامى, هيأت بين المللى حفظ ميراث تمدن اسلامى, مؤسسه اسلامى علوم, تكنولوژى و رشد, خبرگزارى اسلامى, سازمان راديوهاى كشورهاى اسلامى, سازمان اسلامى آموزش و پرورش و علوم و فرهنگ, مجمع فقه اسلامى, ائتلاف بين المللى مدارس عربى و اسلامى و حتى ورزش كه داراى اتحاديه ورزشى همبستگى اسلامى است. در تمام زمينه هاى فرهنگ, ارتباطات, فقه, و سيره و سنت پيامبر, امكانات و سازمانهاى بين المللى خاصى تشكيل شده است; مگر سازمانى كه براى خدمت به كتاب خداوند تشكيل شده باشد.
ما نياز به مؤسسه جهانى قرآن كريم داريم كه تابع كنفرانس جهان اسلام باشد و به وسيله خود مسلمانان, از نظر مادى تقويت شود و به نيابت از تمام مسلمانان در صورت امكان به بحث و تحقيق درباره مسائل ادبى و لغوى قرآن كريم نيز بپردازد.
اين مؤسسه مى تواند در فعاليتهاى ذيل به عنوان سمبل جهان اسلام عمل خواهد كرد: انتشار و توزيع و تفسير قرآن كريم و يافتن تحريفات و رد مخالفين و ترجمه قرآن براى كشورهاى مختلف اسلامى و همچنين نظارت بر تمام ترجمه هايى كه در دنيا نوشته مى شود و در نهايت جلوگيرى از ترجمه هاى غير صحيح و نشر و توزيع ترجمه هاى صحيح.
ترجمه هاى لاتينى و ترجمه هاى بعد از آن, باعث ايجاد سدى ميان اروپاييان و معانى لطيف قرآن كريم شدند و در نتيجه, دشمنى و بيزارى شديدى عليه اسلام و مسلمين درميان اروپاييان ايجاد شده است.
شايد وقت آن رسيده كه ابتكار عمل را در دست گيريم و به تبليغ و تبيين معارف اسلامى و هدايت نورى كه نزدمان مى باشد, بپردازيم. خداوند, پيامبر خود را امر كرد تا آنچه بر او نازل كرده به تمام مردم برساند; همان طور كه او را به بيان مسائل غير آشكارِ احكام امر نمود: يا ايهاالرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و إن لم تفعل فما بلغت رسالته. اى پيغمبر آنچه از خدا بر تو نازل شد به خلق برسان كه اگر نرسانى, تبليغ رسالت و اداى وظيفه نكرده اى.
خداوند امت اسلام را به سوى نيكى هدايت كند و آنها را در راه نشر كتاب خود موفق گرداند و آنها را امت مبلغ و راهنما به سوى نور موجود نزد خود قرار دهد. ان ذلك عل الله يسير.

پاورقيها:

1. ترجمه دوريور فرانسوى نيز بايد به اين مجموعه اضافه مى شود و به نظر مى رسد كه على رغم ادعاى دوريور, ترجمه او از اصل لاتينى مى باشد, نه از متن عربى.
2. اين شخص به لاتينى, Ludovico Marraccio و يا Ludovicus Marracius خوانده مى شود و به زبان ايتاليايى يوجى مراتشى و به آلمانى لودفيج و به فرانسه لويس مراتشى مى باشد. كلمه مراكيوس كه گاه مراكشى و گاه مراتشى نوشته مى شود. موجب اختلاف در اين اسم شده است. لذا در تلفظ لاتين نام او (ماراكيوس) را برگزيدم و اگر خواننده با يكى از چند نام او برخورد كرد, بايد بداند همه به يك فرد برمى گردد.

 
جمعه 24 شهریور 1391  3:14 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

كج‏فهى‏هاى مستشرقان در ترجمه قرآن كريم و معرفى اجمالى چند ترجمه انگليسى

دكتر عبدالحكيم العبد - ترجمه: يعقوب جعفرى

هرچند مستشرقان زيباييهاى ادبى قرآن را ستوده و به ترجمه قرآن به زبانهاى غربى اهتمام ويژه‏اى داشته‏اند، ولى اين اهتمام خالى از برخى دشمنى‏ها يا انگيزه‏هاى عادى و لغزشها و خطاها نبوده است.
اينك ما برخى از كج‏فهمى‏هاى مستشرقان را در ترجمه قرآن كريم ذكر مى‏كنيم كه شامل چهار ترجمه معروف مى‏شود: ترجمه جرج سيل، ترجمه ن. ج. داود، ترجمه آرتور آربرى و ترجمه مارمادوك پيكتال.

1.ترجمه جرج سيل

ترجمه جرج سيل (George Sale) متوفاى سال 1736 ميلادى نخستين تلاش اروپاييان در ترجمه قرآن كريم به زبانهاى جديد بود.
همان‏گونه كه در مقدمه دنيسون راس E. Denison Ross آمده، او پسر تاجرى از لندن بود كه در سال 1720 به معبد داخلى Inner Temple پيوست و اين در همان سالى بود كه اسقف انطاكيه، سولومون نگرى Solomon Nigri، شخصى را به نام سليمان السعدى Soleiman Alsadi از دمشق به لندن فرستاده بود تا براى بالا بردن سطح آگاهى مسيحيان شرق، جمعيتى را تأسيس كند و او معبد Middle Temple را تأسيس كرد تا عهد جديد را براى مسيحيان سوريه به عربى ترجمه كند.
به گفته «راس» به نظر مى‏رسد «نگرى» نخستين معلم جرج سيل در زبان عربى بود و نيز «دادچى» Dadtchi كه دانشمندى يونانى از شهر حلب بود، او را در لهجه‏هاى پراكنده شرقى يارى مى‏كرد، ولى به رغم اينكه جرج سيل در زبان‏شناسى قوى بود و دو زبان عبرى و لاتينى را به خوبى مى‏دانست، آگاهى او از زبان عربى مورد تأكيد قرار نگرفته است. با وجود اين، گفته شده كه جرج سيل در آگوست 1726 به عنوان يكى از مصححان نسخه عربى عهد جديد خدمات خود را ارائه كرد و به زودى كارگزار اول اين اثر شد؛ به اضافه اينكه وكيل قانونى آن جمعيت هم بود و برخى از مشاغل مهم را هم بر عهده داشت. ترجمه انگليسى قرآن او پس از ترجمه عهد جديد انجام گرفت.
جرج سيل در ترجمه قرآن به منقولات «ماراچى» Maratchi درباره قرآن و معارف اسلامى كه از عربى به لاتينى ترجمه كرده بود، تكيه كرد. گفته شده كه اين منقولات از نظر احاطه بر مطلب و استوارى در حد خوبى بوده است، ولى شكلى كه جرج سيل در انگليسى از آن به دست داده تقريرى گمراه‏كننده و به دور از بحثهاى اصلى بوده است. آنچه سيل از ماراچى گرفت و ارائه كرد، كمتر از آن چيزى است كه او به ماراچى بدهكار بود. اين بدانجهت بود
كه او غالباً از بيضاوى مى‏گرفت و منابع ديگر را در درجه دوم اهميت قرار مى‏داد. نظرات انتقادى او هم كه مفصل است، سود اندكى دارد و يا اصلا سودمند نيست و غالباً مورد پسند واقع نشده و از ارزش لازم برخوردار نيست.
مثالى كه براى اين مطلب مى‏زنيم، تعليقه جرج سيل بر ترجمه پريشان آيه 73 سوره حج است؛ همان آيه‏اى كه براى پرستندگان بتها مثل مى‏زند، به اين صورت كه بتها نمى‏توانند يك چيز پست مانند مگس را بيافرينند. جرج سيل معنا را از مجاز و مثل به حقيقت تغيير مى‏دهد؛ گويا آيه قرآن دلالت مى‏كند بر اينكه بتها با هدف آفريدن مگس جمع مى‏شدندAlthough they were all assembled for that purpose. حاشيه‏هايى كه بر اين آيه زده است، علت انحراف او را روشن مى‏كند؛ از جمله اينكه او از منابع يهودى سيراب شده است، به طورى كه در اين سخن او آمده است: «مفسران مى‏گويند: عربها عادت داشتند كه صورتهاى خدايان خود را با روغنهاى معطر و با عسلى كه مگس‏ها آن را مى‏خوردند، چرب مى‏كردند و اين بدان جهت بود كه به رغم اينكه درها با عنايت خاصى بسته بود، مگس‏ها از برخى منفذها وارد معبد مى‏شدند. ممكن است محمد (ص) اين مطلب را از يهود گرفته باشد كه ادعا مى‏كردند معبد قدس و قربانيهايى كه در آنجا براى معبود تقديم مى‏شود به گونه‏اى است كه مگس وارد آنجا نمى‏شود، ولى مقدارى از حشرات وارد معبد بت‏پرستها مى‏شدند و اين به سبب بخارهاى اين قربانيها بود.
شگفت آور اينكه جرج سيل زبان عربى را به خوبى نمى‏دانست و در عين حال در ترجمه عهد جديد به زبان عربى شركت داشت و حتى سرپرست اين كار بود و قرآن را هم به انگليسى ترجمه كرد. گذشته از اين، حاشيه‏هاى مضحكى دارد كه پر از بيهوده‏گويى و غرابت است.
در گمراه كردن خواننده اروپايى زبان، مقدمه ناشر و آنچه او بر پشت جلد نوشته است نيز تأثير فراوان دارد، آنجا كه مى‏گويد: ترجمه جرج سيل در زبانهاى اروپايى بهترين اثرى است كه دين پيامبر جزيره‏العرب را به طور گسترده معرفى مى‏كند. او مى‏پندارد كه اين كتاب از متن اصلى عربى به انگليسى ترجمه شده است. معلوم مى‏شود كه وى حداقل مقدمه اين كتاب را كه به قلم راس نوشته شده نخوانده است. به نظر مى‏رسد كه ناشر فقط مى‏خواسته كالاى خود را تبليغ كند.
در عين حال، ما مترجم را در نداشتن آگاهى به معانى حروف مقطعه معذور مى‏دانيم، زيرا او به برخى تفاسير خرافى يا ظنى مراجعه كرده كه خود آنها دچار كج‏فهمى شده‏اند و مترجم سخن آنها را در ترجمه «طه»، «ص» و «ق» نقل كرده است.
حقيقت اين است كه اين ترجمه هرچند سطحى است ولى از ركاكتى كه برخى از نويسندگان اسلامى آن را در ترجمه متون مقدس به زبانهاى شرقى ديده‏اند، خالى است و من برخى از آنها را در رساله فوق‏ليسانس خود بيان كرده‏ام. اين ترجمه به طور كلى سوره‏ها را به صورت پراكنده دربرگرفته و خالى از شيرينى بيان قرآن است ولى به آيات و سوره‏ها ملتزم بوده هرچند كه در فواصل و شماره‏ها غفلتهايى شده است.
در فهرستى كه اين ترجمه دارد، ميان شماره سوره‏ها در مصحف و شماره آنها در ترتيب تاريخى نزول سوره‏ها مقايسه شده و مقدمه‏نويس آن (راس) متوجه اهميت ترتيب سوره‏ها در مصحف نشده و عامل آن را تنها بلندى و كوتاهى سوره‏ها معرفى كرده است. اين مطلبى است كه در ميان مستشرقانِ پس از وى نيز مطرح شده است. نويسنده مقدمه اين سخن را هم گفته كه ميان محققان اروپايى و عرب در ترتيب تاريخى نزول سوره‏ها اتفاق نظر وجود ندارد.
مهم‏ترين امتيازى كه نويسنده مقدمه و ناشر اين ترجمه بر آن تأكيد كرده‏اند اين است كه اين ترجمه نياز اروپاييان را در درك مبادى اصلى اسلام به طور كلى تأمين مى‏كند، به خصوص اينكه «راس» معتقد بوده كه ترجمه‏هاى لاتينى براى اروپاييان قابل فهم نبوده است.
از كارهاى قابل ستايش نويسنده مقدمه اين است كه او خاطر نشان مى‏سازد كه برخى از اروپاييان به سبب تعصبى كه داشته‏اند آگاهانه محاسن و زيباييهاى اسلام را مشوش كرده و يا در عيبهايى كه به آن نسبت داده شده بزرگ‏نمايى كرده‏اند. نيز اين سخن او قابل ستايش است كه مى‏گويد: اسلام اين امتياز را دارد كه ساده و روشن است و به سرعت گسترش پيدا كرده و در گردآورى ملتها و صاحبان عقايد گوناگون زير پرچم توحيد موفق بوده است. وى مى‏گويد: اسلام از نظر فكرى حتى بر مخالفان غلبه مى‏كرده و آنها اسلام را مى‏پذيرفته‏اند. همچنين او به همه كسانى كه درباره قرآن تحقيق مى‏كنند، يادآور مى‏شود كه متن اصلى قرآن هرگز ساخته فكر پيامبر اسلام نبوده بلكه سخن خداوند بر پيامبر بوده است و نيز يادآور مى‏شود مصحفى كه اكنون در اختيار ماست همان صورت اصلى قرآن است كه در اختيار پيشينيان بوده است، البته او درباره مسئله تدوين قرآن بحث نمى‏كند.
با اين حال، به نظر ما ترجمه جرج سيل در برخى از پاورقى‏ها مطالبى دارد كه بسا خواننده را از دستيابى به فايده ترجمه و مقدمه آن بازمى‏دارد و آن را مشوش مى‏كند. به طور كلى اين ترجمه نمونه‏اى روشن از اهتمام اروپاييان در اواخر قرون وسطا به كتابهاى دينى مشرق زمين در جهت خدمت به مسيحيان كليساهاى شرقى است.
اين ترجمه براى نخستين بار در سال 1734 ميلادى و سپس در سالهاى 1764 و 1825 چاپ شد و اين چاپ كه مورد استناد ماست و بدون تاريخ است، از سوى انتشارات فردريك وارن و شريكانش در لندن و نيويورك منتشر شده است.

2. ترجمه ن. ج. داود

اين ترجمه نيز از درك روابط معنوى ميان سوره‏ها بر حسب ترتيب كنونى آن ناتوان بوده است، هرچند مترجم در متن آيات چيزهايى را دريافته كه او را وادار كرده به شيرينى آيات قرآنى و تأثير مداوم آن اعتراف كند.
داود به ارائه متن مطابق با ترتيب خاص مورد نظر خود روى آورده و اين به جهت تلاش در ايجاد پيوندهاى منطقى بوده كه حتى براى افراد غير متخصص هم قابل درك باشد، در صورتى كه آشنايى با ترتيب تاريخى سوره‏ها براى اين افراد غيرممكن است. داود در راستاى همين هدف برخى از آيات را در برخى سوره‏ها از جاى خود برداشته و به آيات ديگر ملحق كرده است و از تلاش Grimme و Noldeke در سالهاى 1861 و 1937 و نيز Rodwell در سال 1937 و Bell ياد كرده و آن را به عنوان يك ترتيب مكانيكى كه مربوط به محمد (ص) نيست، توصيف نموده است.
ترجمه داود به سبب آن روح ادبى كه دارد و تا حدودى به صواب نزديك است، از ديگر ترجمه‏ها متمايز است ولى در مقدمه آن مطالبى آمده است كه ميان خواننده و آنچه از ترجمه به دست مى‏آيد، حائل ايجاد مى‏كند.
در اين ترجمه، مترجم تلاش كرده كه خواننده از خواندن آن به عنوان يك متن فنى و ادبى كه متأثر از دو دين قديمى است لذت ببرد. او در پايان مقدمه‏اش آورده است كه از تمركز يافتن روى مسائل اختلافى پرهيز كرده و فقط به انجام كار همت گماشته و داورى را به خواننده واگذار كرده است.
وى مى‏گويد: رويكرد «حنيفيّت» در جزيره‏العرب پيش از اسلام، متأثر از يهوديت و مسيحيت بوده و محمد (ص) در چنين محيطى قرار گرفته و يقين پيدا كرده كه پيامبر است و به او وحى نازل مى‏شود و ادعاى معجزه نداشته است. اين سخن داود در حقيقت همان مطلبى است كه آلفرد گيوم آن را بارها اظهار كرده است.
داود ترجمه خود را كارى نزديك به تفسير معرفى مى‏كند و مى‏گويد كه او به طور مستقيم از تفاسير زمخشرى، بيضاوى و جلالين استفاده كرده است. روش او در ترجمه سوره‏ها اين گونه است كه اول ترجمه سوره‏هايى را كه به گمان او شاعرانه‏تر است آورده و در نهايت سوره‏هاى طولانى‏تر را تحت سرفصلهايى كه هر كدام چندين سوره را در بر مى‏گيرد ذكر كرده است. او دليل اين كار را ارائه ترجمه خود به افراد غير متخصص بيان نموده كه عنوانهايى مانند «بقره» و «نساء» توجه آنان به فهم متن جلب نمى‏كند. با اين حال، در فهرستى كه تنظيم كرده، شماره سوره‏هاى مصحف متداول را در كنار شماره‏هاى سوره‏هايى كه خودش ترتيب داده قرار داده است. وى از درك معانى حروف مقطعه اظهار ناتوانى كرده است.
شگفت‏آور اينكه اساس نظريه‏اى كه داود ترتيب خود را بر آن استوار كرده، مشابه اساس مورد نظر در ترتيب اصلى است، به گونه‏اى كه سوره‏هاى مكى، حتى سوره‏هايى كه پس از فتح مكه نازل شده و اصطلاحاً به آنها مدنى گفته مى‏شود، همان حالت شعرگونه بودن را كه داود گفته است دارد و طبعاً آن را در سمت چپ مصحف، يعنى بخش پايانى آن قرار داده است؛ چنان كه سوره‏هايى را كه شيوه بسط و تحقيق بر آنها غلبه دارد در سمت راست مصحف قرار داده و غير از عنوانهايى كه داود براى خواننده غربى در مورد سوره‏ها درست كرده دليلى بر مخالفت او با ترتيب تاريخى وجود ندارد.
به هر حال، داود بر اساس ترتيب مورد نظر خود، اول از سوره فاتحه شروع مى‏كند، سپس سوره زلزله و بعد از آن سوره انشقاق و سوره‏هاى ديگر را مى‏آورد، آنگاه آن را با سوره تحريم ختم مى‏كند و دو سوره بقره و نساء را كنار هم و فقط پيش از هفت سوره قرار مى‏دهد.
اين كه او هدف خود را آسان‏سازى ترتيب براى خواننده غير متخصص معرفى كرده در اين ترتيب حاصل نمى‏شود، زيرا فهم سوره‏هاى كوتاه در ترتيب مصحف كنونى كه در سمت چپ قرار داد براى خواننده آسان‏تر از ترتيب اوست، مگر اينكه خواننده داراى ذوق رمانتيكى خاصى چون ذوق داود باشد كه در اين حالت مشكلى نيست كه خواننده از آنجا شروع كند كه داود پيشنهاد مى‏كند.
تأخير ما در كشف معانى حروف مقطعه سبب شده است كه مترجم از دستيابى به معانى درون سوره‏ها باز ماند و به نظر نمى‏رسد كه او از ضبط اصطلاحات خاص مصحف استفاده كرده و يا حتى از آنها آگاهى داشته باشد. مثلاً در ترجمه «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدًى لِلْمُتَّقينَ» از دلالت موارد وقف كه بيانگر اين است كه شكى در قرآن نيست يا آنچه در قرآن است بدون شك مايه هدايت پرهيزگاران است غفلت كرده است. ناآگاهى او از دلالت «الم» كه در فصل سوم به آن اشاره كرده، او را اسير تصور خاص خود در روش تعاليم دينى ساخته و از تناسب اين دو آيه غافل نموده است، به گونه‏اى كه مفهوم آيه را تبديل به يك حالت امر و يا سفارش كرده است و لذا ترجمه او پس از رد شدن از «الم» با غفلت از معناى حقيقى چنين است:
نبايد كسى در اين كتاب شك كند
This book is not to be... It is a guide to the righteous why
اين كتاب رهنماى شخص نيكوكارى است كه...
به رغم خطاهايى كه در اين ترجمه وجود دارد، ترجمه از تعصبات منفى بر ضد پيامبر اسلام يا قرآن خالى است و شايد رعايت ادب از سوى مترجم از عراقى بودن او ناشى شده و يا گمان كرده كه قرآن صورت ادبى ويژه از يهوديت يا مسيحيت است و يا پيرو آنهاست.
مترجم سعى كرده است آيه يا آياتى را كه مطلب مستقلى را در يك فقره بيان مى‏كند شرح دهد؛ مثلاً آيه: «ص وَ الْقُرْآنِ ذِى الذِّكْرِ. بَلِ الَّذينَ كَفَرُوا فى عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ» را چنين ترجمه كرده است:
Sad. I swear by the renowned:
Koran that the unbelievers shall come to grief through their own arrogance and internal strife".
همچنين اين ترجمه نمونه‏اى از پيشرفت انديشه غربى‏ها نسبت به ادب قرآنى است كه در آن اندكى محبت و خوش‏بينى محتاطانه ديده مى‏شود و اين در كنار بسيارى از لغزشها در فهم درست آيات قرآنى است. آنچه در شاهد بالا گفته شد يكى از آنهاست.
اين ترجمه براى اولين بار در سال 1956 ميلادى، سپس در سال 1961 و 1964 توسط انتشارات پنگوئن به طور گسترده‏اى منتشر گرديد.

3. ترجمه آربرى

داود آنچه را كه درباره تدوين قرآن در زمان پيامبر بر برگها، استخوانها و پوستها، نقل كرده‏اند بيان كرده ولى كامل‏شدن آن را در زمان عمر مى‏داند و اصلا از مصحف عثمان ياد نمى‏كند. پس از وى آربرى آمد و گفت: معلوم نيست كه همه قرآن در زمان پيامبر تدوين شده باشد و در اين باره امى بودن پيامبر را مستند قرار مى‏دهد و از مصحف ابوبكر ذكرى به ميان نمى‏آورد و فقط مى‏گويد: طبق روايات، چند سال پس از مرگ پيامبر، قطعه‏هايى كه در برگها، پوستها و يا در سينه‏هاى مردم بود جمع آورى شد... او از مصحف عثمان هم به عنوان نسخه قابل اعتماد ياد مى‏كند كه گروهى از كاتبان با سرپرستى زيد بن ثابت فرزندخوانده رسول خدا آن را فراهم آوردند و مى‏گويد: مسئوليت ترتيب متن كنونى بر عهده اين مردان است.
آربرى قاطعانه مى‏گويد كه قرآن يك متن ادبى خالص است، و همين امر باعث شده كه او معانى قرآنى را به صورت شاعرانه و احساسى بيان كند و لذا از فواصل و شماره‏هاى آيات غافل شده و از پيش خود جملات را در قالبهاى خاصى قرار مى‏دهد كه گاهى كوتاه و گاهى بلند است. به كارگيرى اين روش، جملات او را با موسيقى درونى و زيباييهايى همراه كرده است؛ همان چيزى كه خود قرآن در سطح بالايى از آن برخوردار است.
آربرى ترتيب اصلى آيات و سوره‏ها را رعايت نكرده است. البته در اين ترجمه افتادگى يا تغيير عمدى صورت نگرفته است، جز در مواردى كه مترجم بر اساس روشى كه دارد تغييراتى را پديد آورده است. به نظر ما مترجم با توصيف كار خود به عنوان «قرآنِ تفسير شده» كارى دقيق كرده است ولى او در مقدمه ترجمه‏اش ميان خواننده اروپايى و محتواى اين ترجمه ممتاز پرده‏اى قرار داده است كه اى كاش اين كار را نمى‏كرد.
مترجم با تمام وجود با متن همراهى كرده و به گونه‏اى آن را توصيف مى‏كند كه گويا يك غزل خالص است. با اين حال اعتراف مى‏كند كه كار او با وجود تلاش زيادى كه در جهت زيبايى و هنرنمايى ترجمه انجام داده هرگز به زيبايى و غناى متن اصلى قرآن نمى‏رسد.
درباره تحليل آربرى از زيبايى قرآن، جملاتى را از او در زير نقل مى‏كنيم و اين به خاطر اهميت موضوع است، چون او داراى نظريه‏هايى در اين باب است.
وى مى‏گويد: كوشيده‏ام آنچه را پيشينيان انجام داده‏اند كامل كنم و يك اثر مقبول ارائه دهم؛ هرچند تأثيرى مانند كمترين تأثير متن عربى قرآن نخواهد داشت. البته در بررسى ساختارهاى داخلى و آهنگ و تنوع متن عربى رنج فراوان بردم؛ همان ساختارهايى كه با صرف نظر از اصل رسالت، به قرآن در ميان بزرگ‏ترين شاهكارهاى ادبى بشر، مرتبه‏اى غيرقابل رقابت مى‏دهد. مختصرى از اين مطلب در كتاب The Holy Koran كه در سال 1953 توسط Allen & Unwin چاپ شده، آمده است. اين امتياز منحصر به فرد يا اين سمفونى غير قابل تقليد به همان صورت است كه پيكتال در وصف كتاب مقدس گفته است كه اينها آهنگ‏هايى است كه انسان را تا حد گريستن و مبهوت شدن تكان مى‏دهد. غالباً اين آهنگ‏ها مورد غفلت مترجمان قبلى قرار گرفته است و لذا تعجب آور نيست كه ترجمه آنها در مقايسه با متن فخيم و فاخر قرآن قابل توجه نبوده است... .

4. ترجمه مارمادوك پيكتال

مارمادوك پيكتال در سال 1934 قرآن را تحت اين عنوان ترجمه كرد: The Glorious Quran-Text And Traslation و مقدمه‏اى بر آن نوشت كه در آن از تلاش خود در جهت امانت و دقت در كار خبر داده و به طور مشخص كسانى را كه به او كمك كرده‏اند نام برده است؛ از جمله آنها افرادى هستند كه عربى زبان مادرى آنها بوده و به زبان انگليسى هم آگاهى كامل داشته‏اند؛ مانند محمد احمد الغمراوى‏بك، از دانشكده طب قاهره، و شيخ مصطفى المراغى شيخ سابق الازهر (حسب تعبير او) و فؤاد بك سالم الحجازى. و نيز از افرادى مانند لورد لويد و دكتر كرينكو تشكر كرده و نيز مختصرى از سيره پيامبر را ذكر كرده است.
روش او در ترجمه اين گونه بوده است كه نخست اطلاعات مختصرى درباره سوره به دست مى‏دهد و عنوان سوره و محتوا و زمينه تاريخى آن را ذكر مى‏كند و سپس متن اصلى را در مقابل ترجمه هر آيه‏اى قرار مى‏دهد. اين ترجمه در قطع‏هاى مختلفى چاپ شده و نسخه‏اى كه ما از آن ياد مى‏كنيم توسط اين انتشارات منتشر شده است:
- Bureau- Lagos- Nigeria, Taj Fomp. Ltd Islamic Publications. Karachi, Lahore, Rawalpindi.
متأسفانه اين چاپ فهرست ندارد و در دو صفحه نخست آن، كه سوره فاتحه و آيات اول سوره بقره قرار دارد اشتباهى رخ نموده است و اين در حالى است كه ترجمه مزبور با تيراژ بالايى براى كشور نيجريه چاپ شده است.
در سال 1977 برخى از مجلات رسمى مصر شروع به چاپ مسلسل ترجمه پيكتال كردند ولى دو يا سه شماره آن بيشتر ادامه نيافت، و اين به جهت انتقادهاى فراوانى بود كه در مطبوعات مصر از اين ترجمه به عمل آمد و منتقدان نمونه‏هاى بسيارى از اشتباهات آن را متذكر شدند و جدولهايى از خطاهاى آن را ذكر كردند. البته به نظر ما بسيارى از اين لغزشها از يك مترجم خارجى خلاف انتظار نيست؛ هرچند حسن نيت هم داشته باشد. ترجمه پيكتال نمونه‏اى از يك طرح مشترك اسلامى است كه فاقد اتقان و استوارى است و بهتر از اين كار ترجمه‏هايى است كه توسط هندى‏ها و پاكستانى‏ها صورت گرفته، بجز ترجمه‏هايى كه توسط قاديانى‏ها انجام يافته به خصوص پاورقى‏هايى كه دارد.
البته اين گونه ترجمه‏ها كه همراه با متن عربى قرآن و توضيحاتى در پاورقى‏هاست اعتماد مسلمانان غيرعرب را بيشتر جلب مى‏كند و خود عربها هم به عنوان تفسير از آن استفاده مى‏كنند. ترجمه‏هاى انگليسى خوب براى عربها اين سود را هم دارد كه يك نوع كار ادبى مقايسه‏اى است...

پی نوشت ها:

1. The Koran by George Sale, London, Frederck Ware cd ltd., p. x. x.
. در مقدمه آمده است كه ماراچى نزد پاپ انونست ششم مسئول اعتراف گرفتن بود و او كار خودش را به امپراطور مقدس روم لئوپولد اول در سال 1698 ميلادى هديه كرد. او خودش را جز اندكى در بحث از اصول عربى به زحمت نينداخته بود. با اينكه در جدول منابع او نام منابع عربى زياد بود ولى او بيشتر آنها را از منابع تركى و فارسى گرفته بود.
2. Sale/The Koran p. ix.
. همان، ص xiii.
. نقدهايى بر روش ترجمه عهد جديد، و نيز نقد تحليلى ما بر آن در پرتو متنهايى از عبرى و سريانى در رساله فوق ليسانس، ص 157-162.
1. The Koran... p. VI.

 
جمعه 24 شهریور 1391  3:14 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

نخستين ترجمه هاى لاتينى قرآن كريم
و تأثير آن بر ترجمه هاى قرآن به زبانهاى اروپايى (قسمت اول)

حسن معايرجى
بنياد بعثت

(فبما نقضهم ميثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسية يحرفون الكلم عن مواضعه و نسوا خطا مما ذكروا به و لاتزال تطلع على خائنة منهم الا قليلاً منهم فاعف عنهم و اصفح ان الله يحب المحسنين)
(پس چون (بنى اسرائيل) پيمان شكستند, آنان را لعنت كرديم و دلهايشان را سخت گردانيديم (كه موعظه در آنها اثر نكرد) كلمات خدا را از جاى خود تغيير مى دادند و از بهره آن كلمات كه به آن (در تورات) پند داده شده بودند, نصيب بزرگى را از دست دادند. و دايم بر خيانتكارى و نادرستى آن قوم مطلع مى شوى جز قليلى از آنها كه مردمى با ايمان و نيكوكارند. پس تو از آنها درگذر و كار بدشان را عفو كن كه همانا خدا نيكوكاران را دوست مى دارد) [سوره مائده آيه 13]

مقدمه

وقايعى كه در دو قرن يازدهم و دوازدهم رخ داد و منجر به اين شد كه قرآن كريم براى نخستين بار به زبان لاتينى ترجمه شود, وقايعى فراوان و مرتبط با يكديگر است كه تدوين وبيان آنها نياز به مرورى طولانى در تاريخ مسيحيت اروپا در طول اين مدت دارد. همچنين نيازمند ذكر مواردى, چون تاريخ مسلمانان در اندلس و جنوب فرانسه و سوئيس و تاريخ مسلمانان در سيسيل, جنوب ايتاليا, ساردينا, جزيره كرس و جزاير بلئار است. و نيز تاريخ تهاجم عبدالرحمن غافقى كه طى اين تهاجم, نيمى از مساحت سرزمينى را كه اكنون فرانسه مى ناميم, تصرف كرد و به منطقه بين بواتيه و تور رسيد. و نيز تاريخ جنگهاى صليبى و علل پيامدهاى اين جنگها. ولى اين مقاله كوتاه, مجال پرداختن به تمام اين زمينه هاى تاريخى را ندارد; زيرا شرحى مبسوط و سخنى دراز بايد تا خواننده خود را در محيطى احساس كند كه قرآن به زبان لاتينى ترجمه شد; ترجمه اى كه نقطه آغازى شد براى حملات فكرى عليه اسلام كه از زمان اين ترجمه تاكنون ادامه دارد.
اين حملات فكرى, در عين حال كه خطر و تأثيرى به مراتب بيشتر از حملات نظامى داشته و دارد, بتدريج رشد كرد. تا به مرحله پيچيده و گوناگون كنونى رسيده است كه مى توان آن را تحت دو جريان كلى در نظر گرفت:
نخست, حملاتى بود كه مسيحيان را مخاطب قرار مى داد تا آنان را در مقابل اسلام ـ كه در آن زمان گسترش يافته و نفوذش رو به ازدياد بود ـ نفوذ ناپذير كند. اين كار به وسيله مخدوش كردن چهره اسلام و اشكال و انتقاد كردن بر آن و دست اندازى بر اسلام و قرآن و مسلمانان انجام مى شد و منجر به ايجاد افكار و اعتقادات نادرستى درباره اين دين حنيف شد. تا آنجا كه حتى در عصر ما نيز اگر يك مسيحى غربى نسبت به مسيحيت ديد منفى پيدا كند و در پى يافتن دينى باشد كه او را اشباع و اقناع كند, به مطالعه و تحقيق در تمام اديان, مثل بودايى و هندو و مانند آن مى پردازد, اما نسبت به اسلام به عنوان دينى كه شايسته تدبر و مطالعه است, نمى انديشد; مگر در موارد اتقافى. بنابراين يك فرد غربى بعد از اينكه اسلام از قرن يازدهم به بعد به وسيله ترجمه قرآن به لاتين مورد تهاجم فكرى قرار گرفت, نسبت به اسلام به عنوان دينى كه از آن اميد خيرى مى توان داشت, نمى نگرد. اين هجوم فكرى در قالب ترجمه لاتينى قرآن, به بيست و دو زبان اروپايى(1) ديگر نيز انعكاس يافت و باعث خدشه دار شدن چهره اسلام شد كه بتدريج همين تصور از اسلام در نزد ايشان, جزء مسلمات درآمد.
اما جريان دوم اين هجوم فكرى, مسلمانان را مخاطب قرار مى داد كه به صورت فعاليتهاى تبليغى مسيحيت در ميان ملتهاى اسلامى عموماً و در كشورهاى پرجمعيت اسلامى مانند نيجريه, بنگلادش و اندونزى خصوصاً, به مرحله عمل درمىآمد. اين هجوم عقيدتى كه ابتدا به وسيله راهبان كليساى كلونى (cluny) و با تكيه بر داستانهاى اسطوره اى و با فحاشى و ناسزاگويى آغاز شد, بتدريج متحول گشت تا اينكه بعد از مدتى تبديل به علم و بلكه علومى گرديد كه مدارس و شيوه هاى خاص خود را داشت. شرقشناسى, تطبيق و مقايسه اديان وانجمنها و مؤسسات مطالعات شرقى كه در دانشگاههاى غرب ايجاد گرديد, همه از نتايج اين هجوم فكرى بود.
همچنين رهبانيت و مراكز و مدارس آموزش الهيات و تبليغ و همين طور بيمارستانها و آسايشگاهها و مؤسسات انسان دوستانه و كتابخانه ها و چاپخانه ها و راديوها و هواپيماها و كشتيهاى تبليغى كه تمام درياها را پشت سر گذاشتند, همه و همه سنگرگاهها و مراكز اين تهاجم عقيدتى بوده است.
بارى, نخستين ترجمه لاتينى از قرآن مانند جرقه اى بود كه منشأ ايجاد انبوهى از ترجمه هاى ديگر به زبانهاى مختلف اروپايى شد. اين ترجمه ها چيزى نيست مگر وارد كردن ايرادهاى شديد بر اسلام و تغيير معناى قرآن كريم از حالت حقيقى و نيز حقير و ناچيز شمردن ميراث گذشتگان و واردكردن انواع شبهه ها و اشكالات بر آنها. اكثر قريب به اتفاق اين ترجمه ها به وسيله راهبان, اسقفها, مبلغان مسيحيت و يا شرقشناسان انجام گرفته و تر جمه هاى مناسب ـ كه بسيار هم كم است ـ فقط به دست مسلمانان انجام شده است; مانند ترجمه مولانا ابوالاعلى المودودى و عبدالله يوسف على به انگليسى و ترجمه استاد محمد حميدالله به فرانسه. اين ترجمه ها بقدرى كم است كه تعداد آنها از انگشتان يك دست تجاوز نمى كند(2)
البته مسلمانى كه شيرينى و حلاوت ايمان را چشيده و قرآن را حفظ كرده و علوم مختلف آن را فرا گرفته است, قطعاً ترجمه او از قرآن با فرد غير مسلمانى كه براى قرآن, حرمت و در برابر آن مسؤوليتى قائل نيست, فرق چشمگيرى دارد. كسى كه عمق تعاليم قرآن را درك نكرده و شيرينى آن را نچشيده است, البته كه نمى تواند ترجمه اى امين از قرآن به دست دهد. هنگامى كه به اين, دشمنى و سوء نيت را بيفزاييم, نتيجه آن پيداست كه چه خواهد شد.
آنها كلام الهى را تحريف كردند و ترتيب سوره ها را تغيير دادند. گاه سوره اى به طور آزاد ترجمه شده است و گاه يك سوره در يك مجموعه آمده و گاهى در چند مجموعه جداگانه. و گاهى چيزهايى را نوشته و تنظيم كرده اند و آن را (خلاصه قرآن), يا (قرآن محمد), يا (قانون تركها) ناميده اند! و گاهى عكسهايى به قرآن اضافه شده و مؤلف ادعا كرده كه متعلق به پيامبر ـ ص ـ است. و يا اينكه مجموعه اى انتخاب شده با نام (ده سوره مهم قرآن) يا آنچه خود, (احاديث محمد درباره مائده) ناميده اند و مسائلى ديگر از اين قبيل كه ا گر بخواهيم نمونه هايى از اين تحريفات و سخنان ياوه آنها كه در ترجمه هاى قرآن به زبانهاى اروپايى آمده است ذكر كنيم, نياز به چندين مجلد كتاب است.
حقيقت اين است كه ريشه اين فتنه, همان نخستين ترجمه لاتينى در سال 1143 ميلادى, متعلق به روبرت, از اهالى شهر كيتون (Robert Ketton) است كه تنها يك ترجمه صرف هم نبوده, بلكه انواع حمله و انتقاد و القاء شبهه نسبت به اسلام و قرآن و پيامبر مسلمين هم به آن اضافه شده است, كه آنها خود آن را بحث و جدل (Polemic) مى نامند. به دنبال اين ترجمه, در سال 1721 ميلادى توسط لودويچ ماراچى با هجوم و حمله اى شديدتر از ترجمه اول نسبت به اسلام انجام شد.

اتفاقات و حوادث پيش رو

بيش از صد سال از رحلت پيامبر اسلام ـ ص ـ نگذشته بود كه لشكريان اسلام اسپانيا را فتح كردند. و به ناربون در ناحيه شمال غربى درياى مديترانه واقع در ميان مرزهاى فرانسه و اسپانيا رسيدند. اين فتح در سال 720 ميلادى اتفاق افتاد. سپس لشكريان اسلام در سال 721 به تولوز و در سال 725 به كاركاسون و در سال 732 به بوردو و نيز در سال 732 به تور و پواتيه در نزديكى پاريس رسيدند, و به اين ترتيب تقريباً نصف مساحتى كه اكنون به عنوان كشور فرانسه شناخته مى شود, فتح شد.
اما تمام جنوب ايتاليا, سيسيل, جزيره كرس, مالت, ساردينا, جزاير بلئار, رودس, قبرس و سلسه كوههاى آلپ و سوييس, در دوره هاى مختلف ديگرى به دست مسلمانان فتح شد, و بدون شك اين فتح اسلامى رعدآسا, اروپايى را كه در جهالت دوران قرون وسطا در آن زمان غوطه ور بود, تكان داد و به حركت واداشت. اروپايى كه همچنان در نواحى شمالى آن به بت پرستى مى پرداختند. اروپا در آن دوره از طرف شمال و شرق از سوى بت پرستان و از طرف جنوب و جنوبى غربى از سوى مسلمين مورد تهاجم قرار گرفت. فتح اندلس و جزئى از شهر لانژودوك در جنوب فرانسه در مدت زمانى كمتر از دو سال به وقوع پيوست. مورّخان عرب مى گويند نقشه موسى بن نصير اين بود كه درياى مديترانه را دور بزند و از راه آلمان و تنگه قسطنطنيه و آسياى صغير به مقر خلافت امويان, يعنى دمشق برسد. مسلمانان در بعضى از دوره هاى اين جنگ در وضعى بودند كه به راحتى و آزادى و در كليه اوقات شبانه روز در تمام بخشهاى كشور سوييس رفت و آمد مى كردند و حتى به دروازه هاى شهر سن گال در نزديكى درياچه كنستانس هم رسيدند.
در خلال جنگهاى صليبى, تمدن عربى و اسلامى از طريق اسپانيا و سيسيل و سوريه به اروپا منتقل شد و بدون شك, اسپانيا مهمترين مجرايى بود كه فرهنگ عربى و اسلامى از آن عبور كرده و باعث بيدارى اروپا شد. چه, شهر تولد و, در اسپانيا به پايگاه بزرگ ترجمه معارف و علوم اسلامى تبديل شده بود. همچنين سيسيل در نقل تمدن و علوم و فرهنگ اسلامى سهم بزرگى ايفا نمود كه در تاريخ روابط بين اعراب و اروپا منحصر به فرد است. در آن زمان نورمانديها بر سيسيل حكم مى راندند, موجب انتقال آداب و علوم عربى گشته و زبان عربى را به عنوان زبان رسمى در كنار زبان لاتين و يونانى مورد استفاده قرار داده و به رسميت شناختند و به سبك اسلامى اقدام به ضرب سكه نمودند. معروفترين حاكم آنها, فردريك دوم (1215 ـ 1250م) و پسرش ما نفرد مى باشد, كه اين دو زبان عربى را مى دانستند و حتى تأليفاتى هم به زبان عربى دارند. فريدريك در سال 1224, دانشگاه ناپولى را تأسيس, و مجموعه بزرگى از كتابهاى عربى را به آنجا هديه كرد. ممكن بود اين دادوستد بين فرهنگ اسلامى و اروپا درآمدى مناسب براى برخورد منصفانه مسيحيان اروپا با اسلام باشد. همچنين ممكن بود با اندكى واقعگرايى و پرهيز از تعصب كور و برترى جويى, درگيريهاى طولانى و دردهاى جانگذازى كه تاريخ روابط اسلام و مسيحيت را تيره كرده بود, جبران شود. اما به شرطى كه مسيحيان با واقع بينى بيشتر و دور از تعصب دينى كور حاكم بر رهبرانشان با تأثيرات تمدن مسلمانان برخورد مى كردند. ولى رهبرى مسيحيت در آن عهد به دست كليسا بود كه دشمنى با اسلام و مسلمانان را ابزار حل اختلافات ميان مسيحيان مى دانست و هدف آن وحدت بر ضد دشمن مشترك, يعنى همان اسلام و مسلمانان بود.
تمام تاريخ نويسان اتفاق نظر دارند كه دوره جديدى براى كليساى غربى در نيمه اول قرن يازدهم آغاز شد و آن تصور پاپها بود مبنى بر اينكه پاپ جانشين پطرس و وارث مسيح است و مى تواند اطاعت از خود را بر پادشاهان و مردم تحميل كند. پديده دوم اين عصر جديد كليسا. ظهور رهبانيتى است كه دعوت به اصلاح و بازسازى حيات دينى مى كرد. دير, كلونى كه در فرانسه ساخته شد از مواردى است كه زمينه ساز اين حركت اصلاحى گشت كه داراى نفوذى گسترده تا اسپانيا و واتيكان بود. در اين دوره شاهد ظهور آموزرشهاى عالى و تفكر فلسفى و ظهور علم الهيات به معناى جديد آن (متافيزيك) هستيم. همچنين دستگاه پاپ شديداً تحت تأثير هول و اضطرابى قرار مى گرفت كه از طرف كليساى شرقى هرازگاهى بر پا مى شد. اين ترس و اضطراب, متأثر از فشار حكومت سلجوقى بر امپراطورى بيزانس در آسياى صغير بود.
از ديگر ديرهايى كه نقش بارزى در اين خيزش اصلى در مسيحيت داشت, دير و كليساى ستيه در فرانسه مى باشد كه در سال 1098 تأسيس شد و شعار آن زندگى ساده فقيرانه و كار بدنى بود. و به اين وسيله تئورى و مبانى خاصى را كه بنديكت مقدس در ايتاليا, مركز اوليه حركت جديد راهبان و ديرها مطرح كرده بود, مورد تأئيد و تأكيد قرار مى داد اين حركت اوليه در ابتدا به صورت محدود و جزئى در ديرهايى مانند كامالدوليس و والومبروسات شروع شد و سپس به فرانسه منتقل شد و فعاليتهاى آن شدت يافت و رهبانيت گراند مونتين و كارتوزيان در سال 1084به وقوع پيوست و حركتهاى ديگرى در بريتانيا صورت گرفت و راهبان در سرتاسر اروپا پراكنده شدند تا اينكه در اروپاى قرن دوازدهم از اين نظر به حد اشباع رسيد. از معروفترين رؤساى اين كليساها, سنت برنارد, رئيس كليساى ستيو در شهر كليرفو بود كه از سال 1115 تا 1153 رئيس اين كليسا بود و تقريباً حدود سى سال كشيشان منطقه سيسترسيان را رهبرى مى كرد و رقابت شديدى با كليساى كلونى و رئيس آن پطرس كلونى داشت. كليسا و معبد فرسان در فرانسه نيز در اين جريان بسيار پيش رفت و نقش زيادى در جنگهاى صليبى داشت و داراى ويژگى نظامى بود. همچنين در نتيجه هدايا, نذور و بخششهاى زيادى كه به علت نقش اين كليسا در جنگهاى صليبى, به آن سرازير مى شد, قدرت مالى فراوانى كسب كرد تا جايى كه باعث نگرانى پادشاهان فرانسه شد. و به گونه اى كه فيليپ چهارم ناچار شد خود را از خطر دوتن از از پاپها رهايى دهد. لذا وى بونيفاك هشتم را ربود و بنديكت يازدهم را مسموم كرد. و به اين ترتيب توانست كلمنت پنجم را انتصاب كند و از كمكهاى او درجهت سركوب كليساى فرسان درسال 1307 بهره ببرد.
اين قرن, يعنى قرن دوازدهم, به عنوان دوران طلايى كليساهايى تلقى مى شود كه در گوشه و كنار اروپا نفوذ كردند. مانند كليساى كلونى يا كلرمونت يا فنينيون در فرانسه و كليساهاى كلونى و آخن در آلمان و كانتربى در انگليس و سنت جيل در سوئيس و كانوزا و روم در ايتاليا و سنتيا جودى كومباستيلا در اسپانيا.
بدين ترتيب متفكران زيادى ظهور كردند و مكتبها و جهتگيريهاى مختلف فلسفى به وجود آمد و بسيارى به وسيله فعاليتهاى اصلاحى خود به شهرت رسيدند و حمله عليه اسلام در مسيحيت گسترده و فراگير شد. اين حركتها و فعالتيها را كشيشانى مانند لانفرات و انسيلم در كانتربرى و هيگ و پطرس در كلونى, و ريچارد در سنت ويكتور و برنارد در كلرفو رهبرى مى كردند. در چنين فضاى آلوده و مملو از عداوت با اسلام و حملات همه جانبه اى كه بر ضد آن در شهرهاى سيسيل, اندلس و قدس صورت مى گرفت, قرآن كريم براى اولين بار در اروپا به لاتين, يعنى زبان كليسا ترجمه شد.

كليساى كلونى

ناگزيريم درباره اين كليسا صحبت كنيم. كليسايى كه ابتكار جنگ فكرى بر ضد اسلام در فرانسه و خارج از آن را در دست داشت و اين حركت منجر به بدفهمى و دشمنى خاصى نسبت به اسلام شد كه تا امروز هم در ميان مسيحيان پا بر جا مانده است. كليساى كلونى در سال 910 در استان بورگاندى تأسيس شد. تأسيس و اداره مالى و ادارى اين كليسا بر عهده خانواده مونت بودسيه بود. افراد و فرزندان اين خانواده به طور وراثتى و پى در پى, منصب رياست اين كليسا را بر عهده مى گرفتند.
اين كليسا در قرن دوازدهم پيشرفت زيادى كرد و داراى اهميت فراوانى در اروپا شد و به عنوان مركز مهمى براى حركت و تجديد تفكر مسيحيت و مدرسه بزرگى براى اين انديشه تلقى مى شد. اين كليسا, همچنين, نزد پاپ در روم مقام خاصى داشت و از اين حق برخوردار بود كه به طور مستقل با كليساهاى ديگر رابطه برقرار نمايد و اين امر باعث قدرت و ثروت بسيار زياد آن گرديد. پيشرفت و موفقيت اين كليسا, مديون رؤسا و گردانندگان آن بود كه با اداره دقيق و دورانديشيهاى خود, آن را تبديل به پايتخت فرمانروايى بزرگ دستگاه كليسا كردند. به طورى كه اين كليسا بر ششصد كليسا و دير در فرانسه و اسپانيا و دهها هزار راهب و كشيش پراكنده در بخش عظيمى از دنيا اعمال نفوذ مى كرد.
در سال 972, يعنى 62 سال بعد از تأسيس كليساى كلونى, حادثه اى اتفاق افتاد كه احتمالاً بر وقايع بعد مؤثر بود و انعكاس بزرگى در تمام اروپا درآن زمان داشت و مسيحيان با جار و جنجال نسبت به اين حادثه به خونخواهى برخاستند.
نقل مى كنند كه مايول مقدس, داراى ارج و مقام نزد همگان بود و در آن زمان رياست كليساى كلونى در بورجونيا را بر عهده داشت و بدان حد از اشتهار رسيد كه در نظر بود وى را به منصب پاپى برگزينند.
در حالى كه آقاى مايول از سلسله كوههاى آلپ مى گذشت و گروهى از كسانى كه به قصد زيارت به رم رفته بودند نيز در بازگشت به شكل قافله اى او را همراهى مى كردند, و به رودخانه (دراك) رسيدند. در گذرگاه تنگى بين رودخانه كوه, اين قافله به اسارت سپاهيان مسلمانى كه در قله هاى آلپ مستقر بودند, درآمد. طبق معمول كه اسرا براى آزادى فديه مى پردازند, اين گروه اسرا هم توافق كردند فديه اى به مبلغ هزار ليره نقره بپردازند.
مايول يكى از دوستانش را به كليساى كلونى فرستاد تا براى آزادى خود و ديگر اسيران, فديه تهيه نمايد و طى نامه اى احساس برانگيز نوشت:
(به برادران كشيش كليساى كلونى, از مايول مسكين و در بند زنجير … و كسى كه تلخيهاى مرگ را چشيده است)….
كشيشان هنگام خواندن نامه او شديداً به گريه افتادند و بسرعت مشغول جمع آورى اموال موجود در كليسا شدند و سپس با استمداد از ساكنين منطقه و با جلب نظر آنها توانستند مبالغى را به عنوان صدقه جمع آورى نمايند و بالاخره توانستند فديه را بپردازند و موجبات آزادى اسيران را فراهم كنند. بديهى است كه اين حادثه تأثير بدى در ضمير افراد كليسا داشت.

پطرس كلونى

از پييرموريس دو مونت بواسيه, يا پيتر فنيراپلى, از خانواده مونت بواسيه بود كه مؤسس كليساى كلونى بودند. وى از حدود 28سالگى در سال 1122 رياست كليساى كلونى را بر عهده گرفت. وى تا سال 1156 كه از دنيا رفت به مدت 34 سال بر كليسا و توابع آن رياست كرد.
قبل از ولادت وى حكم رياست او بنا بر سلسله مراتب خانوادگى, از پيش مشخص شده بود. از اجداد او كه رياست كليسا را بر عهده داشتند هيوز اول مى باشد كه نذر كرده بود پطرس, راهب و كشيش شود. در يك دوره سه ماهه, برادر پطرس, بونتيوس, رياست كليسا را با زور و نيروى اسلحه به دست گرفت و با كمك لشكر كوچكى از مزدوران, كليسا را فتح كرد و بر آن مسلط شد كه دوران فرمانروايى او, باعث وحشت فراوان گرديد. او بسيارى از كشيشان را به زندان افكند و ثروت دير را به غارت برد و دير را در حالى كه وضع مالى بدى داشت, به برادر خود پطرس واگذار كرد.
پطرس در عين بيمارى, براى محكم كردن پايه هاى فرمانروايى بر كليساهاى تابع, سفرهاى بسيار نمود تا از پادشاهان و سلاطين, پول, زمين وهداياى مختلف جمع آورى كند.
كليساى كلونى تا زمان انقلاب فرانسه در اوج قدرت و شكوفايى بود. انقلاب كه در اكتبر سال 1791 رخ داد, باعث متفرق شدن كشيشان گرديد و در نوامبر همان سال اين كليسا غارت گشت و انقلابيون, كتب و اشياء مقدس كليسا را در ميدان بازار به آتش كشيدند وكليسا را در مزايده علنى, در معرض فروش قرار دادند. و بالاخره كليساى كلونى بين سالهاى 1798 تا 1832 ويران شد و بدين ترتيب آثار بزرگترين مؤسسه مسيحيت, بعد از واتيكان, از ميان رفت.
همان طور كه قبلاً اشاره شد, پطرس با رئيس كليساى ديگر, يعنى كليساى كليرفو كه سنت برنارد نام داشت, اختلاف عقيدتى داشت. اين اختلاف ادامه پيدا كرد و روز به روز شديدتر شد تا حدى كه تبديل به بدترين و حادترين اختلاف در تاريخ كليساها گرديد. پطرس طى نامه هاى متعدد كه به برنارد نوشت, سعى كرد كه اختلافات موجود بين دو كليسا و مذهب را از ميان ببرد. همچنين سعى كرد به جاى پرداختن به اين اختلافات, اهتمام سنت برنارد را متوجه دشمن مشتركشان, يعنى اسلام و مسلمانان كند. وى دعوت به جنگى مختلط عليه اسلام نمود; يعنى جنگ نظامى و جنگ فكرى, او در نامه هايش به پادشاهان صليبى نوشت كه يك كشيش بايد در فضايل و اخلاق, يك مسيحى, در اعمال و رفتار, يك فرد نظامى باشد; و تلاش براى مسيحى كردن مسلمانان, به مراتب از كشتن آنها براى مسيحيت سودمندتر است.
پطرس در صليبى گرى از ديگر صليبيان پيش بود; زيرا هدف ديگر صليبى ها فتح بيت المقدس و كشتار مسلمانان در مسجد الاقصى بود, در حالى كه پطرس به اين مى انديشيد كه اين فتح نظامى بزرگ و مهم, همراه با فتح روحى, يعنى مسيحى كردن مسلمانان باشد. و اين آغاز دادگاههاى تفتيش عقايد از سوى مسيحيان مى باشد. پطرس معتقد بود كه شمشير و سلاح حقيقى كليسا, شمشيرمعروف ومعمولى نيست; بلكه سلاح كليسا, شمشير تبليغات مذهبى به وسيله انجيل وعقايد مسيحى است.
پطرس, همچنين اعتقاد داشت كه اولين و آخرين هدف جنگهاى صليبى, مسيحى كردن مسلمانان است. ولى اين جنگها به يك عمل سياسى و نظامى صرف وغير كامل تبديل شده و آن مسؤوليت اساسى به فراموشى سپرده است.
وى سبب اين امر را عدم شناخت صحيح مسيحيان از حقيقت دين اسلام مى دانست و از اين رو آنچه را به عنوان مسؤوليت دنبال مى كرد و سعى در تشويق برنارد به آن داشت, عبارت بود از بررسى دين اسلام و بحث و گفتگو با مسلمانان و اقناع آنها براى دست كشيدن از اسلام و روى آوردن به مسيحيت و رهايى. پطرس اعتقاد داشت كه شعار جنگهاى صليبى (به خاطر عشق به خدا و رضايت او مسلمانان را به قتل مى رسانيم) (to slay for God's love), بايد به اين شعار تبديل شود: (شمشير كلمه به جاى شمشير).
و اگر همچنان كه اشاره شد, پاپ اوربان دوم فارغ آلتحصيل كليساى كلونى, در سخنرانى مشهور خود در كلرمونت در سال 1095 آغاز جنگهاى صليبى عليه مسلمانان را اعلان كرد, پطرس كلونى نيز حمله و جنگ فكرى عليه مسلمانان را اعلان كرد كه تا زمان حاضر نيز آثار و نتايج اين حمله در غرب, موجبات دشمنى و كينه بر ضد مسلما نان و پيامبر اسلام ـ ص ـ را فراهم مى آورد.
در ادامه همين روند پطرس كلونى در سال 1142 در حالى كه جفرى أوف بوردو را در زمان غيبت خود موظّف به رسيدگى امور ديرها و كليساها كرده بود, عازم سفرى به اسپانيا شد. اين سفر بعد از اين بود كه پطرس دعوت نامه اى از سوى امپراطور الفونس هفتم دريافت كرد. و اين فرصتى بود كه پطرس با كتابهاى مسلمانان آشنا شود و آنچه را براى ترجمه به لاتين مناسب مى بيند, انتخاب نمايد. همچنين ملاقات با امپراطور نيز براى او ارزش داشت; كسى كه پدر بزرگ او, الفونس ششم, جزو كمك كنندگان به دير بود و سالانه با هزار مثقال از كليسا پشتيبانى مى نمود و همچنين به شكرانه سقوط شهر تولد و (طليطله) اهداف زيادى را دنبال مى كرد. او در ميان كليساها مى گشت و به مسائل و مشكلات آنها رسيدگى مى نمود.
شايد آنچه از موارد قابل توجه اين سفر براى ما باشد, اين است كه پطرس كلونى, براى آشنايى با دين اسلام گروهى از مترجمين را موظف به مطالعه و ترجمه كتابهاى زيادى نمود كه يهوديان مسيحى شده و يا مسيحيان عرب زبان نوشته بودند. اين كتابها دورترين و ناسازگارترين كتابهاى ممكن از اسلام حقيقى بود كه بيشتر به افسانه و داستان مى مانست. اين كتابها اولين ابزارهاى آشنايى غرب با اسلام بود. علاوه بر اين, پطرس نسبت به ترجمه قرآن كريم نيز توصيه هايى نمود كه زمينه و مقدمه اى بود براى نقد و تخطئه و تضعيف و تكذيب و حمله عليه قرآن و تغيير كلمات و معانى آن و ريشخند زدن به مطالب و مضامين آن و بالاخره براى خالى كردن عقده و كينه خود عليه مسلمانان.
اگر چه پطرس كلونى اولين كسى بود كه در غرب به نقد و بحث و جدل (Polemic) با اسلام پرداخت, ولى بايد گفت قبل از او گروهى در شرق, در اين كار بر او پيشى داشته كه فعاليت آنها به عنوان نقد شرقى (Oriental Polemic) ناميده مى شود. البته نقد شرقى وغربى, هر دو از منبع واحدى سرچشمه مى گرفتند كه همان كينه و بغض و تلخى شكست بود.

نقد شرقى(3)

نقد و تخطئه اسلام ابتدا در بين مسيحيان يونانى زبان كه اعراب آنها را در سوريه شكست داده بودند و تحت حكومت اموى زندگى مى كردند, آغاز شد. اين نقد بتدريج رشد كرد و در زبان عربى, ادبيات ويژه اى يافت (اگر اين تعبير, درست باشد). همچنين در همان زمان, نقد بيزانسى در مناطق مجاور سرزمينهاى رشد كرد كه آزادى بيشترى در اظهار دشمنى با اسلام برخوردار بود.
غربيان لاتينى زبان, بعدها از همين نقد شرقى استفاده كردند و در تهاجمشان عليه اسلام كه از سوى مسيحيان عرب زبان و يونانيان ساكن در شرق به آنها منتقل شده بود, تأثير پذيرفتند. گذشته از اين, مطالبى را هم از مسيحيان آندلس و مستصربين (متشبهين به عرب) فرا گرفته بودند كه آنان تحت لواى حكومت اسلامى مى زيستند. در اين ميان, اولين كسى كه وظيفه نزاع و جدال بر ضد اسلام را بر عهده گرفت, يوحناى دمشقى و بعد از او جانشينش, تئودور ابو قره بود. يوحناى دمشقى كه متولد سال پنجاه هجرى بود, كتابى با موضعگيرى شديد نسبت به تمام اعتقادات اسلام و مسلمين نوشته بود. و در واقع سعى در انكار تمام معتقدات مسلمانان درباره خدا و مسيح داشت. حتى اگر آن عقايد با آنچه درمسيحيت آمده مطابق باشد, او صرف اينكه برخى از آنها در اسلام آمده, آنها را مردود و باطل مى شمرد. وى رابطه اى بين اسلام و عقايد مشركين در زمان جاهليت قائل بود و گمان مى كرد كه پيشرفتها و موفقيتهاى اسلام چيزى است مانند اوج گرفتن كوتاه مدت فواره كه به زودى به گذشته جاهليت و نادانى و شرك خود باز مى گردد. نوشته ها و نقدهاى او آميزشى از اسلام و عقايد جاهلى است و از جمله آثار او Dialexis - de haeresibus است كه در آن با وارد كردن شبهه هاى بسيار به اسلام, به آن حمله مى كند و آن را مرتبط با بت پرستى و شرك جاهلى دانسته است و نه تنها در آن در مقام دفاع از مسيحيت نيست, بلكه موضعى تهاجمى عليه اسلام گرفته است.
ييوحنا به يك بازى جدلى پرداخت كه مسيحيان متأثر از فلسفه يونانى با آن آشنايى كامل داشتند و مسائل و شبهه هايى اين چنين را مطرح كرد كه مثلاً آيا كلام خداوند مخلوق است يا غير مخلوق; و يا روح آلله مخلوق است يا غير مخلوق؟ و آيا زمانى بوده است كه در آن نه خداوند و نه روح, هيچ حرفى نزده باشند؟
اين شيوه از مسائل جدلى براى مسلمانان ناآشنا بود,و درحالى كه براى مسيحيان, مسائلى آشنا تلقى مى شد و نزد آنها بسيار مورد بحث قرارمى گرفت و احتمالاً كلمه (جدل بيزانسى) از همين منازعات كلامى بى نتيجه گرفته شده است. يوحنا, پستى و رذيلت را به حدى رساند كه به اعتقادات اسلامى و مضامين قرآنى به شكل نادرستى اشاره و استناد مى كرد. مثل (ناقة الله) (شتر خداوند). و يا مى گفت آنچه را پيامبر ـ ص ـ ادعا مى كرد كه وحى است, خود بر حسب اميال نفسانى و جنسى خود جعل مى كرده است. (معاذالله). و به داستان زيد و زينب اشاره مى كرد كه بعدها بين مسيحيان جزو اسطوره ها و افسانه ها شد و از آن به عنوان وسيله اى بر ضد اسلام استفاده مى كردند.
او اولين كسى است كه اين مسأله را مطرح نمود كه پيامبر با كمك يك راهب فرارى مسيحى از افكار و مطالب تورات و انجيل استفاده مى كرده است. مسيحيان اندلس, اين شبهه هاى يوحناى دمشقى را جمع آورى كردند و به لاتين برگرداندند كه بعدها, همين شبهات زيربناى حمله لاتينى زبانهاى غرب عليه اعتقادات اسلامى را تشكيل داد.
خلاصه كلام اينكه يوحناى دمشقى كه در زير سايه دربار اموى زندگى مى كرد و از امنيت و آزادى بهره مى برد, از اين آزادى براى پايه ريزى هجوم عليه اسلام از راه شبهات استفاده كرد كه لاتينى هاى غرب (پطرس كلونى) بعدها اين سرنخها را گرفته و به شكلهاى گوناگون آن را تكرار كردند.
جريان نقل و أخذ افكار اسلامى از تورات و انجيل در حيره و توسط يك راهب مسيحى, و يا آنچه بعدها در اسطوره هاى خود به نام سرگين نسطورى آورده اند, يا آنچه بيزانسيها آن را تكرار كردند. و لاتينيها آن را ترجمه كرده و مسيحيان عرب زبان در كتاب خود آورده اند, مبنى بر اينكه بحيرا, مجبور شد كه اسرار دين مسيحيت را براى پيامبر اسلام توضيح دهد, و يا اينكه چگونه ممكن است مردم در مورد گاوى كه از آسمان مى آيد و قرآنى بر شاخ خود حمل مى كند, فريب بخورند, همه و همه مواردى است براى حمله به شخص پيامبر ـ ص ـ و سيره و اخلاق آن حضرت. بيزانسيهاى كينه توز و دشمنان قرآن و پيامبر, كتابهاى ديگرى نيز نوشته اند; مانند Anatrope متعلق به نكيتاس و نوشته هاى زيگابينوس كه متأثر از آثار يوحناى دمشقى بود.
طبيعى است كه نقد شرقى مقدم بر نقد غربى باشد و اين امر هم ريشه در شكستهاى بيزانسيها در برابر مسلمانان دارد كه پيش از نافرجاميهاى لاتينيها رخ داد.
شناخت اسلام براى غربيها مسأله جالب توجهى نبود; البته تا زمانى كه عرب در فلسطين (جنگهاى صليبى) و اسپانيا و سيسيل و جنوب ايتاليا و فرانسه و سويس, رو در روى مسلمانان ايستاد. و هنگامى كه غرب لاتينى نسبت به شناخت اين نيروى مهم وجديد, احساس نياز نمود و شكست و عقب نشينى مسلمانان درسيسيل و فرانسه و شمال اسپانيا شروع شد, سفر پطرس كلونى به اسپانيا نقطه آغازى براى حمله فكرى عليه اسلام شد تا حمله سياسى و نظامى را تكميل كرده باشد.

طرح پطرس كلونى براى مطالعه و حمله عليه اسلام

قبل از صحبت درباره كتابهايى كه پطرس كلونى براى ترجمه و حمله عليه اسلام برگزيد, مناسب است از مدرسه و مركز ترجمه اى ياد كنيم كه اسقف رايموند در كليسايى در شهر تولد ودر سال 1125 ـ 1151 تأسيس كرد. يعنى پس ازسقوط شهر به دست الفوس ششم و پس از اينكه حدود چهار قرن, يعنى از سال 712 تا 1085 زير سايه حكومت اسلام و مسلمانان بسر برده بود و آن شهر مركزى مدنى ـ فرهنگى بود كه پرتو معارف اسلام از آنجا به اروپا مى تابيد.
بعد از اينكه مسلمانان شهر تولد و را رها كردند. اين مدرسه به ترجمه كتب مسلمين از عربى به لاتين پرداخت. براى به پايان بردن هر چه سريعتر متون در دست ترجمه, مترجمين دو به دو, به اين كار همت گماشتند كه بيشتر شامل يهوديان مسيحى شده و مسيحيان عرب زبان بودند.
زبانهاى متداول اسپانيا در آنزمان عبارت بود از: عربى فصيح جهت مكاتبات ادارى و مسائل علمى, عربى عامى و محاوره اى براى مكالمات روزمره, زبان رومى (اسپانيولى يا كاستيلان) و زبان لاتينى در كليساها.
دو منيگو گوانزاس و جان أشبيلى, از معروفترين مترجمين اين مدرسه هستند كه كتابهاى (فرغانى) در نجوم, فارابى در فلسفه و آثار ابن سينا و غزالى را ترجمه كردند. در مرحله بعد, مترجمينى مانند هيگ از شهر سانتالا و بلاتو از شهر تيفولى و آبراهام برحيا و جرارد از شهر كريمون قرار دارند. آثار اين گروه, بالغ بر 71 ترجمه, شامل ترجمه هايى از آثار اقليدس, ژو لى, هيپوكريتس, ارسطو, فارابى و غيره مى باشد.
هنگامى كه پطرس كلونى براى بازديد به اسپانيا رفت, بسيارى از ترجمه ها با وجود گذشت زمان كمى از عمر مدرسه به پايان رسيده بود و مترجمين زيادى به اين كار اشتغال داشتند. پس از رشد و بالندگى, اين مدرسه در سال 1250 ميلادى به عنوان مدرسه و مركز تحقيقات و مطالعات شرق شناسى انتخاب شد. و هنگامى كه در قرن سيزدهم اين مدرسه رو به ويرانى نهاد, بيشتر آثار اصلى و مهم اعراب و يونانيان را در علوم وفلسفه به لاتين برگردانده بود.
مى توان گفت كه در تمام اروپا حتى يك مركز علمى هم نمى توان يافت كه از ترجمه هاى اين مدرسه متأثر نشده باشد. مسأله مهم اين است كه مؤسس و پايه گذار اين مدرسه ترجمه, اسقف رايموند, مذاكره اى با پطرس كلونى در ژوئيه سال 1142 در شهر سلامانكا داشته است و يقيناً جريان ترجمه كه از نظر مالى به وسيله كلونى تقويت مى شد, دراين ملاقات مورد بررسى قرار گرفته است و لابد مدرسه ترجمه تولد و نيز به طور غير مستقيم در طرح مطرح شد.
پطرس پنج نفر مترجم را به ترجمه مجموعه اى معروف به (مجموعه تولدو) موظف نمود. مجموعه اى كه به مدت چهارصد سال در كليساى كلونى نگهدارى شد تا اينكه بعد از اختراع صنعت چاپ, اين مجموعه براى اولين بار در شهر بازل در ژانويه 1543 چاپ و منتشر شد.
مترجمين پنجگانه عبارتند از: 1 ـ پطرس معلم, از شهر تولدو. وى عربى را به خوبى مى دانست و با آداب و رسوم عربى و اسلامى آشنا بود. وى از خانواده اى مسيحى و عرب زبان بود و در ترجمه قرآن كريم به لاتينى سهم داشت. و شايد او بود كه ترجمه لاتينى را با متن اصلى تطبيق داد. همچنين مى توان او را به عنوان رئيس گروه مترجمين دانست, گذشته از اينكه خود, يكى از كتب اين مجموعه, يعنى نامه كندى را ترجمه كرد. اين كتاب, نامه عبدالله بن اسماعيل هاشمى به عبدالمسيح ابن اسحاق كندى و پاسخ كندى در رد هاشمى است كه در آ به طور متعصبانه از عقيده تثليث دفاع كرده است. و به همين دليل اين كتاب مورد توجه خاص مسيحيان بوده و علاوه بر لاتين, به تركى و انگليسى هم ترجمه شده است. اين رساله مشتمل بر نامه يك مسلمان در زمان مأمون به يك مسيحى است كه او را به اسلام دعوت نموده و پاسخ منفى مسيحى به آن دعوت كه در جواب نوشته شده است. گفته مى شود مأمون نيز از جريان اين دو نا مه اطلاع يافت. البته اين احتمال هم وجود دارد كه هر دو نامه تأليف خيالى يك مؤلف مسيحى باشد كه چنين مناظره دو جانبه و افراطى را نوشته كه موجب خرسندى و افتخار مسيحيان, حتى در عصر حاضر مى باشد.
2 ـ روبرت كيتونى. وى يك انگليسى الاصل است و قبل از اينكه در بارسلون در سال 1136 براى مطالعه و تحصيل نجوم و هندسه اقامت كند, مسافرتهاى زيادى انجام داد. او علاقه فراوانى به فراگيرى اين دو علم داشت و با بلاتو ـ از اهالى تيفولى و يكى از مترجمين مدرسه تولدو ـ در ترجمه كتب مسلمانان درباره نجوم و هندسه همكارى كرد. وى مترجم اصلى قرآن كريم به لاتين بود و بعد از پايان ترجمه, به او منصب ارشيمندريت پامپلونا اعطا شد كه اين منصب, يك مقام و رتبه رده بالا در كليسا محسوب مى شد و بر اسقف بودن روبرت دلالت مى كرد.
او در سال 1114 كتابى را در شيمى ترجمه كرد و در سال بعد, ترجمه كتاب جبر خوارزمى را به پايان برد, كه اين ترجمه آغاز علم جبر در اروپا محسوب مى شود. اين كتاب به عنوان يك كتاب درسى و به صورت گسترده اى مورد استفاده قرار گرفت. گفته مى شود پس از آن, روبرت به لندن بازگشت. وى در آنجا در سال 1150, كتابى درباره اسطرلاب نوشت و جداول نجومى خاصى براى طول و عرض جغرافيايى شهر لندن ترتيب داد كه مبتنى بر نظريات بتانى و زراكلى بود.
روبرت درباره ترجمه خود از قرآن كريم مى نويسد:
با دستان خود, آيينى را كه, محمد مردم را به آن مى خواند, كشف كردم و فهم آن را آسان كردم و آن را به گنجينه هاى زبان رومى افزودم تا پايه ها و اساس اين آيين شناخته شود و انوار الهى بر انسانها آشكار شود و مردم سنگ زير بناى عيسى مسيح را بشناسد.
وى در ادامه مى افزايد: نظر كليساى كلونى در پطرس كلونى همان گونه بود كه نظر عيسى مسيح در دولت خود. و شايسته است كه او (پطرس كلونى) مورد قدردانى قرار گيرد; زيرا پس از آنكه شاگردان كليسا اجازه دادن اين كفر (اسلام) گسترش يابد و قوت گيرد و تا حدود پانصدو سى و هفت سال به اين انتشار ادامه دهد, اين پطرس كلونى بود كه مبانى و مبادى اسلام را هويدا ساخت. و من در ترجمه خود آشكار كردم كه آبشخور مسلمانان كدام بركه آلوده است. و اين كار من, مانند كار سربازان پياده است كه راه را براى غير خود باز مى كنند. و من دودى را كه حاصل آتش افروخته محمد ـ ص ـ بود, پراكنده كردم, باشد كه تو (يعنى پطرس كلونى) اين نور و آتش را خاموش كنى. [يريدون ليطفئوا نورالله بافواههم و الله متم نوره و لوكره الكافرون.]
اين روحيه اى است كه بر يك مترجم قرآن به لاتين حكمفرماست و با كسى كه او را به مزدورى گرفته, چنين سخن مى گويد. ترجمه قرآن او به لاتين, فقط يك سال طول كشيد و حالت مسخره و استهزاء بطور آشكار در تمام نوشته هاى روبرت, بويژه در ترجمه قرآن كريم و در نامگذارى سوره ها و همچنين در مكاتبات او با پطرس كلونى به چشم مى خورد.
او اعتراف كرد ه است كه در ترجمه قرآن با مشكلات زيادى مواجه بوده و آزادانه در متن دخالت و تصرف كرده تا كار را به پايان رساند. مثلاًسوره بقره را به سه بخش يا سوره تقسيم كرد. و اين كار را در موارد ديگر هم انجام داده است و لذا به تعداد اصلى سوره هاى قرآن كريم, نه سوره افزود!
3 ـ پطرس شهر پواتيه. پطرس پواتيه, كشيشى در كليساى كلونى بود و به عنوان منشى رئيس كليسا (پطرس كلونى) كار مى كرد و به همين علت دوستى نزديكى بين آنها برقرار بود و پطرس پواتيه به عنوان رئيس كشيشان سنت مارتيلا درليموژ انتخاب شد. اين مسأله قبلا از مرگ پطرس كلونى در سال 1156 اتفاق افتاد.
به نظر مى رسد پطرس پواتيه در حكم رئيس تحريريه مجموعه تولدو عمل مى كرد.
مجموعه اى كه يكى از ذخائر كليسا تلقى مى شد و كشيشان به مدت چهارصد سال مشغول مطالعه آن بودند و محورهاى جدل و نقد و ابطال يا بدنام كردن آن را به دست مى آوردند. پطرس پواتيه كسى است كه چندين بار اقدام به مرتب كردن و فصل بندى و تحرير نهايى اين مجموعه نمود. وى رساله اى از كندى را در آن آورد و همچنين كتاب ديگرى به نام خلاصه كه پطرس كلونى آن را نوشته بود و پطرس پواتيه نيز مجموعه تولدو را بر همين كتاب استوار كرد. وى در نامه اى به پطرس كلونى نوشت:
اكنون با ترتيبى بهتر از قبلى, مجموعه را تنظيم كرده ام. اگر آن را پسنديدى, كه هيچ; و اگر نپسنديدى, آزادى كامل دارى كه هر چه را خواستى, تصحيح كنى. تو تنها كسى هستى كه به وسيله شمشير كلمات مقدس, دشمنان سه گانه مسيحيت (يعنى يهوديان, بت پرستان و مسلمانان) را متلاشى ساخت…..
وى در ادامه مى افزايد:
ما بايد شكرگزار باشيم كه برنارد در شهر كلفرو, مايل نبود نسبت به اين عمل اقدام نمايد. (منظور جمع آورى و نگارش مجموعه تولدو به عنوان نقطه عطف حمله عليه مسلمانان مى باشد.)
4 ـ هرمان دلماتى. وى در اسپانيا زندگى مى كرد و دوستى زيادى با روبرت كيتونى داشت. آنها مطالعات مشترك و مخفيانه اى براى دفع شبهات از خود و عقايد خود داشتند. هرمان دلماتى, غير از ترجمه هايش در مجموعه تولدو, داراى ترجمه هاى ديگرى نيز بود; مانند ترجمه كتابى درباره نجوم كه متعلق به سهل بن بشير مى باشد و نيز ترجمه جدولهاى فلكى خوارزمى و ابومعشر و مجسطى (مجريطى) و ديگران. مسيحيان از آزادى و امنيت خود در جامعه اسلام اسفتاده كرده و نسبت به ترجمه علوم مسلمانان به لاتين اهتمام ورزيدند كه اين كارا را مى توان تشبيه كرد به تلاشهاى شوروى در عصر حاضر براى اقتباس و انتقال تكنولوژى غرب و تلاشهاى غرب براى دستيابى به آنچه ابرقدرت شرق به آن دست يافته است. معمولاً اين كار مسيحيان به صورت سرّى و در كليسا به وسيله كشيشان و اسقفها انجام مى شد.
اما نقش هرمان, در مجموعه تولدو: وى اقدام به ترجمه Liber generationis Mahumet كرد و آن را در سال 1142 در شهر ليون به اتمام رساند. گفته مى شود پطرس كلونى او را به شام فرستاد تا عربى و عبرى را بياموزد و او سيزده سال در آنجا ماند و صرف و نحو را فراگرفت. سپس به عنوان استاد زبان عربى در مدرسه پدران مسيحى در رتينا به اندلس برگشت. البته تصديق اين جريان نياز به تواتر اخبار آن دارد. همچنين ممكن است اين جريان درباره فرد ديگرى به نام هرمان باشد.
كتاب Liber generationis Mahmumet مانند كتابهاى ديگر آنها مملو از افسانه ها و اسرائيليات است و گفته مى شود كه اصل آن در عربى, كتاب نسب پيامبر اكرم ـ ص ـ شامل اخبار و سخنان كعب الاحبار و سعيدبن عمر مى باشد و كتابى است درباره ولادت پيامبر و نورى كه نسل به نسل از حضرت آدم تا پيامبر اكرم ـ ص ـ منتقل شده است.
5 ـ در اينجا شخصيت پيچيده ديگرى وجود دارد به نام (محمد) كه نام او يك بار در حاشيه يكى از كتابهاى پنجگانه ترجمه شده ـ كه مجموعه تولدو را تشكيل مى دهد ـ آمده است. شايد نقش اين فرد به نام محمد, اين باشد كه به مترجمين, مفهوم دقيق واژه هاى عربى و مدلول دينى آنها را بنماياند و شايد او كسى بوده كه به روبرت و هرمان در اين مورد كمك مى كرده است. اما اگر اين شخص در امر ترجمه نسخه اى از قرآن كريم به مترجمين كمك كرده باشد, يقيناً مرتكب گناه بزرگى شده, زيرا واجب است كه از قرآن كريم محافظت شود تا در دست غير مسلمانان نيفتد. و چه بسا او در جريان اين ترجمه فريب خورده و گمان كرده باشد كه با اين عمل, قدمى در جهت نزديكى اسلام و مسيحيت برمى دارد. حتى در عصر كنونى ما, چه بسيارند چنين افرادى كه چنين فريبى مى خورند.
احتمال قويتر اين است كه او يك شخصيت خيالى باشد. زيرا عادت مسيحيان است كه بعضى از كتابها را چنين جلوه مى دهند كه نويسنده آن مسلمانى است كه به مسيحيت رو آورده, تا به اين وسيله بر اعتبار كتاب بيفزايند. و اين حيله اى است كه همواره و بخصوص درباره ترجمه قرآن كريم به كار رفته است. و چه بسيار ادعا شده است كه ترجمه اى از روى متن عربى انجام گرفته, در حالى كه در آن زمان اصل كتاب به زبان عربى شناخته نشده است.

مجموعه تولدو Toledan Collectio و ترجمه اوليه قرآن كريم به لاتين

مجموعه تولدو, مجموعه ترجمه هايى است كه به هزينه پطرس كلونى تهيه شده است. و شايد اين نام گذارى در رابطه با پطرس تولدو باشد. محتويات اين مجموعه عبارت است از كتاب (مسائل) متعلق به ابى حارث عبدالله ابن سلام و كتاب (نسب پيامبر اكرم (ص)) متعلق به سعد ابن عمر و كتابى درباره تاريخ و قصص انبياء كه اصل كتاب و نويسنده آن مجهول است و نامه عبدالله بن اسماعيل هاشمى به عبدالمسيح ابن اسحاق كندى. علاوه بر اين كتابها, ترجمه قرآن كريم و نوشته هاى پطرس كلونى در رد اسلام وجود دارد.
اساس كتاب (مسائل ابى حارث صد سؤالى است كه بزعم نويسنده چهار نفر يهودى از پيامبر (ص) بعمل آوردند.
اين كتاب شامل بسيارى از افسانه ها و اسرائيليات و تصورات يهوديان و سؤالها و احتجاجات ديگر است. در اينجا چند نمونه از اين سؤالها را كه در اين كتاب ذكر شده, مى آوريم كه نشانگر سطحى بودن كتبى است كه پطرس براى مجادله با مسلمانان به آن استناد كرده است.
فردى يهودى از پيامبر ـ ص ـ سؤال كرد: آن كدام فرزند است كه از پدر خود قويتر مى باشد؟ آن حضرت پاسخ داد: آن آهن است كه از مواد خامى كه از آن گرفته مى شود قويتر است و آتش كه از آهن قويتر و آب از آتش قويتر است و باد, كه از آب قويتر است. (شايد منظور آن يهودى, پسر نزد مسيحيان است كه از پدر قويتر است. يا يعقوب كه با خداوند كشتى گرفت و او را مغلوب كرد.
سؤال: آن كدام زمين است كه خورشيد را يك بار ديد و هرگز تا آخرالزمان خورشيد را نخواهد ديد؟ جواب: كف درياى سرخ (مراد داستان عبور موسى ـ ع ـ است.)
سؤال: آن كدام زن است كه از مردى متولد شد, و آن كدام مرد است كه از زنى باكره متولد شد؟ جواب: حواء از پهلوى آدم ـ ع ـ و مسيح از زنى باكره آفريده شد (اگر سؤال كننده يهودى است معلوم نيست كدام مسيح منظور اوست؟)
سؤال: زير زمين هفتم چه چيزى يافت مى شود؟ جواب: گاوى كه بر سر سنگى سفيد ايستاده و سنگ بر كوهى است و زير كوه, زمين و درياها و ماهى قرار دارند.
اين نمونه اى بود از كتابهايى كه اسلام به وسيله آن به اروپا برده شد و يهوديان مسيحى شده و مسيحيان عرب زبان و اسقفهاى كينه توز نسبت به اسلام و مترجمين مزدور, دست به دست هم دادند تا دين الهى را به وسيله اين ترجمه به كليساها و صومعه ها برسانند. اين كتاب در لاتين به آيين محمّد (Doctrina Mahumet) معروف است.
اما كتاب نسب پيامبر ـ ص ـ نيز مانند كتاب قبلى مملو از افسانه ها و اسرائيليات است و گفته مى شود كه اصل آن به زبان عربى, كتاب نسب پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه و آله ـ مى باشد و شامل اخبار و سخنان كعب الاحبار و سعيد بن عمر است. و كتابى است درباره ولادت پيامبر و نورى كه نسل به نسل از آدم تا پيامبر اسلام منتقل شده است. اين كتاب به زبان لاتين كتاب نسب محمد (Liber generationis Mahumet et nutritia eius) ناميده مى شود.
كتاب ديگر, كتاب تاريخ انبيا و به لاتين Fabule Saracenorum است كه اصل آن به زبان عربى كشف و شناخته نشده است. اين كتاب درباره آدم, آفريده شدن انسان, تعداد پيامبران و كتابهاى آسمانى صحبت مى كنند و اينكه تعداد پيامبران به 120 هزار مى رسد و 315 نفر از آنها رسول مى باشند و پنج هزار نفر از آنها از يهود و پنج نفر از اعراب بوده اند, و موسى (ع) را اولين و عيسى (ع) را آخرين پيامبر از پيامبران پنجگانه كه از يهود بوده اند, مى داند و مى افزايد كه بر پيامبران 104 كتاب نازل شده است, و اعراب و فارسها و روميان و يهوديان دانشمندترين و فرزانه ترين ملتها هستند. و اينكه پيامبر ـ ص ـ در خواب ديد كه عمر جهان هفت هزار سال است و حضرت در هزاره ششم مبعوث شده اند. سپس درباره سيره زندگى پيامبر و خلفاى راشدين اخبارى نقل مى كند و از شيوه اين نقل مى توان فهميد كه مورخان غيرمسلمان در كتابت آن دست داشته اند.
اين عين كتابهايى است كه پطرس كلونى جمع آورى و ترجمه نمود و علاوه بر آن ترجمه روبرت كيتونى از قرآن كريم به لاتين وجود دارد, و ديديم كه او چگونه دست خود را در ترجمه بازگذاشت و به يك ترجمه آكادميك ـ كه محدوديتهاى ناشى از اختلاف شديد دو زبان عربى و لاتين را رعايت نمايند ـ ملتزم و پايبند نماند.
فهم زبان عالى و بى نظير قرآن كريم براى كسى كه زبان عربى را به خوبى نمى داند و كسى كه با اسلام آشنايى ندارد, بدون شك بسيار مشكل است; چه برسد كسى كه در صدد ضربه زدن به اسلام است. چاره اى كه روبرت براى اين مشكل انديشيد, همان طور كه خود به پطرس كلونى مى نويسد, فدا كردن وقت, در ازاء دست يافتن به يك مفاهيم كلى و اجمالى است و همانطور كه كرتيزك اشاره مى كند, او در اين ترجمه آزاد به نتايجى رسيده كه بيشتر به فكاهى مى ماند.
قبلاً اشاره كرديم كه او به ترتيب سوره ها پايبند نبوده است و گاهى يكى سوره را به چند سوره تقسيم كرده و از طرفى به ترتيب آيات نيزتوجهى نداشته و هر طور خواسته, آنها را در هم ادغام كرده و الفاظ زيادى را تغيير داده است. گذشته از اشتباهات فاحش بسيارى كه در ترجمه معانى مرتكب شده است.
به نظر مى رسد كه ترجمه كتاب (رساله) متعلق به عبدالمسيح بن اسحاق كندى, دقيقترين ترجمه اين مجموعه باشد. زيرا اين كتاب براى دفاع از مسيحيت و مقابله با مسلمانان, شيوه اى آشنا براى مسيحيان است كه اين موجب تسهيل ترجمه گشته است. پطرس كلونى بعد از اين كتابها ـ كه ذكر آن رفت ـ مكتوبات بسيار ديگرى به اين مجموعه افزود كه عمدتاً نوشته هايى در رد و مقابله با مسلمانان كه رد و ابطال (Refutation) ناميده مى شود. همچنين مكاتبات با برنارد در شهر كلرفو نيز در اين مجموعه هست كه در آن به تشريح موفقيتهاى طرح خود در ترجمه افكار و مذهب و كتاب مسلمانان به زبان لاتين مى پردازد.
پطرس كلونى كتابى نوشت به نام خلاصه Summa tatius haeresis Saracenorum و كتابى نوشت به نام Epistol Petri Cluniacenis ad Berardum Claravallis و كتاب ديگرى بر ضد اسلام نوشت تحت عنوان Liber Contra sectam sive haeresim Saracenorum.
اين مجموعه كه ترجمه قرآن كريم به شيوه مذكور نيز جزو آن بود, در كليساى كلونى نگهدارى شدو در اختيار كشيشان محقق قرار گرفت كه به مطالعه آن روى مى آوردند, و از ترس اينكه ديگران تحت تأثير تعاليم قرآن كريم قرار گيرند, به صورت سرى و مخفى و به شكل نسخه هاى خطى نزديك به چهارصد سال نزد آنها باقى ماند تا اينكه صنعت چاپ اختراع شد.

پاورقيها:

1. اگر زبان افريكان را كه زبان مردم سفيدپوست جنوب افريقا مى باشد زبان اروپايى حساب كنيم (اين زبان تركيبى از هلندى و انگليسى است) بدين ترتيب تعداد زبانهاى اروياپى كه قرآن به آنها ترجمه شده است, به 23 زبان مى رسد.
2. ترجمه هاى كامل قرآن به زبانهاى اروپايى با چاپهاى مختلف آن تا سال 1980 و به 23 زبان اروپايى, به 671 ترجمه بالغ مى شود و ترجمه هاى جزئى و گزيده ها به 245 ترجمه مى رسد. (كتابشناسى جهانى ترجمه هاى قرآن كريم ـ مركز تحقيقات تاريخ و هنر و فرهنگ اسلامى ـ استانبول ـ 1986)
3. (نقد), صحيحترين كلمه براى ترجمه Polemicنيست; زيرا معناى اين كلمه, مفهومى است بين نقد و انتقاد و ابطال و حمله و نزاع و جدال و تحقير و تكذب و تخطئه و هر آنچه كه شخص براى حمله فكرى بر ضد اعتقادات ديگران استفاده مى كند.

 
جمعه 24 شهریور 1391  3:14 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها