بر اساس نظریههای فمینیستی، فرهنگ و شرایط اجتماعی بیش از بیولوژی، هویت جنسی را تعیین میکند.
چکیده: با توجه به گسترة وسیع نظریات متفاوت گرایشات فمینیستی در عرصة رسانهها، در این نوشتار با تعریف فمینیسم، به تاریخچة موضعگیریهای فمینیستی و نقش برجستة رسانهها در انتقال یا ساخت ارزشها و هنجارها و گسترة نفوذ و مخاطب رسانهها و خصوصاً رسانههای جمعی که مورد توجه جدی فمینیستها میباشندپرداخته میشود. این مواضع منجر به شکلگیری دیدگاههای خاصی در عرصۀ رسانه شده است. با ما همراه باشید.
تعداد کلمات 1450 / تخمین زمان مطالعه 7 دقیقه
تعداد کلمات 1450 / تخمین زمان مطالعه 7 دقیقه
مقدمه
با توجه به تاریخ پر از ظلم و تبعیض تمدن بشری در قبال زنان، از سدههای اخیر جریانی اجتماعی- فکری به نام فمینیسم در غرب شکل گرفت. البته این جریان بعد از گذشت زمان دارای نحلهها و گرایشهای متفاوت و البته متضادی شد. فمینیستها با رویکرد خاصشان به مسئلة جنسیت، در راستای تلاش براى رفع انواع تبعیض علیه زنان، دست به ارائة نظریات مختلفی در عرصههای تعلیم و تربیت، فرهنگ، حقوق، ارتباطات و رسانه و... زدهاند. بر اساس نظریههای فمینیستی، فرهنگ و شرایط اجتماعی بیش از بیولوژی هویت جنسی را تعیین میکند. از دیگر سو، با توجه به ارتباط تنگاتنگ و متقابل رسانهها و فرهنگ، رویکرد خاص این جریان به جنسیت و مسائل زنان، منجر به صدور نظریات خاصی در عرصة ارتباطات و رسانه شده است.
1. فمینیسم
تبعیض و خشونت علیه زنان از کهنترین ستمهای تاریخ بشری است؛ امری که علیرغم تلاشهای صورتگرفته از سوی جنبشهای گوناگون، نهتنها روندی رو به رشد داشته، بلکه با تغییر قالب، به شکلی پیچیدهتر درآمده است. این ظلم و تحقیر تمدنهاى کهن غربى، خشونت و کژاندیشى اربابان کلیسا و نظام سرمایهدارى و...، در نهایت سبب ایجاد نهضت فمینیسم در غرب شد. همة گرایشهاى فمینیستی بر این باورند که زنان در فرهنگ غربی با بىعدالتى و نابرابرى روبهرو هستند؛ اما دربارۀ علل ستم بر آنان، تحلیلهاى مختلفى ارائه مىدهند و بر همین پایه، راهبردهاى متفاوتى نیز پیشنهاد مىکنند
در نگاه فمینیسم، زنان به دلیل جنس خود، با موقعیت فرودست در جامعه و تبعیض روبهرو میشوند. همة انواع فمینیسم، به منظور کاهش این تبعیض و در نهایت غلبه بر آن، خواهان تغییراتی در نظم اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی هستند
یکی از مفاهیم کلیدی در مطالعات فمینیسم، مفهوم جنس و جنسیت است که در اوایل دهۀ 1970 متولد شد. جنس (Sex) اشاره به عوامل زیستشناختی است که مردان را از زنان متمایز میکند و لذا تغییرناپذیر است. جنسیت (Gender)، واژه و باور فرهنگی ای است که به نقشهای متفاوتی که یک جامعه به مردان و زنان عرضه میکند، اشاره دارد. جنسیت شامل رفتارها، نقشها، کنشها و اندیشههای اجتماعی است که فرهنگ حاکم در هر جامعه را به عهدة دو جنس زن و مرد میگذارد؛ در ارتباط با نقشهای جنسیتی، افکار قالبی در مورد هر دو جنس در جامعه مشاهده میشود که دامنة انتظارات از هر دو جنس را تعیین میکند و دو مقولة جنسیت و نقشهای جنسیتی، قشربندیهای جنسیتی را در جامعه ایجاد میکند. بر این اساس تفاوتهای جنسیتی جنبة فرهنگی پیدا میکند.
در نگاه فمینیسم، زنان به دلیل جنس خود، با موقعیت فرودست در جامعه و تبعیض روبهرو میشوند. همة انواع فمینیسم، به منظور کاهش این تبعیض و در نهایت غلبه بر آن، خواهان تغییراتی در نظم اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی هستند
یکی از مفاهیم کلیدی در مطالعات فمینیسم، مفهوم جنس و جنسیت است که در اوایل دهۀ 1970 متولد شد. جنس (Sex) اشاره به عوامل زیستشناختی است که مردان را از زنان متمایز میکند و لذا تغییرناپذیر است. جنسیت (Gender)، واژه و باور فرهنگی ای است که به نقشهای متفاوتی که یک جامعه به مردان و زنان عرضه میکند، اشاره دارد. جنسیت شامل رفتارها، نقشها، کنشها و اندیشههای اجتماعی است که فرهنگ حاکم در هر جامعه را به عهدة دو جنس زن و مرد میگذارد؛ در ارتباط با نقشهای جنسیتی، افکار قالبی در مورد هر دو جنس در جامعه مشاهده میشود که دامنة انتظارات از هر دو جنس را تعیین میکند و دو مقولة جنسیت و نقشهای جنسیتی، قشربندیهای جنسیتی را در جامعه ایجاد میکند. بر این اساس تفاوتهای جنسیتی جنبة فرهنگی پیدا میکند.
1-1. سیر تحول تاریخی فمینیسم
فمینیسم بهعنوان یک جریان فلسفیاجتماعی تا کنون 3 موج را به شرح زیر ایجاد کرده است:
موج اول: (آغاز از 1830) گسترش حقوق مدنی و سیاسی، بهویژه اعطای حق رأی به زنان، هدف اصلی معرفی میشد. هر چند که اهداف اصلی و واقعی، از جمله دستیابی زنان به کار آموزشی، آموزش و کار، بهبود موقعیت زنان متأهل در قوانین، حق برابر با مردان برای طلاق و متارکۀ قانونی و مسائل پیرامون ویژگیهای جنسی و... به عنوان اهداف فرعی مطرح شد.
موج دوم: (آغازاز دهة 1960) سیمون دوبووار و بتی فریدن تأثیر اصلی را در برانگیختن این موج داشتند. موج اول تا حدی توانست وضعیت زنان را در رابطه با برخی از مسائل بهبود ببخشد. این موفقیت سبب شد تا برخی از فمینیستها به دنبال گام نهادن در مراحل بعدی باشند. هدف اصلی و مهم فمینیستها در این موج، نجات زن در واقع از دست مردان مطرح شد. اینان معتقد بودند، دستیابی به حقوق سیاسی و قانونی برابر با مردان هنوز مسئلۀ زنان را حل نکرده است؛ بنابراین صِرف رهایی زنان از نابرابریها کافی نبوده، بلکه باید زنان را از دست مردان نجات داد؛ اما در نظر آنها نجات زنان هم تنها از راه اصلاحات تدریجی امکانپذیر نبود، بلکه نیاز به یک فرایند ریشهای و انقلابی داشت. چراکه اساساً از نظر فمینیستها نظریههای موجود عمیقاً جنسگرا و اصلاحناشدنی هستند. موج دوم نجات زن از هرگونه قیدی را دستمایه حرکت خود قرار داد، حتی قیدهای ارزشی را، نجات زن از دست مردان به عنوان تیتر و سرلوحۀ جریان فمینیسم قرار گرفت.
موج سوم: (آغاز از اوایل دهة 1990)، افزایش ناهنجاریهای رفتاری، سوءاستفادهها و از همه مهمتر ازدیاد نسل بیهویت و ازدسترفتن ارزشهای خانوادگی با بروز معضلات، بروز ناهنجاریها و در نهایت افول ارزشها و جایگاه واقعی زن در جامعه سبب شد که فمینیسم در اوایل دهة 1990 یک فرایند اعتدال را تجربه کند. به ناچار جناح انقلابی آن کنار گذاشته شده و با یک چرخش عجیب، به ستایش و اهمیت فرزندآوری و نقش مادری پرداختند. فمینیستها در این موج بر ظاهر زنانه و رفتار ظریف تأکید میورزیدند. آنان معتقد به احیای مادری بوده و از خانوادۀ فرزندمحور و همچنین زندگی خصوصی دفاع میکنند.
تقسیمبندیهای دیگری نیز از رویکردهای فمینیسم وجود دارد که برخی، دستهبندی فمینیسم لیبرال، مارکسیست، رادیکال، سوسیالیست، اگزیستانسیالیست، روانکاوانه و پستمدرن و برخی دیگر دستهبندی فمینیسم لیبرال، رادیکال و سیاه را ارائه میکنند.
تهیه و تنظیم: خانم حدیثه اسفندیار
موج اول: (آغاز از 1830) گسترش حقوق مدنی و سیاسی، بهویژه اعطای حق رأی به زنان، هدف اصلی معرفی میشد. هر چند که اهداف اصلی و واقعی، از جمله دستیابی زنان به کار آموزشی، آموزش و کار، بهبود موقعیت زنان متأهل در قوانین، حق برابر با مردان برای طلاق و متارکۀ قانونی و مسائل پیرامون ویژگیهای جنسی و... به عنوان اهداف فرعی مطرح شد.
موج دوم: (آغازاز دهة 1960) سیمون دوبووار و بتی فریدن تأثیر اصلی را در برانگیختن این موج داشتند. موج اول تا حدی توانست وضعیت زنان را در رابطه با برخی از مسائل بهبود ببخشد. این موفقیت سبب شد تا برخی از فمینیستها به دنبال گام نهادن در مراحل بعدی باشند. هدف اصلی و مهم فمینیستها در این موج، نجات زن در واقع از دست مردان مطرح شد. اینان معتقد بودند، دستیابی به حقوق سیاسی و قانونی برابر با مردان هنوز مسئلۀ زنان را حل نکرده است؛ بنابراین صِرف رهایی زنان از نابرابریها کافی نبوده، بلکه باید زنان را از دست مردان نجات داد؛ اما در نظر آنها نجات زنان هم تنها از راه اصلاحات تدریجی امکانپذیر نبود، بلکه نیاز به یک فرایند ریشهای و انقلابی داشت. چراکه اساساً از نظر فمینیستها نظریههای موجود عمیقاً جنسگرا و اصلاحناشدنی هستند. موج دوم نجات زن از هرگونه قیدی را دستمایه حرکت خود قرار داد، حتی قیدهای ارزشی را، نجات زن از دست مردان به عنوان تیتر و سرلوحۀ جریان فمینیسم قرار گرفت.
موج سوم: (آغاز از اوایل دهة 1990)، افزایش ناهنجاریهای رفتاری، سوءاستفادهها و از همه مهمتر ازدیاد نسل بیهویت و ازدسترفتن ارزشهای خانوادگی با بروز معضلات، بروز ناهنجاریها و در نهایت افول ارزشها و جایگاه واقعی زن در جامعه سبب شد که فمینیسم در اوایل دهة 1990 یک فرایند اعتدال را تجربه کند. به ناچار جناح انقلابی آن کنار گذاشته شده و با یک چرخش عجیب، به ستایش و اهمیت فرزندآوری و نقش مادری پرداختند. فمینیستها در این موج بر ظاهر زنانه و رفتار ظریف تأکید میورزیدند. آنان معتقد به احیای مادری بوده و از خانوادۀ فرزندمحور و همچنین زندگی خصوصی دفاع میکنند.
تقسیمبندیهای دیگری نیز از رویکردهای فمینیسم وجود دارد که برخی، دستهبندی فمینیسم لیبرال، مارکسیست، رادیکال، سوسیالیست، اگزیستانسیالیست، روانکاوانه و پستمدرن و برخی دیگر دستهبندی فمینیسم لیبرال، رادیکال و سیاه را ارائه میکنند.
2-1. توجه فمینیسم به رسانهها و ارتباطات
امروزه با توجه به گسترش روزافزون رسانهها خصوصاً رسانههای دیجیتال میتوان گفت که رسانهها در همه جای زندگی ما حاضرند. دلیل آن هم فقط به افزایش مطلق حجم و تنوع تجهیزاتی، که مخصوصا برای آسان کردن فرایندهای اطلاعات و ارتباطات طراحی شده، برنمیگردد؛ بلکه چیزهای هرچه بیشتری به رسانههای ارتباطی و اطلاعاتی تبدیل میشود؛ و فرایند رسانهای شدن در جهان کنونی در حال گسترش میباشد. مطابق گزارشی در سال 1999، دختران و پسران جوان روزانه تقریباً 6.5 ساعت با رسانههای گوناگون از اینترنت و تلویزیون گرفته تا ویدئوگیمها و... مواجه هستند و با آنها در تعاملند. امروزه افراد در معرض نهادهای رسانهای متولد میشوند، میاندیشند، و رفتارهای خود را براساس الگوهای برگرفته از رسانه سامان میدهند.
از سویی دیگر، رسانهها کارکرد انتقال یا ساخت فرهنگ را به عنوان بخشی از کارکردهای اجتماعی مختلف به عهده دارند و نکتة مهم در این است که رسانهها در این گزینش و در بازنمایی خود دارای اختیار هستند؛ بنابراین اینکه رسانهها از کدام زاویه به مسائل جامعه مینگرند اهمیتی اساسی مییابد. بنابراین با توجه به نقش برجستة رسانهها در انتقال یا ساخت ارزشها و هنجارها و گسترة نفوذ و مخاطب، رسانهها و خصوصاً رسانههای جمعی مورد توجه جدی فمینیستها میباشند.
از سویی دیگر، رسانهها کارکرد انتقال یا ساخت فرهنگ را به عنوان بخشی از کارکردهای اجتماعی مختلف به عهده دارند و نکتة مهم در این است که رسانهها در این گزینش و در بازنمایی خود دارای اختیار هستند؛ بنابراین اینکه رسانهها از کدام زاویه به مسائل جامعه مینگرند اهمیتی اساسی مییابد. بنابراین با توجه به نقش برجستة رسانهها در انتقال یا ساخت ارزشها و هنجارها و گسترة نفوذ و مخاطب، رسانهها و خصوصاً رسانههای جمعی مورد توجه جدی فمینیستها میباشند.
3-1. فمینیسم و رسانههای جمعی
رسانههای جمعی بهعنوان یکی از مهمترین منابع تولید فرهنگ در جوامع مدرن، همواره مورد نقد و تحلیل فمینیسم قرار گرفته است. تصویر فرهنگی زنان در رسانههای جمعی از نظر فمینیستها در جهت حمایت و تداوم تقسیم کار جنسی و تقویت مفاهیم پذیرفتهشده دربارۀ «زنانگی» و «مردانگی» بهکار میرود. رسانهها به ما میگویند که زنان باید در نقش همسر، مادر و کدبانو ظاهر شوند و در یک جامعۀ پدرسالار، سرنوشت زنان به جز این نیست. همچنین رسانهها تاکید می کنند که در برابر زنان مودب، احساساتی، عاطفی، منفعل و وابسته؛ مردان باید جسور، گستاخ، عاقل، فعال و مستقل باشند.
بازتولید فرهنگی، نحوة ایفای این نقشها را به زنان میآموزد و سعی میکند آنها را در نظر زنان طبیعی جلوه دهد. یکی از نقدهای عمدۀ فمینیسم نسبت به فرهنگ رسانهای و تودهای، دربارۀ غیاب گفتمانی زنان در تولید فرهنگی است. استدلال کلی فمینیسم در نقد رسانههای جمعی را میتوان در اندیشة «فنای نمادین زنان» خلاصه کرد. به نظر فمینیستها، سازندگان فرهنگ تودهای، علایق و نقش زنان در تولید فرهنگی را نادیده گرفتهاند و زن را از عرصة فرهنگ غایب شمرده یا صرفاً به بازنمایی وی بهعنوان موجودی تابع در نقشهای جنسی پرداختهاند
تاچمن، فنای نمادین زنان در رسانههای جمعی را در ارتباط با «فرضیۀ بازتاب» میداند. بر اساس این فرضیه، رسانههای جمعی ارزشهای حاکم در یک جامعه را منعکس میکنند. این ارزشها نه به اجتماع واقعی، بلکه به بازتولید نمادین اجتماع، یعنی به نحوی که میل دارد خود را ببیند، مربوط هستند. او معتقد است که اگر موضوعی به این صورت متجلی نشود، فنای نمادین صورت میگیرد. محکومشدن و ناچیز بهحسابآمدن یا حضورنداشتن، معنای فنای نمادین است.
جریان مداوم و مکرر بازنمایی رسانهها از جهان واقع، به طرز قوی بر ادراکات و کنشهای مخاطبان تأثیر میگذارد؛ زیرا فرض بر این است که این بازنماییها عین واقعیت است. برخی معتقدند رسانههای جمعی توجه مخاطب را به موضوعات خاصی سوق میدهند. رسانهها مدام موضوعاتی را عرضه میکنند که نشاندهندة چیزهایی است که تودۀ مردم باید راجعبه آنها فکر کنند، بدانند و احساس کنند. با ورود به عصر دیجیتال و پیشرفت و توسعة فزایندة رسانهها، رسانهها قدرت خارقالعادهای پیدا کردهاند. رسانه در دست عدهای خاص قرار دارد و سعی میکند ارزشها و هنجار مورد پسند آن قشر خاص را ترویج کند؛ بنابراین زمینة سوءاستفاده از قدرت فوقالعادة رسانههای جمعی بسیار گستردهتر از پیش شده است
بازتولید فرهنگی، نحوة ایفای این نقشها را به زنان میآموزد و سعی میکند آنها را در نظر زنان طبیعی جلوه دهد. یکی از نقدهای عمدۀ فمینیسم نسبت به فرهنگ رسانهای و تودهای، دربارۀ غیاب گفتمانی زنان در تولید فرهنگی است. استدلال کلی فمینیسم در نقد رسانههای جمعی را میتوان در اندیشة «فنای نمادین زنان» خلاصه کرد. به نظر فمینیستها، سازندگان فرهنگ تودهای، علایق و نقش زنان در تولید فرهنگی را نادیده گرفتهاند و زن را از عرصة فرهنگ غایب شمرده یا صرفاً به بازنمایی وی بهعنوان موجودی تابع در نقشهای جنسی پرداختهاند
تاچمن، فنای نمادین زنان در رسانههای جمعی را در ارتباط با «فرضیۀ بازتاب» میداند. بر اساس این فرضیه، رسانههای جمعی ارزشهای حاکم در یک جامعه را منعکس میکنند. این ارزشها نه به اجتماع واقعی، بلکه به بازتولید نمادین اجتماع، یعنی به نحوی که میل دارد خود را ببیند، مربوط هستند. او معتقد است که اگر موضوعی به این صورت متجلی نشود، فنای نمادین صورت میگیرد. محکومشدن و ناچیز بهحسابآمدن یا حضورنداشتن، معنای فنای نمادین است.
جریان مداوم و مکرر بازنمایی رسانهها از جهان واقع، به طرز قوی بر ادراکات و کنشهای مخاطبان تأثیر میگذارد؛ زیرا فرض بر این است که این بازنماییها عین واقعیت است. برخی معتقدند رسانههای جمعی توجه مخاطب را به موضوعات خاصی سوق میدهند. رسانهها مدام موضوعاتی را عرضه میکنند که نشاندهندة چیزهایی است که تودۀ مردم باید راجعبه آنها فکر کنند، بدانند و احساس کنند. با ورود به عصر دیجیتال و پیشرفت و توسعة فزایندة رسانهها، رسانهها قدرت خارقالعادهای پیدا کردهاند. رسانه در دست عدهای خاص قرار دارد و سعی میکند ارزشها و هنجار مورد پسند آن قشر خاص را ترویج کند؛ بنابراین زمینة سوءاستفاده از قدرت فوقالعادة رسانههای جمعی بسیار گستردهتر از پیش شده است
تهیه و تنظیم: خانم حدیثه اسفندیار
بیشتر بخوانید:
انواع نظریه های فمینیستی مدرن (1)
انواع نظریه های فمینیستی مدرن (2)
فمینیسم وآثار آن درجهان
نگاهی گذرا به جامعه شناسی فمینیسم و دو تن از جامعه شناسان فمینیسم
رسانه و جنسیت
مبانی نگرش به زن در رسانه ها با رویکرد دینی و غیردینی
منابع:
1. سجاد، مهدی زاده، (1392)؛ نگاهی انتقادی به کارنامة رویکرد فمینیستی در عرصة رسانه، فصلنامه نامه فرهنگ و ارتباطات، شماره 8 و 9.
2. سید محمد، مهدی زاده، (1393)؛ نظریه های رسانه، اندیشههای رایج و دیدگاههای انتقادی، انتشارات همشهری، چاپ چهارم
3. سید رضا، صالحی امیری، (1381)؛ مفاهیم و نظریههای فرهنگی. تهران، انتشارات ققنوس.