رشد و تقویت احساس اعتماد به نفس در کودکان، موجب ایجاد تواناییهایی می شود که آنها را محتاط و دقیق و باشهامت میکند.
چکیده: والدین میخواهند که فرزندانشان محتاط باشند؛ اما ترسو نباشند. چطور میتوانند به این دستورالعمل برسند؟ درواقع چگونه والدین می توانند به بچههایشان کمک کنند تا اعتماد به نفس خود را افزایش داده و در نتیجه توانایی و شهامت مواجهه شدن با موقعیت های مختلف را پیدا کنند. با ما همراه باشید.
تعداد کلمات 1216 / تخمین زمان مطالعه 6 دقیقه
تعداد کلمات 1216 / تخمین زمان مطالعه 6 دقیقه
شهامت به وجود میآید
همانطور که آن ضربالمثل معروف میگوید: «پول، پول میآورد» میتوانیم بگوییم: «شهامت، شهامت میآورد». یا دست کم باعث کنترل ترس میشود و به بچهها نشان میدهد چگونه باشهامت باشند. ما میخواهیم که بچههایمان محتاط باشند؛ اما ترسو نباشند. چطور میتوانیم به این دستورالعمل برسیم؟ چگونه به بچههایمان کمک کنیم تا محتاط باشند؛ اما ترسو نباشند؟
وقتی در خیابان منتظرید تا چراغ راهنمایی سبز شود؛ وقتی در ساحل به سرعت خود را از یک موج بزرگ کنار میکشید و وقتی در کنار زمینِ بازی، فرزندتان را تشویق به گُل زدن میکنید، این مسئله را به او یاد میدهید. شما به تدریج به آنها نشان میدهید؛ آموزش میدهید و اجازه میدهید خودشان امتحان کنند. ابتدا میگذارید آنها در کنار خیابان دوچرخهسواری کنند، سپس در اطراف خیابان خودتان، بعد تا فروشگاه و در نهایت آنها میتوانند با دوچرخه تا بیرون شهر بروند. شما به مرور، تواناییهایی را ایجاد میکنید که فرزندتان را محتاط و دقیق و باشهامت میکند.
من از بلندی میترسم. وقتی بچههای کوچکم در پارک بالای سرسرۀ بزرگ میرفتند، بلافاصله داد میزدم: «صبر کنید! بیایید پایین! میافتید!» آنها آن بالا، در ارتفاع خیلی خوشحال بودند و تنها کسی که از ترس خشکش میزد من بودم. مدتی طول کشید تا ابتدا خودم شهامت لازم را به دست آوردم. بعد به آنها اجازه دادم با شهامت و آزاد باشند و ترس من در آنها اثر نکند. آنها باید شجاع میبودند؛ حتی اگر من نمیتوانستم چنین باشم.
پیتر، پسری دبیرستانی بود که تازه رانندگی یاد گرفته بود. او از پدرش خواست که اتومبیل را به مدت یک روز به او قرض بدهد تا همراه با دو دوست دیگرش به ساحل بروند. طی مسافت ساحل تا محل زندگی آنها حدود سه ساعت طول میکشید. پدرش نگران بود و در واقع میترسید؛ اما میدانست که پسرش احساس مسئولیت میکند و تا آن زمان نشان داده است که رانندۀ خوبی است. پدرش موافقت کرد؛ اما چند دستورالعمل دربارۀ زمان برگشت به خانه و اینکه در شرایط بروز خطر چه کاری انجام دهند تعیین کرد. پدر راضی به این کار نبود و تا حدی ترسیده بود؛ اما میدانست که مجبور است بگذارد آنها بروند. پیتر به سلامت به خانه برگشت؛ اما چند بار از ساحل تماس گرفتند که شب را در آنجا بمانند. با این درخواست موافقت نشد و آنها دیروقت به خانه رسیدند؛ اما بسیار خوشحال بودند. پدر نیز از کار خود راضی بود.
وقتی در خیابان منتظرید تا چراغ راهنمایی سبز شود؛ وقتی در ساحل به سرعت خود را از یک موج بزرگ کنار میکشید و وقتی در کنار زمینِ بازی، فرزندتان را تشویق به گُل زدن میکنید، این مسئله را به او یاد میدهید. شما به تدریج به آنها نشان میدهید؛ آموزش میدهید و اجازه میدهید خودشان امتحان کنند. ابتدا میگذارید آنها در کنار خیابان دوچرخهسواری کنند، سپس در اطراف خیابان خودتان، بعد تا فروشگاه و در نهایت آنها میتوانند با دوچرخه تا بیرون شهر بروند. شما به مرور، تواناییهایی را ایجاد میکنید که فرزندتان را محتاط و دقیق و باشهامت میکند.
من از بلندی میترسم. وقتی بچههای کوچکم در پارک بالای سرسرۀ بزرگ میرفتند، بلافاصله داد میزدم: «صبر کنید! بیایید پایین! میافتید!» آنها آن بالا، در ارتفاع خیلی خوشحال بودند و تنها کسی که از ترس خشکش میزد من بودم. مدتی طول کشید تا ابتدا خودم شهامت لازم را به دست آوردم. بعد به آنها اجازه دادم با شهامت و آزاد باشند و ترس من در آنها اثر نکند. آنها باید شجاع میبودند؛ حتی اگر من نمیتوانستم چنین باشم.
پیتر، پسری دبیرستانی بود که تازه رانندگی یاد گرفته بود. او از پدرش خواست که اتومبیل را به مدت یک روز به او قرض بدهد تا همراه با دو دوست دیگرش به ساحل بروند. طی مسافت ساحل تا محل زندگی آنها حدود سه ساعت طول میکشید. پدرش نگران بود و در واقع میترسید؛ اما میدانست که پسرش احساس مسئولیت میکند و تا آن زمان نشان داده است که رانندۀ خوبی است. پدرش موافقت کرد؛ اما چند دستورالعمل دربارۀ زمان برگشت به خانه و اینکه در شرایط بروز خطر چه کاری انجام دهند تعیین کرد. پدر راضی به این کار نبود و تا حدی ترسیده بود؛ اما میدانست که مجبور است بگذارد آنها بروند. پیتر به سلامت به خانه برگشت؛ اما چند بار از ساحل تماس گرفتند که شب را در آنجا بمانند. با این درخواست موافقت نشد و آنها دیروقت به خانه رسیدند؛ اما بسیار خوشحال بودند. پدر نیز از کار خود راضی بود.
دربارۀ تجربیاتمان با فرزندانمان صحبت کنیم
هیچ انسان زندهای وجود ندارد که همیشه احساس اعتماد به نفس کند. با این وجود ممکن است بچههایمان تصور کنند که همه اعتماد به نفس بیشتری نسبت به آنها دارند و یا حتی فکر کنند که همه، مخصوصاً پدران یا مادران، هرگز نترسیدهاند یا هیچ گاه از نداشتن اعتماد به نفس احساس ناراحتی نکردهاند.
به همین علت این مسئله مهم است که برای آگاهی دادن به فرزندمان، تجربیاتمان را با او در میان بگذاریم. دربارۀ زمانی از کودکیمان با او صحبت کنیم که احساس اعتماد به نفس داشتهایم و قادر به انجام کار سختی مانند پریدن از روی تختۀ شیرجه یا موفقیت در امتحان ریاضی بودهایم. همینطوردربارۀ اوقاتی که احساس عدم اعتماد به نفس داشتهایم؛ مانند موقعی که نتوانستهایم پای تخته جلوی همکلاسیهایمان بایستیم و در مورد موضوعی صحبت کنیم یا وقتی که جلوی پیشخوان فروشگاه متوجه شدهایم پول کافی نداریم. باید دربارۀ این موضوعات با آنها حرف بزنیم و تا جایی که میتوانیم از خاطرات خود بیشتر تعریف کنیم.
به همین علت این مسئله مهم است که برای آگاهی دادن به فرزندمان، تجربیاتمان را با او در میان بگذاریم. دربارۀ زمانی از کودکیمان با او صحبت کنیم که احساس اعتماد به نفس داشتهایم و قادر به انجام کار سختی مانند پریدن از روی تختۀ شیرجه یا موفقیت در امتحان ریاضی بودهایم. همینطوردربارۀ اوقاتی که احساس عدم اعتماد به نفس داشتهایم؛ مانند موقعی که نتوانستهایم پای تخته جلوی همکلاسیهایمان بایستیم و در مورد موضوعی صحبت کنیم یا وقتی که جلوی پیشخوان فروشگاه متوجه شدهایم پول کافی نداریم. باید دربارۀ این موضوعات با آنها حرف بزنیم و تا جایی که میتوانیم از خاطرات خود بیشتر تعریف کنیم.
زمینۀ گفتگو را ایجاد کنید: بچههای خجالتی
مشکل خاصی را مطرح کنید؛ مثلاً: در سال اول دبستان نمیتوانستم در کلاس بلند صحبت کنم. خجالت میکشیدم. فکر میکنم نگران بودم که حق صحبت کردن نداشته باشم. بنابراین دستم را بلند نمیکردم و یک دختر کوچولوی ساکت در گوشۀ کلاس بودم. تا زمانی که معلم اسم مرا نمیخواند و از من نمیخواست صحبت کنم، دهانم را در کلاس باز نمیکردم.
وقتی با بچههایم در این مورد صحبت کردم، آنها شگفت زده شدند (حالا من خیلی حرف میزنم) و با من حس همدردی کردند. آنها شروع کردند به صحبت راجع به تجربیات خود در زمینۀ اعتماد به نفس و گفتند که چه موقع اعتماد به نفس دارند و چه موقع اعتماد به نفس ندارند. فهمیدم که دختر بزرگترم ـ که 9 ـ سال داشت و در درسهایش عالی بود ـ در مورد دوست پیدا کردن در مدرسه مشکل دارد و دختر کوچکم که شش ساله بود، بیشتر وقتش را با دوستانش میگذراند و وقت چندانی برای تکالیفش ندارد. ما فرصتی به دست آوردیم تا دوستانه با هم صحبت کنیم.
وقتی با بچههایم در این مورد صحبت کردم، آنها شگفت زده شدند (حالا من خیلی حرف میزنم) و با من حس همدردی کردند. آنها شروع کردند به صحبت راجع به تجربیات خود در زمینۀ اعتماد به نفس و گفتند که چه موقع اعتماد به نفس دارند و چه موقع اعتماد به نفس ندارند. فهمیدم که دختر بزرگترم ـ که 9 ـ سال داشت و در درسهایش عالی بود ـ در مورد دوست پیدا کردن در مدرسه مشکل دارد و دختر کوچکم که شش ساله بود، بیشتر وقتش را با دوستانش میگذراند و وقت چندانی برای تکالیفش ندارد. ما فرصتی به دست آوردیم تا دوستانه با هم صحبت کنیم.
پرسش های مهمتر
پس از این موارد خاص به راحتی میتوانید به سمت سؤالات مهمتری در گفتگو با فرزندانتان بروید:
چه چیزی باعث ترس مردم میشود؟
حرفهایی که ما به همدیگر میگوییم، آیا تأثیری در اعتماد به نفس ما دارند؟
چه نوع تشویقی را دوست داریم؟
چطور میتوانیم به همدیگر کمک کنیم تا احساس اعتماد به نفس بیشتری داشته باشیم؟
تعداد بیشماری از این گونه سؤالات وجود دارد. با استفاده از این سؤالات میتوان مکالمه را ادامه داد. صحبت را با تجربیات خود شروع کنید و هر وقت بچههایتان آماده بودند آنها را تشویق به صحبت کنید. بعد این سؤالهای مهم را که در طول زندگی ما همیشه وجود دارند، مطرح کنید.
محققان به مدرسهای رفتند و امتحان استعداد تحصیلی از دانشآموزان گرفتند. آنها نتایج این امتحان را به معلمها نگفتند. بعد بدون توجه به نمرات، دانشآموزان را به صورت تصادفی به دو گروه تقسیم کردند. آنها به معلمها گفتند که یک گروه شامل استعدادهای درخشان است که آیندۀ تحصیلیشان آن سال مشخص میشود. در آخر سال این نتیجه مشخص شد. این گروه تا حدی قابل مقایسه با همکلاسیهایشان بودند؛ اما معلمشان توقع داشت آنها موفق شوند و همینطور هم شد. این بچهها یک پیام ایجاد اعتماد به نفس دریافت کرده بودند.
ما به عنوان افراد بالغ میدانیم چه چیز باعث حس اعتماد به نفس در ما میشود. وقتی خود را در حال انجام کاری میبینیم؛ وقتی کاری را به نتیجه میرسانیم؛ وقتی موضوعی را عملی میکنیم و وقتی کاری خوب از آب در میآید، چنین احساسی پیدا میکنیم. همۀ کارها به نتیجه نمیرسند؛ اما اگر سعی نکنیم هیچ کاری درست نمیشود.
بچهها نیز این گونه یاد میگیرند؛ با سعی کردن. وقتی تلاش میکنند، اعتماد به نفس پیدا میکنند. باید به آنها بگوییم که فوقالعادهاند؛ اما این به تنهایی کافی نیست. وقتی بچهها و حتی بزرگترها به خود به عنوان شخصی اهل عمل نگاه کنند، توانایی انجام کارهای بیشتری را در خود ایجاد میکنند.
منبع: دروتی، ریچ؛ (1393)، کلیدهای پرورش مهارت های اساسی زندگی در کودکان و نوجوانان، مترجم اکرم قیطاسی، انتشارات صابرین.
چه چیزی باعث ترس مردم میشود؟
حرفهایی که ما به همدیگر میگوییم، آیا تأثیری در اعتماد به نفس ما دارند؟
چه نوع تشویقی را دوست داریم؟
چطور میتوانیم به همدیگر کمک کنیم تا احساس اعتماد به نفس بیشتری داشته باشیم؟
تعداد بیشماری از این گونه سؤالات وجود دارد. با استفاده از این سؤالات میتوان مکالمه را ادامه داد. صحبت را با تجربیات خود شروع کنید و هر وقت بچههایتان آماده بودند آنها را تشویق به صحبت کنید. بعد این سؤالهای مهم را که در طول زندگی ما همیشه وجود دارند، مطرح کنید.
محققان به مدرسهای رفتند و امتحان استعداد تحصیلی از دانشآموزان گرفتند. آنها نتایج این امتحان را به معلمها نگفتند. بعد بدون توجه به نمرات، دانشآموزان را به صورت تصادفی به دو گروه تقسیم کردند. آنها به معلمها گفتند که یک گروه شامل استعدادهای درخشان است که آیندۀ تحصیلیشان آن سال مشخص میشود. در آخر سال این نتیجه مشخص شد. این گروه تا حدی قابل مقایسه با همکلاسیهایشان بودند؛ اما معلمشان توقع داشت آنها موفق شوند و همینطور هم شد. این بچهها یک پیام ایجاد اعتماد به نفس دریافت کرده بودند.
ما به عنوان افراد بالغ میدانیم چه چیز باعث حس اعتماد به نفس در ما میشود. وقتی خود را در حال انجام کاری میبینیم؛ وقتی کاری را به نتیجه میرسانیم؛ وقتی موضوعی را عملی میکنیم و وقتی کاری خوب از آب در میآید، چنین احساسی پیدا میکنیم. همۀ کارها به نتیجه نمیرسند؛ اما اگر سعی نکنیم هیچ کاری درست نمیشود.
بچهها نیز این گونه یاد میگیرند؛ با سعی کردن. وقتی تلاش میکنند، اعتماد به نفس پیدا میکنند. باید به آنها بگوییم که فوقالعادهاند؛ اما این به تنهایی کافی نیست. وقتی بچهها و حتی بزرگترها به خود به عنوان شخصی اهل عمل نگاه کنند، توانایی انجام کارهای بیشتری را در خود ایجاد میکنند.
منبع: دروتی، ریچ؛ (1393)، کلیدهای پرورش مهارت های اساسی زندگی در کودکان و نوجوانان، مترجم اکرم قیطاسی، انتشارات صابرین.
بیشتربخوانید:
اعتماد به نفس در کودکان و پدیده ای به نام تلویزیون
اعتماد به نفس در کودکان؛ چرا و چگونه (بخش اول)
اعتماد به نفس در کودکان؛ چرا و چگونه (بخش دوم)
بازی های خانوادگی و افزایش اعتماد به نفس کودکان (بخش اول)