خواستن تنها در صورتی توانستن است که در محدوده تواناییهای یک فرد باشد.
چکیده : یکی از بزرگترین ترسهای افراد کمالگرا این است که نتوانند به بالاترین معیارهای خودشان برسند، نگرانی دومین همراه همیشگی آزاردهنده این افراد است و پسازآن نشخوار فکری، که بیشتر در ارتباط با یک رویداد درگذشته است، که دایما در ذهن فرد جریان دارد.
تعداد کلمات 1317 / تخمین زمان مطالعه 7 دقیقه
تعداد کلمات 1317 / تخمین زمان مطالعه 7 دقیقه
استرس و کارایی
بسیاری از ما فکر میکنیم در صورتی که سختتر، سریعتر، دقیقتر و در زمان بیشتری کارکنیم و برای دستیابی به هدفمان تلاش کنیم کارآیی ما بهتر و پیشرفتمان سهلتر خواهد شد، اما فراموش نکنیم ما ماشین نیستیم، هنگامی که به یک نقطه خاص میرسیم، بدنمان به ما خواهد گفت: آهستهتر، سرعت را کم کن، من خستهام. اگر ما به پیامهای اولیه از جانب بدن مان گوش فرا ندهیم، بدن ما بلندتر صحبت میکند، این بار میگوید: کافیه، من خستهام و اگر ما همچنان بیتوجه باشیم سلامت جسمی و روانیمان به خطر خواهد افتاد. اینطور تصور کنید که میخواهیم به هدفی برسیم و راهی را با من میخواهم... شروع میکنیم، سپس تبدیل میشود به من باید... و زمانی درک میکنیم این هدف دستیافتنی نیست، زمانی که به آن دیوار آجری برخورد میکنیم لازم است با خود روراست باشیم شاید این راه متعلق به ما نباشد.
پشتکار در دستیابی به اهداف واقعبینانه بسی قابل تکریم و محترم است اما دقت کنید: «اهداف واقعبینانه». بسیاری از مردم روزهای زیادی از عمرگرانمایه خود را در جستجوی چیزی صرف میکنند که بهراستی ایده آلی ناممکن است و درراه رسیدن به چنین هدفی غیر قابل دسترس، شادیهایی را که میتوانستند داشته باشند نادیده میگیرند. از کودکی به ما آموختهاند «خواستن توانستن است» و بسیاری از ما درراه رسیدن به خواستنها بسیاری از توانستههایمان را از دست دادهایم. آیا میتوانیم با شعار خواستن توانستن است از یک فرد معلول بخواهیم که بدود. خواستن تنها در صورتی توانستن است که در محدوده تواناییهای یک فرد باشد.
دکتر جنی گلد در قسمتی از کتاب خود با عنوان غلبه بر کمالگرایی مینویسد: «مانند بسیاری از مراجعان گذشته خودم، من فکر میکردم یک سوپر زن هستم، اما با گذران راه سختی متوجه شدم که نیستم، ده سال پیش من در یک مرکز بینالمللی چاپ و نشر کتاب مشغول به کار بودم. کاری که حداقل در ابتدا عاشقش بودم اما فشار برای دستیابی به نتایج و همچنین سفرهای خستهکننده خارج از کشور در نهایت سبب شد به یک بیماری مرتبط با استرس مبتلا شوم. من به خودم فشارمی۔ آوردم با این فکر که اگر نتوانم انتظارات را برآورده کنم، بیارزش هستم. در حالی که همواره گرایشات کمالگرایانِه داشتم، از آن زمان تاکنون به لطف خداوند، این مسئله به شدت در من تغییر کرده است. من در حال حاضر واقعاً بر این باورم که بهاندازه کافی خوب، بهاندازه کافی خوب است.»
پشتکار در دستیابی به اهداف واقعبینانه بسی قابل تکریم و محترم است اما دقت کنید: «اهداف واقعبینانه». بسیاری از مردم روزهای زیادی از عمرگرانمایه خود را در جستجوی چیزی صرف میکنند که بهراستی ایده آلی ناممکن است و درراه رسیدن به چنین هدفی غیر قابل دسترس، شادیهایی را که میتوانستند داشته باشند نادیده میگیرند. از کودکی به ما آموختهاند «خواستن توانستن است» و بسیاری از ما درراه رسیدن به خواستنها بسیاری از توانستههایمان را از دست دادهایم. آیا میتوانیم با شعار خواستن توانستن است از یک فرد معلول بخواهیم که بدود. خواستن تنها در صورتی توانستن است که در محدوده تواناییهای یک فرد باشد.
دکتر جنی گلد در قسمتی از کتاب خود با عنوان غلبه بر کمالگرایی مینویسد: «مانند بسیاری از مراجعان گذشته خودم، من فکر میکردم یک سوپر زن هستم، اما با گذران راه سختی متوجه شدم که نیستم، ده سال پیش من در یک مرکز بینالمللی چاپ و نشر کتاب مشغول به کار بودم. کاری که حداقل در ابتدا عاشقش بودم اما فشار برای دستیابی به نتایج و همچنین سفرهای خستهکننده خارج از کشور در نهایت سبب شد به یک بیماری مرتبط با استرس مبتلا شوم. من به خودم فشارمی۔ آوردم با این فکر که اگر نتوانم انتظارات را برآورده کنم، بیارزش هستم. در حالی که همواره گرایشات کمالگرایانِه داشتم، از آن زمان تاکنون به لطف خداوند، این مسئله به شدت در من تغییر کرده است. من در حال حاضر واقعاً بر این باورم که بهاندازه کافی خوب، بهاندازه کافی خوب است.»
نگرانی و اضطراب همراه همیشگی کمالگرایی
نگرانی بخشی طبیعی از زندگی است، نگرانی پاسخ طبیعی به احساس اضطراب است و تنها زمانی به یک مشکل تبدیل میشود که با عملکرد طبیعی تداخل پیدا کند. اگر فردی کمالگرا هستید، احتمالاً اضطراب همراه و همدم همیشگی شماست، حتی اگر شما از آن آگاه نباشید. البته ممکن است دلایل زیادی برای نگرانی شما وجود داشته باشد، بسته به اینکه چه نوع کمالگرایی هستید. شاید در مورد آنچه که مردم ممکن است در مورد شما فکر کنند، سلامتیتان، خانوادهتان، عدم نظم و ترتیب و یا اینکه بهاندازهای که احساس میکنید باید کارکنید، کار نمیکنید نگران هستید.
این یک عادت است و مانند هر عادتی هر چه ما بیشتر در آن افراط کنیم بیشتر تثبیت میشود؛ اما مانند هر عادتی میتوان آن را تغییر داد، ممکن است نیاز به میزانی از تلاش داشته باشد، اما میتوان آن را تغییر داد. در ابتدا مهم است که شما متوجه شوید ماهیت نگرانی چیست و بیشتر در مورد عادتهای نگرانکننده خود بدانید.
این یک عادت است و مانند هر عادتی هر چه ما بیشتر در آن افراط کنیم بیشتر تثبیت میشود؛ اما مانند هر عادتی میتوان آن را تغییر داد، ممکن است نیاز به میزانی از تلاش داشته باشد، اما میتوان آن را تغییر داد. در ابتدا مهم است که شما متوجه شوید ماهیت نگرانی چیست و بیشتر در مورد عادتهای نگرانکننده خود بدانید.
ماهیت نگرانی
قطعاً برخی از مؤلفههای مستعد کننده ژنتیکی وجود دارند که بعضی از افراد را در برابر اضطراب حساستر و یا گوشبهزنگ میسازند. این افراد به طور استعاری مانند آدمهایی هستند که بر روی برج و باروی قلعهای ایستادهاند و با یک نورافکن نگهبانی میدهند. آنها افرادی مراقب و هوشیار هستند که در زمان انسانهای اولیه اعضای مهم گروه به حساب میآمدند؛ اما بسیاری از ما هنوز هم به طور ناخودآگاه فکر میکنیم اگر من مراقب نباشم، پس چه کسی باشد؟ این طرز تفکر در صورتی درست است که ما بتوانیم با نگرانی احتمال رخداد اتفاقات بد را کنترل کنیم؛ زیرا ما نمیخواهیم بوسیله آنها غافلگیر شویم، مسلماً پیشبینی و احساس کنترل همواره به ما امنیت میبخشد.
هنگامی که ما نگران هستیم، موضوع چیزی در آینده است، فکر کردن در مورد آنچه ممکن است اتفاق بیافتد و اغلب فکر کردن ما شامل چه میشود اگر... خواهد بود. چنین سبکی شامل بسیاری از حدس و گمانها، سوظنها، نتیجهگیریهای شتابزده و پیشگوییها میشود. در نظر داشته باشید یکی از بزرگترین ترسهای افراد کمالگرا این هست که نتوانند به بالاترین معیارهای خودشان برسند، نگرانی بهاحتمال زیاد، دومین همراه آزاردهنده این افراد است و پسازآن نشخوار فکری که بیشتر در ارتباط با یک رویداد درگذشته است که دایما در ذهن فرد جریان دارد مثلاً در جلسه مهم دیروز چیزی گفتهاید که آرزو میکنید کاش نمیگفتید، یا خودتان را بابت مکالمه دیروز با رییستان سرزنش میکنید که چرا این و آن را فراموش کردم. ما خودمان را در مورد آنچه که باید انجام میدادیم یا میگفتیم شکنجه میکنیم، این یک نوع کنترل گذشتهنگر است.
دکتر جنی گلد در کتاب غلبه بر کمالگرایی نقل میکند «به یاد دارم وقتیکه برای اولین بار از من دعوت شد که در رادیو اجرای ماهیانه داشته باشم بعد از هر برنامه من خودم را به خاطر چیزی که گفته بودم یا نگفته بودم سرزنش میکردم من رفتهرفته همه چیز را از دست میدادم. من تصویر ذهنی خود در آن موقعیت را بازسازی میکردم و اغلب موفق به ایجاد احساس بدبختی در خودم میشدم. باوجود همهچیزهای مثبتی که مردم در مورد چگونگی برنامههایم میگفتند، من احساس خوبی نداشتم. بهزودی متوجه شدم که مردم چیزهای مهمتری از مشغول شدن به تکتک کلمات من، برای انجام دادن دارند و درواقع آنها هرسال تقاضای بازگشت میکردند. با خودم فکر کردم حتماً بهاندازه کافی خوب بودهام.»
موقعیت خانمی خانهدار را در نظر بگیرید که یکی از مراجعین ما بوده است. او برای ترتیب دادن هر میهمانی در خانهاش روزها زحمت میکشید. تمام تلاشش را میکرد همه چیز بیعیب و نقص باشد، به تمام موارد از نظافت منزل تا چیدمان وسایل و تنوع غذایی گرفته تا سرگرمی میهمانان با دقت خاصی میپرداخت. ولیکن وی هرگز پس از اتمام میهمانی خشنود نبود، او در ذهنش نواقص در رفتار و خدمات ارائهشده از سمت خودش، همسر و فرزندانش را مرور میکرد و فشار زیادی به خود و اعضای خانواده وارد میآورد.
ازآنجاییکه کمالگرایان جامعهمحور نیاز به تأیید دیگران دارند. زمان زیادی را صرف نگرانی در مورد درست صحبت کردن و یا درست انجام دادن کارها میکنند. این نیاز به خوشحال کردن دیگران و جلب رضایت اطرافیان «سندرم دختر خوب» نامیده میشود. آنها تلاش میکنند بهترین عملکردشان را تقدیم مردمی کنند که در زندگیشان هستند؛ اما بدانیم به دنبال نیازهای دیگران رفتن به معنای غفلت از خود است. همانطور که پیشتر نیز اشاره شد پژوهشها نشان دادهاند که کمالگرایان جامعهمحور در مقیاس اضطراب و افسردگی از دو نوع دیگر کمالگرایان دارای نمرات بالاتری هستند.
هنگامی که ما نگران هستیم، موضوع چیزی در آینده است، فکر کردن در مورد آنچه ممکن است اتفاق بیافتد و اغلب فکر کردن ما شامل چه میشود اگر... خواهد بود. چنین سبکی شامل بسیاری از حدس و گمانها، سوظنها، نتیجهگیریهای شتابزده و پیشگوییها میشود. در نظر داشته باشید یکی از بزرگترین ترسهای افراد کمالگرا این هست که نتوانند به بالاترین معیارهای خودشان برسند، نگرانی بهاحتمال زیاد، دومین همراه آزاردهنده این افراد است و پسازآن نشخوار فکری که بیشتر در ارتباط با یک رویداد درگذشته است که دایما در ذهن فرد جریان دارد مثلاً در جلسه مهم دیروز چیزی گفتهاید که آرزو میکنید کاش نمیگفتید، یا خودتان را بابت مکالمه دیروز با رییستان سرزنش میکنید که چرا این و آن را فراموش کردم. ما خودمان را در مورد آنچه که باید انجام میدادیم یا میگفتیم شکنجه میکنیم، این یک نوع کنترل گذشتهنگر است.
دکتر جنی گلد در کتاب غلبه بر کمالگرایی نقل میکند «به یاد دارم وقتیکه برای اولین بار از من دعوت شد که در رادیو اجرای ماهیانه داشته باشم بعد از هر برنامه من خودم را به خاطر چیزی که گفته بودم یا نگفته بودم سرزنش میکردم من رفتهرفته همه چیز را از دست میدادم. من تصویر ذهنی خود در آن موقعیت را بازسازی میکردم و اغلب موفق به ایجاد احساس بدبختی در خودم میشدم. باوجود همهچیزهای مثبتی که مردم در مورد چگونگی برنامههایم میگفتند، من احساس خوبی نداشتم. بهزودی متوجه شدم که مردم چیزهای مهمتری از مشغول شدن به تکتک کلمات من، برای انجام دادن دارند و درواقع آنها هرسال تقاضای بازگشت میکردند. با خودم فکر کردم حتماً بهاندازه کافی خوب بودهام.»
موقعیت خانمی خانهدار را در نظر بگیرید که یکی از مراجعین ما بوده است. او برای ترتیب دادن هر میهمانی در خانهاش روزها زحمت میکشید. تمام تلاشش را میکرد همه چیز بیعیب و نقص باشد، به تمام موارد از نظافت منزل تا چیدمان وسایل و تنوع غذایی گرفته تا سرگرمی میهمانان با دقت خاصی میپرداخت. ولیکن وی هرگز پس از اتمام میهمانی خشنود نبود، او در ذهنش نواقص در رفتار و خدمات ارائهشده از سمت خودش، همسر و فرزندانش را مرور میکرد و فشار زیادی به خود و اعضای خانواده وارد میآورد.
ازآنجاییکه کمالگرایان جامعهمحور نیاز به تأیید دیگران دارند. زمان زیادی را صرف نگرانی در مورد درست صحبت کردن و یا درست انجام دادن کارها میکنند. این نیاز به خوشحال کردن دیگران و جلب رضایت اطرافیان «سندرم دختر خوب» نامیده میشود. آنها تلاش میکنند بهترین عملکردشان را تقدیم مردمی کنند که در زندگیشان هستند؛ اما بدانیم به دنبال نیازهای دیگران رفتن به معنای غفلت از خود است. همانطور که پیشتر نیز اشاره شد پژوهشها نشان دادهاند که کمالگرایان جامعهمحور در مقیاس اضطراب و افسردگی از دو نوع دیگر کمالگرایان دارای نمرات بالاتری هستند.
بیشتر بخوانید: گونههای مختلف کمالگرایی (بخش دوم)
همیشه به ما گفتهاند که بسیار نیکوست از وقایع گذشته زندگی مان درس بگیریم و آنچه آموختنی است را از سالهای از دست رفتهمان بیاموزیم ولی اگر نتوانیم حوادث گذشته را رها کرده و پشت سر بگذاریم، آنها نیز ما را رها نخواهند کرد و آیندهمان را تحت تأثیر قرار خواهند داد. آنها این قدرت رادارند که سبب بیاحساسی و عدم تعادل در زندگی روزانه ما شوند و ما را نسبت به امتحان کردن چیزهای جدید و پذیرفتن خطر بیمیل کنند.
ادامه دارد...
منبع: کتاب «کمالگرایی»
نویسنده: زهرا سادات حاجی و دیگران
بیشتربخوانید:
کمالگرایی؛ نگرانی و اضطراب ( بخش دوم)
اولین قدم در کنترل استرس چیست؟
مدیریت استرس؛ چرا و چگونه؟ (بخش اول)
مدیریت استرس؛ چرا و چگونه؟ (بخش دوم)
کمال گرایی؛ تهدیدی برای سلامت روانی و جسمانی
تأثیر کمالگرایی بر زندگی ما چیست؟