اکبر هاشمی رفسنجانی
تولد به سال 313 هجرى شمسى، در جلگهى نوق - از جلگه هاى رفسنجان - در خانوادهاى متدین، پسرى چشم بر جهان گشود؛ با نام اكبر هاشمى، فرزند حاج میرزا على و ماه بىبى. روزگار كودكى كسى نمىدانست كه نوزاد امروز شخصیت سیاسى - فرهنگى پر آوازهى فرداى كشور خواهد بود، تا همهى جزئیات زندگىاش را ثبت كند. از بایگانى خاطرهها نیز چندان نكتهاى نمىتوان بركشید؛ جز این كه او در كودكى نیز - در مقایسه با هم سالانش - ویژگىهاى برجسته داشت، چنان كه مدرسه را از پنج سالگى همراه برادرى كه از او دو سال بزرگتر بود آغاز كرد. دو راهى مكتب و مدرسه در دو راهى مكتب و مدرسه، دست سرنوشت او را به مكتب خانه سپرد.
پدر مكتب خانه را انتخاب كرد؛ چرا كه مدرسه از روستا چندان دور بود كه دشوارىهاى آن را كمتر خانوادهاى پذیرا مىشد. گذشته از این براى خانوادههاى مذهبى - به دلایلى كه شرح آن در این فرصت نمىگنجد - مدرسه چندان جاذبهاى نداشت. شكلگیرى شخصیت شرایط دشوار زندگى، از هفت تا چهارده سالگى تأثیر تعیین كنندهاى بر شكلگیرى شخصیت مقاوم، صبور و چند بعدى او داشت. مشاركت و كمك به خانواده در امور باغ و دام و طیور و كوشش در حفظ دستمایهى معیشت روستایى، معاشرت و تفریح و ورزشهاى سالم و تحمل مشقات زندگى در روستاى دورافتادهى نیم قرن پیش براى او زمینهى آشنایى با واقعیتهاى زندگى بود و از این همه تلاش و تقلا تجربههاى گران اندوخت. از پدرى متدین و آگاه، اخلاق و معرفت آموخت، و در چند مكتب خانه از چند معلم مقدمات علم را فراگرفت. وسوسه ى هجرت و دل كندن از زادگاه روستاى بهرمان روح پرتكاپوى نوجوانى مانند او را گنجا نبود. ناگزیر باید فضایى دیگر و میدانى پنهاور او را آغوش مىگشود. آن روزها، آوازهى حوزهى علمیهى قم را در خانوادههاى مذهبى طنینى پرجاذبه بود كه رفتهرفته چنان او و پسرعمویش را اثرپذیر ساخت كه هجرت به شهر مقدس قم آن هر دو را وسوسهاى روزافزون شد. از سویى، دل كندن از خاك زادگاه هم چندان آسان نبود، چنان كه یك بار گفت و گو با پدر براى گرفتن رضایت و رخصت هجرت، با انفجار غم در گلو و فرو غلتیدن دانههاى اشك بر گونهها، همراه بود. با این همه، سرانجام پدر رضایت داد و زمینهى سفر فراهم شد. با كاروان عشق هر چند اكنون نیز، چون همیشه، عشق زیارت كربلا عشقى است زنده و چنگ انداخته بر دلهاى بىشمار، اما زیارت قدیم را حكایت دیگرى است.
از همان روز كه مشتاقان براى ماهها بعد تدارك سفر مىدیدند، خدا مىداند كه چند و چندین بار با زمزمه و یاد سفر، چشمانشان در اشك شوق غوطه مىخورد. تا فرا رسیدن روز موعود و حركت كاروان، كه طنین صداى چاووشى خوان آه از نهاد همه برمىآورد؛ گریهى شوق بدرقه شوندگان و اشك حسرت بدرقه كنندگان، خاطرهاى بر جاى مىنهاد كه با یاد آن بارها و بارها دلها مىشكست و دیدهها تر مىشد. این بار سخن از كاروانیانى است كه بر آن شدهاند تا دو فرزند دلبندشان را در میان راه به شهر قم بسپارند؛ شهرى كه خود زیارتگاه است و هم در آن روزگار، گذرگاهى بر سر راه زایرانى بسیار كه مشهد رضوى، یا كربلاى حسینى را آهنگ زیارت داشتند، با ویژگى و امتیازى كه تأسیس حوزهى علمیه در آن روزها به این شهر داده بود. تجربههاى تلخ و شیرین از همان روز كه سفر آغاز شد، تجربههایى تلخ و شیرین به بار آورد كه هر یك را به نوبهى خود در سازندگى و زمینهسازى بالندگىاش، بیش یا كم، نقش و اثرى بود كه در این فرصت باید از آن یادى كرد: تجربهى سفر بىتردید، سفر براى نوجوانى كه براى نخستین بار پا از روستا بیرون مىگذارد تجربهاى است یگانه، شیرین و به یاد ماندنى. در این تجربهى تاریخى، به فراوانى فرصت تجربهى پدیدههایى نو فراهم مىشود كه همه از مقولهى اولینهاست: دیدن و سوار شدن اتوبوس، براى اولین بار؛ حضور در شهر و رویارویى با همهى آنچه ویژگى شهر است، براى اولین بار...؛ بىشك دشوارى و رنج در سفرهاى دور آن روزگار نیز بسیار بوده است؛ هر چند لذتى كه از آن همه مشاهدات نو به نو، نوجوانى رسته از قفس روستا را پیش مىآید، تلخىها و سختىها را نیز شیرین مىكند. تجربهى غربت با این همه، رنج غربت چنان تلخ و جانكاه است كه به هر حال فرصتى براى خودنمایى مىیابد؛ هر چند كه از نخستین روز شرایط بهترى - در مقایسه با همگنانى كه در حجرهى مدرسهها زندگى مىكردند - براى او فراهم است و حضرات اخوان مرعشى، كه آن روز از فضلاى حوزه به شمار بودهاند، بر حسب پیوند خویشاوندى و با قراردادى مسؤولیتى را در این زمینه مىپذیرند؛ مسؤولیتى كه بىاجر هم نبوده است. بدینسان زندگى در قم از خانهى اخوان مرعشى آغاز مىشود؛ در سوز سرماى زمستان. هر چند سرماى كویر كرمان نیز بىسوز نبوده است، اما سوز سرماى قم را در آن ایام حكایتى دیگر است! تجربهى آشنایى از دستآوردهاى ارزشمند روزگار طلبگى، آشنایىهاست. بهانهى این آشنایىها، پیش از هر چیز، نیاز طلبه به كسى است كه درس را با او مباحثه كند.
رفته رفته، دامنهى این آشنایى گسترده و گستردهتر مىشود: بحث مشترك، گرایش مشترك، اندیشه و آرمان مشترك.... آشنایىهایى از این دست احساس غربت را چندان مجال نمىدهد كه طلبهاى مصمم را از پا در آورد. چنین است كه پدر و مادرش در بازگشت از زیارت - حدود سه ماه بعد از مهاجرت فرزند - جاى نگرانى نمىبینند؛ پس از چند روز، آسوده خاطر، آهنگ دیار مىكنند و او آموختن را پى مىگیرد، با اندوختهاى ناشناخته و عزیز: نیایش مادرى دل سوخته در حایر حسینى! تجربهى ارادت در حوزههاى علوم اسلامى، تحصیل، تهذیب، تعلم و تزكیه را پیوندى تنگانگ بوده است. نقش تعیین كننده در سیر و سلوك معنوى، دل بستن است و دل سپردن به مرادى كه چونان اسوهاى، در تسخیر قلهى كمال معنوى، در باور و دل ارادتمند، جایگاهى بیابد؛ در این نگاه، بسا میان امروز و دیروز تفاوتى باشد. به هر حال، در آن روز، حضور آیتالله العظمى بروجردى در قم نه تنها براى او، كه براى خیل طلاب، چنین نقشى داشت؛ چنان، كه دیدنش براىشان راستى را كه آرزو بود. هر روز مىكوشیدند یك یا چند بار زیارتش كنند. او نیز چونان پدرى مهربان طلبهها را دوست مىداشت و براى تشویق افرادى كه بتوانند استوارى و درخشندگى را به نمایش بگذارند بخشى از وقت خویش را آزاد مىگذاشت: طلبهاى كه شعرهاى الفیهى ابن مالك را - كه یك دورهى كامل نحو است - و متن منطق تفتازانى یا بخشى از قرآن را حفظ مىكرد با دریافت جایزهاى از دست مرجع تقلید شیعیان نواخته مىشد و برایش دلگرمى و امتیازى بود. براى او چنین فرصتى دست داد و خاطرهاى شیرین به یادگار گذاشت؛ هر چند شیرینىهاى این زندگى فروردین همیشه با تلخىهایى آمیخته است و در این مورد نیز چنین بود. تجربهى تبلیغ آمیختگى تحصیل و تبلیغ، ویژگى مهمى است و تفاوتى عمده و اساسى میان حوزهى قم و نجف.
ریشه یابى این تفاوت در فرصت كنونى نمىگنجد؛ تنها به اشارهاى بسنده مىشود: در حالى كه حوزهى نجف وعظ و خطابه را براى كسى كه جایگاهى معتبر و مقامى عالى در فقاهت را آهنگ كند كاستى مىشمرده است، در حوزهى قم، آشایى با فن خطابه را چونان هنرى ارزشمند - براى هر كس و در هر مقام - ارج مىنهادهاند. فرزندان این حوزه بر آن بودهاند كه از همهى فرصتها و مناسبتهاى دینى براى تبلیغ سود برند. افزون بر این، سفر تبلیغى براى طلاب قم راه گذران معاش هم بوده است. چنین بود كه او نیز در فاصلهاى كوتاه سفر تبلیغى را بال گشود، نخست به زادگاه و سپس به دیگر جاها، در سرتاسر ایران. تجربهى شكست اگر نیازهاى زندگى نبود، بسا زندگى از فراز و فرود خالى بود.
نیاز را با انگیزهى جدى پیوندى است تنگاتنگ، چنان كه بىآن مشكل بتوان از انگیزه تصور روشنى داشت. بىتردید انگیزههایى كه ما مىشناسیم بىپیوند با نیازى نیستند. در این میان، نیازهاى مادى را نقشى است بسیار مهم و سودمند. چنین است كه تن دادن به سفرهاى تبلیغى سخت از آن زمان آغاز مىشود كه زندگى مستقل، دشوارىهایى را - كه بهاى آزادى و استقلال است - در نگاه مىنشاند، یا از آن نیز فراتر مىرود! به ویژه كه رفتهرفته دیگر برادرها را نیز وسوسهى هجرت برانگیخته است و در منزل برادر اطراق كردهاند. درآمدى در كار نیست، جز آنچه پدر حواله مىكند كه نسبت به هزینهى زندگى ناچیز است. ناگزیر باید چون دیگران سفرهاى تبلیغى را - در تعطیلىهاى حوزه -باربرست، هم فال است و هم تماشا، هم انجام وظیفه است و هم اداى مسؤولیت تبلیغ، و هم امداد غیر غیبى زندگى. اما نخستین تجربه در این راه شكستى است تلخ كه غرور این فرزند كویر را جریحهدار مىكند. از این پس، هر چند مسؤولیت تبلیغ فراموش نمىشود، ولى این اندیشه قوت مىگیرد كه باید حساب تبلیغ و امرار معاش را از یكدیگر جدا كرد. در این راه نیز تجربههاى نخست موفقیتآمیز نیست، هر چند سرانجام تلاش و همت به بار مىنشیند. در راه همین تلاش، از حجرهاى در مدرسهى حاج ملاصادق، پایگاهى پدید مىآید كه چون یك مركز تجمع، جمعى هماندیش، هم دل و هم باور را در عرصهى تلاش فرهنگى فراهم مىآورد و رفتهرفته مكتب تشیع با هم كارى شهید دكتر باهنر پایهگذارى مىشود، با پىآمدهایى ارزشمند و زمینهساز آشنایى گسترده و گستردهتر با افراد و جمعیتهاى تلاشگر و خواستار گسترش اندیشهى اسلامى و هواداران آرمانهاى مترقى، در سراسر كشور. به تعبیرى دیگر مىتوان گفت: انتشار مكتب تشیع سرمایهى ارتباطى گسترده در اختیار او گذاشت تا ببینیم كه در حفظ و بهرهبردارى از این ارتباط ارزشمند چه خواهد كرد. در این میان، زمینهى ازدواج و پایهگذارى زندگى مشترك فراهم مىشود كه در آن روزها خالى از دشوارىهایى نبوده است، به ویژه فراهم كردن هزینهها؛ به هر حال، گردنهاى است در روند زندگى كه باید آن را پشت سر گذاشت. در این میان، آنچه ماندگار است خاطراتى است روشنگر چگونگى برخورد با سختىها كه در آن تجربههایى آموزنده و سازنده موج مىزند. آشنایى با حضرت امام قدس سره در بازى سرنوشت، او را از نخستین روزهاى هجرت به قم فرصت طلایى فراهم شد كه زمینهساز آشنایى با شخصیتى بود كه در شكوفایى استعداهایش بهترین و بیشترین نقش را داشت.
منزل اخوان مرعشى در نزدیكى بیت حضرت امام بود، چنان كه او را هر روز فرصت چشم دوختن به چهرهى جذاب و پرابهت او دست مىداد؛ چهرهاى كه با نخستین نگاه دل او را با عشقى روزافزون تسخیر كرد. گاه مىكوشید كه بهانهى پرسشى، مسافتى را با امام همگام شود، بىخبر كه در سرنوشتش هم گامى دیگرى رقم خورده است تاریخى و تاریخ ساز.... تجربههاى سیاسى از منظرى دیگر، حوزهى قم در آن روزها دستخوش التهابهاى سیاسى تكان دهندهاى بود. هر چند موضع مرجع تقلید وقت، كنارهگیرى از سیاسیت - از موضع تقیه - بود؛ با این همه پىآمدهاى آزادىهاى پس از شهویور 20 افراد و گروههایى را فرصت تحرك فراهم كرد و پیدایش حركتهایى را زمینهساز شد. جبههى ملى، حزب توده و از همه نزدیكتر به حوزه، جمعیت فداییان اسلام و هواداران آیتالله كاشانى، كه در قم نیز بىپایگاه نبودند و از پشتیبانى یكى از علماى برجستهى قم كه زهد و تقواى او نیز زبانزد همگان بود، آیتالله سید محمدتقى خوانسارى، برخوردار بودند. چنین بود كه پیش از اختلاف دكتر مصدق با آیتالله كاشانى، نهضت ملى نیز - به خصوص در جریان مبارزه با استعمار انگلیس - از حمایت جدى آیتالله خوانسارى برخوردار بود. اگر موضعگیرى الحادى حزب توده، تنش میان دكتر مصدق و آیتالله كاشانى و پارهاى حركتهاى تند و ناپخته نبود، به عوامل دربار كمتر فرصت جوسازى و بهرهبردارى داده مىشد و در نتیجه، حركتهاى ملى -مذهبى از حمایت آیتالله العظمى بروجردى نیز نصیب مىبردند. به هر حال، در آن روزگار، در آمادهسازى و رشد سیاسى نسل جوان حوزه موج این حركتها بىتردید اثرگذار بود؛ به ویژه كه در مواردى مانند آوردن جنازهى رضاشاه به قم و تظاهرات در مخالفت با آن، ماجراى سید علىاكبر برقعى، سفر آیتالله كاشانى به قم و جلوس در بیت آیتالله سید محمدتقى خوانسارى، این نسل به صحنه مىآمد و به رغم تعبدى كه در برابر مرجع تقلید خود داشت، در عمل نسبت به حركت سیاسى احساسى مثبت نشان مىداد.
برآیند این همه، محبوبیت ممتاز حضرت امام بود در دل نسل جوان و بالندهى حوزه، كه رفتهرفته او، در شمار یكى از نمایندگان برجستهاش، جایگاه معتبرى یافت او با شمارى از هم فكران، بیت ایشان را - پیش از آغاز نهضت - پایگاه خود ساختند؛ گویى در جهان آرمانها، جانشین آیتالله العظمى بروجردى را در مقام مرجعیت شیعه انتخاب كرده بودند. هر چند در ارزیابىهاى ظاهرى - با توجه به مشى حضرت امام و پرهیز جدى از شائبه هرگونه حضور در میدان رقابتها - چنین آرزویى را زمینهى تحقق نبود. رحلت آیتالله العظمى بروجردى ناگهان انتشار خبر درگذشت مرجع تقلید شیعیان جهان مانند زلزله سهمگین، ایران را به لرزه در افكند و انبوه مردم را فرصت حضورى پرهیجان فراهم كرد. حضور گستردهى مردم در جریان تشییع جنازه و مراسم بىشمار یادبود در سراسر كشور، نمایشى بود از قدرت مردمى روحانیت و مرجعیت. هر چند كه دربار نیز خود را مصیبتزده وانمود كرد و فراتر از آن، در گرفتن ژست صاحب عزا بازىها در آورد. هر چند سادهاندیشانى در هر كسوت بودند كه به ریاكارىهاى دربار فریفته مىشدند. اما واقعیت این بود كه چنین نمایشى با شكوه، دربار و درباریان را سخت نگران مىكرد؛ بگذریم كه براى شخص شاه این نمایش مفهومى دیگر داشت، اگر فراموش نكرده باشیم كه چندى پیش با جنازهى پدرش در همین شهر قم چگونه برخورد شد! چنین بود كه در بطون سیاست دربار پیش گیرى از تمركز مرجعیت اصلى بود خدشهناپذیر؛ با اندكى ژرفبینى مىتوان نتیجهگیرى كرد كه تلگراف تسلیت به نجف ترفندى بود براى تجزیهى مرجعیت و انتقال آن به نجف. نگاهى گذرا به مطبوعات آن روزها روشنگر دوگانگى كامل سیاست دربار است كه به ظاهر در جهت انتقال مرجعیت به نجف تلاش كرد، در حالى كه مطبوعات مىكوشند تا هر شخصیتى كه بیش یا كم هوادارنى دارد، مطرح شود.
در چنین فضایى بود كه او و دیگر شاگردان ارادتمند حضرت امام فرصت یافتند كه از یك سو نامزد مورد قبول خود براى مقام مرجعیت را در مطبوعات مطرح كنند و از سوى دیگر، از فرصت مراسم یادبود آیتالله بروجردى در روشنگرى و در میان گذاشتن آرمانها و ایدههاى خود با تودهى مردم و روحانیت بهرهبردارى كنند. سخنرانى او در مسجد اعظم مانند سخنرانى شمارى از هم فكرانش نمودارى است از چنان تكاپویى؛ با این همه، همهى شواهد بیانگر ناكامى آنان در این تلاش بود، چنان كه پس از فرونشستن موج سوگوارى در نگاه سطحى، همه با افسوس باور كردند كه حضرت امام همچنان منزوى خواهند ماند. طنین فریادى در سكوت ناگهان با طنین فریادى در سكوت، خطاى دوست و دشمن در جمعبندى و نتیجهگیرى افشا شد: در میان تلگرافهایى كه به نخستوزیر وقت - در اعتراض به تصویبنامهى دولت -در نگاهها نشست، تلگراف حضرت امام را آهنگى دیگر بود؛ آهنگى كه دل دوستان را با خیزآبى از شادى نواخت، و دربار و درباریان را با موجى از وحشت هراسان ساخت. شاید بیش و پیش از همه، شخص شاه پریشان شد. هر چند حجاب قدرت مانع ژرفبینى بود و سادهاندیشانه چنین پنداشتند كه با بىپاسخ گذاشتن تلگراف حضرت امام، او حذف خواهد شد؛ بىخبر كه پیام این سكوت براى نسل جوان و هوشیار حوزه از هر روشنگرى روشنى بخشتر بود. نسل بالنده، و هوشیار حوزه پیش از همه دریافت كه در انتخاب خود به خطا نرفته است، و او نمایندهى همین نسل بود. چنین بود كه او و همهى هم باورانش در این باور بیش از پیش هم داستان شدند كه اگر مرجعیت دچار تجزیه شد، رهبرى را دریابند، با آن كه باید در مورد مرجعیت حضرت امام نیز تلاش كنند. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. با آن كه در نهضت ده ماههى روحانیت و درگیرى با دولت علم به بهانهى تصویبنامهاى در مورد انجمنهاى ایالتى و ولایتى، همهى مراجع قم -با بهرهمندى از حمایت مراجع نجف - هم گام بودند، ولى رهبرى حركت با حضرت امام بود و با همین رهبرى مبارزه در گام نخست به پیروزى رسید؛ پیروزى امیدآفرینى كه مىتوان آن را از جهاتى با پیروزى مسلمانان در بدر مقایسه كرد: روحانیت، مراجع و مردم به رهبرى حضرت امام بىهیچ تلفاتى به پیروزى بزرگى دست یافتند؛ دولت علم رسما عقبنشینى كرد و با فشار و اصرار حضرت امام مطبوعات لغو تصویبنامه را اعلام كردند.
شرح این بخش از داستان مبارزه و انقلاب را فرصتى دیگر باید؛ پس به اشارهاى باید بسنده كرد كه حضور او و هم كوشان و هم باورانش در این عرصه ى تاریخى چنان بود كه گویى ماهیانى تشنهاند كه اینك خود را به بركهاى لبریز از آب زلال رساندهاند. شكستى پس از پیروزى با آن كه حماسهى 15 خرداد را، با پىآمدهاى سیاسى و فرهنگى آن، نباید شكست ارزیابى كرد، چرا كه رمز و راز پیروزى انقلاب در همین حماسهى تاریخى نهفته است؛ با این همه، بر حسب مفهوم متعارف پیروزى و شكست - در فراز و فرود راه مبارزه - مىتوان چونان شكستى از آن یاد كرد، شكستى بس همانند با شكست مسلمانان در احد! دشمن در پى شكستى كه ناگزیر بدان تن داده بود نیروهاى خود را بسیج كرد و این بار شخص شاه به میدان آمد، با شعار انقلاب سفید و با حربهى رفراندم؛ شعارى دنیاپسند و حربهاى كارآمد كه مخالفان را - كه در مبارزهى گذشته با استناد به اصولى از متمم قانون اساسى پایگاهى قانونى داشتند - در نخستین برخورد خلع سلاح كند. در برابر، دلگرمى پیروزى گذشته - كه هیچ كامى شیرینى آن را از یاد نبرده بود - مراجع، علما، روحانیت و انبوهى از مردم را به صحنه آورد و بدینسان صفآرایى جدىترى از گذشته شكل گرفت. اگر پارهاى خواص چونان نسل جوان و بالندهى حوزه و انبوه مردم رهبرى حضرت امام را گردن مىنهادند، بسا درگیرى این دو صف به گونهاى دیگر رخ مىداد. به هر حال، درگیرى خیلى زود پیش آمد، در آستانهى رفراندم 6 بهمن 41، یك روز پیش از آمدن شاه به قم؛ در قم با بهانهاى و در تهران با بهانهاى دیگر. بدینسان نهضت زمستان سرد و سوزانى را پشت سر گذاشت؛ زمستانى كه در آن، اختناق رژیم بر همهى پایگاههاى روحانیت و مردم سایهاى سنگین گسترده بود، چنان كه در رمضان نیز فریادها در گلو - مگر در پارهاى موارد استثنایى - حبس مىنمود. در طلیعهى بهار طبیعت، با پیام تحریم مراجع، جنبش جان گرفت. به ویژه پیام امام در تحریم عید و نیز پاسخ به درخواست حضرت آیتالله سید محسن حكیم مبنى بر مهاجرت مراجع به نجف، جهت اتخاذ تصمیمى مشترك، و از همه اثر گذارتر، سخنرانى امام در عصر چهارشنبهى پایان سال 41، كه روح قیام را در قم دمید. زایرانى كه از جاى جاى ایران - براى حضور در حرم حضرت معصومه (ع) در لحظات تحویل سال نو - همه ساله به قم مشرف مىشدند، در نوروز 42، قم را دگرگون یافتند و از نهضت روحانیت در برابر رژیم آگاه شدند و از نزدیك یورش نیروهاى سركوبگر شاه به فیضیه را یا تماشاگر بودند یا آثار آن را همان روز و روزهاى بعد به چشم دیدند. موج این خبر سراسر ایران را فراگرفت و زمینه را براى آنچه حضرت امام و یاران آگاهش سالها آرزو داشتند فراهم كرد. هر چند حضرت امام، یورش عمال رژیم به فیضیه را بىپاسخ نگذاشت و از همان روز رویداد هرازگاه به بهانهاى سوگ فیضیه را فریاد زد؛ اما در واقع فریاد را در گلو بیش از هفتاد روز حبس كرد، تا به هنگام، در واپسین ساعت عاشورا، در حضور دهها هزار عزادار آمادهى شهادت آن را بر سر شخص شاه فرود آورد و شكوه دروغینش را در هم بشكند. گویى فریاد عصر عاشوراى حضرت امام فریاد مظلومان تاریخ اسلام و ایران است كه قرنها در گلوى زمان زندانى زورگویى و اختناق بوده است و اینك به هنگام، با زمینهسازى بسیار خردپذیر و سنجیده، آزاد مىشود و موج مىافكند و مردمى قرنها چشم به راه، هم اكنون عزیز زندانى خویش را پذیرا مىشوند و به گرمى آغوش مىگشایند. محرم و عاشوراى 42، محرم و عاشورایى بود پرشور، كه در زمینهسازى آن كمتر شهرى یافت مىشد كه پیك و پیام حضرت امام را دریافت نكرده باشد. پیامى كه دستور زنده كردن عاشورا و تجدید عهد با پیام عاشورا بود. پىآمد آن فریاد تاریخى و پرطنین، دستگیرى فریادگر بود، با فاصلهاى اندك، و در پى آن، حماسهى 15 خرداد، با قربانیان بسیار.
خورشید روز دوازدهم محرم سال 1342، بر انبوه پیكرهاى به خون خفته تابید و غروب آن، نه تنها سیاهى شب را در پى داشت كه گویى حاكمیت ظلم و ظلمت را در برههاى دیگر از زمان، همراه خشونت و خفقان، مهر تأیید مىنهاد. هر چند با دستگیرى حضرت امام و تنى چند از عالمان و سخنوران، دیگر مراجع، علما و به ویژه نسل بالنده و جوان حوزهها از پاى ننشتند، ولى به هر حال چندى آهنگ نهضت شتاب گذشته را از دست داد. حضور نهضت در پادگانهاى نظامى! گویى سرنوشت در حماسهى 15 خرداد سهم او را انجام مأموریتى در فضایى دیگر رقم زده بود: فضاى پادگانهاى نظامى كه در حصار دژى آهنین با مردم بیگانه بود. داستان سربازگیرى از حوزهى قم -در پى یورش به فیضیه - را در تاریخ انقلاب جایگاهى است با اهمیت كه در این فرصت، ناگزیر باید به اشارهاى بسنده كرد و از آن گذشت، با یادآورى این نكته كه حضور او را در جمع طلبههایى كه در فروردین سال 42 - از حوزهى قم - به سربازخانه اعزام شدند، در مجموع مىتوان بسیار مثبت ارزیابى كرد، با آثارى از این دست: تقویت روحیهى جمع، رسیدن پیام نهضت به اختناق زدهترین قشر جامعه؛ چنان كه در عاشوراى سال 42 شعار مبارزه در جاى جاى پادگان نظامى عشرتآباد نیز در نگاه مىنشست از این همه ارزشمندتر، اندوخته شدن یكى از نیروهاى فعال نهضت براى روزگار غربت انقلاب كه در نخستین غیبت رهبرى بتواند اثرگذار باشد. نمىدانیم، شاید اگر او در نیمهى فروردین تا نیمهى خرداد سال 42 در در سربازخانه نبود، از دستگیرشدگان آن روزها بود و در این صورت، بسا مسائل كه دستخوش تغییراتى مىشد كه پس گویى آن بسیار دشوار است. به هر حال، تا نیمهى خرداد در پادگان حضور داشت و بیم آن مىرفت كه برایش پروندهسازى سنگینى شود كه به هنگام، از سربازخانه گریخت و به جمع علماى مهاجر در تهران پیوست و با شمارى از هماندیشان به بهرهبردارى هر چه بیشتر از آن هجرت تاریخى پرداخت. در همین احوال حساس و در حالى كه همراه و همگام به شهید دكتر محمدجواد باهنر مىكوشید تا از حضور و نفوذ مهاجرین بیشترین بهرهبردارى - در جهت اهداف نهضت شود، ناگهان گام در دامى نهاد كه در راهش گسترده شده بود و مىرفت كه با عنوان سرباز فرارى، متهم به فعالیتهایى در بیرون و درون پادگان، به مراجع قضایى نیروهاى مسلح سپرده شود و در آن فضاى آكنده از خشونت، احیانا محكومیت سنگینى پیدا كند، كه با چابكى و هوشیارى از این دام نیز گریخت و از این پس، چندى به صورت سربازى فرارى روزگار را كرانه كرد. بدینسان فرصتى پیش آمد كه كار ترجمهى كتاب سرگذشت فلسطین یا كارنامهى سیاه استعمار را به انجام رساند، كارى كارستان و كارساز و اثرگذار بر بینش سیاسى حوزه از یك سو، و بر برداشت دیگران از فرزندان فیضیه از سویى دیگر. پروندهى او با انتشار این كتاب - پس از چندى كه از روزگار تألیف مىگذشت - شكل گرفت و نخستین احضار و بازجویى به آن راجع است. (سندهاى شماره 0001 تا 15/2) به هر حال، در اختناق سال 42، او به عنوان سربازى گریخته از پادگان كه داراى پروندهى سیاسى نیز بود، فرصت خوبى براى اندیشهى بیشتر یافت و اوقات فراغت را با تلاش فرهنگى و سیاسى ثمربخشى پر كرد. حضورى دوباره در قم رفتهرفته، جو اختناق شكسته شد و رژیم - كه اعدام حضرت امام را در مقام مرجعى مقتدر، محبوب و بهرهمند از پشتیبانى بىدریغ اقشار میلیونى مردم، با مصالح سیاسى خود ناسازگار ارزیابى كرده بود - پىآمدهاى زندانى نگه داشتن، محاكمه و محكومیت وى را نیز ناصواب شناخت و بر آن شد كه در جست و جوى راهى براى تحمل و كنار آمدن بكوشد. از آنجا كه آزادى ناگهانى نیز چنان موجى از احساسات مردم را مىتوانست برانگیزد كه مهار آن بیرون از توان نیروهاى رژیم ارزیابى مىشد، ناگزیر برنامهریزى به گونهاى انجام شد كه نخست حضرت امام از حبس به حصر منتقل شدند و پس از چندى، شهر قم دیگر بار حضورش را آغوش گشود. در این میان، كابینهى علم نیز سقوط كرد و حسنعلى منصور تشكیل كابینه را مأموریت یافت. در نرمشى كه در سیاست رژیم ضمن اجراى این برنامه پیش آمد، فضاى سیاسى دیگرى پدید آمد كه او با احساس امنیت، در قم حضور یافت و در چنین فضایى مقدمات انتشار سرگذشت فلسطین یا كارنامهى سیاه استعمار فراهم شد. در همین فضاى جدید، هماندیشان را فرصتى پیش آمد تا به بحثهاى جدىترى بپردازند.
چنین بود كه زمینهاى براى شكلگیرى تشكلى با نام «جمعیت اصلاح حوزه» فراهم شد كه هدف اصلى آن بررسى اصلاح جامعه از طریق ایجاد حكومت اسلامى بود. جشنهاى آزادى امام ناگهان موج خبر آزادى حضرت امام همه را غافلگیر و هیجانزده كرد. رهبرى فرزندان فیضیه را در ابراز عواطف و برگزارى جشنهاى آزادى در راستاى هدفهاى نهضت، جمعى از بهترین یاران و شاگردان حضرت امام عهدهدار بودند كه او، چونان شمع جمع، روشنى مىبخشید، هر چند كه در آن جمع كوچك، شخصیتهاى برجستهى بزرگترى نیز حضور داشتند. مىتوان گفت كه در پى آزادى حضرت امام، در شیفتگان و هواداران برگزیدهاش، دو گرایش و دو خط سیاسى و فكرى پدید آمد: 1- گروهى به شخص حضرت امام مىاندیشیدند و استقرارش را در مقام مرجعیت شیعه هدف اصلى مىپنداشتند، تا آنجا كه ناخودآگاه گرایشى به سازش داشتند. 2. گروهى دیگر، كه نهضت اسلامى را اصالت مىدادند و مسائلى چونان مرجعیت را در جنب آن ارجى - قیاسپذیر با نهضت - نمىشناختند. در جشن فیضیه، نمودى از این دوگانگى نمودار شد، هر چند كه جز شمارى اندك از خواص كمتر توجهى به آن داشتند. ابتكار عمل در برگزارى جشنها، به ویژه جشن فیضیه - كه از آن به مثابه تمرین تلاش جمعى طلاب و فعالیت تشكیلاتى آنان مىتوان یاد كرد - با گروه دوم بود. در این میان، ساواك او و شمارى از عناصر فعال را شناسایى كرده بود و مىكوشید اطلاعات خود را دربارهى آنان كامل و كاملتر كند. (سند شماره 0007) شور و هیجان و نشاط تاریخى حوزهى قم سال 43، در تاریخ حوزهى قم، سالى استثنایى است.
در فروردین این سال، حوزه با شورى وصفناپذیر حضرت امام را آغوش گشود و جشنهایى پرشكوه را در سرتاسر شاهد بود. با فاصلهاى بسیار كوتاه، درس آغاز شد، با سخنرانى تاریخى و طولانى پر نكتهاى كه در آن، ضمن جمعبندى مسائل مبارزه، خط مشى آینده نیز ترسیم گردید. هر چند آن درس پرشكوه را در نگاه دلباختگان حضرت امام ارجى فراوان بود، اما هر نضهت، انقلابى در ارزشهاست و با نهضت اسلامى نیز ارزشهایى نمایش یافت كه در برابر آن ارزشهاى گذشته رنگ مىباخت؛ چنین بود كه براى عناصرى چونان او ارزشهاى نوین را جاذبهاى دیگر بود: نشستهاى خصوصى و ضمن آن، آشنایىها، پیوندها و شناختهایى كارساز براى آیندهى نهضت، در هشت ماه اول سال 43 و در نشستهاى خصوصى بیت حضرت امام، چنین پیوندها و آشنایىها را ارزشى كارساز بود، به ویژه پیوند قم با تهران و شناختهاى بیشتر و بیشتر یاران از همدیگر. با فرا رسیدن تابستان، درس تعطیل شد، امام حضرت امام كه گویى احساس مىكرد اقامتش در قم چندان نمىیابد، از فرصت تابستان نیز بهرهاى دیگر گرفت و درسى را در منزل عهدهدار شد، با عنوان «مسائل مستحدثه» كه هرچند محتواى آن را با درسهاى متعارف حوزه فاصلهى چندان زیادى نبود. اما عنوان آن را پیامى دیگر بود. در این میان تاریخ انقلاب اسلامى، رمضانى خاطرهانگیز در گذرگاه خود داشت؛ بگذریم كه در سراسر ایامى كه حضرت امام در قم اقامت داشتند، مسجد امام به صورت پایگاه تبلیغى نهضت، همه شب آكنده از انبوه شنوندگانى بود كه گویى نمادى بودند از نیازهاى نو جامعه و تحول در تبلیغ. سالگرد 15 خرداد نیز فرصتى پیش آورد براى تلاش و تكاپویى دیگر. مبارزه با آهنگى دیگر ناگهان موج خبرى تازه همه چیز را دگرگون كرد؛ خبر سخنرانى حضرت امام بر ضد لایحهاى كه موضوع آن را اعطاى امتیازى بود به مستشاران آمریكا در ایران. پیش از هرگونه موضعگیرى، تحقیقات در این زمینه به او واگذار شده بود كه در انجام این مهم بعضى از شخصیتهاى سیاسى روز همكارىهایى كردند. پىآمد این سخنرانى كه هم زمان با آن مفصلترین اعلامیهى حضرت امام در گستردهترین سطح در همه جاى كشور پخش شد، دستگیرى بود و تبعید به تركیه و استقرار حكومت نظامى و فرورفتن كشور در اختناقى بسیار سنگین. عملكرد رژیم این بار چنان بود كه هیچ واكنش فراگیرى را فرصت نداد. خشم مردم امكان بروز نیافت و هر فریاد اعتراضى در سینهها حبس شد.
از سویى دیگر، در مدت اقامت حضرت امام در قم، براى پارهاى بیوت، رنجشهایى پیشآمد كه پىآمد آن عدم حضور متحد آنان در صحنهى مبارزه بود. در نتیجه، مسؤولیت رهبرى حركت بر دوش جمعى از عالمان جوانتر و فضلاى حوزه سنگینى مىكرد كه او را در میان جمع آنان درخششى چشمگیر بود. چنین بود كه كانونهاى مقاومت در قم، تهران و شمارى شهرهاى دیگر - به گونهاى متفاوت با گذشته - شكل گرفت. در قم، شمارى از فضلاى برجسته و مدرسان سطح عالى گرد مىآمدند و نیروهاى جوان و بالندهى هوادار و شیفتهى حضرت امام را رهبرى مىكردند. نمودى از این جنبش هدایت شده به صورت سخنرانىهاى پىدرپى، درسها، تشكیل جلسهى دعاى توسل در مسجد بالاسر - در حرم حضرت معصومه (ع) - و سر دادن شعار صلوات در مجالس پرجمعیتى كه به هر بهانه تشكیل مى شد، در خاطرهها ثبت است. در نیمهى شعبان سال 43 هجرى شمسى نیز مجلسى با شكوه در مسجد اعظم قم برگزار شد كه نمایشى از حضور نسل جوان و انقلابى حوزهى قم در صحنهى مبارزه بود. از این همه با اهمیتتر، بهرهبردارى گستردهى تبلیغاتى از نخستین ماه رمضان پس از تبعید حضرت امام را باید به شمار آورد، به ویژه در تهران و مسجد جامع بازار كه به وضوح از فعالیت متشكل گروهى حكایت داشت كه با برخوردارى از پایگاه مردمى رهبرى نهضت را در غیبت رهبر تبعیدى خود توانا بودند. او به رغم نقشى كه در پشت پرده عهدهدار آن بود، در جلساتى نیز حضور آشكار داشت و در سخنرانىهاى نه چندان عمومى به روشنگرى مىپرداخت. (سندهاى شمارهى 0017 تا 0026/2) صفیر گلولهى بخارایى در این میان، موج خبر قتل نخستوزیر رژیم، حسنعلى منصور، فضاى سیاسى كشور را دگرگون ساخت و جوى تازه پدید آورد كه گویى آمیزهاى بود از شادى، غرور، بهت، نگرانى، ابهام و نیز خشم و خشونتى جنونآسا؛ در همین فضاى نوین، بر حسب تصادفى، نیروهاى وفادار نهضت را فرصت نمایشى باشكوه فراهم شد، با بهانهى تجلیل از عالمى كهنسال و شیفتهى نهضت و حضرت امام. خیل عظیم هواداران نهضت در تهران، در حالى كه به مراسم تشییع جنازهى آیتالله فومنى شتافتند كه زخم نخستوزیر تیرخوردهى رژیم، دلهاى جریحهدارشان را مرهمى شده بود و در جرقهاى آشنا روزنهاى را چشم دوخته بودند كه آیندهاى روشن را در نگاه مىنشاند. پىآمد قتل منصور، تهاجمى گسترده بود به نیروهاى نهضت و موجى فزاینده از دستیگرى؛ در همین شرایط او كه خطرهایى تهدیدش مىكرد - با همكارى شمارى از همرزمان - در تدارك فراهم كردن نامهاى سرگشاده به هویدا (نخستوزیر جدید كه از سوى رژیم هدایت كشور در بحران به او سپرده شده بود) بودند و برگزارى سالگرد یورش به مدرسهى فیضیه، با چنان شور و هیجانى كه حساسیت مأموران اطلاعاتى رژیم را بیش از پیش جلب مىكرد (سندهاى شمارهى 0027/1 تا 0037) و هر روز برگى به پروندهاش مىافزود. دستگیرى نگران كننده! خبر دستگیرى او - به تاریخ 43/12/11 - موجى از نگرانى هواداران نهضت را در شعاعى گسترده در پى داشت. هیچ كس باور نداشت كه به فرض رهیدن او از خطر اعدام، به این زودىها، حضورش در صحنهى مبارزه و بیرون از زندان تجدید شود. همه بر این باور بودند كه - در خوشبینانهترین فرض - سالیانى دراز، جاى هاشمى رفسنجانى را در محافل خود خالى ببینند. پىآمد دستگیرى او، آمیزهاى بود از نگرانى، اندوه و نیایش، همراه با هرگونه تلاش كه از آن امید نتیجهاى مى رفت.
در همین حال، بازجویى با سختترین شكنجههاى رایج آن روزگار آغاز شده بود و جلسات آن پىدرپى ادامه داشت. هر چند تلاشى گسترده براى فشار بر رژیم - با بهرهگیرى از اهرمهایى كه هواداران نهضت در اختیار داشتند - براى رهایى او انجام مىشد، اما اگر دو عامل اساسى نبود، اثرگذارى این تلاشها بسیار اندك بود: 1. هوشیارى او در همهى مراحل بازجویى. 2. فشار شخصیتهاى ذى نفوذ بر رژیم. این دو عامل بیش از هر چیز در رهایى او نقش داشتند. (سندهاى شمارهى 0038 تا 0077) به ویژه شادروان آیتالله حكیم را نباید در تسریع آزادى او بدون محكومیت نادیده گرفت. با این همه، دو عامل پیش گفته نقش اصلى و درجهى اول داشتند. (سندهاى شمارهى 0069/1 و 0069/2) آزادى از زندان خبر آزادى او از زندان -به تاریخ 44/4/14 موجى از شادى براى هواداران نهضت، به ویژه در قم و تهران، به ارمغان آورد و حضور مجددش در صحنهى مبارزه - در مقطعى بسیار حساس چنان نشاطآور و دلگرم كننده بود كه قلم از تصویر آن ناتوان است. پس از آزادى گزارشهاى گزارشگران ساواك، به وضوح بیانگر واقعیت است كه دستگیرى، شكنجه و زندان، او را جز تجربه، هوشیارى و پایمردى نیفزود. از همان دم كه گام از زندان بیرون نهاد، چونان پولادى آبدیده، با عزمى استوارتر از گذشته، راه مبارزه را پى گرفت. (سندهاى شمارهى 0077 تا 0086) نه تنها در محافل خصوصى، كه در مجامع عمومى نیز -در سختترین شرایط اختناق - با گفتار و رفتار، ضربههایى بس كوبنده بر هیولاى بیم فرود مىآورد و به هواداران نهضت روحیه و نشاط مىداد. (سند شمارهى 0084) نگاهى به فضاى جامعه در سال 45 اینك فرصتى است مناسب براى بررسى فضاى سیاسى ایران، در سال 45. رژیم در سیاست خارجى، بیش و كم از مشكلاتى رنج مىبرد، هر چند كه چندان انعكاسى نداشت: از یك سو، به نظر مىرسید كه هویدا در برقرارى موازنه و جلب رضایت شوروى - با خریدهایى تسلیحاتى - اندكى زیادهروى كرده است. از سوى دیگر، در جریان جنگ اعراب و اسرائیل، موضع آمریكا پسند رژیم عواطف مذهبى مردم را سخت جریحهدار كرده بود. در همین حال، تشنج در روابط سیاسى ایران و عراق به اوج رسیده بود، كه نمودى روشن از امداهاى غیبى براى نهضت ارزیابى مىشد. چه، با نبودن چنین تشنجى فشارهاى بیشترى بر حضرت امام و حواریونش در نجف سنگینى مىكرد. كودتاها و ضد كودتاهاى عراق را نیز اگر با چنین دیدگاهى بررسى كنیم، خالى از لطف نیست. در همین حال، سركوبى نهضت آهنگ بسیار تندى داشت و در همان روزهاى اول سال، قم شاهد یورشى سخت و دستگیرىهایى گسترده بود كه پىآمد پارهاى واكنشها تشكیل كمیسیون حفظ امنیت اجتماعى بود، در ساعت 9 صبح روز 45/2/3 و امضاى حكم تبعید شمارى از عناصر پىگیر و فعال، و دستور مراقبت بیشتر، بر اعمال شمارى دیگر. (سند 0089/1 و 0089/2) كشف جمعیت سرى اصلاح حوزه در چنین فضایى اساسنامهى جمعیتى در قم به دست رژیم افتاد كه حساسیت دستگاه اطلاعاتى و امنیتى را بیش از پیش برانگیخت و متوارى شدن او را در پى داشت. (براى آشنایى با جزییات بیشترى در این زمینه، ر.ك به نشریهى یاد، شمارهى 20، صفحات 10 تا 19) شگفتا كه در همان شرایط نیز از هر فرصتى براى روشنگرى به سود نهضت بهرهبردارى مىكرده است. (سند شماره 0098) به هر حال، بخش عمدهاى از سال 45 را به دلیل كشف اساسنامه ى جمعیت سرى - كه از پایگاههاى مهم نهضت به شمار مىرفت - متوارى بود، كه سرانجام بر آن شد رحل اقامت از قم به تهران افكند. (سندهاى شمارهى 0087 تا 0103). تألیف كتاب امیركبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار ثمرهى درخشانى است از نخستین ماههاى اقامت در تهران با یك زندگى نیمه مخفى. ارزشمندترین دستآورد این زمان تحكیم بیش از پیش دوستى و صمیمیت اوست با مقام معظم رهبرى، حضرت آیتالله خامنهاى؛ هرچند كه این دوستى بر سابقهاى دور استوار بود، با این همه زندگى مشترك چند ماهه، به صورت نیمه مخفى، در تحكیم پایه هایش نقشى ماندگار داشت. نیمهى اول سال 46 رفتهرفته، تداوم زندگى نیمه مخفى در تهران كمرنگ و كمرنگتر و تبدیل به زندگى عادى مىشد. چنان كه از 46/4/10، سخنرانىهاى هفتگى او در مسجد موسى بن جعفر - كه از پایگاههاى پرآوازه و مهم نهضت در جنوب تهران بود - موجى گسترده پدید آورد و آن پایگاه را بیش از پیش رونق بخشید. مكبت حسین نیز از نخستین محافلى است كه سخنرانىهایش را - در این احوال - آغوش گشود. (سند شمارهى 106/1 تا 117).
گویى ساواك نیز در دستگیرى مجدد او در آن روزها از شتابزدگى پرهیز داشت؛ نمىدانیم، چه بسا ساواك امید داشت كه با تعقیب و مراقب به سر نخهایى دست یابد. این در شرایطى بود كه نهضت به حضور او در تهران سخت نیازمند بود، هم از نظر فرهنگى و هم فراتر از آن، از نظر سیاسى. چنان كه مىتوان پیدایش كانونها و پایگاههایى مانند مدرسه ى رفاه و جلسات متشكل روحانیت مبارز را از ثمرات آن برشمرد. ساواك نیز با حساسیت در تعقیب و مراقبت از او فعال بود و هرازگاه برگى به پروندهاش افزوده مىشد. (سند شمارهى 0118 تا 0128) بگذریم كه در شرایط پنهان كارى گامجاى تلاشها بیشتر گم مىشود و كمتر سرنخى از آن به دست رژیم مىافتاد. جشنهاى تاجگذارى در نیمهى دوم سال 46، برگزارى جشنها تاجگذارى بهانهى دیگرى شد براى سركوبى و خشونت بیشتر، هم در واكنش نسبت به تحركات تازهى نهضت و موضعگیریهاى حضرت امام در نجف، و هم به عنوان پیش یرى از فعالیتهاى قابل پیشبینى. چنین بود كه نمایندگان حضرت امام در قم تبعید شدند و كتابخانهى معظم له نیز غارت شد. در چنین فضایى، اعلامیهاى با عنوان عزایى به نام جشن منتشر شد كه در پىگیرى آن گامجایى از او كشف شد و به دستگیرى مجددش به تاریخ 46/8/20 انجامید و بار دیگر بازجویىها آغاز شد، هر چند نه به خشونت بازجویىهاى گذشته. این بار نیز پایدارى و هوشیارى او كارسازى بسیار داشت، گرچه محكومیتى نه چندان زیاد پىآمد این دستگیرى بود. (سند شمارهى 0129 تا 0163). اینك فرصتى است مناسب تا از نقش شخصیتى چون شادروان آیتالله سید احمد خوانسارى در چنین رویدادهایى یاد شود. (سند شماره 0139) تا فراموش نكنیم كه هر چند خط مشى سیاسى چهرههایى چون او با مشى سیاسى روحانیت مبارز متفاوت بوده است، اما پیوندى مشترك و مستحكم را در این میان، باید مانع گسستگى این مجموعه ارزیابى كرد. سال 1347، در یك نگاه فشار روزافزون رژیم، هر چند نیروهاى مبارز را در تنگنایى سخت قرار مىداد، با این همه، در همین تنگنا نیروها پالایش مىشدند. در این پالایش طبیعى، همچنان تنها عناصرى به نهضت وفادار مىماندند كه شخصیتى استوار داشتند. چه جاى تردید كه باید یك مبارز را با چنین ویژگى، از هزاران تماشاچى متزلزل ارزشمندتر داشت. چنین بود كه در سختترین شرایط اختناق كه نمایندگان حضرت امام در قم، چونان دیگر استوانههاى نهضت، تبعید و زندانى بودند و مدارس علوم دینى - از جمله مدرسهى حاج ابوالفتح تهران - با دسیسهى سازمان اوقاف آلت دست ساواك به حال تعطیل در آمده بود، آرى در فضایى چنین، عناصر وفادار به نهضت، هیچ فرصتى را در تعقیب هدفهاى مبارزه نادیده نمىگرفتند. از درج آگهى تسلیت و برگزارى مراسم یادبود، تا مجالس سوگ و سرور اهل بیت (سندهاى شمارهى 180، 0175، 0165، و نیز سند 0164) از ورزشگاه امجدیه (دو سال بعد مسابقهى فوتبال بین ایران و اسرائیل بهانهاى براى ابراز احساسات شدید بر ضد اسرائیل شد.)، تا مراسم مذهبى باشكوه و جهان شمول حج (همه سال پیام حضرت امام در حج پخش مى شد. سال 47 با توجه به سفر شاه و حضورش در مراسم حج، این اقدام مفهوم دیگرى داشت.)، از كمك به زلزلهزدگان خراسان، تا امداد مبارزان فلسطین - كه بدین منظور حسابى با امضاى حضرات آیات علامهى طباطبایى، شهید مطهرى و سید ابوالفضل موسوى زنجانى افتتاح و رسما اعلام شده بود.
در همین زمان، كودتاى حزب بعث را در عراق كه طى آن حسن البكر رییس جمهور شد، در مجموع باید - در آن شرایط - به سود نهضت ارزیابى كرد. تبدیل جلسات مذهبى به پایگاه مبارزه هر چند كه سیاسى شدن مساجد و حسینیهها را از پىآمدهاى حماسهى 15 خرداد - در همه جاى كشور - باید به حساب آورد، اما حضور او در تهران فصل دیگرى است از این داستان: از مسجد قائمیه در پل سیمان و جلسهى قرائت قرآن در حسینآباد بىبى زبیده - جنوبىترین نقطهى تهران - تا جلسات پىدرپى و پرشور هیئت انصار الحسین (سندهاى شماره 0167 تا 0260/1، 0255/2 تا 0353.) و مسجد هدایت (سند 0305/1 تا 0317) - در مركز شهر - تا حسینهى ارشاد در شمال تهران، (سندهاى شمارهى 0257/1 تا 0258 و 0295/1 تا 0295/2، 0331/1 تا 0331/2)، همه جا مردم با عشق و عطش از سخنرانىهایش استقبال مىكردند و امید مىگرفتند. این جلسات لبریز از شور و نشاط تا چندى، به رغم ممنوع المنبر بودن او پىگیرىهاى ساواك (سند شماره 0333-0338)، ادامه داشت. گفتنى است این سخنرانىها از دو نظر - در آن سال - مهم و ارزشمند بود: 1. از نظر سیاسى، كه نقش آن در فروزان داشتن آتش مبارزه، بىنیاز از هر توضیح است. 2. از نظر فرهنگى، با توجه به حضور جدىتر سازمانهاى مخفى و متشكل وابسته به ماركسیستها و جریان كمونیستى در صحنه، و ترویج ایدئولوژى الحادى در میان نسل جوان. پیوند با دانشجویان مبارز خارج كشور تلاش در تحكیم و تعمیق پیوند با نهادها و نیروهاى مبارز در فراسوى مرزها - كه فراهم شدن زمینهى آن از ارزشمندترین دستآوردهاى حماسهى 15 خرداد است - فصلى دیگر از كارنامهى اوست، هر چند انعكاس آن در گزارشهاى ساواك بسیار كمرنگ است (سندهاى شمارهى 0320 تا 0321/5 و نیز 0343 تا 0344)، و از آن كمرنگتر - كه بسا ردیابى آن جز در بایگانى خاطرهها امكانپذیر نباشد - پیوند اوست با نهادها و سازمانهایى كه در آن روزگار پرچمدار مبارزه با اسرائیل بودند. جمعبندى مسائل عمدهى نهضت در سال 48 با هوشیارى و متانت حضرت امام از یك سو، و روند تحولات ایران و عراق از دیگر سو، پیشبینىهاى كارشناسان ساواك تحقق نیافت و سرنوشت، رهبر نهضت اسلامى را بر بلنداى مرجعیت جاى داد.
آنچه در این سال بر ابهت و شكوه حضرت امام مىافزود، موضعگیرىهاى بهتآورش در دفاع از آیتالله حكیم و ایرانیان مقیم عراق بود كه از سوى حزب بعث مورد اهانت و آزار بودند. آتشسوزى مسجدالاقصى در این سال احساسات هواداران نهضت اسلامى را شعلهور ساخت. در همین حال، جدایى روحانیت سنتى از نهضت و راه امام، كه هر روز نمایان و نمایانتر مىشد، به جریاناتى دیگر فرصت حضور بیشتر و بیشتر در صحنهى مبارزه مىداد؛ جریاناتى كه در براندازى رژیم با نهضت اسلامى هم سویى داشتند، در حالى كه براى آیندهى كشور خواب و خیالهایى دیگر مىپروراندند. در این میان، عالم نمایانى كه ترس خود را از رژیم با توجیهاتى چونان دفاع از ولایت سرپوش مىنهادند، روحانیت مبارز را تخطئه و تضعیف مىكردند؛ این همه در حالى بود كه نشانههاى ظاهرى بیانگر استوارى رژیم بود، با موقعیت بسیار مطلوبى از نظر سیاست خارجى و روابط بینالملل. طرح شعار حكومت اسلامى در جمعبندى آنچه اشارتى رفت، تصویرى از مسائل سال 48 در نگاه مىنشیند كه مواضع و عملكرد حضرت امام را جلوه و درخششى ویژه مى دهد: حضرت امام از یك سو با فرود آوردن نهیب فریاد بر سر عالم نمایان مخالف مبارزه - با عنوان روحانیون دربارى - به تقویت روحانیت مبارز مىپردازند، از سوى دیگر، با طرح شعار حكومت اسلامى - با عنوان ولایت فقیه - بر سینهى خیل نامحرمانى كه بیم آن مىرفت كه در صفوف مبارزان رخنه كنند دست رد مىزنند و همچنان با طرح بحثهاى اخلاقى، معنویت مبارزه را مورد تأكید قرار مىدهند و در تضعیف گرایش به مادیگرى - كه در آن روزها آفت نهضت بود - مىكوشند. و او سخت مىكوشید كه با آنچه در آن روزها بر ایران مىگذشت، كاستىها را جبران كند، جاى خالى رفیقهاى نیمه راه را پر كند، نسل جوان را یارى دهد و آتش مبارزه را با كمك در پخش پیامهاى رهبر، فروزان نگه دارد. این همه، در شرایطى بود كه عوامل اطلاعاتى رژیم با همهى امكانات، او را در منظر خود داشتند و مىكوشیدند هر گامجایش را با صد نگاه پى گیرند. (سند شمارهى 0353 تا 0377). او نیز از یك سو در هدایت نیروها و پیشگیرى از سوءاستفادهها، به هر بهانه و با هر شعار، مىكوشید (سند شماره 0378/1 تا 0381/2)، و از سوى دیگر با حضور در جلسههاى تشكل یافتهى روحانیت مبارز در جهت گسترش و تقویت جبههى هوادار نهضت و امام تلاش مىكرد. (سند شمارهى 0382 تا 0426/2) هم زمان با سخنرانىهاى پىدرپى در مسجد هدایت، هیئت انصارالحسین، جلسههاى خصوصى و مسجد همت تجریش - كه رفتهرفته، به صورت پایگاه دیگرى براى نهضت در آمده بود - حضور نسلى نو و بالنده را در فرازى حساس از تاریخ پاسدارى مىكرد. (سندهاى شمارهى 0428/1 تا 0490) به این همه، باید تلاشهاى ظریفترى را افزود كه نیازهاى نو به نو مبارزه زمینهسازشان بود و مىبایست چنان انجام شود كه نه تنها از چشم و گوش دشمن و عناصر مشكوك، كه حتى از چشم و گوش بسیارى از دوستان، پنهان باشند؛ در این مورد به نمونهاى بسنده مىشود كه از آن انعكاسى كمرنگ در اسناد به جاى مانده است، و بیش از این را تنها باید از بایگانى خاطرهها فرا كشید: در پى طرح بحث ولایت فقیه در نجف، نخستین گامى كه براى تكثیر جزوههاى آن برداشته شد، با اطلاع و حمایت بىدریع او بود. با این همه، واكنش او در جلسهى دوستان صمیمى چنان بود كه گویى كمترین اطلاعى در این زمینه ندارد. (سندهاى 0472/1 و 0472/2). نگاهى به فضاى سیاسى كشور در سال 49 سال 1349 هجرى شمسى، شاهد رویدادهایى است كه هر یك بیش یا كم، بر روند و سرنوشت نهضت اسلامى در كشورمان اثر گذاشتهاند. اهم این رویدادها را مىتوان چنین برشمرد: 1. درگذشت جمال عبدالناصر و انتخاب انور سادات به ریاست جمهورى مصر. 2. برقرارى مجدد روابط سیاسى مصر با ایران، اندكى پیش از درگذشت ناصر. 3. زمامدارى حافظ اسد در سوریه، در پى كودتاى بىخونریزى. 4. حضور گستردهى سرمایهگذاران آمریكایى در ایران كه شهادت آیتالله سعیدى را به دنبال داشت. 5. رحلت آیتالله العظمى حكیم در عراق كه هواداران حضرت امام را بر آن داشت تا بىپرواتر از گذشته، در جهت ترویج مرجعیت حضرت امام تلاش كنند و واكنش رژیم و تبعید تنى چند از مدرسین قم را در پى داشت و حساسیت بیشتر نسبت به پایگاههاى نهضت در تهران و تبعید و دستگیرى شمارى از چهرههاى برجستهى روحانیت مبارز. نقش مهم جلسهى روحانیت مبارز از اولین سالهاى حضور او در تهران تشكلى در میان شمارى از روحانیون هوادار نهضت شكل گرفت كه كانون مقاومتى بود در بدترین روزهاى اختناق، با جلسههاى هفتگى. مىتوان گفت كه نقش این جلسهها در بهرهبردارى از مجالس یادبود آیتالعظمى حكیم و رودروریى با جبههاى از روحانیت سنتى كه خواهان انزواى حضرت امام بودند، بر روند و سرنوشت نهضت بسیار مهم و اثرگذار بوده است. (سندهاى شمارهى 0498/1 تا 0504/2) از این پس رژیم با حساسیت بیشترى، حضور او را در پایگاههاى چونان هیئت انصارالحسین پىگیرى مىكرد. (سندهاى شماره 0507 و 0509) با این همه، نه تنها او فعالیت گذشته را ادامه مىداد، حتى در سنگرها و پایگاههایى جدید حضور مىیافت كه در این میان، نقش وى را در محال دانشگاهى و نیز حسینیهى ارشاد، با دقت بیشترى باید بررسى و تحلیل كرد. (سندهاى شمارهى 0524/1 تا 0572/2). موج مبارزهى مسلحانه سال 1350، نقطهى عطفى است در تاریخ انقلاب اسلامى ایران. با نگاه به گذشته و بر پایهى جمعبندى پىآمدهاى حماسهى 15 خرداد، اینك مىتوان گفت: گروههاى مسلح و متشكل، با محوریت دو سازمان نیرومند به نام سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریكهاى فدایى خلق ایران، و - در غیاب حضرت امام - با داعیههایى، ناگهان در صحنه حضور یافتند، با گزینش سنجیدهى زمانى مناسب؛ زمانى كه رژیم، برگزارى جشنهاى 2500 ساله را در سطحى گسترده تدارك مىدید. هر چند كه این حركت در روند انقلاب به سرنوشتى اسفبار دچار شد؛ اما در تلحیل آن باید پژوهشى گسترده صورت گیرد كه در حوصلهى این دفتر نیست؛ با این همه، جنبش مسلحانه در آن جو خشونت و اختناق، چنان جاذبهى نیرومندى داشت كه از نسل جوان دل مىربود و چشم و گوشش را بر هر نغمهى مخالف فرومىبست. به ویژه كه در غیاب حضرت امام و با فشارهاى رژیم، میدان براى مقابلهى با آن خالى مانده بود. شمار شخصیتهاى روحانى كه به مبارزه وفادار مانده بودند اندك مىنمود، هر چند كه خیل فرزندان فیضیه را دل در گرو عشق امام بود. بگذریم كه كسانى هم از پشت یاران را خنجر مىزدند.
اگر بخواهیم تصویر روشنترى از فضاى آن روزها ارائه كنیم، مىتوان اشارهاى كرد به داستان بازگشت آیتالله شهید دكتر بهشتى و جوسازى وحشتناكى كه به بهانهى برخى اظهارنظرهاى وى - هم سو با كتاب مسألهى حجاب آیتالله شهید مطهرى - در حسینهى ارشاد، ترتیب یافت. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. مثال دیگرى كه فضاى آن روزها را تا حدودى در نگاه مىنشاند، دشوارهایى است كه در برگزارى مراسم یادبود مهندس پسندیده - فرزند آیت الله پسندیده - براى هواداران نهضت پیش آمد. اما و اگرهاى تاریخ واقعیت این است كه در تاریخ، پسبینى آسانتر از پیشبینى نیست. به راستى اگر در آن روزها پایگاههایى چونان هیئت انصارالحسین، مسجد هدایت، مسجدالجواد، حسینیهى ارشاد...نسل جوان و شیفتهى انقلاب را پذیرا نمىبودند، یا شمارى انگشتشمار چونان او به نهضت وفادار نمىماندند، چه پیش مىآمد؟ پاسخ به پرسشهایى از این دست، بسیار دشوار است. به هر حال او مىبایست بار سنگینى را - كه بسیارى از برداشتن آن شانه خالى كرده بودند - به دوش مى كشید. چنین بود كه هم زمان، دو گونه تلاش ناسازگار را تن مىداد. 1. تلاشهاى پشت پرده كه ردیابى آن جز در لابلاى اسناد و - بیش از آن - در پردهى خاطرات، امكانپذیر نیست. (سندهاى شمارهى 0575/1 تا 0603/1، 0597، 0581، 0576 و 0607/1، 0306/2 و 0610/1، 0607/2 و 0627/1، 0620، 0613، 0610/2 و 0635/1، 0627/2 و 0637/1، 0635/2 و 0647/1: 0637/2 و 0652، 0647/2). 2. تلاشهاى آشكار كه در این سال بیش از پیش در اوج بود، چنان كه بهار این سال با سخنرانى در رفسنجان - با بهرهگیرى از فرصت تعطیلات عید - آغاز مىشود. (سندهاى شمارهى 0574/1 و 0574/2) و به رغم حساسیت رژیم - به خاطر برگزارى جشنهاى 2500 ساله و پیشبینى كارشكنىهایى از سوى انگشتشمار عناصرى چونان او، (سندهاى شمارهى 0630/1، 0622، 0616 و 0630/2). و به رغم، ممنوع المنبر شدن وى (سندهاى شمارهى 0594 و 0595 و 0602) همچنان در مجالسى چون هیئت انصارالحسین، مسجد هدایت، مسجد الجواد و غیره حضور مىیابد و علاوه بر آن به شهرهاى همدان (سندهاى شمارهى 0600/1 و 0600/2)، قزوین (سندهاى شمارهى 0631/1 تا 0634/2) و اصفهان (سندهاى شمارهى 0614 تا 0615 و 0619) نیز سفر مىكند و خشم رژیم را بیش از پیش برمىانگیزد. هر یك از این سخنرانىها را مزاحتهایى چون احضار و بازداشت پىآمد بود. هر چند به زندان نینجامید. در این میان، تنها در اصفهان با خشونت بیشترى برخورد شد، كه چند روزى زندان آن شهر را هم تجربه كرده است. دستگیرى مجدد سرانجام، بار دیگر به تاریخ 50/7/14 دستگیر و به زندان قزل قلعه سپرده مىشود كه دیگر بار، موجى از نگرانى دوستان را در پى دارد و هر هفته، خیل هواداران نهضت در پایگاهى چند - به ویژه هیئت انصارالحسین - جاى او را با حسرت و تأسف خالى مىدیدند. براى، بازجویى، شكنجه و تهدید، به هیچ وجه تازگى ندارد، و با هوشیارى این مرحله را نیز مىگذراند. (سندهایشماره 0653 تا 0685/2). روند مبارزه در سال 51 در سال 51 كه رژیم شاه به ظاهر موقعیت مطلوبى از نظر سیاست خارجى داشت، چنان كه مىتوان گفت - صرفنظر از تشنج در روابط ایران و عراق و برخى كشورهاى عربى هم جوار - مشكل عمدهاى دیده نمىشد، در همین حال، مشكلات حادى در كشور نمودار بود.
در این سال، 130 مورد انفجار مهم، 12 زد و خورد خیابانى، 8 مورد اعدام فردى و گروهى و صدها مورد دستگیرى سیاسى، فضاى سیاسى كشور را دگرگون كرده بود. دانشگاهها ناآرام بود، به ویژه شورش در دانشگاه تبریز، رژیم را با موجى از نگرانى در تنگنا گذاشته بود. فیضیه نیز صحنهى تظاهرات مكرر و چشمگیرتر از گذشته بود كه در پىآمد آن - گذشته از دستگیرى شمارى از فضلا و طلاب - مىتوان به سربازگیرى طلاب اشاره كرد. ترور سرتیپ طاهرى و مرگ سرهنگ مولوى در ساحنهى هوایى، موجى از شادى - به ویژه در تهران - به دنبال داشت انفجارهاى پىدرپى در جریان سفر نیكسون به تهران خشم رژیم را برانگیخته بود. براى كسانى مانند او كه مبارزه با رژیم را جدى گرفته بودند، چنین تحولى، بسیار مهم ارزیابى مىشد و طبیعى بود كه از پارهاى كاستىها - در سازمانى كه در این تحول نقش عمده را داشت، هر چند كه زمینهى اصلى آن را حماسهى 15 خرداد فراهم كرده بود - با اغماض بگذرند و به حل و جبران آن بكوشند و امیدوار باشند. از سوى دیگر، انحرافهاى فكرى سازمان، در آغاز چندان آشكار نبود و شمارى از سران، در ظاهرسازى و ریاكارى، بسیار چیرهدست بودند. چنین بود كه با پیش زمینههایى از گذشته، زندان قزل قلعه در واپسین ماههاى سال 50 و نخستین ماههاى سال 51، زمینهاى براى ارزیابى او از موج نوین و مبارزهى مسلحانه شد، با نگاهى در مجموع مثبت كه حمایت مشروط وى از این جریان را در پى داشت؛ هر چند كه از این حمایت سوءاستفادههاى ناجوانمردانهاى شد، ولى نمىتوان این واقعیت آشكار را منكر شد كه در تقویت نهضت اسلامى نیز، این جریان بىتأثیر نبوده است كه ارزیابى آن، موضوع پژوهش و تحلیلى است پیچیده و ظریف، به دور از تنگنظرى و تعصب. او بار دیگر به زندان افتاد، مدت این زندان، چیزى كمتر از یك سال بود: دو ماه در اوین قدیم، دو ماه در قزل قلعه و چند ماه در زندان عشرتآباد. هر یك از این مراحل دستآوردى داشت، در اولین و در سلول انفرادى كه فرصت هیچ كارى نبود، حدود نیمى از قرآن را حفظ كرد. ماههاى نخستین از سال 51 را در زندان قزل قلعه پشت سر گذاشت و پس از آزادى، از همان لحظهى نخست (سندهاى شماره 0686 تا 0687) با احساس مسئولیت سنگین در شرایط حساس جدید - بىپروا به تلاشى جدىتر از گذشته پرداخت، چنان كه حساسیت رژیم را بیش از پیش برانگیخت. و بار دیگر دستگیرى او را آهنگ كردند. (سندهاى شمارهى 0688 تا 0738/2) و چند هفته پس از آزادى در رفسنجان بازداشت و پس از چند روز تحمل زندان در كرمان به قزل قلعه در تهران منتقل شد و چهل و پنج روز دیگر در زندان انفرادى ماند. در همین دورهى كوتاه زندان، یادداشتهاى ارزشمندى در موضوع «اشرافیت در قرآن» با استفاده از قرآن كه تنها مونس او در زندان بود تهیه مىكرد. پس از رهایى، در حالى كه نامش در ردیف اول لیس ممنوع المنبرها بود، (سند شماره 0740)، تلاش مىكرد تا از فرصت رمضان به سود مبارزه بهرهبردارى شود (سند شمارهى 0748)، و خود نیز از مجامعى براى سخنرانى استفاده مىكرد (سندهاى شمارهى 0757 و 0764/1 تا 0797/2)، علاوه بر حضور مستمر در جلسههاى هماندیشان، پس از تعطیل جلسهى گذشته، به دلیل اطلاع از رخنه كردن عوامل ساواك در آن. (سندهاى شمارهى 0765/1 و 0765/2).سرانجام، ناگزیر سخنرانى در مجامع عمومى - به ویژه هیئت انصار الحسین -را به دیگران وانهاد (سند شمارهى 0798/1 و 0798/2)، و خود تلاشهاى اساسىترى را عهدهدار شد. موج گستردهى تبعید مدرسین قم، در پى تعطیل پایگاههاى نهضت در تهران هرچند موقعیت رژیم در سیاست بینالمللى بیش از پیش تثبیت شده ارزیابى مىشد و تلاش وزارت خارجه در ایجاد موازنه در سیاست خارجى موفقیتآمیز به نظر مىرسید، با این همه، موج فزایندهى نارضایتى در نسل جوان دانشگاهى و پیوند معنوى نسل نو حوزه با دانشگاه و اتحادشان در گرایش به براندازى رژیم، به صورت مشكلى سیاسى و اساسى نمایان شد.
در این میان، جنگ اعراب و اسرائیل و پىآمدهاى آن، این مشكل را بغرنجتر و پیچیدهتر كرد؛ چرا كه، با همهى تلاش تبلیغاتى رژیم در جهت القاى این باور كه شاه را نقشى است میانجىگرانه و اصلاحگرایانه، تبلیغات نهضت، شاه و اسرائیل را در یك جبهه قلمداد مىكرد و موج عواطف اسلامى را بر ضد آن برمىانگیخت. در همین شرایط، موضعگیرى مردم در حمایت از مبارزان فلسطین، موجى شكننده را به سوى رژیم گسیل مىكرد. افزون بر این همه، آنچه در این سال افغانستان پیش آمد و پىآمدهاى قابل پیشبینى آن نیز براى رژیم خالى از نگرانى نبود. افزایش نرخ نفت هم در این سال واكنشها و پىآمدهاى داشت كه در تحلیل سیاست خارجى و داخلى ایران در آن زمان نباید نادیده گرفت. شاید بتوان با جمعبندى نكتههاى بالا و ترسیم فضاى سیاسى كشور در سال 52، تا حدودى ریشهیابى و زمینهشناسى خشونت رژیم را در سركوبى نهضت، توفیق یافت. به هر حال ساواك با خشونت به قلع و قمع هواداران نهضت پرداخت و علاوه بر دستگیرى گستردهى دانشجویان و طلاب، و در پى تهاجم به مسجد هدایت، مسجد الجواد و حسینهى ارشاد و پایگاههاى نهضت در تهران در سال 51، حوزهى قم را در این سال مورد یورش قرار داد و شمارى در خور ملاحظه از فضلا و مدرسین را به سرتاسر كشور تبعید كرد. اینگونه تلاشهاى رژیم، هر چند كه موجى از ترس و وحشت را در كوتاه مدت در پى داشت، در بلند مدت به سود نهضت انجامید. حضور هر تبعیدى در هر منطقه، شعاع مبارزه را گسترده و گستردهتر مىكرد، چنان كه تعطیل شمارى از پایگاههاى نهضت، پیدایش پایگاهى جدید را به دنبال داشت. در مثل، اگر مسجد هدایت، مسجد الجواد و حسینیهى ارشاد بسته مىشد، نام پایگاهى دیگر چون مسجد جاوید بر سر زبانها مىافتاد... در فضایى با این ویژگىها، و در حالى كه ساواك از همه سو در مراقبت او نیروهایش را بسیج كرده بود (سندهاى شمارهى 0806 تا 0814) او از یك سو در جهت هدایت موج عواطف ضد صهیونیستى تلاش مىكرد، (سندهاى شمارهى 0827 تا 0851)، و از دیگر سو با پیوندهاى ناشى از امدادرسانى به فلسطینىها از رهگذر سفارتخانههاى كشورهاى عربى، در جهت دامن زدن به موج مبارزه بر ضد رژیم و گسترش دامنهى آن به فراسوى مرزها مىكوشید. نمونهاى از این تلاش، سبب سازى ظریفى است در وادار كردن سفارت مصر، تا عراق را تحت فشار قرار دهد و از همكارى با رژیم، در انتقال حضرت امام از نجف، كه آن روزها شایعههاى نگران كنندهاى در این زمینه پخش شده بود. (سندهاى شمارهى 0818/1 و 0818/2)، باز دارد. سال 51-53 خشونت روز افزون رژیم او را در این مقطع به پنهان كارى هر چه بیشتر كشاند؛ چنان كه هر چه عوامل اطلاعاتى رژیم بیشتر مىكوشیدند، كمتر سرنخى نصیب مىبردند. (سندهاى شمارهى 0828/1 تا 0847) پارهاى اسناد بیانگر این واقعیت است كه اگر در رویدادى - چونان دستگیرى بعضى دوستان - نیاز به خبرگیرى از سرنوشت آنان بود، از روابط خانمها - كه به هر حال انعكاسى طبیعىتر داشت -استفاده مىشد. (سند شمارهى 0844). یكبار هم حضور همسر او در جمع بانوان متحصن در قم براپیش پىآمدى داشت، چنانچه دیگر بار، در سفرى به نوق، در رفسنجان دستگیر و پس از حدود پنجاه روز آزاد شد. هوشیارىاش در این دستگیرى، ساواك را به موضع انفعال كشانید كه زمینهاى شد براى فراهم كردن ملاقاتى با مقدم. او كوشید كه از این ملاقات در جهت حل مشكلى اساسى و برداشتن سدى از راه مبارزه سود جوید و مقدم را قانع كند كه شكنجهها و اهانتهاى بىحساب نه تنها مجاهدان را از میدان به در نمىكند كه مصممتر نیز مىكند. در ترسیم فضاى سال 53 یادآورى نكتههایى سودمند است: با درگذشت آیتالله شاهرودى كه - به ویژه در استان خراسان - مقلدان فراوانى داشت، زمینهى دیگرى در ترویج مرجعیت حضرت امام فراهم شد. شاید به همین دلیل، مشهد شاهد خشونت سختترى بود كه دستگیرى مقام معظم رهبرى را كه - در آن استان محور اصلى نهضت بود - در پى داشت. درگذشت حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ حسین غفارى در زندان قصر نیز در قم بازتابى بسیار گسترده داشت، با شایعاتى فراگیر به عنوان شكنجه و شهادت وى. موضعگیرى حزب مردم در مجلس نیز در این سال پرسش برانگیز و زمینهى پژوهشى جدى است. از مسائل داخلى كه بگذریم، در سیاست خارجى نیز رویدادهایى مهم اثرگذار بود كه عمدهى آن، حل اختلاف ایران و عراق است و انعقاد قراردادى میان دو كشور در الجزایر به عنوان كشور میزبان، كه پیروزى قابل توجهى براى ایران ثبت كرد. شركت در عرفات به عنوان نمایندهى فلسطین در سازمان ملل نیز آغاز حركتى بود در جهت حل یكى از مشكلاتى كه همواره براى رژیم شاه نیز مسئله آفرین بود.
بدینسان مىتوان گفت كه رژیم به چشمانداز روشنترى در موقعیت جهانى خود چشم دوخته بود. در همین حال در پیوند با افزایش نرخ نفت، امكانات مالى بیشترى در اختیار رژیم قرار گرفت. سال 53-54 با تنگ شدن عرصه بر مبارزان، هر جریانى مىكوشید ضلعى از میدان مبارزه را به فراسوى مرزها بكشاند و بیرون از كشور، هستهها و پایگاههایى ایجاد كند. با حضور امام در عراق، زمینهسازى مطلوبى در این میدان براى نهضت اسلامى شده بود كه نیاز به تقویت، بهرهبردارى و رسیدگى داشت. چنین بود كه سفرهایى بیرون از مرزها و در دو نوبت، بخشى عمده از كارنامهى مبارزاتى او را در این مقطع به خود اختصاص داد، با دست آوردهایى فراوان و ارزشمند، به ویژه دیدار و گفت و گو با امام پس از سالهاى سنگین فراق و نیز بازدید اردوگاههاى فلسطین، همراه امام موسى صدر، و ایجاد هماهنگى بین نیروهاى مبارز اسلامى ایرانى با امكانات مطلوب شیعیان لبنانى و مجاهدان فلسطین. سوریه و لبنان، عراق، فرانسه، انگلیس، آلمان، هلند و ایالتهایى از آمریكا را با این انگیزه در نوردید. ژاپن، تركیه، پاكستان، ایتالیا، یوگسلاوى و كشورهاى اسكاندیناوى - هر یك به دلیلى - به این مجموعه اضافه شدند. كمك به نیروهاى همراه در خارج و تلاش براى رفع اختلافات و ابهاماتشان بخشى از ثمرات آشكار این سفرهاست. از سوى دیگر، آشنایى با دو رویهى تمدن غرب از ضرورتهایى بود كه هر كس انگیزه و فكرى اصلاحى داشت نیاز به آن را احساس مىكرد. در این سفرها براى او هم فرصتى پیش آمد كه چنین نیازى را پاسخگو باشد. از دیوار برلن تا موزهى بمباران هیروشیما، از آسمان خراشهاى شیكاگو تا موزهها و مراكز فرهنگى لندن و از جنگلهاى ردوود تا محلههاى هالیوود... همه در این قلمرو قرار گرفتند. سال 54-55 گویى تقدیر الهى چنین است كه رژیمهاى خودكامه، در اوج موفقیت، با بازى هنرمندانهى سرنوشت به روند واژگونى كشانده شوند. در داستان انقلاب اسلامى ایران نیز یك بار دیگر ایران و جهان تماشاى چنین هنرى را در بازى سرنوشت فرصت یافتند: سال 54 - در پى قرارداد الجزایر - هویدا به عراق سفر كرد. گویى رژیم در ایجاد موازنه در سیاست خارجى به جایگاه دلخواه رسیده است؛ چنان كه این جایگاه، ستایش مقامات رسمى چین كمونیست را - كه در آن روزها قبلهى جریانات چپ در این مرز و بوم بود - نیز برانگیخت. اظهارات شاه هم بیانگر این نكته بود كه در میان رهبران كمونیست مشكلى جز با فیدل كاسترو اظهارات شاه هم بیانگر این نكته بود كه در میان رهبران كمونسیت مشكلى جز با فیدل كاسترو برجاى نمانده است. پیوند تنگاتنگ ایران و غرب به ویژه آمریكا نیز بیش از پیش مستحكم مىنمود، چنان كه خشم و حسادت شیوخ جنوب خلیجفارس به ویژه عربستان را برانگیخته بود. در سیاست داخلى نیز، اعلام مواضع ماركسیستى سازمان مجاهدین خلق - به رغم اندرزهاى عالمان مبارز - موجى از شادى رژیم و نومیدى قشرهاى مبارز را در پى داشت، و در پى آن دستگیرى حضرات آیات طالقانى، هاشمى رفسنجانى، مهدوى كنى و.... هرچند كه با فاصلهاى كوتاه موج تندى از ترور و انفجار در تهران و سرتاسر كشور گزارش مىشد، ولى براى ساواك بیش از دیگران روشن بود كه این، نه از قدرت سازمان، كه از متلاشى شدن آن حكایت مىكند، چیزى همانند انتحار. اعلام تأسیس حزب فراگیر رستاخیز، تبدیل تاریخ هجرى به تاریخ شاهنشاهى و پارهاى الدرم بلدرهمهاى شاه در برابر غرب - در پیوند با افزایش نرخ نفت - همه ناشى از غرور و شاه و رژیم بود.... ناگهان گویى ورق برگشته است و نشانههایى از دوگانگى مهمى در سیاست آمریكا نسبت به شاه و رژیمش نمایان شد كه ملاقات شاه و راكفلر در جزیرهى خارك را مىتوان از واكنشهاى مربوط به این دوگانگى دانست.
در همین حال، در پارهاى مصاحبه هاى شاه، اشاره به وصیتنامهاى شد كه شایعهى بیمارى وى را دامن مىزد. نمىدانیم، شاید همین بیمارى، در دوگانگى سیاست آمریكا بىاثر نبود. به هر حال، پیروزى كارتر در انتخاب آمریكا، شاه و رژیم را نگران كرد. كارتر نیز كه ارزیابى درستى از قدرت مذهبیون و حضرت امام در ایران نداشت، با فشار بر شاه براى باز كردن فضاى سیاسى كشور، دست به اقداماتى زد كه به زودى پشیمانى او و حزبش را در پى داشت، هر چند كه دیگر دیر شده بود. سال 56-57 شگفتا: او كه در اوج اختناق رژیم و غربت انقلاب، همیشه در صحنه حضور داشت و عشق به مبارزه در راه آزادى و عدالت، لحظهاى آرامش نمىگذاشت و با همهى هوشیارى و فطانت و به رغم نیازى كه همگان در حراست از وى احساس مىكردند، هرازگاه دل به دریا مىزد و در استقبال خطر آغوش مىگشود، آرى، با این همه، بازى سرنوشت چنین پیش آورد كه در پرهیجانترین شرایط از مبارزه و مردم دور باشد! در محرم و عاشوراى 42 و در آستانهى حماسهى 15 خرداد، دست سرنوشت او را به بندان پادگانهاى نظامى كشانید. اینك نیز كه به هر حال، فضاى باز سیاسى پیش آمده است و هر روز خبرى هیجانانگیز موج مىافكند، خبرهایى چونان لغو محكامهى سرى نظامى، عفو پى در پى زندانیان سیاسى، برداشته شدن شكنجه، بهبود وضع زندانها، برداشته شدن گارد دانشگاه، بیانیههاى پىدرپى احزاب، نامههاى سر گشاده از چپ و راست، درج خبرهاى تظاهرات در روزنامهها، بازدید نمایندگان صلیب سرخ از زندانها، استعفاى مهرههاى پرآوازهى رژیم، تغییر كابینه، تظاهرات فراگیر دانشگاهها، اعلام موجودیت جمعیتهاى سیاسى، برپایى مجالس پرشكوه سیاسى، موج فزایندهى تظاهرات در خارج از كشور، در گذشت دكتر شریعتى و پىآمدهاى آن، و از همه مهمتر، رحلت آیتالله سید مصطفى خمینى - كه در آن فضا مشكوك تلقى مىشد - ناگهان چونان زلزلهاى سیاسى كشور را تكان داد و همهى محاسبات و معادلات را در هم ریخت.... اینك كه آتش انقلاب شعلهور شده است، سرنوشت، به او مجال جوشیدن در این آتش شعلهور را نمىدهد! با شمارى هماندیشان در گوشهى زندان اوین از دور دستى بر آتش دارند.
هرچند كه او و هم بندانش، زندان اوین را نیز به كانونى فعال بدل كرده بودند و در پاسخ به یكى از نیازهاى حساس و مبرم انقلاب نقشى بسیار مؤثر داشتند. (سند شمارهى 0879) او، با آن كه پروندهاى بسیار سنگین داشت، به ویژه با تكنویسى كینهتوزانهى وحید افراخته كه كوشیده بود بدترین ذهنیت را در مورد وى شكل دهد، (سندهاى شمارهى 0890/1 و 0890/2 و نیز سند شماره 0906/1 و 0906/2)، با این همه، قبل از آنكه به سرنوشت خویش بیندیشد، به سرنوشت انقلاب مىاندیشد. هر چند هوشیارى و زیركى وى در پنبه كردن رشتههاى عناصرى ناجوانمرد و چند چهره، در نگاه انقلاب آشنایان برگهایى است زرین در كارنامهى سیاسى او، اما از آن زرینتر و افتخار آفرینتر، برگهایى است نانبشته كه از نگاه دشمن پنهان مانده و در اسناد از آن انعكاسى نمىتوان یافت و ردیابى این همه جز با جست و جو در بایگانى خاطرهها امكانپذیر نیست. افزون بر این همه، تلاش فرهنگى اوست، بیرون و درون زندان كه این فرصت مىتوان به دو كار اساسى اشاره كرد: 1. تلاش در نگارش زندگى نامهى امامان معصوم كه در سالهاى 53-54 آغاز شد و ناتمام ماند و اینك شمارى از فضلاى حوزهى قم در تلاش تكمیل و پرداش آن هستند. 2. فراهم كردن بانك اطلاعات قرآنى كه كارهاى زیربنایى آن در زندان اوین به انجام رسید و اینك در جهت تكمیل و پردازش آن نهادى در قم پدید آمده است و مجلداتى از آن آثار منتشر شده است. آزادى از زندان سرانجام در پاییز سال 57، در طلیعهى بهار آزادى، با انقلاب مردم به پاخاسته درهاى زندان گشوده شد و مردم انقلابى ایران، حضرات آیات طالقانى، منتظرى، هاشمى رفسنجانى و دیگران را در آغوش گرفتند و در پیوند با رهبرى اسلامى در نوفل لوشاتو، كانونى نیرومند در ایران هدایت انقلاب را عهدهدار شد. از این پس، هر روز رویداد و رویدادهایى عظیم را شاهد بود كه در روز شمارهاى انقلاب اسلامى به بسیارى از آن رویدادها اشاره شده است. در میان این رویدادهاى بىشمار، دو مورد ویژگى خاصى دارد: 1. پیدایش شوراى انقلاب در ایران كه او از محورهاى تعیین كننده در آن بود. 2. نخستین اقدام رسمى حضرت امام و اعزام هیئتى به خوزستان با مأموریت رسیدگى به مسایل نفت با عضویت و نقش تعیین كنندهى او در آن هیئت (كیهان، شمارهى 16، 10605 دى ماه 1357). بدین سان موج توفندهى انقلاب اسلامى به سوى پیروزى تاریخى ایران و اسلام راه مىپیمود و در واپسین روزهاى نابودى رژیم خودكامهى پهلوى، در محضر حضرت امام، او بود كه فرمان نخستوزیرى انقلاب را قرائت كرد. (كیهان، شمارهى 17، 10631 بهمن ماه 1357.) ما را در سر فصلى مهم و در روزهایى سراسر هیجان گویى این آیه در گوشها طنین مىافكند كه: عسى ربكم أن یهلك عدوكم و یستخلفكم فى الأرض فینظر كیف تعملون. (قرآن كریم، سورهى اعراف آیهى 126).
هاشمی رفسنجانی ساعت ۱۸:۲۰ روز یکشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۵ با علائم سکته قلبی و در شرایطی که هوشیاری نداشت، به بیمارستان شهدای تجریش منتقل شد مراحل احیای قلبی برای وی انجام شد اما بیش از یک ساعت تلاش برای احیای وی عملیات ناموفق ماند و وی ساعت ۱۹:۳۰ دقیقه همان روز در سن ۸۲ سالگی درگذشت.