نظر علی طالقانی
(1306 -1240 ق)، فقیه اصولى، متكلم، حكیم، حافظ، محدث و واعظ. او از شاگردان صاحب «جواهر» و شیخ انصارى بود. پس از تكمیل مبانى علمى در نجف به تهران آمد و در مدرسهى مروى مقیم گشت و به تدریس و تألیف پرداخت و به مواعظ منبرى اشتغال ورزید. او در كلام و فروع و اصول ماهر و در معقول و منقول صاحب نظر بود. در مشهد رضوى درگذشت و در جوار امام رضا (ع) دفن شد. از وى آثار سودمندى به عربى و فارسى باقى است كه از آن جمله: «كاشف الاسرار»؛ حاشیه بر «رسائل» شیخ انصارى؛ «مناط الاحكام»، مشتمل بر دو فن: فنى در فروع و ظواهر و فنى در بواطن و سرائر؛ رساله در «حجیت خبر واحد»؛ رساله در «اشتراط الحس فى قبول الشهاده»؛ «اجتماع الامر و النهى»؛ «طراز المصائب»، در مقتل؛ رسالهاى در «فنا».[1]
ملا نظرعلى طالقانى عالمى فاضل و فقیهى كامل و حكیمى متكلم و اصولى متبحر و محققى مدفق و عابدى زاهد و واعظى ناصح و حافظ قرآن. مقیم تهران در عصر ناصرالدین شاه قاجار و مدرس مدرسه مروى و مایه فخر اسلامیان و حاوى فروع و اصول و جامع معقول و منقول از اكابر علماء امامیه و از تلامذه صاحب جواهر و بعد از وى از شاگردان شیخنا الانصارى قدس اللّه اسرارهم بوده است.
وى بعد از تكمیلات مبانى علمى به تهران آمده و در مدرسه مروى اقامت و به تدریس و تألیف كتب مفید پرداخته تا در سال 1306 ق كه در مشهد رضوى از دنیا رفته و در جوار حضرت رضا علیه الصلوة والسلام مدفون گردیده است.
از تألیفات ارزنده ایشان كتب زیر است 1- اجتماع الامر والنهى 2- اشتراط الحس فى قبول الشهاده 3- حاشیه بر رسائل شیخ انصارى 4- حجیة الخبر الواحد 5- رسالهاى در فنا 6- كاشف الاسرار كه مكرر بطبع رسیده است 7- مناط الاحكام.
مرحوم آیةاللّه حاج میرزا هادى خراسانى كه از علماء مجاورین كربلاء معلى بوده در كتاب (كرامات و معجزات) خود مىنویسد كه مرحوم حاج ملانظر على طالقانى در هنگامى كه در مدرسه خان مروى اقامت و اشتغال به تدریس داشتند وقتى چنان در مضیقه مالى قرار مىگیرد كه حتى چند روزى گرسنه مانده و چیزى كه سد جوع و گرسنگى او را نماید به وى نمىرسد.
پس شبى با خود فكر مىكند كه صبر كردن با این فقر و پریشانى و عسرت كارى بس مشكل و به حدیث نبوى (كاد ان یكون كفرا) چه كنم نامهئى به آیةاللّه حاج ملا على كنى مجتهد بزرگ و زعیم اعظم روحانیت تهران بنویسم و از حال خود اطلاع دهم مناعت طبع او وى را منع نموده و مىگوید او همنوع تو است نباید آبرو را نزد هم نوع خود ریخت.
نامهاى به شاه وقت بنویسم باز عقل و تقواى او نهى نموده و مىگوید تو كه آخوند دربارى نیستى مىخواهى حیثیت و ارزش روحانى خود را از دست بدهى و خود را در اختیار دولت و حكومت بگذارى نامهاى براى حضرت على (ع) بنویسم باز با خود مىگوید از حضرت على (ع) باید علم و معرفت و تقوا و سعادت خواست نه دنیا زیرا خود آن بزرگوار دنیا را سه طلاقه نمود و وقتى برادرش حضرت عقیل چیزى زیادتر از جیره و حق خود طلبید دستش را با آهن گرم داغ كرد.
بالاخره پس از مدتى فكر مىگوید هیچ بهتر از این نیست كه نامهاى براى خدا بنویسم كه همه جا حاضر و شاهد و قادر براى رفع حوائج بدون منت مىباشد. پس نامهاى به این مضمون مىنویسد از بنده گنهكار نظر على طالقانى به پیشگاه حضرت بارى تعالى جلت عظمته.
نامهى طالقانى به خدا
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
پس از تقدیم حمد و سپاس و درود فراوان بر حضرت رسالت و خاندان طاهرین او معروض مىگردد این بنده مبتلا به فقر و پریشانى گشته و در كمال مضیقه قرار گرفتهام و حوائج و نیازمندیهاى ضروریم از این قرار است.
1- منزل شخصى آبرومند اعیانى با تمام لوازم و مایحتاج آن.
2- همسر جوان زیبا و قشنگى كه در تهران كمنظیر باشد.
3- یك نوكر زرنگ و یك كلفت و آشپز خوب و امین.
4- یك كالسكه عالى و راننده آن براى رفت و آمدم.
5- یك ده شش دانگى كه تامین مخارج و معاشم را نماید.
6- یك باغ زیبا در شمیران كه در فصل تابستان در آنجا بسر برم.
7- فلان مقدار پول نقد كه قروض خود را ادا و آبروى خویش را حفظ نمایم
آدرس- مدرسه خان مروى دست چپ حیاط كوچك طبقه فوقانى.
حجره دوم نظرعلى طالقانى
پس نامه را در هنگام سحر برداشته و مىبرد لاى درب مسجد شاه كه در نزدیكى مدرسه مروى مىباشد مىگذارد.
و متوكلا على اللّه برگشته و بعد از انجام وظائف دینى خود در حجره به روى خود بسته و مىخوابد اتفاقا همان روز ناصرالدین شاه به عزم شكار از تهران خارج شده و به سوى شكارگاه سلطنتى كه در قسمت شرقى تهران و بالاى قریه (مسگرآباد) واقع است مىرود كه ناگاه باد تندى وزیده و طوفانى برخاسته و مانع حركت كالسكه شاه مىشود پس شاه دستور توقف مىدهد تا باد ساكت و گرد و غبار نشسته و بتواند به مسیر خود ادامه دهد كه گردهبادى رسیده به كالسكه شاه مىخورد پس شاه چشم خود را بسته كه خاك در او نرود احساس مىكند چیزى روى دامان او گذارده شده فوراً دست فرابرده آن را مىگیرد و مىبیند كه نامهاى مىباشد.
پس باد ایستاده و گرد و غبار نشسته شاه نامه را مطالعه مىكند و مىبیند كه كسى براى خدا نوشته است فوراً شكر خدا نموده و فرمان برگشت به شهر داده و یكسره به منزل رئیسالوزراء وقت آمده و دستور احضار وزرا را مىدهد.
وزرا در حالى كه همگى ناراحت از انصراف شاه از شكار رفتن بودند به سرعت شرفیاب شده و تعجب مىكردند كه چرا شاه از رفتن شكار منصرف و به شهر برگشتهاند پس چون همگى حاضر شدند شاه گفت بحمداللّه به شكارگاه نرسیده به صید خود رسیدیم و به بهتر از آنچه مىخواستیم از شكار عایدمان گردد به فضل پروردگار بزرگ نائل شدیم.
پس نامه را از جیب بغل خود درآورده و جریان وزیدن باد تند و آوردن نامه را توضیح مىدهد و مىگوید ندانم بچه زبان و بیانى شكر و حمد خدا را بجا آوردم كه بنده شرمنده خود ناصر را لایق دید و نامه بنده محتاج خود را به او رسانید تا رفع حوائج و نیازمندیهاى او را بنماید.
پس (آجودان) و پیشكار مخصوص خود را با كالسكه سلطنتى به آدرس مزبور به در مدرسه مروى فرستاده و آقاى حاج ملا نظر على طالقانى را مىطلبد.
تمام طلبهها تعجب نموده و خود شیخ به وحشت افتاده كه شاه مرا براى چه مىخواهد آیا كسى از طلبكاران شكایت مرا بشاه نموده است وقتى این تشریفات مخصوص را مىبیند قدرى تسكین او مىشود تا بحضور شاه رسیده و در كنار مبل شاه جائى قبلا آماده شده بود به امر شاه مىنشیند.
پس شاه مىگوید اسم شما چیست مىگوید.
- نظر على.
- اهل كجائى.
- طالقان.
آیا نامهاى براى كسى و جائى نوشتهاى بعد از مدتى مىگوید آرى براى خدا دیشب نامهاى نوشتم نامهات را كجا گذاردى مىگوید سحرگاه لاى درب مسجد شاه گذاردهام.
پس شاهنامه را درآورده مىگوید آیا این است نامه تو مىگوید آرى پس باز شكر خدا نموده و به وزرا مىگوید كیست كه در رفع حوائج ایشان شركت نماید.
پس یك یك از حوائج مرقومه در نامه را مىخواند.
1- منزل شخصى خود شاه دستور مىدهد یكى از منازل سلطنتى را با لوازم و آنچه در آنست بنام وى ثبت و مقرر نمایند.
2- همسر جوان زیبا- یكى از وزراء عرض مىكند قبلهگاها با كسب اجازه از حضور اعلیحضرت این بنده دخترى با این صفات دارم به ایشان تزویج نمودم.
3- یك نوكر و یك كلفت یكى دیگر از وزراء معروض مىدارم این دو را هم من تقبل نمودم.
4- یك كالسكه... سومى مىگوید این را هم من تقبل نمودم.
5- یك ده شش دانگى... نخستوزیر مىگوید اعلیحضرتا فلان قریه را كه در شهریار دارم تقدیم شیخ نمودم.
6- یك باغ زیبا... یكى از وزراء بعرض مىرساند باغى در شمیران دارم اهداء نمودم.
7- فلان مقدار پول نقد... خود شاه فوراً پرداخته و خلاصه آشیخ را كه تا یك ساعت قبل فاقد همهچى بود داراى همه چیز مىكند و مستقیماً از آنجا به منزل عالى سلطنتى مىبرند و دختر آن وزیر را هم ازدواج مىكند و غیر از او چند عیال دیگر اختیار مىنماید ولكن از هیچ كدام فرزندى نصیبش نمىشود تا در سال 1306 ق در مشهد رضوى از دنیا مىرود.
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.