سه‌شنبه، 1 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه
موارد بیشتر برای شما

رابرت دنیرو

رابرت دنیرو

De Niro, Robert

بازیگر (1943، نیویورک- امریکا)

پدرش هنرمند مکتب اکسپرسیونیست، مادرش نقاش و هر دو از جمله چهره های هنری مطرح نیویورک بودند. تحصیلات مقدماتی اش را در دبیرستان موسیقی و هنر نیویورک به پایان رساند و سپس به اکتورز استودیو رفت و زیر نظر استلا آدلر و لی استراسبرگ، شیوه های بازیگری را آموخت. بازیگری را از تآتر و اجراهای «دور از برودوی» آغاز کرد و در 22 سالگی، نقشی کوتاه را مقابل دوربین مارسل کارنه (سه اتاق در منهتن، 1965) ایفا کرد. البته قبل تر هم مقابل دوربین رفته بود: مهمانی عروسی فیلمی کمدی به کارگردانی سینتیا مونرو، ویلفورد لیچ و برایان د پالما که در سال 1963 ساخته شد و دنیرو برای بازی در آن تنها 50 دلار دست مزد گرفته بود. مهمانی عروسی تا سال 1969 نمایش داده نشد. این یعنی زمانی که دو فیلم دیگر او هم روی پرده رفته بودند. در انتهای دهه ی 1960، به بازیگری ثابت اکثر کارهای کم خرج د پالما تبدیل شده بود و در سال های ابتدایی دهه ی 1970 با پایین شهر مارتین اسکورسیزی و طبل را آهسته بزن جان هنکاک شناخته شد. دنیرو خیلی زود به مجسمه طلایی اسکار رسید. با این که در زمان آغاز پروژه پدر خوانده، فرانسیس فورد کوپولا، برای ایفای نقش «مایکل کورلئونه»، آل پاچینو را به دنیرو و چند بازیگر مطرح دیگر ترجیح داده بود، اما برای دومین قسمت پدر خوانده، دنیرو دعوت شد و نقش جوانی «ویتو کورلئونه» را بازی کرد. لهجه ای سیسیلی که تقریباً در تمام فیلم گفت و گوهای دنیرو را شکل می داد و حفظ شباهت های رفتاری با آن چه مارلون براندو در نخستین قسمت انجام داده بود، سبب شد اسکار نقش دوم را در سال 1974 دریافت کند و به یک باره به ستاره ای بین المللی تبدیل شود. پس از این اسکار، دنیرو در میان لشکر ستارگان فیلم آخرین مقتدر که واپسین ساخته ی الیا کازان هم بود، نقش اصلی را بازی کرد و با این که فیلم اثر موفقی از آب درنیامد اما در تثبیت موقعیت دنیرو به عنوان ستاره نقشی اساسی داشت. بازیدر دو فیلم پیاپی اسکورسیزی، راننده ی تاکسی و نیویورک، نیویورک که اولی برایش یک کاندیدایی دیگر اسکار، این بار در نقش اصلی را به هم راه داشت و سپس نمایش شکارچی گوزنِ مایکل چیمینو که شخصیت دنیرو درآن مرثیه ای بر هرمانان کلاسیک هالیوود بود و آکادمی را بار دیگر مجبور به تأیید توانایی هایش کرد، سبب ساز اقتداری شد که دنیرو در دهه ی های 1980  و 1990 به واسطه اش از بزرگ ترین ستاره های سینما لقب گرفت. این اقتدار با اسکاری که گاو خشمگین برایش به ارمغان آورد، وجهه ای تازه هم گرفت. دنیرو به بازیگر نقش های دشوار و گاه کاملاً متفاوت تبدیل شد. در دهه ی 1980 هم چنان ستاره بود و سه نقش آفرینی دیگرش تا آغاز سال 1991 برای اسکورسیزی باز هم تحسین برانگیز بود: سلطان کمدی، دوستان خوب و دماغه وحشت؛ هر چند در همین سال ها برای کارگردانان مطرح دیگری هم بازی کرد. در آخرین سال دهه ی 1980 کمپانی تریبکا را تأسیس کرد که هدفش تولید فیلم در نیویورک بود.

از اواسط دهه ی 1990، دست مزدش را افزایش داد و هم زمان در تعداد بیش تری فیلم ایفای نقش کرد که اوج این دست مزدها، 14 میلیون دلار برای رونین جان فرانکن هایمر در سال 1998 بود. در همین سال از سوی مجله انگلیسی امپایر به عنوان پنجمین ستاره ی بزرگ تاریخ سینما برگزیده شد. در آستانه هزاره جدید با بازی در چند فیلم کمدی مثل این را روان کاوی کن و ملاقات باوالدین، روی دیگر سکه ی بازیگری اش را نشان داد. در زمینه ی کارگردانی نیز خود را با نخستین فیلمش، یک داستان برانکسی، موفق نشان داده است.

 کارنامه ی کاری بازیگری مثل دنیرو را دو نکته متمایز می کند. از یکسو او بازیگر مورد علاقه ی کارگردانان بزرگ است. اسکورسیزی و د پالما همیشه برای متفاوت ترین و خاص ترین نقش های فیلم نامه هایشان به او فکر می کنند و بزرگانی مثل الیا کازان، برناردو برتولوچی، آلن پارکر، فرانسیس فورد کوپولا، مایکل مان، سرجو لئونه و حتی کوئنتین تارانتینو نتوانسته اند بر وسوسه یک بار بازی گرفتن از او فائق آیند. از سوی دیگر دنیرو به همین امر بسنده نمی کند. او وجه دیگر اعتبارش را از معتبر کردن فیلم هایی نه چندان بزرگ کسب کرده است. در تمام این سال ها او بر خلاف بازیگری مثل آل پاچینو که به شدت گزیده کار است، نقش های عجیب فیلم نامه های کارگردانانی نه چندان مطرح را هم بازی کرده و اتفاقاً خیلی از ستایش نامه ها روی بازی اش از همین فیلم ها می آید. شیوه ی بازیگری اش با این شکل از انتخاب نقش، رابطه ای هوشمندانه دارد. همان طور که دنیرو همیشه مقابل دوربین نوعی راحتی خاص را در عین تناقض با نقش به نمایش می گذارد، در انتخاب هایش هم به نظر سهل گیر است. در حالی که واقعیت چیز دیگری است و او پشت این پرکاری، به نوعی ارزش حضورش را اثبات می کند. بر همین اساس است که دنیرو شانس این رایافته تا گستره ی نقش آفرینی هایش از «جیک لاموتا» در گاو خشمگین تا «مخلوق» در فرانکنستاین مری شلی، از جوانی «ویتو کورلئونه» در پدر خوانده، قسمت 2 تا «نیل مکالی» در مخمصه و از «تراویس بیکل» در راننده ی تاکسی تا «جک بابرنس» در ملاقات با والدین را شامل شود. دنیرو اتفاقاً در نقش آفرینی هایش بر خلاف راحتی ظاهری، بازیگر سخت گیری است. در هر فیلم زحمت خودش را می کشد و برای رسیدن به به نقش تلاش فراوانی می کند. برای همین است که در راه رسیدن به نقش بوکسوری سنگین وزن در گاو خشمگین، بیس و هفت کیلو به وزنش می افزاید و یا چهار ماه تمام را صرف یادگیری چگونگی صحبت به لهجه ی سیسیلی می کند تا بتواند از پس نقش «کورلئونه»ای بر آید که پیش از او، مارلون براندو برایش یک اسکار گرفته بود. رابرت دنیرو دانش آموخته اکتورز استودیو و از جمله بازیگران بزرگی است که از آن جامی اید و عمده موفقیت هایش را هم از یاده کردن شیوه های همین مرکز کسب کرده؛ بر خلاف برخی دیگر از فارغ التحصیلان که به رغم تسلط بر شیوه های اکتورز استودیو، ترجیح می دهند این کار را نکنند. در آغاز هزاره ی جدید دنیرو یکی از چند بازیگر برتر تاریخ سینما به شمار می اید و در سراسر جهان بازیگران زیادی هستند که بازی های او را به عنوان سرمشق دنبال می کنند.              

از فیلم ها:

1968- درودها (د پالما)؛ 1969- مهمانی عروسی (د پالما و...)، مامان لعنتی (کورمن)؛ 1970- سلام، مامان! (د پالما)؛ 1971- برنده ی مادرزاد (پاسر)، دسته ای که نمی توانست مستقیم شلیک کند (گلدستون)؛ 1973- پایین شهر (اسکورسیزی)، طبل را آهسته بزن (هنکاک)؛ 1974- پدر خوانده، قسمت 2 (کوپولا)؛ 1976- 1900 (برتولوچی)، آخرین مقتدر (کازان)، راننده ی تاکسی (اسکورسیزی)؛ 1977- نیویورک، نیویورک (اسکورسیزی)؛ 1978- شکارچی گوزن (چیمینو)؛ 1980- گاوخشمگین (اسکورسیزی)؛ 1981- اعترافات حقیقی (گروسبارد)؛ 1982- سلطان کمدی (اسکورسیزی)؛ 1984- عاشق شدن (گروسبارد)، روزی روزگاری در امریکا (لئونه)؛ 1985- برزیل (گیلیام)؛ 1986- قرارگاه مذهبی (جافی)؛ 1987- تسخیر ناپذیران (د پالما)، قلب انجل (آ. پارکر)؛ 1988- فرارنیمه شب (برست)؛ 1989- کارد (د. جونز)، ما فرشته نیستیم (جوردان)( + تا)؛ 1990- بیدار شدن ها (پ. مارشال)، دوستان خوب (اسکورسیزی)؛ 1991- شعله ی آتش (ر. هوارد)، دماغه ی وحشت (اسکورسیزی)، گناهکار به دلیل سوء ظن (وینکلر)؛ 1992- شب و شهر (وینکلر)؛ 1993- سگ هار و گلوری (مک ناتن)، یک داستان برانکسی (+ هت، ک.)، زندگی این پسر (کاتن جونز)؛ 1994- فرانکنستاین مری شلی (برانا)؛ 1995- کازینو (اسکورسیزی)؛ 1996- خوابیده ها (لوینسن)، دوستدار (ت. اسکات)، مخمصه (م. مان)، اتاق ماروین (زاکس)؛ 1997- شهرک پلیس (منگلد)؛ 1998- رونین (فرانکلین هایمر)، سگ را بجنبان (لوینسن)؛ 1999- اینا روان کاوی کن (رامیس)؛ 2000- ماجراهای راکی و بولوینکل (مکاناف)، ملاقات با والدین (ج. روچ)، مردان پُرافتخار (تیلمن جونیر).



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.