راسخون: جریان اصلاحات دچار از هم گسیختگی شدید شده است؛ مشکلی که صدای میرحسین موسوی را در آورده و او را وادار کرده پیامهایی را به برخی لایهها و افراد مؤثر جبهه اصلاحات ارسال کند و به آنها اولتیماتوم دهد که در صورت تداوم این رویه و عدم التزام آنها به تعهداتشان، به تنهایی راه را ادامه خواهد داد و سازشکاران را افشا خواهد کرد!
شاید سرآغاز ماجرا از زمانی باشد که گروههای معاند نظام که مترصد انتقامگیری از نظام جمهوری اسلامی بودند، با آغاز فتنه از سوی اصلاحطلبان، فرصت را برای این اقدام مناسب دیدند و با پنهان شدن، پشت سر اصلاحطلبان که آن روزگار هنوز جزئی از بدنه حکومت محسوب میشدند، دست به انتقامگیری زدند. این امر باعث شد جریان اصلاحطلب سرعت خروج خود از حاکمیت را دوچندان کند و به نقطهای برسد که شاهد سردادن تندترین شعارهای مردمی علیه خود در راهپیماییهای بزرگ 9دی و 22 بهمن باشد.
موضوعی که باعث گردید تا جریان اصلاحطلب که حالا منافقین، نهضت آزادی و سلطنتطلبها را به خود سنجاق شده میدید و از دیگر سو به خاطر این تندرویها، پایگاه اجتماعی خود را نیز از دست داده بود، خود را در پرتگاه نابودی و حذف کامل از سیستم ببیند. از این رو تلاش کرد با اجرای سناریوی جدید، ضمن ادامه روند قبلی خود در مخالفت با نظام، بخشی از مهرههایی که هنوز از وجاهت اندکی در بین مردم برخوردار بودند را به بدنه نظام نزدیک تا از این طریق بتواند خواستههای خود را تامین کند.
لحاف چهل تکه اصلاحات
اما در نهایت این تلاشها نیز پاسخگو نبود، چراکه تندرویها و سهمخواهیهای وابستگان درونی اصلاحات، به حدی زیاد بود که این جریان به یک لحاف چهل تکه و پاره پاره تبدیل شده بود که دعواها برای تصاحب این تکهها بالا گرفت.
در این میان عدهای از اصلاحطلبان که با طیف خارجی اپوزیسیون نظام هماهنگ شدهاند سازی جداگانه میزنند و با پیچیدن نسخههای عجیب و غریب برای جریان رو به مرگ اصلاحات و هواداران آنها سعی در مصادره جریان به نفع خود را دارند. نکته جالب هم اینجاست که هربار نیز که نسخههای آنها باعث وخیمتر شدن حال جریان اصلاحات میشود از زیر بار مسئولیت شانه خالی میکنند و تقصیر را به گردن همتایان دیگر خود میاندازند. یک طیف دیگر، جریان داخلی است که به رهبری میرحسین موسوی همچنان بر روی حرکات خیابانی تأکید میکند و تمام برنامههای خود را بر این اساس قرار داده است تا از این راه بار دیگر قدرت خود را به رخ نظام بکشد اما فروریختن پایگاههای اجتماعی جنبش سبز وی را نیز در این امر ناکام گذاشته است.
طیف سوم، گروههایی هستند که با هدایت سیدمحمد خاتمی تلاش میکنند، خواستههای خود را از طریق گفتوگو و فشارهای سیاسی و بدون هیاهو پیگیری کنند اما نقطه ضعف آنها نیز این است که نظام و مردم دست آنها را خواندهاند و دیگر اهمیتی به این تحرکات آنها نمیدهند.
و در نهایت طیف چهارم به رهبری کروبی درصدد هستند با هر شیوهای اعم از برگزاری دیدارها، سفر، برگزاری مهمانی و... پیامرسان فرقه سبز باشند تا شاید بتوانند عدهای را دور خود جمع کنند.
اما نکته جالب اینجاست که نه تنها هیچ طیفی به طیف دیگر اعتقاد عملی ندارد و حرکات آنها را مخل شیوههای خود میداند، بلکه در درون هر طیف نیز همه به دنبال رفتارهای خود سرانه خود هستند و کسی به نقشهای واگذار شده از سوی رهبران طیف عمل نمیکند.
البته در این بین افرادی نظیر مرد خاکستری اصلاحات که نقش پدر معنوی این جریان را با خود یدک میکشد از جمع کردن و دوختن مجدد این تکهها برای ایجاد یک جبهه واحد ناامید شده است و در جلسهای نسبت به وضع موجود انتقاد کرده و رسماً گفته است که کار ما دیگر تمام شده است.
در نهایت باید منتظر ماند و دید که تشکیلات جزیرهای اصلاحطلبان چه زمانی در دریای مواج مردمی غرق خواهد شد؟