پرسش :
چرا بايد عبادت كنيم؟
پاسخ :
مناسب است براي پربارتر شدن پاسخ ابتدا توضيحاتي پيرامون مفهوم عبادت و پرستش داشته باشم و پس از آن به چرايي و فلسفه عبادت بپردازم.
مرحوم شهيد مطهري(ره) در بيان مفهوم عبادت ميفرمايند: «شناخت خداي يگانه به عنوان كاملترين ذات با كاملترين صفات، منزه از هرگونه نقص و كاستي و شناخت رابطة او با جهان كه آفرينندگي و نگهداري و فيّاضيّت، عطوفت ورحمانيت است عكس العملي در ما ايجاد ميكند كه از آن به «پرستش» (يا عبادت) تعبير ميشود. پرستش نوعي رابطة خاضعانه و ستايشگرانه و سپاسگزارانه است كه انسان با خداي خود برقرار ميكند. اين نوع رابطه را انسان تنها با خداي خود ميتواند برقرار كند و تنها در مورد خداوند صادق است.»[1] و نيز مرحوم علامه طباطبايي(ره) در بيان حقيقت عبادت ميفرمايند: «حقيقت عبادت اين است كه بنده خود را در مقام ذلت و عبوديت واداشته، رو بسوي مقام رب خود آورده پس غرض نهايي از خلقت همان حقيقت عبادت است، يعني اين است كه بنده از خود و از هر چيز ديگر بريده،به ياد پروردگار خود باشد، و ذكر او گويد». به بياني ديگر، «عبادت، قرار دادن همة ابعاد زندگي در مسير خواست و رضاي الهي است».[2]
آنچه تصويري روشنتر و كاملتر از عبادت به دست ما ميدهد اين است كه بدانيم حس عبادت و پرستش با خمير مايه و سرشت انسان عجين شده است و «پرستش جزئي از وجود و كشش فطري انسان است. اين روح پرستش كه در انسان فطري است، گاهي در مسير صحيح قرار گرفته و انسان به «خدا پرستي» ميرسد، گاهي انسان در سايةجهل يا انحراف به پرستش سنگ و چوب و خورشيد و گاو و پول و ماشين و همسر و پرستش طاغوتها كشيده ميشود. انبيا، براي ايجاد حس پرستش نيامدهاند، بلكه بعثت آنان، براي هدايت اين غريزة فطري به مسير درست است. علي ـ عليه السّلام ـ ميفرمايند: «فَبَعَثَ اللهُ مُحَمَّداً بالحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ الاَوْثان الي عبادَتِهِ» خداوند، محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ را به حق فرستاده تا بندگانش را از بت پرستي به خدا پرستي دعوت كند. (خطبة 147، نهج البلاغه) بيشتر آيات مربوط به عبادت در قرآن، دعوت به توحيد در عبادت ميكند، نه اصل عبادت. زيرا روح عبادت در انسان وجود دارد.[3]»
حال پس از ذكر توضيحاتي پيرامون مفهوم عبادت در بيان چرايي و فلسفه آن بايد بگويم «عبادت، به معناي اظهار ذلّت، عاليترين نوع تذلّل و كرنش در برابر خداوند است. در اهميت آن، همين بس كه آفرينش هستي و بعثت پيامبران (عالم تكوين و تشريع) براي عبادت است. خداوند ميفرمايد:
«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» (ذاريات، آيه 56) هدف آفرينش هستي و جن و انس، عبادت خداوند است. كارنامة همة انبيا و رسالت آنان نيز، دعوت مردم به پرستش خداوند بوده است:
«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً اََنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ أجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (نحل، آيه 36) پس هدف از خلقت جهان و بعثت پيامبران، عبادت خدا بوده است روشن است كه خداي متعال، نيازي به عبادت ما ندارد (فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ)(زمر، 7) «و سود عبادت، به خود پرستندگان بر ميگردد.[4]»
مرحوم علامه طباطبائي (ره) در تفسير آية 56 سوره ذاريات (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ...) ميفرمايند: «عبادت غرض از خلقت انسان است، و كافي است كه عايد به انسان ميشود، هم عبادت غرض است، و هم توابع آن، كه رحمت و مغفرت و غيره باشد و اگر براي عبادت غرضي از قبيل معرفت در كار باشد، معرفتي كه از راه عبادت و خلوصي در آن حاصل ميشود، در حقيقت غرضي اقضي و بالاتر است، و عبادت غرض متوسط است.[5]»
پس «غرض اعلاي از خلقت رحمت خاصه الهيه است، كه تنها بوسيلة عبادت حاصل ميشود.[6]»
شهيد مطهري (ره) با تعابيري رسا و گويا در بيان چرايي عبادت در كتاب «آزادي معنوي» آوردهاند:
«اگر ما عبادت كنيم، اين عبادت ـ كه مكرر هم هست و مخصوصاً در بارة نماز بيشتر صدق ميكند ـ براي چيست؟ براي اينكه ما هميشه يادمان باشد كه بنده هستيم و خدايي داريم. گاهي افرادي سؤال ميكنند فايدة نماز خواندن ما براي خدا چيست؟ براي خدا چه فايدهاي دارد كه من نماز بخوانم؟ ديگري ميگويد: شما ميگوييد من نماز بخوانم، نزد خدا اعلام بندگي كنم؛ مگر خدا نميداند كه من بندهاش هستم كه مرتب بروم آنجا بايستم اعلام بندگي كنم، تعظيم كنم، چاپلوسي كنم تا خدا يادش نرود كه چنين بندهاي دارد. پس عبادت كردن براي چيست؟ خير، نماز براي اين نيست كه خدا يادش نرود چنين بندهاي دارد، نماز براي اين است كه بنده يادش نرود خدايي دارد؛ نماز براي اينست كه ما هميشه يادمان باشد كه بنده هستيم، يعني چشم بينايي در بالاي سر ما وجود دارد، در قلب ما وجود دارد، در تمام جهان وجود دارد؛ يادمان نرود به موجب اينكه بنده هستيم خلقت ما عبث نيست؛ بنده هستيم پس تكليف و وظيفه داريم.[7]» ايشان در قسمت ديگري از اين كتاب آوردهاند: «بوعلي سينا، اين فيلسوف بزرگ اسلامي، در پرتو اسلام يك سلسله مسائلي را طرح كرده است كه قبل از او هيچ فيلسوفي يوناني و غير يوناني، طرح نكرده است، از جمله وارد اين مسأله ميشود كه انسان مدني بالطبع است، بعد وارد مسأله عبادت ميشود ميگويد از نظر اجتماعي (هم از نظر اجتماعي بحث ميكند و هم از نظر غير اجتماعي) و براي زندگي اجتماعي بشر ضرورت دارد كه خداي خودش را بشناسد و پس از شناسايي متوجه بشود كه از جانب آن خدا قانون عادلانهاي براي زندگي بشر وجود دارد و باز واجب و لازم است عبادت وجود داشته باشد، عبادت هم تكرار بشود تا هميشه انسان يادش باشد كه بنده است و خدايي دارد. وقتي كه اين تذكر و تلقين در روحش وجود داشت جلو معصيت و گناه او را ميگيرد. ميخواهد ظلم كند، نماز ميآيد جلو چشمش مجسم ميشود، ميگويد كه تو اعلام عبوديت كردي، تو كه گفتي من رها نيستم (پس چرا ميخواهي ظلم كني؟) در اينجا چه قانوني دارد؟ ميگويد: «و فرضت عليهم بالعبادة المفروضه بالتكرير» به اين جهت عبادت واجب شده است تا در روح انسان چنين نيرويي پيدا بشود كه در اثر اين نيرو كه تجديد عهد با ايمان است دايماً ايمانش تجديد بشود و اين ايمان مانع گناه كردن بشود».[8]
با توجه به آن چه ذكر شد مهمترين فلسفه عبادات كه در بين همة آنها مشترك است تسليم بودن در برابر خداوند و زنده نگهداشتن ذكر و ياد او در دلهاست. اما هر كدام از عبادات به طور خاص نيز داراي فلسفه و آثاري ميباشند كه در قرآن و روايات به برخي از آنها اشاره شده است؟ قرآن دربارة نماز ميگويد: نماز انسان را از فحشاء و منكر باز ميدارد. (45/ عنكبوت). در جاي ديگر ميفرمايد: نماز را براي ياد و توجه به من بپادار. (طه/ 14) و درجاي ديگر: با ياد خدا، دلها آرام ميگيرد. (رعد/ 28) دربارة روزه ميگويد: روزه بر شما واجب شد، تا آن كه اهل تقوا شويد (بقره/ 183)، چون بيشتر گناهان از فوران غضب و شهوت است، روزه جلوي طغيان آن را ميگيرد و تقوا پديد ميآورد... و دربارة حج ميگويد: به زيارت حج بروند،تا منافعي فراوان بدست آورند. (حج/ 28) خواند و آثار اجتماعي و سياسي حج، چيزي نيست كه جاي شك و شبهه باشد. دربارة زكات ميگويد: از مردم و اموالشان زكات بگير، تا آن را (از روح بخل و دنيا پرستي) پاك كني (توبه / 103).
اما حديث: از ميان انبوه احاديث اين موضوع، تنها به چند جمله از يكي از سخنان امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ در نهج البلاغه (حكمت 244 فيض الاسلام) اشاره ميكنيم: «فرض الله الايمان تطهيراً من الشرك و الصلوةَ تنزيهاً عنِ الكِبر و الزكاة تسبيباً للرزق...» خداوند، ايمان را براي پاكسازي از شرك، واجب ساخت و نماز را براي پاك ساختن از تكبر، و زكات را به عنوان سبب سازي براي رزق و روزي و...»[9]
البته ضرورت و وجوب عبادت را عقل ما نيز درك ميكند چرا كه پس از اعتقاد به وحدانيت خداوند و درك رابطه و نسبت بين خود و خدا، كه او خالق است و مولا و ما مخلوقيم و عبد؛ او مالك است و غني و ما مملوكيم و فقير، او عظيم است و قوي و ما حقيريم و ضعيف. عقل حكم ميكند كه خدا را به عنوان قدرت مطلق عالم و منشأ تمام خيرات و خوبيها تعظيم نمائيم و او را بپرستيم و خاضعانه بر آستان او سرفرود آوريم.
منابع براي مطالعه بيشتر:
1. ج 2، مجموعه آثار شهيد مطهري (ره)، ص 94 ـ 97.
2. تفسير نمونه، ج 22 ذيل آيه 56 ذاريات.
3. فلسفه عبادات، آيت الله جوادي آملي (حفظه الله).
4. پرتوي از اسرار نماز، محسن قرائتي.
5. آزادي معنوي،استاد مطهري (ره).
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . علامه طباطبايي(ره)، ج 36، ترجمه تفسير الميزان، ص 302.
[2] . كتاب پرتوي از اسرار نماز، محسن قرائتي، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، ص 19.
[3] . ص 17، همان كتاب.
[4] . كتاب پرتوي از اسرار نماز، محسن قرائتي، ص 15.
[5] . ترجمه تفسير الميزان، ج 36، ص 299.
[6] . همان كتاب، ص 306.
[7] . كتاب آزادي معنوي، استاد مطهري (ره)، انتشارات صدرا، 1378، ص 109.
[8] . آزادي معنوي، استاد مطهري (ره)، انتشارات صدرا، 1378، ص 109.
[9] . پرتوي از اسرار نماز، محسن قرائتي، انتشارات سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1369، ص 70.
مناسب است براي پربارتر شدن پاسخ ابتدا توضيحاتي پيرامون مفهوم عبادت و پرستش داشته باشم و پس از آن به چرايي و فلسفه عبادت بپردازم.
مرحوم شهيد مطهري(ره) در بيان مفهوم عبادت ميفرمايند: «شناخت خداي يگانه به عنوان كاملترين ذات با كاملترين صفات، منزه از هرگونه نقص و كاستي و شناخت رابطة او با جهان كه آفرينندگي و نگهداري و فيّاضيّت، عطوفت ورحمانيت است عكس العملي در ما ايجاد ميكند كه از آن به «پرستش» (يا عبادت) تعبير ميشود. پرستش نوعي رابطة خاضعانه و ستايشگرانه و سپاسگزارانه است كه انسان با خداي خود برقرار ميكند. اين نوع رابطه را انسان تنها با خداي خود ميتواند برقرار كند و تنها در مورد خداوند صادق است.»[1] و نيز مرحوم علامه طباطبايي(ره) در بيان حقيقت عبادت ميفرمايند: «حقيقت عبادت اين است كه بنده خود را در مقام ذلت و عبوديت واداشته، رو بسوي مقام رب خود آورده پس غرض نهايي از خلقت همان حقيقت عبادت است، يعني اين است كه بنده از خود و از هر چيز ديگر بريده،به ياد پروردگار خود باشد، و ذكر او گويد». به بياني ديگر، «عبادت، قرار دادن همة ابعاد زندگي در مسير خواست و رضاي الهي است».[2]
آنچه تصويري روشنتر و كاملتر از عبادت به دست ما ميدهد اين است كه بدانيم حس عبادت و پرستش با خمير مايه و سرشت انسان عجين شده است و «پرستش جزئي از وجود و كشش فطري انسان است. اين روح پرستش كه در انسان فطري است، گاهي در مسير صحيح قرار گرفته و انسان به «خدا پرستي» ميرسد، گاهي انسان در سايةجهل يا انحراف به پرستش سنگ و چوب و خورشيد و گاو و پول و ماشين و همسر و پرستش طاغوتها كشيده ميشود. انبيا، براي ايجاد حس پرستش نيامدهاند، بلكه بعثت آنان، براي هدايت اين غريزة فطري به مسير درست است. علي ـ عليه السّلام ـ ميفرمايند: «فَبَعَثَ اللهُ مُحَمَّداً بالحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ الاَوْثان الي عبادَتِهِ» خداوند، محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ را به حق فرستاده تا بندگانش را از بت پرستي به خدا پرستي دعوت كند. (خطبة 147، نهج البلاغه) بيشتر آيات مربوط به عبادت در قرآن، دعوت به توحيد در عبادت ميكند، نه اصل عبادت. زيرا روح عبادت در انسان وجود دارد.[3]»
حال پس از ذكر توضيحاتي پيرامون مفهوم عبادت در بيان چرايي و فلسفه آن بايد بگويم «عبادت، به معناي اظهار ذلّت، عاليترين نوع تذلّل و كرنش در برابر خداوند است. در اهميت آن، همين بس كه آفرينش هستي و بعثت پيامبران (عالم تكوين و تشريع) براي عبادت است. خداوند ميفرمايد:
«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» (ذاريات، آيه 56) هدف آفرينش هستي و جن و انس، عبادت خداوند است. كارنامة همة انبيا و رسالت آنان نيز، دعوت مردم به پرستش خداوند بوده است:
«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً اََنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ أجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (نحل، آيه 36) پس هدف از خلقت جهان و بعثت پيامبران، عبادت خدا بوده است روشن است كه خداي متعال، نيازي به عبادت ما ندارد (فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ)(زمر، 7) «و سود عبادت، به خود پرستندگان بر ميگردد.[4]»
مرحوم علامه طباطبائي (ره) در تفسير آية 56 سوره ذاريات (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ...) ميفرمايند: «عبادت غرض از خلقت انسان است، و كافي است كه عايد به انسان ميشود، هم عبادت غرض است، و هم توابع آن، كه رحمت و مغفرت و غيره باشد و اگر براي عبادت غرضي از قبيل معرفت در كار باشد، معرفتي كه از راه عبادت و خلوصي در آن حاصل ميشود، در حقيقت غرضي اقضي و بالاتر است، و عبادت غرض متوسط است.[5]»
پس «غرض اعلاي از خلقت رحمت خاصه الهيه است، كه تنها بوسيلة عبادت حاصل ميشود.[6]»
شهيد مطهري (ره) با تعابيري رسا و گويا در بيان چرايي عبادت در كتاب «آزادي معنوي» آوردهاند:
«اگر ما عبادت كنيم، اين عبادت ـ كه مكرر هم هست و مخصوصاً در بارة نماز بيشتر صدق ميكند ـ براي چيست؟ براي اينكه ما هميشه يادمان باشد كه بنده هستيم و خدايي داريم. گاهي افرادي سؤال ميكنند فايدة نماز خواندن ما براي خدا چيست؟ براي خدا چه فايدهاي دارد كه من نماز بخوانم؟ ديگري ميگويد: شما ميگوييد من نماز بخوانم، نزد خدا اعلام بندگي كنم؛ مگر خدا نميداند كه من بندهاش هستم كه مرتب بروم آنجا بايستم اعلام بندگي كنم، تعظيم كنم، چاپلوسي كنم تا خدا يادش نرود كه چنين بندهاي دارد. پس عبادت كردن براي چيست؟ خير، نماز براي اين نيست كه خدا يادش نرود چنين بندهاي دارد، نماز براي اين است كه بنده يادش نرود خدايي دارد؛ نماز براي اينست كه ما هميشه يادمان باشد كه بنده هستيم، يعني چشم بينايي در بالاي سر ما وجود دارد، در قلب ما وجود دارد، در تمام جهان وجود دارد؛ يادمان نرود به موجب اينكه بنده هستيم خلقت ما عبث نيست؛ بنده هستيم پس تكليف و وظيفه داريم.[7]» ايشان در قسمت ديگري از اين كتاب آوردهاند: «بوعلي سينا، اين فيلسوف بزرگ اسلامي، در پرتو اسلام يك سلسله مسائلي را طرح كرده است كه قبل از او هيچ فيلسوفي يوناني و غير يوناني، طرح نكرده است، از جمله وارد اين مسأله ميشود كه انسان مدني بالطبع است، بعد وارد مسأله عبادت ميشود ميگويد از نظر اجتماعي (هم از نظر اجتماعي بحث ميكند و هم از نظر غير اجتماعي) و براي زندگي اجتماعي بشر ضرورت دارد كه خداي خودش را بشناسد و پس از شناسايي متوجه بشود كه از جانب آن خدا قانون عادلانهاي براي زندگي بشر وجود دارد و باز واجب و لازم است عبادت وجود داشته باشد، عبادت هم تكرار بشود تا هميشه انسان يادش باشد كه بنده است و خدايي دارد. وقتي كه اين تذكر و تلقين در روحش وجود داشت جلو معصيت و گناه او را ميگيرد. ميخواهد ظلم كند، نماز ميآيد جلو چشمش مجسم ميشود، ميگويد كه تو اعلام عبوديت كردي، تو كه گفتي من رها نيستم (پس چرا ميخواهي ظلم كني؟) در اينجا چه قانوني دارد؟ ميگويد: «و فرضت عليهم بالعبادة المفروضه بالتكرير» به اين جهت عبادت واجب شده است تا در روح انسان چنين نيرويي پيدا بشود كه در اثر اين نيرو كه تجديد عهد با ايمان است دايماً ايمانش تجديد بشود و اين ايمان مانع گناه كردن بشود».[8]
با توجه به آن چه ذكر شد مهمترين فلسفه عبادات كه در بين همة آنها مشترك است تسليم بودن در برابر خداوند و زنده نگهداشتن ذكر و ياد او در دلهاست. اما هر كدام از عبادات به طور خاص نيز داراي فلسفه و آثاري ميباشند كه در قرآن و روايات به برخي از آنها اشاره شده است؟ قرآن دربارة نماز ميگويد: نماز انسان را از فحشاء و منكر باز ميدارد. (45/ عنكبوت). در جاي ديگر ميفرمايد: نماز را براي ياد و توجه به من بپادار. (طه/ 14) و درجاي ديگر: با ياد خدا، دلها آرام ميگيرد. (رعد/ 28) دربارة روزه ميگويد: روزه بر شما واجب شد، تا آن كه اهل تقوا شويد (بقره/ 183)، چون بيشتر گناهان از فوران غضب و شهوت است، روزه جلوي طغيان آن را ميگيرد و تقوا پديد ميآورد... و دربارة حج ميگويد: به زيارت حج بروند،تا منافعي فراوان بدست آورند. (حج/ 28) خواند و آثار اجتماعي و سياسي حج، چيزي نيست كه جاي شك و شبهه باشد. دربارة زكات ميگويد: از مردم و اموالشان زكات بگير، تا آن را (از روح بخل و دنيا پرستي) پاك كني (توبه / 103).
اما حديث: از ميان انبوه احاديث اين موضوع، تنها به چند جمله از يكي از سخنان امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ در نهج البلاغه (حكمت 244 فيض الاسلام) اشاره ميكنيم: «فرض الله الايمان تطهيراً من الشرك و الصلوةَ تنزيهاً عنِ الكِبر و الزكاة تسبيباً للرزق...» خداوند، ايمان را براي پاكسازي از شرك، واجب ساخت و نماز را براي پاك ساختن از تكبر، و زكات را به عنوان سبب سازي براي رزق و روزي و...»[9]
البته ضرورت و وجوب عبادت را عقل ما نيز درك ميكند چرا كه پس از اعتقاد به وحدانيت خداوند و درك رابطه و نسبت بين خود و خدا، كه او خالق است و مولا و ما مخلوقيم و عبد؛ او مالك است و غني و ما مملوكيم و فقير، او عظيم است و قوي و ما حقيريم و ضعيف. عقل حكم ميكند كه خدا را به عنوان قدرت مطلق عالم و منشأ تمام خيرات و خوبيها تعظيم نمائيم و او را بپرستيم و خاضعانه بر آستان او سرفرود آوريم.
منابع براي مطالعه بيشتر:
1. ج 2، مجموعه آثار شهيد مطهري (ره)، ص 94 ـ 97.
2. تفسير نمونه، ج 22 ذيل آيه 56 ذاريات.
3. فلسفه عبادات، آيت الله جوادي آملي (حفظه الله).
4. پرتوي از اسرار نماز، محسن قرائتي.
5. آزادي معنوي،استاد مطهري (ره).
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . علامه طباطبايي(ره)، ج 36، ترجمه تفسير الميزان، ص 302.
[2] . كتاب پرتوي از اسرار نماز، محسن قرائتي، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، ص 19.
[3] . ص 17، همان كتاب.
[4] . كتاب پرتوي از اسرار نماز، محسن قرائتي، ص 15.
[5] . ترجمه تفسير الميزان، ج 36، ص 299.
[6] . همان كتاب، ص 306.
[7] . كتاب آزادي معنوي، استاد مطهري (ره)، انتشارات صدرا، 1378، ص 109.
[8] . آزادي معنوي، استاد مطهري (ره)، انتشارات صدرا، 1378، ص 109.
[9] . پرتوي از اسرار نماز، محسن قرائتي، انتشارات سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1369، ص 70.