پرسش :
چرا حضرت خدیجه(سلام الله علیها) با اینکه از ثروتمندان مدینه بود، از میان تمامی خواستگاران خود، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را برگزید؟
پاسخ :
در پاسخ به این سوال، باید شخصیت بلند مرتبه و بزرگ حضرت خدیجه (سلام الله علیها) را مورد بررسی قرار دهیم. بی تردید ازدواج یکی از ثروتمندان عرب، با جوانی که از مال دنیا بهره چندانی ندارد، نمی¬تواند ریشه در دلایل و انگیزه های مادی داشته باشد. بنابر این در ریشه یابی این جریان باید جهات معنوی را دنبال کرد.
آیت الله سبحانی در کتاب فرازهایی از تاریخ اسلام،[1]به چهار نمونه از این شواهد اشاره می¬کنند که به طور خلاصه بیان می¬کنیم:
1- چنانکه می¬دانید پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش از ازدواج با خدیجه، زمام تجارت وی را بر عهده داشت. غلام خدیجه به نام میسره، در سفر تجاری همراه پیامبر بود. پس از بازگشت کاروان، میسره آنچه را در سفر دیده بود برای خدیجه تعریف کرد، از جمله اینکه: محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بر سر موضوعی با تاجری اختلاف پیدا کرد. آن مرد به او گفت: به لات و عزی سوگند بخور تا سخن ترا بپذیرم. محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در پاسخ گفت: پست ترین و مبغوض ترین موجودات پیش من، همان لات و عزی است که تو آنها را می پرستی[2]و نیز این جریان را که در نزدیک "بصری" (شهر شام)، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) زیر سایه درختی نشسته بود، در این حال چشم راهبی که در صومعه نشسته بود به محمد امین (صلی الله علیه و آله و سلم) افتاد. وی از من نام او را سوال کرد و من پاسخ دادم، آنگاه وی گفت: این مرد که زیر سایه این درخت نشسته است، همان پیامبریست که در تورات و انجیل درباره او بشارت¬های فراوانی خوانده ام.[3]خدیجه با شنیدن این کرامت، شوق مفرطی که سرچشمه آن علاقه به معصومیت محمد «ص» بود، در خود احساس کرد و بی اختیار گفت: میسره! کافی است، علاقه مرا به محمد دو چندان کردی.... سپس آنچه را از میسره شنیده بود برای ورقه بن نوفل نقل کرد و ورقه به او گفت: صاحب این کرامات، پیامبر عربی است.[4]
2- روزی خدیجه در خانه خود نشسته بود و یکی از دانشمندان یهود نیز در آن محفل بود، اتفاقاً محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از کنار منزل آنها گذشت و چشم آن دانشمند به او افتاد، آن دانشمند فوراً از خدیجه خواست که از محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) تقاضا کند چند دقیقه در این مجلس شرکت کند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تقاضای دانای یهود مبنی بر نشان دادن علایم نبوت در بدن خود را پذیرفت.... پس از آنکه دانای یهود از وجود علایم نبوت در محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر داد خدیجه پرسید: از کجا می¬گویی که او حائز چنین مقامی می¬شود؟ پاسخ داد: من علائم پیامبر آخر الزمان را در تورات خوانده¬ام و از نشانه¬های او این است که پدر و مادر او می¬میرند و جد و عموی وی از او حمایت می¬کنند و از قریش زنی را انتخاب می¬کند که سیده قریش است. آنگاه افزود: خوشا به حال کسی که افتخار همسری او را به دست آورد.
3- ورقه بن نوفل که عموی خدیجه و از دانایان عرب بود، مکرر می¬گفت: «مردی از میان قریش برای هدایت مردم از طرف خدا برانگیخته می¬شود و یکی از ثروتمندترین زنان قریش را می¬گیرد» و چون خدیجه ثروتمندترین زن قریش بود، گاه و بیگاه به خدیجه می¬گفت: «روزی فرا می¬رسد که تو با شریفترین مرد روی زمین وصلت کنی.»
4- خدیجه شبی در خواب دید که خورشید بالای مکه چرخ خورد و کم کم پائین آمد و در خانه او فرود آمد. ورقه خواب وی را چنین تعبیر کرد که: «با مرد بزرگی ازدواج خواهی کرد که شهرت او عالم گیر خواهد شد.»
از طرف دیگر باید توجه داشت که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز گر چه از ثروت محروم بود، اما اولا از خاندان معروف قریش بود و ثانیا به راستگویی، امانتداری و اخلاق پسندیده شهرت داشت. چنانکه ابوطالب در مجلس عقد، برادر زاده خود را چنین معرفی کرد: «برادر زاده من، محمد بن عبدالله (ص)، با هر مردی از قریش موازنه و مقایسه شود، بر او برتری دارد و گر چه از هر گونه ثروتی محروم است، اما ثروت سایه¬ای است رفتنی و اصل و نسب چیزی است ماندنی.»[5]
همه این امور نشان می¬دهد این ازدواج ریشه در جهات معنوی داشته است و به هیچ وجه انگیزه مادی در آن دخالت نداشته است.
در پایان به ذکر حدیثی از پیامبر «ص» در شأن خدیجه اشاره می¬کنیم که می¬فرماید: «بهشت مشتاق دیدن چهار زن است: مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم (همسر فرعون)، خدیجه دختر خویله، و فاطمه دختر محمد «ص».[6]
پی نوشتها:
[1]- ص 82- 85
[2]- طبقات کبری، ج 1، ص 130.
[3]- بحار/ 16/ 18.
[4]- سیره ابن هشام، ج 1، ص 76.
[5] - مناقب، ج 1، ص 30. بحار، ج 16، ص 16.
[6]- بحار، ج 43، ص 53.
در پاسخ به این سوال، باید شخصیت بلند مرتبه و بزرگ حضرت خدیجه (سلام الله علیها) را مورد بررسی قرار دهیم. بی تردید ازدواج یکی از ثروتمندان عرب، با جوانی که از مال دنیا بهره چندانی ندارد، نمی¬تواند ریشه در دلایل و انگیزه های مادی داشته باشد. بنابر این در ریشه یابی این جریان باید جهات معنوی را دنبال کرد.
آیت الله سبحانی در کتاب فرازهایی از تاریخ اسلام،[1]به چهار نمونه از این شواهد اشاره می¬کنند که به طور خلاصه بیان می¬کنیم:
1- چنانکه می¬دانید پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش از ازدواج با خدیجه، زمام تجارت وی را بر عهده داشت. غلام خدیجه به نام میسره، در سفر تجاری همراه پیامبر بود. پس از بازگشت کاروان، میسره آنچه را در سفر دیده بود برای خدیجه تعریف کرد، از جمله اینکه: محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بر سر موضوعی با تاجری اختلاف پیدا کرد. آن مرد به او گفت: به لات و عزی سوگند بخور تا سخن ترا بپذیرم. محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در پاسخ گفت: پست ترین و مبغوض ترین موجودات پیش من، همان لات و عزی است که تو آنها را می پرستی[2]و نیز این جریان را که در نزدیک "بصری" (شهر شام)، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) زیر سایه درختی نشسته بود، در این حال چشم راهبی که در صومعه نشسته بود به محمد امین (صلی الله علیه و آله و سلم) افتاد. وی از من نام او را سوال کرد و من پاسخ دادم، آنگاه وی گفت: این مرد که زیر سایه این درخت نشسته است، همان پیامبریست که در تورات و انجیل درباره او بشارت¬های فراوانی خوانده ام.[3]خدیجه با شنیدن این کرامت، شوق مفرطی که سرچشمه آن علاقه به معصومیت محمد «ص» بود، در خود احساس کرد و بی اختیار گفت: میسره! کافی است، علاقه مرا به محمد دو چندان کردی.... سپس آنچه را از میسره شنیده بود برای ورقه بن نوفل نقل کرد و ورقه به او گفت: صاحب این کرامات، پیامبر عربی است.[4]
2- روزی خدیجه در خانه خود نشسته بود و یکی از دانشمندان یهود نیز در آن محفل بود، اتفاقاً محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از کنار منزل آنها گذشت و چشم آن دانشمند به او افتاد، آن دانشمند فوراً از خدیجه خواست که از محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) تقاضا کند چند دقیقه در این مجلس شرکت کند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تقاضای دانای یهود مبنی بر نشان دادن علایم نبوت در بدن خود را پذیرفت.... پس از آنکه دانای یهود از وجود علایم نبوت در محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر داد خدیجه پرسید: از کجا می¬گویی که او حائز چنین مقامی می¬شود؟ پاسخ داد: من علائم پیامبر آخر الزمان را در تورات خوانده¬ام و از نشانه¬های او این است که پدر و مادر او می¬میرند و جد و عموی وی از او حمایت می¬کنند و از قریش زنی را انتخاب می¬کند که سیده قریش است. آنگاه افزود: خوشا به حال کسی که افتخار همسری او را به دست آورد.
3- ورقه بن نوفل که عموی خدیجه و از دانایان عرب بود، مکرر می¬گفت: «مردی از میان قریش برای هدایت مردم از طرف خدا برانگیخته می¬شود و یکی از ثروتمندترین زنان قریش را می¬گیرد» و چون خدیجه ثروتمندترین زن قریش بود، گاه و بیگاه به خدیجه می¬گفت: «روزی فرا می¬رسد که تو با شریفترین مرد روی زمین وصلت کنی.»
4- خدیجه شبی در خواب دید که خورشید بالای مکه چرخ خورد و کم کم پائین آمد و در خانه او فرود آمد. ورقه خواب وی را چنین تعبیر کرد که: «با مرد بزرگی ازدواج خواهی کرد که شهرت او عالم گیر خواهد شد.»
از طرف دیگر باید توجه داشت که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز گر چه از ثروت محروم بود، اما اولا از خاندان معروف قریش بود و ثانیا به راستگویی، امانتداری و اخلاق پسندیده شهرت داشت. چنانکه ابوطالب در مجلس عقد، برادر زاده خود را چنین معرفی کرد: «برادر زاده من، محمد بن عبدالله (ص)، با هر مردی از قریش موازنه و مقایسه شود، بر او برتری دارد و گر چه از هر گونه ثروتی محروم است، اما ثروت سایه¬ای است رفتنی و اصل و نسب چیزی است ماندنی.»[5]
همه این امور نشان می¬دهد این ازدواج ریشه در جهات معنوی داشته است و به هیچ وجه انگیزه مادی در آن دخالت نداشته است.
در پایان به ذکر حدیثی از پیامبر «ص» در شأن خدیجه اشاره می¬کنیم که می¬فرماید: «بهشت مشتاق دیدن چهار زن است: مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم (همسر فرعون)، خدیجه دختر خویله، و فاطمه دختر محمد «ص».[6]
پی نوشتها:
[1]- ص 82- 85
[2]- طبقات کبری، ج 1، ص 130.
[3]- بحار/ 16/ 18.
[4]- سیره ابن هشام، ج 1، ص 76.
[5] - مناقب، ج 1، ص 30. بحار، ج 16، ص 16.
[6]- بحار، ج 43، ص 53.