براى فهم دقيق اين اشكال و جواب آن در ابتدا به معناى «عدل و ظلم» اشاره مىشود. 1- مفهوم عدل: معناى لغوى عدل، برابرى و برابر كردن است و در عرف به معناى رعايت حقوق ديگران در برابر ظلم (تجاوز به حقوق مردم)است. در تعريف عدل آمده است: اعطاء كل ذى حق حقه همچنين معانى ديگرى براى عدل ذكر شده است؛ ليكن معنايى از عدل كه به خداوند نسبت مىدهيم عبارت است از: «رعايت استحقاقها در افاضه وجود و امتناع نكردن از افاضه و رحمت به آنچه امكان وجود يا كمال وجود دارد». بنابراين عدل خداوند عبارت است از فيض عام و بخشش گسترده در مورد همه موجوداتى كه امكان هستى يا كمال در هستى دارند؛ بدون هيچگونه امساك يا تبعيضى. در اينجا ممكن است سؤال شود: چرا در جهان تبعيض وجود دارد؛ چرا يكى سفيد است و ديگرى سياه؟ يكى زشت است و ديگرى زيبا؟ يكى سالم است و ديگرى ناقص؟ در پاسخ گفتنى است: آنچه در نظام خلقت وجود دارد، تفاوت است؛ نه تبعيض و آنچه مذموم مىباشد، تبعيض است نه تفاوت. لازمه عدل، برابر قرار دادن همه انسانها يا همه اشيا نيست؛ مثلاً معلم عادل كسى نيست كه همه شاگردان را - خواه كوشا باشند و خواه تنبل - به طور يكسان مورد تشويق و توبيخ قرار دهد و قاضى عادل كسى نيست كه مال مورد نزاع را به طور مساوى بين طرفين دعوا تقسيم كند؛ بلكه معلم عادل، كسى است كه هر كدام از شاگردان را به اندازه استحقاقشان، ستايش يا نكوهش كند و قاضى عادل كسى است كه مال مورد نزاع را به صاحبش بدهد. پس مقتضاى حكمت و عدل الهى اين نيست كه همه مخلوقات را يكسان بيافريند؛ بلكه اقتضاى حكمت اين است كه جهان را به گونهاى بيافريند كه موجودات مختلف متناسب با هدف نهايى باشند.
در اين رابطه اجزاى عالم اشياء نبايد گسسته و جدا از يكديگر در نظر گرفت، بلكه بايد آنها را به صورت مجموعى كه هر عضو واقعاً و تكويناً جزء و عضو يك نظامند و در اين صورت هر امر جزيى و موردى بايد با نظام سنجيده شود. در يك مجموعه، هر جزء موقعيت خاصى دارد كه برحسب آن، كيفيت خاصى را دارا مىشود. جهان چون چشم و خط و خال و ابروست كه هر چيزى به جاى خويش نيكوست. اساساً اگر تفاوت وجود نداشته باشد، كثرت و تنوع نيز نخواهد بود و اگر كثرت و تنوع نباشد، ديگر مجموعه و نظام، مفهومى نخواهد داشت. در اينجا ممكن است سؤال شود كه چرا خداوند موجودات عالم را متفاوت و گوناگون و با ظرفيتهاى مختلف آفريده است؟ جواب اين است كه تفاوت موجودات ذاتى آنها لازمه نظام على و معلولى عالم است.
توضيح اين كه در حكمت الهى اين بحث تحت عنوان «كيفيت صدور موجودات از ذات بارى» مطرح است. موضوع بحث اين است كه آيا اراده خدا به طور جداگانه به آفرينش موجودات تعلق مىگيرد؛ مثلاً اراده مىكند «الف» را مىآفريند و اراده ديگرى مىكند «ب» را مىآفريند و... يا آن كه همه اينها را با يك اراده واحد و بسيط ايجاد مىنمايد؟ دلايل عقلى و براهين فلسفى و نيز شواهدى از قرآن، بر درستى نظريه دوم دلالت دارد. به موجب اين نظريه - همه جهان - از آغاز تا انجام - با يك اراده الهى به وجود آمده است - قرآن مىفرمايد: إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ * وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ{w1-10w}{I54:50-49I}/}؛ ما همه چيز را با اندازه و قدر مشخصى آفريدهايم و كار ما جز يكى نيست»، (قمر، آيه 49 و 50). به موجب اين عقيده، براى آفرينش نظام خاص و قانون و ترتيب معينى هست و اراده خدا به وجود اشياء عين اراده نظام است. از همينجاست كه قانون علت و معلوم و يا نظام اسباب و مسببات به وجود مىآيد. بدين معنا كه هر معلولى، علت خاصى و هر علتى، معلول مخصوص دارد. در حقيقت هر موجودى در نظام علت و معلول، جاى مشخص و مقام معلومى دارد؛ يعنى، آن معلول، معلول شىء و معين و آن علت، علت شىء معين است. نبودن نظام معين در بين موجودات، مستلزم اين است كه هر موجودى بتواند منشأ ايجاد هر چيزى بشود و نيز ممكن است هر چيزى از هر چيز ديگر به وجود آيد؛ مثلاً اثر يك شعله كبريت با اثر خورشيد برابرى كند. بنابراين ارتباط هر علت با معلول خودش و ارتباط هر معلول با علت خودش، از ذات علت و معلول برمىخيزد. معلول به تمام ذات، با علت مرتبط است و علت نيز با تمام ذات خود، منشأ صدور معلول است. پس مرتبه هر وجودى، عين ذات است و تخلفناپذير است (مانند مراتب اعداد).
گفتنى است كه جهان طبيعت بر پايه اسباب و مسببات استوار است و اصطكاك و تزاحم در طبيعت آن نهفته است و تصوير ماده منهاى اين ويژگى، نفى وجود آن است. آتش در هر كجا باشد، اثر ويژه آن سوزاندن است؛ خواه در كلبه و مسجد باشد خواه در خانه و مغازه. بنابراين نمىتوان انتظار داشت كه جهان ماده - خارج از نظام عليت - كارى را صورت دهد؛ مثلاً الكل فقط در فرد الكلى اثر بگذارد نه در نسل او. يا بيمارى سل فقط خود بيمار را از پاى درآورد و در محيط اثر نگذارد. چنين انتظارى از جهان طبيعت، انتظار بىجايى است و معناى آن اين است كه خداوند در آفرينش تنها به جهان مجردات اكتفا ورزد و اصولاً ماده را در هم پيچيده، اثرى از آن ظاهر نشود. اين خود مفسده عظيمى دارد كه نتيجه آن، ناديده گرفتن خيرات عظيمى است كه در اين بخش از هستى وجود دارد. البته ناگوارىهايى كه در محيط زندگى - به خصوص در بستگان و فرزندان به وجود مىآيد - معلول ناآگاهى انسان از قوانين طبيعت و يا احكام الهى است. طبق تحقيقات به عمل آمده، قسمت عظيمى از معلوليتهاى جسمى و روانى فرزندان، معلول ناآگاهى و احياناً بىمبالاتى والدين است. چه بسا انسان آگاه و مقيد به اصول زندگى، از اولاد سالمتر برخوردار مىشود. ولى در برابر اين واقعيت، عدل الهى ايجاب مىكند كه گرفتاران بىگناه را از طريق پاداشهاى اخروى، (بقره، آيه 155) و يا تخفيف در احكام، (نور، آيه 61) و مكلف ساختن ديگران در اعانت و همكارى با حادثهديدگان و معلولان جبران سازد. درباره علل تفاوتها در بين افراد بشر بايد دانست. تفاوت در كيفيت خلقت انسانها نتيجه و لازمه حتمى نظاممندى و قانونمندى جهان هستى است. يعنى:
1) نظام خلقت نظام علت و معلول است. هيچ معلولى بدون علت به وجود نمىآيد و تخلف هيچ معلولى از علت تامهاش ممكن نيست (اصل ضرورت عِلّى).
2) رابطه علت و معلول داراى قوانين و قواعد معين است؛ يعنى چنان نيست كه از هر علتى، هر معلولى قابل ايجاد باشد.
به تعبير ديگر هر علت معيّنى معلول معيّنى دارد؛ مثلا از علف خوردن گوسفند، بوعلى سينا درست نمىشود و آمريكايىها به خاطر خوردن قهوه، به كره ماه نرفتند (اصل سنخيت علت و معلول). اگر دو اصل فوق با ژرفكاوى دقيق فلسفى مورد بررسى قرار گيرد، مشخص خواهد شد بينا يا نابينا تولد يافتن يك فرد لازمه حتمى مجموعه عللى است كه در به وجود آوردن وى مؤثر بودهاند. در اين امور عوامل بسيار متعددى دخيلاند، حتى كيفيت آميزش والدين، زمان، مكان، روحيات و حالات روانى، وضعيت جسمى، نوع و مقدار غذاهايى كه مصرف كردهاند و... هر يك به سهم خود نقشى در كيفيت تكوين جنين ايفا مىكنند. در اين جا ممكن است سوال شود كه آيا خداوند نمىتواند با تفاوت چشمگيرى كه همه اين عوامل دارند، ولى تأثير همه را يكسان سازد؟ پاسخ آن است كه چنين چيزى سر از تناقض درمىآورد، زيرا لازمه آن اين است كه علت پديدهاى محقق باشد، ولى تأثير نكند و علت بودن و تاثير نكردن تناقضآميز (Self Contradictory) است. و يا معلولى بدون علت پديد آيد، كه لازمه آن اين است كه كل طرح نظام آفرينش به هم بخورد، زيرا در اين صورت پديد آمدن هر چيز از هر امر نامربوطى محتمل مىشود و آن گاه است كه از علف خوردن گوسفند بايد ابوعلى سينا پديد آيد! براى آگاهى بيشتر ر.ك: عدل الهى، شهيد مطهرى، بحث راز تفاوتها. در قيامت نيز خداوند هر كس را به اندازه نعمتى كه به او داده، بازخواست مىكند. در روايت است كه در قيامت سه ديوان براى هر فرد گشوده مىشود: ديوان حسنات، ديوان سيئات و ديوان نعمتها. نيز در بحارالانوار، ج 81 ، ص 182 آمده است: خداوند از گناه كسى كه يك چشم و يا دو چشم خود را از دست داده است، بازخواست نمىكند. پس اگر كسى از نعمتى محروم است، در قبال آن از مزايايى و تخفيفاتى برخوردار است و به هر نحو ممكن عدالت برقرار است