0

ضرب المثل های آلمانی

 
rozsefid
rozsefid
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1387 
تعداد پست ها : 138
محل سکونت : اصفهان

ضرب المثل های آلمانی

 Lachen ist die beste Medizin.
ترجمه: «خنده بهترین داروها است»
مترادف فارسی: «خنده بر هر درد بی‌درمان دواست.»

Lebe, als solltest du morgen sterben, und arbeite, als solltest du ewig leben.
ترجمه: «به گونه‌ای زندگی کن که گویی فردا باید بمیری؛ و طوری کار کن که گویی جاودانه‌ای.»
مترادف فارسی: «طوری زندگی كن، انگاری فردا خواهی مرد، طوری كار كن، انگاری هيچگاه نخواهی مرد.» هراس

Leute und Leute sind zweierlei.
ترجمه: «آدم و آدم دو گونه می‌باشند»
مترادف فارسی: «آدم به‌آدم بسیار ماند.»

Liebe kann Berge versetzen.
ترجمه: «عشق، کوه را جا به جا می‌کند»
مترادف فارسی: «عشق در كوه‌كنی داد نشان قدرت خويش// ور‌نه اين مايه هنر تيشه فرهاد نداشت» فرخی یزدی

Liebe erweicht auch die härtesten Stein und Felsen.
ترجمه: «عشق، سخت‌ترین سنگ‌ها و صخره‌ها را نرم می‌کند.»
مترادف فارسی: «گر كوه‌كن زپای در آمد چه‌جای طعن// بالله كه كوه پست شود زير بار عشق» جامی

Liebe braucht keinen Lehrer.
ترجمه: «عشق، نیازی به آموزگار ندارد»
مترادف فارسی: «ای بی‌خبراز سوخته و سوختنی// عشق آمدنی بود نه آموختنی» سنائی

Liebe, die nur von einer Seite kommt, dauert nicht lange.
ترجمه: «عشقی که فقط از یک سوی آید، طولانی نخواهد بود»
مترادف فارسی: «چو زین سر هست زان سر نیز باید // كه مهر از یك طرف دیری نپايد» اوحدی

Liebe ohne Gegenliebe, ist eine Frage ohne Antwort.
ترجمه: «عشق بدون طرف مقابل، سؤالی است بدون پاسخ»
مترادف فارسی: «چه خوش بی، مهربونی هر دو سر بی// كه يك‌سر مهربونی، درد‌سر بی» باباطاهر

Liebe und Husten lässt sich nicht verbergen.
Liebe und Rausch schaut zum Fenster aus.
ترجمه: «عشق و سرفه را نمی توان پنهان داشت.»
ترجمه: «عشق و سرمستی از دریچه بیرون را می‌نگرند.»
مترادف: «عشق و مشك پنهان نمی‌ماند.»

Liebe kann man nicht erzwingen.
Liebe duldet keinen Zwang.
ترجمه: «عشق را نمی‌توان تحمیل کرد»
ترجمه: «عشق، زورپذیر نیست»
مترادف فارسی: «عشق به‌زور، و مِهر به‌چُنبِه نمی‌شود.»

Liebe macht närrisch.
Liebe und Verstand, gehen selten Hand in Hand.
ترجمه: «عشق، جنون‌آور است»
ترجمه: «عشق و عقل به ندرت دست در دست دارند.»
مترادف فارسی: «عشق و جنون همسايه ديوار به ‌ديوارند.»
مترادف فارسی: «عشق در آمد به‌دل، رفت زسر عقل و هوش.»

Liebe fürchtet keine Gefahr.
ترجمه: «عشق از خطر نمی‌هراسد»
مترادف فارسی: «عشق را از تيغ و خنجر باك نيست.»

Liebe ist ein verzehrendes Fieber.
Liebe ist Leides Anfang.
ترجمه: «عشق تب کشنده‌ای است»
ترجمه: «عشق، آغاز رنج است»
مترادف فارسی: «به‌گيتی عاشقی بی‌غم نباشد// خوشی و عاشقی باهم نباشد» فخرالدین اسعد گرگانی
مترادف فارسی: «عشق برمن در عنا بگشود// عشق سر تا به‌ سر عذاب و عناست» فرخی سیستانی

Löwen fangen keine Mäuse.
ترجمه: «شیران، موش شکار نکنند»
مترادف فارسی: «نخورد شير نيم‌خورده سگ// ور به ‌سـختی بميرد اندر غار» سعدی

Lügen, dass sich die Balken biegen.
ترجمه: «دروغی، که تیر سقف را خم می‌کند»
مترادف فارسی: «دروغی كه تير سقف را می‌شكند.»

Lügen haben kurze Beine.
ترجمه: «پای دروغ کوتاه است»
مترادف فارسی: «دروغ از همان دور كه می‌آيد يك پايش می‌لنگد.»
مترادف فارسی: «دروغگو تا در خانه‌اش.»

Man kann sich selbst keine Bäume pflanzen.
ترجمه: «کس نتواند نهالی از بهر خویش غرس کند.»
مترادف فارسی: «ديگران نشاندند ما خورديم ما به‌نشانيم ديگران خورند.» مرزبان نامه

Man muss es nehmen wie es kommt.
ترجمه: «به هر طریق که آید، باید پذیرفت.»
مترادف فارسی: «هرچه پيش آيد خوش آيد.»

Man muss sich mit Mondschein begnügen, wenn man keinen Sonnenschein hat.
ترجمه: «باید به نور مهتاب کفایت کرد، هرگاه که از آفتاب محروم هستی.»
مترادف فارسی: «چون عشق بود به ‌دل، صواب است // مه در شب تيـره آفتاب است» امیر خسرو

Man soll die Bärenhaut nicht verkaufen‚ ehe der Bär gestochen ist.
Man muss den Pelz nicht verteilen‚ ehe der Bär geschossen (erlegen) ist.
ترجمه: «پوست خرسی را که هنوز شکار نکرده‌ای، نفروش.»
ترجمه: «خرسی که هنوز کشته نشده، نباید پوستش را تقسیم کرد.»
مترادف فارسی: «خرس را شكار نكرده پوستش را نفروش.»

Man muss den Vogel erst im Käfig (Käficht) haben‚ ehe man ihn singen lehrt.
ترجمه: «پرنده را اول در قفس اسیرکن، سپس چهچه زدن را بدو بیاموز.»
مترادف فارسی: «مرغی را كه در هواست نبايد به‌سيخ كشيد.»

Man muss den Wolf erst fangen‚ ehe man ihm das Fell abziehen kann.
ترجمه: «گرگ را اول بگیر، بعد پوستش را بکن.»
مترادف فارسی: «فرستاده گفت ای خداوند رخش // به‌دشت آهوی ناگرفته مبخش» فردوسی

Man wird eher von einem Mistkarren überfahren als von einem Wagen.
ترجمه: «تصادف با یک گاری کودکش امکان بیشتری دارد تا با یک درشکه.»
مترادف فارسی: «همه را برق می‌گيرد، ما را چراغ نفتی.»

Mein Mutter Kuh Bruder, war ein Ochs.
ترجمه: «برادر مادرم، گاو، یک گاومیش است.»
مترادف فارسی: «به قاطر گفتند پدرت كيست؟ گفت: اسب آقادائيم است.»

Menschen und Zugvögel bleiben nicht an einem Ort.
ترجمه: «انسان‌ها و پرندگان در یک محل ماندگار نیستند.»
مترادف فارسی: «انسان پرنده بی پر و بال است.»

Mit gespaltener Zunge reden (oder mit zwei Zungen reden).
ترجمه: «دو زبانه حرف می‌زند.»
مترادف فارسی: «دودستماله می‌رقصد.»
مترادف فارسی: «به‌يك روی در دو محراب است.»
مترادف فارسی: «دو‌دوزه می‌بازد.»

Morgenstunde hat Gold im Mund.
ترجمه: «صیبح‌گاهان، زر در کام دارد.»
مترادف فارسی: «سحر‌خيز باش تا كامروا باشي.»
مترادف فارسی: «صبح‌‌خيزی دليل فيروزی است.» جامی

Müßiggang hat Armut im Gefolge.
Müßiggang ist aller Laster Anfang.
ترجمه: «کاهلی، فقر به دنبال دارد.»
ترجمه: «کاهلی، آعاز اعتیاد است.»
مترادف فارسی: «تن‌آسانی و كاهلی منجر به‌فقر و پريشانی گردد.»

سه شنبه 3 آذر 1388  8:46 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها