0

حديث جعلي عشره مبشره

 
salamat
salamat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 324
محل سکونت : اصفهان

حديث جعلي عشره مبشره

پاسخ به حديث جعلي عشره مبشره (دروغ بزرگ) از (آيت الله مکارم شيرازي)

سؤال: حديث «عشره مبشّره» از حيث سند از چه جايگاهى بر خوردار است؟

جواب: يکى از احاديث معروف و شايع نزد اهل سنت حديث «عشره مبشّره» است. به اين مضمون که پيامبر(صلى الله عليه وآله) ده نفر از اصحاب خود را بشارت به بهشت داده است. و لذا آنان اجماع کرده اند که اين ده نفر افضل مردم بعد از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى باشند. ولى با دقت و تأمّل در آن پى مى بريم که اين حديث از حيث سند و دلالت قابل اعتماد نيست; زيرا از جمله احاديث جعلى و ساختگى به شمار مى آيد، ولى به جهت محبّت شديد آن ها نسبت به اين ده نفر تصريح به آن نکرده يا درباره آن تحقيق ننموده اند. ما در صدد هستيم تا اين حديث را به اين ترتيب که در آن آمده مورد مناقشه قرار دهيم، نه آن که فضايل و بشارت هايى را که براى عموم صحابه است انکار کنيم; زيرا ما معتقديم که برخى از آنان همانند حضرت على(عليه السلام)، عمار بن ياسر، سلمان فارسى، مقداد بن اسود، زيد بن صوحان، بلال حبشى، عبدالله بن سلام و عده اى ديگر به طور حتم از جانب رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به بهشت بشارت داده شده اند و واقعاً هم بهشتى اند، بلکه براى برخى از تابعين همچون اويس قرنى نيز بشارت به بهشت داده است.

اين حديث را برخى از صحابه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل کرده اند که در اينجا به سه طريق آن، اشاره مى کنيم:

الف) طريق عبدالرحمن بن عوف احمد بن حنبل در «مسند» و ترمذى در «سنن» و نسائى در «فضائل الصحابه» از قتيبة بن سعيد، از عبد العزيز بن محمّد دراوردى، از عبدالرحمن بن حميد، از پدرش عبدالرحمن بن عوف نقل کرده

که رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: «ابوبکر در بهشت است و عمر در بهشت است و عثمان در بهشت است و على در بهشت است و طلحه در بهشت است و زبير در بهشت است و عبدالرحمن بن عوف در بهشت است و سعد در بهشت است و سعيد در بهشت است و ابوعبيدة بن جرّاح در بهشت است».(1)

ترمذى بعد از نقل حديث فوق مى گويد: «خبر داد ما را مصعب قراءةً از عبدالعزيز بن محمّد، از عبدالرحمن بن حميد، از پدرش از پيامبر(صلى الله عليه وآله) مثل اين حديث را. و در آن از عبدالرحمن بن عوف نقل نکرده است.

نقد حديث

اين حديث از جهاتى اشکال دارد:

1 ـ حديث ترمذى از طريق مصعب بدون شک مرسل است; زيرا حميد بن عبدالرحمن بن عوف، پيامبر(صلى الله عليه وآله) را درک نکرده است. و اين حديث از طريق اوّل نيز مرسل به نظر مى رسد; زيرا حميد بن عبدالرحمن بنا بر قول فلاّس و احمد بن حنبل و ابى اسحاق حربى و ابن ابى عاصم و خليفة بن خيّاط و يعقوب بن سفيان و ابن معين، در سال 150 وفات يافته است.(2) و در آن سال، 73 سال داشته است. در نتيجه در سال 32 که همان سال وفات پدرش عبدالرحمن بن عوف يا بعد از او به يک سال است متولد شده است. حال چگونه ممکن است که حميد از پدرش نقل حديث کرده باشد در حالى که به جز چند روزى او را نديده است؟!

به همين جهت است که بخارى گفته: حديث حميد بن عبدالرحمن بن عوف از سعيد بن زيد صحيح تر از حديث او از پدرش مى باشد.(3)

2 ـ حميد بن عبدالرحمن بن عوف را نمى توان در اين حديث از تهمت جعل مبرّا ساخت; زيرا او از جمله کسانى است که از جانب معاويه براى جعل امثال اين احاديث مأمور شده است.

3 ـ از آنجا که راوى اين حديث يعنى عبدالرحمن بن عوف از جمله اين ده نفر در متن حديث است لذا به آن سوء ظنّ حاصل مى شود که ممکن است اين حديث را در شأن خودش جعل کرده باشد.

4 ـ عبدالعزيز بن محمّد بن عبيد دراوردى از جمله کسانى است که در سند اين حديث قرار دارد. او مورد طعن و قدح و جرح عدّه اى از رجاليين قرار گرفته است.

ابوزرعه مى گويد: او سيّىء الحفظ است. نسائى او را قوىّ در حديث نمى داند.(4) ابوحاتم مى گويد: به احاديث او احتجاج نمى شود.(5) ابن حجر مى گويد: «بخارى به جز دو حديث از او نقل نکرده و آن دو را نيز به عبدالعزيز بن ابى حازم و ديگران مقرون ساخته است».(6)

ب) طريق سعيد بن زيد

بيشتر طرق حديث «عشره مبشّره» به سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل عدوى باز مى گردد، که پنج نفر از راويان از او نقل کرده اند:

1 ـ روايت عبدالله بن ظالم مازنى

عقيلى حديث او را صحيح دانسته، و ابن عدى از بخارى همين مطلب را نقل کرده است.(7) حاکم نيشابورى در «المستدرک على الصحيحين» مى گويد: بخارى و مسلم به روايات عبدالله بن ظالم احتجاج نکرده اند.(8) ذهبى نيز در «تلخيص المستدرک» مى گويد: بخارى عبدالله بن ظالم را ياد کرده و مى گويد: حديث اش صحيح نيست.(9)

2 ـ روايت عبدالرحمن بن أخنس

ابن حجر از او به «مستور» تعبير کرده،(10) و سرخسى «مستور» را در رديف فاسق و کافر و بى عقل و هواپرست قرار داده است، و گفته است که محمّد بن حسن شيبانى تصريح کرده بر اين که خبر او همانند خبر فاسق است.(11) در حالى که درباره خبر صحيح شرط کرده اند که ناقل آن در عدالت مشهور باشد.

اشکال ديگرى که در اين سند وجود دارد اين که محمّد بن طلحة بن مصرف يامى کوفى در سند آن واقع شده که نسائى او را قوى ندانسته و ابن معين او را ضعيف معرفى کرده و ابن سعد مى گويد: او داراى احاديث منکر است.

3 ـ روايت حُميد بن عبدالرحمن بن عوف

حديث حُميد بن عبدالرحمن بن عوف از سعيد بن زيد از پسرش عبدالرحمن بن حميد نقل کرده، و او از عمر بن سعيد بن شريح مدنى، و او از موسى بن يعقوب زمعى و او از محمّد بن اسماعيل بن ابى فديک حديث «عشره مبشره» را نقل کرده است.

در مورد حُميد بن عبدالرحمن که قبلا سخن به ميان آمد.

و امّا موسى بن يعقوب; على بن مدينى او را ضعيف الحديث و منکر الحديث دانسته و نسائى او را غير قوى معرفى کرده است.(12) و ابن ابى فديک را نيز ابن سعد غير حجت معرفى کرده است.(13)

4 ـ روايت رياح بن حارث

روايت رياح از سعيد بن زيد را به طور انفراد نوه اش صدقة بن مثنى بن رياح نقل کرده است، و از صدقه، يحيى بن سعيد قطان و عيسى بن يونس، و او از هشام بن عمار و عبدالواحد بن زياد، و او از ابوکامل مظفّر بن مدرک اين حديث را نقل کرده اند.

در مورد هشام بن عمار، ابوداوود مى گويد: چهارصد حديث مسند روايت کرده که هيچ يک اصل و اساسى ندارد.(14)

و در مورد عبدالواحد بن زياد عبدى بصرى، ذهبى در ترجمه او مى گويد: يحيى و ابن حبّان او را چيزى به حساب نياورده و ذهبى درباره او مى گويد: او داراى اوهامى است.(15)

5 ـ روايت ابوالطفيل

روايت ابوالطفيل عامر بن واثله از سعيد بن زيد منفرداً از وليد بن عبدالله بن جُميع قرشى و فرزندش از او، و محمّد بن بکير حضرمى نيز از ثابت اين حديث را نقل کرده است.

اما وليد بن عبدالله; ابن حبّان او را در جمله ضعفا برشمرده و احتجاج به احاديث او را باطل دانسته است. و عقيلى مى گويد: در حديث او اضطراب است. و حاکم نيشابورى مى گويد: اگر مسلم حديث او را تخريج نمى کرد اولى بود. و فرزندش ثابت از مجاهيل است. و محمّد بن بکير نيز به صاحب غرائب معرفى شده است.(16)

روايات سعيد بن زيد غير از آن که از حيث سند مشکل دارد از حيث متن نيز مضطرب است; زيرا در بعضى از سندها، ابوعبيدة بن جراح از جمله ده نفر شمرده شده و در برخى نيز به ابن مسعود بشارت داده شده است.(17) مضافاً به اين که سعيد بن زيد در متن حديث «عشره مبشره» آمده و لذا او در صدد تزکيه خودش و ديگران است، و اين جاى اتهام است که چگونه شخصى خودش را تزکيه مى کند. و در جاى خود به اثبات رسيده که اگر کسى ديگرى را تزکيه کند در حالى که آن شخص ديگر تزکيه کننده مزکّى است، تزکيه او در شريعت اسلام مورد قبول واقع نمى شود.(18)

ج) طريق عبدالله بن عمر

طبرانى از احمد بن الحسين بن عبدالملک قصرى مؤدب و او از حامد بن يحيى و او از سفيان، از سفيان بن خمس، از حبيب بن ابى ثابت، از عبدالله بن عمر از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) حديث «عشره مبشره» را نقل کرده است.(19)

در سند اين حديث سفيان بن عيينه واقع شده که اهل تدليس معرفى شده است.(20)

و نيز در سندش حبيب بن ابى ثابت است که ابن خزيمه و ابن حبّان او را مدلّس به حساب آورده اند(21).(22)

پی نوشت : 

1 ـ مسند احمد، ج 1، ص 193; ترمذى، ج 5، ص 647; کتاب المناقب باب مناقب عبدالرحمن بن عوف; فضائل الصحابه، ص 28.

2 ـ تهذيب التهذيب، ج 2، ص 30.

3 ـ سنن ترمذى، ج 5، ص 647.

4 ـ تهذيب التهذيب، ج 3، ص 471.

5 ـ ميزان الاعتدال، ج 2، ص 634.

6 ـ هدى السارى، ص 441.

7 ـ تهذيب التهذيب، ج 3، ص 176.

8 ـ المستدرک على الصحيحين، ج 3، ص 316و317.

9 ـ المستدرک على الصحيحين، ج 3، ص 316و317.

10 ـ تقريب التهذيب، ج 1، ص 472.

11 ـ اصول سرخسى، ج 1، ص 370.

12 ـ تهذيب التهذيب، ج 5، ص 585.

13 ـ تهذيب التهذيب، ج 5، ص 42.

14 ـ تهذيب التهذيب، ج 6، ص 37.

15 ـ تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 258.

16 ـ تهذيب التهذيب، ج 6، ص 90.

17 ـ مستدرک حاکم، ج 3، ص 316.

18 ـ الافصاح فى الامامة، ص 71; تلخيص الشافى، ج 3، ص 241.

19 ـ المعجم الاوسط، ج 3; کنز العمال، ج 11، ص 645.

20 ـ ميزان الاعتدال، ج 2، ص 170، رقم 3327.

21 ـ تهذيب التهذيب، ج 1، ص 431.

22 ـ على اصغر رضوانى، امام شناسى و پاسخ به شبهات (2)، ص 602.

دوشنبه 13 اردیبهشت 1389  9:20 AM
تشکرات از این پست
samsam
salamat
salamat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 324
محل سکونت : اصفهان

احاديث جعلي ابوهريره

چند نمونه از احاديث جعلي ابوهريره را كه شناخت ساختگي بودن آن براي عموم خوانندگان آسان باشد، با ذكر منبع معتبر بنويسيد؟

پاسخ :

شناخت احاديث از جهت معتبر بودن و يا معتبر نبودن بسيار مهم است زيرا در طول تاريخ جماعت زيادي پيدا شده‌اند كه با انگيزه‌هاي گوناگون به جعل و انتشار احاديث، به نام پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ يا صحابه و يا اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ پرداختند.

انگيزه‌هايي از قبيل خيانت و يا حتي خدمت و تحصيل خشنودي خداوند و كسب پاداش اخروي، از روي عمد و يا به سبب جهالت، در اين امر دخيل بوده است.

به هر حال آنچه اتفاق افتاده است، پديد آمدن هزاران سخن باطل و بي‌پايه بود كه به عنوان «احاديث» در لابلاي كتب حديثي جاي گرفتند.

برخي از صحنه‌‌گردانان ميدان حديث‌سازي، گوي سبقت را از ديگر رقيبان خود ربوده‌اند. كه از آن جمله مي‌توان از ابوهريره نام برد. ابوهريره از سردمداران چرخه توليد اسرائيليات است كه در بين همه راويان حديث، بيشترين تعداد حديث را او نقل كرده است و او تنها از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به تعداد (5374) حديث نقل نموده است در حالي كه او توانست تنها به مدت سه سال از حيات پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را درك كند و اين مطلبي است كه بسياري از علماء و محققين را به تعجب واداشت.

ابوهريره كسي است كه بسياري از بزرگان صحابه، او را مورد طعن و تكذيب خود قرار داده‌اند، چنانكه عمر؛ عثمان، علي ـ عليه السلام ـ و عايشه و... او را تكذيب كرده‌اند، و از خليفة دوم، روايت شده كه «اكذب المحدثين ابوهريره» (دروغگوترين محدثين، ابوهريره است).[1]

نمونه‌هايي از احاديث جعلي ابوهريره:

1. استاد شهيد مرتضي مطهري، ضمن بحث در زمينه، احياء تفكر اسلامي، به نوعي از نوآوري ممنوع و حرام (يعني بدعت) اشاره مي‌كند و نمونه‌اي از آن را بر مي‌شمارد كه مربوط مي‌شود به نوآوريهاي ابوهريره، استاد چنين مي‌گويد: ‌«نوآوري در دين، (چيزي كه در دين نيست به دين نسبت دادن) حرام و محكوم است، ابوهريره وقتي كه حاكم مكه بود، مرد بيچاره‌اي از «عكّه» پياز آورده بود كه در «مكه» بفروشد. اما كسي از او نخريده بود و نزديك بود كه آن پياز خراب شود. دست به دامان ابوهريره زد كه چكار كنم، ورشكست مي‌شوم. ابوهريره روز جمعه بالاي منبر رفت و گفت: «سمعت من حبيبي رسول الله من اكل بصل عكه بمكه وجبت له الجنه، يعني هر كس پياز عكه را در مكه بخورد بهشت بر او واجب مي‌شود! مردم هم مثل مور و ملخ ريختند و تمام پيازهايش را خريدند!».[2]

2 . صحيح بخاري از ابوهريره نقل مي‌كند كه: «از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ دو ظرف را حفظ كردم، و يكي از آندو را گشودم و منتشر ساختم، اما آن ديگري را اگر بگشايم، خوار خواهم شد!»[3]

3 . ابن عساكر و ابن عدي و خطيب بغدادي از ابوهريره نقل نمودند: از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ شنيدم كه مي‌گفت: «خداوند امانت وحي را به سه كس سپرد، من، جبرئيل و معاويه»!.[4]

4 . ابوهريره از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ نقل نمود كه: «شخصي سوار گاوي بود و آن گاو رويش را به طرف آن شخص برگرداند و گفت:‌من براي سواري دادن آفريده نشدم، بلكه براي شخم زدن خلق شدم! پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بعد از شنيدن سخن گاو فرمود: من و ابوبكر و عمر سخن گاو را تأييد مي‌كنيم»![5]

ملاحظات:

با اندكي تأمل در محتواي احاديث بالا به راحتي مي‌توان به ساختگي و دروغ بودن آنها پي برد، چنانكه بر هيچ متشرع خردورز پوشيده نيست كه خوردن نوعي از غذا در نقطه‌اي خاص، نمي‌تواند شرط ورود به بهشت باشد، بنابراين، خوردن پياز «عكه» در شهر «مكه» نمي‌تواند راه بهشت را هموار كند، از اين رو راوي حديث، دروغ آشكاري را به پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ نسبت داده است.

همچنين بر اساس حديث دوم، ابوهريره، خود را صاحب اسرار خاص پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ معرفي كرده است، كه ديگران ظرفيت و تحمل شنيدن آن را ندارند و تنها اوست كه قابليت و لياقت آن را دارد، وقتي اين سخن ابوهريره را با سابقه او مخصوصاً سفلگي و دنائت پيشگي او در دربار حكامي چون معاويه مي‌سنجيم، به دروغ بودن اين حديث پي مي‌بريم،‌آيا ممكن است كسي كه حامل اسرار پيامبر خدا حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ است نان حديث‌سازي براي معاويه را بخورد؟!

و براساس حديث سوم: ابوهريره خود را در حفظ امانت «وحي» در رديف جبرييل معرفي مي‌كند و نيز معاويه را در كنار جبرييل مي‌نشاند! دروغ بودن اين حديث هيچ نيازي به توضيح ندارد.

براساس حديث چهارم: حتماً صاحب گاو (كسي كه بر آن سوار بود، نيز حرف او را مي‌شنيد، چنانكه ابوبكر و عمر نيز مي‌شنيدند. اين حديث براي بالا بردن شأن كساني است كه نامشان را در كنار حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ ذكر كرده است و لذا به آنان قدرت شنوايي سخن حيوانات را نيز بخشيده است!.

نتيجه:

اهميت احاديث را در مجموعه معارف و احكام اسلامي نمي‌توان ناديده انگاشت، اما از آنجايي كه احاديث معتبر با احاديث غير معتبر ساختگي درآميخته‌اند، بايد تلاش كرد تا آنها را نسبت به يكديگر تفكيك نمود.

ابوهريره از پيشتازان جعل احاديث محسوب مي‌شود، و ساختگي بودن بسياري از احاديث او نياز به استدلال ندارد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1 . معارف و معاريف، سيد مصطفي حسيني دشتي.

2 . الصحيح من السيره، سيد جعفر مرتضي.

3 . سيري در صحيحين، محمد صادق نجفي.

4 . دراسات في الحديث و المحدثين، هاشم معروف حسيني.[1]. سيد جعفر مرتضي، الصحيح من السيره، ج 1، ص 247.

[2]. مطهري، مرتضي، حق و باطل به ضميمة ‌احياي تفكر اسلامي، ص59.

[3]. شيخ محمود ابوريه، اصفراء علي السنة المحمديه، ص 211.

[4]. ابن كثير، البدايه و النهايه، ج 8، ص 120.

[5]. هاشم معروف الحسيني، دراسات في الحديث و المحدثين، ص 271.

دوشنبه 13 اردیبهشت 1389  9:21 AM
تشکرات از این پست
salamat
salamat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 324
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:حديث جعلي عشره مبشره

جعل حدیثی مشهور :

راههای خداشناسی

یكی از عبارت‌هایی كه معمولا به آن حدیث قدسی گفته می‌شود و اخیراً در بعضی از فیلم‌ها نیز به آن استناد شده، این است: «الطریق الی الله بعدد انفاس الخلائق؛ راه‌های رسیدن به خدا، به تعداد جان‌های مخلوقات است».

جهاد فرحات، نویسنده لبنانی، در مقاله خواندنی خود، به نام بررسی سند چند حدیث مشهور، سخنانی بدین مضمون را قلمی كرده است:

«این عبارت در میان مردم و به خصوص در میان عارفان - آن گونه كه گفته می‌شود - و بیشتر در میان صوفیان، شهرت دارد و متداول است؛ تا آن جا كه مردم گمان می‌كنند این عبارت، بی‌تردید، حدیث قدسی است و آنان هرگاه بخواهند درستی روشی معین یا شكلی مشخص را برای نزدیكی به خداوند بزرگ، اثبات كنند، به این عبارت استشهاد می‌نمایند. شهرت این عبارت به حدی است كه برخی از عالمان آن را به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نسبت می‌دهند و آن را حدیثی مأثور و منقول از جانب آن حضرت قلمداد می‌كنند1

اما باید گفت كه این عبارت، حدیث نیست؛ زیرا تا آن جا كه ما جست‌و‌جو كرده‌ایم، اثری از آن در میان كتاب‌های حدیثی مسلمانان نیافته‌ایم؛ بعضی از فضلا نیز به عدم دسترسی بر مستندی روایی برای آن، تصریح كرده‌اند.2

مرحوم آیه‌الله مرعشی نجفی قدس سره نیز در شرح كتاب احقاق الحق، به ساختگی بودن این حدیث و افترا بودن آن و استفاده كردن صوفیه از این عبارت در مقاصد فاسد خویش، اشاره كرده است.3

از این رو، باید گفت كه این عبارت، عبارت مشهوری است كه اساس ندارد.»4

برخی حدیث پژوهان، افزون بر آن كه این حدیث را از نظر سندی مجعول دانسته‌اند، از نظر محتوایی نیز مخدوش برشمرده و گفته‌اند كه اگر معنی و دلالت این حدیث درست باشد، پس مثلاً به تعداد كافران، مشركان، بت‌پرستان و منكران خداوند سبحان كه جزء مخلوقات او نیز هستند، باید راه به سوی خدا وجود داشته باشد و حال آن كه اینان اساساً ذات خداوند و راه به سوی خداوند را قبول ندارند؛ تا این كه نوبت به این مطلب برسد و بگوییم كه به تعداد آنان نیز راه به سوی خداوند - الله و نه اله - وجود دارد و در آیه 168 سوره نساء می‌خوانیم:

«ان الذین كفروا وظلموا لم یكن الله لیغفرلهم ولا لیهدیهم طریقا الا طریق جهنم...؛ كسانی كه كافر شدند و ستم كردند، خدا بر آن نیست كه آنان را بیامرزد و راهی را نشانشان دهد؛ مگر راه دوزخ...».

در آیه 74 سوره مؤمنون نیز آمده است:

«و ان الذین لایؤمنون بالاخره عن الصراط لناكبون؛ و آن كسانی كه به جهان واپسین ایمان نمی‌آوردند، از راه (خدا) به در افتاده‌اند». 5

پی‌نوشت ها:

1. ر.ك: محمد جواد مغینه، هذه هی الوهابیه،ص 20.

2. ر.ك: محمد زراقط، «سبیل الله الواحد سبله المتعدد» مجله الحیاه الطیبه، شماره 11، ص 197.

3. ر.ك: شرح احقاق الحق، ج 1، ص 185.

4. جهاد فرحات، بررسی سند چند حدیث مشهور، ترجمه محمد قنبری، فصلنامه علوم حدیث، شماره 30، زمستان 1382، ص 114 _ 135.

5.عبدالرحیم موگهی، نشریه پرسمان، شماره 69، با اندکی تصرف

 

دوشنبه 13 اردیبهشت 1389  9:25 AM
تشکرات از این پست
salamat
salamat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 324
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:حديث جعلي عشره مبشره

جعلی بودن حدیث ظهور یک مجدد دینی در هر صد سال

معروف است که می گویند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حدیثی فرموده است: « ان الله یبعث لهذه الامة علی رأس کل مائة سنة من یجدد لها دینها» ؛ خداوند برای این امت سر هر صد سال، یک نفر را می فرستد که وی دین این امت را تجدید کند.

جعلی بودن حدیث مذکور

اما باید گفت که در کتب تشیع اساسا این حدیث نیامده است. البته در عین حال، بعضی علمای شیعه روی این حدیث بحث کرده اند و حساب هم کرده اند؛ اما آن ها هم از روی کتب تسنن نقل کرده اند و همین، بهترین دلیل است که در هیچیک از کتب شیعه چنین حدیثی نیست. سنن ابی داود یکی از صحاح سته اهل سنت است. در آنجا این حدیث به عین این عبارت آمده است: «ان الله یبعث لهذه الامة علی رأس کل مائة سنة من یجدد لها دینها» از نظر سند این حدیث، آن کسی که از رسول اکرم این حدیث را نقل کرده است، ابو هریره است؛ یعنی همان دروغگوی معروف. این وضع سند این حدیث.

اما آیا این حدیث قطع نظر از سندش از لحاظ متن و مضمون، تطبیق می کند با تاریخ یا نه؟ یعنی اگر راستی ما در تاریخ اسلام بگردیم واقعا همین جور است؟ در سر هر صد سال یک احیاء فکر دینی صورت گرفته است؟ یا به تعبیر آن حدیث یک تجدیدی در دین شده است؟ می بینیم با تاریخ هم جور در نمی آید. البته بعضی از علماء اهل تسنن نشسته اند و حساب کرده اند یعنی حساب تراشیده اند که در اول قرن دوم فلان کس، در اول قرن سوم فلان کس، در اول قرن چهارم فلان کس دین را تجدید و احیاء کرده است. عجیب تر اینست که بعضی علماء شیعه هم - بجای اینکه بگویند این حدیث از ابوهریره و بی اعتبار است و با تاریخ هم تطبیق نمی کند پس باید دور بیندازیم و اگر از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود در اخبار ائمه معصومین علیهم السلام هم اثری از آن پیدا می شد - آنرا مسلم پنداشته و به حساب تراشی پرداخته اند. در این حساب ها بسیاری از علماء را جزء مجددین حساب کرده اند و بسیاری از علماء دیگر را حساب نکرده اند و حال آنکه آن حساب نکرده ها که گناهشان این بوده است که در وسط قرن بوده اند احیانا بیشتر خدمت کرده اند. مثلا شیخ طوسی در این حساب ها از قلم افتاده است در صورتی که شاید در میان علماء اسلام به اندازه شیخ طوسی کسی خدمت نکرده است و شاید یکی دو نفر به ایشان برسند. شیخ مرتضی انصاری نیز از قلم افتاده است.

عجب تر اینکه بعضی مانند همان صاحب “منتخب التواریخ“ یک سلسله دیگر از خلفاء و سلاطین را به عنوان تجدید کنندگان دین حساب کرده اند. این دیگر خیلی مضحک است. می گوید: در اوایل قرن دوم عمر بن عبدالعزیز دین را تجدید کرد و در اول قرن سوم مأمون، در اول قرن چهارم "المقتدر"، در اول قرن پنجم "عضد الدوله دیلمی"، در اول قرن ششم "سلطان سنجر سلجوقی"، در اول قرن هفتم "هلاکو خان مغول"، در اول قرن هشتم "شاه خدا بنده" که آن هم از مغول است، در اول قرن نهم "امیر تیمور گورکانی"، در اول قرن دهم شاه اسماعیل صفوی، در اول قرن یازدهم شاه عباس صفوی، در اول قرن دوازدهم نادرشاه افشار، در اول قرن سیزدهم هم فتحعلی شاه.

اینها مجددین و محییهای اول قرنهائی هستند که در اسلام پیدا شده است. این دیگر چیزی است که باید گفت: "لا یرضی به شیعی و لا سنی"؛ یعنی نه با عقاید شیعه جور در می آید و نه با سنی، نه با تاریخ نه با هیچ چیزی. جای شکرش باقی است که چنگیزخان مغول را از مجددین اسلام به حساب نیاورده اند. مثل اینکه اگر کسی به نام دین ریاست پیدا کرد و زعامت پیدا کرد و قدرتی پیدا کرد و پولی پیدا کرد پس دین احیاء شد! خیر؛ احیاء دین و قدرت دین تابع این است که مردم چه اندازه به آن دین عمل بنمایند؟ چه اندازه به مقتضای آن دین رفتار بکنند؟ این زنده بودن دین است. بنابر این باید گفت که این فکر و این حدیث جعلی یکی از آن سمومی است که در افکار مسلمین وارد شده است.

دوشنبه 13 اردیبهشت 1389  9:26 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها