نويسنده: دكتر سيد يحيي يثربي




 

از مقلد تا محقق فرق هاست *** كاين چو داوود است و آن ديگر صداست
منبع گفتار اين، سوزي بود *** و آن مقلد كهنه آموزي بود
(مولوي، مثنوي)

در بحث از مشكلات پيش از سلوك به مسئله تحقيق و تقليد رسيديم. چند مورد از انگيزه هاي اهل تقليد را برشمرديم و بر لزوم توجه به فرق تحقيق و تقليد تأكيد كرديم. اكنون به بحث از موضوع مهم ديگري در اين باره مي پردازيم كه عبارت است از نشانه هاي تشخيص محقق از مقلد. اين نشانه ها با دقت مورد بحث قرار مي گيرند، تا كساني كه هنوز در عمل سلوك را آغاز نكرده اند، اما مطالبي از عرفان مي دانند. در شناخت جايگاه خود دقت كنند تا ناآگاهانه تقليد را با تحقيق اشتباه نكنند و بي جا دلخوش نباشند و فرصت را از دست ندهند.

نشانه هاي تشخيص محقق از مقلد

1- كار و حال محقق و همه اوصاف و رفتارش چون برخاسته از درجه وجودي و كمالات باطني او مي باشند، اوصاف و حالات ثابت و هميشگي اند. در صورتي كه حالات و اوصاف مقلدان، برخاسته از علل و انگيزه هاي ديگر اند، نه از كمالات دروني، و به همين دليل با از بين رفتن آن انگيزه ها، حال و هواي آنان نيز رنگ مي بازند. از اين جاست كه بي رنگي و بي رونقي در اوصاف و رفتار مقلدان هميشه روشن و آشكار مي باشد و پاي بندي آنان به خودي و خودخواهي ها از هر گوشه اي نمايان است. اينان، مست نيستند، بلكه خود را به مستي مي زنند و اداي مستان را درمي آورند:

تو در عقيله ي ترتيب كفش و دستاري *** چگونه رطل گران خوار را به دست آري؟
فقير و عارف و درويش، وانگهي هشيار؟ *** مجاز بود چنين نام ها تو پنداري؟
سري كه درد ندارد،، چراش مي بندي؟ *** چرا نهي تن بي رنج را به بيماري؟
(مولوي، ديوان)

بنابراين، هركسي مي تواند حالات دروني خود را، با اين نشانه ارزيابي كند كه: آيا حالات و اوصاف و حركاتش نتيجه تحول باطني اويند، يا تقليدي و ساختگي مي باشند؟
2- محقق، در اختيار معرفت خويش است، در صورتي كه مقلد، دربند خود و خودخواهي خويش است. لذا هنرمند حقيقي و محقق و اهل معرفت را، معرفت و هنر رهبري مي كند، نه مسائل و مصالح زندگي روزمره. بنابراين، براي اهل تحقيق، كمالي كه به آن رسيده اند، محور و قبله است، نه دكان و وسيله. آن كه به حقيقتي رسيده باشد، در اختيار آن حقيقت است و نمي تواند نسبت به آن حقيقت بي تفاوت باشد، اگرچه ماه را بر يك دستش نهند و آفتاب را بر دست ديگرش!
با اين مقدمه مي خواهم به يك نشانه بسيار روشن و در دسترس تشخيص اهل معرفت از خودمحوران، اشاره كنم و آن دنيادوستي است. آنان كه مزه حقيقت را چشيده باشند، دل به دنيا نمي دهند. سرمشق ما در اين باره، پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) و علي (عليه السلام) و فاطمه (عليها السلام) است. اما آن كه از حقيقت بويي نبرده است، جز دنيا، قبله اي نخواهد داشت و همه جا به دنبال مشتري است، تا ادا و اطوار خود را به بهاي جاه و مال بفروشد! به تعبير مولوي اهل تحقيق، جز به يافته هاي دروني خود، توجه ندارند. در حالي كه مقلدان چشم به راه مشتري هستند تا چيزي بفروشند و چيزي به دست آورند:

دانش من جوهر آمد ني عرض *** آن بهايي نيست بهر هر غرض
كان قندم نيستان شكرم *** هم ز من مي رويد و من مي خورم
علم تقليدي و تعليمي است آن *** كز نفور مستمع دارد فغان
علم گفتاري كه آن بي جان بود *** عاشق روي خريداران بود
گرچه باشد وقت بحث اين علم زفت *** چون خريدارش نباشد مرد و رفت
(مولوي، مثنوي)

آري، با اين ملاك و نشانه روشن، هم مي توان ديگران را سنجيد و هم به آساني خود را سنجيد. هركسي مي تواند به سادگي دريابد كه به گرد حقيقت مي گردد، يا در بند مال و جاه دست و پا مي زند!
3- تحقق با نوعي اعجاز همراه است. شخص اگر به درجه اي در سلوك برسد، به نسبت همان درجه از نظر اخلاق و رفتار بهتر و برتر از افراد عادي خواهد بود و آثار و خواص كمالاتي را كه به آن ها دست يافته است، در زندگي او مي توان آشكارا مشاهده كرد. تعالي و تكامل باطني، به گونه اي در اعمال و رفتار ظاهري انسان جلوه مي كند، اگرچه آن شخص برتر هيچ گونه قصد و غرضي در اظهار كمال خود نداشته باشد و حتي اگرچه برابر دستور طريقت، به پنهان نگه داشتن كمالات خود نيز بكوشد.
آري! آثار و لوازم كمال را در اهل كمال مي توان به گونه اي مشاهده كرد. بنابراين، كمال مانند مشك، خود مي بويد و نياز ندارد كه عطار چيزي بگويد. در عالم عرفان اگرچه حالات و مقامات جنبه باطني دارند، اما از اين باطن در عالم ظاهر نيز، آثار گوناگوني آشكار مي گردد. مستي از باده عشق و معرفت را هرچه هم پنهان كنند، به گونه اي خود را نشان خواهد داد.

كي توان نوشيد اين « مي » زير دست *** « مي » يقين مر مرد را رسواگر است
بوي را پوشيده و مكنون كند *** چشم مست خويشتن را چون كند؟!
خود نه آن بوي است اين، كاندر جهان *** صد هزاران پرده اش دارد نهان!
(مولوي، مثنوي)

چنان كه، ادعاي دروغين دست يافتن به كمالات نيز، بر تيزبينان و اهل بصيرت و حتي بر عامه مردم نيز پوشيده نمي ماند، چه در رفتار و اوصاف اين مدعيان، نشانه هاي كذب دعويشان آشكار است:

بوي سرّ بد بيايد از دمت *** وز سر و رو تابد اي لافي غمت
بو شناسانند حاذق در مصاف *** تو به جلدي هاي و هو كم كن گزاف
تو ملاف از مشك كآن بوي پياز *** از دم تو مي كند مكشوف راز
هست دل ماننده خانه كلان *** خانه دل را نهان همسايگان
از شكاف و روزن ديوارها *** مطلع گردند بر اسرارها
(مولوي، مثنوي)

از مشكل نادرويشي اگرچه بسيار مي توان گفت اما به همين اندازه بسنده كرده، به ذكر موارد ديگري از مشكلات پيش از سلوك مي پردازيم.

مشكلات جانبي

از ديرباز، عرفان و سير و سلوك، موانع و مشكلات ديگري نيز به همراه داشته است، يكي از آن ها مخالفت علما و دينداران است. معمولاً علما و دينداران جامعه، عرفان را يك مكتب التقاطي در درون اسلام به شمار آورده و با آن مخالفت مي ورزند. همين مخالفت علما و دينداران، خواه و ناخواه عده اي را كه شايستگي سلوك دارند، از اقدام به سير و سلوك بازمي دارد.
از همان زمان پيدايش گروهي با عنوان « صوفي » و « عارف » در جهان اسلام كه حدود نيمه اول قرن دوم هجري بود، پيشوايان دين با آن مخالفت و مبارزه كرده اند. مخالفت آنان نيز بي مبنا نيست، زيرا در كتاب و سنت، اين راه و روش تأييد نشده بلكه مردود هم شمرده شده است.
اما با توجه به اين كه، مخالفت علما و دينداران بر اين اساس است كه تصوف را از تعاليم اسلام نمي دانند، مي توان با قبول اين ديدگاه، مشكل مخالفت آنان را حل كرد؛ يعني عرفان را نه به عنوان اسلام، بلكه به عنوان يك راه و روش انساني و بشري براي رسيدن به حقيقت، مطرح كنيم. در آن صورت مي توان مسلمان بود و در عين حال از اين راه و روش نيز بهره گرفت. چنان كه منطق، فلسفه و علوم تجربي را به عنوان حاصل تلاش بشري پذيرفته ايم، عرفان را نيز به عنوان يك راه و رسم بشري بپذيريم.
به نظر من، ما عرفان را به عنوان دين اسلام يا گرايشي در درون دين اسلام مطرح نكنيم. عرفان يك مكتب باستاني و رايج در طول تاريخ زندگي انسان در شرق و غرب عالم است. سال ها پيش از اسلام، گرايش عرفاني در هند و يونان و ايران باستان رواج داشته است. بنابراين بايد عرفان را به عنوان يك راه و رسم ويژه براي دست يافتن به معرفتي از نوع ديگر و عالم و آدمي ديگر به شمار آوريم و حسابش را از دين اسلام جدا كنيم و اين كار، هرگز به معناي آن نيست كه اهل سلوك را افرادي بدانيم كه به اسلام و شريعت پاي بند نيستند، زيرا:
اولاً: اهل سلوك از تكاليف و اعمال شرعي غفلت نخواهند كرد؛ چنان كه عرفا و اهل سلوك در هر ملت و ديني، به دستورهاي آن دين پاي بندند، عرفاي مسلمان نيز، حتماً تعاليم دين اسلام را، راهنماي اعمال و رفتار خود قرار خواهند داد. در اين باره، در جاي خود بيشتر توضيح خواهيم داد.
ثانياً: اگر دين، درست باشد، همان حقيقتي خواهد بود كه اگر سالك در سلوكش كامياب باشد به آن خواهد رسيد. از اين جاست كه عرفا سفارش مي كنند كه سالك نبايد از آغاز به مذهب خاصي تعصب داشته باشد؛ بلكه بايد منتظر بماند كه با كشف و شهود، به حقيقت و دين و مذهب راستين دست يابد.
اما به نظر من سالك بايد از همان آغاز تشخيص و انتخاب دين را به عهده عقلش بگذارد تا با عقل و انديشه دين را برگزيند و تا حد امكان با دين راست و مذهب حق، پا در سلوك بگذارد. وي در اين صورت بهتر به نتيجه مي رسد.

منبع مقاله :
يثربي، سيديحيي، (1392)، عرفان عملي، قم، مؤسسه بوستان كتاب، چاپ سوم