تفسير به رأي و عدم رعايت اصول تفسير
طبق قاعده « تُعرف الأشياء بأضدادها » (1) يکي از راه هاي شناخت اصول صحيح تفسير، شناخت روش هاي ناصواب در تفسير قرآن و در رأس آن ها « تفسير بالرأي » است. فريقين احاديث متعددي از پيامبر و ساير پيشوايان ديني در مذمّت تفسير به رأي نقل کرده اند (2) و اکثر قريب به اتفاق صاحب نظران (3) آن را خروج از روش هاي مرضي و مقبول در تفسير قرآن مي دانند ليکن در تحديد مفهوم و تعيين مصداق تفسير به رأي اختلاف نظرهاي زيادي دارند.
پيش از بيان نظريات ارائه شده، لازم است توضيحاتي درباره ي معناي « باء » و« رأي » در اين اصطلاح بيان شود. حرف باء در اين اصطلاح ممکن است به يکي از سه معناي زير باشد و با در نظر گرفتن اين که معناي باء کدام است، مفهوم حديث: « مَن فسّر القرآن برأيه فليتبوّء مقعده من النار » (4) اندکي دگرگون مي شود.
1. باء سببيت: در اين صورت معناي حديث بالا چنين است:
هر کس قرآن را به سبب رأي خود تفسير کند، بايستي جايگاهي از آتش براي خود فراهم نمايد.
يعني ممکن است انگيزه و سبب اصلي تفسير آيه، همان رأي و نظرشخصي او باشد. چنين فردي در نقطه مقابل کسي خواهد بود که سبب و انگيزه اصلي او از تفسير، رأي خودش نيست بلکه به دنبال درک حقايق قرآن است.
2. باء استعانت: در اين صورت معناي حديث بالا چنين است:
هر کس قرآن را با کمک رأي شخصي اش تفسير کند، بايستي جايگاهي از آتش براي خود فراهم نمايد.
چنين فردي در نقطه مقابل کسي قرار مي گيرد که قرآن را به کمک قراين عقلي و نقلي تفسير مي کند.
3. باء زايده يا باء تعديه مفعول دوم: در اين صورت معناي حديث بالا چنين است:
هر کس به جاي تفسير قرآن به ارائه نظر شخصي اش بپردازد، جايگاهي از آتش براي خود فراهم کرده است.
چنين فردي در نقطه مقابل کسي است که تفسير حقيقي آيات قرآن را مي گويد و نه نظر و عقيده شخصي خويش را. (5)
واژه « رأي » در لغت به معناي اعتقاد و ديدگاهي است که يک فرد از راه تلاش فکري برمي گزيند، (6) خواه با برهاني عقلي به دست آيد، يا مستند نقلي داشته باشد، خواه مطابق با واقع يا مخالف واقع باشد، خواه قطعي يا در حدّ گمان يا استحسان باشد. و گاه در خصوص ديدگاهي که از طريق گمان و استحسان به دست آيد، به کار مي رود. (7) واژه رأي به صورت مجازي در مواردي که قرينه اي در کار باشد، به معناي عقل و تدبير به کار مي رود و اگر با اضافه به « عين » ( رأي العين ) (8) به کار رود، به معناي ديدن است. با توجه به آنچه گذشت، واژه رأي در اين روايات که اضافه به عين نشده و قرينه اي بر معناي مجازي نيست، به معناي ديدگاهي است که شخص با اجتهاد و تلاش فکري برمي گزيند. (9)
درباره اين که مقصود از تفسير به رأي چيست، آراي مختلفي اظهار شده است. سيوطي در کتاب الإتقان في علوم القرآن آراي پنجگانه زير را از ابن نقيب نقل کرده است:
1. تفسير قرآن بدون فراگرفتن علومي که براي انجام تفسير قرآن مورد نياز است.
2. تفسير متشابهات قرآن که جز خداوند از آن آگاه نيست.
3. تفسيري که جهت اثبات مذهب نادرست انجام مي گيرد؛ يعني مذهب مورد قبول اصل واقع مي شود سپس قرآن بر اساس آن تفسير مي شود.
4. بدون اين که دليلي در دست باشد، مطلبي به صورت قطعي به عنوان معناي کلام خداوند به شمار آيد.
5. تفسير بر اساس استحسان و هواي نفس. (10)
علّامه طباطبائي آراي ديگري را بر موارد ياد شده افزوده، که عبارتند از:
6. بيان معنايي که در آراي صحابه و تابعين شناخته نشده است.
7. بيان معنايي که نادرستي آن معلوم است.
8. سخن گفتن درباره ي قرآن بدون علم و تحقيق.
9. اخذ به مفاد ظاهري آيات قرآن بدون استناد به کلام معصوم؛ زيرا اصولاً بدون کلام معصوم آيات قرآن در معنايي ظهور ندارند.
10. معناي پيشين، با اين استدلال که آيات بدون کلام معصوم ظهور دارند، ولي ظهور آن ها براي غيرمعصوم قابل مفهوم نيست. (11)
يکي از اين دو، رأي ابن عربي است. وي از ميان صور نقلي متعدد اين مضمون، (13) حديث نبوي: « من فسّر القرآن برأيه فقد کفر » را برمي گزيند و در توضيح اين حديث از معناي منفي اصطلاحي « کفر » فاصله مي گيرد. وي با استناد به مفهوم لغوي کفر که به معناي ستر و پوشاندن است، استنباط مي کند که وقتي اهل الله، متکلمي جز خدا نبينند و در تفسير آيه خاصي رأي خود را اظهار کنند، در اين صورت خداوند را که در حقيقت صاحب اين رأي و تفسير است، از ديده بندگان پنهان و مستور داشته اند، چون صاحب رأي و تفسير، خودِ حق تعالي است؛ بنابراين، تفسير آنان صحيح و مصيب به واقع است، و دليل حقّانيت اين تفسير در همين حديث نهفته است؛ زيرا پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نفرموده « فقد أخطأ » بلکه فرمود: « فقد کفر »، چرا که نسبت خطا به خداوند محال است. (14)
ديدگاه بعدي از آنِ علّامه طباطبائي است. ايشان در ذيل آيه هفت سوره آل عمران مي نويسد:
اضافه در کلمه « برأيه » اختصاص، تک روي و استقلال طلبي را افاده مي کند؛ يعني مفسّر هنگام تفسير قرآن، تنها به ابزاري که براي فهم کلام عرب در اختيار دارد بسنده مي کند و آن گاه با مقايسه کلام خدا با کلام بشر، به تفسير مبادرت مي ورزد، امّا کاربرد چنين شيوه اي با بيانات قرآن روا نيست؛ زيرا قرآن کلامي است که در عين اين که بخش هاي آن جداي از هم است، به هم پيوسته است و بنا به فرمايش اميرمؤمنان (عليه السلام): « بخشي از قرآن توسط بخش ديگر گويا مي گردد، و بعضي از آيات آن شاهد و قرينه آيات ديگر است »، تنها مراجعه به يک آيه با اِعمال قواعد شناخته شده، بدون آن که شخص از قبل نسبت به تمامي آيات ديگرِ متناسب با آن، شناخت پيدا کرده و در تدبّر آن ها کوشيده باشد، کفايت نمي کند. بنابراين تفسير به رأي در واقع به شيوه به کار برده شده براي فهم قرآن برمي گردد نه به خود فهم قرآن؛ يعني نهي از تفسير به رأي تنها ناظر به اين نکته است که کتاب خدا به شيوه اي تفسير شود که کلام ديگران درک مي شود. اين جاست که هرچند در مقام فهم، به رأي صواب هم رسيده باشد باز هم نکوهيده است؛ زيرا به هر حال شيوه را اشتباه برگزيده است. (15)
اين ديدگاه در نقطه مقابل ديدگاه بسياري از صاحب نظران از جمله آية الله خوئي است که مي گويند:
تمسّک به ظاهر لفظ به شرط آن که از روي دليل و مستند به اصول و قواعدي باشد که در عرف شناخته شده است و ميان مردم رايج و مصطلح مي باشد، تفسير به رأي نيست. (16)
آية الله معرفت در تحليل موضع اين دو بزرگوار و قضاوت درباره آن مي گويد:
علّامه در نقطه مقابل آقاي خوئي قرار دارد، آقاي خوئي مي گويد: اگر مي خواهي تفسير تو تفسير به رأي نباشد اين اصول مقرره عقلائيه در باب محاورات را بايد دقيقاً رعايت کني، علّامه مي گويد: اگر در تفسير به سراغ اين اصول عقلائيه بروي تفسير به رأي کرده اي، اين ها در تفسير کاربرد ندارد.
اين مسئله براي بنده مدتي بغرنج شده که بر حسب ظاهر، آقاي خوئي درست مي گويد، علّامه چرا اين سخن را گفته است. بيش از ده سال روي اين موضوع کار کردم تا روشن شد و فهميدم علّامه درست مي گويد.
تفسير در جايي است که شما با يک مشکل در آيه برخورد مي کنيد، ولي تفسير، ترجمه نيست؛ تفسير رفع مشکل است. اگر در آيه اي با مشکل برخورد کرديد اين مشکل شما را اصول عقلائيه نمي تواند حل کند، زيرا کاربرد ندارد، و اگر به سراغ اين اصول برويد آن وقت اين مشکل را که بايد با ضوابط ديگري حل مي کرديد، با وسايلي که کاربرد ندارد حل کرديد، تفسير به رأي کرده ايد که حق نداشتيد اين کار را بکنيد. علّامه مي گويد: بهترين راه و وسيله براي فهم مشکلات قرآن رجوع به خود قرآن است. (17)
امّا آيا اجتناب از تفسير به رأي به اين معنا که مفسّر، تمام دانسته هاي پيشين خود را کنار نهاده و بدون هرگونه پيش فرضي به سراغ قرآن رود، عملاً امکان پذير است؟ از فحواي قول بسياري از مفسّران چنين برمي آيد که نه تنها اين امر را ممکن مي شمارند بلکه آن را لازمه رسيدن به تفسير صحيح مي دانند (18) ولي به نظر مي رسد که اين تلقي بايستي مورد بازنگري قرار گيرد. برخي از قرآن پژوهان معاصر به تجديدنظر در اين خصوص پرداخته اند. نويسنده کتاب مباني و روش هاي تفسير قرآن از جمله اين افراد است. به عقيده ايشان، هيچ نوع تفسيري از قرآن عاري از تفسير به رأي نيست، زيرا آراء و افکار مفسّر را نمي توان به دور از تصوّرات وي از مفاهيم قرآن فرض نمود. هر مفسّري در ظرف ذهني خود که با مجموعه اي از منظومه هاي فکري همراه است، معناي آيه را درک و تصوّر مي نمايد.
پس منظور از مصونيت ذهني تنها مسئله تجريد نيست بلکه مفسّر بايد سعي کند خود را در فضايي خالي از آرا و افکار ذهني خود فرض نمايد و اجازه دخالت به پيش فرض هاي خويش در فهم معناي قرآن ندهد. بي ترديد مفاد ادله نهي از تفسير به رأي، تکليف بما لايطاق نيست. مفسّر تا آن جا که به اختيار و اراده او مربوط مي شود بايد در فهم آيات، ذهن خود را تخليه نمايد و به دور از افکار و آراي خود، به فهم دلالي آيات بسنده نمايد. تأثير احتمالي شرايط ذهني به دور از اختيار و اراده مفسّر نه قابل پيش گيري است و نه تکليف به آن ميسّر است. (19)
نويسنده کتاب هرمنوتيک و منطق فهم دين نيز در راستاي سخنِ پيش گفته گام برداشته و مي نويسد:
داشتن رأي پيشين فلسفي يا علمي درباره يک موضوع، ممنوع نيست، آنچه ممنوع است اين است که آن رأي فلسفي و علمي، افزون بر اين که پرسش نويني را در برابر متن وحياني قرار مي دهد، پاسخ را نيز خود بدهد؛ پاسخي که از پيش روشن است و رجوع به متن وحياني صرفاً به انگيزه يافتن مؤيدي براي آن است؛ امّا اگر آن رأي پيشين، در حد يک رأي فلسفي يا علمي مطرح باشد، پاسخ نهايي مفسّر به پرسش تلّقي نمي شود، و پاسخ نهايي با رجوع به متن وحياني و فحص روشمند و کافي به دست مي آيد، در اين صورت، نتيجه اي که به دست خواهد آمد از اعتبار تفسيري لازم برخوردار است. (20)
پينوشتها:
1. يعني: اشياء به واسطه آنچه با آن ها در تضاد است، شناخته مي شوند.
2. براي اطلاع از احاديث منقول در اين خصوص به منابع زير مراجعه شود: محمدحسين الذهبي، التفسير و المفسّرون، ج1، ص 251-264؛ علي اکبر بابايي و همکاران، روش شناسي تفسير قرآن، ص 56-58 و نيز: عباسعلي عميد زنجاني، مباني و روش هاي تفسير قرآن، ص 249-260.
3. ذهبي از زمره کساني است که تفسير به رأي را به دو قسم ممدوح و مذموم تقسيم کرده و به اين ترتيب با ذکر شرايطي، برخي از انواع تفسير به رأي را جايز مي شمارد. جهت اطلاع بيشتر مراجعه شود به: محمدحسين الذهبي، التفسير و المفسّرون، ج1، ص 255-264.
4. جهت اطلاع از اسناد اين روايت به سه منبع پيش گفته مراجعه شود.
5. ر.ک: محمدعلي رضايي اصفهاني، درسنامه مباني روش ها وگرايش هاي تفسيري قرآن، ص 353.
6. جمعي از علماي لغت نظير ابن منظور و زبيدي و فيروزآبادي، رأي را به اعتقاد معنا کرده اند.
7. در لسان العرب ذيل ماده رأي آمده است: « والمحدّثون يسمّون أصحاب القياس أصحاب الرأي. »
8. اين ترکيب در سوره ي مبارکه ي آل عمران، آيه شريفه 13 آمده و جارالله زمخشري در أساس البلاغه، ص 146 آن را به « ديدن » معنا کرده است.
9. علي اکبر بابايي و همکاران، روش شناسي تفسير قرآن، ص 57.
10. جلال الدين سيوطي، الإتقان في علوم القرآن، ص 868.
11. سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، عبدالکريم نيري بروجردي، ج3، ص 145-146.
12. از آن جمله مي توان به نظر امين الإسلام طبرسي، صدرالمتألّهين، فيض کاشاني، حاجي خليفه و ... اشاره کرد.
13. حدود پانزده حديث درباره ي منع تفسير به رأي از حضرات معصومان (عليهم السلام) توسط فريقين روايت شده است که هر چند هيچ يک از آن ها به حدّ تواتر لفظي نرسيده است ولي مي توان براي آن ها ادعاي تواتر معنوي کرد.
14. ر.ک: محي الدين بن عربي، فتوحات مکيّه، ج2، ص 567.
15. سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص 77-79.
16. سيدابوالقاسم خوئي، البيان، ص 287-288.
17. محمدهادي معرفت، گفتگو با استاد معرفت، پژوهش هاي قرآني، ش 21 و 22، ص 287-288.
18. از آن جمله مي توان به علّامه طباطبائي اشاره کرد. ايشان در مقدمه تفسير الميزان مي نويسد: « آن که مي خواهد بفهمد آيه قرآن چه مي گويد بايد تمامي معلومات و نظريه هاي علمي خود را موقتاً فراموش کند و به هيچ نظريه علمي تکيه نکند ». سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان في تفسيرالقرآن، ج1، ص 10- 11.
19. عباسعلي عميد زنجاني، مباني و روش هاي تفسير قرآن، ص 414-415.
20. علي ربّاني گلپايگاني، هرمنوتيک و منطق فهم دين، ص 332.
آزاد، عليرضا؛ (1391)، تفسير قرآن و هرمنوتيک کلاسيک، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}