نويسنده: دکتر سيد يحيي يثربي




 

تفسير و تحليل مقدمه ي قيصري بر شرح تائيه ي ابن فارض (4)

متن:

و هذَا العلمُ وإن کانَ کشفيّاً ذوقيّاً لا يَحظي منه إلّا صاحبُ الوجدِ و الوجودِ و أهلُ العيانِ و الشهودِ لکن لمّا رأيتُ أنَّ أهلَ العلمِ الظاهرِ يَظنّونَ أنَّ هذَا العلمَ ليسَ لَه أصلٌ يَبتَني عليهِ و لا حاصلٌ يُوقَفُ لديهِ، بل تخيّلاتٌ شعريّةٌ و طامّاتٌ ذکريّةٌ لا برهانَ لأهلِهِ عليها، و مجرّدُ دعويَ المکاشفةِ لا يوجِبُ الاهتداء إليها، بَيّنتُ موضوعَ هذا الفنِّ و مسائلَه ومباديِه. و ما ذکرتُ من البرهانِ و الدليلِ إِنَّما آتَيت بِه اِلزاماً لهم بطريقَتِهِم، و إفحاماً لهم بشريعتِهِم، فإنَّ کشفَ أهلِ الشّهودِ ليسَ حُجَّةً عليهم و ظاهرُ الآياتِ و الاخبار المُبَيِّنة لما يقولُه اهلُ الکشفِ مُؤوّلٌ لَدَيهِم، فَوَجَبَ أن نَقُولَ مَعَهُم بِلِسانِهِم کَما قال تعالي: ( وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ ) (1) و ( اللّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ )، (2) وَ انَّهُ المُستعانُ و هو يهديِ السَّبيلَ،

ترجمه:

هر چند که اين علم، علمي است کشفي و ذوقي، که جز صاحبان وجد و وجود و شايستگان عيان و شهود، کسان ديگر از آن بهره اي ندارد، اما مي بينيم که علماي علوم ظاهري، بر اين گمانند که اين علم نه اساسي دارد و نه حاصلي، بلکه همه، تخيّلات شعري و طامات ذکري است و عرفا دليل و برهاني نداشته، ادعاي کشف و شهودشان نيز اطمينان بخش نمي باشد. به همين دليل به بيان موضوع و مسائل و مبادي اين فنّ پرداخته و هر برهان و دليلي که آورده ام بدان لحاظ بوده که با مخالفان به روش و اصولِ مورد قبول خودشان برخورد داشته باشم، چه آنان، کشف اهل شهود را حجّت نمي دانند و ظاهر آيات و اخبار مطابق با عقايد اهل کشف را، به معاني ديگري تأويل مي نمايند. بنابراين بايد با ايشان به زبان و منطق خودشان سخن گفت چنان که خداي تعالي مي فرمايد که: « هيچ فرستاده اي را نفرستاده ايم مگر به زبان و منطق قوم خودش » و « خداوند بر آنچه مي گوييم ناظر است » و ياري و هدايت از اوست.

شرح:

مؤلّف محترم اظهار مي دارد که حقايق عرفاني محصول کشف و شهود است و راه وصول به آن ها نيز در اصل، همين طريقه ي سير و سلوک مي باشد، اما از آن جا که علماي علوم ظاهري اين علم را بي اساس دانسته و يک مشت ادعاي بي پايه و تخيّلات شعري مي دانند، براي مقابله با اين مخالفان و منکران ناچار بايد راه آنان را در پيش گرفت. براي اين که ايشان ( علماي اهل ظاهر ) به کشف و شهود عرفا باور نداشته و ظاهر آيات و اخبارِ مطابق با عقايد عرفا را هم تأويل مي کنند، (3) پس بايد با زبان و اصول مورد قبول خودشان وارد بحث شد.

پي‌نوشت‌ها:

1. ابراهيم، آيه 4.
2. يوسف، آيه 65.
3. شگفتا، که ابن عربي و پيروانش با آن همه تأويلات عجيب و غريبي که در مورد آيات و اخبار به کار مي گيرند از علماي ظاهر يعني حکما و متکلّمان درباره ي تأويل آيات و اخبار شکايت داشته و گله مي نمايد.

منبع مقاله :
يثربي، سيديحيي؛ (1392)، عرفان نظري ( تحقيقي در سير تکاملي و اصول و مسائل تصوف)، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ هشتم