نويسنده: سيديحيي يثربي




 

ابن سينا در پيدايش نظام فلسفي در جهان اسلام، در مقايسه با معتزله يا کندي و حتي فارابي، نقش اساسي داشت. با کار ابن سينا زمينه براي پيشرفت در تفکّر فلسفي آماده تر شده بود، اما دريغا که اين گام مؤثّر که بايد گام نخست يک حرکت مستمر مي شد، عملاً آخرين گام حرکت هاي عقليِ جدّي به شمار آمد. اين حرکت که از صدر اسلام آغاز شده و با ابن سينا به صورت يک نظام درآمده بود، پس از ابن سينا متوقف شد. من مابعدالطبيعه ي ابن سينا را برگزيده ام تا بگويم: « حرکت فلسفي را بايد از همان جا که متوقف شده است، آغاز کنيم ». اما چرا از ابن سينا و نه از غرب؟
شايد ناديده گرفتن تلاش روشن فکران جديد غرب منطقي نباشد، اما بدون شک، براي ما مراجعه به غرب دشوار است. اين دشواري علل و عوامل گوناگون دارد که مهم ترين آنها اين است که غرب مراحل مختلفي را تجربه کرده تا به وضعيت کنوني دست يافته است. بنابراين، غرب مي تواند از فکر و فرهنگ خود به خوبي بهره برداري کند. اما همه ي مراحل اين فکر و فرهنگ به وسيله ي ترجمه ها به طور يک جا عيناً مانند آوار بر سر ما ريخته است. به همين دليل، ما نمي توانيم از آن سود ببريم. در نتيجه، يا به ردّ آن مي پردازيم و يا با آن در حدّ افسانه و قصه برخورد مي کنيم.
از اين جاست که آثار انديشمندان جديد غرب را گاه به عنوان يک نظريه ي نامعقول، به اين دليل مي خوانيم که ردّش کنيم! و گاه به دليل آن که آن را با محتواي فکري خودمان تطبيق داده و به اصطلاح، « فلسفه ي تطبيقي » داشته باشيم! و غالباً به دليل آن که واحد درسي است! و بدتر از همه ي اينها اين که گاهي از آن به عنوان وسيله اي براي ايجاد درگيري هاي سياسي، بهره مي گيريم! و مثلاً بي آن که از نقد و شک بيکن، دکارت، هيوم و کانت، تجربه ي کوچکي داشته باشند، به طور ناگهاني يکي اداي هايدگر را در مي آورد و ديگري در جاي پوپر مي نشيند!
به دليل همين بازي ها و معرکه گيري هاست که عملاً هم مي بينيم با اين که سال هاي سال است که با اين فلسفه ها آشناييم، اما از آنها نتيجه اي در ايجاد تحوّل فکري و فرهنگي نگرفته ايم.
اما اگر کار خودمان را از همان جا که مانده بود آغاز کنيم، و اگر بتوانيم در مسير حرکت فکري گام هايي برداريم، نتيجه ي اين گام ها مال خودمان بوده و جذب جان و دلمان مي شود و در تحوّلات فکري و فرهنگي ما اثر خواهد گذاشت.
دليل ديگر بازگشت به ابن سينا آن است که تفکّر فلسفي بعد از ابن سينا، چنان که گفتيم، با کلام و عرفان در آميخته است، به گونه اي که نه تجزيه ي آنها به سادگي امکان دارد و نه فهم آنها به آساني ميسر است.
در نهايت، اگر منصفانه بنگريم، کار ابن سينا در عين جامعيت، با دقت ها و ظرافت هاي قابل توجه همراه است که اين دقت و ظرافت در آثار ديگران در اين حدّ قابل مشاهده نيست. در اين جا تنها به مواردي از اين دقت ها اشاره مي کنيم:

الف) ابن سينا به منطق و برهان بيش از ديگران توجه دارد.
ب) او يک فيلسوف مشّايي است که کمتر تحت تأثير کلام و عرفان قرار گرفته است.
ج) در نظام فلسفي او جايگاه مسائل فلسفي با دقت بيشتري انتخاب شده است.
د) روش او در پرهيز از پيش داوري و تعصبات فرقه اي قابل تحسين است. چنان که در جاي جاي اشارات و تنبيهات مي بينيم که اولاً، هر حکمي را پيش از اثبات، به صورت احتمال مطرح مي کند، ثانياً، تلاش مي کند تا خود نظريه ها را مطرح کند نه شخصيت ها و مکتب هاي طرفدار آن نظريه را.

منبع مقاله :
يثربي، سيديحيي، (1392)، فلسفه مشاء، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ چهارم