نويسنده: محمد صفر جبرئيلي





 

ابوجعفر محمد بن محمد بن حسن معروف به خواجه نصير الدين طوسي در سال 597 در طوس (1) متولد شد و در سال 672 هنگام سفر دومش به بغداد در آنجا رحلت کرد (2) و بنا بر وصيت او، جنازه اش را به کاظمين برده و بعد از تشييع جنازه - با حضور بزرگان و عالمان از شيعه و سني - بدن او را در سمت پايين پاي دو امام بزرگوار دفن کردند. (3)

شخصيت

شخصيت علمي و عملي او زبانزد و مشهور است.
از جهت علمي، مجالس درسي وي چنان متنوع بود که هر طالب علمي مي توانست در رشته دلخواه خود شرکت کند. گاهي به تدريس فقه و تفسير نيز مي پرداخت. در درس حکمت، کلام، رياضي، هيئت و نجوم سرآمد بود و دانش جويان فرق مختلف اسلامي در درس او حاضر مي شده اند. همچنين محققان و عالماني که توفيق حضور در جلسه هاي درسي او را نداشته اند، با مکاتبه از محضرش استفاده مي کرده اند. (4)
از جهت عملي، او در بُعد شخصي و عبادي نيز ممتاز بود. آن چنان بر عبادت و طاعت و توجه به حق مواظبت داشت که حتي عمل مباح از او سرنمي زد تا چه رسد به مکروه... (5)
از نظر رفتار اجتماعي نيز با اينکه او خود مذهب شيعه امامي داشت، با پيروان ساير فرق اسلامي نيز با مهر و محبت رفتار مي کرد و دانشمندان از هر طبقه و هر رشته اي را تکريم مي کرد. علي رغم برخورداري از موقعيت علمي و مقام رفيعي که نزد خليفه داشت از تواضع و حسن خلق زيادي برخوردار بود.
دانشمندان شيعه و سني از معاصرانش تا کنون از شخصيت علمي و عملي او تکريم و تجليل فراواني کرده اند.
علامه حلي درباره او مي نويسد:
کان هذا الشيخ افضل اهل عصره في العلوم العقلية و النقلية و له مصنفات کثيرة في العلوم الحِکمية و الاحکام الشرعية علي مذهب الامامية و کان اشرف من شاهدناه في الاخلاق. (6)
مؤيد الدين العُرضي دمشقي که در مراغه با او بوده است، مي نويسد:
روزگاراني که ما در خدمت او بوديم، از فوائد وجوديش به وجد مي آمديم، با اينکه دوري از وطن و خانواده و زن و فرزند بسيار سخت بود، اما در مصاحبت با او آن ها جبران مي شد. هر کس که او را داشت همه چيز داشت و هر کس او را از دست مي داد از همه چيز محروم مي شد. خداوند جمع ما را از او محروم نکند و با طول عمر و بقاي وجودش همه ما را بهره مند گرداند. (7)

مذهب خواجه نصير

او مذهب تشيع امامي داشته است. (8) پدرش که در علوم نقلي (9) استاد خواجه بوده، با يک واسطه شاگرد سيد مرتضي است. (10)
خواجه از اينکه مجبور بوده است (11) در قلعه اسماعيليه به سر ببرد از جهات مختلفي رنج مي برد (12) و لذا مخفيانه نامه اي به همراه چند بيت شعري که در مدح خليفه عباسي سروده بود براي علقمي وزير شيعي معتصم عباسي ارسال کرد تا او زمينه رهايي وي را از قلاع اسماعيليه فراهم آورد؛ اما علقمي حسادت کرد و ترسيد که با آمدن او به دربار عباسي منزلت خودش نزد خليفه تنقيص شود. لذا برعکس خواسته خواجه، قضيه را به محتشم، امير اسماعيلي گزارش داد و تأکيد کرد که از خواجه بيشتر مواظبت کند! محتشم نيز او را حبس کرد.

اقدام ها و خدمات

او با خدمات ارزشمند و اثرگذار در راستاي احياي علم و دانش، نه فقط جامعه اسلامي، بلکه جوامع بشري را رهين منت خود کرد. خدماتي همچون: تأسيس کتابخانه، حفظ جان عالمان و انديشمندان، (13) حمايت مالي از آن ها و تربيت طلاب و فضلاي نام آور را مي توان ذکر کرد. با توجه به اوج حمله مغولان، تخريب شهرها، غارت کتابخانه و کشتار بيرحمانه مردم، اين خدمات بيشتر جلوه مي کند. (14) اما مهم ترين و ارزشمند ترين خدمت خواجه، ترويج تشيع و اثبات ولايت و امامت بر اساس قواعد کلام و فلسفه است. (15)

شاگردان خواجه (16)

او در رشته هاي مختلف، شاگردان زيادي تربيت کرده است. فضلا و محققان براي فهم مطالب علمي در محضر او فروتنانه مي نشستند. بزرگان و فحول علم براي کسب مسائل فقهي و اصولي در حضورش پيشاني ادب به درگاهش مي گذاشتند (17) که مهم ترين آن ها را مي توان قطب الدين شيرازي، علامه حلي و ابن ميثم بحراني نام برد.

قطب الدين شيرازي (633-710 هـ )

او که علايق اشراقي داشت، تلاش کرد تا فلسفه اشراقي را با اصطلاح هاي مشايي، تفسير و تشريح کند. وي در تصوف و عرفان نيز متبحر بود. خواجه براي او اشارات و تنبيهات ابن سينا و حکمة الاشراق سهروردي را درس گفته بود. شرح حکمت الاشراق و درة التاج از نوشته هاي او است. (18) او از جمله دانشمندان سني است که توسط خواجه نصير به تشيع گرويده است. (19)

علامه حلي (726 هـ )

او نزد خواجه، فلسفه و از جمله الهيات، شفا، کلام و منطق را فرا گرفته بود. (20)

ابن ميثم بحراني (679)

او در فقه، استاد خواجه بود، (21) اما در کلام و فلسفه نزد خواجه، تلمذ کرده بود. (22)

آثار و تأليف هاي کلامي

تبحر خواجه در رشته هاي مختلف علوم اسلامي و فني موجب شده است تا بتواند آثار متعدد و متنوعي از خود بر جاي بگذارد. (23) او براي اولين بار در تمدن اسلامي در رشته هاي علمي و حتي ديني به تدوين و تأليف آثاري پرداخت که مثل آن ها قبلاً تدوين نشده بود. (24) عمده ترين آثار کلامي او عبارتند از: (25)

الف. کتاب

تجريد الاعتقاد، فصول نصيريه، تلخيص المحصل، قواعد العقائد، آغاز و انجام. (26)

ب. رساله ها (27)

رساله في الامامة، اقل ما يجب الاعتقاديه، العصمة، برهان في اثبات الواجب، افعال الله بين الجبر و التفويض.

ج. نامه ها (28)

معاصران خواجه براي حل مشکل هاي علمي خود نامه هاي متعددي به او نوشته اند؛ گاهي او نيز از انديشمندان معاصرش پرسش هايي مطرح کرده است. (29)

تجريد الاعتقاد و امتيازهاي آن

با توجه به اينکه تجريد الاعتقاد مهم ترين، مؤثرترين و ماندگارترين اثر او در کلام اسلامي است، فقط به معرفي آن اکتفا مي شود. اين کتاب علاوه بر اينکه از مهم ترين کتاب هايي است که در تبيين عقايد اماميه نگاشته شده است، (30) از مهم ترين آثار خواجه نصير به شمار مي آيد (31) و داراي شش مقصد ( بخش ) است که عبارتند از:
1. امور عامه؛ 2. جواهر و اعراض؛ 3. اثبات صناع و صفات او؛ 4. نبوت؛ 5. امامت؛ 6. معاد.
او اين کتاب را برخوردار از بهترين اسلوب و مشتمل بر ديدگاه ها و اعتقاداتي که با برهان براي وي ثابت شده است، معرفي مي کند. (32) اين کتاب بر خلاف برخي ديگر از آثار او- که صرفاً در تبيين نظريه هاي بعضي از بزرگان است، چنانکه در شرح اشارات و تنبيهات به تبيين و شرح و حل مشکلات آراي فلسفي ابن سينا پرداخته و اشکال ها و انتقادهاي فخر رازي بر آن ها را پاسخ گفته است (33) و يا در مصارع المصارع نيز به دفاع از ديدگاه هاي ابن سينا در مقابل اشکال هاي شهرستاني در مصارعة الفلاسفه (34) پرداخته است؛ (35) بيانگر ديدگاه ها، عقايد و آراي کلامي او است.
خواجه تجريد الاعتقاد را بعد از تلخيص المحصل با هدف تحصيل حق به جاي المحصل فخر رازي تأليف کرده است. او در مقدمه تلخيص المحصل مي گويد:
همت هاي عالي براي تحصيل حق از طريق تحقيق رويگردان شده و ديگر کتابي قابل اعتماد و مشتمل بر اصول متقن انديشه وجود ندارد و اينکه کساني مي پندارند کتاب المحصل فخر رازي اين خلأ را پر کرده است، چنين نيست؛ آن کتاب آکنده از انديشه هاي باطل است و لذا قابل اعتماد نيست. (36)
شايد نقص ها و کاستي هاي متعدد المحصل و عدم تبيين مناسب عقايد صحيح بر مبناي فکري ناب و منابع معتبر به ويژه تفکر کلامي اهل بيت (عليهم السلام) موجب شد تا به تدوين و تأليف تجريد الاعتقاد بپردازد. (37)
چند امتياز عمده اين کتاب را مي توان چنين ذکر کرد:

1. تلفيق بين مباني فلسفي و کلامي در تبيين عقايد ديني.
2. تنظيم و چينش بديع و تازه اي از مباحث کلامي اماميه.
او تجريد را به جهت ترويج تشيع به نگارش درآورد تا از راه اصول و مباني کلامي و بر اساس اعتقاد و روش رايج آن عصر به مقصد نهايي خود که اثبات ولايت و امامت پيشوايان بود، دست يابد. (38)
3 . تأثير گذاري بر آثار و تأليف ها و حتي مکتب هاي فکري بعدي. (39)
4. اختصار گويا، رسا و وافي به معنا. (40)

علاء الدين قوشچي ( 879 ق) يکي از شارحان اين کتاب در وصف آن مي نويسد:
تصنيف محزونٌ بالعجائب، و تأليف مشحون بالغرائب، فهو و ان کان صغير الحجم، و جيز النظم، فهو کثيره العلم عظيم الاسم، جليل البيان، رفيع المکان، حسن النظام مقبول الائمه العظام لم تظفر بمثله علماء الأمصار لم يشبهه الفضلاء في القرون و الادوار... (41)
هر کلمه اي از اين کتاب بيانگر مسئله اي اعتقادي است و هر جمله کوتاهي از آن حاوي فصلي از مطالب است. (42)
امتيازها و ويژگي هاي اين کتاب موجب شد از همان زمان تأليف تاکنون شهرت بيابد و دانشمندان شيعي و سني، شروح و حواشي متعددي به فارسي و عربي بر آن بنگارند. (43)

روش خواجه

روش فلسفي در مسائل و مباحث کلامي به دست خواجه نصير به کمال و رشد لازم خود رسيد. اما او در اين روش براي برخي از معادله هاي کلامي و عرفاني نيز جايگاه خاصي قائل بود - که در اينجا از «تأويل» و «شهود و اشراق» نام برده مي شود - لذا او ضمن برخوداري از رويکرد عمده «عقل گرايي تأويلي» با به کارگيري «شهود و اشراق» از خشک بودن رويکرد فلسفي محض نيز دور مانده است؛ ضمن اينکه زمينه روي کار آمدن تفکر حکمت متعاليه را نيز فراهم کرده است.

تأويل

خواجه در مواردي نيز به تأويل ظواهر شرعي اعم از قرآن و حديث مي پردازد و از آن به عنوان قانون کلي (44) ياد مي کند و مي گويد:
اهل تحقيق اعم از مسلمانان و حتي پيروان اديان ديگر معتقدند: هر چيزي را که مخبر صادق از آن خبر بدهد، اگر ممکن الوقوع بود به صحت و درستي آن حکم مي شود؛ اما اگر امتناع وقوعي داشت، يا آن را مطابق اصول ديني تأويل مي بريم يا اينکه توقف کرده و آگاهي از آن را به خداوند وا مي گذاريم؛ که اين روش گذشتگان است، چنانکه تأويل روش اکثر متکلمان است. (44)
او خود در آثار کلامي اش در مواردي و از جمله بحث جبر به تأويل ظواهر ديني پرداخته است. (45)
در «رؤيت جسمي» چون موجب جهت مندي خداوند مي شود، در حالي که بنا بر دليل عقلي، خدا داراي جهت نيست، لذا دلايل نقلي و از جمله آيات شريفه قرآن (46) را تأويل مي برد. (47)

شهود و عرفان

او هر چند بيشتر به دفاع از ديدگاه ها و افکار ابن سينا پرداخته است، اما در کنار مشاء و برهان، اشراقي و اهل کشف و شهود بوده و فلسفه اشراق هم تدريس مي کرد. در ميان ديدگاه ها و افکار او، رويکرد اشراقي نيز کاملاً نمايان است، چنانکه در شناخت خداوند متعال کلام زيبا و تشبيه رسايي دارد، ضمن تشبيه معرفت خدا به معرفت آتش مراتب آن را چنين بر مي شمارد: (48)
1. اولين و پايين ترين مرحله مانند کسي است که مي شنود چيزي هست که در اشياء مساوي و مجاورش اثر مي گذاشته و آن ها را روشن مي سازد و اگر چيزي از آن برداشته شود، کاستي و کاهشي در آن رخ نمي دهد. اين مانند شناخت اهل تقليد است که خدا را بدون اگاهي بر دليل و برهان تصديق مي کنند.
2. مرحله دوم کسي است که دود آتش را ديده است و سپس به منشأ و منبع پيدايش آن پي مي برد. اين مانند معرفت اهل نظر و استدلال است که با براهين قطعي به وجود خداوند پي برده و بدان معتقد مي شود.
3. مرحله سوم کسي که حرارت آتش را خود به طور مستقيم حس کرده است و با نور آن، وجود موجودهاي ديگر را مشاهده کرده و از اثر آن بهره مند شده است. اين مانند معرفت و شناخت مخلصين است که قلبشان از معرفت الهي مطمئن شده و به مرحله يقين نيز رسيده است.
4. مرحله چهارم و آخرين و بالاترين از آن کسي است به حرارات آتش سوخته و خود در آن ذوب شده است؛ اين همان معرفت اهل شهود و فناء في الله است.

اصول تفکر

خواجه نصير بر خلاف خردگرايان افراطي، انسان مدار نيست، بلکه به جهاني نگاه دارد که از هدفي والا برخوردار است. او جهان را هدفمند و انسان را کمال نگر و کمال گرا مي داند (49) و براي تحقق آن هدف و نيل انسان به آن کمال، چند اصل را به خوبي در منظومه فکري خود ترسيم و تبيين کرده است.

1. لطف انگاري

قاعده ي لطف از مهم ترين قواعد کلامي است. (50) کاربرد اوليه آن در مسئله «هدايت» عمومي موجودات هستي و به ويژه انسان ها و پس از آن در مسئله «نبوت» عامه و خاصه و بعد از آن در مسئله «امامت» است.
در جاي جاي نظام فکري خواجه، قاعده «لطف» جايگاه ويژه اي دارد. او اصل تکليف (51) نزول شريعت و ارسال رسولان، (52) نصب امام (53) و ثواب و عقاب (54) را بر اساس اين قاعده تبيين مي کند.

2. شريعت و قانون مداري

از آنجايي که عقل بشر به طور مستقل توان درک همه ي مصالح و مفاسد خود را ندارد، (55) به علاوه اينکه کثرت حواس و قوا و اختلاف دواعي نيز امکان وقوع شر و فساد را براي او فراهم مي کند، لذا اصل ديگري لازم است تا کيفيت معاشرت، چگونگي معاملات، انتظام امور معاش انسان را سر و سامان دهد که از آن به «شريعت» و قانون مداري ياد مي شود. (56)

3. رهبرمداري معصوم

او براي رسيدن به آن هدف و تضمين اجرايي قوانين شريعت، وجود مدير و مدبري که کار انسان را تدبير کند و او را در سامان دهي، برنامه ريزي و رسيدن به آن هدف سوق دهد، ضروري مي داند که از آن به پيامبر معصوم ياد مي کند. (57)
او در ادامه اين سير به طرح نظريه «نظام امامت» که در راستاي رسالت پيامبر، زمينه هاي رشد و کمال انسان و اجتماع را فراهم مي کند و متضمن استمرار آن در طول حيات بشري است، مي پردازد. (58)
وي براي تحکيم، تقويت و تبيين بهتر اين نظريه به چينش جديدي از مباحث کلامي پرداخت که تا زمان او سابقه نداشت. لذا بحث امامت را بعد از نبوت و قبل از معاد قرار داد (59) و مباحث امامت را نيز در پنج مطلب به طور منظم بررسي کرد. (60)

4. نگاه کارکردي به دين و مؤلفه هاي آن


از برخي اصول فکري گفته شده او بر مي آيد که به دين و مؤلفه هاي آن مانند نبوت و امامت نيز نگاهي کارکردگرايانه دارد و لذا هنگام بحث از بعثت انبيا به بررسي فوائد دين مي پردازد. (61)
او در اثبات نبوت و امامت نيز روش حکما و فلاسفه را بر مي گزيند که تعارض ميان آزادي فرد و اختلاف منافع، موجب فروپاشي زندگي اجتماعي مي شود و همين نکته وجود قوانين الهي را براي تنظيم امور انسان ضروري مي سازد؛ ولي از آنجايي که وجود خداوند وراي هر نوع ادراک حس و فهم ما است، بنابراين خدا پيامبراني را براي هدايت مردم فرستاده است. اين امر به نوبه ي خود، نصب امامت را بعد از پيامبران براي انجام قوانين الهي ايجاب مي کند. (62)

نکته

او با اينکه حکيم بود و نه متکلم، (63) متن تجريد را به نگارش درآورد تا با اصول کلام «ولايت» را اثبات کند. زيرا براي بحث از امامت خاصه جايي در فلسفه وجود ندارد و در فلسفه بحث از جهان بيني و اصول کلي است. گرچه مي توان اصل امامت را رد فلسفه زير پوشش عنوان خلافت و يا ولايت و نبوت مطرح ساخت، اما امامت خاصه بر عهده کلام است نه فلسفه؛ يعني برهان نقلي و عقلي مي طلبد نه عقلي محض. از اين رو مرحوم خواجه کتاب کلامي تجريد را تدوين کرد و با استفاده از قواعد کلام براي اثبات امامت خاصه به هدف خود نائل آمد. (64)

5. ضرورت حکومت عادلانه

نگاه اجتماعي او به انسان موجب مي شود تا انسان را ذاتاً موجودي اجتماعي به شمار آورد که در معيشت و گذران زندگي از روحيه ي مدنيت و اشتراک با ديگران برخوردار است که به منظور کمک و رفع نيازهاي يکديگر با شغل ها و حرفه هاي گوناگوني گرد هم آمده اند و بر همين اساس خواسته ها و نيازهاي آن ها نيز با يکديگر متفاوت است؛ چنانکه انگيزه هاي آنان در همکاري با ديگران تفاوت دارد. برخي براي لذت، گروهي براي تحصيل سود و شماري به جهت خير و فضيلت به همکاري و تعاون اقدام مي کنند. چه بسا اختلاف انگيزه ها ممکن است به تضاد منافع منجر شود و در پي آن، ظلم و تعدي به بار بيايد. اينجا است که تشکيل حکومت عادلانه اي ضروري مي نمايد تا بتواند مردم را در اعطاي حق و سهم استحقاقي خود رهنمون شده و از تعدي به حقوق مشروع ديگران باز دارد. (65)
اين حکومت با آن ويژگي درگرو دو اصل شريعت و قانون مداري و رهبر مداري معصوم قابل تحقق است، و با توجه به اصل چهارم يعني نگاه کارکردي به دين، آموزه ها و مؤلفه هاي آن در قالب ديني قابل اجرا است.

آرا و ديدگاه

خواجه نصير علي رغم اينکه فيلسوف است و در رمزهر فيلسوفان بزرگي همچون کندي، فارابي و ابن سينا جا دارد و از فلسفه و فيلسوفان دفاع مي کند و انتقادها و بلکه تخريب هاي کساني چون غزالي، فخر رازي و شهرستاني را نسبت به فلسفه و فلاسفه با جديت و قاطعيت پاسخ مي دهد، اما پيرو محض آن ها نيست، بلکه در مواردي هم بر فيلسوفان و در رأس آن ها ابن سينا خرده مي گيرد و مباني و ديدگاه آن ها را نيز به نقد مي کشاند.
او متکلمي است که با نگاهي فيلسوفانه به انجام وظايف و تحقق رسالتش مي پردازد، لذا با روحيه اي آزادانديش به بررسي مسائل پرداخته است و در برخي از موارد، ديدگاه خاص خود را که گاه به متکلمان و گاه به فلسفه اشراق نزديک تر است، عرضه داشته است. در ادامه فقط به چند مورد از ديدگاه هاي او اشاره مي شود.
- بر خلاف ابن سينا که علم خداوند را حصولي مي داند مانند شيخ اشراق معتقد است که علم باري تعالي حضوري است. (66)
- بر خلاف بسياري از متکلمان، (67) ايمان را تصديق قلبي و اقرار زباني مي داند، (68) هرچند در فصول نصيريه فقط به تصديق قلبي اکتفا مي کند. (69)
- مانند برخي از متکلمان فلسفه گرا (70) لذت عقلي را براي خداوند جايز مي داند. (71)
- او علي رغم اينکه شيعي اماميه است، به هر دليل «بداء» را قبول ندارد (72) که احتمالاً معلول احاطه نداشتن او در حديث ها و اخبار (73) و تأثير پذيري از تفکر مذهب اسماعيليه بوده است. (74)

پي‌نوشت‌ها:

1- برخي او را از جهرود قم مي دانند. ر.ک: جامع الرواة، ج2، ص 188؛ روضات الجنات، ج6، ص 300؛ فلاسفه شيعه، ص 282. برخي نيز طوس را از رستاهاي «قم» مي دانند که بعدها تخريب شده و اثري از آن نمانده است. رياض العلماء، ج5، ص 16. ولي اهل تحقيق نسبت او را به طوس خراسان صحيح مي دانند. ر.ک: محمد تقي مدرس رضوي، احوال و آثار خواجه نصير، صص 3و 4 . البته خانواده ي او اصالتاً اهل جهرود بوده اند. سيد حسين نصر، تاريخ فلسفه اسلامي، ج3، ص 14. هرچند برخي جهرود را از نواحي طوس دانسته اند. ر.ک: الفيلسوف نصير الدين طوسي، ص 23.
2- برخي بر اين عقيده اند که او خودکشي کرده است. ابن فوطي ( م 723 هـ ) معاصر خواجه و به تبع او نويسنده معاصر الاعسم در الفيلسوف نصير الدين، ص 54 چنين عقيده اي دارد.
3- هنگام حفر قبر، ناگاه سردابي مرتب و مزين ظاهر گرديد که در آن نوشته بود: هذا قبر قَد اِدَّخره الناصر بالله العباسي لنفسه. جسد خواجه را در آن سرداب نهادند و بر لوح قبرش نوشتند»: وَ کَلبُهُم باسِطٌ ذِراعَيهِ بِالوَصِيد. (کهف، آيه 18). ناصر سي و چهارمين خليفه عباسي بود که در سال 622 فوت کرد و در رصافه دمشق دفن شد.
4- جهت آشنايي با برخي از مکاتبات او ر.ک: اجوبة المسائل النصيريه، مشتمل بر 20 رساله، به اهتمام عبدالله نوراني، سرگذشت و عقايد فلسفي خواجه نصير، محمد مدرسي زنجاني، صص 188-221.
5- ر.ک: مقدمه محمد جواد الحسيني الجلالي بر تجريد الاعتقاد به نقل از: علامه حلي، صص 28-32.
6- بحارالانوار، ج107، ص 62. الاجازة الکبيره من العلامه الحلي.
7- اعيان الشيعه، ج9، ص 417؛ فلاسفه شيعه، ص 291.
8- درباره مذهب او ر.ک: فلاسفه شيعه، صص 280-285، هاني نعمان فرحات، نصير الدين طوسي، صص 51-57؛ سرگذشت و عقايد فلسفي، صص 67-69؛ سيد حسين نصر، تاريخ فلسفه اسلامي، ج3، صص 24 و 25. البته عارف تامر او را اسماعيلي مي داند. ر.ک: نصير الدين الطوسي في مرابع ابن سينا. ص 51. او درجاهاي مختلف درصدد نقد ديدگاه تشيع او است.
9- خاتمة المستدرک، ج2، ص 415. والده تلميذ فضل الله الراوندي و هو تلمير السيد المرتضي علم الهدي.
10- درباره چگونگي حضور او در قلاع اسماعيليه ر.ک: اعيان الشيعه، ج9، صص 415 و 416؛ محمد تقي مدرس رضوي، احوال و آثار خواجه نصير الدين، صص 7-12. نقد اين ديدگاه را ببينيد در: مقدمه مجتبي مينوي بر اخلاق ناصري، ص 31. و تفصيل بيشتر بحث را ببنيد در: اسماعيليه مجموعه ي مقالات. مقاله: خواجه نصير الدين طوسي و اسماعيليان حميد ملک مکان، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1384 دوم.
11- ر.ک: شرح الاشارات و التنبيهات، ج3، ص 420 و 421. ... رقمت اکثرها في حال صعب لايمکن اصعب منها حال و رسمت اغلبها في مدة کدورة بال بل في ازمنة يکون کل جزء منها ظرفاً لغصّة و عذاب اليم و ندامة و حسرة عظيم و امکنة توقد کلّ آن فيها زبانية نار جهيم....
12- قضيه نجات، علااء الدين جويني، ابن ابي الحديد و برادرش، از جمله آن هاست. ر.ک: احوال و اثر خواجه، ص 273.
13- ر.ک: تاريخ تشيع در ايران، ج2، صص 620 و 621؛ فلاسفه شيعه، صص 286 و 290.
14- ر.ک: معاد در قرآن ( تفسير موضوعي قرآن کريم )، ج5، صص 43 و 44.
15- ر.ک: احوال و اثر خواجه نصير الدين، صص 238-261.
16- محبوب القلوب، ج2، ص 414.
17- ر.ک: احوال و آثار خواجه، صص 240-247.
18- ر.ک: سيد حسين نصر، تاريخ فلسفه اسلامي، ج3، صص 21 و 22.
19- ر.ک: زانبينه اشميتکه، انديشه هاي کلامي علامه حلي، صص 28-30؛ سيد حسين نصر، تاريخ فلسفه اسلامي، ج3، ص 105. او در فقه استاد خواجه بوده است. ر.ک: حرعاملي، امل الآمل، ج2، ص 81.
20- ر.ک: احوال و آثار خواجه، ج7، ص 200؛ مجمع البحرين، ج6، ص 172. و هو شيخ نصيرالدين في الفقه.
21- خاتمه مستدرک الوسائل، ج2، ص 412؛ الفيلسوف نصيرالدين طوسي، الاعسم، صص 62 و 63؛ سيد حسين نصر، تاريخ فلسفه اسلامي، ج3، ص 105.
22- جهت اطلاع بيشتر از آثار او ر.ک: فلاسفه ي شيعه، صص 298-305؛ هاني نعمان فرحات، نصيرالدين الطوسي، فصل دوم، صص 70-104. او 247 کتاب و رساله را براي خواجه نام برد. فهرست و تفصيلي از 183 مورد از آثار او را در احوال و آثار نصيرالدين، محمد تقي مدرس رضوي، صص 329-597 ببينيد.
23- جامع الرواة، ج2، ص 188، له مصنفات لم ترعين الزمان مثلها.
24- نام 53 اثر کلامي و فلسفي او را ببينيد در مقدمه محمد جواد الحسيني الجلالي بر تجريد الاعتقاد، صص 39-547. آثار کلامي او در چند دسته قابل تقسيم است:
- آثاري که شامل مباحث الهيات و فلسفه ي اولي «امور عامه» است که بخش دوم به منزله ي مقدمه و تمهيد براي بخش اول است: تجريد الاعتقاد.
- آثاري که به طرح مهمترين مباحث الهيات با ذکر صاحبان آرا و انديشه ها از فرق اسلامي پرداخته است: قواعد العقائد.
- آثاري که کليات مباحث کلامي را بر اساس مباني کلامي شيعه مورد بحث قرار داده است: المقنعة في اول الواجبات.
- آثاري که درباره بحث و موضوعي خاص تدوين شده است: رسالة الامامة، في الجبر و الاختيار.
- آثاري که ضمن تبيين و دفاع از معتقدات اماميه ديدگاه مخالف و رقيب را نيز نقد کرده است: تلخيص المحصل.
ر.ک: علي رباني گلپايگاني، ايضاح المراد في شرح کشف المراد، صص 18 و 19.
25- اين کتاب يکي از مآخذ و مصادر علمي حکمت متعاليه - اسفار- است، چندين فصل از موقف هفتم و اکثر فصول باب يازدهم نفس اسفار به مطالب اين رساله ناظر است و در بسياري از موارد، عبارت خواجه را به عربي ترجمه کرده است. ر.ک: تعليقات آيت الله حسن زاده، آغاز و انجام، صص 78 و 79.
26- همه اين رساله ها ( «قواعد العقائد» ) و 29 رساله ي ديگر ) به ضميمه «تلخيص المحصل» چاپ و منتشر شده است.
27- جهت اطلاع از نامه ها، ر.ک: سرگذشت و عقايد فلسفي خواجه نصير، صص 189-221. المسائل النصيريه به اهتمام عبدالله نوراني.
28- همان، ص 189. آنچه که هست به تصريح يکي از معاصرانش فائده مکاتبات و مراسلات و مصنفات او از روم و ديگر اطراف جهان منقطع نمي شد.
29- مدرس رضوي آن را اولين کتاب مي داند. ر.ک: مدرس رضوي، احوال و آثار نصير الدين طوسي، ص 423. که البته صحيح نيست. قبل از آن آثار مفيد و ارزشمندي در تبيين و دفاع از عقايد اماميه تأليف شده بود- چنانکه در فصل هاي قبل گفته شد- مگر اينکه مقصود از اول بودن با اين نظم و چينش و با رويکرد فلسفي باشد که قطعاً چنين است. چنانکه در بحث از دستاوردها خواهيم گفت.
30- از جهت اينکه باين گر آرا و عقايد او است و با روش و چينش بديع و تازه اي نوشته شده است، مهم ترين اثر او به حساب مي آيد.
31-کشف المراد، با تصحيح و تعليق حسن حسن زاده آملي، ص 25 خواجه رد متن تجريد مي نويسد: فاني مجبيب الي ما سئلت من تحرير مسائل الکلام و ترتيبها علي ابلغ نظام مشيراً الي غرر فوائد الاعتقاد و نکت مسائل الاجتهاد مما قادني الدليل اليه و قوي اعتمادي عليه و سميتة تجريد الاعتقاد.
32- ر.ک: شرح الاشارات و التنبيهات، ج1، صص 2 و 3. اُشير الي اجوبة بعض ما اعترض به الفاضل الشارح... و في نيتي انشاء الله ان أوسمه بحل مشکلات الاشارات...
33- گزارش از احوال عبدالکريم شهرستاني و کتاب مصارعة الفلاسفه او را ببينيد در: ماجراي فکر فلسفي در جهان اسلام، ج1، ص مقاله 24، «شهرستاني و کشتي با فلاسفه»، صص 252-265.
34- ر.ک: مصارع المصارع، صص 9 و 10. گزارش از پاسخ هاي خواجه را ببينيد در: غلامحسين ابراهيمي ديناني، ماجرا فکر فلسفي، ج1، مقاله 25، «پهلوان طوس در برابر شهرستاني»، صص 266-275.
35- ر.ک: تلخيص المحصل، صص 1 و 2.
36- ر.ک: دانشنامه جهان اسلام، ج6، ص 578.
37- معاد در قرآن، ج5، ص 44 به نقل ازالهيات شفا، ص 420. حاشيه ي ملا سليمان بر فصل چهارم از مقاله دوم.
38- در بحث از دستاوردها توضيح هر يک از سه ويژگي خواهد آمد.
39- الفکر الشيعي، ص 98.
40- قوشچي، شرح تجريد العقائد، ص2. گنجينه شگفتي ها، سرشار از تازه ها، کم حجم،؛ موجز، مقبول از نظر پيشوايان بزرگ که هيچ يک از دانشمندان به تأليف همانند آن موفق نشده اند.
41- کامل مصطفي الشيبي، تصوف و تشيع، ص92. قد تدل الکلمة منه علي مسأله و تقوم الجملة المختصرة مکان الفصل.
42- جهت اطلاع از مهم ترين آن ها، ر.ک: کتاب شناسي تجريد الاعتقاد ( 239 شرح، حاشيه و تعليقه را معرفي کرده است)، دانشنامه جهان اسلام، ج6، صص 578 و 579. الفکر الشيعي، صص 98، 99؛ مدرس رضوي، احوال و اثار نصير الدين طوسي، صص 424-433.
43- ر.ک: تلخيص المحصل، صص 42 و 264. و اذا تقرّر هذا الاصل لم يبق حيرة في موضع عمّا ذکره او لم يذکره.
44- همان. المحققون من المسلمين و غيرهم من اهل الملل يقولون: کل ما اخبر به مخبر صادق فان کان ممکن الوقوع حکمنا بصحتّه و احلناه الي القادر المختار، و ان کان ممتنع الوقوع. اما ان نرجع فيه الي تأويل مطابق لاصول ديننا او نتوقف فيه... و اما ان يفوّض علمها الي الله تعالي علي ما هو مذهب السلف و قول من اوجب علي قوله «و ما يعلم تأويله الا الله» و اما ان يشتغل بتأويلها علي التفضيل علي ما هو عتليه اکثر المتکلمين و تلک التأويلات مستقصاة في المطوّلات.
45- کشف المراد، ص 412، و النظر لا يدل علي الرؤية مع قبول التأويل.
46- قيامت، ص 23.
47- کشف المراد، ص 428. السمع متأوّل.
48- محبوب القلوب، ج2، صص 419 و 420. إن مراتب ذلک متخالفة کمراتب معرفة النار مثلا فإن أدناها معرفة من سمع أن في الوجود شيئا أثره في کل شيء يحاذيه و إن أخذ منه شيئا لم ينقص و يسمي ذلک الموجود نارا و نظير هذه المرتبة في معرفة الله تعالي معرفة المقلدين الذين صدقوا بالدين من غير وقوف علي الحجة و أعلي مرتبة من وصل إليه دخان النار و علم أن لا بد له من مؤثر فحکم بذات لها أثر هو الدخان و نظير هذه المرتبة في معرفة أهل النظر و الاستدلال الذين حکموا بالبراهين القاطعة علي وجود الصانع تعالي کبرياؤه و أعلي منها مرتبة من أحسن بحرارة النار بسبب مجاورتها و شاهد الموجودات بنورها و انتفع بذلک الأثر و نظير هذه المرتبة في معرفة الله سبحانه و تعالي معرفة المؤمنين الخُلّص الذين اطمأنت قلوبهم بالله و تيقنوا أن الله نور السماوات و الأرض کما وصف به نفسه المقدسه و أعلي منها مرتبة من احترق بالنار بکليته و تلاشي فيها بجملته و نظير هذه المرتبة في معرفة الله تعالي معرفة أهل الشهود و الفناء في الله و هي الدرجة العليا و المرتبة القصوي رزقنا الله تعالي الوصول إليها و الوقوف في عليها بمّنه و کرمه.
49- تلخيص المحصل، ص 367. ... لتکميل الاشخاص العقايد الحقه و الاخلاق الفاضلة و الافعال المحموده النافعة في عاجلهم و آجلهم و تکميل النوع باجتماعهم علي الخير و الفضيله... .
50- ر.ک: علي رباني گلپايگاني، القواعد الکلاميه، ص 96.
51- ر.ک: المقنعة في اول الواجبات در: تلخيص المحصل، ص 473. يجب التکليف و اللطف لتحصيل الغرض.
52- ر.ک: کشف المراد، ص 470. البعثة واجبة لاشتمالها علي اللطف.
53- ر.ک: رسالة الامامه در: تلخيص المحصل، ص 426.... فظهر من ذلک انّ کون الامام منصوباً ممکنا لطف في التکاليف الواجبه.
54- ر.ک: کشف المراد، ص 552. مستحص العقاب و الذم يفعل القبيح و الاخلال بالواجب لاشتماله علي اللطف.
55- تلخيص المحصل، صص 361 و 362.
56- ر.ک: کشف المراد، ص 468؛ تلخيص المحصل، صص 367 و 368.
57- ر.ک: تلخيص المحصل، صص 368 و 368... فالاتي بها هو النبي و لا بدله من امر يختص به دون غيره.
58- ر.ک: رسالة الامامه در: تلخيص المحصل، ص 429. قد لاح مما سلف انّ جواز وقوع الاخلال بالواجبات و ارتکاب المقبحات محوج الي نصب امام يمنع المکلفين من ذلک و يزجر المخلين و المرتکبين و يحملهم علي اضدادها ليصر المکلفون مقربين الي الطاعات مبعدين عن المعاصي فذک هو السبب المقتضي وجود الامام و وجوب نصبه علي الله تعالي و تمکينه علي الخلق.
59- ر.ک: تجريد الاعتقاد، المقصد الثالث.
60- ر.ک: رسالة الامامة در: تلخيص المحصل، صص 423-433.
61- ر.ک: کشف المراد، صص 468-470؛ تلخيص المحصل، صص 361-364.
بررسي فوائد دين در کتاب هاي کلامي با عنوان فوايد بعثت انبيا آمده است، هر چند در زبان جامعه شناسان از آن با کارکرد دين يا خدمات و حسنات دين ياد شده است. عبدالله جوادي آملي، انتظار بشر از دين، ص 39.
62- ر.ک: تلخيص المحصل، صص 367 و 368، رسالة الامامة، ص 429.
63- البته او متکلمي است که با نگاهي فيلسوفانه و رويکردي فلسفي به طرح مباحث کلامي مي پردازد. به همين جهت نگارنده رويکرد او را «خردگرايي فلسفي» نام نهاده است.
64- آيت الله عبدالله جوادي آملي، معاد در قرآن تفسير موضوعي، ج5، ص 43، به نقل از مرحوم فاضل توني.
65- ر.ک: م. م. شريف، تاريخ فلسفه در اسلام، ج1، صص 814 و 815؛ اخلاق ناصري، ص 252.
66- ر.ک: شرح اشارات، ج3، صص 305-307، فهرستي از ده مورد اختلاف آن دو را ببينيد در احوال و آثار خواجه نصير، صص 185-195؛ تاريخ فلسفه اسلامي، ج3، ص 44.
67- ر.ک: الاقتصاد، ص 227؛ الذخيرة، ص 536. المنقذ، ج2، ص 162؛ غنية النزوع، ص 252، قواعد المرام، ص17.
68- ر.ک: کشف المراد، ص 577. الايمان التصديق بالقلب و اللسان و لا يکفي الاول و لا الثاني.
69- ر.ک: فاضل مقداد، الانوار الجلاليه في شرح الفصول النصيريه، ص 188. عبارت خواجه چنين است: الايمان تصديق ما يجب تصديقة من دين محمّد.
70- ابواسحاق نوبختي، الياقوت، ص 44.
71- کشف المراد، ص 409. وجوب الوجود يدل علي نفي الالم مطلقا و اللذة المزاجيه.
72- تلخيص المحصل، ص 421. انّهم لا يقولون بالبداء، و انما القول بالبداء ما کانَ الا في رواية رووها عن جعفر الصادق (عليه السلام)... و هذه رواية و عندهم انّ الخبر الواحد لا يوجب علماً و عملا.
73- ر.ک: بحار الانوار، ج4، ص 123.
74- ر.ک: اسماعليليه، مجموعه مقالات، مقاله: خواجه نصير الدين طوسي و اسماعيليه، ص 526.

منبع مقاله :
جبرئيلي، محمد صفر؛ (1389)، سير تطور کلام شيعه، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول.