نويسندگان: دکتر سروش فتحي
زهرا زارع



 

با تأکيد بر روش تحليل گفتمان و تحليل گفتمان انتقادي

7-5 نورمن فرکلاف

فرکلاف در مطالعات اوليه خود، رويکرد خود را در حوزه زبان و گفتمان مطالعه زبان انتقادي نام نهاد. وي هدف اين رويکرد را کمک به ايجاد آگاهي در مورد روابط اجتماعي استثماري از طريق ايجاد تمرکز بر روي زبان اين روابط، تعريف مي کند. اين رويکرد اکنون يکي از جامع ترين چهارچوب هاي CDA است.
الگوي تحليل گفتماني فرکلاف نشئت گرفته از رابطه و تعامل ميان قدرت و زبان است. فرکلاف دو نوع قدرت و زبان را مطرح مي کند که عبارتند از: قدرت در زبان و قدرت در پشت زبان. او گفتمان را شامل متن و معرفت هاي اجتماعي توليد و تفسير متن مي داند و بر اين باور است که اين معارف اجتماعي به سه سطح متفاوت سازمان اجتماعي مرتبط مي شوند: شرايط اجتماعي يا محيط بلافصل اجتماعي که گفتمان در آن حادث شده است؛ سطح نهاد اجتماعي که گفتمان را در يک گستره اي وسيع در بر مي گيرد و سطح جامعه، به منزله يک کل. فرکلاف گفتمان را در سه سطح بررسي مي کند: گفتمان به مثابه متن، گفتمان به مثابه اعمال گفتماني و کنش متقابل ميان توليد و تفسير متن و در نهايت گفتمان به مثابه زمينه متن به معناي روابط کنش هاي گفتماني و بسترهاي اجتماعي، سياسي، تاريخي و فرهنگي ( فرکلاف، 1379: 96-168 ).
براي فرکلاف CDA عاملي است که به واسطه آن، علوم اجتماعي و زبان شناسي در يک چهارچوب تئوريک و تحليلي واحد، با يکديگر جمع شوند و ديالوگي در ميان آنها ايجاد شود. تئوري زبان شناسي مربوط به اين حوزه زبان شناسي کاربردي سيستماتيک ( SFL )، براي تحليل فرکلاف حکم بنيان را دارد، همان طور که براي ديگر فعالان حوزه CDA قابل استفاده بوده است. کولياراکي و فرکلاف بر اين فرض هستند که دو دهه گذشته دوره اي بوده است که دگرگوني هاي عمده اقتصادي و اجتماعي در مقياس جهاني به وقوع پيوسته است. آنها بر اين باورند که هرچند اين تغييرات به علت برخي از رفتارهاي مردم صورت گرفته است، با اين حال به عنوان بخشي از طبيعت پذيرفته شده است و در واقع محصول اعمال اتفاقي مردم در نظر گرفته نمي شوند. بنا به گفته کولياراکي و فرکلاف، ريشه تغييرات اقتصادي و اجتماعي به مقدار قابل توجهي در تغييرات زبان و گفتمان نهفته است. بدين معني که CDA مي تواند با ارائه استدلال هاي نظري در مورد اين دگرگوني ها و ايجاد آگاهي در مورد اينکه اين دگرگوني ها چه هستند، چگونه به وجود آمده اند و ممکن است در آينده به چه صورت درآيند و چه کساني مي توانند در اين شرايط زندگي خود را ساخته يا بازسازي کنند، مثمرثمر و مفيد واقع شود.
در اين رويکرد از CDA, سه حوزه تحليلي، در تحليل هر فرايند ارتباطي ( تعامل ) وجود دارد. اين تعاملات شامل موارد زير است: متن ( براي مثال: گزارش خبري )، کنش گفتماني ( مانند مرحله توليد و مصرف ) و کنش فرهنگي اجتماعي ( مانند ساختارهاي فرهنگي که باعث بروز فرايندهاي ارتباطاتي مي شوند ) ( سروي زرگر، 1387 ).

6- تحليل گفتمان به مثابه يک روش کيفي

هرچند از ابتداي قرن بيستم تحليل محتوا (1) به عنوان يک روش کمّي در کار پژوهشگران جا باز کرد. اولين نامي که تاريخ تحليل محتوا را واقعا روشن مي کند هارولد لاسول است. او تقريباً از سال 1915 تحليل هايي از مطبوعات و تبليغات به عمل مي آورد ( باردن، 1375: 10 ).
در تعريف تحليل محتوا، تعريف برنارد برلسون هنوز هم با گذشت سال ها، مورد استناد پژوهشگران است. برلسون مي نويسد: « تحليل محتوا يک شيوه تحقيقي است که براي تشريح عيني، منظم و کمّي محتواي آشکار پيام هاي ارتباطي به کار مي رود ( بديعي، 1380: 7 ). تأکيد برلسون بر روي کمّي بودن تحليل محتوا را در تعريف کاپلان نيز مي توان مشاهده کرد: روش تحليل محتوا، معناشناسي آماري مباحث سياسي است ( Kaplan, 1943: 230 ). در روش تحليل محتوا، آماري بودن روش حکايت از کمّي بودن آن دارد. در مقابل، روش تحليل گفتمان روشي کيفي است که از اصلاح روش هاي اوليه تحليل رسانه ها حاصل شده است، اصطلاحي که شالوده زبان شناختي دارد.
ون دايک چهار جزء متمايز رويکرد به گفتمان را چنين بر مي شمارد:
1-تحليل گفتمان يک پيام رسانه اي را به عنوان يک گفتمان تمام عيار مستقل بررسي مي کند. تحليل محتوا در پژوهش ارتباطات جمعي معمولاً براي يافتن روابط ( يا همبستگي ها ) ميان اين و يا آن ويژگي- اغلب محتوا و گاهي سبک- پيام ها و ويژگي هاي فرستنده/ سخنگو يا خوانندگان انجام مي گيرد. گفتمان رسانه اي به عنوان شکلي از عمل اجتماعي کمتر مورد مطالعه قرار گرفته است و آشکار کردن ساختارهاي ذاتي در همه سطوح تحصيل، هدفي معقول محسوب مي شود.
2- هدف تحليل گفتمان عمدتاً تشريح داده هاي کيفي است و نه داده هاي کمّي. البته معيارهاي کمّي را مي توان به خوبي بر تحليلي، آشکار از نوع عمدتاً بيشتر کيفي بنيان نهاد.
3- در حالي که تحليل محتوا عمدتاً بر مبناي داده هاي مشاهده شدني و محاسبه پذيري چون واژه ها، عبارات، جمله ها و يا ويژگي هاي سبک شناسي مبتني است، تحليل گفتمان به ساختارهاي معناشناختي شالوده اي هم توجه دارد و فرض ها، ارتباط ها، دلالت ها و راهبردها را هم روشن مي سازد. اينها معمولاً در گفتمان در حالت پوشيده باقي مي مانند. تحليل گفتمان در قالب نظريه هاي تجربي، تلاش مي کند قوانين يا اصول شالوده اي اين ساختارها، توليد و درک پيام رسانه اي را بيابد ( ون دايک، 1378: 9-10 ).
همان گونه که ملاحظه شد، ون ديک بر خلاف برلسون و کاپلان که تحليل محتوا را روشي کمّي مي دانند، به کيفي بودن روش تحليل گفتمان اعتقاد دارد. بنابراين بايد تحليل گفتمان را به مثابه يک روش کيفي در مطالعات اجتماعي به کار گيريم، زيرا در تحليل گفتمان به جاي شمارش و مقادير آماري با معناشناسي کاربردي متن سروکار داريم.

7- پيش فرض هاي تحليل گفتمان

پيش فرض ها و مفروضات تحليل گفتمان که از برآيند قواعد تحليل متن، هرمنوتيک، نشانه شناسي، مکتب انتقادي، مکتب نوسازي، روان کاوي مدرن و ديدگاه فوکو در ديرينه شناسي و تبارشناسي شکل گرفته، عبارت است از:
1- متن يا گفتار واحد توسط انسان هاي مختلف، متفاوت نگريسته مي شود. يعني انسان هاي مختلف از متن واحد برداشت يکسان و واحدي ندارند. دالي متفاوت مي تواند براي اشاره به مدلولي ظاهراً يکسان استفاده شود.
2- خواندن ( برداشت و تفسير از متن ) هميشه نادرست خواندن ( برداشت نادرست از متن ) است.
3- متن را بايد به عنوان کل معنادار نگريست و اين معنا لزوماً در خود متن نيست.
4- هيچ متن خنثي يا بي طرفي وجود ندارد، متن ها داراي بار ايدئولوژيک هستند.
5- حقيقت هميشه در خطر است. در هر گفتماني حقيقت نهفته است، اما هيچ گفتماني داراي تمامي حقيقت نيست.
6- نحو به کار رفته در متن نيز معنادار است، چراکه نحو داراي معاني اجتماعي و ايدئولوژيک است و اين معاني در جاي خود به عواملي که دال ها را مي سازند- نظير رمزها، بافت ها، مشارکت ها و تاريخ مختلف وابسته اند.
7- معنا همان قدر که از متن ناشي مي شود، از بافت يا زمينه اجتماعي و فرهنگي (2) نيز تأثير مي پذيرد؛ معنا و پيام يک متن در بين نوشته هاي آن متن قرار دارد.
8- هر متني در شرايط و موقعيت خاص توليد مي شود؛ از اين رو رنگ خالق خود را هميشه به خود دارد.
9- هر متني به يک منبع قدرت يا اقتدار ( نه لزوماً سياسي ) مرتبط است.
10- گفتمان سطوح و ابعاد متعدد دارد، به عبارت ديگر، نه يک سطح گفتماني وجود دارد و نه يک نوع گفتمان ( بهرام پور، 1378 ).
8- اهداف تحليل گفتمان
با توجه به پيش فرض هاي ذکر شده، مهم ترين اهداف تحليل گفتمان عبارت است از:
1- نشان دادن رابطه بين نويسنده، متن و خواننده.
2- روشن ساختن ساختار عميق و پيچيده توليد متن، يعني « جريان توليد گفتمان ».
3- نشان دادن تأثير بافت متن ( واحدهاي زباني، محيط بلافصل مربوطه و کل نظام زباني ) و بافت موقعيتي ( عوامل اجتماعي، فرهنگي، سياسي، تاريخي و شناختي ) بر روي گفتمان.
4- نشان دادن موقعيت و شرايط خاص توليد کننده گفتمان ( شرايط توليد گفتمان ).
5- نشان دادن بي ثباتي معنا؛ يعني معنا هميشه در حال تغيير است، هرگز کامل نيست و هرگز به طور کامل درک نمي شود.
6- آشکار ساختن رابطه بين متن و ايدئولوژي. تحليل گفتمان از بدو پيدايش همواره درصدد بوده است تا نشان دهد که هيچ متن يا گفتار و نوشتاري بي طرف نيست، بلکه به موقعيتي خاص وابسته است. اين امر ممکن است کاملاً ناآگاهانه و غير عامدانه باشد.
7- هدف عمده تحليل گفتمان اين است که تکنيک و روش جديدي را در مطالعه متون، رسانه ها، فرهنگ ها، علوم، سياست، اجتماع و ... به دست دهد. مبادي فکري اين روش همان پيش فرض هاي پسامدرن هستند ( ون دايک، 1379 ).

9- سطوح گفتمان در علوم اجتماعي

1-9- توصيف

مجموعه ويژگي هاي صوري که در يک متن خاص يافت مي شوند مي توانند به عنوان انتخاب هاي خاصي از ميان گزينه هاي ( براي مثال گزينه هاي مربوط به واژگان و دستور ) موجود در انواع گفتمان هايي تلقي شوند که متن از آنها استفاده مي کند. به منظور تفسير ويژگي هايي که به صورت بالفعل در يک متن وجود دارند، معمولاً مد نظر قرار دادن ديگر انتخاب هاي ممکن نيز ضروري است؛ يعني انتخاب از ميان نظام هاي گزينه اي انواع گفتمان هايي که ويژگي هاي موجود از آنها اخذ شده اند. در نتيجه، در تحليل متون، کانون توجه دائماً بين آنچه در متن وجود دارد و نوع گفتمان يا انواع گفتمان هايي که متن از آنها استفاده مي کند، در نوسان است. اين تغيير و جابه جايي در بحث زير بازتاب مي يابد.

1-1-9- واژگان

1- کلمات واجد کدام ارزش هاي تجربي هستند؟ در طبقه بندي آنها از کدام طرح ها استفاده شده است؟ آيا مي توان از عبارت بندي دگرسان يا عبارت بندي افراطي سخن گفت؟ چه نوع روابط معنايي ( هم معنايي، شمول معنايي و تضاد معنايي ) به لحاظ ايدئولوژيک معنادار بين کلمات وجود دارد؟
2- کلمات واجد کدام ارزش هاي رابطه اي هستند؟ آيا عباراتي وجود دارند که دال بر حسن تعبير باشند؟ آيا کلماتي وجود دارند که آشکارا رسمي يا محاوره اي باشند؟
3- کلمات واجد کدام ارزش هاي بياني هستند؟
4- در کلمات از کدام استعاره ها استفاده شده است؟

2-1-9- دستور

1- ويژگي هاي دستوري واجد کدام ارزش هاي تجربي هستند؟ چه نوع فرآيندهايي مسلط هستند؟ آيا کنشگري نامشخص است؟ آيا فرايندها همان هايي هستند که به نظر مي رسند؟ آيا از فرايند اسم سازي استفاده شده است؟ جملات معلوم هستند يا مجهول؟ جملات مثبت هستند يا منفي؟
2- ويژگي هاي دستوري واجد کدام ارزش هاي رابطه اي هستند؟ از کدام وجه ها ( خبري، پرسشي دستوري و امري ) استفاده شده است؟ آيا ويژگي هاي مهم وجهيت رابطه اي وجود دارند؟ آيا از ضميرهاي ما و شما استفاده شده است و اگر پاسخ مثبت است، نحوه استفاده از آنها چگونه بوده است؟
3- ويژگي هاي دستوري واحد کدام ارزش هاي بياني هستند؟ آيا ويژگي هاي مهم وجهيت بياني موجودند؟
4- جملات ( ساده ) چگونه به يکديگر متصل شده اند؟ از کدام کلمات ربطي منطقي استفاده شده است؟ آيا جملات مرکب از مشخصه هاي همپايگي يا وابستگي برخوردارند؟ براي ارجاع به داخل و بيرون از چه ابزارهايي استفاده شده است؟

3-1-9-ساخت هاي متني

1- از کدام قراردادهاي تعاملي استفاده شده است؟ آيا روش هايي وجود دارند که به کمک آنها يک مشارک نوبت سخن گفتن ديگران را کنترل کند؟
2- متن واجد چه نوع ساخت هاي گسترده تري است؟ ( فرکلاف، 1379 ).

2-9- تفسير

1- بافت يا زمينه: تفسيرهاي مشارکين گفتمان از بافت موقعيتي و بينامتني چيست؟
2-انواع گفتمان: چه نوعي ( انواعي ) از گفتمان مورد استفاده خواهد بود ( و در نتيجه، کدام قواعد، نظام و اصول در زمينه نظام آوايي، دستور، انسجام جمل هاي، واژگان، نظام هاي معنايي يا کاربردي به کار گرفته مي شود؛ و نيز کدام پي طرح ها، چهارچوب ها و سناريوها )؟
3- تفاوت و تغيير: آيا پاسخ مشارکين متفاوت به دو پرسش 1 و 2 متفاوت خواهد بود؟ آيا اين پاسخ ها در خلال تعامل آنان دستخوش تغيير خواهد شد؟
مرحله ي تفسير، تصحيح کننده اين باور نادرست است که فاعلان در گفتمان مستقل هستند. اين مرحله در حقيقت آنچه را که براي مشارکين امري تلويحي بوده به روشني بيان مي کند: وابستگي کنش گفتماني به پيش فرض هاي تبيين ناشده مأخوذ از عقل سليم و مندرج در دانش زمينه اي و نوع گفتمان. به هر حال بايد توجه داشت که مرحله تفسير به خودي خود، بيانگر روابط قدرت و سلطه و ايدئولوژي هاي نهفته در پيش فرض هاي ياد شده که کنش هاي گفتماني معمول را به صحنه مبارزه اجتماعي تبديل مي کند، نخواهد بود. به منظور تحقق چنين هدفي مرحله ي تبيين ضروري خواهد بود ( فرکلاف، 1379 ).

3-9- تبيين

مي توان از مرحله تفسير به تبيين با توجه به اين نکته گذر کرد که با بهره گرفتن از جنبه هاي گوناگون دانش زمينه اي، به عنوان شيوه هاي تفسيري در توليد و تفسير متون، دانش ياد شده بازتوليد خواهد شد. اين بازتوليد براي مشارکين گفتمان پيامدي جانبي، ناخواسته و ناخودآگاه است؛ اين امر در واقع به نوعي در مورد توليد و تفسير نيز صدق مي کند. بازتوليد مراحل گوناگون، تفسير و تبيين را به يکديگر پيوند مي دهد، زيرا در حالي که تفسير چگونگي بهره جستن از دانش زمينه اي در پردازش گفتمان را مورد توجه قرار مي دهد، تبيين به شالوده اجتماعي و تغييرات دانش زمينه اي و البته بازتوليد آن در جريان کنش گفتماني مي پردازد.
هدف از مرحله تبيين، توصيف گفتمان به عنوان بخشي از يک فرايند اجتماعي است. تبيين، گفتمان را به عنوان کنش اجتماعي توصيف مي کند و نشان مي دهد که چگونه ساختارهاي اجتماعي، گفتمان را تعين مي بخشند. همچنين تبيين نشان مي دهد که گفتمان ها چه تأثيرات بازتوليدي مي توانند بر آن ساختارها بگذارند، تأثيراتي که منجر به حفظ يا تغيير آن ساختارها مي شوند. دانش زمينه اي واسطه تعيُن اجتماعي و اين تأثيرات است؛ به اين معنا که ساختارهاي اجتماعي به دانش زمينه اي شکل مي دهند و اين يکي شکل دهنده گفتمان هاست و گفتمان ها دانش زمينه اي را حفظ مي کنند يا آن را تغيير مي دهند و اين دومي باز به نوبه خود حافظ يا تغيير دهنده ساختارهاست. سؤال هاي مطرح در سطح تبيين عبارتند از:
1- عوامل اجتماعي: چه نوعي از روابط قدرت در سطوح گوناگون نهادي، اجتماعي و موقعيتي در شکل دادن اين گفتمان مؤثر است؟
2- ايدئولوژي: چه عناصري از دانش زمينه اي که مورد استفاده واقع شده اند، داراي خصوصيات ايدئولوژيک هستند؟
3- تأثيرات: جايگاه اين گفتمان نسبت به مبارزات در سطوح گوناگون نهادي، اجتماعي و موقعيتي چيست؟ آيا اين مبارزات علني است يا مخفي؟ آيا گفتمان ياد شده نيست به دانش زمينه اي هنجاري است يا خلاق؟ آيا در خدمت حفظ روابط موجود قدرت است يا در جهت دگرگون ساختن آن عمل مي کند ( همان )؟
گفتمان کاوي انتقادي اگر قادر باشد، تفسيري از نقش زبان، کاربرد زبان، گفتمان يا رويدادهاي ارتباطي در بازتوليد سلطه و نابرابري به دست دهد، مي تواند در تحليل هاي انتقادي سياسي يا اجتماعي جايگاه مهمي به دست آورد. گفتمان در دو بُعد، متضمن سلطه است، يکي از طريق اعمال سلطه در گفتار و نوشتار در بافت هاي مشخص و ديگري از طريق نفوذ غيرمستقيم گفتمان در اذهان ديگران ( ون دايک، 1382: 237 ).
طي چند سال اخير رويکرد جديدي در تحليل گفتمان شکل گرفته است. پارکر نوعي تحليل گفتمان انتقادي را بسط داده است که بر پايه افکار ميشل فوکو قرار دارد، به همين دليل به اين رويکرد تحليل گفتمان فوکويي گفته مي شود. در اينجا ايدئولوژي و قدرت بيش از ساير انواع تحيل گفتمان مورد توجه قرار مي گيرند.
پارکر مراحلي را براي تحليل گفتمان برشمرده است. محقق بايد 1- متن را براي تحليل به صورت مکتوب در آورد، البته اگر قبلاً به صورت مکتوب نبوده است،2- مرحله بعدي شامل تداعي آزاد انواع معاني به منزله راهي براي دستيابي به شبکه هاي فرهنگي است که بايد آنها را يادداشت کرد، 3- محققان بايد با علامت گذاري متن يا بخش گزينش شده اي از آن، معمولاً به وسيله اسم، به شکل سيستماتيکي موضوعات را عنوان بندي کنند، 4- بايد فاصله خود را با متن حفظ کرد. براي اين کار بايد به جاي اينکه متن را « راجع به » موضوع تحقيق بدانيم، خود آن را هدف مطالعه به حساب بياوريم، 5- سپس به شکل سيستماتيکي سوژه ها ( شخصيت ها، خصيصه ها و موقعيت هاي نقشي ) را که در متن مشخص شده اند، آيتم بندي کرد و 6- بايد حقوق و وظايف از پيش مفروض سوژه ها را که در متن مشخص شده اند، بازسازي کرد و سرانجام نقشه شبکه روابط را در قالب الگوهايي ترسيم کرد. اين الگوهاي زباني گفتمان هستند و مي توان به اين طريق، آنها را در ارتباط با ايدئولوژي، قدرت و نهادها قرار داد ( فليک، 1387: 363 ).
10- مراحل کلي تحليل گفتمان
گفتمان را مي توان در سطوح مختلف مورد بررسي قرار داد. مي توان مانند فوکو در ديرينه شناسي و تبارشناسي، دانش و يا مانند هابرماس در نقد مدرنيته، گفتمان را در وسيع ترين معناي قابل انتزاع، مورد تحليل و بررسي قرار داد.
چهارچوب نظري: نخستين شرط ضروري براي تحليل گفتمان، تعيين چهارچوب نظري است. اين امر نيز بعد از يک مطالعه ي مقدماتي يا زمينه اي براي محقق حاصل مي شود. محقق متغيرهاي خود را به شاخص ها و ابعاد کوچک تر تقسيم مي کند و به دنبال جمع آوري مطالب مي رود ( تاجيک، 1378: 59 ).
نمونه: « يک برنامه ي پژوهشي « عقلايي »، برنامه اي است که پيشرفتي نظام مند را در دانش و درک ما از قلمرو مورد نظر که در اينجا گفتمان است، امکان پذير مي سازد. با فرض اين نکته که در اصل داده هاي ممکن بي شمارند، در چنان برنامه هايي بايد نمونه گيري بر مبناي اصولي انجام شود. تا هنگامي که تحليل گران گفتمان، نمونه هاي خود را چونان اشياي طبيعي مي نگرند، يعني تا هنگامي که تکه هاي گفتمان، با بي توجهي يا کم توجهي به جايگاه آنها در قالب هاي نهاديشان، مورد تحليل قرار مي گيرند، به هيچ روي نمونه گيري اصولي امکان نخواهد داشت. نمونه گيري اصولي، مستلزم آن است که دست کم موارد زير رعايت شوند:
الف ) توصيف جامعه شناختي نهاد مربوطه با ساير نهادها، در صورت بندي اجتماعي و رابطه ي بين نيروهاي درون آن.
ب ) توصيف « نظم گفتمان » در نهاد مورد نظر، توصيف صورت بندي هاي ايدئولوژيک، گفتماني آن و ربط مبتني بر سلطه در بين آنها.
ج ) با توجه به پيوندهاي بين الف و ب و توصيف قوم نگارانه اي هر يک از اين صورت بندي ها تنها با در اختيار داشتن اين اطلاعات است که مي توان تعامل هايي را جهت گردآوري و تحليل مشخص کرد، تعامل هايي که نماينده طيفي از صورت بندي هاي ايدئولوژيک- گفتماني و رخدادهاي کلامي، « گره گاه هايي» تعاملي که به ويژه از نظر تنش بين صورت بندي ها يا فاعلان اهميت دارند، و غيره باشند. به کمک اين روش، درک نظام يافته اي از کارکرد گفتمان در نهادها و دگرگوني نهادي، ميسر خواهد شد » ( فرکلاف، 1379: 62 ).
واحد تحليل: واحد تحليل در تحليل گفتمان فراتر از کلمه است، بر حسب موضوع مورد بررسي و برحسب متغيرها و شاخص هاي تحقيق، واحد تحليل مي تواند يک جمله، عبارت، بند، پارگراف، صفحه، سرمقاله، مقاله، سخنراني و ... باشد.
طبقه بندي مطالب جمع آوري شده: مطالب، مطابق فرضيه هاي تحقيق در مقولات يا طبقات متفاوت دسته بندي مي شود. طبقه بندي مطالب و يادداشت ها در تحليل گفتمان نيز مانند ديگر تکنيک هاي تحقيق بايد دقيقاً مبتني بر شاخص ها و متغيرهاي فرضيات و اهداف تحقيق باشد. افزون بر اين خود طبقات نيز بايد روشن، دقيق، کامل، متمايز و ... باشد.
پردازش داده ها: محقق مي تواند داده ها را کدگذاري کرده به صورت کمي درآورد و با استفاده از روش هاي رايج رايانه اي آنها را پردازش کند.
در نهايت محقق با مراجعه به اصول و قواعد تحليل گفتمان، به تحليل مطالب مي پردازد. اين تحليل مي تواند ناظر بر چند سطح، يعني سطح توصيفي که صرفاً به تحليل متن مي پردازد، سطح تفسيري که به تحليل فرايندها مي پردازد و سطح تبييني که در واقع تحليل اجتماعي است، باشد ( تاجيک، پيشين: 60 ).
ابزار: از لحاظ روش شناختي تحليل گفتمان انتقادي از گشتارها، فرايند مجهول سازي، گفتار مستقيم و غيرمستقيم، ساخت نقدي به عنوان مقوله اي معنايي نه نحوي، فرايند اسم سازي، گزينش هاي لغوي، انواع انسجام و ساخت وجهي استفاده مي کند. به عبارت ديگر، مي توان گفت که اين رويکرد از ابزارها و مفاهيم زبان شناسي صورت گرا و نقش گرا به خصوص دستور مدل نظام مند هاليدي براي تبيين ايدئولوژي هاي پنهان و منابع قدرت در پشت متون زباني بهره مي گيرد ( آقا گل زاده، 1385: 228 ).
در تحليل گفتمان ارتباط بين ساختارهاي گفتمان مدار ديدگاه هاي اجتماعي حاکم بر توليد گفتمان بررسي، توصيف و توجيه مي شوند. همه اجزاي صوتي، واژگاني و نحوي زبان خواه ناخواه به نوعي با ديدگاه ويژه اي مرتبط هستند، ولي بعضي از اين ساختارها برجستگي بيشتري دارند.
چهار ساختار گفتمان مدار زبان شناختي برجسته عبارتند از:
1- گزينش لغات و تعبيرات خاص ( نام دهي ): انتخاب و کاربرد نام براي افراد، اشيا و فعاليت ها منعکس کننده ديدگاه خاصي است که مي تواند بار منفي يا مثبت داشته باشد.
2- فرايند اسم سازي: بسياري از اوقات در بيان انجام عمل توسط فعل از مصدر يا حاصل مصدر و يا به تعبير ديگر از عبارت اسم شده جمله يا فعل استفاده مي کرد. با اسم سازي گويندگان مي توانند زمان و شيوه ي انجام عمل را که از لوازم جمله يا فعل است مکتوم دارند.
3- به کارگيري مجهول در برابر معلوم يا برعکس.
4- بهره گيري از الگوهاي متفاوت جمله ( جملات کنشي، ربطي، وصفي، اسنادي و ... ) : هر کدام داراي تعبيرات خاص خود هستند ( يارمحمدي، 1383: 144 ).

11-نتيجه گيري

تحليل گفتمان يکي از روش هاي کيفي در حوزه هاي مختلف علوم سياسي، علوم اجتماعي، ارتباطات و زبان شناسي انتقادي است. تحليل گفتمان از زبان شناسي آغاز شد و در مدت نسبتاً کوتاهي ( نزديک به دو دهه ) اين گرايش از زبان شناسي اجتماعي و زبان شناسي انتقادي، به همت متفکراني چون ميشل فوکو، ژاک دريدا، ميشل پشو وارد مطالعات فرهنگي، اجتماعي و سياسي شد و شکل انتقادي به خود گرفت. تحليل گفتمان انتقادي اساساً به ابعاد گفتماني سوء استفاده از قدرت و بي عدالتي و نابرابري ناشي از آن مي پردازد. هدف CDA ، تحليل روابط ساختاري پنهان و آشکار سلطه تبعيض، قدرت و کنترل، به صورت آشکار شده در زبان مي باشد ( Wodak, 2006 ). تحليل گفتمان انتقادي بيان مي دارد که گفتمان از نظر اجتماعي ساخته و تعيين شده است. علاوه بر اين، گفتمان يک آبژه قدرت پنهان و نامعلوم در جوامع مدرن است و در پي مرئي ساختن و آشکارتر کردن آن است.
اين روش کيفي به دليل توجه به کليت و ساختار و بررسي متن در زمينه، ابزار مناسبي جهت مطالعات اجتماعي و به ويژه در مطالعه نابرابري هاي اجتماعي است.
منابع تحقيق:

1. آقاگل زاده، فردوس، تحليل گفتمان انتقادي، انتشارات علمي و فرهنگي، 1385.
2. استونز، راب، متفکران بزرگ جامعه شناسي، ترجمه مهرداد ميردامادي، تهران: نشر مرکز، 1379.
3. باردن، لورنس، تحليل محتوا، ترجمه مليحه آشتياني و يمني دوزي سرخابي، تهران: انتشارات دانشگاه شهيد بهشتي، 1375.
4. بديعي، نعيم، تحليل محتوا، تهران: اداره کل تبليغات اداره هماهنگي روابط عمومي هاي کشور، 1380.
5. بهرامپور، شعبانعلي، درآمدي بر تحليل گفتمان، کتاب مجموعه مقالات گفتمان و تحليل گفتماني، به اهتمام محمدرضا تاجيک، تهران: انتشارات فرهنگ گفتمان، 1378.
6. تاجيک، محمدرضا، متن، وانمود و تحليل گفتمان، گفتمان و تحليل گفتماني، تهران: فرهنگ گفتمان، 1379.
7. سروي زرگر، محمد، « درآمدي بر فضاي مجازي »، مرکز تحقيقات و مطالعات رسانه اي همشهري، 1387.
8. سلطاني، سيدعلي اصغر« تحليل گفتمان به مثابه نظريه و روش »، فصلنامه علوم سياسي، شماره 28، 1384.
9. ضيمران، محمد، ژاک دريدا و متافيزيک حضور، تهران: انتشارات هرمس، 1379.
10. عضدانلو، حميد، گفتمان و جامعه، تهران: نشرني، 1380.
11. فرقاني، مهدي، « تحول گفتمان توسعه سياسي در ايران از مشروطه تا خاتمي »، فصلنامه رسانه، شماره 54، 1382.
12. فرکلاف، نورمن، در تحليل انتقادي گفتمان، ترجمه گروه مترجمان، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، مرکز مطالعات و تحقيقات رسانه ها، 1379.
13. فليک اووه، درآمدي بر تحقيق کيفي. تهران: نشر ني، 1387.
14. مرسلي، احمد، تحليل گفتمان انتقادي، 1389.
http://www.hamshahritraining.ir/news-3238.aspx.
15. مک دانل، دايان، مقدمه اي بر نظريه هاي تحليل گفتمان، ترجمه حسينعلي نوذري، تهران: فرهنگ گفتمان، 1380.
16. ون دايک، تئون اي، تحليل گفتمان: پرورش و کاربست آن در ساختارخبر، ترجمه محمدرضا حسن زاده، تهران: پژوهش معاونت سياسي صدا و سيماي جمهوري اسلامي، 1378.
17. ون دايک، تئون اي، مطالعاتي در تحليل گفتمان: از دستور متن تا گفتمان کاوي انتقادي، گروه مترجمان، تهران: مرکز مطالعات و تحقيقات رسانه ها، 1382.
18. يارمحمدي، لطف الله، گفتمان شناسي رايج و انتقادي، تهران: هرمس، 1383.

1. Beaugrande, Robert, Critical Discourse Analysis: History, Ideology, Methodology,http://Ianguageandcapitalism.Info, 2006.
2. Kaplan,Content Aualysis and the Theory of Signs. Philos. Sci,1943
3. VanDijk, Teun A., Critical Discourse analysis, 2005.
4. Wodak, Ruth, Critical Linguistics And Critical Discourse Analysis, Amsterdam/ Philadelphia: John Benjamins Publ, 2006.

پي‌نوشت‌ها:

1. Content analvsis
2. Context

منبع مقاله :
زيرنظر صالحي اميري، رضا، فتحي، سروش؛ ( 1391 )، مجموعه مقالات روشهاي تحقيق کيفي در پژوهش هاي اجتماعي، تهران: مجمع تشخيص مصلحت نظام، مركز تحقيقات استراتژيك، چاپ اول