نظريه شبيه سازي در علوم اجتماعي
مقدمه
نظريه شبيه سازي به عنوان يکي از توانايي هاي ذهن انسان، در حيطه هاي علوم اجتماعي همچون روان شناسي، مردم شناسي، جامعه شناسي، مديريت، اقتصاد و ... و علوم پايه و فني همچون، آمار، رياضيات، کامپيوتر و ... مطرح است. از طرف ديگر، ابزار و يا روش تحليل نظري محسوب مي شود. ساده ترين شکل به کارگيري اين فن در زندگي روزمره انسان است که او را قادر مي سازد تا از طريق ارتباط بين اذهان، به پيش بيني رفتار اطرافيان در کنش هايش بپردازد. اين مطالعه در نظر دارد تا کاربرد شبيه سازي را با رويکردي علمي در مطالعات و تحقيقات اجتماعي مورد کنکاش قرار دهد. (2)در اين راستا، تلاش شده است ابتدا تعريفي جامع از نظريه شبيه سازي ارائه شود، سپس به بحث در خصوص جايگاه و کاربرد آن در علوم اجتماعي و تحقيقات معاصر پرداخته و در پايان، مسائل پيش روي اين نظريه و نتايج حاصل از آن تحليل شود.
درک جامعه شناسانه « واقعيت » و « شناسايي »، جايي در حد فاصل ميان درک انسان عامي و درک فيلسوف قرار مي گيرد. انسان عامي معمولاً درباره آنچه در نظرش « واقعي » است يا درباره آنچه « مي شناسد » زحمتي به خود نمي دهد، مگر آنکه نوعي مسئله در برابرش قد علم کند. او « واقعيت » و « شناخت » خود را اموري مسلم مي انگارد. جامعه شناس نمي تواند چنين کند، زيرا به اين حقيقت آگاهي اصولي دارد که انسان هاي عامي جوامع مختلف « واقعيت هاي » کاملاً مختلفي را امور مسلم فرض مي کنند ( لاکمن و برگر، 1375: 8 ).
تحليل رفتار انسان و پيش بيني آنچه او انجام خواهد داد و يا کنترل رفتار انسان همواره در طول تاريخ از دغدغه هاي اصلي فيلسوفان و متفکران اجتماعي بوده است. انگيزه اصلي اين گونه مطالعات بر پايه اين سؤال آغازين است که چگونه مي توان دست به پيش بيني رفتار مردم زد؟
مردم در زندگي روزمره مسلح به توانايي خاصي به نام « همدلي » هستند که قادرند از اين طريق عواطف و احساسات يکديگر را بفهمند. نمونه کاملاً عيني همدلي را مي توان در برخي شواهد، بيان کرد: کسي که احساس درد مي کند و آنهايي که او را مي بينند، هر دو درد را حس مي کنند و يا وقتي کسي مغموم است و ما او را مي نگريم، تظاهر صوري ناراحتي او در چهره ما هم ايجاد مي شود.
« طي سه دهه اخيرگستره وسيعي از ظرفيت هاي شناختي انسان مورد مطالعه دقيق تجربي قرار گرفته است. يک هدف بنياني در حوزه معرفت شناسي معاصر، تبيين توانايي ها و ظرفيت هاي شناختي انسان است. از جمله اين مطالعات: توليد و ادراک جملات طبيعي در زبان بزرگسالان، ظرفيت بالاي کسب زبان طبيعي در کودکان، توانايي حل مسائل رياضي، توانايي دستکاري و پيش بيني رفتار و بسياري موارد ديگر. در بين همه اينها يک استراتژي تبييني غالب در ساختار دانش مطرح است که همانا قواعد، اصول و يا قضايايي است که تحت عنوان « تئوري » براي پاسخ به يک پرسش غالب مي تواند مطرح باشد. تئوري يکي از دستاوردهاي مهم کارکرد و توانايي ذهن است ( Stich and Nichols, 1992 ).
تئوري به عنوان راهنماي عمل در « زندگي روزمره » (3) مي شود. مردم توسط تئوري ها دست به تفسير، توصيف و عمل مي زنند. همچنين مردم قادرند نسبت به رفتار يکديگر تبيين هايي را ارائه دهند. اين توانايي روزمره در زندگي انسان، ناشي از يک ظرفيت ذهني است که مي تواند ارتباط بين اذهان مقابل را ايجاد کرده و از آن طريق پيش بيني رفتار صورت پذيرد. رابرت گوردون (4) و الوين گلدمن (5) با حساسيتي خاص به بحث و مطالعه پيرامون سازوکار شناختي نهفته در اين توانايي انسان پرداخته اند.
« انديشمندان حوزه معرفت شناسي بر اين باورند که اين توانايي ذهني انساني دروني نيست، بلکه ناشي از همدلي ذهني خاص است که افراد آن را در مدل هاي رفتاري خود با ديگران به کار مي برند. استدلال نظري همدلي در بحث « نظريه شبيه سازي » نهفته است. اين نظريه شرحي است بر اينکه چگونه انسان ها مي توانند به اين درک و توانايي برسند. مردم به واسطه نظريه شبيه سازي به توصيف حالات ذهني و پيش بيني و تبيين رفتار ديگران مي پردازند. اين نظريه به عنوان يک فرضيه تجربي در حوزه معرفت شناسي و هم به عنوان يکي از مفاهيم ذهني در فلسفه ذهن توسعه يافته است. نظريه شبيه سازي بر روان شناسي و به ويژه زيبايي شناسي و فلسفه علوم اجتماعي تأثيرات قابل توجه داشته است » ( Gordon and Cruz, 1996 ).
بدين ترتيب به نظر مي رسد « نظريه شبيه سازي » در درک و فهم رفتار مردم از منظر مطالعات اجتماعي و آکادميک از جمله در مطالعات کيفي، در خور توجه است و يکي از زمينه هاي قابل طرح در روش شناسي علوم اجتماعي مي تواند قرار گيرد.
1- مفهوم نظريه شبيه سازي
امروزه اين نظريه در حوزه مطالعاتي فلسفه ذهن به عنوان يک عامل قوي و تأثيرگذار شناخته شده است. نظريه شبيه سازي نشانگر قابليت احساس و درک رفتار ديگران است. يک فاکتور اصلي آن همانند سازي و مشارکت درون ذهني است که منجر به شکل گيري رفتار در فرد مي شود. يک « ذهن خواني (6) » موفق مي تواند پيش بيني و تبييني از آنچه ديگران قصد انجام آن را دارند، مهيا سازد. از اين طريق پويايي زندگي اجتماعي غني مي شود.نمونه بارز نظريه شبيه سازي اين است که فرد از طريق فعاليت هاي بين ذهني، فرايندهاي رفتاري ديگران را به واسطه « شبيه سازي ذهني » (7) دوباره مي تواند در خود به نمايش بگذارد. فهم رفتار ديگران از طريق تبادل ذهني اساساً بستگي به چگونگي ادراک ما از آن حالات ذهني دارد. براي فهم واقعي رفتار بايد ريشه يابي اساسي در ادراک و ذهنيت شخص اول صورت پذيرد ( Ibid ).
اگرچه نظريه شبيه سازي در قرن بيستم به عنوان يک نظريه غالب مبتني بر رويکردهاي همدلي و فهم در تبيين هاي علوم اجتماعي وارد شد، اما اغلب صاحب نظران اين بحث نتوانستند چهارچوب نظري و روش شناختي مشخصي براي آن ارائه دهند. نظريه شبيه سازي در توليد فرضيات پيرامون يک موضوع مشخص نقش نظري مهمي دارد. به طور مثال، وقتي داروي جديدي وارد بازار مي شود، داروشناسان از طريق مشابهات عکس العملي در مصرف دارو که در واقع نوعي شبيه سازي رفتار نسبت به محرک دارو است، مي توانند عوارض جانبي دارو را تعيين کرده و پيش بيني در باب اثرات مفيد داروي جديد را نيز داشته باشند. گلدمن ( 1989 ) از نظريه شبيه سازي دفاع مي کند. به نظر او از قوانين رياضي نمي توان در پيش بيني هاي مبتني بر عقايد و آرزوها استفاده کرد. يکي از راه هاي پيش بيني رفتار، به اصطلاح « پا در کفش ديگران کردن » است که به معناي خود را جاي ديگري قرار دادن به منظور يافتن تصورات و ذهنيات اوست. ما از طريق شبيه سازي، موقعيت ديگران را درک کرده و به تفسير آن مي پردازيم ( Michlemayr,2002 ).
2- تاريخچه شکل گيري نظريه شبيه سازي
تاريخچه اين نظريه به گذشته اي دور برمي گردد. شبيه سازي و همدلي ريشه در روش شناسي تفسيري ويلهلم ديلتاي و مباحث فلاسفه بزرگي چون هيوم و کانت دارد. پرنر و هوز (8) ( 1992 ) شبيه سازي را به عنوان يک نظريه قديمي رشديافته در چرخه هاي روان شناختي توصيف کردند. در اين بحث ويژه روان شناسي پياژه مدخليت دارد. به طور مشخص در بحث نقشگيري پياژه، شبيه سازي به کودک کمک مي کند تا بر ابعاد خودمدارانه اش فائق آيد.فولر (9) ( 1995 ) معتقد است، شبيه سازي و همدلي توسط پوزيتيويست ها کشته و سوزانده شده است. پوزيتيويست ها معتقد بودند که بين متن يا زمينه اکتشاف با زمينه قضاوت و ادعا نمي تواند همدلي حضور داشته باشد و اين مقوله تنها به متون گذشته تعلق دارد. پوتنام در خصوص ايفاي نقش همدلي بر ارزيابي فرضيات تأکيد دارد، زيرا از طريق همدلي مي توان به توجيه رسيد ( Ibid ).
سروش در بحث همدلي و نظريه از ديد وبر معتقد است: نظريه گماني است از راه همدلي. همدلي براي نظريه پرداز بايد بر اين اصل استوار باشد که به نيت دروني فاعل دست يابد. پس رفتن به سوي معناي رفتار براي وبر، گامي مهم در راه نظريه پردازي است و اين ممکن نمي شود، مگر از طريق همدلي و فهم سوژه مورد شناسايي ( سروش، 1376: 360 ).
بنابراين شبيه سازي و همدلي در رويکرد تفسيري و يا معناکاوانه (10) جهت بازسازي معنا و محتواي اعمال و نظم هاي اجتماعي ابزاري در دست محقق است که او را به سوي هدف راهنمايي مي کند. دانيل ليتل معتقد است: با همدلي، بازسازي خلاق (11) امکان پذير مي شود. پديده هاي اجتماعي همچون متني هستند که عناصر مختلف مثل حوادث و اعمال اجتماعي را بايد از درون آنها بيرون کشيد. بررسي و بازسازي خلاق از طريق همدلي ميسر مي شود ( ليتل، 1381 ).
3- نظريه شبيه سازي و روان شناسي عامه
نظريه شبيه سازي بر تئوري روان شناسي عامه تأکيد دارد. اساس اين نظريه بر اين است که فرد بتواند خود را جاي ديگري قرار دهد و از زاويه ديد او قضايا را پيش بيني و يا تبيين کند. بنابراين نظريه شبيه سازي اساساً با حوزه علم روان شناسي، به ويژه روان شناسي عامه مدخليت دارد. پيش بيني و تبيين رفتار از طريق شبيه سازي به گونه اي دروني صورت مي پذيرد. به عبارت ديگر، پيش بيني رفتار مقوله اي است که در قالب « شبيه سازي خارج سيستمي(12) » که منظور سيستم فيزيکي و ارگانيکي است، عمل مي کند ( Michlemayer, op. cit ).روان شناسي عامه به عنوان « شبيه سازي ذهني » معرفي شده است. اين مقوله اي است که از ابتدا مورد بي مهري قرار گرفته و اساساً به عنوان نظريه اي ناقص و معيوب ارزيابي مي شد. خاستگاه نظريه شبيه سازي در « عقل سليم » و روان شناسي عامه است. بر پايه شبيه سازي در رفتارهاي روزمره نيازي به ذخيره سازي اطلاعات وسيعي از پديده ها و عکس العمل ها نيست، کافي است با شبيه سازي تنها، همچون ديگران و از طريق ذهن خواني ديگران، رفتاري تأييد و به عمل بينجامد. بسياري از رفتارهاي روزمره ما به شکل شبيه سازي با ديگران صورت مي گيرد ( Stanford Encyclopedia of Philosophy, 2004 ).
4- نظريه شبيه سازي در برابر نظريه- نظريه (13)
از آنجا که نظريه شبيه سازي نتوانست به چهارچوب نظري و روش شناختي مشخصي به عنوان علم برسد، در انديشه هاي معاصران حريفي جديد در مقابل آن قرار گرفت که نظريه- نظريه نام دارد.گوردون ( 1996 ) نظريه- نظريه را به عنوان يک نظريه سرد با روش شناسي اساساً سرد که در فرايند روشنفکري کاربرد دارد، مطرح کرد. در مقابل، او به روش شناسي داغ اشاره دارد که شامل منابع عاطفي و انگيزشي يک فرد است و ظرفيت عملي و استدلالي او را مي سازد. نظريه شبيه سازي نمونه يک روش شناسي داغ است ( Ibid ).
نظريه- نظريه مدعي است که مي توانيم با استفاده از قابليت روان شناسي عامه، همچون ديگر تئوري هاي عامه مثل فيزيک عامه، زيست شناسي عامه، آمار شهودي و ... بر زندگي روزمره با موفقيت مسلط شد.
اگرچه ما در زندگي روزمره از اين تئوري ها به طور ثابت استفاده مي کنيم، اما در کل بر قوانين آن آگاه نيستيم و فقط در سطح « دانش ضمني (14) » آن را به کار مي بريم. بلک برن (15) ( 1995 ) سعي کرد، توصيفي از ارتباط بين دانش ضمني و تئوري ها بيان دارد. به عبارت ديگر، مطلوب آن است که ارائه اي نظري از شبيه سازي و همدلي صورت پذيرد و بتوان از تفسيري مبتني بر شبيه سازي در سطح عامه به يک نظريه علمي رسيد. واژه باور عاميانه به عنوان قسمتي از چهارچوب نظري روان شناسي عامه، مي تواند در فهم باور عاميانه جاي گرفته و در قالب تئوري که توانايي اتصال به وضعيت ها، کيفيت هاي مختلف را با عوامل تبييني و مربوطه آنها ارائه کند. بدين ترتيب اين قوانين بيانگر ارتباطات بين ويژگي ها و صفات متنوعي است که به صورت اصول بديهي به وسيله يک تئوري بيان مي شود ( Gordon and Cruz, 1996 ).
چرچلند (16) ( 1991 و 1995 ) يکي از حاميان نظريه- نظريه است. او روان شناسي عامه را به عنوان يک نظريه تجربي، در صورتي قابل ارزيابي و آزمون مي داند که در قالب نظريه- نظريه در آيد. به علاوه در قالب تئوري، تبيين و پيش بيني رفتار انساني در سطحي وسيع امکان پذير مي شود.
نظريه- نظريه بر پايه استدلال هاي منطقي و قوانين شکل مي گيرد و فوايد زيادي را در سطح يک دانش علمي ايجاد مي کند. يکي از کاربردهاي آن در بحث هوش مصنوعي (17) است که کارکرد آن در کامپيوترها و روبوت ها بر پايه فهم روان شناسي عامه ( شبيه سازي با هوش انساني ) شکل گرفته، ديده مي شود.
در نهايت نظريه- نظريه که بر پايه روان شناسي عامه شکل گرفت، به عنوان يک نظريه، امکان ابطال پذيري در اصول و قضاياي تئوري را نيز براي روان شناسي عامه ايجاد مي کند ( Michemayr, op. cit ).
بنابراين کاربرد نظريه- نظريه اگر چه از همدلي و شبيه سازي در سطح روان شناسي عامه استخراج شده، اما ديگر با منطق علمي و اصول بديهي اش، در سطح عامه عمل نمي کند و در حيطه تحقيقات علمي کاربرد مي يابد.
5- اهميت توجه به نظريه شبيه سازي در تحقيقات معاصر
در اين قسمت برخي نتايج حاصل از تحقيقات در حوزه هاي مختلف که تأييدي بر حمايت هاي نظري از قابليت نظريه شبيه سازي است، آورده شده است.1-5- خودگرايي ( سندرم اوتيسم ) (18)
کوري ( 1996 ) دو نظريه شبيه سازي و نظريه- نظريه را روي سندروم اوتيسم آزمايش کرد. او نشان داد، قابليت نظريه شبيه سازي بر چگونگي دانستن و قابليت نظريه- نظريه بر چه دانستن است. او فهرستي از فقدان هاي نظري مردمي را که درگير سندروم اوتيسم هستند، نشان داد. طبق نظريه- نظريه ، اوتيسم نقص در دانستن است. بر اين اساس مردم درگير با اين سندروم، برخي قضايا و اصول زندگي روزمره را نمي دانند و احتمالاً توانايي صورت بندي آنها را نيز ندارند. طبق نظريه شبيه سازي ، اوتيسم نقص در توانايي تخيل انسان است. توانايي تخيل قادر است انسان را در موقعيت هاي ديگر بر پايه يک وضعيت واقعي متصور شود. البته اوتيسم تنها نقص افراد در شبيه سازي و همدلي با ديگران نيست، بلکه افراد مبتلا به درجات مختلف در ارتباطات کلامي و غيرکلامي دچار مشکل هستند ( Ibid ).2-5- سيستم نورون هاي آينه اي (19)
با کشف وجود نورون هاي خاصي در کورتکس مغز ميمون و فعال شدن آنها در زمان چنگ زدن و يا گرفتن چيزي، زيست شناسان متوجه شدند، در اين زمان هاي خاص، نورون هاي مربوطه حساس شده و ميمون ها قادر به تصويرسازي و يا شبيه سازي با آزمايشگر مي شوند. اين قابليت به طور پيشرفته در انسان ها وجود دارد. انسان به طور طبيعي امکان بالقوه براي همدلي و شبيه سازي را در فيزيولوژيک بدن خود دارد. از اين طريق توانايي « تجريد (20) » و منتزع کردن مشاهدات توسط قواعد منطقي و عقلاني به شيوه « قياس عملي (21) » تأييد مي شود. اين سازوکار قدرت تطابق را از طريق شبيه سازي ايجاد کرده و ما را قادر مي سازد تا استدلال هاي رفتاري خود را بر اساس مدل ها تنظيم و اقدام کنيم، تا زماني که شرايط و يا عوامل محيطي دچار تغيير نشده باشند ( Gordon and Cruz, op. cit. )3-5- صرفه جويي (22)
گوردون و کروز اين اصطلاح را به کار بردند. اکثر نويسندگان منشأ شکل گيري عقايد، باورها و تمايلات انساني را روان شناسي عامه و همدلي و درک اين موضوعات توسط مردم مي دانند. علاوه بر اين ارتباطات معنايي موجود در رفتار انسان ها بايد چيز ديگري در موجود انساني باشد که اين توانايي را ممکن سازد و انسان را قادر سازد تا دست به قياس عملي بزند. اين توانايي عملي که با منشأ فيزيولوژيکي است، توسط سيستم نورون ها ايجاد مي شود.گوردون و کروز با طرح ويژگي صرفه جويي در نظريه شبيه سازي نشان مي دهند که نوعي خلاصه سازي و صرفه جويي در جمع آوري و تنظيم اطلاعات و درک اطلاعات در رفتار انساني صورت مي گيرد که اين فرايند صرفه جويي و خلاصه سازي با نظريه شبيه سازي تبيين مي شود.
نظريه شبيه سازي همچون روش شناختي پايه هايي در باورهاي عاميانه توانايي شبيه سازي در سطح باورهاي عاميانه براي پيش بيني و تبيين رفتار به کار گرفته مي شود. در واقع، شبيه سازي روش کسب دانش عاميانه محسوب مي شود. شبيه سازي که توسط همدلي و عاطفي و انگيزشي رخ مي دهد، با ارزيابي اخلاقي توأم است. به عبارت ديگر، اگر فرد در همدلي به شبيه سازي خاصي نرسد، مي تواند از اين قابليت با توجه به ارزيابي اخلاقي- ارزشي در هر راه ديگري استفاده کند.
6- مسائل پيش روي نظريه شبيه سازي
از آنجا که شبيه سازي در حوزه فلسفه ذهن جايگاه مهمي دارد، بنابراين مباحث و نقدهاي درخور توجهي هم در مقابل آن مطرح است که از جمله آنان مي توان به موارد زير اشاره کرد.1-6- نياز شبيه سازي به يک تئوري
بسياري از مباحث حول اين محور است که شبيه سازي نيازمند يک تئوري است که بتواند به نحو موفقيت آميزي به کار گرفته شود. البته اينکه شبيه سازي همراه تئوري باشد و يا بدون تئوري به کار گرفته شود قابل بحث است. اما جهت شکل دهي به تبيين ها و عقايد ديگران يک تئوري از قبل طراحي شده براي يک شبيه سازي ساده مفيد به نظر مي رسد.دنت (23) ( 1987 ) شبيه سازي را بدون وجود مباني نظري عجيب مي داند. در اينجا دو حالت مطرح مي شود: 1- تئوري راهبر (24) و 2- فرايند مشتق شده شبيه سازي (25).
گلدمن موافق اشتقاق تئوري شبيه سازي است. از نظر وي داشتن نظريه اي که بر اساس مشاهده واقعيت، دستگاه نظري تصميم سازي را بسيار مشابه با آنچه فرد در عمل انجام مي دهد، طراحي کند، ضروري است ( Michemayer, op. cit ).
بنابراين اگرچه از طريق شبيه سازي مي توان دست به پيش بيني و تبيين رفتار مردم زد، اما وجود يک تئوري در شکل دادن تبيين و پيش بيني هاي مستدل و منطقي قابل توجه است.
2-6- نقد شبيه سازي صوري
فولر ( 1995 ) معتقد است: در برابر نظريه شبيه سازي گوردون مسائلي قابل طرح است؛ از جمله اينکه انسان هميشه با همدلي و شبيه سازي دقيقاً همان رفتاري را انجام نمي دهد که ذهن خواني کرده است. براي مثال وقتي فردي را مي نگريم که غمگين است، براي اينکه حالت او به ما منتقل شود، بايد زمينه اي از غم در ما وجود داشته باشد تا شبيه سازي رخ دهد و شبيه سازي يک توانايي ساده و مکانيکي از تحريک شدن نيست.3-6- نظريه شبيه سازي بر پايه درون نگري (26)
گلدمن و هريس معتقدند که درون نگري لازمه « انتقال » (27) در فرايند شبيه سازي است. گوردون تلاش دارد که مفهوم انتقال را با مقوله « تحويل » (28) مسلم فرض کند. نگرش انتقادي در شبيه سازي، نگاه گوردون را بدون توجه به درون نگري نمي پذيرد، زيرا فرايند شبيه سازي نياز به درک نيات فرد دارد و درک نيت هاي ديگران بدون درون نگري امکان پذير نيست ( Ibid ).7- نتيجه گيري
- نظريه شبيه سازي بر اين فرض مسلم استوار است که همدلي يک توانايي است و اين توانايي بر « ذهنيت بافي » (29) متمرکز است. توانايي ذهن يابي ديگران از طريق قراردادن خود به جاي ديگران امکان پذير است.- شبيه سازي يک نوع نقش نفوذي در ديگران است که فرد از اين طريق، سيستم تصميم سازي خود را با عقايد، خواسته ها و گرايش هاي شخص مورد نظر تغذيه مي کند. به عبارت ديگر، شبيه سازي نوعي غذارساني ذهني براي فردي است که از توانايي ذهني خود استفاده مي کند.
- شبيه سازي « روشي ابتدايي » (30) در مطالعه رفتار انسان هاست. اگر در چهارچوب يک نظام تئوريک قرار گيرد، « توجيه پذيري » (31) منطقي پيدا مي کند و از سطح دانش عاميانه فراتر مي رود.
- وابستگي نظريه شبيه سازي و روان شناسي عامه در حدي است که روان شناسي عامه مترادف شبيه سازي ذهني معرفي شده است. شبيه سازي به روان شناسي عامه توانايي علمي مي دهد، به گونه اي که با مسلح شدن به ويژگي هاي يک تئوري علمي همچون اصول: صدق و کذب، توجيه پذيري، ابطال پذيري و ... قوانين و الگوهاي رفتاري پيشين را به آزمون مي کشاند.
گلدمن نشان داد تعادلي مطلوب با ارائه مسيري شفاف بين توانايي شبيه سازي و کاربرد دانش نظري توأم با تعميم پذيري وجود دارد و بايد حرکت به سوي يک تئوري منسجم که بتواند ابعاد متفاوتي از الگوهاي رفتاري را دربر گيرد، صورت پذيرد.
منابع تحقيق:
1. برگر، پيتر و توماس لاکمن، ساخت واقعيت اجتماعي، ترجمه فريبرز مجيدي، تهران: نشر انديشه هاي عصرنو، 1375.
2. سروش، عبدالکريم، درس هايي در فلسفه علم الاجتماع، تهران: نشرني، 1376.
3. ليتل، دانيل، تبيين در علوم اجتماعي؛ درآمدي به فلسفه علم الاجتماع، ترجمه عبدالکريم سروش، تهران: نشر صراط، 1381.
1. Gordon, Robert M. and Cruz, Joe, simulation Theory, Nature pub. Group Encyclopaedia of Cognitive Science, 1996.
2. Michlemayr, Martin, Simulation theory versus Theory-Theory, Innsbruck, 2002.
3. Stich, Stephen and Nichols, Shaun, Folk psychology: Simulation or Tacit Theory? , Mind and Language. V. 7, No. 1, 1992.
4. Stanford Encyclopaedia of Philosophy, Folk psychology as mental simulation, 2004.
پينوشتها:
1. عضو هيئت علمي گروه علوم اجتماعي دانشگاه آزاد اسلامي، واحد اراک.
2. Simulation theory
3. Daily Life
4. Robert Gordon
5. Alvin Goldman
6. Mind reading
7. Mental simulation
8. Perner & Howes
9. Fuller
10. Hermeneutic
11. Imaginative
12. off-line simulation
13. Theory- theory
14. Tacit knowledge
15. Blackburn
16. Churchland
17. Artificial intelligence
18. Autism
تمايل مرضي به تمرکز افکار روي شخص خود و داشتن آرزوهاي خيالبافانه و افسانه اي برخلاف واقعيت، همراه با کناره گيري شديد و دوري از مردم.
19. Mirror neuron system
اشاره به مجموعه اي از کانون ها در سطح پوسته مغز است که بر احساسات، عواطف و فهم کنش فرد اثر دارد.
20. Abstract
21. Practical syllogism
22. Parsimony
23. Dennet
24. Theory-driven
25. Simulation process- driven
26. Introspection
27. Transfer
28. Transformation
29. Mind reaming
30. Primary method
31. Plausibility
زيرنظر صالحي اميري، رضا، فتحي، سروش؛ ( 1391 )، مجموعه مقالات روشهاي تحقيق کيفي در پژوهش هاي اجتماعي، تهران: مجمع تشخيص مصلحت نظام، مركز تحقيقات استراتژيك، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}