نثر تازي در نخستين سده ي اسلامي
برگردان: آذرتاش آذرنوش
فراورده ي بزرگ اسلام، همانا قرآن كريم است. اين كتاب مقدس را مسلمانان البته ساخته ي دست بشر نمي دانند، بلكه در نظر ايشان شاهكاري ست خدائي و تقليدناپذير. اين كتاب كه بيانش خالي از تعقيدات لفظي و غالباً تعليمي و حتي گاه تند و صريح و قاطع است، تنها كتاب يك جنبش مذهبي يا حكمت الهي نيست، بلكه هم از جهت شكل و هم به سبب تأثيري كه در تثبيت زبان عربي داشته، در تاريخ ادب نيز مورد بحث قرار مي گيرد. قرآن، مركز و موضوع اصلي تحقيقات زبانشناسي دوره هاي بعد قرار گرفت، در حالي كه شعر جاهلي تنها براي توضيح تفاسير و كمك به تتبعات و استنتاج ها به كار گرفته شد. و خلاصه از نظر ما، قرآن كريم، هزار مرتبه بهتر از شعر جاهلي، متني است كاملاً مطمئن و شاهدي راستين از براي زبان تازي.
پديده ي ديگري كه در تكوين نثر عربي مؤثر بوده نيز در دست داريم كه ... [ بي ترديد بخش بزرگي ] از عناصر آن واقعي است و از بيست سال اول اسلام به دست رسيده است. مراد ما از اين پديده خصوصاً احاديث نبوي است. مجموعه هاي حديث البته متأخراند و بنا به نظر پارساترين ناقدان مسلمان، بسياري از آن احاديث سراپا جعلي است. معذلك همه ي اين احاديث، از براي نثر نخستين سال هاي اسلام، شهادتي درخور توجه به شمار مي آيند.
هنر خطابه نيز با پيدايش اسلام از ميان نرفت؛ در زمان حيات حضرت پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) و نيز طي دوران اموي، خطيبان هنوز نقش اجتماعي عمده اي به عهده داشتند، و اين قضيه امري ترديدناپذير است. حتي اگر اسنادي كه به آن دوران نسبت داده اند قابل اعتماد نباشد.
نيز در همين روزگار تراجم و شروح احوال تاريخي ظهور كردند، و ارزش آن را هم دارند كه در اين جا اشاره اي به آن ها رود.
1. قرآن كريم
الف- تكوين قرآن
كتاب مقدس اسلام، سخن ذات خداوند است كه آيه به آيه توسط محمد (صلّي الله عليه و آله و سلم) ابلاغ گرديده است. سخني است كه در الهيات اهل سنت، نامخلوق خوانده شده، و نيز در نظر ايشان، هيچ چيز قرآن را با امور بشري قياس نتوان كرد، و نه چيزي از آن را تحديد مي توان كرد؛ نه صوت است نه نطق، و نه چوني و چرائي دارد ( يعني « بلا كيفيّة » است ).معهذا، متني كه ما [ محققان اروپائي ] در دست داريم به زبان آدميان است و ما مي توانيم بي آنكه ارزش تعليمات مسلمانان را خدشه دار كرده باشيم، در ارزش ادبي آن به تحقيق بپردازيم.
متن قرآني، طي بيست و سه سال، قطعه به قطعه بر حضرت رسول (صلّي الله عليه و آله و سلم) وحي گرديد. آيات را كاتباني كه يا داوطلب بودند و يا حضرت پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) خود برگزيده بود، بر روي برگ هاي خرما و استخوان اشتر و سنگ هاي سفيد و پهن و قطعات سفال و گاه نيز بر روي پوست و حتي روي پوست دباغي شده و پاپيروس مي نگاشتند.
اندكي پس از رحلت حضرت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلم)، به فرمان نخستين خليفه ي اسلام، از اين مواد گونه گون و دست و پاگير و نيز از سينه ي مردان ( صدروالرجال، يعني از محفوظات ايشان )، همه ي آيات را فراهم آوردند.
اما عاقبت، خليفه ي سوم عثمان بود كه فرمان به تدوين متون وحي داد، و چند نسخه از آن را به اطراف فرستاد و بقيه را، چنان كه گفته اند، بسوزانيد. اين ماجرا در سال 25 هجري رخ داد. پس از آن، متن مقدس قرآن، علي رغم دخالت هاي حجاج ( متوفي در 96 هجري ) كه از براي تاريخچه ي يك متن، سخت خطرناك مي توانست بود، ديگر تغييري نيافت.
همه ي فرقه هاي مذهبي اين متن را كه بر حسب روايات به عثمان منسوب است پذيرفته اند؛ عالمانه ترين انتقادهاي معاصر نيز بر اصالت آن صحنه گذشته است. اين پذيرش كارساز، مانع آن نگرديد كه يكي از فرقه هاي كوچك خوارج مدعي افزوده شدن سوره 12 ( سوره ي يوسف ) گردند و شيعيان گمان كنند برخي بخش هائي كه در تأئيد امام علي (عليه السلام) بوده از آن حذف گرديده است. (1) اما، از چند مورد استثنائي و نادر كه بگذريم، بايد اختلافات موجود در متن را غير قابل توجه تلقي كنيم. معذلك وقتي به ياد مي آوريم كه به علت نقص خط عربي ابتدائي و سوزاندن مصاحف مختلف، ممكن است برخي اختلافات از ميان رفته باشد، دچار دلنگراني مي شويم، اگرچه متن حاضر من حيث المجموع همان شكل كهن و دست نخورده ي خود را حفظ كرده است.
ب- شكل قرآن
متن مقدس قرآني، به صورت غريبي نظم و نگارش يافته است. در آن گاه آياتي كاملاً متضاد وجود دارد كه مسلمانان، بر اساس اصل « ناسخ و منسوخ » موضوع آنها را حل كرده اند.متن قرآن، آن چنان كه تصور مي رود، طولاني نيست، و اگر آيات مكرر را به حساب نياوريم، مجموعاً شامل 6211 آيه مي گردد.
آيات، در فصل هائي كه « سوره » خوانده مي شود، بخش شده اند ( درباره ي اصل و معناي ابتدائي كلمه ي سوره اتفاق نظر موجود نيست ). تعداد آيات سور مختلف است: بلندترين آنها، 286 آيه دربردارد و كوتاهترين، تنها 3 آيه. هر سوره نامي دارد كه كم و بيش بر معنائي دلالت مي كند، آن معني معمولاً از محتواي سوره أخذ شده است، مثلاً: بقره= گاو، نور= روشنائي، نساء= زنان، مريم، يونس، يوسف، مائده= سفره، رعد= تندر و غيره. نام برخي سور، چند حرف الفباست كه سرآغاز سوره را تشكيل مي دهند، اما در باب معني و نقش آن ها اظهارنظرهاي بسيار مختلفي شده است. (2) همه ي سور، به استثناي سوره ي 9، با بسمله ( بسم الله الرحمن الرحيم ) آغاز مي شوند.
تعداد سور 114 است و تقريباً بر حسب درازا تنظيم شده اند؛ از نخستين سوره ي هفت آيه اي كه بگذريم، بلندترين سوره در صدر قرار گرفته است.
آيات، هميشه بر حسب نظم منطقي ظاهري يا بر حسب زمان ترتيب نيافته اند، به همين جهت [ خواننده ي ناآشنا گاه ] احساس بي نظمي نامطبوعي مي كند. اين ترتيب، كار را بر تاريخ نگاران سخت دشوار مي سازد.
ج- ترتيب تاريخي قرآن
مفسران مسلمان، هنگام تحقيق به منظور توضيح محتواي متون، مي كوشند هر آيه را در محل خود قرار دهند ( يعني علل و مناسبات وحي= اسباب النزول را بيان كنند ). دانشمندان اروپائي، با استناد بر داده هاي كهن اسلامي و يا با توجه به « خصائص دروني » قرآن خاصه. اسلوب و دگرگوني هاي آن، مي كوشند ترتيب واقعي زماني آيات را تعيين كنند.كوشش هاي مختلفي در جهت زمان بندي قرآن عرضه شده است. كاري كه از كارهاي ديگر كم نقص تر است، « تاريخ قرآن » نولدكه است كه نخست توسط شوالي schwally و سپس برگ اشتراسر Bergstrasser و پرتزي Pretzi بازبين و تكميل گرديد.
دوره ي مكي، يعني دوران وحي پرشور و مبارز، خود به دوره هاي كوتاه تري بخش مي گردد كه هر يك ويژگي هائي به قرار زير دارند:
در آغاز، پاره هائي كه به حضرت محمد (صلّي الله عليه و آله و سلم) وحي مي شد، همه كوتاه بودند؛ همه كلماتي بود مهيج و كوتاه و پرشور و موزون و گاه مقفي كه از تخيلي پرحال و توان شاعرانه ي بسيار نيرومندي برخوردار بود. وعد و وعيد به اشكال طبيعي در آن فراوان است؛ اين تركيبات، روز رستاخيز و عقوبت سخت خدائي را به ياد شنوندگان مي آورد.
اندك اندك لحن وحي به آرامش مي گرايد، از وعد و وعيدها كاسته مي شود و اصرار بر يكتاپرستي و نفي شرك و اشاره به عقوبت الهي بيشتر مي گردد؛ شنوندگان را بر آن مي دارند كه بر حال اقوامي كه پيش از ايشان مي زيستند و پيامبراني داشته اند انديشه كنند و پند گيرند.
از اين پس، وجه اخير در وحي الهي بر وجوه ديگر غالب مي آيد؛ داستان هاي مربوط به رسالت پيامبران پيشين كثرت و گسترش مي يابد و گاه تكرار مي شود، زيرا اينك لازم است آن عقوبت هائي را كه گريبان گير اقوام مشرك گذشته گرديده به ياد ناباوران آورند. در متون همين دوران است كه اشاراتي نسبتاً گنگ در باب اعمال و آئين هاي مذهبي آشكار مي گردد، و نيز كلمه ي « الرحمن » به صورت لفظي مترادف « الله » بكار مي آيد.
در مدينه، حضرت محمد (صلّي الله عليه و آله و سلم) كه ناچار نقش جنگجو، مجادله گر و قانونگزار مذهب و شهر و خانواده را به عهده گرفته، سوره هائي را از جانب خداوند دريافت مي دارد كه هم بلندتر است، هم آب و رنگ لفظي آنها كمتر، و تقريباً به كلي خالي از وزن. در عوض عبارات تشريعي و آئيني در آن ها كثرت مي يابد؛ و نيز محاجه با يهوديان و نصرانيان در اوج شدت است. حضرت رسول (صلّي الله عليه و آله و سلم) فراتر از نظر يهود و نصاري، [ چنين ابلاغ مي فرمايد ] كه حضرت ابراهيم نه تنها پيامبري بزرگ از پيامبران گذشته بوده، بلكه نياي بزرگ نژاد عرب و منبع آن ديني است كه تازيان بايد بر جهان مسلّط سازند.
بنابراين، سور مكي « آكنده به آتش پيامبري است، شتابنده و پرشور است، هنگام خبر از عقوبت هاي جاوداني، گاه تهديدآميز و گاه اندوه بار است. لحن اين سور با لحن سوره هاي مدني تفاوت دارد. سوره هاي مدني البته وعيدها و عبارات مشوق دعوت و وعده هاي سور پيشين را تكرار مي كند، اما بيشتر به تنظيم اجتماع اسلامي عنايت دارد ». (3)
كتاب نولدكه اگرچه از انتقاد در امان نيست، بهتر از هر كتاب ديگر مي تواند خواننده ي كنجكاو را راهنمائي كند. اما نبايد فراموش كرد مسلمانان خود، هيچ نيازي نمي بينند كه ترتيبي غير از آن ترتيبي كه كتاب مقدس بدان نازل گرديده و دست مبارك محمد (صلّي الله عليه و آله و سلم) بر آن هويداست اتخاذ كنند. ايشان حتي معتقداند كه چون اين ترتيب از شخص حضرت رسول ناشي شده، حاوي حكمتي و رازي زباني و خردي خاص است. اختلاف اين قصص و روايات تورات گونه و احكام و دعوات و وعد و وعيد، گوئي به عمد صورت گرفته است تا انديشه را تابناك كند و دل را به خود كشاند بي آن كه خواننده نياز به قرائت بخش هاي طولاني داشته باشد.
د- زبان قرآن
نبايد پنداشت در ترتيب تازه اي كه نولدكه اتخاذ كرده، هر آيه اي كه مثلاً شامل جمال ادبي يا بيانگر الهامات شاعرانه است، به يك باره از سور مدني كنار گذاشته شده است. در هر حال، هرچه باشد، بايد توجه داشت كه مسلمانان اين گونه اختلافات را نه دوست مي دارند و نه حتي- بي گمان- آن ها را درمي يابند. ايشان، با تلفظي كاملاً دقيق و تحديد شده ( = تجويد ) و در ترتيبي تغييرناپذير و آهنگي گيرا آنقدر آيات قرآني را تكرار مي كنند كه ديگر نه بر آن چه اروپائيان اختلافات [ مي پندارند ] عنايتي دارند، و نه بر آن چه برخي منقّدان غربي نقائص مي خوانند. اين موارد [ كه غربيان نقائص خوانده اند ]، در آن احساس روشنائي و گرمي و وزن و موسيقي كه مسلمان مؤمن به هنگام ترتيل صادقانه و اكرام آميز كلام الهي در دل دارد محو مي گردد.اين يك پارچگي كه [ مرد مسلمان در قرآن ] احساس مي كند، به قول فلاسفه، پايه اي هم در حقيقت دارد: قرآن را زباني است كه يك دستي آن را اختلاف در واژگان و اسلوب نمي تواند شكست.
قرآن كريم عنايت بر آن دارد كه به اعراب بگويد پيامبر، از ميان خود ايشان برگزيده شده و آن وحي نيز كه بر ايشان عرضه گرديده، به وضوح تمام و در زبان خود آنان نازل شده است. نيز طبيعي است كه اين وحي به لهجه ي حجاز و ساكنان مكه باشد. روايات اسلامي اصرار بر آن دارند كه اين لهجه، همان لهجه ي قبيله ي قريش است، اما در عين حال مي پذيرند كه لهجه ي قريش واژه هائي از لهجه هاي ديگر، و حتي- علي رغم عدم تمايل- از زبان هاي بيگانه به وام گرفته است.
خط قرآن نيز خطي كهن است و البته نشان از عدم شايستگي خط ابتدائي عرب دارد. اما توجهي كه مسلمانان در حفظ آن از خود بروز مي دهند، دلالت بر تقيد وجداني آنان دارد كه مانع مي گردد هيچ چيز، حتي حروف الفبا را، در آن چه سخن خداوند تعالي مي دانند، تغيير دهند.
با اين همه، هفت گونه قرائت رسمي، يا هفت روش گوناگون در ترتيل قرآن داريم كه عبارت است از نحوه ي تلفظ يا اعراب گذاري برخي كلمات. اختلافي كه اين قراءات ايجاد مي كنند، هميشه هم خالي از اهميت نيست. قراءات هفتگانه اي كه از زمان تأليف كتاب « القراءات السبع » ابن مجاهد ( متوفي در 325 هجري ) اصلي تلقي شده اند، عبارت اند از قراءاتِ ابن عامر ( متوفي در 118 هجري )، ابن كثير ( متوفي در 119 هـ. )، عاصم ( متوفي در 125 هـ. )، ابوعمروبن العلاء ( متوفي در 153 هـ. )، حمزه ( متوفي در 156 هـ. )، نافع ( متوفي در 169 هـ. ) و خلاصه قرائت نحوي بزرگ الکسائي ( متوفي در 189 هـ. ). (4)
نخست زبان قرآن کريم بود که جهان اسلام را خيره ساخت، و سپس با اندکي تغيير، طي قرون، به عنوان زبان فرهنگ به کار گرفته شد. اختلافاتي که زبان فرهنگ دوره هاي بعد با زبان قرآن دارد، از عللي ناشي است: اولاً قرآن همگان را به مبارزه مي طلبد که اگر کسي قادر است به تقليد آن برخيزد، و البته هيچ مسلماني به خود اجازه نمي دهد به چنين مبارزه اي دست زند و نيز برايش قابل قبول نيست که کسي به چنين کاري بپردازد: هرگز کسي نتوانست چيزي نظير قرآن بنويسد ( و اعجاز قرآن نيز همين است ).
قرآن کريم را اثرات ديگري نيز بوده است، از آن جمله: قواعد نحو عربي ريخته شد، و نحو، برخي آزادي ها را در ساختمان جمله، جز از براي متون قرآني، جائز نمي داشت؛ اما از طرف ديگر ملت هاي جديد، فرهنگ ها، علوم و زبان هاي تازه همه بر دوش واژگان و نحو عربي سنگين مي آمدند؛ و با اين همه، نحو و لغت، ناچار بودند نيازهاي فني برخي رشته هاي دانش و نيز استعدادهاي شخصي برخي نويسندگان و همچنين حوائج زندگي طبيعي خود زبان را پاسخ گو باشند.
هـ- ارزش ادبي قرآن
کتاب مقدس قرآن، بيشتر در حوزه ي « موسيقي » واقع است تا در حوزه ي « تصوير »، يعني بيشتر به کار قرائت و ترتيل با صداي بلند مي آيد تا از رو خواندن با چشم. مسلمانان همه با هنر قرائت و ترتيل و تلفظ صحيح حروف ساکن آشنايند و قادراند در اصوات و سواکن نوعي وزن آهنگين ايجاد کنند. مجموعه ي همين علم است که علم تجويد خوانده مي شود.موسيقي قرآن، زائيده ي وزن ها و قوافي موجود در آن است که در سور مدني هم تا حدي به کار آمده است. بايد توجه داشت که اين وزن و قافيه از قواعد دقيقي پيروي نمي کنند. متون قرآني شبيه اند به تسلسل اشعار آزاد، و قافيه ي آن ها، برحسب خويشاوندي اصوات به کار گرفته شده و غرض هرگز غنا و انبوهي قافيه نبوده است؛ بلکه غالباً هم نوائي دوردستي است که حاصل مي آيد. مسلمانان بر اين نکته تأکيد بسيار مي کنند تا مبادا رسم مقايسه ميان پيامبر ايشان با کاهنان کهن عربستان جاهلي سنت گردد، زيرا اين کاهنان در خطبه هاي خويش اسلوبي تقريباً مشابه به کار مي بردند. اما اگر در قرآن سجع موجود است، به هيچ وجه آن سجع کهّان جاهلي نيست. حضرت رسول (صلّي الله عليه و آله و سلم)، از آن جا که معاصران، وي را شاعر و جادوگر مي پنداشتند، ناچار گرديد در مقابل اين مقايسه به دفاع از خود برخيزد.
بي ترديد قرآن کريم، نثر است؛ اما نه به نثر انديشمندان شبيه است و نه به نثر شاعرانه؛ تا حدي شبيه است به نثر پرشور خطيبان، يا نثر آتشين واعظان مذهبي و اجتماعي که اندک اندک به نثر اهل جدل و قانون مي گرايد، اما هرگز از مزاياي عظيم شاعرانه تهي نمي گردد.
پل pesle که متن قرآن را با همکاري مردي مسلمان ترجمه کرده، در مقدمه ي آن چنين مي گويد: (5) « خاصيت شعر آن است که هر چيز را عظيم جلوه دهد؛ انديشه و احساس و تخيل در آن حجمي نامعقول مي يابد، آن چنان که از حد واقعيت و امر معهود درمي گذرد. اگر اين کار با خوش ذوقي همراه باشد، تغزل شاعرانه است؛ اما اگر ناموفق باشد، به طمطراق گوئي و مهمل سرائي مي انجامد. ساخت جمال شناسي قرآن، اساس بافت شاعرانه ي آن است، خاصه آن بافت شاعرانه اي که اشياء را در حجم هاي نامعهودي جلوه گر مي سازد ... لحن قرآن، لحني بلند است؛ و در آن، انديشه چون برق برمي جهد؛ به دنبال هر انديشه، صورتي از تخيل فرا مي رسد تا آن را نيرو بخشد، و مجموعه ي آن ها شعري به وجود مي آورد پرشور و پر از معاني مضمر و آکنده به رؤيا و التهاب و اضطراب ».
اگر کلمه ي شعر را با معناي وسيع آن در نظر گيريم، مي توانيم آن را بر قرآن کريم، خاصه بر بخش هاي کهن تر آن اطلاق کنيم. اما حضرت محمد (صلّي الله عليه و آله و سلم) به شدت صفت شاعري را از خود [ و از سخن الهي ] نفي مي فرمود: و مي توان ملاحظه کرد که گاه وزن در آيات قرآني شکسته گرديده ... و بدين سان ... از شعر به معناي اخص دوري گرفته است. علي الظاهر، توضيح « چگونگي قرآن » را بايد جاي ديگري جستجو کرد نه در مقايسه هائي که کم و بيش تحت تأثير مفاهيم غربي قرار دارد. قرآن کريم، گاه اسفار تورات، خاصه اسفار جامعه و امثال را به خاطر مي آورد. اما در هر صورت قرآن [ از نظر ادبي ] نبوغ نژاد سامي را جلوه گر مي سازد آن چنان که بايد آن را ... بزرگترين شاهکار زبان تازي به شمار آورد. آن سرعتي را که زبان هاي سامي در انتقال از معناي واقعي الفاظ به معناي استعاري آن ها دارند، قرآن تماماً به کار بسته است، بي آن که به تحول تدريجي زبان هاي آريائي در اين باب اعتنائي کند.
در پايان دوره ي مکي و سراسر دوره ي مدني، هنگامي که سوره ها طولاني مي گردند و عبارات تشريعي کثرت مي يابد، وزن موسيقي ديگر به کار نمي رود، اما در عوض آن ابقاعي که در سور نخستين اذهان تازه و پرطراوت مؤمنان را نواخته بود، هنوز هم قادر بود صفحات شامل قانون و شريعت را از براي آنان نشاط بخشد (6) و وحدت و تقليدناپذيري ادبي قرآن را محقق سازد. نفي اين دو خصيصه از قرآن کريم در نظر مسلمانان نه تنها کفري است تحمل ناپذير، بلکه از براي کساني که زبان عربي را مي دانند، يک دليل انکارناپذير عيني است بر سوء نيت.
باري، قرآن کريم به همين صورت که هست، نقشي قاطع در تکوين ذوق و تثبيت زبان عربي داشته است. هرگز آن را به عنوان الگوي ادبي در معناي اخص کلمه برنگزيدند، اما چون آن را از حفظ مي کردند و مکرراً برمي خوانند، لاجرم پس از آن که متن مقدس، زبان را به شکلي نهائي اتحاد بخشيد و در دائره اي وسيع بگسترانيد، بر اسلوب و نحو و واژگان مسلمان اثري عميق از خود باقي نهاد.
2. حديث
حضرت محمد (صلّي الله عليه و آله و سلم) به ابلاغ پيام الهي که عاقبت متن قرآن کريم را تشکيل داد، قناعت نکرد. وي تصميمات [ قاطع ] اتخاذ مي کرد، به حل اختلافات مي پرداخت، اندرز مي داد و فرمان صادر مي فرمود. وي همچنين در زندگي روزمره و در رفتاري که مي بايست در مناسبت هاي گوناگون اتخاذ کند، و يا در اظهار خشنودي و عدم خشنودي، روشي ويژه ي خويشتن داشت. مجموعه ي اين موارد، « سنت » را تشکيل مي دهد که دومين منبع قانون اسلامي است. سنت خود در قالب « حديث » بيان گرديد و آن عبارت است از روايت گفتار يا کردار رسول اکرم (صلّي الله عليه و آله و سلم) که به ياري آن ها، تفسير فلان قانون، يا گوشه اي از قرآن، و يا تفسير فلان موضوع نظري يا عملي يا فلان مکتب و عقيده توجيه مي گردد.پس از حضرت رسول (صلّي الله عليه و آله و سلم) جعل حديث نيز به شدت رواج يافت. مقدار احاديثي که در دست داريم بس عظيم است و طبيعتاً بخش بزرگي از آن ها به کلي ساختگي است. زيرا احزاب و فرق مذهبي هر يک مي کوشيدند تکيه گاهي در احاديث از براي عقايد خود بيابند و يا حديثي به آن منظور جعل کردند. قصه گويان مردمي ( قُصّاص ) نيز از سر شدت پارسائي، مقداري جعل کردند. برخي از فقيهان [ ناصالح ] هم که در برخورد با نژادها و تمدن ها و ملت هاي جديد ناچار بودند تحولي در کار خود پديد آورند، احاديثي آوردند تا با نيازهاي زمان و محيط اجتماعي شان سازگار باشد، [ آن چنان که گوئي ] پيامبر خدا لازم بود [ همه ي امور جزئي را هم ] که پس از او حادث مي شد از هر نظر، پيش بيني و پيش گوئي کند و در باب آن ها امر و نهي فرمايد. [ يا گوئي لازم است ] هرچه را خوب و زيباست حضرتش بر زبان آورد.
گلدزيهر در مجموعه هاي حديث، عناصر بسيار مختلف الاصلي را که از بخش هاي رسمي يا مشکوک فيه اناجيل و يا از عقائد يهودي و يوناني و ايراني و هندي رائج در خاورميانه، اخذ شده، گردآوري کرده است. حتي ملاحظه مي شود که خطابه ي يک شنبه ( = pater که به يوناني و لاتيني به معناي پدر، يا خداي متعال است ) را نيز به حضرت رسول (صلّي الله عليه و آله و سلم) نسبت داده اند (7).
جاعلان حديث در زمان هاي متأخرتر هم وجود داشتند، و در هر حال، پس از سه قرن، مجموعه هاي عظيم و پرآشوب به وجود آمد که منتقدان مسلمان ناگزير به اختيار صحيح آن گرديدند. اما معيارهاي ايشان ناقص بود و تنها به ارزش اخلاقي و واقعيت روابط تاريخي راويان حديث توجه داشت (8).
به هر حال از براي کار ما، مهم آن نيست که حديث جعلي يا صحيح باشد، بلکه قدمت آن است که مورد توجه ماست؛ و البته ترديد نيست که احاديث کهن فراواني در دست داريم که هم براي تاريخ زبان تازي از اهميت ترديدناپذيري برخوردارند و هم براي مطالعه در باب « عقايدي که طي نخستين دوران اسلام غالب بودند » ( ماسه ).
از همان آغاز مسلمانان به جمع حديث اقدام کردند. اما مجموعه هاي ابتدائي « کوچک حجم بود؛ دفاتري بود شامل گفتارهاي مقدس رسول (صلّي الله عليه و آله و سلم) که به منظور آموزش يا تکوين ديني و يا اطلاع مجامع کوچک تدارک ديده شده بود. هيچ يک از اين مجموعه ها به دست ما نرسيده است، اما ترديد نيست که محتواي آن ها به مجموعه هاي عظيم قرن سوم هجري انتقال يافته است » ( مارسه ).
حديث معمولاً عبارت است از اشاراتي بي پيرايه، در عباراتي « به دور از فنون لفظي، با رنگي کاملاً کهن و گاه دور از صراحت، آکنده به مکررات و گاه ايجازي که موجب ايهام عبارت است » ( مارسه ). به همين جهت است که در قرن هاي پنج و شش هجري ناچار تفاسيري تدوين کردند که در آن ها « مباحثه و نظريه پردازي همراه با برخي اعترافات، نشان مي دهد که گاه معناي دقيق حديث، گنگ مانده است ». (9)
3. متن نامه ها و خطبه ها و پيمان نامه ها
علاوه بر آن چه گذشت، رسائل و قراردادها و خطبه هائي موجود است که متعلق به دوره هاي نخستين اسلام دانسته اند و در وهله ي اول به حضرت پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم)، و سپس به صحابه ي او منسوب کرده اند. متون نامه هائي را که گويند آن حضرت به جهات مختلف ارسال داشته، حتي به خسروپرويز و هرقل، همه را ضبط کرده اند. علاوه بر آن، متن عهدنامه هائي که رسول اکرم (صلّي الله عليه و آله و سلم) به هنگام هجرت به مدينه با اهل آن ( حتي با يهوديان مدينه ) بسته بود، و يا آن ها که به مناسبت صلحي که مقدمه ي فتح مکه بود، با دشمنان مکي نوشته بود، و خلاصه متن عهدنامه هاي منعقده ميان وي و نمايندگان قبائل همه در دست است. علاوه بر اين ها، حضرت پيامبر خطابه هائي ايراد فرموده بود که يکي از مشهورترين آن ها، خطبه ي حجة الوداع است. همچنين خطبه اي از آن حضرت در دست است که گويند به مناسبت ازدواج دختر بزرگوارش فاطمه با امام علي (عليه السلام) ايراد فرموده. مسلمانان چنان اعتقادي به صحت اين خطابه دارند که چندي پيش، هنگام جشن هاي ازدواج ملک فاروق، ائمه و واعظان مساجد مصر، ارمغاني بهتر از آن نيافتند که نسخه اي مجلل از اين خطبه را تقديم پادشاه خود کنند.با آن که ميل ندارم خاطر کسي را بيازارم، گمان مي کنم مجاز باشيم که همه اين ميراث کهن را بدون بررسي علمي نپذيريم. مطالعات يکي از مسلمانان، به نام م. حميدالله که احتمالاً جانب بي طرفي را کاملاً مراعات نکرده، چندان قانع کننده نيست. وي در کتاب « اسناد سياست اسلامي » (10) خود پنداشته است که به ياري ادله ي دروني اسلوب و واژگان، امکان آن هست که متون کهن و اصيل را باز شناسيم. اما قدمت يک متن دليل قاطعي بر صحت آن نيست، زيرا « لغويون » تا به آن جا پيش مي رفتند که زبان کهن را تقليد مي کردند و در آن اسنادي مي ساختند که حقانيت ايشان را در زمينه ي علوم زبانشناسي ثابت مي کرد. معذلک قدمت واژگان يک متن، در صورتي که با سادگي اساليب صريح و مستقيم همراه باشد، قوي و خالي از زوائد و فنون ادب باشد، به تکامل در امور نحوي عنايت نکند، و نيز عقايد سياسي و مذهبي که مي بايست فرقه اي را تقويت و تأييد کند در پس آن نخفته باشد، البته موجب اعتماد خواننده در آن مي گردد.
اين مسائل در مورد متون منسوب به حضرت محمد (صلّي الله عليه و آله و سلم)، و يا خطابه ها و متون سياسي منسوب به جانشينان وي نيز صادق است؛ از آن جمله است فرمان واقعي يا جعلي اي که خليفه عمر در مورد مسيحياني که سلطه ي اسلام را گردن نهاده بودند صادر کرده است.
شايسته است در مجموعه ي آثار ادبي که به علي (عليه السلام) منسوب است، با دقت بيشتري نظر کنيم. اين بزرگ مرد را سرگذشتي غريب و چهره اي پر ابهام است و در عين حال از شهرتي عظيم در ادب و دين برخوردار است. علاوه بر ديواني پرحجم و سخت مظنون انبوهي متون منثور به وي نسبت مي دهند که شامل است بر: خطب، سخنان حکمت آميز، ضرب الامثال، مواعظي در باب فرجام شناسي، نظريه در ساخت مکتب اسلام، اخلاق عرفاني و حتي اشاراتي درباره ي دستور زبان تازي. در قرن پنجم هجري، مجموعه اي بسيار معروف از آن ها فراهم آمد که به « نهج البلاغة » شهرت يافت. هيچ دليل قاطعي در دست نيست که همه ي اين مجموعه را ناصحيح بدانيم. شايد از طريق پژوهشي دقيق امکان آن باشد که ناسره ي کتاب را بازيابيم و متون صحيح و کهني را که در زباني پراستعاره و پرتوان، ويژگي هاي پيچيده و دردناک حيات علي (عليه السلام) را نمايش مي دهد استخراج کنيم.
4. نثر در زمان بني اميه
در زمان بني اميه، مراحل تازه اي به سمت پيدايش نثر ادبي درنورديده شد. انواع ادبي که از دوران هاي پيش به جاي مانده بود، استواري و گسترش يافت؛ برخي از آن ها نيز، چون فن رسائل و تاريخ هاي تک موضوعي، سرآغاز نثر انديشمندانه اي بود که در پايان عصر اموي و آغاز دوره ي عباسي شکوفا گرديد. نثر اين دوران پرآشوب و جدال، به روشي غيرمستقيم و به صورت قطعات باقي مانده است. اما به هر حال از آن زمان نام هاي چندين نويسنده و عناوين چندين کتاب را در دست داريم و مي دانيم که فن نگارش رواج بيشتر يافته بود و براي ضبط محصول ادبي هم به کار مي رفت. تماس با مناطقي که داراي آئين هاي اداري و زباني شايسته ي بيان انديشه بود نيز غريزه ي تقليد را در فاتحان برمي انگيخت. سازمان اداري و دانش گسترش مي يافت. به نظر مي آيد در آن عصر تعداد قابل ملاحظه اي کاتب و ناسخ، چه در دستگاه هاي اداري و چه در مدارس وجود داشت. حتي از مترجماني که از يونان ترجمه کرده اند سخن مي رود؛ مثلاً سليم نامي را که مشتي هشام ( خلافت از 106 تا 126 هجري ) بود نام برده اند، و يا صاحب « الفهرست » مردي را به نام استفان ذکر کرده که گويند کتاب « کيميا » را از براي خالدبن يزيد ( متوفي در 85 هجري ) (11) ترجمه کرده است. اما تشکيل دستگاه انشاء و ورود علوم تازه بخصوص در عصر عباسيان هويدا مي گردد.خطابه ها
سنت فصاحت خواهي [ در ميان اعراب عصر اموي ] ميراث دوران هاي پيشين است؛ جز اين که با اسلام، نقش خطيب اهميت بيشتري مي يابد. خطابه، هم در زندگي فرهنگي و هم در امور سياسي اسلام مکان دست اولي را اشغال مي کند. وانگهي، « تکوين مراکز شهري، از براي خطيب، مستمعيني انبوه تر و در دسترس تر فراهم مي آورد » (12). نماز جمعه خود شامل خطبه اي است که بنابر سنت، به عهده ي رئيس سياسي محول مي گردد، يعني: يا خليفه و يا نماينده ي او. سنت معمول امويان و يا حکام ايشان بر ولايات آن بود که روزهاي آدينه يا اعياد و مناسبات بزرگ، و يا به مناسبت فرا رسيدن حاکمي جديد، يا ظهور اشکالات عمده و شورش، بر رعاياي خود خطبه بخوانند. قبائل عرب که در مراکز جديد شهري گرد آمده بودند، هر يک در ناحيه اي دور خطيب يا واعظ مورد علاقه ي خود جمع مي شدند. عشق به خطبه موجب مي شد « در محوطه ي مساکن خصوصي، در سر هر چهارراهي، در کاروان سراهاي واقع بر دروازه هاي شهر و پاي ستون هاي مساجد، خطيباني خودرو ظهور کنند ». و خلاصه فرق و احزاب هم هر کدام داعياني داشتند که برنامه ي سياسي آنان را عرضه مي کردند يا به دفاع از موقعيت عقيدتي شان مي پرداختند. از اين جا، جريان هاي فکري زائيده مي شد، عقايد با يکديگر برخورد مي کرد، محدوده ي مکتب هاي مختلف مذهبي ترسيم مي گرديد، برون گرائي از مذهب شکل مي گرفت و ارباباني مي يافت. اينک زبان تازي ناگزير بود که « در مقابل بيان انديشه هاي تجريدي و برهان منطقي، نرمش نشان دهد ».کتاب هاي ادب عربي از اين آثار خطابي گونه گونه، نمونه هائي عرضه کرده است که خود البته واقعي و اصيل مي پندارد. اما جعليات نيز در ميان آن ها فراوان است. (13)
نويسندگان متأخرتر، برگرد روايات شاعرانه و کلمات قصار و ضرب الامثال « که شنوندگان چون از پيش مي شناختند، آسان به خاطر مي سپردند » کم و بيش از ساخته هاي خود تنيدند و بدين سان خطبه هاي خلفا و اميران و حکام را نوسازي کردند و مدعي شدند که داعيان فرق مختلف آن ها را به همين صورت ادا کرده اند. « قُصّاص » که خود نوعي صنف واعظان مردمي يا قصه گويان دوره گرد را تشکيل مي دادند، تمايل مردم را به عجائب و غرائب مي نواختند و اوصاف و اعمالي از براي خداوند متعال نقل مي کردند که در صورت نياز، خود از سر سادگي يا زيرکي مي ساختند. احزاب سياسي و قرق و مکاتب عقيدتي نيز از آنان بهره برمي گرفتند. هم به دنبالشان مي گشتند و هم طردشان مي کردند.
با اين همه نمي توان گفت که اصل اين خطب سراسر از بين رفته است. البته کسي نمي توانست اين خطبه ها را با يک بار شنيدن به تمامي حفظ کند؛ معذلک برخي ترکيبات آن ها که گيرائي خاصي داشت در شنونده اثر عميق مي گذاشت و در خاطرشان ثبت مي گرديد. وانگهي شواهدي در دست است که نشان مي دهد برخي خطبه ها را از همان آغاز مي نگاشته اند. مثلاً واصل بن عطا، رئيس مدرسه ي معتزله خطبه هاي خود را از پيش مي نوشت تا کلماتي را که شامل حرف راء بودند واو نمي توانست درست تلفظ کند، از آن ها برچيند، و نيز خارجيان مجموعه هائي شامل مواعظ داشتند که داعيان مشهور ايشان فراهم آورده بودند.
رسائل
از روايات چنين برمي آيد که خطيبان در عين حال کاتب رسائل نيز بوده اند؛ اما ظاهراً هيچ نمونه اي از رسائل آن روزگار باقي نمانده است. اما قطعاتي که بعدها نقل شده، و يا برخي بررسي ها نشان مي دهد که « رساله » عبارت بوده است از « خطبه يا موعظه اي مکتوب؛ رشته اي بوده است از تفکرات اخلاقي و کلمات مذهبي مهيج و يا اندرزهاي خردمندانه که بزرگي از بزرگان جهان، يا دوستي و يا گروهي از دوستان را مخاطب قرار مي داده است. رؤساي احزاب و فرق نيز رسائلي به منظور تبليغ يا تعليم تدوين مي کرده اند. پس از چندي، لفظ « رساله » با اقبالي عظيم مواجه شد، آن چنان که حتي آن را بر مؤلفات عظيم فقهي نيز اطلاق کردند. عبارات سرآغاز رسائل نيز به تدريج مبدل به ترکيبات تخيلي ادبي گرديد » ( مارسه ).تاريخهاي تک موضوعي
افق جهان عرب گسترش مي يافت و ديگر گفتار در باب « ايام العرب »، يا روايات مجهول المؤلفي که اعمال قهرماني عشيره يا قبيله اي را جاودان مي ساخت کافي نبود؛ زيرا فتوحاتي رخ داده بود و نياز به نقل آن ها شديداً احساس مي شد. نيز شهرهائي به وجود آورده بودند که در آن ها رقابت هاي کهن به هيچ روي فروکش نکرده بود. دين جديد، و همچنين اجتماعي که آن دين را مايه ي استحکام خود ساخته بود، عناوين افتخاري کسب کرده بودند که مي بايست اعلان گردد.کار را با اقدامات جزئي آغاز کردند. « در ابتدا، تازيان از مؤلفات جامع بي اطلاع بودند، لذا نخست به جمع روايات از هم گسسته دست زدند که مثلاً عبارت بود از روايت فلان غزوه ي حضرت پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم)، يا فلان فتح خلفاي نخستين، يا مبارزات فلان قبيله و حزب ».
از ميان نخستين بزرگان تاريخ عرب، کسي که چهره اش را با دقت بيشتري مي توان ترسيم کرد، همانا ابومِخنَف زيدي ( متوفي در 157 هجري ) است. (14) « الفهرست » حدود سي اثر تاريخي تک موضوعي به او نسبت داده است که هيچ يک از آن ها به دست ما نرسيده است؛ اما بخش بزرگي از آن ها را در آثار تاريخي ديگر، خاصه تاريخ طبري مي توان بازيافت.
« روايات ابومخنف، نشان از ناپختگي ادبي عمده اي دارد و عبارت است از گفتارهائي منثور لکنت آميز، روايتي است کند و خالي از برجستگي، هم بي رنگ و روست و هم سخت موشکافانه، حال خواه درباره ي حوادث عمده باشد و خواه حوادث جزئي. عرياني اسلوب، ناشي از اراده ي يک هنرمند کارکشته نيست. بلکه زائيده ي فقر ادبي است. عبارات او معمولاً کوتاه و بيشتر مرکب از چند عنصر ساده ي کلام است. هرگاه عبارت اندکي طولاني شود، ساخت نحوي جمله لنگ مي گردد و بيان در ابهام گرفتار مي افتد. ابومخنف عمداً شخصياتي را که به روي صحنه ي تاريخ نهاده، به سخن گوئي وامي دارد. البته وي- بي ترديد با حسن نيت- مدعي است که سخنان آنانرا از قول شاهدان عيني نقل مي کند. در هر حال آن چه مورد توجه ماست آن است که در ميان اين روايات، نمونه هاي بسيار برازنده اي از محادثه به زبان عربي در قرن اول هجري مي توان يافت؛ يعني گفتگوهاي کوتاهي است که همه ي دلربائي و نيز فايده ي اين روايات کهنه ي ناپخته را موجب مي گردند ». (15)
پينوشتها:
1. درباره ي اين كه به نظر ما شيعيان دوازده امامي، قرآن كريم به تمامي همين است كه اينك « بين الدفتين » در اختيار داريم، رك به كليني: « اصول كافي » با ترجمه و شرح ... هاشم رسولي. تهران، از انتشارات كتابفروشي علميه، ب ت.، ج 4 ص 440 و شروح مفصلي كه مترجم محترم از قول فيض كاشاني و شيخ صدوق نقل كرده يا خود عرضه داشته است ( مترجم ).
2. از 29 سوره اي كه با اين گونه حروف آغاز شده اند، تنها 5 سوره نام هائي مركب از حروف دارند: طه، ياسين، صاد، قاف، نون.
3. Gaudefroy- Demonbynes, Le Mondes Muslman, paris, 1931, p. 106-107.
نيز مي دانيم كه تور آندراه كوشيده است نشان دهد كه آئين نصراني سوريه، بر محتوي و نيز شكل نخستين آيات الهي اثر گذاشته است.
Der Ursprung des islams und das Christentum, Stockholm, 1926.
همچنين مقايسه شود با مطالعات Ahrens تحت عنوان:
Christliches im Qoran ( ZDMG, NF, iv ), Muhammad als religionstifter, Leipzig, 1935.
يك تاريخ كوچك قرآن نيز توسط مؤلفي مسلمان در سال 1935 در قاهره انتشار يافته: ابوعبدالله الزنجاني: تاريخ القران.
4. دو قرائت بسيار مورد توجه ديگر نيز داريم، كه يكي قرائت اُبَيّ ( م. 19 هـ ) است، اما از آن مهم تر قرائت ابن مسعود ( م. 33 هـ ) است. جز اين كه از نظر مسلمانان، اين دو قرائت، همه ي آن شرايطي را كه موجب رسميت يافتن هفت قرائت پيشين بوده نداشتند.
5. پل و تيجاني: « قرآن ». پاريس/ رباط، 1936، ص 13 مقدمه ( مقدمه تنها به امضاي پل است ).
6. در ساختمان چند جمله ي بالا به عمد تغييراتي داده ايم.
7. در اين باره به مقاله ي ماسينيون رجوع شود:
Massignon: Le hadith al- ruqya ... version arabe du Pater in Revue de l"histoire des religions, janv. fevr., 1941, pp. 57-62.
8. ظاهراً مؤلف محترم تنها به سلسله ي سند توجه داشته است، حال آن که دانشمندان اسلام از درون نيز به تحليل احاديث مي پرداخته اند، به طوري که روش ايشان در نوع خود بي نظير بوده و هست. به عبارت ديگر، موضوع « دراية الحديث » هم راوي است و هم مروي. در اين باب به کتب رسالات « دراية الحديث » رجوع شود.
9. W. Marçais: Les origines de la prose littéraire arabe, in R. Atricaine, 1929, p. 22.
10. Documents de diplomatie musulmane.
11. در اصل 744م= 126هـ که ظاهراً اشتباه است.
12. در مورد همه ي عباراتي که ميان گيومه گذاشته ايم ر.ک. به مارسه، منبع مذکور، پراکنده در کتاب.
13. با وجود اين، امکان آن هست که با دقتي نسبي چهره ي برخي از متفکران اين دوره را ترسيم کنيم.
14. اين مرد در کار سياست هم نقشي داشته است. زيديان، فرقه اي منشعب از شيعه را تشکيل مي دادند که گرايش تاريخي شان، عبارت بود از آشتي دادن ميان شيعه و سني. از اين جا، به آساني مي توان حدس زد که چرا نخستين نويسنده ي تاريخ هاي تک موضوعي درباره ي « اصول جانشيني » که مورد اختلاف سني و شيعه است مي بايست مردي زيدي باشد. مي دانيم که سنيان به وجود اختلاف ميان صحابه ي رسول (صلّي الله عليه و آله و سلم) اعتقاد ندارند، برعکس شيعيان، اصل توافق را ميان ايشان نمي پذيرند.
15. ويليام مارسه، منبع پيشين، ص 20. اينگونه محادثات، روش بسيار معروف تاريخ نويسان قديم را به خاطر مي آورد. ايشان شخصيات تاريخي خود را رو در روي يکديگر مي نهادند و به سخن گفتنشان وامي داشتند. علاوه بر اين، در آثار ابومخنف، روايت هاي شعري جالب توجهي يافت مي شود.
عبدالجلیل، ج. م.؛ (1393)، تاریخ ادبیات عرب، مترجم: آذرتاش آذرنوش، تهران: مؤسسهی انتشارات امیرکبیر، چاپ ششم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}