عصر رکود در ادبيّات عرب
برگردان: آذرتاش آذرنوش
1. دورنماي تاريخي
ورود مغولان به بغداد در سال 657 هجري، پراکندگي امپراطوري اسلام را رقم زد. مغولان اربابان آسياي مرکزي گرديدند؛ ايران اندک اندک از براي خود تاريخ مستقلي پيدا کرد؛ تسلط مسلمانان در اسپانيا تا پايان قرن نهم با سلسله ي نصريان غرناطه ادامه يافت. کشور مغرب تا پيش از تحت الحمايگي فرانسه، نفوذ بيگانه ي عمده اي به خود نديد. ديگر نواحي جهان اسلام اندک اندک زير سيطره ي ترکان درآمد تا آن که استعمار، در گوشه و کنار، جايگزين آنان شد. بنابراين، دوران، دورانِ صعود ترکان و فرمانروائي ايشان در تاريخ اسلام است. در سال 922 هجري بود که آنان خود را خليفه خواندند.امپراطوري عثمانيان ( قبيله اي از ترکان ) در چند مرحله تکوين يافت و نخست در آسياي مرکزي و کشورهاي بالکان ( قسطنطنيه در سال 857 هجري، و وين در سال 936 هجري ) پا گرفت. غرب اسلام تا تاريخ 923 هجري از چنگ ايشان در امان بود. اما در اين سال، سوريه و عربستان و مصر را نيز تسخير کردند. اين سه کشور تا آن زمان توسط سلاطين مملوک اداره مي شد که قاهره را پايتخت خود قرار داده بودند و ادعاي اطاعت از خليفه اي بازيچه ي دست خود مي کردند که به شاخه اي از خاندان عباسي که از کشتارهاي سال 657 بغداد گريخته بود تعلق داشت. حرکت کشورگشائي ترکان، تنها در مرزهاي کشور مغرب متوقف شد.
تاريخ ادبيات تازي در سراسر اين قرون ( قرن هفتم تا سيزدهم ميلادي ) سخت خاموش است. مصر در عصر مماليک، علي رغم منازعات و جنگ هاي داخلي، تا حدي از فعاليت ادبي و هنري برخوردار بود. اما من حيث المجموع، نوعي رخوت بر روحيه ي مردمان سايه انداخته بود. البته مؤلفان کم نبودند، بلکه به عکس، بسيار متعدد و سخت و پرحجم بودند، اما خصيصه ي تازگي و اصالت را به ندرت در آن ها مي توان يافت. اين آثار همه عبارتند از تقليد و سرقت و نقل. نگارش تاريخ مفصل اين فعاليت هاي ادبي، غالباً به برشماردن تعدادي نام نويسنده و کتاب که از هرگونه ويژگي بارز تهي است منجر مي گردد. معذلک از اين ميان، صدائي چند که آهنگي شخصي در آنها نهفته است، به گوش مي رسد. حتي نويسنده اي مي شناسيم که ثروتي استثنائي به ادبيات عرب، و يا حتي به فرهنگ عمومي جهان تقديم داشت. وي ابن خلدون، متوفي در سال 809 هجري است.
2. شعر
نظم پردازان اين روزگار بسياراند و همه از شعر کهن يا تقليد مي کنند و يا بر حجم آن مي افزايند. نيز گروهي شاعر متوسط مي شناسيم که آثارشان به کلي خالي از فايده نيست؛ اما چيز تازه و بديعي عرضه نکرده اند. تنها چند تن شاعر از اين ميان برخاسته اند که آهنگ ذوق شخصي از آثارشان به گوش مي رسد. از آن جمله، مي توان البوصيري، صفي الدين الحِلّي و ابن الوَردي را نام برد.البوصيري ( متوفي در 696 هجري )
از نژاد بربر بود و شهرت خود را مديون دو قصيده در ستايش حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) است که به « برده » و « همزيه » معروف اند و در آن ها، شور مذهب آشکار است. مسلمانان اين دو قصيده را مکرر قرائت مي کنند و معتقدند که از کرامات معجزه سازي برخوردارند.صفي الدين الحلّي ( متوفي در 750 هجري )
از مردم بين النهرين بود و پس از مدتي اقامت در قاهره به آن جا بازگشت و همان جا وفات يافت. اما بايد او را بيشتر مداح سلسله ي اُرطُقيه ي اسپانيا دانست. وي در نوع موشحات عاميانه بيشتر نوآوري کرده تا در زبان فصيح عربي. اشعار سبک کلاسيک او، غالباً بندبازي هائي ست ميان قافيه و صنايع بديعي. معذلک حلّي از الهامات شخصي تهي نيست و گاه قادر است بارقه ي اصالت و تازگي پديد آورد.ابن الوردي ( متوفي در 750 هجري )
مردي سوري از شحر حماة بود که علاوه بر اشعاري نيکو، منظومه هائي تعليمي در باب نحو و فقه نيز باقي گذاشته است.3. نثر ادبي
اسلوب نثر متکلف و متصنع دامنگير همه ي رشته ها شد، و پس از آن همه، نثرپردازي ميان تهي بود و صنايع بديعي و لفّاظي و قافيه و آهنگ. از طرف ديگر، زبان عاميانه هم حالت تهديدآميز يافته بود و حتي به ديوان هاي اداري حکومت نفوذ کرده بود. اين زبان، برخي آثار نثر ادبي چون « هزار و يک شب » را که تدوين آن در اواخر قرن نهم هجري به انجام رسيد، و نيز برخي از مورخان، چون ابن اياس ( متوفي در 928 هجري ) را تحت تأثير قرار داد.اين روزگار همچنين روزگار دائرة المعارف هاست. نويسندگان که بي ترديد از اصالت و نوآوري بي بهره بودند، به جمع آوري کل دانش هائي که طي قرون گذشته به روي هم انباشته شده بود پرداختند و کوشيدند آن ها را تحت نظام درآورند. اين جنبش « دائرة المعارف نويسي » در آثار سيوطي ( ر.ک به ص 260 از کتاب حاضر ) به اوج خود رسيد و زمينه را براي پيدايش « مقدمه ي » ابن خلدون که نتيجه ي ترکيبي آن ها- و سخت عالي تر و بديع تر از همه- بود، تدارک ديد.
ابن خلکان ( متوفي در 681 هجري )
از اهل سوريه و متناوباً، قاضي بزرگ و مدرس دمشق بود؛ در همين شهر نيز وفات يافت. اثر عمده ي او « وفيات الاعيان » فهرست گونه اي ست در تذکره ي رجال و تاريخ ادب. نگارنده در تدوين کتاب، دقت و عنايت بسيار به خرج داده و با بکارگرفتن اسلوبي طبيعي و آزاد از تکلف صنايع لفظي، قرائت آن را دلنشين ساخته است.ابن فضل الله العُمَري ( متوفي در 749 هجري )
در قاهره تولديافت و همان جا، زماني قاضي، و زماني چون پدرش منشي ديوان دولت بود. وي را به خاطر نگارش دائرة المعارفي شايسته ي ذکر دانستيم که هم حاوي اطلاعاتي گران بهاست و هم از ارزش ادبي راستيني برخوردار است. اين اثر، « مسالک اللابصار ... » نام دارد.الصَفَدي
( متوفي در 764 هجري ) ترک نژاد، و در چندين شهر از شهرهاي سوريه، منشي ديوان بود و عاقبت خزانه دار دمشق گرديد. وي مردي بسيار ظريف و متشخص و نيز صاحب خطي زيبا بود ( برخي از دستنوشته هاي او موجود است ). آثار ادبي او بيشتر نقل قول است و بر منتخبات منظوم و منثوري که غالباً ارزش عمده اي ندارند شامل است. اما کتاب تذکره اي بسيار حجيم به نام « الوافي بالوفيات » از خود به جاي گذاشته که مکمل آثار پيشين است.ابن نُباتة المصري ( متوفي در 768 هجري )
در مصر پرورش يافت و در دمشق مسکن گزيد و بارها به دربار ابوالفداء، مورخ و شاهزاده ي حماة رفت، و عاقبت در بيمارستان قاهره جان سپرد. از نظر شاعري، وي در نوع هجاء جلوه داشت. ابن نباته همچنين کتبي از نوع منتخبات شعري، و آثار ديگري به نثر تأليف کرده است که معروف ترين آن ها « سلوک الدول و الملوک » نام دارد.الاِبشيهي ( متوفي در 821 هجري )
مؤلف کتاب « المستطرف » است که حاوي منتخبات ادبي است. اين کتاب به سبب نوع گزينش متون و حسن اسلوب شهرت دارد.القَلقَشندي ( متوفي در 821 هجري )
دانشمند بزرگ مصري، و نگارنده ي آثار متعددي در انساب و تاريخ است. کتاب عمده ي او « صبح الأعشي » نام دارد که دائرة المعارفي است از براي منشيان ديوان هاي حکومت. نويسنده در اين کتاب، فطانت و گشاده دلي خويش را بروز داده است و اطلاعات ذيقيمتي خاصه درباره ي مصر و سوريه فراهم آورده است.الخفاجي ( متوفي در 1070 هجري )
در قاهره تولد يافت و مردي بسيار بافرهنگ و گويا تا حدي بلندپرواز بود. بنا به ضرورت شغل قضا که به عهده ي او بود، چندين بار به قسطنطنيه سفر کرد، اما آخر عمر خود را سراسر در کار مطالعه نهاد. نوشته هاي ديني او، يا تفسيراند و يا نقل و جمع هر آن چه که در باب قرآن و حديث گفته شده. آثار ادبي او، گرفتار تکلف است، اما برخي اشارات جالب توجه هم در بردارد. کتاب هاي « جناياالزوايا » و « ريحانة الألبّا » از او به حسن طبع و قريحه آکنده اند، اما از دقت کافي برخوردار نيست. او در عوض، زندگي نامه ي خود و نقل قول هائي از ديگر نويسندگان و شاعران را که بر حسب ناحيه مرتب کرده، در کتاب هاي خود نهاده است. اين امر لااقل امکان آن را به دست مي دهد که بدانيم آن مردان در کجا مي زيسته اند.البغدادي ( عبدالقادر، متوفي در 1093 هجري )
نخست در دمشق و سپس در قاهره نزد الخفاجي تلمذ کرد، سپس به آسياي صغير و ادرنه رفت، و عاقبت به قاهره بازگشت و همان جا وفات يافت. اثر عمده ي او « خزانة الادب » نام دارد که اطلاعات مفيدي درباره ي تعداد کثيري از شاعران به دست مي دهد.4. لغت شناسان
در اينجا مختصراً نام چند نحوي و قاموس نويس را ذکر مي کنيم:ابن مالک ( متوفي در 673 هجري )
متولد اندلس، به سوريه رفت و آن جا به تدريس پرداخت. آثار او در نحو، بيشتر به شعر است و بسيار فشرده و گنگ؛ با اين همه، حتي در عصر حاضر، براي تعليم زبان عربي مورد استفاده قرار مي گيرند. مشهورترين آن ها « الفيه ي » اوست که شامل نحو عربي در هزار بيت است.ابن أجُرّوم ( متوفي در 724 هجري )
در فاس به دنيا آمده و ظاهراً فرهنگ گسترده اي کسب کرده بوده است. اما شهرتش را مديون خلاصه اي در نحو عربي است که « أجرّوميه » نام دارد و هنوز هم آن را مدارس کشورهاي عربي از حفظ مي کنند.ابن هشام ( متوفي در 762 هجري )
در قاهره زاده شده و همان جا نيز درگذشت. وي صاحب تأليفات بسيار متعددي در نحو و شرح اشعار و حتي مناظرات مذهبي است. ابن خلدون آثار او را مي ستوده است.ابن منظور ( متوفي در 711 هجري )
در قاهره درگذشته است. وي چند کتاب در تلخيص تاريخ و يک قاموس عظيم به نام « لسان العرب » دارد.الفيروزآبادي ( متوفي در 817 هجري )
مردي ايراني بود و ميان هند و عربستان و مصر سفر بسيار کرد. وي کتاب لغتي به نام « القاموس » به جاي گذاشته که گويا خلاصه ي کتاب عظيم ديگري بوده است. اين کتاب تنها شامل شروح مختصري است که هميشه هم کاملاً واضح نيستند.5. تاريخ نگاران
بزرگترين ايشان، ابن خلدون است؛ ما به او و سيوطي صفحات جداگانه اي اختصاص خواهيم داد. اما اينک به ذکر چند نام بزرگ از ميان وقايع نگاران و جامعان متعدد اکتفا مي کنيم:ابن ابي زَرع ( متوفي در 727 هجري )
متولد فاس بود. کتاب « روض القرطاس » او از براي تاريخ کشور مغرب تا سال 724 هجري بسيار گرانبهاست.ابوالفدا ( متوفي در 732 هجري )
شاهزاده اي از خاندان ايوبي بود و چندي بر حماة از شهرهاي سوريه حکومت کرد و آن را شهرت بخشيد و درون آن عمارات مفيد ساخت. وي دو کتاب، يکي در تاريخ و ديگري در جغرافيا تأليف کرده است. کتاب اول « مختصر تاريخ البشر » نام دارد که خلاصه ي شايسته اي ست از تاريخ ابن الاثير ( ر.ک به ص 214 از کتاب حاضر ). کتاب جغرافياي او « تقويم البلدان » از اصالت خالي نيست، اما باز هم از حد جمع و نقل تجاوز نمي کند.ابن الطِقطَقي ( متوفي در قرن هشتم هجري )
نيز در کتاب « الفخري » خويش بيشتر از تاريخ ابن الاثير الهام گرفته است.الذهبي ( متوفي در 749 هجري )
در دمشق به تعليم پرداخت و همان جا نيز درگذشت. وي کتاب هاي متعددي در زمينه ي تاريخ قرآن و حديث و نيز يک تاريخ عمومي اسلام تأليف کرد، و بعدها، اين کتاب اخير را در چندين کتاب کم اهميت ديگر بخش نمود.الفاسي ( تقي الدين، متوفي در 833 هجري )
قاضي و مدرس مکه بود و کتابي در تاريخ اين شهر تأليف کرد.المَقريزي ( متوفي در 864 هجري )
چندين بار در قاهره و سوريه در مناصب شرعي به کار پرداخت و عاقبت در قاهره عزلت گزيد و زندگي را وقف مطالعه کرد. وي حج خانه ي خداي نيز گزارد و پنج سال در مکه ساکن شد، سپس به قاهره بازگشت و همان جا وفات يافت. آثار او بسيار متعدد است، اما عمده ترين آن ها، به « الخطط » مشهور است که در زمينه ي نقشه برداري و تاريخ مصر و نواحي اطراف آن ( از جمله حبشه ) است. از آن جا که مؤلف گاه به مسائل مربوط به تمدن مانند مقياس ها و پيمانه ها و نقود عنايت ورزيده، کتابش جالب توجه گرديده است.ابن عربشاه ( متوفي در 854 هجري )
در دمشق تولد يافت. مغولان وي را تا مراکز آسيا با خود بردند؛ پس از آن به آسياي نزديک بازگشت و از درياي کريمه گذشت و از شهر ادرنه ديدار کرد، سپس مقرب سلاطين عثماني شد و بعد حج گزارد و عاقبت به قاهره شد. وي زبان هاي عربي و فارسي و ترکي و مغولي را مي دانست و هرجا مي رفت، در پي آموزش بود. کتاب عمده ي او « عجائب المقدور في نوائب تيمور » شامل اطلاعات پرارزشي درباره ي شرق جهان اسلام در آن روزگار است.السَمهودي ( متوفي در 911 هجري )
از صعيد مصر برخاست و بيشتر عمر خود را در مدينه گذرانيد و کتابي در تاريخ اين شهر تأليف کرد. همچنين کتابي در سيره ي نبوي بر سر مزار رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نگاشته است.المَقري ( متوفي در 1042 هجري )
در تلمسان تولد يافت، چندي در مراکش و فاس اقامت گزيد و در اين شهر اخير به مناصب شرعي برگمارده شد، و سپس به شرق رفت؛ چندين بار حج گزارد و از مدينه و قاهره و بيت المقدس و دمشق ديدن کرد، مي خواست در دمشق رحل اقامت بيافکند، اما اجل مهلتش نداد و در قاهره وفات يافت. وي کتابي به نام « نفح الطِيب » در تاريخ اسپانيا دارد که بر انبوهي مدرک مورد استفاده ي مؤلف شامل است. اگر اين کتاب نبود، آن مدارک امروز نابود شده بودند؛ بهمين جهت اثر مقري از ارزش عظيمي برخوردار است.حاجي خليفه ( متوفي در 1069 هجري )
نخست از کارمندان ترک بود، سپس استعفا داد و وقت خود را صرف کارهاي فکري کرد. وي چند کتاب جمع و تأليف کرده که مشهورترين آن ها « کشف الظنون » است. اين کتاب فهرستي است از مصنفات ادب اسلامي که بر حسب الفبا منظم شده اند.الناصري السلاوي ( متوفي در 1315 هجري )
را از آن جهت شايسته ي ذکر مي دانيم که کتاب گرانبهائي در تاريخ کشور مغرب تأليف کرده و چون خود در چندين بندر از بنادر آن کشور کارمند بوده، از منابع خاصي استفاده کرده است.6. جغرافي نويسان
القزويني ( متوفي در 682 هجري )
مردي ايراني بود که به دمشق رفت و آن جا، نزد عارف بزرگ ابن العربي تلمذ کرد و زماني که شغل قضا را در عراق به عهده داشت، وفات يافت. وي يک قاموس جغرافيائي به تقليد از « معجم » ياقوت ( ر. ک به ص 217 از کتاب حاضر ) تأليف کرده و کتابي شامل جمع و نقل در هيئت عالم ( = « آثارالبلاد » و « عجائب المخلوقات » ). اصالت آثار او در روشني مطالب و سادگي اسلوب است.الدمشقي ( متوفي در 728 هجري )
مردي سوري و امام مسجد بود که کتابي تحت عنوان « نخبة الدهر ... » تأليف کرده است. بخش مربوط به معدنشناسي او خالي از فايده نيست.ابن بَطّوطه ( متوفي در 779 هجري )
مردي مغربي متولد شهر طنجه بود. در بيست و يک سالگي به شرق سفر کرد و چندين بار حج گزارد و توانست هم در سراسر شرق اسلامي سفر کند و هم در کريمه ( از آن جا تا روسيه ي شرقي هم پيش راند ) و بخشي از هند. سپس به چين گام نهاد و در مجمع الجزاير مالزي فرود آمد؛ آنگاه به خاورنزديک و بعد آفريقاي شمالي و مغرب بازگشت و سپس به اندلس رفت و از غرناطه ديدار کرد و از آن جا، به تمبوکتو [ در کشور آفريقائي مالي ] رفت و عاقبت به مغرب بازگشت و همان جا وفات يافت.کتاب « رحله ي » او که « تحفة النُظّار » خوانده شده، گزارش سفرهاي او را دربر دارد. ابن بطوطه اين کتاب را بر ابن جُزَي ( متوفي در 757 ) املاء مي کرد؛ و اين ابن جزي که منشي دربار فاس و نيز شاعر بود، قصد کرد که هر بار روايت را بيش از حد کوتاه يا خشک يافت، به تصحيح يا دستکاري در آن بپردازد. تفاوت هاي فاحشي که اينک در « رحله ي » او مي بينيم، از همين جا ناشي است. « زماني که کاتب تحت نظر شخص ابن بطوطه کار کرده، لحن کتاب خودماني و عاميانه است »، اما متن وقتي توسط ابن جزي دستکاري شده، « به عکس تصنعي و ميان تهي است ». (1) احتمالاً همين امر موجب سرقات ابن جُبير از کتاب شده است.
معذلک اين کتاب براي آشنائي با جهان اسلام در قرن هشتم هجري، از اهميت فوق العاده اي برخوردار است. از انبوه اين مطالب که در آن ها افسانه و حکايات شگفت و توصيفات مکرر در مکرر به هم آميخته اند، هزار موضوع مربوط به عقايد و خلقيات اقوام، آن چنان که يک مسلمان قرن هشتم مي توانست ديد، به دست مي آيد؛ اين مسلمان بي ترديد از هوش سرشاري بهره مند نبود، اما در عوض، طبيعتي سخت کنجکاو داشت ». (2)
العيّاشي ( متوفي در 1090 هجري )
نيز اهل مغرب بود. وي از راه زميني شمال آفريقا به مکه رفت. کتاب « رحله ي » او که « ماء الموائد » نام دارد از آن جا مفيد فائده است که مؤلف درباره ي مقدسين و علما و صوفياني که ذکر کرده، اطلاعاتي به دست داده است. مطالب جغرافيائي کتاب بسيار نادر و گنگ است. اسلوب آن نيز سبک، و زماني که مؤلف به آرايش آن پرداخته، تصنعي است.7. نويسندگان مذهبي
الف- شيعيان چند حکيم دانشمند داشته اند که از آن جمله است: الحلّي ( متوفي در 727 هجري )؛ ابن الجَزَري ( متوفي در 820 هجري ) و بخصوص العاملي ( شيخ بهائي م. در 1031 هـ ). عاملي در بعلبک متولد شد، در دربار اصفهان تقرب يافت و در همان شهر نيز درگذشت. وي علاوه بر چندين رساله در زمينه ي عقايد اهل تشيع، تعدادي کتاب درسي در باب علم حساب و نجوم و نحو نگاشته و مجموعه ي جالبي از منتخبات به نام « الکشکول » فراهم آورده است.ب- در مورد مطالعه ي « منابع »، خوب است به چند نام اشاره کنيم:
ابن حجر العَسقُلاني ( متوفي در 853 هجري )
و همنامش ابن حجرالهيثمي ( متوفي در 971 هجري ) که بيشتر به کار حديث پرداخته اند؛ الحلبي ( متوفي در 1044 هجري ) که « سيره ي » بسيار مورد مطالعه اي نگاشته است؛ در زمينه ي تفسير قرآن کريم، دو کتاب از همه بارزتراند. يکي « انوارالتنزيل » بيضاوي ( متوفي در 667 هجري ) است و ديگري، « تفسيرالجلالين ». اثر بيضاوي تحرير مجددي است از تفسير زمخشري ( ر.ک به ص 220 کتاب حاضر )، با اين تفاوت که بيضاوي کوشيده است اشتباهات معتزله را از آن بزدايد، اما هميشه موفق نبوده است. در هر حال اين تفسير، مشهورترين تفاسير است. و اما « تفسيرالجلالين » نخست توسط جلال الدين المَحلّي ( متوفي در 864 هجري ) آغاز شد و بعد به دست جلال الدين سيوطي ( متوفي در 911 هجري ) انجام يافت.ج- در باب فقه نيز آثار جمع و تأليف و کتب مدرسي کثرت يافت. يکي از مشهورترين آن ها، کتاب الامام خليل ( متوفي در 767 هجري ) در فقه شافعي است.
د- در زمينه ي شريعت نيز چند چهره ي درخشان پديدار شده است. اکثر ايشان گرايش بارزتري در جهت سنت نشان مي دهند:
ابن تيميّه ( متوفي در 729 هجري )
در نزديکي دمشق تولد يافت. در جواني دانش مذهبي بسيار وسيعي کسب کرد و سپس در دمشق به تعليم پرداخت. وي به مکتب ابن حنبل که سنت گراترين مذهب اربعه بود تعلق داشت و همه ي کوشش خود را در اجراي اصل بازگشت به احاديث نخستين، يعني تنها اصل مورد قبول که او خود برحسب ديدگاههاي خويش تفسير کرده، صرف مي کرد. لذا، نه تنها با يهوديان و مسيحيان که با همه ي فرقه ها و مکاتب اسلامي به نزاع برخاست، و عاقبت به سبب عقايد فقهي و تشريعي خود، از هرگونه شغل و مسئوليت محروم شد و حتي چندين بار در قاهره و دمشق به زندان افتاد. سرانجام در زندان که امکان خواندن و نوشتن را از وي دريغ داشته بودند جان سپرد. وي روحي مغرور و سرکش و پرصلابت و لجوج داشت. آثار بسيار متعدد او همه به جاي نمانده است، اما تأثر آن ها سخت عظيم بود و هنوز هم مورد مطالعه و استفاده ي اصلاح طلبان است. (3) درخشان ترين و باوفاترين شاگردان او، ابن قيّم الجوزيه ( متوفي در 751 هجري ) بود که مانند استاد، هم به يهوديان و مسيحيان مي تاخت و هم به فلاسفه و حکما و متصوفان مسلمان، لذا او هم از زجر و تعصّب در امان نماند. مکتب وهابيان عميقاً به تفکرات و مکتب ابن تيميه وابسته است.ابن عبدالوهاب ( متوفي در 1204 هجري )
مردي عرب از سرزمين نجد بود که زندگي را به سفر، خاصه در سوريه و عربستان گذرانيد. وي بيشتر از طريق نوشته هاي خود، جنبش اصلاح طلبانه ي وهابيان را پايه ريزي کرد. مؤسس وهابيه ( که خود را الموحّدون مي خوانند ) با استناد به اصول ابن حنبل و ابن تيميّه عقيده دارند که بايد بي چون و چرا به احاديث نخستين رجعت کرد و دين اسلام را از تمام آن چه که بعد نشو و نما يافته به کلي منزه ساخت. ابن سعود که داماد ابن عبدالوهاب و جد پادشاه فعلي عربستان است (4)، کار دفاع و تعميم اين مکتب را از طريق سلاح به عهده گرفت. پس از اين خواهيم ديد ( ر.ک ص 218 از کتاب حاضر ) که چگونه وهابيان يکي از قطب هاي جذب جنبش هاي تجددطلبي معاصر را تشکيل مي دهند.هـ- متصوفه
الشعراني ( متوفي در 973 هجري )
در قاهره زيست و آن جا ناچار شد با دشمنان تصوف مبارزه کند، و تعداد قابل ملاحظه اي اثر مذهبي، از قبيل تفسير قرآن و کتب شريعت و فقه ... با ديد عرفاني تأليف کرد. وي علاوه بر اين، شرح حالي از خويشتن و يک کتاب در طبقات صوفيه از خود به جاي گذاشته است. نوشته هاي او به سبب اطاله و بسط در مشاهدات روحاني و کرامات الهي که به خود نسبت مي دهد، آن هم در تعابيري حقيرانه، بسيار ناخوشآيند است.عبدالغني النابُلُسي ( متوفي در 1144 هجري )
از مردم سوريه، مدت نسبتاً زيادي در تنهائي به مطالعه مشغول بود، به چندين مجمع مذهبي پيوست و در عراق و عربستان سفرهاي بسيار کرد. عاقبت به دمشق بازگشت و همان جا وفات يافت. وي نويسنده اي کثيرالأثر بود؛ سفرنامه هاي او حتي از نظر نقشه شناسي و تاريخ خالي از فايده نيست. نوشته هاي عرفاني او ( رسائل تک موضوعي با شروح و تفاسير ) از ارزش ادبي بهره مند است و شامل است هم بر دفاع از فرق اسلامي و طرق متصوفه، و هم بر اطلاعاتي درباره ي نحوه ي مباحث مذهبي در زمان او. مجموعه اي شعر ( به عربي فصيح و عربي عاميانه ) از او در دست است که مورد توجه مجامع عرفاني قرار دارد.مرتضي الزَبِيدي ( متوفي در 1206 هجري )
از يمن برخاست و در قاهره مسکن گزيد و تعداد کثيري کتاب تأليف کرد که مهمترين آن ها، يعني شرح عظيمي که بر « احياء العلوم » غزالي ( ر.ک به ص 225 از کتاب حاضر ) نوشته، در دست است. شخصيت شارح، شخصيتي پرتوان است و اثر او در ايجاد علاقه به مطالعه، حتي در هندوستان و آفريقاي سياه سهم بزرگي دارد.8. دو نام بزرگ
السيوطي ( متوفي در 911 هجري )
مي توان او را بارزترين نمونه ي اين عصر انحطاط و جمع به شمار آورد. اما او جامعي هوشمند و نويسنده اي لايق است. از خانواده اي ايراني که در مصر، ساکن شده بود برخاست. در قاهره بود، همان جا درس خواند و چند مسافرت کرد ( مثلاً حج گزارد ) و به عنوان فقيه متولي اِفتاء شد و عاقبت در قاهره به تعليم پرداخت. اما در اثر اتهامات ناهنجار اختلاس، از همه ي مناصب خود خلع شد و در جزيره ي روشه در قاهره عزلت گزيد و پس از آن از قبول هر منصبي سرباز زد.سيوطي شايد پر اثرترين نويسنده در سراسر تاريخ ادبيات عرب باشد. وي از سن 17 سالگي به تأليف آغاز کرد و در همه ي زمينه هاي علوم اسلامي دست برد. او خود فهرستي شامل 300 اثر را فراهم کرده است، اما در کامل ترين شرح حال هائي که از او نوشته شده، 516 عنوان مذکور است. اکثر اين تأليفات، کم حجم اند؛ اما از آن ميان، برخي از آن ها ( مثلاً « کنزالعمّال » ) به هشت جلد رحلي بالغ مي گردد.
سيوطي به همه ي مسائل خرد و کلان، حتي به شگفت ترين آن ها که در روزگار او مطرح مي گرديده، توجه داشته است و به هر کدام، يک يا چند کتاب اختصاص داده است. اما مؤلفات بزرگ ادبي و تاريخي و مذهبي او، در زمينه تعليم علوم اسلامي، اهميت فراوان يافت و هنوز هم منبع فوائد بسيار است، زيرا هم بر اسناد فراوان شامل اند و هم بر اطلاعاتي درباره ي کتاب هاي از دست رفته، خاصه که مؤلف خوشبختانه به اين فکر بوده که منابع خود را به وضوح ذکر کند. نيز وي هم استعداد واضح نويسي در بيان مطالب را داشته و هم وسواس نگارش به زباني سهل و بي پيرايه است.
از ميان عمده ترين تأليفات او، مي توان به عناوين زير اشاره کرد: « المزهر » ( دائرة المعارفي است در زبانشناسي و ادبيات )، « تاريخ الخلفا »، « اللآلي المصنوعة » ( درباره ي بررسي احاديث )، « الاتقان » ( درباره ي علوم قرآني ).
ابن خلدون ( متوفي در 809 هجري )
از نسل اعراب اسپانيا بود، ولي در کشور تونس تولد يافت. در آفريقاي شمالي و اندلس و مصر و روسيه، به عنوان مرد سياسي و دولتمرد، زندگي بسيار پر کش و قوسي را گذرانيد. وي به مناصب عالي در فاس رسيد، آن جا به زندان افتاد، به دربار غرناطه رفت و آمد کرد و آن جا ميان او و لسان الدين بن الخطيب ( ر.ک به ص 245 از کتاب حاضر ) خصومت برخاست، نزد ابوحَمّو پادشاه نيک سيرت تلمسان تقرب يافت، در دربار بجايه حاجب ( رئيس امور وزارت ) شد، در سوريه با تيمور لنگ ملاقات کرد، و در خلال اين فعاليت هاي مختلف، زمان هائي را هم به عزلت و کار فکري اختصاص مي داد. براستي دشوار مي توان درباره ي خصوصيت چنين مردي قضاوت کرد. بدون هيچ ترديد وي از ذوق و استعداد درخشاني بهره مند بود، اما علي الظاهر مزاجي متغير و انعطاف پذير داشت و ماهرانه مي توانست گريزگاه هاي متناسب از براي خود دست و پا کند، و آماده ي پذيرفتن هر منصبي بود و دل به خدمت اربابان دنيا مي سپرد.شهرت ادبي خود را مديون کتابي است که در باب تاريخ گردآوري کرده است و بر آن پيشگفتاري عظيم نوشته است. نام اين اثر، « کتاب العبر ... » است. يک بخش از آن که همانا تاريخ بربرها باشد، تازه و بديع است. مؤلف توجه يا وقت آن را نداشته که همه ي آن وضوح و استواري فکر را که در قدرت او بوده، به کتاب ببخشد؛ به همين جهت اصل کتاب هرگز به مرتبه ي مقدمه ي آن که خود افتخار مؤلف را کافي است، نمي رسد. اين پيشگفتار به نام « المقدمه » و يا در زبان فرانسه، به Prolégomenes مشهور است.
اين اثر، يکي از درخشان ترين آثار ادبيات عرب، و بي ترديد مهمترين اثر در خلال شش قرني است که اينک مورد بحث ماست. اهميت « مقدمه » هم به سبب محتواي آن است و هم به خاطر قالب آن. مؤلف نه تنها چکيده ي اطلاعات گونه گون و وسيع خود را در آن نهاده، بلکه آن را با حاصل تجارب سياستمداري و دولتمردي خود نيز غني کرده است. وي خواسته است قوانين کلي تاريخ بشري را برشمارد و مراحل تحول و نيروهائي که آن را به گردش درمي آورند و تکرارهاي دوره اي آن را تحديد مي کنند، توصيف نمايد. علاوه بر اين، زندگي اجتماعي را از ديدگاه هاي مختلف، يعني از نظر اداري، اقتصادي، صنعتي، ادبي، هنري، علمي و مذهبي نيز مورد بررسي قرار داده است. خلاصه، ابن خلدون طرحي براي روش شناسي علوم، بخصوص علم تاريخ ترسيم کرده است.
بنابراين « مقدمه »، کتابي بديع و آکنده از ملاحظات شخصي، وقايع و اشارات گران مايه و نظرگاه هاي الهام بخش است. مي توان گفت که مؤلف در اين کتاب، قريحه ي فلسفي واقعي خود را به ثبوت رسانيده و بدين سان، فلسفه ي اجتماعي را در زبان عربي باب کرده است. (5)
استعداد نويسندگي او نيز درخشان است. نثري موقر و دقيق دارد که البته نثر يک هنرمند نيست، اما نوشته ي انديشمندي است آرام و مطمئن از آشنائي خود بر زبان که دقت را فداي وضوح نمي کند، ولي در عين حال، هم از جوانب فصاحت و فطانت بهره مند است و هم از آن زبردستي که چون صحنه هاي وسيعي ترسيم کرد، قادر است امّهات مسائل را تشخيص داده به جلوه درآورد.
پينوشتها:
1. Blachère, Extraits des principaux géographes arabes, p. 350.
2. Ibid., p. 350-351.
3. ر.ک به رساله ي دکتري لائوست: H. Laoust: Essai sur ... Ibn Taymiya. Le Caire, 1939
4. خوانندگان توجه دارند که اين کتاب در سال 1943 تأليف يافته است. در آن تاريخ عبدالعزيز سوم پادشاه عربستان بود. ستايش مؤلف از وهابيان، در آن زمان، مرسوم غربيان بود و خونريزي ها و خرابي هائي را که نسبت به همه ي کشورها خاصه نسبت به شيعيان روا مي داشتند، در نظر نمي گرفتند.
5. Taha Husayn, La Philosophie sociale d"Ibn Khaldoun, Paris, 1918.
عبدالجلیل، ج. م.؛ (1393)، تاریخ ادبیات عرب، مترجم: آذرتاش آذرنوش، تهران: مؤسسهی انتشارات امیرکبیر، چاپ ششم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}