نويسندگان: دکتر فاطمه مدرسي- عضو هيئت علمي دانشگاه اروميه
غلام حسن احمدوند، دانشجوي دکتري دانشگاه اروميه



 

درآمد

حکيم ابوالمجد مجدودبن آدم سنايي غزنوي از بزرگ ترين شاعران زبان فارسي و از ستارگان پرفروغ آسمان ادب ايران زمين به شمار مي رود. اين حکيم فرزانه شعر را با مديحه سرايي آغاز نمود، امّا طولي نکشيد که به دنياي رازآميز عرفان و تصوّف روي آورد. زندگي و آثار سنايي را به سه دوره مي توان تقسيم بندي کرد که در هر دوره چهره ي سنايي با دوره ي ديگر متفاوت است.
در دوره ي اوّل زندگي، سنايي شاعري است مدّاح و قصايد مدحي مهمترين بخش اشعار اين دوره از زندگي اوست. در دوره ي دوم سنايي را شاعري واعظ و نصيحت گو مي يابيم، قصايد پرشکوه و زيباي سنايي در مضامين پند و اندرز و حکمت حاصل اين دوره از زندگي اوست و به قول استاد شفيعي کدکني « سنايي در اين بخش از اشعارش يک ناقد جامعه و اندرز گوي اخلاقي است ».
اما در دوره سوم زندگي سنايي، که اقليم روشنايي جان شاعر خوانده شده است و از او شاعري بي همتا و بي نظير به نمايش مي گذارد، سنايي شاعري عارف و عاشق است که به عالم درون توجه نموده است و با سرودن غزليّات زيباي عارفانه افکار و انديشه هاي جديدي را به شعر فارسي وارد نموده است. در اين بخش از اشعار، سنايي شاعري مبدع و نوآور است که تا آن زمان هيچ شاعري نتوانسته است به آن چه او انديشيده است، بينديشد.
سنايي براي بيان انديشه هاي عارفانه و قلندرانه ي خود، و همچنين براي بيان تجربيّات گرانبهاي خود در اين شيوه جديد، قالب غزل را که براي بيان اين دسته از معاني و مفاهيم قابليّت بالايي دارد انتخاب نموده است و با بهره گيري از الفاظ و واژگان رايج در تغزّلات و غزل هاي عاشقانه ي فارسي و همچنين استفاده از الفاظ و واژگان قلندرانه به شکل رمزي و نمادين، افکار و انديشه هاي خود را بيان نموده است. در اين ميدان است که سنايي را شاعري پيشرو و بي نظير به شمار مي آورند.

سير غزل پيش از سنايي

قالب غزل از مهم ترين قالب هاي شعر فارسي است که شاعران افکار و انديشه هاي غنايي را به وسيله ي آن بازگو کرده اند. غزل از اوايل قرن چهارم در شعر فارسي راه يافت و شاعران بزرگي چون رودکي، شهيد بلخي و فرخي احساسات و عواطف خود را با آن بيان نمودند. به گفته ي دکتر صفا « کمتر شاعري از آن دوره مي شناسيم که داراي غزل هاي ساده ي شيوا به زبان دري نباشد ». ( صفا، 1368: 358 ) اگر چه در ديوان شاعران مذکور نمونه هايي از غزل به شکل مستقل ديده مي شود اما تغزّلات ابتداي قصايد که عدّه اي غزل فارسي را منشعب از آن مي دانند در اين دوره رواج بيشتري داشته است.
از مهم ترين ويژگي هاي غزل در اين دوره « زبان ساده و اسلوب خراساني است و مضامين آن ها هرچند در عشق و عاشقي است اما بيشتر از عشق زميني و مادي مي گويد ». ( شميسا، 1370: 358) در ابتدا، غزل فارسي از جهت شکل فرم، مضمون و محتوا ادامه ي همان تغزّلات سنّتي ابتداي قصايد به شمار مي رود؛ زبان اين گونه غزل از جهت انتخاب واژگان ها، صور خيال، زمينه ي ذهني و فکري شاعران تا حدّ زيادي شبيه همان تغزّلات ابتداي قصايد مي باشد.
در آغاز قرن ششم با تغيير اوضاع سياسي کشور و روي کار آمدن سلجوقيان، قالب قصيده که قالب رايج شعر فارسي بوده است، رو به کسادي مي گذارد و غزل به عنوان يکي از رايج ترين قالب هاي شعر فارسي پا به عرصه ي ادب فارسي مي گذارد. هر چند هنوز هم غزل براي شاعران ابتداي اين دوره قالب درجه ي دوم به شمار مي آيد امّا با تغيير جوّ سياسي کشور و کمتر شدن حمايت در بارها از شاعران و رواج انديشه هاي صوفيانه در شعر فارسي، اندک اندک غزل فارسي با فاصله گرفتن از دوران ابتدايي خود فرم و صورت کامل تري به خود مي گيرد؛ به گونه اي که در دوره هاي بعد به عنوان قالب رايج شعر فارسي برگزيده مي شود.
بي گمان پيشرو و پيشاهنگ اين تغيير که در به بار نشاندن نهال نوپاي غزل فارسي تلاش و کوشش فراواني نموده است حکيم سنايي است که با بکارگيري زبان و بيان جديد و استخدام واژگان و تعابير مناسب، توانست پنجره ي جديدي به آسمان پر فروغ غزل فارسي بگشايد که تا قرن ها بعد منظر نظر شاعران بعد از خود باشد.

ساخت و ساختار غزليّات سنايي

توجّه به ساختار يک اثر ادبي از جمله مباحثي است که در نقد ادبي جديد و به دنبال جنبش معروف « فرماليسم » به نقد ادبي قرن بيستم راه يافت. بر مبناي اين نظريه « در بررسي زبان شاعرانه و ساختارهاي موجود در آن، لازم است که عناصر به وجود آورنده ي آن در ارتباط متقابل با يکديگر و در ارتباط با کلّيت ساختاري آن بررسي شود ». ( علوي مقدم، 1381: 185 ) در اين چشم انداز اثر ادبي به عنوان يک کلّ نظام يافته در نظر گرفته مي شود که نقش همه ي اجزا و عناصر سازنده ي آن در ارتباط با هم سنجيده مي شود. از ديدگاه ساختار گرايان رابطه ي متقابل ميان وادهاي زباني بر روي دو محور هم نشيني و جانشيني قابل تبيين است و البته در بررسي متون ادبي از محور هم نشيني زبان بايد متوجّه محور جانشيني آن شد. ساخت گرايان متن ادبي را چيزي جز موضوعي زبان شناسيک به شمار نمي آورند که به زمان و مکان خودش وابسته است. متن ادبي به دنبال زباني خويش دلالت دارد و وابستگي متن ادبي به ساختارهاي ادبي دو سويه است، از يک سو از زبان طبيعي سود مي جويد و از سوي ديگر به ياري آن، زبان تازه مي آفريند.
غزليّات سنايي از ديدگاه ساختاري از چند جهت قابل دقّت و بررسي مي باشند، در وهله ي نخست اين غزليّات را مي توان در سطح زباني مورد بررسي و مداقّه قرار داد، چرا که از ديدگاه ساخت گرايان « شعر در بيرون از زبان قابل تصور نيست و هر چه هست در تغييراتي است که در زبان روي مي دهد ». ( شفيعي کدکني، 1373: 7 ) در اين سطح، غزليّات از ديدگاه آوايي، موسيقايي و واژگاني مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار مي گيرند. در سطح فکري مي توان به بررسي انديشه هاي مطرح شده در اين غزليّات پرداخت و در سطح ادبي کارکردهاي زيبايي شناسي غزليّات از ديدگاه ساختاري مورد بررسي قرار مي گيرند.

الف) سطح زباني

1- واژگان

در بررسي ساخت گرايانه ي يک متن واژگان به عنوان دال هايي ( نشانه ها ) که در بافت کلام بر مدلول هاي خاصّي دلالت مي کنند و از طريق آن ها مي توان به بيان انديشه پرداخت از اهميّت فوق العاده اي برخوردارند. به اعتقاد ياکوبسن « شيوه ي انتخاب يک واژه از ميان واژه هاي کم و بيش معادل يکديگر بر روي محور جانشيني و چگونگي هم نشيني آن ها بر روي محور هم نشيني مي تواند جملات يک زبان را از نقش ارتباطي به سمت نقش ادبي زبان سوق دهد ». ( صفوي، 1373: 40 )
در بررسي غزليّات سنايي از جهت واژگاني به واژگاني بر مي خوريم که تا زمان او شيوه ي کاربردشان با آن چه قبل از او به کار مي رفته است تفاوت هاي فراواني دارد. براي مقايسه به چند بيت از يکي از غزل هاي فرخي و غزلي از سنايي دقّت کنيد:

خوشا عاشقي خاصه وقت جواني *** خوشا با پريچهرگان زندگاني
خوشا با رفيقان يکدل نشستن *** به هم نوش کردن مي ارغواني
به وقت جواني بکن عيش زيرا *** که هنگام پيري بود ناتواني
(فرخي، 1368: 40)

و غزل سنايي:
اي ساقي مي بيار پيوست *** کان يار عزيز توبه بشکست
برخاست زجاي زُهد و دعوي *** در ميکده با نگار بنشست
بنهاد زسر ريا و طامات *** از صومعه ناگهان برون جست
بگشاد ز پاي بند تکليف *** زنّار مغانه بر ميان بست
مي خورد و مرا بگفت مي خور *** تا بتواني مباش جز مست
اندر ره نيستي همي رو *** آتش در زن به هرچه زي هست
(ديوان سنايي، 822)

آن گونه که ديده مي شود در غزل فرخي که غزلي با مفهوم غنيمت دانستن عمر است از واژگاني چون « عاشقي، جواني، پري چهرگان، مي ارغواني » بهره گرفته شده است که همه از واژگاني است که در تغزّلات سنّتي و غزل هاي قرن چهارم و پنجم مورد استفاده قرار مي گيرد. اين دسته از واژگان داراي مفاهيم مستقيم بوده و بيانگر عواطف و احساسات شاعر نسبت به يک موضوع مي باشد. اين گونه واژگان در غزل و تغزّلات شاعران دوره ي اوّل زبان فارسي چون فرخي، عنصري، منوچهري و... با بسامد بيشتري مورد استفاده قرار مي گيرند. اما با ظهور سنايي، انديشه هاي جديدي چون عرفان و تصوّف به غزل فارسي راه مي يابند. سنايي دايره ي واژگان به کار رفته در غزل را توسعه داده و واژگان جديدي را وارد غزل فارسي مي کند که کاربرد آن ها به اين شکل تازه تا زمان او بي سابقه بوده است. سنايي در بکارگيري اين دسته از واژگان در شعر فارسي از پيشاهنگان به شمار مي آيد واژگاني چون « صومعه، طامات، قلّاش، زنّار، مغانه، نيستي، ميکده و... » که در غزل بالا ديده مي شود از جمله ي اين دسته از واژگان مي باشد، که در شعر شاعران قبل از او سابقه نداشته است.
در شعر معمولاً « انتخاب واژه بر مبناي معادل بودنشان، مشابهت يا عدم مشابهتشان و مترادف يا متضاد بودنشان صورت مي گيرد، اما ترتيب واژه ها يعني ايجاد نوعي توالي از آن ها بر مبناي مجاورت است » ( فالر راجر، 81: 1385 ) که اين توالي در غزل سنايي به زيبايي به کار گرفته شده است و سنايي هوشمندانه از آن استفاده کرده است. به طور کلّي واژگان به کار رفته در غزليّات سنايي را مي توان به سه دسته تقسيم کرد:

1-1- واژگان غنايي ( ليريک )

اين دسته از واژگان ميراث تغزّلات سنّتي و غزل هاي دوره ي قبل از سنايي مي باشد که او از آن ها در غزليّات خود بهره گرفته است. واژگاني چون « عشق، نگار، دلبر، بت، زلف، مژگان، لعل و... » در نمونه هاي زير از اين دست است.

معشوقه که او چابک و چالاک نباشد *** آرام دل عاشق غمناک نباشد
(ديوان، 856)

دلم با عشق آن بت کار دارد *** که او با عاشقان پيکار دارد
(ديوان، 844)

احسنت و زه اي نگار زيبا *** آراسته آمدي بر ما
(ديوان، 790)

1-2- واژگان ميخانه اي و قلندرانه

به دنبال رواج عرفان و تصوّف به عنوان يکي از انديشه هاي درخشان و تأثيرگذار در عرصه ي ادب فارسي و به خصوص نثر فارسي ودر آثار عرفايي چون ابوسعيد ابي الخير و خواجه عبدالله انصاري، سنايي اين دسته از واژگان وارد عرصه ي شعر نمود. سنايي غالباً اين دسته از واژگان را به صورت نمادين به کار برده است. کاربرد اين دسته از واژگان با کاربردشان قبل از سنايي تفاوت دارد « اشاره به واژگاني چون رند، دلق، سجاده، ميخانه، مريد، صوفي، سالوس و اهل از واژگان و معاني غزل هاي عارفانه است که در غزل عاشقانه مجال ظهور ندارند ». ( پور نامداريان، 1380: 79 ) اين دسته از واژگان که در غزل هاي عارفانه و قلندرانه به کار گرفته مي شوند در بافت کلام مدلول ديگري مي يابند و بيان گر تجربه اي جديد مي باشند که با تجربه هاي رايج ديگر همسازي ندارند و در نتيجه باعث نمادين شدن اين واژگان مي شوند چنان که در غزل زير:

اي ساقي مي بيار پيوست *** کان يار عزيز توبه بشکست
برخاست زجاي زُهد و دعوي *** در ميکده با نگار بنشست
بنهاد زسر ريا و طامات *** از ميکده ناگهان برون جست
بگشاد زپاي بند تکليف *** زنّار مغانه بر ميان بست
مي خورد و مرا بگفت مي خور *** تا بتواني مباش جز مست
اندر ره نيستي همي رو *** آتش در زن به هرچه زي هست
(ديوان، 823)

واژگان « ساقي، مي، ميکده، نگار، طامات، صومعه، زنّار مغانه، مست » بر مدلول هايي غير از آنچه رايج هستند دلالت مي کنند و شاعر با به کار گرفتن مدلول هاي جديد رنگ و بوي نمادين به شعر بخشيده است. در اين غزل ها مقام و موقعيّت و شخصيّت معشوق عامل تمايز در بافت حاکم بر پديد آمدن شعر عارفانه است و به اقتضاي اين تمايز، در زبان و معاني و مضامين غزل عارفانه تغيير و تحوّلي اساسي نسبت به شعر عاشقانه پديد مي آيد.

1-3- واژگان ديني (زاهدانه)

دسته اي ديگر از واژگان که در شعر سنايي و به خصوص در غزل سنايي با بسامد بالا مورد استفاده قرار گرفته است واژگان ديني هستند. اين دسته از واژگان بيشتر به حوزه شريعت و شريعت مداري وابسته هستند و در اين حوزه داراي قداست مي باشند. سنايي با کاربرد دگرگونه اين دسته از واژگان در شعر خود آغازگر راهي مي شود که بعد از خود شاعران فراواني را به دنبال خود مي کشاند. اين کاربرد دگرگونه واژگان ديني به شکل يک سنّت ادبي در غزل فارسي رايج مي شود چنان که بيشتر شاعران بعد از سنايي به پيروي از او اين گونه واژگان را در شعرشان به کار مي گيرند. به نمونه هاي زير دقّت نماييد:

اي سنايي کفر و دين در عاشقي يکسان شمر *** جان ده اندر عشق و آنگه جان ستان را جان شمر
کفر و ايمان گر به صورت پيش تو حاضر شوند *** دستگاه کفر بيش از مايه ي ايمان شمر
(ديوان، 897)

فرياد مرا زبانگ موذن *** من بنده بانگ پاسبانم
(ديوان، 937)

زُهد و گنه و کفر و هدي را همه در هم *** درباز به يک داو قمار اي پسر خوش
(ديوان، 908)

واژگاني چون کفر، ايمان، زُهد، بانگ مؤذن، همه واژگاني هستند از حوزه ي واژگان ديني که سنايي آن ها را وارد غزل فارسي مي کند و گاهي آن ها را در برابر واژگان ضدّ ديني قرار مي دهد و به منظور بيان انديشه هاي ملامتي خود از آن ها سود مي جويد. همانند ابيات زير:

تا ما به سر کوي تو آرام گرفتيم *** اندر صف دلسوختگان نام گرفتيم
در آتش تيمار تو تا سوخته گشتيم *** در کنج خرابات مي خام گرفتيم
از مدرسه و صومعه کرديم کناره *** در ميکده و مصطبه آرام گرفتيم
(ديوان، 952)

و يا:
زاهدان ار تکيه بر زُهد و صيام خود کنند *** تو چو مردان تکيه بر خمر و در خمّار زن
(ديوان، 972)

ب) موسيقي

يکي از شيوه هاي برجسته سازي در سطح کلام، قاعده افزايي است که شامل اعمال قواعد اضافي بر زبان معيار مي شود و باعث ايجاد توازن در سطح کلام مي شود. اين توازن که در سطح کلام از تکرار پديد مي آيد گاهي حاصل تکرار کامل يک واژه و گاهي حاصل تکرار ناقص است و از اسباب نظم آفريني به شمار مي رود دو گونه ي مهم اين توازن که در ايجاد موسيقي در غزليّات سنايي از اهميّت بسيار بالاتري برخوردارند در اينجا مورد بحث قرار مي گيرند.

1- قافيه

قافيه از مهم ترين عوامل ايجاد موسيقي در شعر به شمار مي رود و در تعريف آن آورده اند: « قافيه، حرف يا حروف مشترک و معيني است که در پايان کلمات قاموسي نامکرر و مصرع هاي يک شعر به کار مي رود ». ( وحيديان کاميار، 1370: 92 ) بي شک چنين واژگاني که در پايان مصرع هاي يک شعر به کار مي روند باعث تکميل شدن موسيقي شعر و برجسته سازي در شعر مي شوند.
مهم ترين ويژگي هاي قافيه در شعر سنايي که به آهنگ و موسيقي غزل هاي سنايي کمک شاياني نموده است اين است که معمولاً در واژگان قافيه واج هايي به کار مي رود که با واج هاي ديگر در طول ابيات، ايجاد واج آرايي مي کند، اين تکرار واج ها که نمونه اي از توازن در سطح کلام و جمله نيز مي باشد، باعث افزايش و غناي موسيقي شعر مي شود. به اعتقاد ياکوبسن « هم قافيه شدن واژه ها الزاماً ارتباطي معنايي بين عناصري که به هم پيوند خورده اند ايجاد مي کند ». ( قويمي، 1383: 110 ) به نمونه هاي زير دقت کنيد:

گر من اي دوست از تو ناز کشم *** از حقيقت نه از مجاز کشم
جور تو هر کسي زناز کشيد *** من بيچاره از نياز کشم
(ديوان، 932)

چنان که مشهود است واج / ز / که چند بار در طول بيت تکرار شده است با واژگان « مجاز و نياز » و ساير واژگان قافيه در غزل واج آرايي ايجاد نموده است و باعث افزايش موسيقي در شعر شده است.

و يا:
از عشق تو نه بجوشم اي جان *** کز نيش تو است نوشم اي جان
گويي که بپوش عشقم از خلق *** عشق تو چگونه پوشم اي جان
(ديوان، 962)

تکرار واج / ش / در ابيات بالا ايجاد واج آرايي نموده است. چنين قافيه هايي قدرت القايي بالايي دارند.

2- رديف

رديف يکي از مهم ترين عوامل موسيقايي در شعر فارسي به شمار مي رود. اين ويژگي مهم که از اختصاصات شعر فارسي محسوب مي گردد، باعث ايجاد موسيقي مضاعف در شعر مي گردد و از اين جهت مورد اقبال شاعران فارسي زبان قرار گرفته است. شاعراني که به موسيقي شعر اهميّت بيشتري مي دهند از اين ويژگي شعر، بيشتر استفاده مي کنند « به طور قطع مي توان ادّعا کرد که حدود هشتاد درصد غزليّات خوب زبان فارسي داراي رديف هستند و اصولاً غزل بدون رديف به دشواري موفق مي شود ». ( شفيعي کدکني، 1370: 138 ) تقريباً بيشتر غزليّات سنايي داراي رديف هستند و گاهي حتي رديف هاي مرکب از چند کلمه نيز در غزليات او به چشم مي خورد، که باعث افزايش موسيقي شعر او مي شود، چنان که در بيت زير:

از آن مي خوردن عشقست دايم کار من هرشب *** که بي من در خراباتست دايم يار من هر شب
(ديوان، 834)

سه واژه « من، هر، شب » به عنوان رديف در شعر به کار گرفته شده اند و باعث افزايش موسيقي شعر شده است.

و يا در غزلي با مطلع:
زينهار اين يادگار از دست رفت *** در غم تو روزگار ازدست رفت
(ديوان، 834)

واژگان « ازدست رفت » را به عنوان رديف به کار گرفته است. و در غزلي با مطلع:

معشوقه به سامان شد تا باد چنين باد *** کفرش همه ايمان شد تا باد چنين باد
(ديوان، 838)

عبارت « تا باد چنين باد » به عنوان رديف به کار رفته است.

ب) سطح فکري

در بررسي ساختاري يک اثر ادبي معنا و مفهوم نه به عنوان يک بخش مجزّاي از يک شعر، بلکه به عنوان جزيي از نظام يک شعر مورد مطالعه قرار مي گيرد. غزليّات سنايي از حيث فکر و انديشه اي که در برگرفته است را مي توان به دو نوع تقسيم نمود:

- غزل عاشقانه:

اين گونه غزل که بيانگر عواطف و احساسات سراينده مي باشد در ادامه ي تغزّلات ابتداي قصايد در شعر فارسي رواج يافت اما تفاوت آشکاري با تغزّلات دارند از جمله اينکه برخلاف تغزّلات که داراي وحدت معنايي مي باشند اين گونه غزل ها در بيشتر مواقع فاقد وحدت معنايي مي باشند. معشوق در اين دسته از غزل ها داراي قدر و منزلت بيشتري گشته است و نسبت به آن معشوق مادّي و زميني پست و بي ارزش تغزّلات ارج و منزلت بيشتري يافته است. « در قسم عاشقانه ي شعر غنايي غالباً عاطفه ايي حقيقي زمينه و انگيزه ي شعر را رقم مي زند و به همين سبب است که شعر عاشقانه به شعر ناب نزديک مي شود. شعر عاشقانه ي فارسي بيشتر در قالب غزل شکل گرفته است ». ( پورنامداريان، 1380: 53 )
نمونه هاي فراواني از اين گونه غزل ها را در شعر شاعران قصيده پرداز قبل از سنايي چون رودکي، فرخي، عنصري و... مي توان يافت. زبان اين دسته از غزل ها اغلب ساده و فاقد پيچيدگي است و تشبيهات و استعارات در آن ها اغلب حسي است و ذهنيّت شاعر معمولاً عينيّت گرا و آفاقي مي باشد. « در غزل عاشقانه مخاطب معشوق است و اهل فضل و هنر نيست، که بتواند معني واژه هاي مهجور و دشوار را دريابد ». ( پور نامداريان، 1380: 58 ) به همين جهت شاعر سعي دارد در برقراري ارتباط با معشوق از زباني ساده استفاده نمايد. به نمونه ي زير که مي تواند مصداقي براي اين گونه غزل در ديوان سنايي باشد و همچنين غزل هايي از اين دست در ديوان او کم نيستند، توجّه نماييد:

احسنت و زه اي نگار زيبا *** آراسته آمدي بر ما
امروز به جاي تو کسم نيست *** کز تو به خودم نماند پروا
بگشاي کمر پياله بستان *** آراسته کن تو مجلس ما
تا کي کمر و کلاه و موزه *** تا کي سفر و نشاط صحرا
امروز زمانه خوش گذاريم *** بدرود کنيم دي و فردا
من طاقت هجر تو ندارم *** با تو چکنم بجز مدارا
(ديوان، 790)

- غزليّات عارفانه و قلندرانه

از پر فروغ ترين انديشه هايي که شعر فارسي و بويژه قالب غزل را تحت تأثير قرار داده است، عرفان و تصوّف است. پيش از سنايي عرفاي بزرگي چون خواجه عبدالله انصاري و ابوسعيد ابوالخير و ديگران اين انديشه ها را در قالب نثر مسجع، وارد نثر فارسي کرده بودند؛ اما سنايي اولين شاعري است که توانست اين انديشه ها را وارد شعر فارسي کند. « سنايي نخستين شاعري است که قلندريّات عارفانه سروده است و حديث از مطرب و ميخانه و خرابات در ميان آورده است. نخستين شاعري که رند نواز است، سنايي است. تجاهر به فسق - به قصد ملامت شنوي و تهذيب نفس - و درد نوشي و خرابات پروري و ترک مسجد و صومعه و روي آوردن به خرابات و پرداختن به مغبچه و مي مغان که اوجش در شعر حافظ است، سرآغازش در شعر سنايي است ». ( خرمشاهي، 1373: 42 )
به نمونه ي زير توجه کنيد:

اي به راه عشق خوبان گام بر مي خوار زن *** نور معني را زدعوي در ميان زنّار زن
بر سر کوي خرابات از تن معشوق مست *** صد هزاران بوسه بر خاک در خمّار زن
قيل و قال لايجوز از کوي دل بيرون گذار *** بر در همّت ز هستي بس قوي مسمار
(ديوان، 970)

در اين دسته از غزليّات قلندرانه نوعي تقابل با آن چه در قصايد زهدي آمده ديده مي شود. سنايي در زهديّات به دنبال تبليغ شريعت و افسوس خوردن بر اصول از دست رفته ي آن است، امّا در قلندريّات در ظاهر نوعي ستيز با زهد و شريعت ديده مي ود. به کار گرفتن واژگان و مفاهيم مطرود شريعت از قبيل: مي، قمار، شراب و ستايش باده نوشي و گراميداشت رند و مغان نا مسلمان و پناه بردن به خرابات از انديشه هاي رايج در غزليّات قلندرانه ي سنايي است.
سنايي پايه گذار مفاهيم عارفانه در غزل به شمار مي رود و در اين مسير کوشش مي نمايد با وارد کردن واژگان متناسب و درخور اين انديشه ها راهي نو در غزل فارسي بگشايد. « ترجيح عشق و مستي بر زهد و پارسايي و نفي خود پرستي حاصل از دنيا دوستي، و گذشتن از بهشت و دوزخ و اشاره به رند، دلق، سجّاده، ميخانه، مريد، صوفي سالوس و اهل دل از واژگان و معاني غزل هاي عارفانه است که در غزل هاي عاشقانه مجال ظهور ندارند ». ( پور نامداريان، 1380: 79 )
يکي از مهمترين شگردهاي سنايي در غزل دو و گاهي چند وجهي نمودن ساخت معنايي غزل است. واژگان و اصطلاحات مورد استفاده در غزل عارفانه و قلندرانه اگر چه از حوزه هاي مختلفي چون غزل عاشقانه و واژگان مطرود ديني انتخاب شده اند امّا بافت و ساختار اين دسته از غزل ها اجازه برداشت مفاهيم مستقيم واژگان را به مخاطب نمي دهد و ذهن او را متوجّه مفاهيم نمادين اين دسته از واژگان مي کند در چنين ساختاري « مي » ديگر آن شراب انگوري و « ميخانه » جاي نوشيدن مي و « معشوق » آن معشوق زميني و کفر و ايمان به همان مفاهيم رايج خود به کار گرفته نمي شوند. در اين گونه شعر « مقام و موقعيّت معشوق عامل تمايز در بافت حاکم بر پديد آمدن شعر عارفانه است و به اقتضاي اين تمايز در زبان و معاني و مضامين غزل عارفانه تغيير و تحوّلي اساسي نسبت به شعر عاشقانه پديد مي آيد ». ( پورنامداريان، 1380: 82 ) و همچنين در اين گونه غزليّات معني از اختيار گوينده کلام خارج شده و اين مخاطب است که متناسب با شرايط روحي و رواني خود معنا و مفهوم شعر را درک مي کند.

پ) سطح ادبي

در بررسي ساخت گرايانه ي يک متن توجّه به اين نکته حايز اهميّت است که همه ي عناصر و اجزاي يک اثر ادبي با اجزاي ديگر ارتباط دارند و اثر همانند يک نظام کلّي است که از نظام هاي کوچک تري تشکيل شده است. بررسي صور خيال در يک اثر ادبي از همين ديدگاه قابل توجّه مي باشد. سنايي همانند شاعران هم عصر و ماقبل خود صور خيال را بدون هيچ تکلّف و تصنّعي به کار گرفته است، و همين استفاده ي متناسب با بافت و ساختار سخن، باعث رواني و زيبايي هر چه بيشتر غزليّات سنايي گشته است. از مهمترين آرايه هايي که در غزليّات سنايي به قوي تر شدن جنبه ي ادبيّت متن کمک شاياني نموده است مي توان به تشبيه و استعاره اشاره نمود که در اين مقال به بررسي اجمالي آن ها پرداخته شده است:

1- تشبيه

تشبيه، ادّعاي همانندي ميان دو چيز است که معمولاً اين ادّعا به منظور توصيف، مانند کردن، اغراق، و مادي کردن حالات و... به کار مي رود. راز زيبايي تشبيه در همانندي هاي پيش بيني نشده اي است که براي انسان کشف مي کند. تشبيه از مهم ترين ابزارهاي تصويرسازي در کلام محسوب مي شود. تشبيهاتي که سنايي در غزليّات خود به کار برده است بيشتر شبيه همان تشبيه هاي رايج در تغزّلات سنّتي قبل است؛ يعني تشبيهاتي که « مشبه » به يک « مشبهٌ به » محسوس تشبيه مي شود و بيشتر مادي کردن حالات مورد توجّه شاعر مي باشد که در بيشتر موارد به صورت اضافه ي تشبيهي و گاهي به صورت تشبيهات گسترده به کار گرفته شده اند، همانند نمونه هاي زير:

شربت وصلت نمايد هر شب معراج را *** نيک ماند روز هجرت روز رستاخيز را
(ديوان، 794)

تير جفاي تو هست دلکش جان دوز من *** جعبه زسينه کنم تير جفاي تو را
(ديوان، 791)

دوستانم بر سر کارند در بازار عشق *** من چو مغروران چرا در گوشه اي بنشسته ام
(ديوان، 921)

در ابيات بالا ترکيباتي چون « شربت وصل »، « تير جفا » و « بازار عشق » از نوع تشبيهاتي است که در آنها مشبه که عنصري عقلي است به يک مشبهٌ به محسوس تشبيه شده است و هدف شاعر از کاربرد آن مادّي نمودن مي باشد. از اين گونه تشبيهات در غزليّات سنايي به وفور يافت مي شود.

2- استعاره

استعاره کارآمدترين ابزار تخيّل در کلام مي باشد و هدف از کاربرد آن علاوه بر تأکيد و مبالغه در يکساني مشبه و مشبهٌ به دست يافتن به ايجاز است، ايجازي که از نظر ساخت گرايان رسيدن به آن از اهداف اصلي شاعران به شمار مي رود و از عوامل اصلي رستاخيز کلمات محسوب مي شود. يکي از اهدافي که شاعران در به کارگيري استعاره به دنبال آن هستند برجسته سازي در کلام است.
استعاره در شعر سنايي معمولاً به واسطه ي تشابهات حسّي که بين مستعار و مستعارٌ منه وجود دارد به آساني دريافته مي شود و اين از ويژگي هاي استعارات دوره ي اول زبان فارسي و استعارات به کار رفته در غزليّات سنايي مي باشد به دو نمونه ي زير دقت کنيد:

سر برآوردند مشتي گوشه گشته چون کمان *** باز در کار آر نوک ناوک کين توز را
(ديوان، 792)

آينه برگير و بنگر که تماشا بايدت *** در ميان روي نرگس بوستان افروز را
(ديوان، 794)

اما باوجود اين، سنايي در غزليّات عارفانه و قلندرانه در آوردن استعارات جديد مبدع و نوع آور است.
کوتاه سخن آن که غزل سنايي اگر چه همانند غزل حافظ و سعدي شهرت همه گير ندارد و همانند غزل مولانا و عطار شور انگيز نمي نمايد اما از آنجايي که سنايي پيشرو اين بزرگان در غزل عارفانه و قلندرانه به شمار مي رود مقام او بس بلند و شايسته ي توجّه مي باشد. چرا که اگر آغازگري چون او نبود بي گمان اين چنين دري به باغ بينش اين بزرگان گشوده نمي شد. زبان سنايي در غزليّات بسيار شيرين و جذّاب است به گونه اي که شاعران پس از او در موارد فراواني به اقتفاي غزليّات او روي آورده اند. سنايي در به کار بردن واژگان جديد و رواج انديشه هاي جديد در غزل عرفاني فارسي بي گمان بي همتاست و از اين حيث بايد او را از پيشاهنگان غزل عارفانه ي فارسي به شمار آورد.
منابع تحقيق:
1) پورنامداريان، تقي؛ (1380). در سايه ي آفتاب، چاپ اول، تهران، سروش.
2) خرمشاهي، بهاءالدّين؛ (1373). حافظ نامه، جلد اول و دوم، چاپ ششم، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي.
3) سنايي، ديوان سنايي، به سعي و اهتمام مدرس رضوي، چاپ اول، تهران، انتشارات ابن سينا.
4) سلدن، رامان؛ (1377). راهنماي نظريه هاي ادبي معاصر، ترجمه عباس مخبر، چاپ اول، نشر طرح نو.
5) شفيعي کدکني، محمدرضا؛ (1373). موسيقي شعر، چاپ چهارم، تهران، انتشارات آگاه.
6) شميسا، سيروس؛ (1370). سير غزل در شعر فارسي، چاپ سوم، تهران، انتشارات فردوس.
7) صفوي، کوروش؛ (1373). از زبان شناسي به ادبيات، چاپ اول، تهران، نشر سرچشمه.
8) صفا، ذبيح الله؛ (1368). تاريخ ادبيات در ايران، جلد دوم، چاپ نهم، تهران، انتشارات فردوس.
9) علوي مقدّم، مهيار؛ (1381). نظريه هاي نقد ادبي معاصر، چاپ دوم، تهران، انتشارات سمت.
10) فالر، راجر و همکاران؛ (1369). زبان شناسي و نقد ادبي، ترجمه ي مريم خوزان، چاپ دوم، تهران، نشر ني.
11) فرخي سيستاني؛ (1368). به کوشش خليل خطيب رهبر، چاپ ششم، تهران، انتشارات صفي علي شاه.
12) قويمي، مهوش؛ (1383). آوا و القا، چاپ اول، تهران، انتشارات هرمس.
13) وحيديان کاميار، تقي؛ (1370). وزن و قافيه شعر فارسي، چاپ اول، تهران، انتشارات علمي فرهنگي.

منبع مقاله :
حسيني، مريم؛ (1392)، سنايي پژوهي (مجموعه مقالات همايش بين المللي حکيم سنايي)، تهران: خانه کتاب، چاپ دوم