نويسنده: ناصر باقري بيدهندي




 

بس نکته غير حسن بيايد که تا کسي *** مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
حافظ
ابن حجاج در اشعار خويش شوخي و بذله گويي و لودگي مي کرد و با الفاظ روان و شيرين و نظمي بدون تکلّف و با به کارگيري الفاظ و مصطلحات ولگردان و گدايان و الواط، شعر مي سرود. او در اين زمينه، اهل ابتکار و يگانه زمان خود بود و کسي بر وي سبقت نمي گرفت. اشعار او بر زبردستي و پيش دستي وي گواه است، بدان سان که نسيم خنک بر آمدن صبح گواه است، همان گونه که بر بلندي مقام علمي وي شاهد است، چنان گواهي اي که اشک از عشق نهان مي دهد.
« ضمير روشن و هوش تيز و حضور ذهن و طبع و تّار و سرعت انتقال و قدرت ضبط و تسلّط بر علوم و اطلاع وافي بر زبان عرب و ذوق سرشار و شيرينيِ بيان و ملاحت گفتار و توان درک و شدّت تأثر و احساس، يک جا در وجود اين سخن پرداز مليح و گشاده زبان جمع آمده و ديوان او را به وجود آورده است.»(1)
وي در طنز و سخف، زباني جادويي داشت که طبقات مختلف، شيفته ي آن بودند، فرمانرواي مصر ديوان او را مي خواند و براي هر مديحه، هزار دينار مغربي براي او وصله مي فرستاد، صاحب بن عبّاد در گرگان به شعر ابن حجاج استشهاد مي کرد، و پارساي بزرگواري چون شريف رضي شيفته و ستايشگر و مدافع او بود و به گزينش اشعارش پرداخت. ديري نپاييد که نسخه هاي ديوانش در همه جا منتشر شد و علاقه مندان بهاي گزافي را براي خريد آن مي پرداختند. ثعالبي مي گويد: ديوان شعرش سريع تر از پند و امثال، در آفاق جهان سير کرده و لطيف تر از طيف خيال بر دل نشسته است. مقام او در شاعري به حدي است که حتي آنان که از نظر مذهبي با او مخالفند، هر جا که از او ياد مي کنند، به ناچار او را مي ستايند. خود او درباره ي سخافت در اشعارش مي گويد:

تراني ساکناً حانوت عطر *** فإن أنشدتُ ثار لک الکنيف

گر بگشايم دهان، دکّه عطار را چال ضروري کنم.
و نيز گويد:

وَ من کان يحويي العطر دکان شعره *** فانّي کنّاس و شعري مخرج
اين همه عطر فروشان سخن *** حجره شان پر ز گلاب ادب است
من در اين راسته چون کناسم *** دکه ام پر ز متاع عقب است(2)
و شعري سُحفه لابدَّ منه *** فَقَد طبنا و زال الاحتشام
و هَل دارتَکُون بلا کنيف *** فيمکن عاقلاً فيها المقام؟!(3)

شعر من رکيک است اما ضرورت دارد،
اکنون فارغ از حشمت، به طيب رو کرده ايم.
آيا هيچ خردمندي تواند در خانه اي بي مبال بنشيند؟
ابن حجاج در توجيه هجو سرايي اش مي گويد:

لوَجدَّ شعري رأيت فيه *** کواکب اللّيل کيف تسري
و إنما هزله معجون *** يمشي به في المعاش أمري(4)

هرگاه به جد شعر سرايم،
درخشان ستارگان بيني در آسمان.
اما اين هرزه درايي ها براي گذران زندگي است.
همچنين خود او گفته است که هرزگي هاي موجود در اشعارم را به منظور انبساط خاطر گفته ام و اينک به خاطر اين لغزش ها از خداوند طلب مغفرت مي کنم.
وي در شعر، زبان مردم کوچه و بازار را بر مي گزيد و طنزها و اهاجي و معانيِ هزل آميز را چاشني آن قرار مي داد و در شعر عربي راهي را برگزيد که تا آن زمان کمتر به آن توجه مي شد. اين راه نو شعر او را گيرا و دلنشين مي ساخت. وي در همه ي انواع شعر چيره دست بوده و ذوق و فن را به هم آميخته و با قريحه ي سرشار خداداد و دانش مکتسب موفور اشعار نغز و پر مايه خود را جلوه ي جاويد بخشيده و معاني بديع فراواني آفريده است و بيش از همه طبعش به شعر سخيف(5) متمايل بوده است. آدام مِتز دانشمند سويسي مي نويسد: « ... بيشترين سروده هاي او هجوآميز است و در اين مقوله، توانايي تعبير را با سلامت و طراوت الفاظ توأم داشت؛ چندان مقيد وزن و قافيه نمي شد و بسياري از لغات غير معمول ادبي و عاميانه بغداد در قرن چهارم او را وارد شعر ساخت که متأسفانه تنها در حاشيه ي نسخه ي خطي ديوان ابن حجاج، در موزه ي بريتانيا، شرح مختصري از آن کلمات را در دست داريم. وي با الگوهاي متداول شعر در موضوعات مختلف آشنا بود، ولي عمداً تجاهل مي کرد و به جاي آن ها نقيضه ها و نظيره هاي هزل آميز و تمسخر آلود مي ساخت... ليکن لا به لاي همين مه غليظ دشنام و هرزگي، ستارگان لفظ و معناي ناب به چشم مي خورند، و کاملاً قابل درک است که چرا معاصران، اين « هرزه درا » را شاعر بزرگي مي شمردند »(6).
درباره ي شکل گيري زبان عاميانه و مولّد او آورده اند که پدرش املاک خود را به کساني فروخت که آن منطقه را به کاروانسرا تبديل کردند. جمعي غريبه و عيّار و ولگرد در آن جا مسکن گزيدند و ابن حجاج در شب هاي تابستان که آنان بيرون از سراهاي خويش مي نشستند، به سخنان آنان گوش مي داد و آنچه از سخنان آنان برايش نامفهوم بود يادداشت مي کرد و از آنان مي پرسيد تا به قول خودش « اصمعيِ آن باديه گشت » و اين هم زيستي سبب شکل گيري زبان عاميانه و مولّد در او بود.

پي‌نوشت‌ها:

1- المنتظم، ج15، ص28.
2- يتيمة الدهر، ج2، ص211، 214؛ مجله ي المشرق، سال 10، ص108 به نقل از تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري ج1، ص305.
3- ر.ک: يتيمة الدهر، ج3، ص43.
4- کتاب الوزراء، ص430؛ ديوان ابن حجاج، ج10، ص237؛ يتيمة الدهر، ج2، ص213 و 215 و 226.
5- در واقع ابن حجاج و شاعران بني ساسان، با شعر موقر و مؤدبانه ي درباري به معارضه برخاستند و به شکلي واقعيات تلخ و خشن زندگي را به صحنه ادبيات کشيدند و ارزش ها و رسوم و آداب طبقات بالا را به مسخره گرفتند. (تمدن اسلامي در قرن چهارم، ج1، ص304 پاورقي).
6- تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ج1، ص305.

منبع مقاله :
باقري بيدهندي، ناصر؛ (1377)، ابن حجاج شاعر معروف قرن چهارم، قم: مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول