نويسنده: علي صفايي حائري ( عين -صاد )




 

معاند و لجوج و بي اعتنا

عناد، از راه بيرون رفتن است و تکروي کردن (1) و به دور خود ديوار کشيدن و دروازه ها را بستن و در برابر ايستادن.
کساني را مي شناسيم که بدون تکيه بر دارايي و سرمايه و يا بازدهي و فعاليتي و يا پايگاه و پست و مقامي، از راه رو مي گردانند و در برابر هر چيز مي ايستند و به دور خويش حصار مي کشند و دروازه ها را مي بندند.
و از همين جاست که عناد از کبر و غرور جدا مي شود و مشخص تر مي گردد. (2) که در آن دو تکيه گاه هايي هست و دستاويزهايي وجود دارند، اما عناد، بدون هيچ تکيه گاهي سر مي کشد و خود را نشان مي دهد.
الف انگيزه ي اين عناد و سرکشي، ترس از حل شدن و از دست رفتن است و خيال مي کند با پذيرفتن، خود را باخته و خويشتن را از دست داده است. و اين است که در برج عاج خويش مي نشيند و خود را زنداني خويش مي سازد که مبادا گردي بر او بنشيند.
ب اين ترس، عناد را مي سازد، همان طور که عشق به خود نشان دادن و خود را به ثبت رساندن هم تکروي و کاسه ها را جدا کردن و خود را به چشم کشيدن و عناد ورزيدن را به وجود مي آورد. شخص مي خواهد با جدا کردن خويش از ديگران، چشم ها را به سوي خود بکشد و آن ها را در خود نگاه دارد.
البته آن ترس و اين عشق، دوروي يک سکه هستند و همراه يکديگرند. و اين دو عامل در کنار هم تا آن جا پيش مي روند که معاند حتي با حق قاطي نمي شود و به آن نمي پيوندد و از آن چشم مي پوشد و به کفر دست مي دهد.

درگيري

الف انسان گذشته از اين نيروي خود نمايي، از نيروي قوي تري بهره مند است و آن هم خودخواهي است؛ و خودنمايي ها از خودخواهي ها سرچشمه مي گيرند و با آن کنترل مي شوند. آن جا که خودنمايي، از ما مي کاهد، خودخواهي آن را کنار مي زند. در هنگامه ي خطر، انسان خود را نشان نمي دهد.
انسان خود را مي خواهد؛ و اين است که مي خواهد به ثبت برسد و از دست نرود و مي خواهد که زيادتر و بيشتر بشود و بماند.
با اين عامل و با اين توضيح است که معاند، تغيير شکل مي دهد؛ چون آن جا که در قاطي شدن ها زياد شدن ها و به ثبت رسيدن هاست و در تنهايي ها و تکروي ها و در حصار نشستن ها مرگ و از دست رفتن، ديگر سرکشي و تکروي و عنادي نخواهد بود.
ما با پيوند با بزرگ ترها، بزرگ تر مي شويم و در تنهاي خويش از دست مي رويم. ما ناچار با چيزي قاطي مي شويم... ولو با خويش. ما که خود را با هيچ ها قاطي کرده ايم، چگونه از چيزها مي گريزيم و از حق فرار مي کنيم و يا در برابرش سنگر مي بنديم ؟!
و اما شخصيت ما، در انتخاب ما متبلور مي شود و شکل مي گيرد.
گفتيم انسان با انتخابش زنده است. کسي که کمترها را انتخاب کرده و يا خويشتن را انتخاب کرده و يا انتخاب نکرده است، شخصيتش در همان سطحي است که انتخاب کرده است. انتخاب نکردن هم خود نوعي انتخاب است. کساني که يافته اند در کنار بيشترها و بزرگ تر ها، بزرگ تر مي شوند و قطره هايي که فهميده اند در کنار دريا، دريا خواهند بود، ديگر
تکروي نخواهند داشت.
و کساني که يافته اند شخصيت انسان در انتخاب اوست و انسان هم ناچار از انتخاب است، ناچار بزرگ ترها را انتخاب مي کنند و حق را مي طلبند و با اين انتخاب شخصيت خود را نشان مي دهند.
شخصيت انسان هنگامي مي شکند که انتخاب نداشته باشد؛ به او تحميل و تزريق و تهديد کرده باشند.
ب اين روحيه ها با کسي قاطي نمي شوند و آميزش نمي کنند و کاسه ي خود را جدا مي نمايند؛ اما از اين که ديگران با آن ها قاطي شوند و به آن ها بپيوندند خوشحالند و بر خود مي بالند. حصارها در انتظار پناهنده ها هستند و مشتاق پاسدارها.
در نتيجه بايد با آن ها قاطي شد و با آن ها آميزش داشت و حتي مريد شد و در آن ها نفوذ کرد و آن ها را لاي گيره آورد و آن گاه ساييد. مادامي که قطعه ها درگيره نيامده باشند، سوهان نمي گيرند، که مي رقصند و در مي روند.
ج بعضي ها، هر چه نازشان را بکشي و دنبالشان باشي، لجوج تر و سرسخت خواهند شد و شخصيت خويش را در حصار بلندي خواهند پيچيد. در اين مرحله، هنگامي که رهايشان کني و محلشان نگذاري و بي اعتنا باشي، خود را مي بازند و آرام مي گيرند.
اين ها خود را جدا کرده اند تا مشخص شوند. اين ها سر سخت ايستاده اند که در چشم ها بنشينند و با زبان هاحکايت شوند؛ و هنگامي که از آن ها چشم برداشتي و نگاهشان نکردي، مي شکنند و به راه ديگري فکر مي کنند.
اين ها لجاجت را حربه اي براي خود ساخته اند؛ و هنگامي که در برابر چنين روحيه اي بي اعتنا و نستوه قرار گرفتند، حربه ي خويش را مي اندازند؛ چون مي بينند کسي به آن ها ور نمي رود و کسي آن ها را نمي بيند.
بچه هاي لجوج و نحس، هنگامي که از آن ها چشم برداشتي و در غوغاي حادثه اي فراموششان کردي، آرام مي شوند و از لجاجت کنار
مي روند. (3)
د بعضي از لجوج ها را گذشته از بي اعتنايي، مي توان دو نفره به بازي گرفت و ميان انداخت و ضربه زد.
با اين ها اگر بخواهي به تنهايي روبه رو شوي، چه بسا فرار کنند و کنار بکشند؛ ولي هنگامي که در چنگال محبت و اعتماد بر يکي از دو نفر بودند، ديگري مي تواند کار خود را به راحتي انجام بدهد.
اين مهم نيست که صحنه گل آلود شود و لجن ها بالا بيايند، بلکه مطلوب هم است هنگامي که مي خواهند استخري پاک شود، بايد ابتدا زير و رويش کنند و آن گاه زيرابش را بکشند و سپس دوباره سرشارش نمايند.
و اين است که با دو نفر، اين زيراب زدن و سرشار کردن، بهتر و راحت تر عملي مي شود و بدست مي رسد.
ه سيل لجاجت را در برابر صخره ي قدرت، سر مي شکند و راه عوض مي شود؛ چون در اين درگيري خرد شدن و از دست رفتن و يا معطل شدن و به مقصد نرسيدن است.
از اين رو، روحيه هاي لجوج را مي توان در هنگام قدرت به مبارزه خواند و به تهديد بست. (4)

پي‌نوشت‌ها:

1 ـ اقرب الموارد: عندت الناقه رعت وحدها.
2 ـ کبر در برابر ديگري است و غرور در خويشتن و در درون است و اين هر دو بر تکيه گاهي، برداراي و بازدهي و عنواني استوار هستند؛ اما عناد تا آن جا پر مي کشد که هيچ تکيه گاهي هم نيست.
3 ـ و اين است که به رسول دستور مي دهند : « فَتَوَلَّ عَنْهُمْ » ( صافات، 174 ) از آن ها روي بردار و آن ها را رها کن؛ و يا : « ذرهم يأکلوا و يتمتعوا و يلههم الامل فسوف يعلمون » ( حجر، 3 ) در اين آيه گذشته از دستور به بي اعتنايي، آن ها را به طنز و تهديد مي گيرد که رهاشان کن تا بخورند و بهره بگيرند و آرزوها آن ها را مشغول کنند که به همين زودي به آگاهي مي رسند و خواهند فهميد.
4 ـ « قُل لِّلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ اعْمَلُواْ عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنَّا عَامِلُونَ. وَانتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ ( هود، 121-122 ) شما
بکوشيد که ما کوشا هستيم. و انتظار بکشيد، ما هم در انتظار هستيم.

منبع مقاله :
صفايي حائري، علي، (1388) مسئوليت و سازندگي، قم: ليلة القدر، چاپ ششم