تاريخ نگاري در عصر آل بويه
تاريخ علاوه بر استعمالش در مورد علم تاريخ، به معناي زمان وقوع يک امر يا حادثه نسبت به مبدأ معين هم گفته مي شود. شايد در اين مورد به معناي تقويم باشد. گفته اند به لحاظ ريشه، عربي نيست، زيرا مصدر مورخ است و آن معرب « ماه روز » است، اما در اصلاح مورخان، تاريخ، شناخت احوال طوائف و شهرها و آداب و رسوم و عادات و اعمال رجال و انساب و وفيات آنان است. موضوع آن نيز شرح رويدادها، بناها، احوال مردمان گذشته و رجال بزرگ يعني انبيا، حکما، اوليا، علما، ملوک، شعرا و جز آنهاست. غرض تاريخ آگاهي بر احوال گذشتگان است و فايده ي آن عبرت گرفتن از اين احوال و حصول ملکه تجربه از راه وقوف بر دگرگوني هاي روزگار است تا از خطرات مهمي که از آنها ياد مي شود احتراز گردد (1).
آنچه از گذشته مانده است، اعم از سند، کتيبه، شواهد باستانشناسي، کتيبه ها، قوم نگاري، نشان ها و مانند آن را منابع تاريخي (2) يا منابع کمکي علم تاريخ گويند.
اعراب قبل از اسلام از نظر تاريخ، ضعيف ترين اقوام به حساب مي آمدند و با آمدن اسلام، آنان در اين زمينه رشد و تکامل يافتند. عصر پيش از اسلام به عصر جاهليت معروف بود و مي توان آن را دوران پيدايش اشعار حماسي و نوشته هاي قهرماني و افتخار به نژاد و قبيله به شمار آورد. علم انساب و علم ايام يا ايام العرب مربوط به دوره ي جاهليت است. قرآن اشارات تاريخي بسياري به اقوام گذشته دارد، اما جنبه هاي ديگري از دين اسلام به رشته ي تاريخ نگاري کمک کرد و آن علاقه مندي به آگاهي از سنت و سيره ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه ي اطهار (عليهم السلام) بود. کتاب هاي سيره، و مغازي ( جنگ هاي پيامبر ) جزو اولين کتب تاريخ بودند. کتاب « تسمية من شهد مع علي بن ابيطالب في جمل، صفين و نهروان » اولين رساله ي تاريخي به حساب مي آيد. سيره ي ابن اسحاق ( 80-151 ق )، سيره ي ابن هشام ( 218 ق ) و مغازي واقدي ( 207 ق ) از مهمترين ها در اين زمينه اند. انواع زندگي نامه نويسي شامل طبقات، مزارات، انساب، تذکره ها، مقاتل و مانند آن است که در مقدمه ي کتاب فرهنگ زندگينامه ها به تفصيل آمده است (3). طاش کبري زاده تحت عنوان علم التواريخ به معرفي مورخان و کتب تأليف شده توسط آنان پرداخته و نيز به علم تاريخ الخلفا اشاره دارد (4).
برخي فروعي براي تاريخ نگاري ذکر کرده اند، مانند علم طبقات، شامل طبقات الشعراء، طبقات الفقها، طبقات الامم، طبقات الحنابله و علم وفيات (5) که طبقات الکبري ابن سعد ( 168-230 ق ) و وفيات الاعيان و انباء ابناء الزمان ابن خلکان ( 8-6-681 ق ) از آن جمله اند. در انساب، از بلاذري ( 279 ق ) صاحب کتاب انساب الاشراف و سمعاني ( 6-5-562 ق ) صاحب کتاب الانساب بايد نام برد. در تاريخ عمومي محمد بن جرير طبري ( 224-310 ق ) مؤلف تاريخ الرسل و الملوک و ابن واضح يعقوبي ( 287 ق ) مؤلف مروج الذهب و ابن اثير ( 555-630 ق ) صاحب کتاب الکامل في التاريخ و دينوري ( 287 ق ) مؤلف اخبار الطوال و ابوعلي مسکويه ( 421 ق ) مؤلف تجارب الامم شهرت دارند. بعضي از کتب تاريخي به مکان هاي خاصي وابسته بودند، مثل تاريخ بغداد از خطيب بغدادي و تاريخ دمشق از ابن عساکر. علاوه بر اينکه اکثر مورخان به نوعي وابسته به دربارها بوده اند يا به وسيله ي آنان تشويق و ارتزاق مي شده اند، بعضي از کتب تاريخي رسماً شرح زندگي بعضي از شاهان، خلفا و سلاطين و وزراي آنان و دربار خاندان آنان بوده است. تاريخ نگاري فارسي عنوان بخشي است که شرح آن را بايد در دائرة المعارف ها جستجو کرد (6).
مطالب تاريخي را در همه ي کتب مي توان جستجو کرد. از کتب حديث، جغرافي و حتي ادب مي توان آثار و حوادث تاريخي را پيگيري کرد. کشف غث از ثمين در مطالب تاريخي کاري بسيار دشوار است و طبعاً نقد مطالب تاريخي از آن دشوارتر. مورخان با اتکا به منابع موجود به قضاوت مي نشينند. برخي ها نواقص مورخان اسلامي را چنين برشمرده اند: اول) مورخان مسلمان اغلب در بيان حوادث تاريخي، بي آنکه تفکر انتقادي به خرج دهند، هرچه به ايشان رسيده است را ياد کرده اند؛ دوم) در نوشتن تاريخ به تدوين اخبار حرب و فتح، عزل و نصب ولادت و وفات اقتصار ورزيده اند و به تحليل مسائل مختلف اجتماعي، فرهنگي و مانند آن نپرداخته اند و درباره ي معايب و مساوي خلفاء، امراء و وزراء مهر سکوت بر لب نهاده اند.
نمونه ي آن داستان زير در مورد ابواسحاق صابي ( م 384 ق ) است که گويند: عضدالدوله ي ديلمي او را تکليف کرد تا در تاريخ و اخبار دولت ديلميان کتابي بنويسيد و صابي کتاب « التاجي » را پديد آورد. اتفاقاً در همين ايام دوستي بر وي وارد شد و از کاري که انجام مي داد پرسيد و او در پاسخ گفت: « ياوه هايي است که به هم مي بافم و دروغ هايي است که بهم مي پيوندم » (7)، به نقل از وفيات الاعيان ابن خلکان 2 / 12 و سوم) اينکه مورخان اسلامي گاه به خاطر دشمني و عداوت با صاحب ترجمه به خاطر مسائل مالي، سياسي، اجتماعي، حقوق او را تضييع کرده اند (8).
[1] ابن مَنده، ابوالقاسم عبدالرحمن بن محمد بن اسحاق
نام: عبدالرحمن
نام پدر: محمد
کنيه و لقب: ابوالقاسم [ن.م]
اسم اشهر: ابن مَنْده
سال و محل تولد: 381 ق [ن.م]
سال و محل وفات: 470 ق، اصفهان
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: تاريخ
استادان: ابوالحسن علي جرجاني، ابوعبدالله حسين بن فنجويه ي دينوري، محمد بن علي نقاش، محمد بن موسي بن فضل صيرفي، ابوعمر طلحي و محمد بن ابراهيم جرجاني
سرگذشتنامه:
وي پسر بزرگ محمد بن اسحاق بود. نخست از محضر پدر بهره جست و پس از آنکه در اصفهان از ابوبکر بن مردويه، ابراهيم بن خُرشيذ و... حديث شنيد، راهي سفر شد و به نظر مي رسد که نخست در 406 ق به سوي بغداد رفت. در آنجا از ابوعمرو بن مهدي، ابومحمد بن بيع، ابن صلت اهوازي و... حديث شنيد و آنگاه در سفرهايي که توالي آنها مشخص نيست، به استماع حديث پرداخت.آثار يافت نشده:
تاريخ اصبهان، تاريخ مکة، حرمة الدين، صيام يوم الشک و کتابي در وفيات.آثار خطي:
التاريخ المستخرج من کتب الناس للتذکرة و المستطرف من احوال الرجال للمعرفة، الردعلي من يقول « الم » حرف لينفي الالف و اللام و الميم عن کلام الله عزوجل و الکفاية.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ، 699-4 / 700.[2] ابوبُشرِ عَمّي، احمد بن ابراهيم بن مُعّلي بن اسد
نام: احمد
نام پدر: ابراهيم
کنيه و لقب: ابوبُشر، عمّي
اسم اشهر: [ن.م]
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: بعد از 350 ق
مذهب و شريعت: امامي
رشته ي علمي و تخصص: تاريخ و حديث
استادان: عبدالعزيز بن يحيي جلودي، محمد بن زکريا غلابي و زکريا بن يحيي ساجي
شاگردان: راويان ابوبُسر عبارتند از: ابوالفرج اصفهاني، محمد بن وهبان دبيلي و حسين بن حصين عمي.
سرگذشتنامه:
از زندگي ابوبشر يا ابوبسر اطلاع اندکي در دست است. نسبت او به « عمّ » که لقب نياي بزرگش مرة بن مالک، از موالي قبيله ي بني تميم بود باز مي گردد. مرة بن مالک به همراه طايفه ي خود به فارس کوچ کرده بود، ولي ابوبسر، پدر و عمش در بصره اقامت داشتند. رجال نويسان امامي او را ثقه شمرده و تصريح کرده اند که وي از محدثان اهل سنت بسيار روايت داشته است.آثار:
ابوبُسر تأليفاتي در تاريخ و حديث داشته که نسخه هاي آنها در دست نيست و نجاشي فهرستي از آنها به دست داده است: التاريخ، مناقب اميرالمؤمنين (عليه السلام)، اخبار صاحب الزنج بالبصرة، الفرق، اخبار السيد اسماعيل ( الحميري )، شعر السيد، عجائب العالم، مثالب القبائل، محن الانبياء و الاوصياء و الاولياء و الابواب الدافعة را به وي نسبت داده اند.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 211-5 / 212.[3] ابونعيم اصفهاني، ابونعيم احمد بن عبدالله بن احمد بن اسحاق بن موسي بن مهران
نام: احمد
نام پدر: عبدالله
کنيه و لقب: ابونعيم، حافظ / تاج المحدثين
اسم اشهر: ابونعيم اصفهاني
سال و محل تولد: 334 يا 336 ق، اصفهان
سال و محل وفات: 340 ق، اصفهان ( آب بخشان )
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: تاريخ، فقه و حديث
استادان: پدرش ( عبدالله بن احمد )، عبدالله بن جعفر بن فارس، احمد بن بندار شعار، ابوالشيخ اصفهاني، ابوالقاسم طبراني، ابواحمد عسال، دارقطني، حاکم نيشابوري، ابوبکر آجري، ابوبکر بن خلاد نصيبي، ابراهيم بن ابي العزائم، محمد بن احمد معدل، محمد بن حبيش، ابوبکر قطيعي، ابن صواف، محمد بن محمود برقي، محمد بن احمد انماطي، محمد بن اسحاق اهوازي و حسن بن سعد عباداني مطوعي.
شاگردان: خطيب بغدادي، ابوالقاسم هزلي و ابوعلي حداد
سرگذشتنامه:
او از خاندان قديم اصفهان بود. سر دودمان آن خاندان، مهران، که مولاي عبدالله بن معاوية بن عبدالله بن جعفر بن ابي طالب بود اسلام آورد و اعقابش در اصفهان ساکن شدند. جدش احمد، زاهد و مرتاض و پدرش از علماي اصفهان بود. علامه مجلسي صاحب بحارالانوار نيز از نواده هاي اوست. ابونعيم اصفهاني تحصيلات خود را در اصفهان آغاز کرد و سپس براي تکميل مطالعات و جمع حديث به بلاد عراق و خراسان و حجاز سفر کرد و شهرهاي مختلف خراسان و ديگر نقاط ايران همچون گرگان و همدان و نيز شهرهاي گوناگون عراق، حجاز، شام و مصر و حتي چنانکه گفته اند صقليه و اندلس را درنورديد. هنوز بسيار جوان بود که در حديث نامبردار گرديد و سراسر عمر طولاني خود را صرف تأليف و تدريس کرد.آثار:
مانزل من القرآن في اميرالمؤمنين (عليه السلام)، منقبة المطهرين و مرتبة الطيبيين، اربعون حديثاً في المهدي (عج)، الخصائص في فضل علي (عليه السلام)، حديث الطير، ذکر المهدي و نعوته و حقيقة مخرجه و ثبوته، دلايل النبوة، طب النبي ( به نقل دميري در حيات الحيوان )، فضائل الخلفاء، حلية الابرار، الفتن، الشعراء، مختصر الاستيعاب، معرفة الصحابة و طبقات المحدثين.آثار چاپي:
الاربعين علي مذهب المتحققين من الصوفية، الامامة و الرد علي الرافضه، حلية الاولياء و طبقات الاصفياء، ذکر اخبار اصفهان، صفة الجنه، الضعفاء و المنتخب من کتاب الشعراء.آثار خطي:
الجامع بين الصحيحين، جزء صنم جاهلي يقال له قراض، صفة النفاق، نعت المنافقين و الطب النبوي، فضل الديک، مختصر رياضة الابدان، فضيلة العادلين، الولاة، مااقتفي ابوبکر بن مردوية علي الطبراني و خرق حديث ان لله تسعة و تسعين اسماء.منابع و مآخذ:
دايرة المعارف بزرگ اسلامي، 6 / 336؛ دايرة المعارف تشيع، 1 / 444.[4] حسن بن محمد بن حسن شيباني قمي
نام: حسن
نام پدر: محمد
کنيه و لقب: [ن.م]
اسم اشهر: حسن بن محمد
سال و محل تولد: 378 ق
سال و محل وفات: [ن.م]
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: تاريخ
همفکران و رقيبان: از هم روزگاران شيخ صدوق.
سرگذشتنامه:
وي از ابوعبدالله حسين بن علي بن بابويه برادر شيخ روايت مي کرد. اثر بجامانده ي او تاريخ قم نام دارد که آن را به خواسته ي صاحب بن عباد نوشته است. نويسنده در اين اثر، شرحي کافي از خاندان علوي و سادات فاطمي که در قم سکني گزيده بودند، اماکن، مزارها، نحوه ي دريافت خراج، آمدن عرب ها به قم و خاندان هاي ساکن به دست داده است.آثار:
تاريخ قم.منابع و مآخذ:
دايرة المعارف تشيع، 6 / 303.[5] خطيب بغدادي، احمد بن علي بن ثابت بن احمد بن مهدي بغدادي
نام: احمد
نام پدر: علي
کنيه و لقب: ابوبکر [ن.م]
اسم اشهر: خطيب بغدادي
سال و محل تولد: 392 ق [ن.م]
سال و محل وفات: 463 ه، بغداد
مذهب و شريعت: حنبلي و بعد شافعي
رشته ي علمي و تخصص: تاريخ، فقه، حديث و شعر
استادان: ابوبکر برقاني، ازهري
اوضاع و شرايط سياسي و اجتماعي زمان: زماني که فتنه ابوالحارث بساسيري در دارالسلام بغداد شعله ور شد و کارها سخت گرديد، ابوبکر خطيب از دود آن آتش جانسوز زيستن نتوانست و چون خود را به رأي العين، اسير دست هلاکت نگريست، لاجرم متواري شد.
سرگذشتنامه:
او خطيبي حافظ و يکي از مشاهير ائمه ي ادب و صاحب تصانيف بسيار است. او از بزرگان عصر خويش در بصره، بغداد، دينور، کوفه سماع داشت و در سال 415 ه عزم زيارت خانه ي خدا کرد. پس از دفع فتنه بساسيري در سال 451 به بغداد بازگشت و تا ماه صفر سال 457 مجموع کتاب ها و مصنفات خود را در آنجا روايت کرد و از بغداد به صور رفت و مدتي در آن شهر بود تا اينکه در سال 462 ق به طرابلس و حلب رفت و سال 462 به بغداد برگشت و تاريخ بغداد را روايت کرد.اضافات:
مؤتمن ساجي مي گويد: بعد از دارقطني به بغداد، احفظ از خطيب نبود و در منتظم آمده است که: خطيب در مکه ابوعبدالله بن سلامه قضاعي را ديدار کرد و از او حديث شنيد و بر کريمه دختر احمد مروزي صحيح بخاري را در پنج روز بخواند و به بغداد بازگشت و به رئيس الرؤسا ابوالقاسم بن سلمه وزير القائم بامرالله پيوست. در اين هنگام، برخي از جهودان نامه اي در باب اسقاط جزيه از اهل خيبر آوردند که مدعي بودند که از پيغمبر است به خط علي بن ابي طالب (عليه السلام) و شهادت صحابه. رئيس الرؤسا نامه را به ابوبکر خطيب نمود. خطيب گفت: اين نامه مزور است. گفتند: از کجا دريافتي؟ گفت: در اين نامه شهادت معاويه بن ابي سفيان باشد و او روز فتح، اسلام آورده و فتح خيبر به سال هفتم هجرت است و شهادت سعد بن معاذ است و وي در روز جنگ خندق در سال پنجم هجرت مرده است. سمعاني گويد: به خط پدر خود خواندم که از ابوالحسن بن طيوري به بغداد شنيدم که او مي گفت بيشتر کتاب هاي خطيب جز تاريخ بغداد از کتب صوري گرفته شده و صوري آنها را شروع کرده بود و به پايان نرسانيد و اين صوري را، در صور خواهري بود که پس از مرگ وي 12 عدل کتاب نزد آن خواهر از وي بجا ماند و آنگاه که خطيب به شام رفت، از آن کتاب ها به دست آورد و کتاب هاي خود را از آنها تأليف کرد.آثار چاپي:
تاريخ بغداد و مقدمه ي تاريخ بغداد.الاسماء و الالقاب، من وافق کنيته اسم ابيه، من حديث فَنِسي، روايه الاباء عن الابناء، تقييد العلم و اقتضاء العلم العمل.
آثار خطي:
الکفاية في قوانين الرواية يا في معرفة اصول الرواية.منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 1 / 397؛ لغت نامه ي دهخدا، ص 1239-1248.[6] صابي، ابراهيم بن هلال بن ابراهيم بن هدون يا زهرون
نام: ابواسحاق، حراني
نام پدر: هلال
کنيه و لقب:
اسم اشهر: صابي
سال و محل تولد: [ن.م] بغداد
سال و محل وفات: 348 ه، بغداد
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: تاريخ، شعر، ادب، لغت، رياضيات و نجوم
مناصب و مقام ها: کتابت انشاء خليفه
سرگذشتنامه:
صناعت کتابت و انشا و ترسل او، بر کمالات ديگرش غالب بوده و در بغداد از طرف خليفه ي عباسي و سلطان عزالدوله ي بختيار بن معزالدوله، کتّاب انشاء و منشي رسائل بود. در حين ترسل و کتابت مطلبي از وي درباره ي عضدالدوله صادر گرديد که سبب رنج خاطر و کينه و عداوت قلبي وي گرديد. وقتي عزالدولة در سال 367 هجرت مقتول و بغداد مسخر عضدالدوله گرديد دستور داد او را حبس و لگدکوب پاي پيلانش نمايند تا در سال 371 به خاطر شفاعت بعضي از خيرخواهان، از آن تصميم منصرف گرديد، به شرط آنکه صابي نيز تاريخ دولت ديالمه را بنگارد. سپس صابي در زندان، تاريخ آن دولت را به نام عضدالدوله تأليف و به تاج المآثر موسوم گردانيد و وفات صابي در روز دوشنبه يا پنجشنبه دوازدهم شوال سيصد و هشتاد و چهارم هجرت در بغداد واقع شده و صاحب بن عباد، سيد رضي و مرتضي قصيده اي در مرثيه اش گفته اند.آثار:
تاج المآثر، تاريخ تاجي و جواب سئوالات.اضافات:
گويند مردم زبان طعن و ملامت به سيد رضي گشودند که مانند تو شريف قريشي را نشايد که کافري را مرثيه گفته باشي، در جواب گفت مرثيه ي من بر فضل و کمال اوست نه بر فوت جسد او. گويند قصيده ي سيد رضي حاوي 80 بيت مي باشد.منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 2 / 413.[7] مسعودي، علي بن حسين بن علي
نام: علي
نام پدر: حسين
کنيه و لقب: ابوالحسن / ابوالحسين
اسم اشهر: مسعودي
سال و محل تولد: [ن.م] بابل
سال و محل وفات: 346 يا 345 ه، فسطاط
مذهب و شريعت: شيعه امامي
رشته ي علمي و تخصص: تاريخ، ادب و جغرافي
سرگذشتنامه:
او از اولاد عبدالله بن مسعود صحابي است و شهرت مسعودي هم از همين راه بوده و نيز به جهت انتساب به محله ي مسعوده نامي از محلات قديم بغداد. به جهت تحصيل علوم و معارف به فارس و کرمان و جرجان و آذربايجان و ارمنيه و طالقان و هرات و شام و فلسطين و انطاکيه و بلاد چين و هند و سند و اکثر بلاد بعيده ي شرق و غرب سياحت ها کرده و بسياري از حقايق تاريخيه و جغرافيه را از اهل فن و بصيرت به دست آورده و مکرر از کساد بازار علم و توجه نداشتن مردم به تأليفات زمان خودشان و اهميت ندادن ايشان به آثار پيشينيان شکايت داشته است. نسبت به فضل و کمال و مقامات علمي مسعودي، معرفي اي بهتر از تأليفات متنوعه ي او که در موضوعات مختلفه نگاشته است نمي باشد. او بعد از مسافرت هاي بسيار در فسطاط مصر اقامت گزيد.آثار:
الابانة عن اصول الديانة في المقالات و الديانات، اخبار الامم من العرب و العجم، اخبار الخوارج، اخبار الزمان الاوسط، الادعية، الاستبصار در امامت، الاستذکار لما مرفي سالف الاعصار، الامانة في اصول الديانة، الانتصار، الاوسط، البيان في اسماء الائمة، البيان في أسماء الله تعالي، تقليب الدول و تغيير الآراء و الملل، التنبيه و الاشراف، جواهر الاخبار و ظرائف الآثار، حدائق الازهار في اخبار اهل بيت، خزائن الدين و سرالعالمين، خزائن الملک و سرالعالمين، ذخائر العلوم و ما کان في سالف الدهر، المذاهب و الملل، المسالک و الممالک، مقاتل فرسان العجم و المقالات في اصول الديانات.آثار چاپي:
مروج الذهب و معادن الجوهر و اثبات الوصية لعلي بن ابي طالب (عليه السلام).منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 4 / 22.[8] ابن مغربي، حسين بن علي بن حسين
نام: حسين
نام پدر: علي
کنيه و لقب: ذوالجلالتين
اسم اشهر: المغربي / ابوالقاسم مغربي
سال و محل تولد: 370 ق، مصر
سال و محل وفات: 418 ق، بکر
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: ادب، منطق، تاريخ، لغت و سياست
استادان: جعفر بن حنزابه ي وزير، حافظ ابوذر، محمد بن حسين تنوخي و احمد بن ابراهيم بن فراس
مناصب و مقام ها: وزير مغربي
سرگذشتنامه:
زادگاهش مصر است. تاريخ ولادت و تحصيلات وي در خردسالي ( که از نوشته ي پدرش در پشت کتابي نقل شده ) نشان مي دهد که او تا 14 سالگي قرآن و مباني دانش هاي رايج زمان را از نحو و لغت و حساب و جبر و مقابله به خوبي فراگرفته و پيش از 17 سالگي، کتاب اصلاح المنطق را تلخيص و تهذيب کرده بوده است. وقتي پدر و عمو و دو برادر ابن مغربي توسط الحاکم کشته شدند، ابن مغربي از مصر به شام گريخت و به حسان به مفرج بن جراح از سران قبايل بدوي آنجا پناهنده شد. در حمله به يکي از سرداران فاطمي، حسان پيروز شد و بر رمله دست يافت و چون خصومت آنان با خليفه اين گونه فاش شد، ابن مغربي ايشان را به گرايش و بيعت با اميرمکه، ابوالفتح حست بن جعفر علوي و انتخاب او به امامت توصيه کرد و براي اين منظور خود به مکه رفت و با بني حسن همداستان شد. ابن مغربي به بغداد نزد فخرالملک وزير آل بويه رفت. چون خبر به القادر بالله خليفه ي عباسي رسيد، او را به اخلال در دولت عباسي متهم کرد و از فخرالملک خواست که وي را از خود دور کند. فخرالملک نپذيرفت و او را در سفر واسط با خود برد. چون فخرالملک کشته شد، ابن مغربي براي خشنودي خليفه به بغداد بازگشت، اما اندکي بعد به موصل رفت. وقتي به موصل رسيد، ابوالحسين بن ابي الوزير کاتب قَرْواش از امراي بني عقيل موصل درگذشت و او به جاي ابوالحسن کتابت آن امير را برعهده گرفت. گفته اند چون او مرگ خود را نزديک ديد، سفارش کرد جنازه اش را در آستانه ي حضرت علي (عليه السلام) دفن کنند. تدبير او براي حمل بي مانع و محترمانه ي تابوتش در اين راه طولاني حاکي از تبحر او در تمهيدات وزيرانه است.آثار:
اخبار بني حمدان و اشعارهم، اختصار غريب المصنف، اختيار شعرابي تمام، اختيار شعر البحتري، اختيار شعر المتنبي و الطعن عليه، الالحاق بالاشتقاق، املاءات، خصائص علم القرآن، ديوان شعر، رسالة في القاضي و الحاکم، الشاهد و الغائب، العماد، فضائل القبائل، المأثور من ملح الخدور، ادب الخواص في المختار من بلاغات قبائل العرب و اخبارها و انسابها و ايامها و الايناس.آثار خطي:
رسالة في السياسة، اختصار اصلاح المنطق في اللغة، اختيار يا مختصر الاغاني ابوالفرج اصفهاني، سيرة النبي و السياسة.منابع و مآخذ:
دايرة المعارف بزرگ اسلامي، 6 / 177.[9] صولي، محمد بن يحيي بن عبدالله بن عباس بن محمد بن صول تلين
نام: محمد
نام پدر: يحيي
کنيه و لقب: ابوبکر
اسم اشهر: صولي، صولي شطرنجي
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: 335 يا 339 ه، بصره
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: ادب، شعر و تاريخ
سرگذشتنامه:
او اخبار و سير و اشعار وزرا و شعرا و اکابر سلف را جمع و تدوين نمود. در آغاز کار، معلم راضي بالله عباسي بود و سپس نديم او و مکتفي و مقتدر عباسي گرديد. صولي کثيرالمحفوظات بود او کتابخانه ي بزرگي داشت که جلد کتاب ها رنگارنگ و هر يک رديف از آنها به رنگي ديگر بود او مي گفت که اينها همه مسموعات من است و هر کتابي که لازمش مي شد، غلامش آن را حاضر مي کرد، او در شطرنج بازي نيز استاد بود. صولي به جهت نقل خبري در حق حضرت اميرالمؤمنين مورد تعقيب عموم واقع شد و عده اي درصدد قتل وي برآمدند و او نيز پنهاني از بغداد به بصره رفت و در آنجا متواري و مستتر شد تا در سال 335 يا 336 هجرت مستتراً جان به جان آفرين سپرد.آثار:
اخبار ابن هرمة، اخبار ابي تمام، اخبار ابي عمروبن العلاء، اخبار اسحق بن ابراهيم، اخبار السيد الحميري، اخبار الشعراء، اخبار القرامطة، اخبار الوزراء، ادب الکاتب، شرح ديوان ابي تمام و کتاب العبادلة.منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 2 / 500.[10] محمد بن عمران بن موسي بن سعديا سعيد کاتب خراساني
نام: محمد
نام پدر: عمران
کنيه و لقب: ابوعبدالله / ابوعبيدالله
اسم اشهر: مرزباني
سال و محل تولد: 296 يا 297 ه، بغداد
سال و محل وفات: 371 يا 378 ه [ن.م]
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: ادب، حديث و تاريخ
سرگذشتنامه:
او در روايات خود صادق اللهجة و به تصديق ابوعلي فارسي از محاسن دنيا بوده و بسا بودي که عضدالدوله پيش درش ايستادي که در حين بيرون آمدن تفقد حال او را کرده باشد. و در مذهب به تشيع مايل، بلکه تشيع او مصرّح به بعضي از ارباب سير بوده است. معتمد در تاريخ يافعي به تشيع او اشارت کرده است. خطيب بغدادي گويد عمده عيب مرزباني مذهب تشيع او و روايت کردن او به طريق اجازه است نه به طريق سماع از مشايخ والا در روايت خود ثقه و محل اعتماد بوده است و عجب تر آنکه با اين همه تشيع يا ميل به تشيع که داشته نخستين کسي است که ديوان يزيد بن معاويه را جمع و اشعار او را تدوين نموده و اهميت داده است و بعد از او نيز جمعي ديگر آنها را تدوين کرده و پاره ي اشعاري بر آن افزوده اند که از يزيد نبوده است.آثار:
اخبار ابي تمام و ابي حنيفة و ابي مسلم صاحب الدعوة و برامکة و فاطمة، الازمنة، اشعار الجن المتمثلين، اشعار الخلفاء، اشعار النساء، الاوائل، تلخيص اشعار شعراء الشيعة، تلفيح العقول، مانزل من القرآن في علي، المفصل في علم البيان و الفصاحة و المقتبس في تاريخ علماء الاندلس.منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 4 / 6.[11] ابن حِبان، ابوحاتم، محمد بن حبان بن احمد بن حبان
نام: محمد
نام پدر: حبان
کنيه و لقب: ابوحاتم [ن.م]
اسم اشهر: ابن حبان
سال و محل تولد: 270 ق [بُست]
سال و محل وفات: 354 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: شافعي
رشته ي علمي و تخصص: حديث، فقه و تاريخ
استادان: مشايخ او به گفته ي خود وي بيش از دو هزار تن بوده اند، ابواحمد اسحاق بن ابراهيم و ابوالحسن محمد بن عبدالله جنيد و ديگران
شاگردان: شاگردان وي بسيارند که از آن ميان مي توان به ابوعبدالله به منده ي اصفهاني، ابوعبدالله بن بيع حاکم نيشابوري، ابوعبدالله محمد بن احمد بن غنجار و ابوعلي منصور بن عبدالله بن خالد ذُهلي هروي اشاره کرد.
سرگذشتنامه:
زادگاه و تاريخ تولد وي دقيقاً دانسته نيست. ابن حيان در بُست ( شهري قديمي در جنوب شرقي افغانستان کنوني ) مقدمات علوم را فراگرفت. سپس براي تکميل دانش خود در 300 ق به نيشابور رفت و اين سرآغاز سفرهاي علمي وي بوده. وي در نيشابور از ابوالعباس محمد بن اسحاق سرّاج و ديگران استماع حديث کرد و در جست و جوي حديث به بسياري از شهرهاي خراسان و ماوراءالنهر عراق، حجاز، شام و مصر سفر کرد و چنانکه نوشته اند، مسافت طولاني و حوزه ي گسترده اي از شاش ( چاچ = تاشکند کنوني ) تا اسکندريه را پيمود. وي در هرات از عثمان دارمي، در ري از ابوالقاسم فضل مقري، در بصره از ابوخليفه فضل الله بن حباب جمحي، در بغداد از محمد بن شعيب بلخي و... استماع حديث کرد.آثار:
ابن حيان داراي تصنيفات بسياري بوده است. خطيب بغدادي متجاوز از چهل کتاب وي را نام برده است، اما بيشتر آثار وي از ميان رفته و جز اندکي از اين آثار در دست نيست.آثار چاپي:
الثقات، روضة العقلاء و نزهة الفضلا، المجروحين من المحدثين و الضعفاء و مشاهير علماء الامصار.آثار خطي: اسماء الصحابة، تفسير و صحيح ( در مآخذ اسلامي التقاسيم و الانواع يا الانواع و التقاسيم و از منابع مهم حديث اهل سنت بشمار مي رود ).
منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 3 / 305-303، سير اعلام البناء ذهبي 16 / 94[12] بزوفري، ابوعلي احمد بن جعفر بن سفيان
نام: احمد
نام پدر: جعفر
کنيه و لقب: ابوعلي
اسم اشهر: بزوفري
سال و محل تولد: قبل از 365 ق [ن.م]
سال و محل وفات: [ن.م]
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: حديث
شاگردان: شيخ مفيد، غضائري و تلعکبري
سرگذشتنامه:
فقه و حديث را از دانشمندان زمان خود فراگرفت. از ابوعلي احمد بن ادريس اشعري و حميد بن زياد نينوي حائري مؤسس حوزه ي علميه ي کربلا و ديگران روايت مي کند. او به تدريس حديث و فقه و فتوي اشتغال داشت و از مشهورترين راويان و شاگردان وي شيخ مفيد، غضائري و تلعکبري هستند. استرآبادي در رجال خود احتمال يکي بودن وي را با احمد بن محمد بن جعفر صولي داده است، ولي حميد بهبهاني در تعليقه ي خود آن را رد مي کند. آقابزرگ تهراني به نقل از وحيد بهبهاني مي گويد که صِرف اينکه هر دو آنها از ابن علي احمد بن ادريس اشعري روايات مي کنند و نيز هر دو از مشايخ شيخ مفيد هستند، دليل بر يکي بودن آنها نيست. شيخ طوسي در رجال خود مي نويسد که بزوفري ابن عم عبدالله الحسين بن علي بن سفيان بزوفري مي باشد. آيت الله خوئي در معجم رجال الحديث اتحاد صاحب ترجمه را با احمد صولي مردود مي داند.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف تشيع، 3 / 225.[13] حسن بن محمد بن حبيب واعظ
نام: حسن
نام پدر: محمد
کنيه و لقب: ابوالقاسم
اسم اشهر: نيشابوري
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: 460 ه [ن.م]
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: تفسير، قرائت، تاريخ و ادب
سرگذشتنامه:
موافق آنچه در صفحه ي اول کتاب عقلاء المجانين به واسطه ي ياقوت حموي از عبدالغافر نقل شده، او اديبي است نحوي، واعظ، قاري، مورخ، مفسر، و در غزوات و قصص و سير با خبر و در علوم قرائت و معاني قرائات مختلف، امام عصر خود بوده و در آن علم شريف و علوم ادبيه مصنفاتي برآورده و براي عوام موعظه و براي اهل علم تدريس مي کرده و علم بسياري در نيشابور به جهت او انتشار يافته است.آثار:
تفسير القرآن مجيد.آثار چاپي:
عقلاء المجانين.منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 4 / 261.[14] ابراهيم بن حبيب السّقطي
نام: ابراهيم
نام پدر: حبيب
کنيه و لقب: ابواسحاق
اسم اشهر: السقطي
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: 391 ه [ن.م]
مذهب و شريعت: سني
رشته ي علمي و تخصص: فقه، حديث و تاريخ
آثار:
جامع الفقه، لوامع الأمور، الرسالة و کتاب التاريخ موصولاً به کتاب ابن جرير في اخباره و اخبار اصحابه.منابع و مآخذ:
طبقات الفقها، 4 / 10؛ دهخدا، 1 / 296؛ حاجي خليفه 2 / 1568.[15] احمد بن علي بن سعيد
نام: احمد
نام پدر: علي
کنيه و لقب: ابوالحسين، شيخ مرتضي علم الهدي
اسم اشهر: ابوالحسين کوفي، احمد بن علي الکوفي
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: 380 ه [ن.م]
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: فقه و کلام
استادان: الکليني
شاگردان: علي بن حسين بن موسي الموسوي، نجاشي و سيد مرتضي.
آثار:
الکافي در اصول امامت و فروع آنمنابع و مآخذ:
طبقات الفقها، 4 / 59؛ اعيان الشيعه، 3 / 130.[16] ابوعبدالله محمد بن عبدوس کوفي
نام: محمد
نام پدر: عبدوس
کنيه و لقب: ابوعبدالله
اسم اشهر: جهشياري، ابن عبدوس
سال و محل تولد: 331 ق [ن.م]
سال و محل وفات: [ن.م]
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: کلام و تاريخ
مناصب و مقام ها: حاجب خليفة المقتدر بالله و اميرالحاج
سرگذشتنامه:
او از علما و متکلمين و مورخين شيعه است، پدرش حاجب علي بن عيسي وزير بود. خود وي نيز اين منصب را به دست گرفت و حاجب حامد عباسي، وزير در خلافت المقتدر بالله خليفه ي عباسي شد و در 317 ق به مقام اميرالحاجي رسيد. خطيب بغدادي در تاريخ بغداد به کاخ مجلل او اشاره مي کند.آثار:
الوزراء و الکتاب، شرح ادب الکتاب، اخبار المقتدر العباسي، اسماء العرب و العجم و الروم و ميزان الشعر و الاشتمال علي انواع العروض.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف تشيع، 5 / 551.[17] ابوالفرج اصفهاني، علي بن حسين بن محمد اموي قريشي
نام: علي
نام پدر: حسين
کنيه و لقب: ابوالفرج
اسم اشهر: ابوالفرج اصفهاني
سال و محل تولد: 284 ق، اصفهان
سال و محل وفات: 356 ق، بغدادي
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: موسيقي، شعر، ادب و تاريخ
سرگذشتنامه:
او در اصفهان متولد شد، در کودکي به بغداد رفت و در آنجا به تحصيل پرداخت. ابوالفرج از عنفوان شباب به جمع اخبار ادبا و موسيقي دانان و استماع نوادر تاريخي و ضبط احاديث و اشعار و ترانه ها شوق داشت. نبوغ و پشتکار و قريحه ي ابوالفرج سبب شد بزودي در جهان اسلام مشهور گردد و مورد تشويق آل بويه در ري و بغداد و آل حمدان در شام و امويان اندلس واقع شود. رکن الدوله او را به ري دعوت کرد. او مدتي کاتب رسائل او و همکار ابن عميد وزير بود. سپس معلبي حسن بن محمد، وزير عزالدوله او را به بغداد خواند و مشاور و نديم خاص او شد و تا آخر عمر آن وزير از وي جدا نگشت.ابوالفرج در سالهاي آخر عمر دچار فلج و اختلال حواس شد و سرانجام در بغداد در کنار دجله، بين درب سليمان و درب دجله بدرود زندگي گفت.
آثار:
الاغاني، مقاتل الطالبيين و اخبار هم و ادب الغرباء.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف تشيع، 1 / 341.پينوشتها:
1. علي اصغر حلبي. تاريخ تمدن اسلام. تهران. اساطير. 1365. ص 373.
2. شارل ساماران. روش پژوهش در تاريخ ترجمه ذات عليان و ديگران. مشهد، آستان قدس رضوي 1372. 4 جلد، فصل دوم.
3. حسن انوشه. فرهنگ زندگينامه ها تهران مرکز نشر فرهنگي رجا. 1369. صص 1-50.
4. احمد بن مصطفي طاش کبري زاده. موسوعه مصطلحات مفتاح السعاده و مصباح السياده في العلوم. تحقيق علي دحروج بيروت. مکتبة لبنان ناشرون، 1998. ص 345.
5. علي اصغر حلبي. همان، ص 372.
6. حسن انوشه، فرهنگنامه ادبي فارسي. تهران، سازمان چاپ و انتشارات، 1376. ص 303.
7. علي اصغر حلبي ص 382. به نقل از وفيات الاعيان ابن خلکان 2 / 12.
8. علي اصغر حلبي. همان، ص 383.
فدايي عراقي، غلامرضا؛ (بهار 1383)، حيات علمي در عهد آل بويه، تهران: مؤسسه ي انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}