نويسنده: علي اميني نژاد




 

از مباحث مطرح در انسان شناسي عرفاني و انسان کامل، مبحث ولايت، نبوت و رسالت است، اما پيش از توضيح اين سه عنوان و تبيين نسبت اين سه با هم، لازم است به ريشه ي اساسي آنها که عرفا با عنوان «حقيقت محمديه (صلي الله عليه و آله و سلم)» از آن ياد مي کنند، اشاره کنيم؛ عارفان مسلمان يعني ثابت اسم جامع الله را با عنوان انسان کامل مطرح مي کنند، حقيقت اصلي و باطني رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) مي دانند، همچنان که خود پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در روايتي مي فرمايند: کنتُ نبياً و آدم بين الماء و الطين. (1) به نظر عرفا پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در اين سخن به حقيقت اصلي خود که همانا عين ثابت اسم جامع الله است و پيش از مسئله ي خلقت قرار دارد، اشاره مي کنند، به همين جهت، آن حقيقت که مظهريت اسم الله را داراست، به حقيقت محمديه (صلي الله عليه و آله و سلم) تعبير مي گردد.
اين حقيقت، امري ازلي و ابدي است؛ زيرا در صقع ربوبي جاي دارد، اما ظهور عيني و خارجي حقيقت محمديه (صلي الله عليه و آله و سلم) بدين صورت است که در هر عصر و زماني و به اقتضاي شرايط زماني و مکاني، به صورت خاص جلوه مي کند و نبي اي از انبياي الهي به ظهور مي رسد و اين مسير تکاملي در ظهور آن حقيقت ادامه يافته تا زمان حضرت ختمي مرتبت (صلي الله عليه و آله و سلم) که به صورت کامل در شخص عيني و بدن عنصري پيامبر گرامي اسلام در سال عام الفيل و سرزمين حجاز تجلي کرده است. (2) بنابراين همه ي انبيا از اصل و ريشه ي واحدي سرچشمه گرفته اند و با يکديگر تفاضل طولي دارند تا آنکه نوبت به رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) مي رسد که با آن حقيقت تطابق کامل دارد و در اصل آن حقيقت، حقيقت باطني اوست. (3)
پس از تبيين اين مقدمه، اينک به توضيح سه عنوان ولايت، نبوت و رسالت پرداخته و نسبت آنها را با يکديگر بررسي مي کنيم:
«ولايت» ارتباط بي واسطه ي انسان کامل با حق تعالي است که از طريق فنا در حق حاصل مي شود و انسان در اين مسير بدون هيچ واسطه اي معارف و حقايق را از خداوند اخذ مي کند، اما «نبوت» عبارت است از آنکه انساني حقايق و معارف الهي را از طريق فرشته اي از فرشتگان و با وساطت او اخذ کند که اين نوع ارتباط از راه اتحاد با عالم عقل صورت مي پذيرد و «رسالت» عبارت است از مقام ابلاغ به مردم، هدايتگري و دستگيري از ديگران.
به بيان ديگر، در انبيا، آنگاه که مسئله ي ابلاغ به مردم و پيام رساني مطرح است، از مقام رسالت ايشان خبر مي دهد و آن گاه که بحث اخذ وحي و معارف وحياني از فرشته و تسديد ملک در ميان باشد، از مقام نبوت ايشان خبر داده و آن وقت که مسئله ي ارتباط و اخذ از خداوند و فنا در او مطرح باشد، از مقام ولايت آنها حکايت مي کند.
بنابراين ولايت، باطن نبوت و رسالت است و ريشه و معدن آنها به حساب مي آيد؛ زيرا هيچ نبي و رسولي نيست مگر آنکه اول ولايت يافته و ولي شده است و به اندازه ي وسعت ولايتش، نبوت و رسالت يافته است.
البته از جهتي ديگر رسول از نبي و ولي بالاتر است؛ زيرا کسي که رسول است، مقامات ولايت و نبوت را پيش تر دارا شده است؛ يعني ممکن است کسي ولي و نبي باشد، اما رسول نباشد، همچنان که ممکن است کسي ولي باشد، اما نبي و رسول نباشد. بنابراين هرچند از نظر باطني و رتبه ي هستي شناسانه ي مقام ولايت از نبوت و رسالت برتر است، اما از نظر کسب مقامات، رسول از همه برتر و بالاتر مي باشد. (4)

ختم نبوت و ولايت

ابتدا بحث «خاتميت در نبوت» را مطرح و پس از آن خاتميت در ولايت را ارائه خواهيم کرد. از نظر عرفا نبوت بر دو گونه است؛ يکي نبوت تشريعي که نبي پس از اتصال با عوالم غيب و دريافت خبر، براي اجتماع، بر اساس قوانين الهي، به قانون گذاري و تشريع مي پردازد و ديگري نبوت إنبايي است که انسان اتصال با عالم بالا داشته و خبرهايي مي گيرد، اما ديگر وضع قانون ندارد. به نظر عارفان مسلمان، نبوت تشريعي- مطابق آنچه پيش تر در ظهور حقيقت محمديه (صلي الله عليه و آله و سلم) گفته شد- با آمدن شخص رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) پايان پذيرفته و خاتمه يافته است، اما قطع شدن نبوت تشريعي، انقطاع نبوت إنبايي را در پي ندارد و اتصال با غيب، از طريق ولايت که باطن نبوت است، با ختم نبوت، خاتمه نمي يابد، بلکه ادامه داشته و نبوت انبايي از مسير ولايت استمرار مي يابد. (5)
همچنان که گفته شد، با خاتمه يافتن نبوت، ولايت که باطن نبوت است. پايان نمي يابد، بلکه در هر عصر و زماني بايد فردي در حد رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم)، در جاي او بنشيند و واسطه ي فيض الهي باشد و هر چند باب نبوت تشريعي و رسالت با رحلت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بسته شده است، اما باب ولايت و اتصال با آسمان که عامل بقا و استمرار عالم است، باز مي باشد، بنابراين علاوه بر پرسش هاي متعددي که در شناخت اولياي طراز اول وجود دارد، يکي از پرسش هايي که عرفا بدان پاسخ گفته اند، مسئله ي ختم ولايت و خاتم اولياست.
بررسي سير تاريخي مسئله ي خاتم الاوليا در ميان عرفاي مسلمان خود تحقيقي جالب و درخور خواهد بود، اما به هر تقدير، محيي الدين بن عربي در آثار مختلف خود، کلمات پراکنده اي گفته است. محقق قيصري از جمع بندي کلمات ابن عربي به اين نتيجه رسيده است که از نظر او دو نوع ختم ولايت وجود دارد؛ يکي خاتم ولايت مطلقه يا عامه و ديگر خاتم ولايت خاصه يا مقيده. قيصري اطلاق و عموم را داراي بار مثبت تفضيلي دانسته و ولايت مطلقه را از ولايت مقيده برتر مي شمارد و با جست و جو در آثار ابن عربي بر اين باور است که وي حضرت عيسي (عليه السّلام) را خاتم ولايت مطلقه يا عامه و خودش را خاتم ولايت خاصه يا مقيده مي داند. (6)
اما دقت افزون تر در آثار مختلف محيي الدين بن عربي و جمع بندي درست آنها، موجب مي شود تا برداشت محقق قيصري- که در ميان عرفا و غيرعرفا تبعاتي را نيز داشته است- به چالش کشيده شود؛ زيرا با دقت نظر بيشتر معلوم مي شود که در عبارات ابن عربي سه نوع ختم ولايت و خاتم اوليا وجود دارد؛ چرا که وي ابتدا ولايت را به دو قسم تقسيم مي کند: ولايت مطلقه يا عامه و ولايت خاصه يا مقيده و سپس قسم دوم ولايت که ولايت خاصه يا مقيده است، به دو قسم کليه و جزئيه تقسيم مي گردد.
به نظر ابن عربي ولايت خاصه از ولايت عامه برتر است- برخلاف آنچه قيصري تفسير مي کرده است- همچون نبوت خاصه که از نبوت عامه برتر است. مراد ابن عربي از ولايت خاصه ولايتي است که به حضرت خاتم الانبياء (صلي الله عليه و آله و سلم) اختصاص داشته به اين نوعِ ممتاز از ولايت مقيد باشد و مراد از ولايت مطلقه يا عامه، ولايتي است که اين ويژگي را ندارد و به اين نوع از ولايت مقيد نيست.
محيي الدين خاتم ولايت مطلقه و عامه را حضرت عيسي (عليه السّلام) معرفي مي کند و بارها بر اين نکته تأکيد مي کند و خاتم ولايت خاصه يا مقيده که همان ولايت محمديه (صلي الله عليه و آله و سلم) است را به دو قسم تقسيم مي کند: ولايت خاصه ي جزئيه و ولايت خاصه ي کليه و در آثارش خود را به عنوان خاتم ولايت مقيده ي جزئيه اعلام مي دارد. (7) اما خاتم ولايت خاصه ي کليه را- با توجه به عبارات مختلف و قرينه ها و شواهد فراوان- حضرت حجة ابن الحسن العسکري (عليهما السّلام) مي داند.
وقتي در فتوحات مکيه سؤالات مطرح از سوي حکيم ترمذي را پاسخ مي گويد، در پاسخ سؤال سيزدهم که چه کسي خاتم ولايت است، مي گويد:
" الختم ختمان: ختمٌ يختم اللهُ به الولاية و ختم يختم الله به الولاية المحمّدية. فامّا ختم الولاية علي الاطلاق فهو عيسي (عليه السّلام) ... و اما ختم الولاية المحمّدية (صلي الله عليه و آله و سلم) فهي لرجلٍ من العرب من اکرمها اصلاً وبدأً و هو في زماننا اليوم موجودٌ عُرِّفتُ به سنة خمس و تسعين و خمس مأة و رايتُ العلامةَ التي له قد اخفاها الحقٌ فيه عن عيون عباده و کشفها اِلَيَّ (8) بمدينة فاس حتي رايتُ خاتم الولاية منه ... . (9) "
ختم ولايت بر دو گونه است: يکي ختم [و خاتمي] که خداوند متعال به سبب او ولايت [مطلقه] را پايان مي دهد و ديگري ختم [و خاتمي] که خداي سبحان به سبب او ولايت محمديه (صلي الله عليه و آله و سلم) را خاتمه مي بخشد. اما ختم ولايت مطلقه همانا حضرت عيسي (عليه السّلام) است ... و اما ختم ولايت محمديه [و خاتم اوليا در امت محمدي] از آن مردي از عرب است که از گرامي ترين ايشان از جهت اصل و آغاز است و امروز در زمان ما موجود است [نه آن چنان که برخي از اهل تسنن مي گويند که خواهد آمد] و مرا بدو در سال پانصد و نود و پنج آشنا ساختند و من علامتي را که خداي متعال در او از چشمان مردم پنهان ساخته بود، ديدم و در شهر فاس آن علامت را براي من آشکار کرد تا آنکه خاتم ولايت را از او مشاهده نمودم ... .
باب (366) از ابواب فتوحات مکيه نيز از مواردي است که ابن عربي پيرامون حضرت مهدي (عليه السّلام) مفصل سخن گفته است، عنوان باب اين گونه است:
في معرفة منزل وزراء المهدي الظاهر في آخر الزمان الّذي بَشَّرَ به رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) و هو من اهل البيت؛ «در شناخت جايگاه وزيران حضرت مهدي که در آخر زمان ظهور مي کند و رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) بدو بشارت داده و از اهل بيت (عليهم السّلام) است».
در اين باب محيي الدين از خصوصيات شخصي و ظاهري حضرت مهدي- عجل الله تعالي فرجه الشريف- و مکان و زمان ظهور ان حضرت و حوادث عصر ظهور شرح مفصلي ارائه مي کند، از جمله آنکه مذاهب اربعه ي اهل سنت را برداشته و دين، مذهب و فقه واحدي عرضه مي کند و عموم مردم، بيشتر از خواص و علما بدو اقبال مي کنند و مسائل ديگر را عنوان نموده و در قسمتي ابيات زير را انشا مي کند:

اَلا انّ ختم الاولياء شهيدٌ *** و عين امام العالمين فقيدٌ
هو السيد المهدي من آل احمد *** هو الصارم الهندي حين يبيد (10)

همچنان که گفته شد، محيي الدين در پاسخ سؤال سيزدهم از پرسش هاي حکيم ترمذي که در مورد خاتم اوليا بود، عباراتي را در مورد ويژگي هاي ايشان در ولايت محمديه و تفکيک آن از ولايت مطلقه ي عامه ارائه مي کند و اين سير در پاسخ به پرسش هاي چهاردهم و پانزدهم نيز ادامه پيدا مي کند، و در اين فضا تمام قرينه ها و شواهد به صورت بسيار روشن بر حضرت حجت- عجل الله تعالي فرجه الشريف- دلالت مي کند تا آنکه مي گويد: يواطيء اسمُه اسمَه (صلي الله عليه و آله و سلم) و يَحُوزُ خُلقَه. در اين قسمت برخلاف همه ي قرينه هاي روشن سابق و همچنين عبارات صريحي که در مواضع ديگر دارد، ناگهان مي گويد: و ما هو بالمهدي المسمّي المعروف المنتظر؛ (11) يعني آن کس که ما گفتيم، مهدي نام برده شده و معروف و منتظر نيست. به طور کامل روشن است که ابن عربي در شرايط تقيه به سر مي برده است. گويا وقتي اين همه علامت و نشانه از حضرت حجت- عجل الله تعالي فرجه الشريف- به عنوان خاتم اوليا داده است، گفته مي شد با اين حساب که توي ابن عربي مي گويي، اين همان عقيده ي شيعه خواهد شد، پس ابن عربي با وجود همه ي قرينه هاي روشن، مي گويد: مراد من حضرت مهدي- عجل الله تعالي فرجه الشريف- نيست.
بنابراين، اين مسئله نبايد ذهن را منحرف سازد؛ چرا که علاوه بر آنکه در عباراتي به مسئله تصريح مي کند، در مواضع مختلف از آثار ابن عربي شواهد روشن و فراواني وجود دارد که وي، حضرت حجت- عجل الله تعالي فرجه الشريف- را خاتم ولايت کليه ي محمديه مي داند. (12)
در پايان بايد توجه داشت که گاهي مراد از خاتميت در خاتم اولياء، ختم زماني است؛ يعني آخرين ولي اي که در روي زمين زيست مي کند و گاهي مراد از خاتميت در ولايت، ختم رتبه اي است؛ يعني سقف پاياني رتبه ي ولايي، و ممکن است به حسب برخي شواهد و قرينه ها بتوان بين خاتم اولياي زماني و خاتم اولياي رتبه اي تفکيک قايل شد، بدين معنا که پس از خاتم اوليا، ولي يا اولياي ديگري نيز باشند. (13)

پي‌نوشت‌ها:

1. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج18، ص 278.
2. بحث هايي مانند اتحاد اديان و اختلاف آنها، در نظام عرفاني، بر اساس همين بحث سامان مي يابد.
3. ر. ک: قيصري، شرح فصوص الحکم، فصل نهم از مقدمه، ص 40.
4. ر. ک: همان، فصل دوازدهم از مقدمه، ص 45؛ جامي، نقدالنصوص، ص 213.
5. ر. ک: قيصري، شرح فصوص الحکم، فصّ عزيزي، ص 308.
6. ر. ک: همان، فصّ شيئي، ص 110-111.
7. ر. ک: همان، ص 110؛ محيي الدين بن عربي، فتوحات مکيه، ج1، باب 65، ص 397.
8. قيصري در صفحه ي 111 شرح فصوص الحکم، در نقل همين عبارت، به جاي «اليّ» کلمه ي «لِيَ» را آورده است، همچنان که در نسخه ي فتوحات چاپ مصر به جاي «بدأ» که قيصري نقل مي کند، «يدأ» آورده که قطعاً غلط است، پس ما مطابق نسخه ي قيصري «اکرمها اصلاً و بدأً» آورديم.
9. محيي الدين بن عربي، فتوحات مکيه، ج2، ص 51.
10. همان، ج3، ص 319.
11. همان، ج2، ص 52.
12. ابن عربي از همان زمان حيات خود به تشيع متهم بوده است تا جايي که در کتب رجال و تراجم اهل سنت به نقل از معاصران او، وي را «شيخٌ سوءٌ شيعيٌّ کذاب» معرفي مي کنند و اين جوّ خفقان به حدي بود که محيي الدين مجبور شد نسخه ي اول فتوحات را تغيير دهد و آنچه هم اينک به دست ماست، نسخه ي دوم تغييريافته ي فتوحات است که در آن برخي از عبارات مهم حذف شده است. علاوه بر آن، در زمان هاي پسين نيز در آن تحريفاتي روي داده است که نمونه اي از آن را استاد علامه حسن زاده آملي در کتاب هزار و يک نکته خود آورده اند و ما به جهت تناسب آن با بحث حضرت مهدي- عجل الله تعالي فرجه الشريف- آن را کامل نقل مي کنيم. ايشان در نکته ي 797 مي فرمايند:
«يکي از مصيبت هاي بزرگ براي علماي اماميه، بلکه براي اسلام و عالم علم اينکه منتحلين به دين اسلام به تحريف کتب اکابر علما دست يازيده اند و برخي از کتاب ها را به کلي مُثله کرده اند. اين سيرت سيئه بعد از پيدايش چاپ، خيلي ريشه دوانيده است و در چاپ خانه ها رسم شده است. يکي از اين کتب تحريف شده کشکول شيخ بهايي به چاپ مصر است که کساني که او را ديده باشند، مي دانند چه بلايي بر سر اين کتاب آوردند. از جمله اينکه، آنچه در منقبت حضرت صديقه ي طاهره فاطمه ي زهرا بنت رسول الله بوده است که از جوامع روايي عامه در آن روايت شده است، برداشته اند. و ديگر تاريخ ابوجعفر طبري است که در هنگام طبع تحريف کرده اند؛ زيرا ابن اثير در کتاب تاريخش مي گويد: من از تاريخ ابوجعفر طبري نقل مي کنم، مگر آنچه را که در مثالب اولي و دومي و سومي آورده اند، نقل نمي کنم. در کجاي تاريخ طبري چاپ شده مثالب آنان است؟
و ديگر فتوحات مکيه محيي الدين عربي است که در نکته ي 602 گفته ايم. يکي از نمونه هاي بارز تحريف آن اين است که باب سيصد و شصت و شش آن درباره ي قائم آل محمد (عليهم الصلاة و السلام) است. ابوالفضايل شيخ بهايي در شرح حديث سي و ششم کتاب اربعينش گويد:
خاتمة انه يعجبني کلام في هذا المقام للشيخ العارف الکامل الشيخ محيي الدين بن عربي آورده في کتاب الفتوحات المکية قال (رحمه الله) في الباب الثلاث مائة و الست و الستين من الکتاب المذکور: انّ لله خليفة يخرج من عترة رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) من ولد فاطمة (عليها السّلام) يواطي اسمه اسم رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) جده الحسين بن علي (عليهما السّلام) يبايع بين الرکن و المقام، يشبه رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) في الخلق بفتح الخاء و ينزل عنه في الخلق بضم الخاء الخ.
در فتوحات چاپ شده چه از طبع بولاق در چهار مجلد و چه طبع ديگر مصر در هشت مجلد و چه چاپ بيروت همگي حسين را به حسن تحريف کرده اند. مهم تر اينکه در اصل فتوحات پيش از تاريخ چاپ هاي ياد شده چند سطر از عبارات شيخ را که امام قائم را تا پدرانش نام برده است، برداشته اند. چنان که عبدالوهاب شعراني (م 973 ق) در جلد دوم کتاب يواقيت و جواهر صفحه ي 145، طبع دوم جامع ازهر مصر (سال 1307 ق) عبارت شيخ را از باب مذکور چنين روايت و نقل کرده است:
و عبارة الشيخ محيي الدين في الباب السادس و الستين و ثلاث مائة من الفتوحات: و اعلموا انه لابدّ من خروج المهدي- عجل الله تعالي فرجه الشريف- لکن لا يخرج حتّي تمتليء الارض جوراً و ظلماً فيملأها قسطاً و عدلاً و لو لم يکن من الدنيا الا يوم واحد طوّل الله ذلک اليوم حتّي يلي ذلک الخليفة و هو من عترة رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) من ولد فاطمة (رضي الله عنها) جده الحسين بن علي بن ابي طالب و والده حسن العسکري بن الامام علي النقي- بالنون- ابن محمد التقي- بالتاء- ابن الامام علي الرضا ابن الامام موسي الکاظم ابن الامام جعفرالصادق ابن الامام محمدالباقر ابن الامام زين العابدين علي ابن الامام الحسين ابن الامام علي ابن ابي طالب (رضي الله عنه) يواطيء اسمه اسم رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) يبايعه المسلمون بين الرکن و المقام يشبه رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) في الخَلق- بفتح الخاء- و ينزل عنه في الخُلق- بضمّها- الخ.
تأييداً گوييم که شيخ در چند جاي فتوحات تصريح کرده است که به حضور امام قائم- عجل الله تعالي فرجه الشريف- شرفياب شده است. علاوه اينکه رساله ي شق الجيب را فقط در بود آن جناب و غيبت وي نوشته است. از اين گونه کتب محرّفه بسيار است که اين عمل بسيار بسيار قبيح موجب عدم اعتماد انسان به کتب مطبوعه مي گردد و سبب سلب اطمينان بدان ها مي شود.
13. ر. ک: قيصري، شرح فصوص الحکم، آخر فصّ شيئي، ص 126-128.

منبع مقاله :
اميني نژاد، علي؛ (1390)، آشنايي با مجموعه عرفان اسلامي (كليات، تاريخ عرفان، عرفان نظري، عرفان عملي و...)، قم: انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (رحمه الله)، چاپ دوم