نگاهی به ادبیّات عربی بین سال های 232 تا 334 هجری قمری
ادبیّات عربی در عصر فترت
مأمون به خلق قرآن معتقد بود و نسبت به مخالفین عقیده ی خود سختگیری می كرد. بعد از مأمون معتصم عباسی با قائلن به قدم قرآن بنای بد رفتاری گذارد، و زجر و آزار احمد بن حنبل نخستین قدمی بود كه در عهد فلسفه در سلب آزادی
نویسنده: احمد بهمنیار
نگاهی به ادبیّات عربی بین سال های 232 تا 334 هجری قمری
مأمون به خلق قرآن معتقد بود و نسبت به مخالفین عقیده ی خود سختگیری می كرد. بعد از مأمون معتصم عباسی با قائلن به قدم قرآن بنای بد رفتاری گذارد، و زجر و آزار احمد بن حنبل نخستین قدمی بود كه در عهد فلسفه در سلب آزادی عقاید برداشته شد. معتصم عباسی در خلافت خود سوء تدبیری دیگر نیز به كار برد، و آن استخدام ترك ها بود كه مضرات آن بعد از وی آشكار گردید.در سال 232 واثق بالله پسر معتصم وفات یافت و برادرش متوكل علی الله به جای او نشست. متوكل پیرو سنت و طرفدار اهل حدیث، و در عداوت با اصحاب رأی و معتزله و شیعه و فلاسفه متعصب بود. در خلافت خود گروهی از مسلمانان را به جرم عقیده و ایمان هلاك كرد و حتی معلم پسران خود ابن سكیت نحوی را به گناه تشیع به قتل رسانید. نسبت به اهل ذمه بد رفتاری آغاز و كلیساها و معابد آنان را ویران كرد، و فرمان داد تا لباس مخصوص (طیلسان عسلی) بپوشند و از تدریس و تعلیم مسلمانان خودداری كنند. اهل ذمه را از ادارات دولتی خارج و رواتب فضلا و دانشمندان آن ها را قطع نمود و اموال بتخیشوع طبیب نصرانی را مصادره و خود او را نفی و تبعید كرد. در نتیجه آن اوضاع و نظایر آن، فلاسفه و دانشمندان و اهل ذوق و ادب كه اغلب شیعه و یا معتزلی و یا اهل ذمه بودند از بغداد مهاجرت كردند، و معدودی كه از توقف ناگزیر بودند تقیه را پیشه ساختند. متوكل نسبت به ایرانیان كه اغلب پیرو آئین تشیع یا اعتزال و اهل فلسفه و تكلم بودند بغضی مخصوص داشت و از این روی تركها را مقرب خود ساخت و امور مهم درباری و مناصب عالیه لشكری را به آنها مفوض داشت. تركها چون قدرتی به دست آوردند برخلفا جری و گستاخ شدند و اولین اقدام آنها كشتن متوكل بود. پس از این واقعه خلفا از تركها حساب بردند و ترك ها از مرعوبیت خلفا استفاده كردند، و رفته رفته خلفا را دست نشانده و ملعبه خود ساختند و هر روز خلیفه را معزول یا مقتول و دیگری را به جایش نصب می كردند. در نتیجه خلفا چنان ضعیف و زبون شدند كه از عهده ی نگاه داشتن مملكت خود بر نیامدند، و بلاد و ممالك اسلامی یكی بعد از دیگری از تصرف آنها خارج شد، و عایدات خزانه روی به نقصان نهاد، و خلفا مصادره ی اموال وزرا و حكام ولایات و رعایای توانگر خود را وسیله ی تهیه عایدات و جمع اموال قرار دادند، و هیچ كس از عمال دولت بر رتبه و مقام و مال و جان خود ایمن نبود و هر كس مصدر كاری می شد نخستین فكرش آن بود كه به اندك زمان از غارت مال رعیت ثروتی اندوزد و برای روز عزل و بیكاری كه بسیار نزدیك می نمود ذخیره نهد. تركها خلیفه را برای این كه كاملاً در دست آنها باشد در قصر خود محبوس و از معاشرت با مردم ممنوع، و خلفا هم با پسران و ولات عهد خود همین طریقه را مسلوك می داشتند، و در نتیجه به غیر از غلامان و خواجه سرایان كه عموماً زر خرید و خانه زاد و ملك شخصی محسوب بودند، برای خلفا معاشر و مشاوری نماند، و خلفا این طبقه را یگانه حامی و ناصر خود می دانستند و برعده ی آن ها می افزودند و رفته رفته لشكری از آنها ترتیب دادند و بین آنها و تركان رقابت انداختند تا خود در میانه سالم مانند. مردمان ولایات و ایالات چون ضعف و عجز خلفا را مشاهده كردند سر به طغیان و نافرمانی برآوردند، و بعض حكام و ولات كه عموماً نیمه مستقل بودند به فكر تشكیل حكومت تمام مستقل افتادند. و از طرف دیگر فتنه های عظیم از قبیل فتنه صاحب زنج در نزدیكی پایتخت به ظهور می رسید و رمقی كه از قدرت خلفا مانده بود در فرو نشاندن این فتنه ها صرف می شد.
دراین هنگامه ایرانیان كه از خلفای عباسی دل آزرده و به تجربه و مشاهده دانسته بودند كه از حكومت عربی بهراسم و عنوان كه باشد خیری جز شر و نفعی جز ضرر نخواهند دید، در صدد تشكیل حكومت های بومی و مستقل بر آمدند و نخست (در سال 254) صفاریان در سیستان و خراسان و بنی طولون در مصر كه هر دو از مركز خلافت دور بودند بر حكومت عباسی قیام و دو امارت مستقل تأسیس كردند. اندكی بعد سامانیان كه از جانب خلفا در ماوراء النهر فرمانروائی داشتند در سال 261 به حكومت خود استقلال دادند چندی نگذشت كه اهالی سایر نقاط ایران لوای استقلال بر افراشتند، و آل بویه در سال 320 امارتی كه سال ها در فارس و عراق و اهواز و ری و اصفهان و همدان و كرمان بر قرار بود تشكیل دادند، و در سال 316 آل زیار در گرگان و طبرستان كه هیچ گاه چنان كه باید به تصریف حكام عرب در نیامده بود حكومتی مستقل بر قرار ساختند و رفته رفته بلاد مجاور بغداد از قبیل حلب و موصل و دیار بكر نیز از دست خلفا بیرون رفت، و خلاصه سخن آنكه مملكت وسیع اسلامی به ممالك عدیده انقسام و حوزه ی اقتدار خلیفه به بغداد و توابع آن انحصار یافت.
حوادث و وقایعی كه گفته شد در اوضاع علمی و ادبی ممكلت اسلامی تأثیری ناگوار نمود، و چراغ فضل و دانش را تا مدتی ضعیف و كم نور و بلكه خاموش و روزگار فضلا و دانشمندان را تیره و تار داشت، زیرا خلفای عباسی چنان ضعیف و زبون و به خود گرفتار بودند كه حال و مال و مجال این كه به علم و ادب یا علما و ادبا بپردازند نداشتند، امرا و رجال دولت بغداد را نیز كه اغلب از تركها و خواجه سرایان و غلامان حبشی و رومی بودند، با دانش و فرهنگ سر و كاری نبود، ملوك و امراء ولایات مستقل نیز به تحكیم بنیاد امارات و حكومت و زد و خورد با رقبا و مخالفان خود اشتغال داشتند، و از این روی فضل و دانش، كه مهمترین شرط رونق و رواج آن آسایش عباد و ایمنی بلاد و تشویق پادشاهان و بزرگان است، از رونق و رواج افتاد و دانشمندان و سخنوران بی مشوق و مربی ماندند، و در نتیجه رغبت و همت مردم در كسب علوم و آداب سستی گرفت، و عده ی فضلا و شعرا و فلاسفه و علما روی به نقصان نهاد، و ما در زمانه از بر آوردن و پروردن نوابغ فضل و ادب عقیم ماند.
اوضاع و احوالی كه شرح داده شد در افكار و احساسات مردم و بالتبع در آثار ادبی تأثیری نمایان و محسوس كرد كه
خلاصه ی آن به قرار ذیل است:
شعر در عصر فتوت
فنون و ابواب شعر برحال سابق باقی ماند، جز این كه شعرا به شكایت از روزگار (مضمونی كه در اشعار عصر نهضت به ندرت دیده می شود) زبان گشودند، و باب بث الشكوی را بر ابواب شعر افزودند. شعرای این عصر كه عده آنها انگشت شمار است در سخن پردازی مقلد و پیرو سابقین بودند، جز این كه به تصنع تمایل و توجهی مخصوص داشتند و مضامین شعری را كه اغلب از متقدمین گرفته می شد برای این كه تازه و بدیع نماید به فنون بدیع می آراستند. و در این عصر بود كه ابن المعتز (296) و قدامة بن جعفر (310) به تعداد صنایع بدیعیه اقدام و در حقیقت علم بدیع را وضع كردند.به واسطه ی نضج و كمالی كه افكار فلسفی در این عصر یافته بود آوردن مضامین فلسفی در شعر معمول گردید و بعضی از شعرا سخن خود را بدین گونه معانی لفظی خاص بخشیدند. شعرای مهم این عهد در درجه ی اول ابن الرومی (283) و بحتری (284) و ابن المعتز (296) و در درجه ی دوم بسامی
(302) و خبزارزی (317) و ابن العلاف (318) می باشند. بحتری كه از استادان شعر این عصر است در نظم سخن مقلد ابوتمام و طفیل معانی و افكار او بود. و ابوتمام از مخضرمین عهد نهضت و فترت ولی ظهور و تربیت وی در عصر سابق بوده است و از این روی از شعرای آن عهد محسوب می شود.
نثر در عصر مزبور
و اما نثر در این عصر صورتی دیگر به خود گرفت. نثر خطابی كه در زمان های سابق یكی از وسائل تفهیم و تفهم بود، در این عصر كه لشكریان و امراء آنها عموماً عجم بودند، متروك ماند، و نثر كتابی به واسطه ی ظهور عمروبن بحر جاحظ(255) كه از نوابغ و نوادر فضل و ادب است صورتی دیگر به خود گرفت. جاحظ در كتابت ادب صاحب سبكی خاص بود، و در تألیفات خود جله ها را مقطع و كوتاه با رعایت سجع متوازن بدون قافیه می آورد، و یك معنی را به چندین عبارت مختلف و متوالی ادا می كرد. سبك جاحظ را عده ی از نویسندگان از قبیل ابن قتیبه (276) و قدامة بن جعفر (310) پسندیدند و پیروی كردند. و اما كتاب رسائل مانند شعرا را در فن خود ابتكاری ننمودند جز اینكه آنها نیز تا حدی به تصنع مایل شدند، ولی در این شیوه چندان مبالغه ننمودند و از اسلوب نویسندگان عصر سابق خارج نشدند.
گویندگان و نویسندگان این عصر بیشتر از نژاد عرب و بعضی از نژاد ایرانی و رومی بودند، و نظم و نثر این عهد ادبیاتی است كه از حیث لفظ و عبارت عربی و از حیث معنی و مضمون فارسی آمیخته به عربی و سریانی و غیره است.
منبع مقاله :
بهمنیار، احمد؛ (1383)، صاحب بن عباد (شرح احوال و آثار)، تهران: مؤسسه ی و انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}