نویسندگان:
دکتر محمدزمان رستمی
طاهره آل بویه




 

 

عمومیت علم امام

از جمله روایات اثبات کننده‌ی علم عام امام، روایاتی است که در بحار، زیارات جوامع، در کتب اربعه، بصائر الدرجات، علل الشرایع، عیون اخبار الرضا، خصال و مانند آن‌ها از کتب معتبر به صورت مشهور و مستفیض و بلکه متواتر و صحیح آمده و تصریح دارند که امام عالم به کل ماکان و مایکون و به منطق پرندگان و بهائم و علم آجال و منایا است، به تمام زبان‌ها سخن می‌گوید، از تمام غیب‌ها خبر می‌دهد، دچار سهو نمی‌گردد، در هنگامی که چشمان وی به خواب می‌رود، قلب او نمی‌خوابد، پشت سر خویش را آنگونه می‌بیند که جلوی روی خود را، و امامان اولین مخلوقات خداوندند و از نور ایشان، خلقت آسمان‌ها، زمین، دریاها، بهشت و حورالعین شکل گرفته است.
برای مثال در حدیثی آمده است که امام میان مغرب و مشرق را می‌بیند و چیزی از عالم ملکوت بر وی پوشیده نیست و برای او ستونی از نور از زمین به آسمان نصب گردیده است و آسمان‌ها و زمین در نزد او مانند کف داست اوست که ظاهر و باطن آن و خشک و تر آن را می‌شناسد و این که امام امر خداوند و روح قدسی و مقام علّی و نور آشکار و سرّ پنهان است که ذاتش فرشته‌گونه و صفاتش الهی است و به غیوب آگاه است و از عیوب مبرّا می‌باشد و قدرت‌های ظاهری او را نمی‌توان تحت اختیار در آورد و باطن او قابل درک نیست.
از جمله مؤیدات برای عمومیت و فعلیت علم امام، روایات دال بر حضور امامان در هنگام موت تمام انسان‌ها در تمام نقاط زمین در آن واحد است، به گونه‌ای که میت ایشان را می‌بیند و این امر با جهل و سهو قابل جمع نیست، بلکه از خوارق عادات است.
از جمله ی تأییدات، ادله‌‌ای هستند که در باب صلوات و توسل و استغاثه به ایشان بعد از حیات ایشان با الفاظ حضور و خطاب وارد شده‌‌اند؛ مانند: السلام علیک ایها النبی و یا السلام علیکم، و این گونه خطاب با جهل و سهو ناسازگار نیست.
از جمله ادله، افزون بر کتب اربعه، اجماع علمای امامیه است.

علم به ما کان و ما یکون

سیف تمار می‌گوید: با جمعی از شیعیان در کنار حجرالاسود در خدمت امام صادق (علیه‌السلام) بودیم. آن حضرت فرمود: جاسوسی بر ما است، اما ما کسی را ندیدیم و گفتیم جاسوسی بر ما نیست. حضرت فرمود: سوگند به پروردگار کعبه همین است که می‌گویم، اگر من همراه موسی و خضر بودم به آن‌ها می‌گفتم که من از آن دو عالم‌‌ترم، زیرا به موسی (علیه السلام) و خضر (علیه السلام) علم به مسائل و حوادث گذشته داده شده بود و به آن‌ها علم به مسائل و حوادث حال و آینده و آن چه تا قیام ساعت خواهد بود داده نشده بود و ما این علم را از رسول خدا ارث بردیم. (1)
مجلسی می‌نویسد: مقصود امام از این که علم به مسائل و حوادث حال به آن‌ها داده نشد، همه آن علوم است نه برخی از آن‌ها، زیرا داستان غلامی که خضر سر او را برید علم به آینده بود و یا ممکن است که مقصود امام، علم متعلق به چیزهایی است که بعد موجود شوند و حال آن که آن کودک موجود بود.
امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: به خدا قسم من به آن چه در آسمان‌ها و زمین است و آن چه در بهشت و دوزخ است آگاهم و به ماکان و مایکون علم دارم و همه این علوم را از کتاب خدا فرا گرفتم، خداوند درباره قرآن می‌فرماید: «تِبیاناً لِکُلِّ شَیءٍ» (2).
از امام موسی (علیه السلام) نقل می‌شود که فرمود: دانش ما از سه وجه است: گذشته، آینده، و آن چه پدید می‌شود: اما گذشته برای ما تفسیر شده و آینده نوشته شده است و هر آن چه حادث می‌گردد گاهی در دل افتد و گاهی در گوش اثر کند.
مجلسی در شرح حدیث می‌نویسد: تفسیر امور گذشته برای ائمه از سوی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است و امور آینده در جامعه و مصحف فاطمه (علیها السلام) و دیگر مدارک نوشته شده است. احکام دین را ممکن است در قسم اول وارد کرد و ممکن است در قسم دوم و ممکن است تقسیم شود و اما علوم تازه و حادث، آن چیزهای است که در معرض بداء بوده و از طرف خدا قطعیت یافته و یا علوم و معارف ربانی است و یا تفصیل کلیات و یا اعم از همه آن‌ها است که به وسیله الهام از طرف خدا و بی‌واسطه فرشته و یا به وسیله حدیث فرشته است و این دو قسم، مخصوص ائمه است، ولی قسم اول را بعضی خواص صحابه چون سلمان و ابی‌ذر از پیامبر یاد گرفته بودند. (3)
مفضل بن عمر به ابوالحسن (علیه السلام) عرض کرد از امام صادق (علیه السلام) برای ما روایت شده است که فرمود: علم ما راجع به گذشته است و یا ثبت شده است و یا انداختن در دل و اثر کردن در گوش است. امام (علیه السلام) فرمود: علم به گذشته یعنی آن چه در امور پیشین می‌دانیم و علم ثبت شده یعنی آن چه بیاید و اما علمی که در دل می‌‌افتد الهام است و آن چه گوش می‌شنود از سوی فرشته است.
مفضل پرسید: چگونه فهمیده می‌شود که آن، ملک است و شیطان نیست، در صورتی که شخص گوینده دیده نشود؟ امام (علیه السلام) فرمود: اگر از فرشته باشد در دل آرامش ایجاد می‌شود و اگر از شیطان باشد هراس می‌آورد، علاوه بر این که شیطان پیرامون صاحب امر امامت نگردد. (4)

علم به علوم ملائکه و انبیا و رسل

سماعه از امام صادق (علیه السلام) روایت می‌کند: به راستی برای خداوند دو علم است، یکی علمی که فرشته‌ها و پیامبران و رسولان را بر آن مطلع کرده و ما همه آن را می‌دانیم و دوم علمی است که ویژه خود ساخته و چون نسبت به دان برای وی بدا رخ دهد ما را مطلع سازد و بر ائمه پیش از ما عرضه شود.
ضریس از امام باقر (علیه السلام) روایت می‌کند: به راستی خداوند را دو علم است، علمی که اعطا می‌کند و علمی که مخصوص خود نگاه می‌دارد، اما آن علمی که اعطا می‌کند چیزی نباشد که فرشته‌ها و رسل دانسته باشند جز آن که ما هم آن را می‌دانیم و اما آن چه مخصوص خود نگاه می‌دارد علمی است که نزد خداوند در دفتر کل (ام الکتاب) است و چون از آن درآید برآید.
مجلسی می‌نویسد: ام الکتاب، لوح محفوظ است و مقصود امام از این که فرمود و چون از آن درآید برآید به این معنا است که علوم موجود در لوح محفوظ اگر از طریق نزول فرشته و انزال وحی و یا با الهام و بی‌واسطه فرشته به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) برسد و یا به جریان افتد، دیگر بدا در آن نخواهد بود برخلاف علم اول که در معرض بدا است. (5)
هشام بن حکم می‌گوید: همراه فردی نصرانی به نام بریه خدمت امام صادق (علیه السلام) می‌رفتیم که به ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) برخوردیم، ابوالحسن (علیه السلام) به بریه فرمود: ای بریه، کتاب مذهبی خود را چطور می‌دانی؟ بریه گفت: من بدان عالم هستم، حضرت فرمود: آن را خوب می‌فهمی؟ گفت بسیار خوب می‌فهمم، هشام گوید: ابوالحسن آغاز کرد به خواندن انجیل، بریه گفت: من پنجاه سال است که تو یا مانند تو را می‌جستم، و آنگاه ایمان آورد، سپس هشام و بریه خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیدند و هشام گفت‌و‌گوی میان ابوالحسن و بریه را به آن حضرت گزارش داد. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم».
بریه عرض کرد: تورات و انجیل و کتب انبیا از کجا به دست شما آمده است؟ فرمود: همه آنها از خودشان به ما ارث رسیده و چنان چه ایشان بیان می‌کردند بیان می‌کنیم. به راستی خدا در زمین خود حجتی نمی‌گذارد که از چیزی پرسش شود و گوید من نمی‌دانم. (6)

علم به ملکوت آسمان‌ها و زمین

این که خداوند ملکوت و آسمان‌ها و زمین را به ایشان ارائه کرد، چنان که بالا و پایین عرش را بر ابراهیم ارائه نمود. (7)
هیچ چیز از علوم آسمان و زمین از ائمه مکتوم نمی‌ماند، زیرا خداوند حکیم‌تر و کریم‌تر و جلیل‌تر و عظیم‌تر و عادل‌تر از آن است که به حجتی احتیاج کند و سپس از او چیزی را پنهان نماید و خداوند حجتی را در زمین قرار نمی‌دهد که اگر از چیزی از او سؤال کنند و بگوید نمی‌دانم. (8)
علم امام آنچه در آسمان‌ها و زمین است و آن چه در بهشت و دوزخ است و آن چه تا روز قیامت اتفاق افتاده و خواهد افتاد را در بر می‌گیرد. (9)
آیه شریفه «وَكَذَلِكَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِیَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ» (10) به ظاهرش می‌فهماند که نشان دادن ملکوت به ابراهیم مقدمه بوده برای این که نعمت یقین را بر او افاضه فرماید، پس معلوم می‌شود یقین هیچ وقت از مشاهده ملکوت جدا نیست، همچنان که از ظاهر آیه «كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ» (11) معلوم می‌شود یقین از مشاهده جحیم جدا نیست و به تعبیر دیگر از مشاهده آخرت جدا نیست.
سخن کوتاه این که امام باید کسی باشد که دارای یقین بوده و عالم ملکوت برایش مکشوف باشد، اما ملکوت عبارت است از باطن این عالم و با در نظر گرفتن این حقیقت که امر هدایت با ایشان است: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا» (12) و آن چه امر هدایت متعلق بدان می‌شود، عبارت است از دل‌ها و اعمال و حقیقت آن‌ها پیش رویش حاضر است و از او غایب نیست، و معلوم است که دل‌ها و اعمال نیز مانند دیگر موجودات دارای دو ناحیه است، ظاهر و باطن، و چون باطن دل‌ها و اعمال برای امام حاضر است، به ناچار امام به تمام اعمال بندگان چه خیرش و چه شرش آگاه است، گویی هر کس هر چه می‌کند در پیش روی امام می‌کند. (13)
آیه شریفه «یَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» (14) این را می‌فهماند که حضور امام در تمام ادوار و اعصار لازم است و این نکته از کلمه «کل اناس» استفاده می‌شود که در هر دوره و هر جا که انسان‌هایی باشند امامی نیز هست. (15)
آیه شریفه « إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ * فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَیْءٍ» و هم‌چنین آیه «وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ» (17) و مانند آن دلالت دارند که این وجودی که برای موجودات است دارای دو وجه است: یکی آن وجه به طرف دنیا دارد و یکی آن وجه که به طرف خدای سبحان دارد. حکم آن وجهی که به طرف دنیا دارد این است که به تدریج از قوه به فعل و از عدم به وجود در آید و از نقص به کمال برسد و وجهی که به خدای سبحان دارد این است که امری غیر تدریجی است، به طوری که هر چه دارد را در همان اولین مرحله ظهورش دارا می‌شود و هیچ قوه‌ای که به طرف فعلیت سوقش دهد در آن نیست... به بیان دیگر، این عالم از لحاظ وجهی که به خدا دارد در نزد خدای سبحان یک وجود جمعی دارد و در آن وجه، هیچ فردی از افراد دیگر غایب نبوده و افراد از خدا و خداوند هم از افراد غایب نیست، چون معقول نیست فعل از فاعل و صنع از صانع خود غایب شود، و این همان حقیقتی است که خداوند از آن به ملکوت تعبیر کرده و می‌فرماید: «وَكَذَلِكَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِیَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ» (18) و آیه شریفه «كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ» (19) نیز بدان اشاره دارد. (20)
نکته دیگر آن که آیه شریفه دلالت می‌کند بر این که ابراهیم (علیه السلام) درخواست کرده بود که خدا کیفیت احیا و زنده کردن را به او نشان دهد، نه اصل احیا را و حاصل این که سؤال از سبب و کیفیت تأثیر سبب است، و این به عبارتی همان است که خدای سبحان آن را ملکوت اشیا خوانده و می‌فرماید: «فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَیْءٍ » (21) و علامه در ادامه می‌فرماید... از آن چه گذشت روشن شد که قرآن کریم تقوا را شرط در تفکر و تذکر و تعقل دانسته و برای رسیدن به استقامت فکر و اصابت علم و رهایی آن از شوائب اوهام حیوانی و القائات شیطانی لازم نموده که علم هم‌دوش عمل باشد.... یک حقیقت دیگر قرآنی این است که داخل شدن انسان در تحت ولایت الهی و تقربش به ساحت قدس و کبریایی خدای تعالی، انسان را به آگاهی‌هایی موفق می‌کند که با منطق و فلسفه نمی‌توان به دست آورد و دری به روی انسان از ملکوت آسمان‌ها و زمین باز می‌کند که از آن در، حقایقی را می‌بیند که دیگران نمی‌توانند آن‌ها را ببینند، و آن حقایق نمونه‌هایی از آیات کبرای خدا، و انوار جبروت او است، انواری که خاموشی ندارد.
امام صادق (علیه السلام) فرموده است: اگر نبود که شیطان‌ها پیرامون دل‌های بنی آدم دور می‌زنند، هر آینه انسان‌ها می‌توانستند ملکوت آسمان‌ها و زمین را ببینند و از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده‌اند که فرمود: اگر زیاده روی شما انسان‌ها در سخن گفتن نبود، و اگر پریشانی و آشفتگی دل‌هاتان نبود، هر آینه شما هم می‌دیدید آن چه را که من می بینم، و می‌شنیدید آن چه را که من می‌شنوم. خدای تعالی هم فرموده است: جهاد در راه خدا این راه‌ها را می‌گشاید: «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا» (22) و مقام یقین که درهای اسرار را بر انسان می‌گشاید: «لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ» (23) تنها از طریق عبادت میسر می شود: «وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى یَأْتِیَكَ الْیَقِینُ» (24) و (25)

علم به اسم اعظم

امام باقر (علیه السلام) می‌فرماید: به راستی اسم اعظم (26) خدا هفتاد و سه حرف است و همانا یک حرف از آن را آصف داشت و آن را به زبان آورد و زمین میان او (در فلسطین) و میان تخت بلقیس (در یمن) تا شد و به هم در نوردید تا آن تخت به دستش رسید و سپس زمین به حال خود برگشت. این کار در کمتر از چشم به هم زدنی انجام شد. هفتاد و دو حرف از اسم اعظم نزد ما است و یک حرف از آن محصوص خداست. (27)

علم به تمام زبان‌ها و زبان پرندگان

ایشان به تمام زبان‌ها آگاه بودند. (28) و به زبان پرندگان سخن می‌گفتند، چنان که قرآن از زبان داوود (علیه اسلام) می‌فرماید:«علِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ وَأُوتِینَا مِن كُلِّ شَیْءٍ». (29) و (30)
در حدیث آمده است که گنجشگی مضطرب و صیحه زنان نزد امام آمده و عرض کرد ماری داخل لانه‌ی او شده و قصد دارد جوجه او را ببلعد، امام فردی را فرستاد تا مار را بکشد (31) و شتری گریه کنان نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و عرض کرد که از شیر او فرزندانشان را بزرگ کرده‌اند و از او کار بسیار کشیده‌اند و حال قصد دارند او را نحر کنند. (32) مانند این روایات دلالت دارند که حیوانات، امامان و پیامبران را می‌شناخته‌اند و با ایشان مکالمه می‌نمودند.
صفار از امام حسن (علیه السلام) نقل می‌کند که خداوند به غیر از این خورشید خورشیدهای بسیار دیگری آفریده که فاصله‌ی میان آن‌ها بسیار زیاد است و غیر از این ماه، ماه‌های دیگری آفریده که فاصله میان آن‌ها فاصله بسیار زیاد است و در هر یک شهرهایی و در هر شهر زبانی است و هیچ لغتی نیست مگر آن که امام آن را می‌داند و ما حجت خدا در همه‌ی این مکان‌هاییم. (33)
علامه طباطبائی می‌فرماید: منطق طیر عبارت است از هر طریقی که مرغ‌ها به آن طریق مقاصد خود را با هم مبادله می‌کنند؛ مثلاً هنگامی که می خواهند بر یکدیگر غلبه کنند به گونه‌ای، و هنگام ترس طوری، و هنگام التماس و استغاثه به دیگران طوری دیگر، ولی به چند دلیل، مقصود از منطق طیر در آیه شریفه، معنایی دقیق‌تر و وسیع‌تر از آن است. اول این که سیاق آیه گواهی می‌دهد بر این که سلیمان (علیه السلام) از نعمتی سخن می‌گوید که مختص خودش بوده که به عنایت خاص الهی بدان دست یافته است و در فهم توده‌ی مردم نبوده است، اما منطق طیر به معنای اول را هر کسی می تواند در زندگی حیوانات دقت نموده زبان آن‌ها را بفهمد (مثلاً چه صدایی علامت خشم، چه صدایی علامت رضا، چه صدایی علامت گرسنگی و چه صدایی علامت تشنگی است). دوم این که سخنان هدهد، متضمن معارف عالیه‌ای است که در وصع صداهای هدهد نیست، چون صداهایی که این حیوان در احوال مختلف از خود سر می‌دهد انگشت شمار است و این چند صدا نمی‌تواند به این معارف دلالت کند.
در کلام این حیوان، ذکر خدای سبحان و وحدانیّت و قدرت و علم او و نیز ذکر شیطان و هدایت و ضلالت و مطالبی دیگر آمده و از معارف بشری نیز مطالب بسیاری چون پادشاه سبا و تخت او و این که آن پادشاه زن بود و قوم او که برای آفتاب سجده می‌کردند، آمده و سلیمان (علیه السلام) نیز مطالبی به هدهد فرموده، از جمله این که به او دستور داده به سبا برود و نامه او را ببرد و در آن جا نزد ایشان بیندازد و بعد بنشیند و ببیند چه می‌گویند و چه می‌کنند و بی‌تردید آگاهی به این همه مطالب عمیق و معارف بسیار، منوط به داشتن هزاران هزار معلومات دیگر است که چند صدای ساده هدهد نمی‌تواند آن معانی را برساند. (34)


پی‌نوشت‌ها:

1.کلینی، اصول کافی، ج1، ص 261.
2.همان.
3.همان، ج 2، ص 14.
4.همان.
5.همان، ج 1، ص 491.
6.همان، ص 438.
7.صفار، بصائر الدرجات، ج 2، ص 126.
8.همان، ج 3، ص 144.
9.همان، ص 147.
10.انعام، آیه 75.
11.تکاثر، آیات 5 - 6.
12.انبیاء، آیه 73.
13.طباطبایی، ترجمه‌ی المیزان، ج 1، ص 413.
14.اسراء، آیه 71.
15.طباطبائی، ترجمه‌ی المیزان، ج 1، ص 529.
16.یس، آیه 83.
17.قمر، آیه 50.
18.انعام، آیه 75.
19.تکاثر، آیات 5 - 7.
20.طباطبائی، ترجمه المیزان، ج 8، ص 417.
21.یس، آیه 83.
22.عنکبوت، آیه 69.
23.تکاثر، آیات 5 - 7.
24.حجر، آیه 99.
25.طباطبائی، ترجمه المیزان، ج 5، ص 424.
26.آن اسمی که وقتی خدا با آن خوانده شود اجابت می‌کند.
27.کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 445.
28.صفار، بصائر، ج 7، ص 353.
29.نمل، آیه 16.
30.صفار، بصائر الدرجات، ص 361.
31.همان، ص 361.
32.همان، ص 367.
33.همان، ج 10، ص 510.
34.طباطبائی، ترجمه المیزان، ج 15، ص 497 - 500.

منبع مقاله:
رستمی، محمدزمان و آل بویه، طاهره، (1390)، علم امام (با رویکرد قرآنی، روایی، عرفانی، فلسفی و کلامی)، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیّه قم)، چاپ دوم