نویسنده: دکتر سیدمحمد ترابی




 

امیر خسروبن محمود دهلوی عارف نام‌آور پارسی‌گوی هندوستان در قرن هفتم و هشتم هجری است. پدرش سیف الدّین محمود از امیران قبیله‌ی لاچین، از ترکان ختایی ماوراءَالنهر ساکن شهر کَش بود و به همین سبب به «امیر لاچین» شهرت داشت. امیر خسرو به سال 651 هجری در قصبه‌ی مؤمن‌آباد (= پتیالی) دهلی زاده شد. درباره‌ی میلاد امیرخسرو داستان‌های خارق العاده نقل شده است. در کودکی یا در دوران بلوغ به همراه دو برادرش به شرف دستبوس شیخ نظام الدّین اولیاء (م 725 هـ) از بزرگان مشایخ چَشتیه نایل گشت و گویی این شیخ بزرگ چَشتیه مشوق امیرخسرو در ساختن شعرهای «عشق انگیز و زلف و خال‌آمیز» و به طرز «صفاهانیان» بوده است. ظاهراً امیرخسرو در خدمت همین پیر با خواجه حسن دهلوی شاعر معروف و ضیاء الدّین بَرَنی مؤلف تاریخ فیروزشاهی آشنایی یافت. خسرو در جوانی از تحصیل بسیاری از دانش‌های متداول زمان فارغ شد و چون به حد رشد رسید به دربار غیاثّ الدّین بَلبَن (644 - 686 هـ) راه جست و سپس در خدمت پسر بزرگ او یعنی ملک محمد قاآن حاکم مولتان به آن‌جا رفت، تا در سال 684 که ملک محمد در جنگ با مغولان کشته شد، امیرخسرو و خواجه حسن دهلوی در معرکه به اسارت مغول افتادند اما پس از دو سال رهایی یافتند و به دهلی بازگشتند. پس از فوت غیاث الدّین بَلَبَن در سال 686، خسرو ملازم درگاه مُعزالدّین کیقباد (686 - 689 هـ) و سپس مقرب درگاه جلال‌الدین فیروزشاه خلجی (689-695 هـ) شد و مانند پدر و برادر خود در زمره‌ی امیران درآمد و به «امیرخسرو» اشتهار یافت. وی از این پس نیز در دستگاه سلاطین دهلی بود تا دور سلطنت به تُغلُق شاهیه رسید. غیاث الدّین تُغلُق شاه (720 - 725) که تُغلُق نامه‌ی امیرخسرو به نام اوست بر مرتبت امیر افزود و امیر در سفر تُغلُق‌شاه به بنگاله همراه او بود و در بازگشت از آن دیار به سال 725 هجری، چون در راه شنید که مرادش شیخ نظام الدّین اولیاء درگذشته است، ترک خدمت گفت و به دهلی شتافت و مجاور قبر مرشد خویش گردید و هر چه داشت به بی نوایان بخشید و بعد از شش ماه در ذیقعده‌ی سال 725 هجری بدرود حیات گفت و در جوار نظام اولیاء به خاک سپرده شد. امیرخسرو با آن که زندگی خویش را در خدمت شاهان می‌گذراند از مصاحبت شیخ و پیشوای اعتقادی خود نظام الدّین غافل نبود، چندان که محرم اسرار وی شد و کتاب‌های خود را پس از اتمام به نظر شیخ می‌رسانید و درباره‌ی این ارادت و نزدیکی وی به شیخ در تذکره‌ها و ترجمه‌ها حکایت‌ها آمده است. (1) امیر خسرو علاوه بر اطلاعات وسیع از زبان‌های فارسی و ترکی و عربی و ادبیات این هر سه زبان، به زبان هندی و ادب آن نیز آشنایی داشت. در نظم و نثر هر دو استاد و در موسیقی هندی و ایرانی ماهر و توانا بود. به او آوازی خوش نسبت داده‌اند و گفته‌اند سیزده پرده و نغمه ابداع کرده است. وی یکی از پرکارترین شاعران پارسی‌گوی است. دیوان خسرو شامل انواع مختلف شعر غیر از مثنوی‌های اوست که شاعر خود در پنج دفتر پنج گنج مرتب ساخته و آن را به نام‌های «تُحفَة الصِّغَر»، «وسط الحیات»، «غُرَّة الکمال»، «بقیّة نَقیّه» و «نهایة الکمال» نامیده است.
مثنوی‌های هشت‌گانه‌ی وی که به ثمانیه‌ی خسرویه نیز مشهور است و بخشی از آن‌ها در نظیره‌گویی بر نظامی سروده شده است به علاوه‌ی دو مثنوی دیگر عبارت است از:
1. منظومه‌ی دُوَل رانی خضرخان به بحر هزج مسدس مقصور یا محذوف در داستان عشق خضرخان پسر علاء الدّین محمدشاه خَلَجی با «دیول دی» دختر راجه‌ی گجرات مشتمل بر 4519 بیت.
2. تاج الفتوح. منظومه‌ای است مربوط به سال اول جلوس جلال الدّین فیروزشاه، به بحر هزج مثمن مقصور یا محذوف.
3. نه سپهر، منظومه‌ای است بر نه باب و هر باب در بحری مستقل که امیر خسرو به سال 718 آن را به نام قطب الدّین مبارک شاه خَلَجی ساخته است.
4. تُغلُق‌نامه، در ذکر احوال غیاث الدّین تُغلُق شاه سردودمان شاهان تُغلُقیه‌ی دهلی.
5. مطلع الانوار، به بحر سریع در جواب مخزن الاسرار نظامی در 3310 بیت و در موضوع توحید و تحقیق و تهذیب و تربیت که در سال 698 سروده شد.
6. شیرین و خسرو به بحر هزج مثمن مقصور یا محذوف که شاعر به تقلید از خسرو شیرین نظامی و در موضوع همان منظومه و مشتمل بر 4124 بیت در رجب سال 698 به انجام رسانید.
7. مجنون و لیلی، به تقلید از لیلی و مجنون نظامی و مشتمل بر 2660 بیت که آن را نیز در سال 698 سرود.
8. آیینه‌ی اسکندری در جواب اسکندرنامه‌ی نظامی به بحر متقارب مثمن مقصور یا محذوف در 4450 بیت که به سال 699 به انجام رسید.
9. هشت بهشت در جواب هفت پیکر نظامی در موضوع عشق بهرام گور با دلارام. این منظومه را امیر خسرو در 3352 بیت و به سال 701 سرود.
10. قِران سعدین، مثنوی است به بحر سریع در موضوع مناسبات و مراسلات معزالدّین کیقباد پسر بغراخان با پدر خود که امیر خسرو آن را در 36 سالگی خود و در مدتی کوتاه به نظم آورد ولی مهارت و قدرت او در شاعری در این منظومه مشهود است.
امیر خسرو گذشته از دیوان و مثنوی‌های یاد شده مجموعه‌ی شعری به نام جواهر خسروی دارد مشتمل بر موضوع‌های مختلف که بیش‌تر تفننی است و شرح آن‌ها چنین است:
«نصاب بدایع العجایب» - «گهریال» امیر خسرو که منظومه‌ی کوتاهی است در حساب انگشتان؛ مثنوی «شهر آشوب» مرکب از 67 رباعی؛ «خالق باری» که نصابی است برای زبان هندی و به چندین بحر است؛ «چیستان» مرکب از قطعه‌هایی به هندی.
کتاب‌های نثر امیر خسرو عبارت است از خزاین الفتوح معروف به «تاریخ علایی»، در تاریخ سلطان علاء الدّین محمد خَلَجی؛ افضل الفواید متضمن ملفوظات نظام الدّین اولیاء مراد امیرخسرو؛ رسائل الاعجاز یا «اعجاز خسروی» در ذکر قواعد انشاء زبان فارسی.

امیر خسرو دهلوی بی تردید بزرگ‌ترین شاعر پارسی‌گوی هند و یکی از شاعران شیرین سخن و نیرومند فارسی است. او در غزل از سعدی و در مثنوی از نظامی و در موعظه و حکمت از سنایی و خاقانی و در قصیده از رضی الدّین نیشابوری و کمال الدّین اسماعیل پیروی کرده است. به این سبب خواننده در شعر این شاعر به سبک‌های مختلف باز می‌خورد که در عین حال به یاری طبع روان و ذوق خداداد و حدّت ذهن و به سبب این که در محیط جدیدی از ادب فارسی تربیت شده و لهجه‌ای نو و ترکیب‌هایی تازه و اندیشه‌هایی خاص نصیبش گردیده بود طبعاً تازگی‌های بسیار و مضمون‌های نوفراوان در سخن وی مشاهده می‌شود و شاعران و نویسندگان بعد از او بارها از او به استادی یاد کرده‌اند:

از نمونه‌ی شعرهای اوست:

صبحدمی رفت مسیحا به دشت *** سبزه‌ی صحرا به دمش زنده گشت
بی خردی در رخ آن گنج راز *** کرد به دشنام زبان را دراز
هر چه که گفت او سخن ناصواب *** زین طرفش بود به رحمت جواب
او به خصومت همه نفرین فزود *** وین به لطافت همه تحسین نمود
گر چه زد او خنجر پهلو گزای *** بود ز عیسی نفس جان فزای
گفت رفیقی که نگونیت چیست ؟ *** پیش زبون گیر زبونیت چیست؟
زو چو به رویت ستم افزون بود *** تو سخن از لطف کنی چون بود ؟
گفت مسیح از دم روح اللّهی *** کای ز دمم جان تو بی آگهی
هر کس از آن سکه که در کانِ اوست *** آن به در آرد که به دَکّان اوست
او خُم سرکه است کجا می‌دَهد *** و آن که نبات است بَدَل کی دهد
من نشوم چون ز وی افروخته *** او شود از من ادب آموخته
من که ز دم مایه دِه جان شدم *** این صفتم داد خدا زآن شدم
خلق نکو بادِ مسیحا بود *** پاسخ بد مرگ مفاجا بود
خسرو اگر خوش دمی از همدمان *** رو که تویی عیسی آخر زمان
(از مطلع الانوار)
نه مرا خواب به چشم و نه مرا دل در دست *** چشم و دل هر دو به رخسار تو آشفته و مست
پرده بدرید، کس این راز نخواهد پوشید *** غنچه بشکافت سرش باز نخواهد پیوست
ای که از سحر دو چشم تو پری بسته شود *** آدمی نیست که چشم از تو تواند بربست
تا به گلزار جهان سرو بلندت برخاست *** هر نهالی که نشاندند به بستان بنشست
بهر خون‌ریز مرا دست چه مالی چندین *** خون من به که بریزی و بمالی بر دست
هر که جان در ره جانان ندهد مرده بود *** مرده هم بدهد اگر در تن او جانی هست
چشم خسرو نتوان بست که در خواب مبین *** منع هندو نتوان کرد که صورت مپرست
(از عزة الکمال)
جان ز تن بردی و در جانی هنوز *** دردها دادی و درمانی هنوز
آشکارا سینه‌ام بشکافتی *** همچنان در سینه پنهانی هنوز
ملک دل کردی خراب از تیغ کین *** واندرین ویرانه سلطانی هنوز
هر دو عالم قیمت خود گفته‌ای *** نرخ بالا کن که ارزانی هنوز
من ز گریه چون نمک بگداختم *** تو ز خنده شکّرستانی هنوز
جان ز بند کالبد آزاد گشت *** دل به گیسوی تو زندانی هنوز
پیری و شاهدپرستی ناخوش است *** خسروا تا کی پریشانی هنوز
(از بقیه‌ی نقیه)
ای باد که از کوی وفا می‌آیی *** آلوده به بوی آشنا می‌آیی
زآن گونه که نغز و جانفزا می‌آیی *** من می‌دانم که از کجا می‌آیی
من بودم دوش و آن بت بنده نواز *** از من همه لابه بود و از وی همه ناز
شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید *** شب را چه گنه قصه‌ی ما بود دراز
دل در شکن زلف دوتای تو بماند *** جان نیز چو ذره در هوای تو بماند
هر کس سر خود گرفت و رفت از کویت *** الا سر من که زیر پای تو بماند

پی‌نوشت‌:

1. رجوع شود به سیرالاولیاء، ص. 300 به بعد و تاریخ فرشته، ج .2، ص. 756.

منبع مقاله :
ترابی، سیّدمحمد؛ (1392)، نگاهی به تاریخ و ادبیات ایران (جلد اول) (از روزگار پیش از اسلام تا پایان قرن هشتم)، تهران، انتشارات ققنوس، چاپ اول