نویسنده: دکتر سیدمحمد ترابی




 

امین الدّین محمدبن زین الدّین علی بلیانی کازرونی معروف به «امین بَلیانی» از عارفان مشهور و شاعران قرن هفتم و هشتم هجری است. علت اشتهار او به «بَلیانی» انتساب او و خاندانش به «بَلیان» از توابع کازرون است. وی امام طریقت و پیشوای صوفیانی بود که حلقه‌ی ارادت شیخ ابواسحاق کازرونی را بر گوشِ دل داشتند و فرقه‌ی او را «مرشدیه» و «کازرونیه» یا «مرشدیه‌ی کازرونیه» و پیروان این سلسله را «مرشدی» می‌خواندند. خاندان بَلیانی از بازماندگان شیخ ابوعلی دقّاق نیشابوری صوفی مشهور بود و غالب افراد آن از پیشوایان این سلسله شمرده می‌شدند. عده‌ای از بزرگان عرفان و ادب چون خواجو و حافظ بدو انتما و اِقتفا جستند. تربیت امین الدّوله زیر دست پدر و علی‌الخصوص عَمش شیخ اوحدالدّین عبدالله، شیخ صوفیان کازرونیه، انجام گرفت و با آن که در سال وفات اوحدالدّین عبدالله، برادرش زین الدّین علی در قید حیات بود امین الدّین به وصیت عَمش به جای او سمت ارشاد آن سلسله را یافت. ایمن الدّین به سیرت همه‌ی اهل طریقت کازرونیه در پیروی از سرسلسله‌ی مرشدیه یعنی ابواسحاق کازرونی مبالغه داشت و در شعرهای خود قصیده‌های عربی و فارسی در منقبت او ترتیب داد و در بعضی از آن‌ها نام شیخ ابواسحاق را به تصریح آورد و گویا همین تکرار نام سبب شده است تا بِلوشه در فهرست نسخ خطی فارسی کتابخانه‌ی ملی پاریس (ج. 3، ص. 129 - 130) به غلط بپندارد که «شیخ مرشد» و «شیخ ابواسحاق» دو تن از معاصران امین الدّین و ممدوحان هم زمان وی بوده‌اند.
احمد بن ابی الخیر زرکوب شیرازی مؤلف شیرازنامه معاصر و مرید امین الدّین، علاوه بر تَبجِیل از امین الدّین در شیرازنامه‌ی خود، کتابی در لطایف سخنان و شعرهایی که از او می‌شنید جمع آورده بود.

دیگر معاصر امین الدّین مرید صادق وی محمود بن عثمان مؤلف فردوس المرشدیه فی اسرار الصّمدیه در سیرت شیخ مرشد ابواسحق کازرونی است که کتاب جامع و بزرگ در شرح مقام‌های او به نام جواهر الامینیه نوشت و خود تلخیصی از آن تهیه کرد و آن را مفتاح الهدایه و مصباح العنایه نامید و گویا نسخه‌ای از آن در کتابخانه‌ی اسعد افندی ترکیه موجود است. از این کتاب، بنا بر گفته‌ی فریتز مایر، مصحّح فردوس المرشدیه، برمی‌آید که شیخ امین الدّین کتابی داشته است به نام بدایة الذّاکرین. از دیگر مریدان و معاصران امین الدّین، خواجوی کرمانی و عُبید زاکانی و خواجه‌ی شیراز، حافظ بوده‌اند. امین الدّین از 683 تا 745 که سال درگذشت اوست در کازرون پیشوای پیروان ابواسحاق کازرونی بود و به نام «شیخ مرشد» بناهایی چون سقایه (= حوض) و مسجد و دارالشفا و دارالعابدین و غیره برافراشت و آثار بسیار در کازرون برآورد. (1) خانقاه عُلیا که محل تعلیم شیخ امین الدّین بود د رسال 710 هـ در دامن کوهستان شمالی کازرون ساخته شد و آخرهای عمر امین الدّین در آن جا گذشت و گور امین بَلیانی هم در آن جاست.

شیخ امین الدّین گذشته از مقام معنوی بلندی که داشت و نیز علاوه بر عُلُوّ مرتبه در دانش‌های شرعی و در تصوف و عرفان، در سلک شاعران عهد خویش نیز منسلک بوده است. در تذکره‌ها در ذکر احوالش به نهایت اختصار اکتفا کرده‌اند در حالی که او از شاعران صاحب دیوان عهد خویش بوده و از دیوانش به ندرت نسخه‌هایی به دست می‌آید.
حاشیه‌ی صحیفه‌های یک نسخه‌ی خطی فارسی در کتابخانه‌ی ملی پاریس (2) نزدیک به سه هزار بیت مشتمل بر قصیده‌ها و غزل‌های عربی و فارسی و مُلَمَّع و ترجیع و تربیع و مثنوی و رباعی از امین الدّین دارد. از این شعرها قصیده‌های فارسی آن متوسط و گاه نازل است و موضوع آن‌ها زهد و توحید و ذکر حقیقت‌های عرفانی است. اما غزل‌های او غالباً مطبوع و روان و دارای افکار بلند و رمزها و اشارت‌های دلپذیر عرفانی و معنی‌های دل انگیز و در همه حال شور و حالی از آن‌ها مشهود است.
از شعرهای اوست:

از عشق نام هست ولی کس نشان ندید *** سیمرغ عشق در دو جهان آشیان ندید
سیاح عشق بس که بپیمود شرق و غرب *** در هیچ گوشه‌ای اثر کاروان ندید
جان از برای چینه‌ی شهباز عشق جست *** یک دانه طعمه در همه آفاق آن ندید
سرگشتگان وادی عشق اندر این طلب *** جان داده‌اند و کس اثری زآن عیان ندید
چرخ کبودپوش هم از شور و شر عشق *** صد قرن گشت گرد خود و زو نشان ندید
ز آوارگان بادیه‌ی عشق از انتظار *** دل‌ها کباب گشت و یکی کام جان ندید
در عالم وجود و عدم شهسوار دل *** عمری به سر دوید و کنار و کران ندید
از عشق اگر چه دل نه مراد و نه کام دید *** جان ز تیغ عشق خلاص و امان ندید
انوار کاینات ز عشق است و‌ای عجب *** کز غایت ظهور کس آن را نهان (3) ندید
دل خواست تا به حیله بدوزد قبای عشق *** سوزن شکست و پا و سر و ریسمان ندید
دردا کزین حدیث دل شوربخت ما *** جز جور بی کرانه‌ی دور زمان ندید
شب یلدای هجران کی شود روز *** به فریادم از این بخت جگرسوز
فغان از هندوی زلفش که پوشید *** ز ما آن روی چون ماه دل افروز
دو چشم جادویش از بهر جانم *** همی سازند ناوک‌های دلدوز
از آن رخسار خوب و زلف تاریک *** نموداریست در عالم شب و روز
بیا‌ ای مطرب و ساقی که ما را *** به یاد وصل او عید است و نوروز
بیا ‌ای زاهد خشک ار خلاصی *** همی خواهی ز قلاشان درآموز
از این سرجوش اگر جامی کنی نوش *** ز هی فرخنده فال و بخت فیروز
تا نقش عشق بر ورز جان نبشته‌ایم *** در صحن سینه تخم بلا یتو کشته‌ایم
از خاکدان تن به گلستان جان پاک *** بی زحمت وجود و عدم بازگشته‌ایم
تریاق نفی و شربت اثبات خورده‌ایم *** وز دامگاه عالم و آدم گذشته‌ایم
نه نکته‌ای ز وحدت و توحید خوانده‌‌ایم *** نه کاربند کفر و نه در دین فرشته‌ایم
بشکسته‌ایم شیشه‌ی طامات و قیل و قال *** فرش فنا و نطع بقا در نوشته‌ایم
در درد این حدیث جهان تنگ شد به ما *** چون چشم سوزن و شده سرگم چو رشته‌ایم
از شرح عشق زهره‌ی گفتن نداشتیم *** بر لوح جان خویش غم دل نوشته‌ایم

پی‌نوشت‌ها:

1. درباره‌ی همه این آثار رجوع شود به مقدمه‌ی فریتز مایر بر فردوس المرشدیه؛ صفحات 7 و 8.
2. به شماره‌ی supplément 816.
3. نهان: باطن، درون.

منبع مقاله :
ترابی، سیّدمحمد؛ (1392)، نگاهی به تاریخ و ادبیات ایران (جلد اول) (از روزگار پیش از اسلام تا پایان قرن هشتم)، تهران، انتشارات ققنوس، چاپ اول