نویسنده: دکتر سیدمحمد ترابی




 

عماد الدّین عربشاه یزدی از دانشمندان و شاعران قرن هشتم هجری و معاصر با شاه یحیی پسر مظفربن امیر مبارزالدّین محمد بن مظفر حاکم یزد بود و با این شاه ارتباط داشت و او و پسرانش را در مقدمه‌ی منظومه‌ی مونس العشاق خود ستوده و آن را به نام شاه یحیی کرده است. این منظومه حدود یک هزار بیت دارد و بر وزن لیلی و مجنون نظامی سروده شده و نقلی است از رساله‌ی فارسی شیخ شهاب الدّین عمر سهروردی مقتول درباره‌ی عشق و کیفیت حدوث و مرحله‌های آن به طریق رمز و اشاره که عربشاه آن را با استادی بسیار و در کلامی ممتاز و با آرایش‌های شاعرانه، و طبعاً همراه بعضی شاخ و برگ‌ها که همیشه در نقل از نثر به نظم در کار می‌آید، به نظم آورده و مقدمه‌ی نسبتاً مفصلی در حمد و ستایش خداوند و نعت رسول و منقبت یاران او وصف حال خویش و مدح شاه یحیی بر آن افزوده است. ناسخ منظومه در پایان کتابت آن از عربشاه با عنوان «المولی المرحوم عماد الدّین عربشاه» یاد کرده است. از به کار رفتن عنوان المولی و نیز از شیوه‌ی بیان عربشاه و اصطلاح‌های عرفانی که با کمال اتقان به کار برده است این حدس قوت می‌یابد که او شاعری ساده و عادی نبوده بلکه در صف بزرگان تصوف و عرفان جای داشته است. میان این عماد الدّین عربشاه و خواجه عماد الدّین برادر شیخ قطب الدّین ابراهیم از بزرگان صوفیه‌ی یزد و از معاصران شاه شجاع و شاه یحیی تشابه اسمی وجود دارد. البته صرف این تشابه اسمی کافی نیست که ما آن دو را یکی بدانیم ولی قرینه هایی هم که ما را به چنین گمانی بیفکند کم نیست.
از بیت‌های او در مونس العشاق است:

چون حکمت ایزدی چنان بود *** کآن تیر قضا که در کمان بود
از شست ازل شود روانه *** بر سمت ابد سوی نشانه
دریای قدیم جوش گیرد *** موج ابدی خروش گیرد
سازد به جواهر ملمع *** نُه سقف زُمردی مرصع
بندد به سهیل و ماه و پروین *** نُه قبه‌ی زرنگار آذین
تا صورت مرغزار گیرد *** صحنش سرچشمه سار گیرد
هر شب شود این خجسته منظر *** چون هیکل رومیان مصور
از نظم جواهر بسایط *** سازد تن و روح را وسایط
صنعش که کند به خرده کاری *** در جوف شکوفه زرنگاری
از آب لطیف و جرم اغبر *** سازد بت آفتاب پیکر
بر قطره‌ی آب سیم سیما *** تصویر کند ترنج زیبا
از گل کند آتشین حصاری *** وز گُل چو شکوفه تاجداری
تا کلّه کشید روی خوبان *** از کبر بر آفتاب تابان
کرده ز بتان ماه رخسار *** عالم همه چون بهشت ابرار
فریاد ز عاشقان بر آید *** شور و شَغَب از جهان برآید
آن فتنه شود به چشم سرمست *** وین بسته به تار زلف چون شست
آن پاره کند ز غم گریبان *** وین در فکند به چای دامان
آن در دل شب نهان بزارد *** وین وقت سحر فغان برآرد
تا گنج نهان شود هویدا *** در هیکل و صورت هیولا
از درج کرم به صنع باهر *** یک دُرّ لطیف کرد ظاهر
پس عقل نخست کرد نامش *** بخشید ز وصف مستدامش
از معرفت قدیم سیراب *** ز ادراک وجود خود جهانتاب
این آب چو شد ز تاب روشن *** و آن تاب ز عکس آب روشن
زآن آتش عشق شد جهانسوز *** زین گوهر حسن عالم افروز
زآن گوهر حُسن تازه‌تر شد *** زین آتش مهر شعله‌ور شد
زین هر دو لطیف چون خبر یافت *** امکان وجود خویش دریافت
دانست که حادثست ذاتش *** قایم نبود بدو صفاتش ...
منبع مقاله :
ترابی، سیّدمحمد؛ (1392)، نگاهی به تاریخ و ادبیات ایران (جلد اول) (از روزگار پیش از اسلام تا پایان قرن هشتم)، تهران، انتشارات ققنوس، چاپ اول