رابطه عقل و عشق تا كجا است؟(قسمت دوم)
رابطه عقل و عشق تا كجا است؟(قسمت دوم)
مشورت باعقل كردم گفتحافظ می بنوش
ساقیا می ده به قول مستشار مؤتمن
رابطه عقل و عشق تا كجا است؟ امام حسین (ع) روز عاشورا كاری عاقلانه انجام داد یا عاشقانه؟ آیا در جنگ موارد غیرقابل درك عقلی وجود داشت؟ اگر واقعا این طور است، ملاكهای این نوع پدیدهها چیست؟ چنان كه گذشت، عقل متعارف و عشق حقیقی در مراحل اولیه با یكدیگر درگیر میشوند; اما سالك در مراحل نهایی عقل متعارف راكنار میگذارد و به عقل برین میرسد . در این مرحله، عقل كاملا با عشق هماهنگ میشود . نمونه كامل این هماهنگی را در قیام حسینی میبینیم . بنابراین، مناسب مینماید در این مجال هر چند به اختصار چگونگی ارتباط عقل و عشق سالك راه یافته به كوی دوستبررسی شود .
حسن و دل به وصال هم میرسند; اما «غیر» كه همان «وهم» در قصه عقل و عشق ابن تركه و قوه واهمه از نظر فلاسفه است، با نیرنگ این دو را از هم جدا میسازد و بار دیگر دل در سرزمین فراق در بند میگردد . در این میان، نیرنگ غیر آشكار میشود; حسن از كرده خود پشیمان میشود; همتبه مدد عقل و دل میآید; این بار اندیشه جای جنگ را میگیرد; عشق عقل را به وزارت و دل را به دامادی خود برمیگزیند .
«القصه مهر عقل را از چین به شهر بدن رسانید، عشق را بر مسند وزارت نشاند و همتسپاه به قلعه هجران كشید و دل را از بند و قید برهانید و رقیب را به جای او بند نهاد و آتش غیرت بر افروخت و غیر جادو را بسوخت و از آنجا به شهر دیدار پیوست و میان حسن و دل عقد وصلتبست .»
این داستان سمبلیك و عرفانی ارتباط عقل و عشق را به خوبی بیان میدارد . دل فرزند عقل رمز و نهاد قلب است كه در قرآن با الفاظی چون «قلب» و «اولو الالباب» و در ادب فارسی به نام «صاحب دل» مورد تایید قرار گرفته است . دل طالب شناخت و شهود ذات حق تعالی است كه چشمه آب حیات جاودانی انسان است . واقعیت این است كه عقل در عین حال كه چراغ هدایت است و مسیر را روشن میكند، خطاپذیر و مانند پای چوبین سختبیتمكین است . دل كه راه اشراق و شهود و عقل قدسی است، از خطا مصون و همواره در پی محبوب و معشوق خویش است . حسن كنایه از آیات و نشانههای الاهی در درون آدمی است كه برای هدایت وی به ودیعت نهاده شدهاند . جنگ و تعقیب در جایی است كه عقل متعارف در بند وهم و استدلال است . اما دل خود را در بند جنگ نمیبیند، عاقبت تمكین میكند، راه جنگ و تفرقه در مملكتبدن به راه اندیشه منتهی میشود و عشق و عقل همراه میگردند . عقل وزیر عشق میشود و دل به وصال حسن میرسد . بدین ترتیب، عقل با عشق منافات ندارد و چون هر دو ارزش وجودی انسان و هدیه خدای تبارك و تعالی به اویند، اگر با هم همراه شوند، انسان كامل به مقصد و مقصود خود كه همان سیر الی الله و لقاء الله و دیدار یار است، نائل میآید .
بسیاری از مؤمنان و علما و عقلای زمان امام حسین (ع)، وی را از حضور در صحنه كربلا بازمیداشتند یا به او توصیه میكردند خاندان خود را در این سفر بدون بازگشت همراه نبرد . اینان عاقلانی بودند كه به فضائل اخلاقی ایمان داشتند; ولی همه امور را بر اساس عقل مصلحت اندیش میسنجیدند و مرگ و آوارگی و اسارت را كه رهاورد این سفر بود، خوش نداشتند . از جانب دیگر، امام حسین (ع) نیز مرگ و آوارگی و اسارت را میدید، اما او عاشق بود; به ندای «ارجعی الی ربك» پاسخ میداد و به وسوسههای عقل دوراندیش توجه نداشت . امام حسین (ع) كه در مرحله عشق حقیقی در حق تعالی مستغرق بود، دفاع از حق را تنها در مرگ و آوارگی و اسارت خود و خاندانش میدید; و چنین هم كرد . حافظ میگوید:
هشدار كه گر وسوسه عقل كنی گوش
آدم صفت از روضه رضوان به درآیی
تا فضل و عقل بینی بیمعرفت نشینی
یك نكتهات بگویم خود را مبین كه رستی
در كارخانهای كه ره عقل و فضل نیست
وهم ضعیف ای فضولی چرا كند؟
این همان جهاد اكبر است كه نبرد عقل متعارف و عشق حقیقی نیز خوانده میشود . جهاد اكبر به معنای جانبازی در میدان عشق برای رسیدن به دیدار یار است .
در این موقعیت، كسانی كه در حصار عقل متعارف گرفتار بودند و با برهان و استدلال قدم بر میداشتند، میگفتند: در شرایطی كه یار و یاور نیست و دشمن در اوج اقتدار است، باید تقیه كرد و سكوت; اما در نظر امام حسین (ع) كه از این حصار بیرون رفته و به مرحله عقل برین و قدسی رسیده بود، عقل و عشق یك فتوا میدادند: در حریم دفاع از محبوب باید از جان و فرزند و خاندان گذشت; و این تفسیر سخن امیر مؤمنان (ع) است . آن حضرت، وقتی در جریان جنگ صفین به سرزمین كربلا رسید، فرمود: «اینجا اقامتگاه سواران و آرامگاه عاشقان شهید است .» ()
آری، در قیام حسینی عقل متعارف متحیر است و فتوا به سكوت میدهد; اما عقل برین و قدسی كه به قله عشق و شهود رسیده، با محاسبه دقیق و ارزیابی كامل، راه درست را از نادرستبه احسن وجه تشخیص میدهد و هرگز در بند عقل متعارف كه در حقیقت همان وهم است; محدود و محصور نمیشود .
امروزه بر همگان روشن است كه اگر امام حسین (ع) نصیحت عاقلان آن روز را میپذیرفت، از اسلام تنها اسمی باقی مانده بود; واقعیت و حقیقت آن در بند بنی امیه اسیر میشد و به دست ما نمیرسید; فداكاری حسینی كه آمیختگی عشق و عقل برین بود، اسلام را از خطر نابودی و سقوط به دست اراذل بنی امیه محفوظ داشت; زیرا عقل در قلمرو عشق به محاسبه و برنامه ریزی پرداخت و راه را از چاه نشان داد; و این است معنای هماهنگی عقل و عشق در قیام حسینی .
امام راحل و سلحشوران جبهههای نور نیز رشحهای از رشحات عشق حسینی را با خود همراه داشتند . عقل متعارف نه تنها آنها را از راه خود باز میداشت، بلكه شماتت هم میكرد; اما عشق و عقل برین آنها را راه میبرد . اگر عشق الاهی نبود، هیچگاه انقلاب اسلامی به ثمر نمیرسید و هیچگاه جنگ و دفاع مقدس نتیجه نمیداد; زیرا هیچ گاه عقل به رفتن روی مین فتوا نمیدهد . عشق است كه از خودگذشتگی را نزدیكترین طریق رسیدن به «لقاءالله» میداند . از خودگذشتگیای كه در عین حال با محاسبه دقیق برای فتح و پیروزی اسلام همراه است . () نسفی میگوید: «ای درویش، عشق براق سالكان و مركب روندگان است . هر چه عقل به پنجاه سال اندوخته باشد، عشق در یك دم آن جمله را بسوزاند و عاشق را پاك و صافی گرداند . سالك به صد چله آن مقدار سیر نتواند كرد كه عاشق در یك طرفة العین كند . از جهت آنكه عاقل در دنیا است و عاشق در آخرت است و نظر عاقل در سیر به قدم عاشق نرسد .» ()
آری، بهترین تفسیر از واقعه عاشورا از زبان عقل برین و عشق كامل حضرت زینب كبرا (س) شنیده شد . ابن زیاد به روش جبرگرایان كردار خود و سربازانش را به خدمت نسبت داد و گفت: «چگونه دیدی كاری كه خدا با برادر و خاندانت انجام داد؟» حضرت زینب فرمود: «ما رایت الا جمیلا، هولاء قوم كتب الله علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم; جز خوبی چیزی ندیدم . آنها گروهی بودند كه خدای سرنوشتشان را شهادت قرار داده بود و به خوابگاه ابدی خود رفتند .» () این سخن تنها بر زبان كسانی جاری میشود كه سوار بر مركب عشق قلههای كمال را در نوردیدهاند . شیخ اشراق میگوید:
گر عشق نبودی و غم عشق نبودی
صدها سخن نغز كه گفتی كه شنودی؟
گر باد نبودی كه سر زلف ربودی
رخساره معشوق به عاشق كه نمودی؟
كربلا و عاشورا نهایت زیبایی است و دست عقل متعارف از ادراك سر جاودانگی آن كوتاه است; چنان كه عطار میگوید:
عقل كجا پی برد شیوه سودای عشق
باز نیابی به عقل سر معمای عشق
خاطر خیاط عقل گرچه بسی بخیه زد
هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق
اسرار نور عشق در گنجینهای است كه تنها «طائفة الله» از آن با خبرند . «طائفة الله» همان اهل ولایتند كه به نور متابعتحضرت قرآن و عترت، آیینه عقل را از ظلمات طبیعت پاك كرده و از پوسته وهم و خیال در آوردهاند . آنها عقل پاك و قدسی را كه هیچ غباری در آن نیست، وزیر دادگر وجود خود قرار دادهاند و به نور آن، به بالاترین مدارج رسیدهاند; و این مرحلهای است كه فقط در سایه عنایت امام هر زمان حاصل میشود . عاشوراییان و كربلاییان در سایه نور حسینی به این مقام رسیدند . این مقام مختص كسانی است كه عشق برین و عقل قدسی را با هم جمع كردهاند .
ساقیا می ده به قول مستشار مؤتمن
رابطه عقل و عشق تا كجا است؟ امام حسین (ع) روز عاشورا كاری عاقلانه انجام داد یا عاشقانه؟ آیا در جنگ موارد غیرقابل درك عقلی وجود داشت؟ اگر واقعا این طور است، ملاكهای این نوع پدیدهها چیست؟ چنان كه گذشت، عقل متعارف و عشق حقیقی در مراحل اولیه با یكدیگر درگیر میشوند; اما سالك در مراحل نهایی عقل متعارف راكنار میگذارد و به عقل برین میرسد . در این مرحله، عقل كاملا با عشق هماهنگ میشود . نمونه كامل این هماهنگی را در قیام حسینی میبینیم . بنابراین، مناسب مینماید در این مجال هر چند به اختصار چگونگی ارتباط عقل و عشق سالك راه یافته به كوی دوستبررسی شود .
چگونگی ارتباط عقل و عشق
عرفا در كتب خود رابطه عقل و عشق را به خوبی تبیین كردهاند . از آن جا كه تحلیل همه این آثار ممكن نیست، () تنها یك كتاب به اجمال تحلیل میگردد . داستان دلانگیز «حسن و دل» سیبك نیشابوری از روش بهتر و دقتبیشتر بهره میبرد . از این رو، تحلیل اجمالی آن سودمند است . درباره این كتاب باید یادآور شد، عشق واقعی دیدنی و چشیدنی است نه گفتنی . بله، میتوان راه را نشان داد كه این هم كار عقل است . بنابراین، عرفا به تمثیل و داستان متوسل شدهاند . «حسن و دل» در قالب داستان نگارش یافته است . سیبك نیشابوری اعضا و جوارح آدمی را كه جهان صغیر است، جهان كبیر فرض كرده و داستان را در محور دو قهرمان اصلی، دل (فرزند عقل) و حسن (دختر عشق) نگاشته است . عقل پادشاه كشور مغرب تن است و عشق پادشاه مشرق تن كه آب حیات در آن قرار دارد . دل به دنبال چشمه آب حیات است كه در شهر دیدار نهان است و حسن حاكم آن شهر . دل پس از دشواریهای فراوان به شهر دیدار میرسد; اما در این شهر در دستان «غمزه جادو» ، سرور تیراندازان حسن، اسیر میشود . آنها در این گیر و دار در مییابند با هم برادرند و حسن، دختر پادشاه عشق، خواستار دل میشود . دل نیز با دلالتخیال و نظر به عشق حسن گرفتار میآید . عقل با دلالت وزیرش «وهم» دل و نظر و خیال را به زندان میافكند . نظر خود را رها میسازد و به شهر دیدار نزد حسن باز میگردد . در این میان بین سپاه عقل و حسن درگیری روی میدهد و حسن قلعهها و شهرهای عقل را تسخیر میكند . عقل، برای مقابله با سپاه حسن، دل را از بند آزاد میكند; او را برای تسخیر شهر عشق بدان دیار رهسپار میسازد و خود در پیاش روان میشود . حسن از عشق یاری میجوید . در جنگ، دل اسیر حسن میشود . ابتدا او را به «چاه ذقن» میافكند و آنگاه با دست تبسم آزاد میسازد . عقل نیز اسیر زلف شده، در سرزمین چین به زنجیر كشیده میشود . بدین ترتیب، مغرب بدن به تصرف مشرق آن در میآید .حسن و دل به وصال هم میرسند; اما «غیر» كه همان «وهم» در قصه عقل و عشق ابن تركه و قوه واهمه از نظر فلاسفه است، با نیرنگ این دو را از هم جدا میسازد و بار دیگر دل در سرزمین فراق در بند میگردد . در این میان، نیرنگ غیر آشكار میشود; حسن از كرده خود پشیمان میشود; همتبه مدد عقل و دل میآید; این بار اندیشه جای جنگ را میگیرد; عشق عقل را به وزارت و دل را به دامادی خود برمیگزیند .
«القصه مهر عقل را از چین به شهر بدن رسانید، عشق را بر مسند وزارت نشاند و همتسپاه به قلعه هجران كشید و دل را از بند و قید برهانید و رقیب را به جای او بند نهاد و آتش غیرت بر افروخت و غیر جادو را بسوخت و از آنجا به شهر دیدار پیوست و میان حسن و دل عقد وصلتبست .»
این داستان سمبلیك و عرفانی ارتباط عقل و عشق را به خوبی بیان میدارد . دل فرزند عقل رمز و نهاد قلب است كه در قرآن با الفاظی چون «قلب» و «اولو الالباب» و در ادب فارسی به نام «صاحب دل» مورد تایید قرار گرفته است . دل طالب شناخت و شهود ذات حق تعالی است كه چشمه آب حیات جاودانی انسان است . واقعیت این است كه عقل در عین حال كه چراغ هدایت است و مسیر را روشن میكند، خطاپذیر و مانند پای چوبین سختبیتمكین است . دل كه راه اشراق و شهود و عقل قدسی است، از خطا مصون و همواره در پی محبوب و معشوق خویش است . حسن كنایه از آیات و نشانههای الاهی در درون آدمی است كه برای هدایت وی به ودیعت نهاده شدهاند . جنگ و تعقیب در جایی است كه عقل متعارف در بند وهم و استدلال است . اما دل خود را در بند جنگ نمیبیند، عاقبت تمكین میكند، راه جنگ و تفرقه در مملكتبدن به راه اندیشه منتهی میشود و عشق و عقل همراه میگردند . عقل وزیر عشق میشود و دل به وصال حسن میرسد . بدین ترتیب، عقل با عشق منافات ندارد و چون هر دو ارزش وجودی انسان و هدیه خدای تبارك و تعالی به اویند، اگر با هم همراه شوند، انسان كامل به مقصد و مقصود خود كه همان سیر الی الله و لقاء الله و دیدار یار است، نائل میآید .
عقل و عشق در قیام حسینی (ع)
در جامعه بشری، افراد عاقل و تیزبین كه با عقل خود راه بشر را روشن كردهاند، كم نیستند; اما آنها نتوانستند تمام راه را نشان دهند . بدین دلیل است كه ما نیازمند انبیا و اولیای الاهی هستیم; بزرگانی كه راه را به وسیله عقل قدسی و عقل برین و عقل حقیقی پیدا كردهاند نه از طریق عقل متعارف . جریان كربلا از جهتی جنگ بین عقل و عشق بود و از جهتی هماهنگی كامل عقل و عشق .بسیاری از مؤمنان و علما و عقلای زمان امام حسین (ع)، وی را از حضور در صحنه كربلا بازمیداشتند یا به او توصیه میكردند خاندان خود را در این سفر بدون بازگشت همراه نبرد . اینان عاقلانی بودند كه به فضائل اخلاقی ایمان داشتند; ولی همه امور را بر اساس عقل مصلحت اندیش میسنجیدند و مرگ و آوارگی و اسارت را كه رهاورد این سفر بود، خوش نداشتند . از جانب دیگر، امام حسین (ع) نیز مرگ و آوارگی و اسارت را میدید، اما او عاشق بود; به ندای «ارجعی الی ربك» پاسخ میداد و به وسوسههای عقل دوراندیش توجه نداشت . امام حسین (ع) كه در مرحله عشق حقیقی در حق تعالی مستغرق بود، دفاع از حق را تنها در مرگ و آوارگی و اسارت خود و خاندانش میدید; و چنین هم كرد . حافظ میگوید:
هشدار كه گر وسوسه عقل كنی گوش
آدم صفت از روضه رضوان به درآیی
تا فضل و عقل بینی بیمعرفت نشینی
یك نكتهات بگویم خود را مبین كه رستی
در كارخانهای كه ره عقل و فضل نیست
وهم ضعیف ای فضولی چرا كند؟
این همان جهاد اكبر است كه نبرد عقل متعارف و عشق حقیقی نیز خوانده میشود . جهاد اكبر به معنای جانبازی در میدان عشق برای رسیدن به دیدار یار است .
در این موقعیت، كسانی كه در حصار عقل متعارف گرفتار بودند و با برهان و استدلال قدم بر میداشتند، میگفتند: در شرایطی كه یار و یاور نیست و دشمن در اوج اقتدار است، باید تقیه كرد و سكوت; اما در نظر امام حسین (ع) كه از این حصار بیرون رفته و به مرحله عقل برین و قدسی رسیده بود، عقل و عشق یك فتوا میدادند: در حریم دفاع از محبوب باید از جان و فرزند و خاندان گذشت; و این تفسیر سخن امیر مؤمنان (ع) است . آن حضرت، وقتی در جریان جنگ صفین به سرزمین كربلا رسید، فرمود: «اینجا اقامتگاه سواران و آرامگاه عاشقان شهید است .» ()
آری، در قیام حسینی عقل متعارف متحیر است و فتوا به سكوت میدهد; اما عقل برین و قدسی كه به قله عشق و شهود رسیده، با محاسبه دقیق و ارزیابی كامل، راه درست را از نادرستبه احسن وجه تشخیص میدهد و هرگز در بند عقل متعارف كه در حقیقت همان وهم است; محدود و محصور نمیشود .
امروزه بر همگان روشن است كه اگر امام حسین (ع) نصیحت عاقلان آن روز را میپذیرفت، از اسلام تنها اسمی باقی مانده بود; واقعیت و حقیقت آن در بند بنی امیه اسیر میشد و به دست ما نمیرسید; فداكاری حسینی كه آمیختگی عشق و عقل برین بود، اسلام را از خطر نابودی و سقوط به دست اراذل بنی امیه محفوظ داشت; زیرا عقل در قلمرو عشق به محاسبه و برنامه ریزی پرداخت و راه را از چاه نشان داد; و این است معنای هماهنگی عقل و عشق در قیام حسینی .
امام راحل و سلحشوران جبهههای نور نیز رشحهای از رشحات عشق حسینی را با خود همراه داشتند . عقل متعارف نه تنها آنها را از راه خود باز میداشت، بلكه شماتت هم میكرد; اما عشق و عقل برین آنها را راه میبرد . اگر عشق الاهی نبود، هیچگاه انقلاب اسلامی به ثمر نمیرسید و هیچگاه جنگ و دفاع مقدس نتیجه نمیداد; زیرا هیچ گاه عقل به رفتن روی مین فتوا نمیدهد . عشق است كه از خودگذشتگی را نزدیكترین طریق رسیدن به «لقاءالله» میداند . از خودگذشتگیای كه در عین حال با محاسبه دقیق برای فتح و پیروزی اسلام همراه است . () نسفی میگوید: «ای درویش، عشق براق سالكان و مركب روندگان است . هر چه عقل به پنجاه سال اندوخته باشد، عشق در یك دم آن جمله را بسوزاند و عاشق را پاك و صافی گرداند . سالك به صد چله آن مقدار سیر نتواند كرد كه عاشق در یك طرفة العین كند . از جهت آنكه عاقل در دنیا است و عاشق در آخرت است و نظر عاقل در سیر به قدم عاشق نرسد .» ()
آری، بهترین تفسیر از واقعه عاشورا از زبان عقل برین و عشق كامل حضرت زینب كبرا (س) شنیده شد . ابن زیاد به روش جبرگرایان كردار خود و سربازانش را به خدمت نسبت داد و گفت: «چگونه دیدی كاری كه خدا با برادر و خاندانت انجام داد؟» حضرت زینب فرمود: «ما رایت الا جمیلا، هولاء قوم كتب الله علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم; جز خوبی چیزی ندیدم . آنها گروهی بودند كه خدای سرنوشتشان را شهادت قرار داده بود و به خوابگاه ابدی خود رفتند .» () این سخن تنها بر زبان كسانی جاری میشود كه سوار بر مركب عشق قلههای كمال را در نوردیدهاند . شیخ اشراق میگوید:
گر عشق نبودی و غم عشق نبودی
صدها سخن نغز كه گفتی كه شنودی؟
گر باد نبودی كه سر زلف ربودی
رخساره معشوق به عاشق كه نمودی؟
كربلا و عاشورا نهایت زیبایی است و دست عقل متعارف از ادراك سر جاودانگی آن كوتاه است; چنان كه عطار میگوید:
عقل كجا پی برد شیوه سودای عشق
باز نیابی به عقل سر معمای عشق
خاطر خیاط عقل گرچه بسی بخیه زد
هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق
اسرار نور عشق در گنجینهای است كه تنها «طائفة الله» از آن با خبرند . «طائفة الله» همان اهل ولایتند كه به نور متابعتحضرت قرآن و عترت، آیینه عقل را از ظلمات طبیعت پاك كرده و از پوسته وهم و خیال در آوردهاند . آنها عقل پاك و قدسی را كه هیچ غباری در آن نیست، وزیر دادگر وجود خود قرار دادهاند و به نور آن، به بالاترین مدارج رسیدهاند; و این مرحلهای است كه فقط در سایه عنایت امام هر زمان حاصل میشود . عاشوراییان و كربلاییان در سایه نور حسینی به این مقام رسیدند . این مقام مختص كسانی است كه عشق برین و عقل قدسی را با هم جمع كردهاند .
پینوشت:
1 . رساله عقل و عشق، سعدی، چاپ شده ضمن كلیات سعدی، تصحیح فروغی، ص 888- 891; عقل و عشق یا مناظرات خمس، ابن تركه، تصحیح اكرم جودی نعمتی، دفتر میراث مكتوب; مقامات عقل و عشق، خواجه عبدالله انصاری، این كتاب در مجموعه سه روایت از حكایت عشق به اهتمام فرزانه نیكوكاری به وسیله انتشارات طهوری چاپ شده است; فی حقیقه العشق یا مونس العشاق، شیخ اشراق، چاپ شده در همان، ص 29- 53 و همچنین مجموعه آثار شیخ اشراق، جلد سوم; رساله حسن و دل، محمد بن یحیی سیبك نیشابوری، به كوشش دكتر غلامرضا فرزانهپور .
2 . بحارالانوار، ج 41، ص 295 .
3 . آیتالله جوادی آملی، همان و بنیان مرصوص امام خمینی، ص 38- 69 .
4 . الانسان الكامل، ص 114 و 115 .
5 . بحارالانوار، ج 45، ص 115 و 116 .
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}