عرفان حقيقى، عرفان دروغين
نويسنده:سيدسعيد لواساني
منبع:مجله پرسمان

پيش از پاسخ به پرسش شما مناسب است در ابتدا تعريف تصوف و عرفان و شرايط ورود به آن را بيان كنيم و آن گاه درباره فرقه‏هاى جديد و قديم تصوف سخن بگوييم.تصوف به معناى پوشيدن لباس پشمين است و در اصطلاح، پاك كردن دل از آلودگى‏هاى نفسانى و آراستگى به پاكى‏هاى باطنى است. براى تصوف، تعاريف متعددى بيان شده كه جامع آن تعاريف، از ابن عربى، قهرمان بزرگ عرفان و تصوف است كه آن را به «وقوف به آداب شريعت، ظاهراً و باطناً» معنى كرده است كه «آن عبارت از تخلق به اخلاق الهى است».1 همچنين عرفان به معناى شناسايى است و در اصطلاح، نام علم الهى است كه هدف و مقصود آن، شناخت حق و اسما و صفات آن از طريق كشف و شهود است.
جامع‏ترين تعريف از عرفان را قيصرى، عارف نامى دوره اسلامى ارائه داده است. وى مى‏نويسد: «علم به خداوند سبحان از حيث اسماء، صفات، مظاهر او و شناخت حالات مبدأ، معاد، حقايق عالم و چگونگى رجوع اين حقايق به حقيقتى يگانه - ذات احديت - و همچنين شناخت راه سلوك و مجاهده براى خلاصى نفس از تنگناهاى قيود جزئى - دنيا و شهوات - و اتصاف آن به صفت اطلاق و كليت - پاكى كامل و شهود در مرحله فنا و بقا».2
در تعريف قيصرى به خوبى مشخص است كه عرفان داراى دو بال است كه از آن به عرفان نظرى و عرفان عملى تعبير مى‏شود. عرفان نظرى، علم به حقايق و معارف ناب است كه همه آنها به شناخت حق سبحانه، اسما و صفات باز مى‏گردد و عرفان عملى، سير و سلوك در راه رسيدن به كمالات معنوى، اتصال به خداوند و رهايى از ماديات، با هدف دور كردن دل از انحطاط و رسيدن به تكامل شايسته آن است. با توجه به اين تعريف، عرفان عملى، مقدمه عرفان نظرى است؛ زيرا ابتدا بايد با قدم صدق و با اخلاص تمام، قلب را از اغيار پاك كرد تا به مرحله شهود رسيد تا حقيقت آن گونه كه شايسته است، بر سالك جلوه‏گر شود. از اين ديدگاه، راه عرفان، راه عمل بى‏چون و چرا به همه دستورات شريعت و بالا رفتن از نردبان سلوك - از ظاهر به باطن - و دل را كه حرم الهى است، از بت‏هاى خودساخته پاك كردن است.
به تعبير ديگر، عرفان هم عمل به ظاهر دستورات الهى است و هم پاك كردن قلب است و هر دو براى عارف لازم و ضرورى است. آرى، اصل، پاك كردن و نورانى كردن قلب است، تا سالك داراى قلبى صيقل خورده و صاف شود و حقايق در آن جلوه‏گر شود. در اين صورت است كه همه اعمال و رفتار ظاهرى و دستورات ريز و درشت شريعت، مفهوم پيدا مى‏كند و به همراه، آن اعضا و جوارح عارف نيز نورانى مى‏گردد. اين معنايى است كه همه عارفان و متصوفه بر آن اتفاق نظر دارند. نمونه آنها خواجه عبدالله انصارى است كه در مقدمه كتاب منازل السائرين - كه مهم‏ترين و اصلى‏ترين كتاب و دستورالعمل در عرفان عملى است - مى‏گويد:
«انسان به نهايات - فنا و بقا و در نهايت توحيد ناب - نمى‏رسد؛ مگر اين كه بدايات را به طور صحيح پشت سر گذارده باشد و طى كردن صحيح بدايات، تنها در صورتى است كه (اولاً) اخلاص كامل باشد و هر كارى تنها براى خدا انجام شود؛ (ثانياً) از سنت و شريعت متابعت كامل شود و هيچ كارى انجام نشود؛ مگر اين كه در سنت وارد شده باشد؛ (ثالثاً) نهى الهى جدى گرفته شود؛ (رابعاً) در مواجهه با مردم، حرمت آنها رعايت شود و با شفت و مهربانى، با آنها سخن گويد و نه تنها كَل آنها نباشد كه بارى از دوششان بردارد و (خامساً) از هركس و هر چيز كه وقت را از بين مى‏برد، فاصله گيرد و از هر كس كه قلب را به فتنه مى‏اندازد، دورى كند».3
با اين مقدمه روشن مى‏شود كه اصل اولى در تصوف و عرفان، عمل خالصانه و كوشش مجدانه و مستمر در انجام دستورات الهى و شريعت محمدى است كه در اين صورت، قلب نورانى مى‏شود و به حقيقت توحيد مى‏رسد. هر فرقه و نحله‏اى كه ادعاى عرفان و تصوف دارد، بايد با اين عيار محك زده شود. افسوس و صد افسوس كه در برابر عرفان اصيل و تصوف ناب، عرفان دروغين و صوفى‏گرى حيله‏گرانه از بازار و رونق خوبى برخوردار است؛ به طورى كه صداى همه عارفان حقيقى را درآورده است. خواجه عبدالله در همين كتاب مى‏نويسد:
«مردم در اين وادى سه گروهند؛ مردمى كه بين بيم و اميد حركت مى‏كنند - اعمال و اشتباهات خود را مى‏بيند؛ بيم بر ايشان مستولى مى‏شود و لطف و رحمت بيكران الهى را مشاهده مى‏كنند؛ اميدوار مى‏شوند - بر اين گروه، نسيم محبت وزيدن مى‏گيرد و در عين حال كه در مصاحبت حياء هستند - حياء مانع از آن است كه دعوى محبت كنند - اين گروه را مريد مى‏نامند.
گروه دوم، اهل جذبه‏اند كه با جذبه عنايات الهى از وادى تفرقه به خانه امن جمع و قرب الهى رسيده‏اند و آنها مراد نام دارند.
اما گروه سوم اهل دعوى باطلند و هم خود در فتنه افتاده‏اند و هم ديگران را به فتنه مى‏اندازند».4
آرى، سير و سلوك و رسيدن به حقيقت عرفان، سخت و نياز به تمرين، رياضت مستمر و دائمى دارد؛ اما اداى تصوف درآوردن، بسيار آسان است و متاسفانه همه فرقه‏هاى صوفيانه و درويشى امروزى، حيله‏گرى و تزوير و تقليد مضحك است كه نه عارفان حقيقى آن را بر مى‏تابند و نه عقل بر آن صحه مى‏گذارد و نه نقل آن را تأييد مى‏كند و به‏طور كلى، از نظر اسلام مردود هستند. عرفان، تحت «تأثير مواد مخدر»5، رقص‏هاى صوفيانه و آن گاه آب و چاى و نسكافه و ميوه و تجديد آرايش زنان جوان و صحبت از ريمل جديدى كه به تازگى به بازار آمده است كه هر چه گريه كنى، سر سوزنى اثر در زير چشمهايت باقى نمى‏ماند و خلاصه تا صبح خواندن شعر و گوش دادن به موسيقى و سماع (رقص) و از حال رفتن و آن گاه تا ظهر خوابيدن و فرار از بحث‏هاى عقلانى و گريز از سياست‏6 و انواع تردستى‏هاى ساحرانه و ماهرانه و گرايش به عرفان سرخپوستى و هندى كه وجه مشترك همه، اباحه‏گرى، لاابالى‏گرى و بى‏قيدى نسبت به ملزومات شريعت و عرفان حقيقى است، از سويى حكايت از عطش فطرى بشر به معنويت دارد و از سوى ديگر، انحراف و وارونگى معنويت در دوره جديد است كه شيادانى از اين عطش سوء استفاده مى‏كنند و جوانان را به سمت محفل‏هايى اين چنينى مى‏كشانند كه نتيجه آن جز خواب گران و دورى از هدف متعالى عرفان، چيزى نيست. آرى، انسان امروزى، تشنه هر چيزى است كه بتواند او را از فضاى تنگ و خفقان آور ماده‏گرايى نجات دهد؛ اما صد افسوس كه دغل بازان با استفاده از اين عطش، عرفان دروغين و حيله‏گرانه و وارونه را به خورد آنها مى‏دهند.
ايجاد دكان تصوف و درويشى از دير زمان در جامعه ما رواج داشته و به موازات عرفان ناب جلو آمده است و فرقه‏هاى متعدد دراويش و صوفى در جاى جاى جامعه ما رونق داشته است و چون رسيدن به عرفان ناب سخت است و نياز به تمرين، تلاش شبانه‏روزى و التزام كامل به شريعت داشته است، تصوف حيله‏گرانه از رونق بيشترى برخوردار شده است؛ زيرا با تنبلى و بيكارگى نسبتى تام داشته و ساده‏انگاران را به خود جلب كرده است و به تعبير صاحب كتاب تبصرة العوام فى معرفة مقالات الانام كه در اواخر قرن ششم و اوايل قرن هفتم نگارش يافته است، «همت ايشان جز شكم نبود...از حرام احتراز نكنند و ايشان را نه علم باشد و نه ديانت...هيچ كس دون همت‏تر از ايشان نباشد».7
خواجه شيراز، آن عارف دل سوخته، در برابر چنين دكان‏هايى مى‏نالد و مى‏گويد:
نقد صوفى نه همين صافى بى‏غش باشد
اى بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد
در دوره ما كه معنويت‏گرايى افراطى در تقابل با ماده‏گرايى افراطى در سراسر جهان رواج يافته است و با صفت غرب‏زدگى و مد روز غربى و با الفاظى چون يوگا، ذن، عرفان سرخ پوستى، زرد پوستى و هندى و با مايه‏هايى از اشعار مولوى، حافظ و عطار به جامعه ما سرايت كرده است، پاسخى به بحران معنويت و هويت مى‏باشد و در حقيقت نوعى نيهيليسم منفعلانه است و بلكه نوعى قد علم كردن در برابر دين ناب و عرفان ناب است و اين، صفتى شيطانى است كه سكه تقلبى را به جاى اصل به جوامع بشرى عرضه مى‏كند تا عرفان دروغين را كه در حقيقت ضد عرفان و معنويت حقيقى است، به جاى اسلام و شريعت محمدى و عرفان برخاسته از آن بنشاند و چه خوش گفت:
اين مدعيان در طلبش بى‏خبرانند
آنان را كه خبر شد، خبرى باز نيامد
آرى، تنها راه چاره، بازگشت به عرفان ناب اسلامى است كه آن از بطن شريعت مى‏گذرد؛ يعنى تا زنده هستيم، دورى از همه محرمات، عمل به همه واجبات، دستورات الهى و تلاش در تحصيل اخلاص، با توجه تام به اصل ولايت و متابعت تام از امام معصوم؛ آن گاه است كه توفيق الهى رفيق راه مى‏شود و راه را به همراه راهبر به ما مى‏نماياند؛ «من جاهد فينا لنهدينّهم سبلنا»8 و در هر صورت مقدمه سير و سلوك، شناخت دستورات الهى و متابعت هميشگى تا پايان عمر از آن است كه در زبان عرفا به شريعت تعبير مى‏شود. عارف نامى، سيد حيدر آملى مى‏نويسد: «شريعت، اسم موضوع، براى راه‏هاى الهى است كه مشتمل بر اصول و فروع آن، رخصت‏ها و واجبات آن، و نيكويى‏ها و نيك‏ترهاى آن است...پس بدان شريعت، تصديق افعال پيامبران قلباً و عمل به موجب آن است...».9

پى‏نوشت‏

1- سيد جعفر سجادى، فرهنگ معارف اسلامى، ج: 2 ص: 77، شركت مؤلفان و مترجمان ايران، چاپ نخست، تهران 1362.
2- سيد يحيى پثربى، عرفان نظرى، مركز انتشارات دفتر تبليغات حوزه علميه قم، چاپ نخست، قم 1372، ص 232.
3- خواجه عبدالله انصارى، منازل السائرين، با شرح كمال الدين عبدالرزاق قاسانى، تصحيح: محسن بيدارفر، انتشارات بيدار، چاپ دوم، قم 1381، ص 18 - 19؛ شارح در تعريف اخلاص مى‏گويد: «امتثال امر الهى به آن چه در شريعت آمده، بدون توجه به عمل و بدون چشم‏داشت عوض و غرض، و تنها براى خدا و لوجه الله»
4-همان، ص 19؛ شارح دانشمند كتاب در تفاوت مراد و مريد مى‏گويد: «مراد اهل جذبه است و مريد اهل سير و سلوك. مراد محبوب المراد است كه بدون نياز به سير و سلوك، جذبه او را در مى‏ربايد؛ همانند انبيا و ائمه سلام الله عليهم؛ اما مريد، اول سلوك مى‏كند و آن گاه جذبه او را مى‏ربايد» (همان، ص 17).
5- سيد حسين نصر، معرفت و معنويت، ترجمه انشاءالله رحمتى، دفتر پژوهش و نشر سهروردى، چاپ نخست، تهران 1380، ص 213.
6- صوفيان آپارتمانى، روزنامه شرق، جمعه 26 فروردين 1384.
7- سيد مرتضى بن داعى حسنى رازى، تبصرة العوام فى معرفة امقالات الانام، تصحيح عباس اقبال: انتشارات اساطير، چاپ دوم، تهران 1364، ص 132 - 133.
8- عنكبوت(29)، آيه 69.
9- جامع الاسرار و منبع الانوار، تصحيح هانرى كربن و عثمان يحى، انتشارات انستيتو ايران و فرانسه، ص343-345