نویسنده: مایکل استنفورد
مترجم: احمد گل محمدی



 

1. امکان یک فلسفه‌ی تاریخ

در یک جامعه‌ی آزاد هیچ محدودیتی در ارتباط با آنچه شاید مایه‌ی شگفتی فیلسوف شود آگاهانه وضع نمی شود. ولی حوزه و گستره‌ی فلسفه در واقع محدودیت‌هایی دارد. این محدودیت ها از ناتوانی در تخیل و تصور، بی توجهی به امور عادی یا ضعف ادراک ناشی می‌شوند. ارزش و اعتبار یک فیلسوف نه در مسائلی که حل می‌کند، بلکه در پرستش هایی که طرح می‌کند نهفته است.(هنگامی که یک مسئله را برای همیشه حل شده بدانیم، معمولاً اهمیت و جذابیت آن برای فلاسفه از بین می‌رود). بخش عمده‌ی عظمت سقراط از توانایی او در آشکار ساختن این واقعیت ناشی می‌شود که ما معمول‌ترین و آشناترین واژه‌های مورد استفاده‌ی خود - مانند، "شجاعت"- را درک نمی‌‌کنیم. او حیرت کردن و پرسیدن را به ما آموخت.
علم و فلسفه‌ی دنیای مدرن، به میزانی شگفت‌آور، بر اندیشه‌ی یونانیان باستان استوار است که ارسطو میل و شوق نیرومند آنان به دانستن را (به زیبایی) ویژگی همه‌ی انسان‌ها می‌داند (Aristotle, 1961, 51). البته به نظر می‌رسد اشتیاق آنان به دانستن چندان به حوزه‌ی تاریخ گسترش نیافته بود. بی‌گمان مورخان بزرگ- مانند هرودت، توسیدید، پولی بیوس- در میان یونانیان وجود داشت، و بی گمان بخشی از گذشته‌ی یونانیان نقش محوری در اندیشه‌ی آنها بازی کرد. ولی این گذشته گذشته‌ای نمود یافته در اساطیر، شعر و نمایش نامه بود نه تاریخ‌نگاری. مهم ترین نکته اینکه مسائل مورد نظر به واسطه‌ی تلاش برای پی بردن به واقعیت گذشته (گذشته در واقع چگونه بود)، درک آن، یافتن معنای آن، و کنار آمدن با نحوه‌ی ارتباط گذشته با ما و ما با گذشته مطرح می‌شدند. این گونه مسائل به ندرت مورد علاقه‌ی فلاسفه‌ی یونان قرار می‌گرفتند (یا هرگز قرار نمی گرفتند). کوتاه سخن اینکه یونانیان تاریخ داشتند ولی فلسفه‌ی تاریخ نداشتند.
اگر به دنیای کنونی باز گردیم پی می‌بریم که مطالعه‌ی تاریخ به صنعت فراگیری در نهادهای آموزش ما تبدیل شده است، نقشی عمده در آموزش جوانان دارد و برای انسان‌های اندیشمند و متفکر بسیار لذت بخش است. آگاهی از گذشته در زندگی ما مهم جلوه می‌کند، چه این آگاهی به واسطه‌ی تاریخ‌نگاری ها حاصل شود یا به واسطه‌ی آثار هنری، ادبی و معماری، یا از طریق تلویزیون، فیلم یا دیگر رسانه های جمعی. ولی هر چند جایگاه کنونی آگاهی تاریخی ما بسیار رفیع تر از جایگاه آن نزد یونانیان به نظر می‌رسد، هنوز فلسفه‌ی تاریخ نسبتاً نا‌دیده گرفته می‌شود. این واقعیت عجیب به نظر می‌رسد، زیرا بی‌گمان این اندازه علاقه به گذشته و معنای آن نمی‌تواند از عهده‌ی طرح مسائل مورد علاقه‌ی فیلسوف بر نیاید. آیا در این حوزه مجالی برای حیرت کردن و در شگفت شدن وجود ندارد، به گونه‌ای که در علوم تجربی، زبان، ذهن، ریاضیات یا اخلاق وجود دارد؟

2.همه پسندی تاریخ

چرا تاریخ ذهن ما را مشغول کرده است؟ چرا تاریخ به این گستردگی مطالعه، تدریس و خوانده می‌شود؟ کم نیستند مورخانی که در پیش گفتارها، سخنرانی‌ها، مقاله‌ها یا حتی سرتاسر کتاب های خود مطالعه‌ی تاریخ را توصیه و تأکید کرده، مدعی بیان علت اهمیت آن نباشند. به بیان کوتاه، مطالعه‌ی تاریخ می‌تواند کنجکاوی محض (درباره‌ی
اینکه پیشینیان ما چگونه بودند و چه می‌کردند) را ارضا کند؛ ما را در تخیل چیزهای عجیب و غریب یاری و ترغیب کند؛ درباره‌ی اینکه مردم دولت ها و جوامع دیگر چگونه زندگی کرده‌اند چیزهایی بگوید و بنابراین به ما کمک کند تا، با همسنجی، مسائل کنونی خود را درک کنیم. همچنین مطالعه‌ی تاریخ می‌تواند میهن پرستی و حس هویت جمعی ما را تقویت کند؛ ریشه‌ها و علل امور و واقعیت‌های کنونی را نشان دهد، و با نشان دادن اینکه برای مردم و جوامع گذشته امکان پذیر بوده است تا در عین زندگی و رفتار متفاوت، همچنان به یک اندازه و نه بهتر یا بدتر از آنچه ما هستیم، انسان باشند، ما را روشنفکرتر و متساهل‌تر سازد. در همه‌ی این موارد، توصیه و تأکید ارسطو به دانستن، به ویژه دانستن درباره‌ی دیگران به قوت خود باقی است.
اکثر ما گاهی حقیقت نهفته در این ضرب‌المثل قدیمی را درک کرده‌ایم که: "من یک انسان هستم؛ من برای انسان بی‌تفاوت نسبت به خودم، اهمیتی قائل نیستم".(1) امروزه رمان‌ها، سریال‌های آبکی و مطبوعات جنجالی جملگی در صدد ارضای علاقه‌ی بی پایان ما به زندگی و رفتار واقعی یا ساختگی مردم دیگر هستند. تاریخ همیشه مواد لازم را برای ارضای این میل و علاقه فراهم کرده است. ولی حدود دو هزار سال یا بیشتر، روایت‌های مورخان عمدتاً درباره‌ی اندک انسان‌های مهم - شاهان، نظامیان عالی رتبه، پیامبران و قدیسان- بوده است. هنوز هم موضوع و محتوای برخی روایت های تاریخی این گونه است، ولی در مواردی بسیار اندک و استثنایی. در دویست سال گذشته موضوع های تاریخی به نحوی سرسام‌آور افزایش یافته است. در سده‌ی نوزدهم مورخانی اندک شمار از مرزها و محدوده‌های سیاست و دین فراتر رفته، به فعالیت‌های مردم "عادی" علاقه‎مند شدند و تاریخ اقتصادی و اجتماعی نوشتند. امروزه تقریباً هیچ جامعه یا گروه اجتماعی و هیچ فعالیت انسانی نیست که به موضوع مطالعه‌ی تاریخی تبدیل نشده باشد.

3. گسترش حوزه‌ی تاریخی

پیشرفت بیشتر و ظریف‌تر در تاریخ‌نگاری، نوشتن تاریخ آنچه مردم می‌اندیشند نه آنچه انجام می‌دهند است که به صورت تاریخ افکار و عقاید نمود می‌یابد. ولی همه‌ی افکار و عقاید به روشنی در متون تاریخی بیان نمی‌شد. بنابراین، مورخان پژوهش‌های خود را فراتر از افکار و عقاید آگاهانه اخذ شده و آشکارا بیان شده گسترش داده‌اند. آنان اکنون فرض‌های نیمه آگاهانه‌ای را جست‌و‌‌جو می‌کنند که ما بدیهی می‌دانیم و به ندرت بررسی می‌کنیم؛ فرض‌هایی که هنوز در زندگی ما بسیار تأثیرگذار هستند. این همان تاریخ ذهنیت‌هاست که کتاب اخیر رابرت وول با عنوان عشق پرواز: هوانوردی و تخیل عربی، 1918- 1908 (2) را می‌توان نمونه‌ای از چنین تاریخی به شمار آورد. این کتاب، با در برداشتن بسیاری توضیحات مفصل درباره‌ی هواپیماهای اولیه، در نگاه نخست به نظر می‌رسد یک تاریخ هوانوردی (تاریخی درباره‌ی آنچه مردم انجام می‌دادند). باشد، ولی در واقع داستانی عجیب تر و جذاب‌تر- داستان آنچه مردان و زنان درباره‌ی تسخیر آسمان می‌اندیشیدند- را روایت می‌کند. کتاب هول برداشت‌ها و واکنش‌های آنان، خیال‌پردازی‌ها، امیدها و بیم‌های ناشی از این رویدادهای غیر عادی را به کمک واژه‌ها و (یا شاید بهتر از آن) به کمک تصاویر نقل می‌کند. لین هانت نیز در کتاب داستان خانواده در انقلاب فرانسه (3)، نشان می‌دهد که باورهای پیش پا افتاده و بدیهی درباره‌ی خانواده چگونه، تحت تأثیر رویدادهای آن انقلاب دگرگون شدند.(4) البته فکر بررسی دگرگونی ها و تحولات تاریخی در فرض‌های بنیادی، در کل برای فلسفه جدید نیست. این گونه بررسی را می‌توان در تبارشناسی اخلاق نیچه، رساله‌ای در متافیزیک کالینگوود، ساختار انقلاب‌های علمی کوون، و تبارشناسی دانش و نظم اشیا‌فوکو پیدا کرد. بنابراین، به نظر می‌رسد، امروزه تاریخ صرفاً داستان کردار زنان و مردان نیست بلکه به پندار آنان نیز می‌پردازد.
افزون بر این گونه گسترش، انسان در جست‌و‌جوی گذشته‌ی خود نیز عقب‌تر رفته است. از سده‌ی هجدهم به این سو علم باستان شناسی پیشرفت کرده و مفهوم ما قبل تاریخ مطرح شده است. امروزه درباره‌ی اینکه مردم جوامع بی سواد و فاقد هنر نوشتن متعلق به سی‌هزار (یا حتی سیصد هزار) سال پیش از،آغاز تاریخ، (3000 سال پیش از میلاد) چگونه زندگی می‌کردند مطالب بسیار زیادی می‌دانیم. پس از آن تاریخ تمدن های بزرگ مصر، خاور نزدیک، چین و سرانجام امریکا شکوفا شدند. نکته‌ی حتی جالب‌تر کشف تمدن‌های کاملاً ناشناخته‌ای مانند تمدن مینو آن در جزیره‌ی کرت [‌یونان باستان‌] و تمدن دره‌ی رود سند در اوایل و اواسط سده‌ی بیستم بود. زبان‌شناسان و متخصصان گروه‌های خونی و ژن‌ها نیز جابه‌جایی‌ها، اسکان‌ها و آمیزش‌های انسان های باستان را روشن‌تر و آشکارتر ساخته‌اند. پس میزان دانش درباره‌ی گذشته‌ی انسان، به صورتی شگفت‌آور و تقریباً قابل قیاس با علوم فیزیکی، افزایش یافته است.

پی‌نوشت‌ها:

1.,Homo sum;humani nil a me alienum puto,(Terence).
2.Robert wohl, A Passion for wings: Aviation and the Western Imagination,1908- 1918 (1994).
3.Lynn Hunt, The Family Romance of the French Revolution (1992).
4. چنانکه می‌توان از این نکته و از خود واژه‌ی (mentalites) پی برد، پیشگام مطالعه‌ی ذهنیت‌ها و تحولات فکری، مورخان فرانسوی، به ویژه، ولی نه منحصراً، مورخان به اصطلاح ،مکتب آنال، بودند.

منبع مقاله :
استنفورد، مایکل، (1392)، درآمدی بر فلسفه‌ی تاریخ، ترجمه: احمد گل محمدی، تهران: نشر نی، چاپ ششم