نویسنده: ناصر فکوهی




 

در دوران کلاسیک و در تمدن‌های باستانی بین النهرینی، تمدن‌های شرقی و تمدن یونانی، اندیشمندانی همواره می‌کوشیدند مفهوم «تاریخ» و «گذشته» را تحلیل و آن را تقسیم بندی کنند و نیز مبنا و پایه‌ی این تحلیل و تفسیر متون مقدس، اساطیر و روایت‌های شفاهی رایج میان مردم و فرهنگ‌های آن زمان بود. یک نکته همچون گروهی ناگشودنی همواره مطرح بود: «خوانش» این متون در روایت‌های مکتوب و شفاهی چگونه ممکن است؟ آیا آن چه را در آن‌ها آمده باید تماماً پذیرفت؟ در این صورت آیا آن چه «ما» از این متون در زمان خود می‌فهمیم همان چیزی است که قدما نیز می‌فهمیده‌اند؟ برای مثال آیا کلمه‌ی «سال» یا «هزاره» در هزاران سال پیش همین مفهوم را داشته اند؟ و یا اشارات تاریخی و جغرافیایی در این متون به همان دانسته‌های اما از امروز یا حتی از زمان مزبور برمی گردند یا در این میان خطاهای بسیاری وجود دارد؟
نتیجه‌ی بحث‌های چندصد ساله در این موارد نشان می‌دهد که «خوانش مستقیم» و بدون تفسیر این متون کاری بی حاصل و موجب انحراف است، زیرا با واقعیت‌های دقیق علمی سازگار نیست. بنابراین مطالعه‌ی این متون و بهره گیری از «اطلاعات» و «دانش» انباشته در آن‌ها به روشی «غیرمستقیم»، «تفسیری» و «نمادین» نیاز دارد که دخالت متخصصان باستان شناس، تاریخ شناس، جغرافی دان، زبان شناس و حتی متخصصان آن تمدن خاص و دین و فرهنگش را ضروری می‌کند. نتیجه‌ی دیگری هم به دست آمده: برای تعیین زمان‌ها، به روش شناسی‌های دقیق تر و مبتنی بر علوم طبیعی نیازمندیم که بتوانند با دقتی نسبی عمر یک پدیده را تعیین کنند.

عمر زمین، پیش از تاریخ (1) و تاریخ

نخستین گام تفسیر عمر جهان، زمین و انسان‌ها به دو دوره‌ی تاریخی و پیش از تاریخ است. البته این تقسیم بندی تقریباً به عمر زمین منحصر است و نه عمر کیهان که در حوزه‌ی کیهان شناسی و ستاره شناسی است. در این تقسیم بندی اصل بر «شروع تاریخ» و تعیین مؤلفه‌های آن بوده است.
درباره‌ی «تاریخ» چندین نکته را باید مدنظر داشته باشیم. نخست آن که این مفهوم کاملاً انسان محور است، بدین معنی که «تاریخ» را «فرهنگی» و در گسستی روشن و دقیق از «طبیعت» تعریف می‌کند و دوم این که در مفهوم «تاریخ» تقریباً همیشه فرایندی «منطقی» و حتی «عقلانی» و در بسیاری موارد «ضروری» و «جبری» می‌بیند که به جبرگرایی‌های (2) گوناگون و از جمله به تاریخ گرایی‌هایی (3) دامن زده که اغلب آن‌ها امروز از درجه‌ی اعتبار علمی ساقط شده اند و تنها درباره‌ی علل فلسفی، شناختی، جامعه شناختی و فرهنگی آن‌ها بحث‌هایی مطرح است، نه اصل آن‌ها.
مفهوم «تاریخ» پس از دوره‌ی رنسانس و به ویژه از قرن هفده و هجدهم میلادی تحت تأثیر اروپامحوری حاکم در آن زمان، بر اساس یک مؤلفه‌ی اساسی تعریف شد و آن «ظهور» نوشتار بود. منظور از نوشتار نظامی نشانه شناختی بود که از ترکیب نشانه‌ها در قالب زنجیره‌های صوتی و مصوت یک واژه بسازد (نظام فونتک یا آوانگار) و یا با ترکیب گروهی از نشانه‌ها نشانه ای واحد به وجود آورد که واجد معنایی مشخص (و گاه چند معنا) باشد (نظام پندارنگار یا پیکتوگرام). نظام نوشتار نخست را عموماً در فرهنگ‌های بین النهرینی و هند و اروپایی دیده ایم و نظام دوم را در فرهنگ‌های شرقی، چینی، ژاپنی، مصری.
بنابراین، پنداره‌ی اصلی اروپامحور آن بود که «تاریخ» با «ثبت» وقایع در قالب «خط» آغاز شده است، خطی که یا آوانگار بوده و یا پنداره نگار. از همین نقطه این بحث مطرح شد که برای «کشف» آغاز تمدن باید آغاز «خط» را کشف کرد. به همین دلیل بود که در قرن نوزده جدال علمی سختی بین طرفداران منشأ مصری تمدن‌های انسانی و طرفداران منشأ سومری درگرفته بود، زیرا هر دو گروه بر پایه‌ی آثار باستانی یافته شده می‌کوشیدند ثابت کنند خط نخستین بار در منطقه‌ی مورد نظر آن‌ها ظاهر شده است. البته این جدال که در قرن بیستم و حتی تا امروز نیز همچنان ادامه دارد، در پی مباحث جدیدی که درباره‌ی دو مفهوم «خط» و «ثبت» و نیز رابطه‌ی دو مفهوم «خط» و «طرح» (گرافیک) به راه افتاد، تعدیل و به مناقشاتی دچار شد. برای مثال، امروز گروهی از فرهنگ شناسان معتقدند که اولاً از «خط» می‌توان تعابیر جدیدی کرد که در هیچ یک از دو قالب مزبور جای نگیرد، مانند طراحی در معماری، نقوش پارچه‌ها و قالی‌ها، حتی حرکات بدنی در رقص و مانند این‌ها که هر یک به گونه ای «روایتی» را «ثبت» می‌کنند که این شاخه در باستان شناسی زیرعنوان «باستان شناسی نشانه شناختی» (semiotic Archaelogy) توسعه یافته است. البته گروهی مخالف نیز بر موقعیت «تفسیرپذیری» بیش از اندازه‌ی این «روایت‌ها» انگشت می‌گذارند و نشانه‌های تفسیرپذیر را «خط» نمی دانند و لزوماً ثبت حاصل از آن‌ها را نیز «روایت شکننده» و غیرقابل اطمینان می‌دانند.
در این جا باید تأکید کنیم که تاریخ و پیش از تاریخ بر اساس ظهور «خط» در همان معنای کلاسیک آن تفکیک شده‌اند، بنابراین باور عمومی بر این است که تاریخ با تمدن‌های مصری و سومری در حدود شش تا هفت هزار سال پیش آغاز شده و آن چه پیش از آن رخ داده، پیش از تاریخ است. در یک تقسیم بندی کلاسیک، تاریخ دانان دوره‌ی اخیر را بررسی می‌کنند و باستان شناسان دوره‌ی پیشین را البته گروهی از باستان شناسان نیز تا دوره‌های متأخر را جزو کار خود قرار می‌دهند. البته هر یک از این دو دوره بنابر دوره‌های کوتاه تر تاریخی و منطقه ای، تقسیم بندی‌های تخصصی دیگری را نیز به وجود آورده اند. برای مثال ما از متخصصان تاریخ یونان باستان، ایران باستان، چین و غیره صحبت می‌کنیم. و یا متخصصان دوران پارینه سنگی، نوسنگی و غیره. این تقسیم بندی، متناسب با موضوع مورد بررسی، باز هم دقیق تر می‌شود، مانند متخصصان ابزارهای باستانی، استخوان شناس‌ها، پارینه انسان شناسان و غیره. روش شناسی‌ها و نظریه پردازی‌ها نیز برحسب مورد بسیار رشد کرده و متفاوت شده اند. هرچند که در مرزهای میان تاریخ و پیش از تاریخ همواره کار باستان شناسان و تاریخ دانان با هم تداخل داشته است. ضمن آن که انسان شناسان تاریخی و انسان شناسان پیش از تاریخ نیز با نظریه‌ها و روش‌های خود در هر دو حوزه دخالت می‌کنند. در باستان شناسی با تکیه بر آثار گوردون چایلد، از آغاز دوره‌ی شهرنشینی نیز به مثابه شروع تاریخ یاد می‌شود. چایلد، ظهور خط و نظام حساب رسی را مؤلفه‌های اصلی می‌داند. امروزه اکثر باستان شناسان معتقدند که شهرنشینی نخستین بار در خاورمیانه و هند ظاهر شده و گاه حتی پیش از آنکه خط ظاهر شده باشد، اما نظام‌های حساب رسی به احتمال بسیار زیاد در این زمان وجود داشته اند.

پی‌نوشت‌ها:

1. prehistory.
2. determinism.
3. historicism.

منبع مقاله :
فکوهی، ناصر؛ (1391)، مبانی انسان شناسی، تهران: نشر نی، چاپ اول