نویسنده: تیم دیلینی
برگردان: بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی



 


«کارهای مارکس وبر به صورت پراکنده و ناپیوسته در "نشریات به چاپ می‌رسیدند یا بی آنکه ویرایش شوند، رها می‌شدند". پشتکار و از خودگذشتگی ماریان وبر را نباید در گردآوری و انتشار آن‌ها دست کم گرفت. وبر بخش عمده‌ای از اقتصاد و جامعه را عمدتاً بدون پانویس و دیگر ضمائم علمی معمول نوشته بود» (Mommsen and Osterhammel,1987: 383). ماریان خواهر زاده‌ی ماکس وبر بزرگ، پدر همسر آینده‌اش، بود. مادرش، آنا، که از خانواده‌ای ثروتمند بود، با ادوارد اشنیتگر که از نظر خانواده، هم شأن آنان نبود، ازدواج کرد. اشنیتگر پزشک دهکده بود؛ شغلی که در آن دوران منزلت چندانی نداشت. ماریان یک سال پس از ازدواج ایشان زاده شد و وقتی آنا دو سال بعد، حین به دنیا آوردن فرزند دومش، درگذشت، بی مادر شد (Lengermann and Niebrugge- Brantley, 1998).
اشنیتگر اندکی پس از مرگ همسرش، دچار بیماری روانی شد. چس از آن، ماریان به دهکده‌ی کوچکی نزد مادربزرگ پدری و عمه‌اش فرستاده شد. در شانزده سالگی، پدربزرگ ثروتمندش وی را برای تکمیل تحصیلاتش به یکی از مدرن‌ترین مدارس در ‌هانوفر فرستاد (Weber,1975). پس از تکمیل تحصیلاتش در ‌هانوفر، به دهکده برگشت و نزد آلوینه، خاله‌ی متأهل‌اش ساکن شد. اما ماریان که محیطی روشنفکرانه را دوست داشت آن جا را کسل کننده یافت. در سال 1891، خانواده‌ی وبر که در برلین ساکن بودند از وی دعوت کردند که چند هفته‌ای را با آنان بگذراند. «ماریان در این خانواده‌ی متمکن و فرهیخته بالاخره آن نوع زندگی را که خواهان آن بود، پیش رو دید» (Lengermann and Niebrugge – Brantley,1998: 195). او این فضای فرهنگی و روشنفکری را پاسخ گوی نیازهایش یافت (Weber,1975). یک سال بعد، برای زندگی نزد خانواده‌ی وبر به برلین بازگشت. این بار، سفر ماریان به برلین دو حادثه‌ی مهم دربرداشت. یکی این که رابطه‌ای همچون رابطه‌ی «مادر و دختر» بین او و هلنه وبر برقرار شد. هلنه برای ماریان جایگزین مادری شد که هرگز نداشت و ماریان نیز همدم هلنه شد. دومین حادثه این بود که در این سفر، به پسر دایی‌اش، ماکس، علاقه پیدا کرد. وقتی دریافت که ماکس نیز همین احساس را به وی دارد بسیار مشعوف شد. آن‌ها نامزد کردند تا ازدواج کنند. او که مصمم بود نقشی فعال در فعالیت‌های علمی و دانشگاهی شوهر آینده‌اش به عهده گیرد، وی را در تحقیقی که باید برای کنگره‌ی اجتماعی پروتستان‌های انجیلی در مورد کارگران مزارع انجام می‌داد، یاری کرد. ماریان قصد کرده بود که هر چه سریع‌تر با پژوهش آشنا شود (Adams and Sydie,2001).
ماکس در اولین سال‌های پس از ازدواج‌شان، به شدت به فعالیت‌های علمی و دانشگاهی، تولیدات فکری و امور سیاسی چپ گرایانه مشغول شد. ماریان نیز به نوبه‌ی خود با پژوهش درباره‌ی نهاد ازدواج و جایگاه قانونی زنان در آن، جامعه‌شناسی پرداخت. ماریان وبر معتقد بود که باید نهاد ازدواج را اصلاح کرد، نه این که در پی جایگزینی برای آن برآییم (Weber, 1926/1975). او همچنین از رهبران جنبش لیبرال زنان در آلمان بود. «زنان در آلمان در سال 1918 موفق شدند به حق رأی دست یابند. در سال 1919، ماریان وبر نماینده‌ی اول مجلس بادن شد» (Adams and Sydie,2001: 172). در سال 1897، ماکس وبر با پدرش اختلاف پیدا کرد (ر.ک: فصل هفتم)، پدرش اندکی بعد، پیش از آن که با هم آشتی کنند درگذشت. ماکس از پا درافتاد، دچار افسردگی شد و طی چندین سال بعد، بارها در آسایشگاه‌های روانی بستری شد. در این دوران، ماریان فعالانه به سخنرانی‌های عمومی در مورد مقوله‌ی ازدواج و فعالیت در زمینه‌های سیاسی - اجتماعی پرداخت.
در سال 1904، ماکس وبر دیگر سلامتی خود را به دست آورد و توانست بین فعالیت‌های علمی و اوقات فراغتش نوعی هماهنگی برقرار کند. در همین سال بود که ماکس و ماریان وبر برای شرکت در کنفرانسی علمی، که در خلال نمایشگاه جهانی در سنت لوئیز برگزار می‌شد، به ایالات متحده سفر کردند. اشتیاق ماکس برای دیدار از امریکا از آن جهت بود که بتواند رابطه‌ی مذهب پروتستان و نظام سرمایه داری را بیش‌تر بررسی کند. او همچنین به عضویت در هیئت تحریریه‌ی نشریه‌ای جدید در حوزه‌ی علوم اجتماعی با عنونا آرشیو علوم اجتماعی و سیاست اجتماعی، درآمد. مقاله‌ی وی با عنوان «اخلال پروتستان و روح سرمایه داری»، که امروزه از شهرت بسزایی برخوردار است، در همین نشریه به چاپ رسید. او در این نوشته نتیجه گرفته است که امریکایی‌ها فقط در مورد مسائل مادی پرشورند (نظیر ثروت و کالاهای مصرفی) و کم‌تر در پی دین و اخلاقیات می‌روند. ماریان رفتارهای امریکایی‌ها را شدیدتر از ماکس نکوهش می‌کرد. گرایش‌های دینی ماریان، که منشأ انتقاداتش به امریکایی‌ها بود، تردید وی را در مورد محوری‌ترین بخش از مرام امریکایی، یعنی آزادی، برانگیخت. از نظر وی، آزادی با «تازیانه‌ی طلایی» میلیون‌ها انسان را به بی اخلاقی می‌کشاند (Mommsen and Osterhammel, 1987: 383).
ماریان و مارکس وبر در سفرشان به امریکا، در گردهمایی با دیگر روشنفکران آلمانی در توناواندا، در ایالت نیویورک و در خلال سفر به آبشار نیاگارا که در فاصله‌ی کوتاهی قرار داشت، به مقایسه‌ی شواهد تجربی در نظام اقتصادی و ماتریالیستی امریکا پرداختند. ماریان در خلال این سفر به امریکا خودِ جامعه‌شناختی‌اش را بسط و گسترش داد. او به ملاقات جِین آدامز و فلورِنس کِلی نیز رفت و «در فاصله‌ی سال‌های 1904 تا 1907، با حفظ نگاهی انتقادآمیز به نظریه‌های شارلوت پرکینز گیلمن، مقالات متعددی درباره‌ی تجربیات زنان به انتشار رساند» (Lengermann and Niebrugge – Brantley, 1998: 195). در سال 1907، کتاب مشهور خود را با عنوان Ehefrau und Mutter in der Rechtsentwicklung (ازدواج، مادری و قوانین) به انتشار رساند. در همین سال پدربزرگِ ماریان، کارل، درگذشت و با ارثی که از خود به جا گذاشت، مشغله‌های مالی ماریان و ماکس برطرف شد. ایشان زندگی متمکنانه‌ای را در پیش گرفتند که امکان تعقیب فعالانه‌ی علایق فکری‌شان را به آنان می‌داد. ماریان با تشکیل یک «محفل فکری» متشکل از افرادی توانمند و با استعداد، از جمله برخی همکاران ماکس وبر (نظیر رابرت میشلز و گئورگ زیمل)، در ارتباط با دیگر فعالان فمینیست قرار گرفت. یکی از مسائلی که مایه‌ی تأسف ماریان شد، رابطه‌ی جنسی ماکس با دوست مشترک‌شان، اِلزه یافه، بود (Green, 1974). «ماریان و ماکس در سال 1910 به همراه اِلزه و شوهرش، ادگار، که دوستی آنان از‌ هایدلبرگ آغاز شده بود، به ونیز سفر کردند. ادگار یافه ناشر آثار وبر و از همکارانش در نشریه‌ی آرشیو بود. اِلزه نیز از دوستان ماریان و برای مدتی کوتاه یکی از شاگردان ماکس بود» (Adams and Sydie,2001:189). نخستین رابطه‌ی عشق ماکس و الزه زمانی بود که ماریان به کنفرانسی فمینیستی رفته بود. رابطه‌ی ایشان تا زمان مرگ ماکس ادامه یافت و الزه حتی در کنار بستر مرگ ماکس، در کنار ماراین حضور داشت (Adams and Sydie,2001). ماکس مدعی بود که در کل این دوران، علاقه‌ی خود را به ماریان حفظ کرده بود و ماریان تا آخر در کنار ماکس ماند. نوشته‌های ماریان در این دوران گویای نوعی قدرت و قوت قلبی اساسی است که در وی به وجود آمده بود. از جمله‌ی این نوشته‌ها که همگی در مسائل زنان و اندیشه‌های زنان (1919) یافت می‌شوند، عبارت‌اند از: «مسئله‌ی طلاق» (1909)، «اقتدار و استقلال در ازدواج» (1912)، «درباره‌ی ارزش کار خانگی» (1912)، «زنان و فرهنگ عینی» (1913).
زندگی ماکس و ماریان که در چشم همگان وفادار به هم می‌نمودند، برقرار ماند. ماکس همواره از همسرش در برابر مخالفان فمینیسم دفاع می‌کرد و ماریان نیز با حفظ تعهدش به ایده‌ی زندگی خانوادگی، پس از مرگ ماکس نیز تمام تلاش خود را برای حفظ میراث فکری وی کرد. غالباً عجیب به نظر می‌رسد که یک زوج به رغم خیانت مشهود یکی از آنان در رابطه‌ی زناشویی، همچنان به زندگی مشترک خود ادامه دهند. اما وقتی به پیشامد مشابهی که برای بیل و هیلاری کلینتن رخ داد توجه کنیم، دیگر امر چندان جدیدی به نظر نمی‌آید. بیل کلینتن، از رؤسای جمهور سابق ایالات متحده، روابطی نامشروع داشت. اما همسرش هیلاری، که از فعالان فمینیست است، دست کم چنین وانمود می‌کند که به رابطه‌ی زناشویی‌اش پایبند است و در ضمن، اعتبار خود را با فعالیت‌هایش برای قدرت بخشی به زنان، همچنان بین فمینیست‌ها حفظ کرده است. ماریان، پس از مرگ شوهرش، همچنان به فعالیت‌های فکری خود ادامه داد. او در مجموع هشت کتاب به انتشار رساند و تا زمانی که حزب نازی در سال 1933 در آلمان به قدرت رسید، در خصوص موضوعات فمینیستی به فعالیت خود ادامه داد. او همچنین تدارکات لازم را برای انتشار مخفیانه‌ی کتاب Erfulltes Leben (زندگی رضایت بخش) فراهم آورد. ماریان از جنگ جهانی دوم جان سالم به در برد، اما حقایق مربوط به جنایات نازی‌ها در دوران جنگ او را از پای درآورد. او در سال‌های آخر عمرش، شاهد شکوفایی و تحقق دموکراسی در آلمان غربی بود. بسیاری از کسانی که در ‌هایدلبرگ در محفل فکری او شرکت می‌کردند، در این دوران در بازسازی کشورمان مشارکت داشتند. ماریان وبر روز دوازدهم ممارس 1954 در‌ هایدلبرگ درگذشت.

تأثیرگذاری در عرصه‌ی جامعه‌شناسی

بیش‌تر پژوهندگان نظریه‌های اجتماعی با ماریان وبر در وهله‌ی نخست به مثابه همسر ماکس وبر آشنا می‌شوند و پس از آن هم به مثابه کسی که با تفسیر و تعلیم آرای جامعه‌شناختی ماکس وبر، در نسل بعدی متفکران اجتماعی (از جمله تالکوت پارسونز) تأثیر گذاشته است. اما ماریان وبر خود سهم بسزایی در نظریه پردازی جامعه‌شناختی، به ویژه در حوزه‌هایی چون فمینیسم و ازدواج، خانواده، داشته است. آلمان در سال 1871، تحت رژیم اقتدار طلب و طرفدار نظامی‌گری سلطنت پروس، به رهبری بیسمارک اتحاد یافته بود. بیسمارک جامعه‌ی مردسالارانه‌ی مطلقی ایجاد کرد (Lengermann and Niebrugge – Bruntley, 1998). صنعتی شدن امکان پیدایش طبقات متوسط و فعالان سیاسی را که در پی تغییراتی اساسی در ساختار دولت و جامعه‌ی مدنی بودند، میسر ساخت. جنبش فمینیستی در اواخر سده‌ی نوزدهم در آلمان پا گرفت و با تلاش فعالانه برای دستیابی به برابری اقتصادی و سیاسی گسترش یافت. در حدود سال 1905، گروهی جدید و قدرتمند از فمینیست‌های آلمان شکل گرفت که در وهله‌ی نخست برای تحقق آزادی در روابط جنسی فعالیت می‌کرد و به همین سبب به «جنبش شهوانی» مشهور شد.
هلنه اشتوکر در سال 1906، رهبری این جنبش را به عهده گرفت و تحت رهبری وی قوانین ازدواج و سیاست‌های جنسی به مهم‌ترین مسائل بدل شدند. «در درون جنبش زنان بورژوا، توجه به ارتباط آزادی جنسی با آزادی اقتصادی مخالفت‌های بسیاری را برانگیخت. انجمن [انجمن حمایت از مادران] به مبارزه با شکل‌های متحجر مرسوم در ازدواج‌های بورژوامآبانه برآمد و در مقابل به ترویج "اخلاقی جدید" پرداخت که بر اساس آن، زنان می‌توانستند مدعی برخورداری از حق برقراری رابطه‌ی جنسی فارغ از ملاحظات مادی و قانونی شوند» (Mommsen and Osterhammel, 1987: 486). از نظر ماکس وبر، آن چه این زنان دنبال می‌کردند برخورداری از حق «عشق ورزی آزاد» و حق سرپرستی از بچه‌ی نامشروع بود. او جنبش شهوانی را در پی لذت طلبی صرف و بی اعتنایی به اخلاقیات می‌دانست (باید توجه کرد که این مطلب در جامعه‌ی امروز نیز همچنان موضوعیت دارد و این امر از چند سال پیش کمابیش برای زنان پذیرفته شده است که به تنهایی و بدون وجود نمونه‌ی ایفا کننده‌ی نقش پدر، بچه‌ای داشته باشند). ماریان وبر نیز با موضع گیری شوهرش موافق بود و در ازدواج، مادری و قوانین، نوشت که جنبش زنان باید در پی تحقق برابری برای زنان باشد، نه آزادی‌های اخلاقی. او در سال 1907، به ایراد سخنرانی در کنگره‌ی اجتماعی پروتستان‌های انجیلی در اشتراسبورگ پرداخت. او در این سخنرانی «با پیش کشیدند نظریه‌ی عقل گرایی و طرح مضامین تکامل گرایانه، از هنجارهای اخلاقی و قانونی در ازدواج‌های مدرن دفاع می‌کند» (Mommens and Osterhammel,1987: 487). او روشن ساخت که باور دارد ازدواج باید رابطه‌ای پایدار، رفاقت مادام العمر یک زن و مرد و تعهد دو جانبه باشد. بر این اساس، او دو نکته‌ی مهم را مطرح کرد. نخست این که زنان باید در نظام اجتماعی و به ویژه، در نهاد اجتماعی ازدواج، موقعیتی برابر با مردان یابند. دوم این که او ازدواج را پیوندی منحصر به یک زن و مرد می‌دانست و به این ترتیب، خود را از بسیاری از دیگر فمینیست‌ها جدا کرد.
ماریان وبر را بدون تردید باید یک فمینیست به شمار آورد. «او با موضع گیری در برابر عقاید اواخر عصر ملکه‌ی ویکتوریا، که فقدان میل جنسی در زنان را کمال مطلوب تلقی می‌کرد، از حق برخورداری زنان از لذت جنسی، توانایی برخوردار بودن از آن و نیاز به آن دفاع کرد» (Adams and Sydie,2001: 191). او باور داشت که زنان باید حق رهایی از روابط زناشویی مبتنی بر مردسالاری را داشته باشند. او دیدگاه‌های جامعه‌شناختی فمینیستی خود را بر این واقعیت بنا کرد که ساختار و سازمان اجتماعی آلمان، همچون بیش‌تر جوامع، مبتنی بر مردسالاری بوده است. او بر حق استقلال مالی زنان تأکید داشت، چه بسا با پرداخت دستمزد به آنان در ازای کارهای خانگی. (توجه کنید که فمینیست‌ها به قدری در این خصوص بحث کرده‌اند که این امر امروزه به فرهنگ عمومی مردم وارد شده است و به ویژه در قالب داستان در سریال‌های تلویزیونی، نشان داده می‌شود.) از نظر ماریان وبر، در جامعه‌ای مردسالار نظام اجتماعی به گونه‌ای طراحی شده است که امکان رفع نیازهای اساسی مردان به طور کامل فراهم شود، در حالی که از زنان انتظار می‌رود از مردان اطاعت کنند و آنان را برای به فعل رساندن تمام قابلیت‌های بالقوه‌شان یاری دهند. او معتقد بود این نظام باید جای خود را به جامعه‌ای دهد که زنان نیز در آن بتوانند همه‌ی استعدادهای خود را بپرورانند.
منبع مقاله :
دیلینی، تیم؛ (1391)، نظریه‌های کلاسیک جامعه شناسی، ترجمه‌ی بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی، تهران: نشر نی، چاپ ششم.