نویسنده: تیم دیلینی
برگردان: بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی



 

جنبش فمینیسم را در امریکا هواداران برابری حقوق زنان و مردان آغاز کردند. ریشه‌های آن را در جنبش طرفداران الغای برده برداری در دهه‌ی 1830 نیز می توان یافت (Anderson,1997). این جنبش مشخصاً در شهر سنکا فالز در ایالت نیویورک متولد شد. چنان که میریام گورکر می‌پرسد و پاسخ می‌دهد، «بانوان مجمع سنکا فالز چه کسانی بودند؟ ابتدا این گروه متشکل از پنج نفر بود: پنج بانویی که در شهرک واترلو، واقع در بخش شمالی ایالت نیویورک، در سال 1848 برای صرف چای گردهم آمده بودند» (Gurko, 1974:2). سر کرده‌ی این گروه الیزابت کیدی استانتن بود و سایرین عبارت بودند از: لوکرتیا مات، از مبلغان فرقه‌ی کواکر (فرقه‌ای مسیحی به نام «انجمن دوستان») اهل فیلادلفیا؛ خواهرش، مارتا رایت؛ جین‌هانت و مری اَن مک کلینتاک. ایشان در پی انجام کاری غیر قابل تصور برآمدند، یعنی فراخوانی برای برگزاری همایش حقوق زنان. این پنج نفر بی آن که به درستی بدانند چطور باید این گردهمایی را سازمان دهی کنند، خود را متعهد به انجام آن دانستند. موانع بسیاری در این راه پیش روی آنان بود. بسیاری از نهادهای اجتماعی موجود به نحوی سازمان یافته بودند که زنان را زیر سلطه‌ی مردان نگه دارند. ساختار اجتماعی - اقتصادی موجود ضد آنان کار می‌کرد. برای مثال، «همین که زنی ازدواج می‌کرد، موجودیت قانونی خود را از دست می‌داد. او نمی‌توانست پای قراردادها را امضا کند، وصیت نامه بنویسد یا در دادگاه شکایتی تنظیم کند. اگر ارثی از پدر و / یا منبع دیگری به وی می‌رسید، شوهرش حق داشت آن را بفروشد و پول حاصل را تصاحب کند» (Gurko,1974: 8).
اگر هم ازدواج نمی‌کرد به مثابه «دختر ترشیده» مورد استهزا واقع می‌شد. کلیسا یکی از نهادهای اجتماعی بود که از تغییر جایگاه زنان ممانعت می‌کرد. به زنان فهمانده می‌شد که جای آنان در خانه است. نهاد اجتماعی آموزش و پرورش نیز بر ضد زنان عمل می‌کرد؛ درهای دانشگاه‌ها به روی آنان بسته بود. روزنامه‌ها هم غالباً هر تلاشی را از جانب زنان برای بهبود پایگاه اجتماعی‌شان تقبیح می‌کردند. گورکو با ذکر مطلبی از روزنامه‌ی سیراکیوز دیلی استار، که دیگر منتشر نمی‌شود، آن را اظهار نظری مرسوم درباره‌ی همایش حقوق زنان می‌داند، این مطلب از این قرار است: «آن چه معرف این برنامه بود چیزی نبود جز مشتی فساد، الحاد، چرندیات مضحک و هرزگی‌های متعفن که این زنان بدکار، در سه روز گذشته بالا آورده‌اند» (Gurko, 1974: 10). همان طور که استانتن و مات خاطر نشان کرده‌اند، بزرگ‌ترین سدی که مانع تحقق حقوق زنان می‌شد، پذیرش این باورهای ایدئولوژیکی از سوی بسیاری از زنان بود.
با وجود همه‌ی این موانع، همایش حقوق زنان در نوزدهم و بیستم جولای 1848، در کلیسای جامع متدیست‌های پیرو وزلی، واقع در شهر سنکا فالز در ایالت نیویورک، با حضور بیش از سیصد نفر برگزار شد. در رونوشتی که از صورت جلسه‌ی آن موجود است، هدف از برگزاری این همایش، که فراخوان آن را زنان دهکده‌ی سنکا، در ایالت نیویورک، اعلام کردند، تبادل نظر درباره‌ی شرایط اجتماعی، مدنی و دینی زنان ذکر شده است. در این همایش، «اعلامیه‌ی عقاید» به رأی گذاشته شد، و با تغییراتی اندک، به مثاهب موضوع راهنمای همایش پذیرفته شد. الگوی تدوین این سند «اعلامیه‌ی استقلال» بود. برای نمونه، پاراگراف دوم چنین آغاز شده است: «این حقیقت برای ما مسلم است که تمام مردان و زنان برابر خلق شده‌اند» (Source: Women`s Rights National Historical Park). این «اعلامیه» می‌گوید که زنان قربانی ظلم مردان بوده‌اند، «تاریخ بشر تاریخ تصاحب مکرر زنان از سوی مردان و توهین مکرر به آنان، با هدف مستقیم انقیاد کامل زنان است» (Source: Declaration of Sentiments ). در این سند زنان خواستار برابری در چندین زمینه شده‌اند، از جمله در قانون حضانت، حق مالکیت، فرصت‌های تحصیلی و امکان عضویت در تشکیلات کلیسا و امور تخصصی و سیاسی. این همایش نقطه‌ی آغاز هفتاد و دو سال نبرد زنان در امریکا برای برخورداری از حق رأی بود. امریکا، در سال 1920، هفدهمین کشور جهان بود که زنان در آن حق رأی یافتند. نیوزیلند نخستین کشوری بود که در سال 1893، چنین حقی را برای زنان قائل شد. نکته‌ی جالب توجه این است که اتحاد جماهیر شوروی نیز در سال 1917، هفتمین کشوری بود که به این جرگه پیوست.
منبع مقاله :
دیلینی، تیم؛ (1391)، نظریه‌های کلاسیک جامعه شناسی، ترجمه‌ی بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی، تهران: نشر نی، چاپ ششم.