پندنامهی بزرگمهر
بزرگمهر، وزیر خردمند کسری نوشین روان است. در جایی از شاهنامه میخوانیم که بزرگمهر دفتری ترتیب میدهد و سخنان راه گشا و گران سنگ در آن مینویسد و به گنجور میسپارد تا شاه به هنگام آسودگی و فراغت بخواند. زیرا
نویسنده: امیرحسین الهیاری
بزرگمهر، وزیر خردمند کسری نوشین روان است. در جایی از شاهنامه میخوانیم که بزرگمهر دفتری ترتیب میدهد و سخنان راه گشا و گران سنگ در آن مینویسد و به گنجور میسپارد تا شاه به هنگام آسودگی و فراغت بخواند. زیرا میداند زمان آن قدر نیست که بتواند تمام حرفها و حکمتهایی را که میداند برای شاه بازگو کند.
از میان مهمترین گفتارهای بزرگمهر در این دفتر به چند مورد اشاره میشود:
1- مردمان بسیاری هستند که عمر را در کشورگشایی، زراندوزی، فرزندداری، گردآوردن لشکر انبوه و ساخت کاخ و ایوانها صرف میکنند و با مرگشان تمام اینها به نوعی نابود میشود، از دست میرود و نام ایشان به فراموشی سپرده میشود پس یادگار از جهان دو چیز است: یکی سخن خوش و سودمند و دیگری کردار نیک
2- ای شهریار! مرتکب گناهی مشو که روان از آن شرم دارد. بی آزاری و سودمندی بگزین که فرهنگ آیین و دین همین است.
3- آن کس که گناه نکند و شیطان او را از راه نبرد، فرخنده مردی است که دل شاد و بی غم دارد.
4- اطاعت از یزدان موجب فرهی است و پیروی از شیطان مایهی تباهی، پیراهن شرم و پاکی باید پوشید و دانش را نگاهبان تن باید ساخت. به راه کژی و کاستی نباید رفت و بهره تن باید داد تا روان پس از مرگ در روشنی بزید.
5- از «جاه طلب» سخن نباید شنود که جاه طلب بدکردار است. اگر به سرای دیگر ایمان نداشته باشید در این جهان نیز از درد و رنج برکنار نخواهید ماند.
پس از «جاه طلب»، «سفله و ناکس» است که از خدای تعالی نمیترسد و بهره تن از خویش دریغ دارد و کام و آرزو بر زبان نیاورد و بهرهی جان را که دانش است ندهد و از دانا نپرسد.6- مهتر آن است که داناتر است و در نتیجه بر مرادها تواناتر.
7- دانا کسی است که از راه خدای تعالی به فرمان شیطان روی نتابد و به دستور آن کس که دشمن روان و خرد است بیهوده گردن نگذارد. بدان که ده دیو اهریمنی هستند که با تمام نیرو بر خرد و جان چیره میشوند:
آن ده دیو عبارتاند از: «آز»، «نیاز»، «خشم»، «رشک»، «ننگ»، «کین»، «نمام»، «دورویی»، «ناپاکدینی»، و «ناسپاسی و خدانشناسی».
8- وسیلهی رهایی از ده دیو، پنج چیز است: «خرد» که چون زره است و رهنمون جان و پرورندهی روان: «امید»، «قناعت»، «دین یزدانی» و «پرهیز».
9- از میان تمام هنرها، دانش بهتر از دیگران است. البته خردمندی دانشمندان را در خود مستتر دارد.
10- از میان فرهنگ و گوهر و نژاد، فرهنگ از سایرین برتر است.
فرهنگ بالاتر از نژاد و تبار است. فرهنگ مایهی آرامش جان است. جان، تندرستی و سلامت را از فرهنگ دارد و نژاد و تبار بدون فرهنگ ناچیز و بی ارج است.
11- خرد خلعت خداوندی است و از بدی و نگرانی دور و خردمند اگر دانش و بخشش و آیین و عدالت را با نژاد نیکو، همزمان داشته باشد اما خوش خوی نباشد، همهی اینها میتوانند در خوی بد، کاستی گیرند، پس خوی خوش و اخلاق نیکو بسیار مهم است.
12- بخت و هنر قرین یکدیگرند. بزرگی به کوشش تحقق نیابد مگر آن که بخت مساعد، بندهی او باشد. دیگر آن که جهان افسانه است و باد و همانند خواب، و چون بیدار شوند آن چه در خواب دیدهاند به چشم نتوانند دید.
13- نزد دانایان، آن شاهی ستودهتر است که تخت را بیاراید و از تخت، نیرو گیرد. شاه اگر دادگر و نیکنام باشد از گفتار و کردار بهره و کام یابد.
14- مستمندترین مردم در جهان آن درویش زشت سیرتی است که نه در این جهان و نه در آن جهان به بهشت راه یابد.
15- بدبختترین مردم، آن دانایی است که از کار ناروا و بد شرمنده و زرد روی باشد.
16- فرد قانع کسی است که به این چرخ گردان دلبستگی ندارد.
17- آن کس که با وقار و با متانت است برای هم نشینی و دوستی، شایستهتر است.
18- و فرد باوقار و متین آن کسی است که از گفت و گو با عیب جویان باز ایستد و شرم و متانت داشته باشد و خردمندی داشته باشد و تدبیر و شایستگی.
19- امیدوار، آن کسی است که کوشاتر است و گوش هوش به دانش سپرده دارد.
20- در باب نیک و بد جهان، سخن بسیار است و حقیقت کم. جز آن که سرانجام جهان خاک است و چگونگی حال در آن جهان نامعلوم.
21- جای آباد و شهر آباد به عدل شهریار پایدار میماند. [وگرنه محکوم به زوال است. ]
22- دانای کهن سالی که چیزها را با آزمایش فرا میگیرد نزد مردمان، بیدارترین و پسندیدهترین و هشیارترین مردم است.
23- آسودگی و فراغت و آرامش، سهم توانگر ایمن از بیم و خون است تا بتواند به شادی و طرب، قد برافرازد.
24- آن کس که نیاز خود را آشکار نسازد و حسد و طمع و کینه را پنهان دارد پسندیدهی همگان است و ستایش او را سزاست.
25- نومیدی که ناگاه نور امید بر دلش بتابد و نیز آن کسی که به کار بزرگی پرداخته و از پی حصول نتیجه، روزها را میشمرد، شکیبایانی هستند که تاج شکیبایی را فاخرانه بر سر دارند و امیدواران روزهای روشن آیندهاند.
26- آن کس که از تخت بزرگی به زیر افتد و توانگری که فرزند نداشته باشد، غمشان بسیار بزرگ و جانکاه خواهد بود.27- آن کس که از سریر عزت به زیر میافتد، در غم و رنج جانکاه خواهد بود.
28- مردی که گناه بسیار دارد و درویشی که قدرت و توانایی ندارد، این دو کسانی هستند که در خور محبت و بخشایشاند.
29- پادشاهی که مرگ را بر بالین بیند و دلش از ناسپاسی خداوند پر هراس باشد و نیز آن کس که با دیگران از کردارهای نیک دارد اما پیروان او افراد ناسپاس باشند، اینها کسانی هستند که از گذشتهی خویش پشیماناند.
30- تن چون سلامت باشد، دل جز شادمانی بجوید.
31- دل، همواره از سه چیز نگران است: یکی اندیشه و نگرانی از روز بد، دیگری ترس از دوست فریبکار و سوم نگرانی از پادشاه ستمگر.
32- بهترین دین و آیین، آن است که یاد خداوند را از خاطر دور نسازد و انسان را از راه شیطان باز دارد.
33- شاهی پیروزبخت و سزاوار تخت است که دادگر باشد و خرد و شرم و نظر صائب و هنر داشته باشد.
34- از دوست، جوانمردی و انصاف نیکوست و این که به ملاحظهی دیگران بر دوست خود بدی نکند و در سختیها به یاری او برخیزد.
35- به دوست نیک دل باید دل بست و به آن که بیشتر تیمار و نوازش میکند و کردارش نیکوتر است و دلگرمی بیشتری میدهد.
36- دو کس در میان مردم از همه بیشتر دشمن دارند: یکی آن متکبری که پیوسته مورد ملامت باشد و دیگری آن کسی که با مردمان درشتی کند و ترشروی باشد.
37- کردار نیک هرگز از یار نیک جدایی نگیرد.
38- آن چیزی که جاودان با آدمی میماند و هرگز کاستی نمیگیرد، انبار مزد است که نه کاستی گیرد و نه بسوزد و نه بیم دزدیدنش باشد. [گویا منظور اندوختهی نیکی و خیر و اعمال شایسته است].
39- جان دانا به هر خواستی توانایی دارد.
40- دست شاه بخشنده و دلِ مردِ یزدان پرست، از آسمان فراختر است.
41- گنج را به دست ناپارسایان نباید سپرد، هرگاه با ناسپاسان به نیکی رفتار کنی کار بی حاصلی کردهای.
42- پرستش شاه بدخو، رنجی است که طمعِ مال را کم میکند.
43- جهان سراسر شگفتی است، چنان که مردی باقدرت و توان را میبینی که از فخر و بزرگی سر به آسمان میساید و دستِ راست از چپ نمیداند اما در بخشش و سخاوت و فزونی و کمی نمیاندیشد و گشاده دست است.
و مردی دیگر آن مایه دانش دارد که شمار ستارگان و احوال آسمان را میداند اما از فلک او را سختی میرسد و پیوسته شوربختی، نصیب او میشود.
44- سنگینترین بار، بار گناه است.
45- از میان کارهای بد، بخل و خست با ننگ و سرزنش همراه است و کنندهی آن را بدکنش میخوانند. و نیز ستیزهکاری با مردم بی گناه و هم چنین آن توانگری که در خورد و خوراک و خسّت روا دارد و از پوشش و پرورش دریغ ورزد. و آن زنان که شرم ندارند و سخن به آواز درشت و خشونت میگویند و آن نیک مردان هنگامی که تندی میکنند و بر تنگدستان برتری میفروشند و نیز دروغگویان چه شاه باشند و چه مردم بیکاره.
46- کوشش در راه دین و سپاس داشتن از خداوند و دانشمند و یزدان شناس بودن، در جهان، جان و روان را در آشکار و نهان روشنی میبخشد.
47- نگه داشتن خشم بهتر است روان را، بیدار نگه داشتن و نکوشیدن به بد تا حدی که ممکن است و باز ایستادن از کینهورزی و انتقام و داشتن امید تا روان آدمی چون خورشید بتابد. ترک لذتهای زودگذر بگوی تا از گناه دور مانی.
منبع مقاله :
الهیاری، امیرحسین؛ (1394)، سلامت در شاهنامه، تهران: نشر قطره، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}